Main Banner

فصل دوازدهم

رفیدیم و عمالیق

خروج ۱۷

باری دیگر بنی اسرائیل به پیش رفتند و با مشکلات دیگری مواجه شدند. اما "این همه بطور مثل بدیشان واقع شد و برای تنبیه ما مکتوب گردید که اوخر عالم به ما رسیده است" (اول قرنتیان ۱۰:۱۱). بنابراین سعادتی خاص در تمام اندوه و تجارب آنها در بیابان وجود دارد.

Karnak Statue
Karnak Statue

« و تمامی جماعت بنی اسرائیل به حکم خداوند طی منازل کرده، از صحرای سین کوچ کردند، و در رفیدیم اردو زدند، آب نوشیدن برای قوم نبود. و قوم با موسی منازعه کرده، گفتند: "ما را آب دهید تا بنوشیم". موسی بدیشان گفت :"چرا با من منازعه می کنید، و چرا خداوند را امتحان می نمایید؟" و در آنجا قوم تشنه آب بودند ، و قوم بر موسی شکایت کرده گفتند: "چرا ما را از مصر بیرون آوردی، تا ما و فرزندان و مواشی ما را به تشنگی بکشی؟" آنگاه موسی نزد خداوند استغاثه نموده ، گفت: "با این قوم چه کنم؟ نزدیک است مرا سنگسار کنند". خداوند به موسی گفت : " پیش روی  قوم برو، و بعضی از مشایخ بنی اسرائیل را با خود بردار، و عصای خود را که بدان نهر را زدی به دست خود گرفته برو. همانا من در آنجا پیش روی تو بر آن صخره ای که در حوریب است، می ایستم، و صخره را خواهی زد تا آب از آن بیرون آید، و قوم بنوشند". پس موسی به حضور مشایخ بنی اسرائیل چنین کرد. و آن موضع را مسّه و مریبه نامید، به سبب منازعه بنی اسرائیل ، و امتحان کردن ایشان خداوند را، زیرا گفته بودند: "آیا خداوند در میان ما هست یا نه؟" » (آیات ۱ ــ ۷). 

در مورد واقعه صخره گناه قوم باعث شد تا فیض و قدرت به مانند واقعه منّ به نمایش در آید. در رفیدیم "آب نوشیدن برای قوم نبود". و قوم چه کردند؟ آیا تجارب گذشته آنها از وفاداری خدا و مراقبت پر مهر او آنها را ترغیب به اعتماد به او نکرده بود تا از او بخواهند که مداخله نماید؟ آیا در فکر آنها بلدرچین و منّ تازه گواهی بر این نبود که یهوه هر نیاز آنها را با کفایت خود برآورده  می سازد؟ آیا نیاموخته بودند که خداوند شبان انهاست، و محتاج به چیزی نخواهند بود؟ به راستی که باید انتظار همه اینها را داشت چرا که ما از دل انسان و از ماهیت جسم بی اطلاع هستیم ؛ ولی به طور طبیعی و با توجه به کارهای اعجاب انگیز خداوند انتظار دیگری از قوم می رفت. اما به دور از همه این حدس و گمانها ، با موسی منازعه کرده گفتند: "ما را آب دهید تا بنوشیم". آنها با  شکایتها و بی ایمانی خود موسی را علت تمام این بدبختیها می دانستند، و بعید نبود که با خشم خود آماده کشتن او بودند.

پیش از اینکه نیاز آنها با تدبیر زیبای خداوند برآورده  شود، باید ماهیت گناه آنها به دقت بررسی شود. قوم  با موسی منازعه کردند؛ اما در واقعیت همانگونه که موسی گفت آنها خداوند را امتحان نمودند (آیه ۲) ؛ و با اعمال خود چنین گفتند که " آیا خداوند در میان ما هست یا نه؟" (آیه ۱۷). موسی رهبر برگزیده آنها بود و از این رو برای قوم نماینده یهوه محسوب می شد. منازعه با او در واقع منازعه با خداوند بود؛ پس گله نمودن از اوضاع و شرایط  در واقع اگر نگوییم که انکار حضور خداوند است، ولی مطمئناً شک کردن به حضور او خواهد بود. زیرا ااگر ایمان داشتند که خداوند در میان آنها بود، هر شکوه و شکایتی خاموش می شد، و اطمینان می یافتند کسی که آنها را از زمین مصر بیرون آورد و آبهای دریای سرخ را شکافت و آنها را از چنگال فرعون رهانید و ا ستون آتش در شب و ستون ابر در روز ، در طول سفر هدایت نمود، به وقت مناسب صدای فریاد آنها را می شنید و نیاز آنها را برآورده می ساخت. به همین سبب راه علاج همه این تمایلات و دامهایی که شریر می گستراند که هر از چند گاهی قوم خداوند را در آن گرفتار می سازد و شادی و آرامش را از آنها می رباید، حتی هنگامی که او توطئه سقوط آنها را خود طرح ریزی نکرده باشد، اعتقادی استوار و تزلزل ناپذیر به این حقیقت است که خداوند در میان ما است، و نیز اعتقاد به اینکه او قوم خود را در هر مرحله از سفر در بیابان همچون گله ای  هدایت خواهد نمود.  پس برخلاف رفتار اسرائیل چقدر دیدگاه خداوند مبارکمان کامل است. هنگامی که شیطان ایماندار را در بیابان وسوسه می نماید، او با توکلی جنبش ناپذیر بر خداوند و بر کلام ساده او،  تمام وسوسه های او را دفع می نماید.  

موسی نزد خداوند فریاد برآورد  و خداوند نیز علی رغم گناه قوم صدای دعای او را شنید، "صخره را بشکافت و آب جاری شد ؛ در جایهای خشک مثل نهر روان گردید. زیرا کلام مقدس خود را به یاد آورد و بنده خویش ابراهیم را" (مزمور ۱۰۵: ۴۱و ۴۲). بنابراین فیض غلبه یافت و نیاز قوم برآورده ساخت. اما نکته قابل توجه ماجرا در ساختار نمونه شناختی این واقعه نهفته است. حتی صخره نیز به مانند منّ از مسیح سخن می گوید.  از این روست که پولس چنین می نویسد: "زیرا که می آشامیدند از صخره روحانی که از عقب ایشان می آمد و آن صخره مسیح بود" (اول قرنتیان ۱۰ :۴). اما پیش از اینکه از صخره آب جاری شود به آن زده شد. خدا به موسی گفته بود که عصا را در دست گیرد ــ عصایی که بدان نهر زده بود ــ و در آنجا یهوه پیش روی او بر آن صخره در حوریب ایستاده بود، او باید به صخره می زد، "تا آب از آن بیرون آید و قوم بنوشند". همانگونه که گفتیم عصا نمادی است از قدرت خدا، و با زدن آن در وقع عمل قدرت داوری او آشکار می شود. پس مشاهده می کنیم که با زدن به صخره ضربه داوری خداوند بر مسیح بر روی صلیب فرود می آید. صخره ای که موسی بدان زد، همانا مسیح مصلوب است. توجه نمایید که این گناه قوم بود که باعث شد با عصا به صخره زده شود، که این امر خود تمثیل روشنی است از این حقیقت که او به خاطر گناهان ما مجروح و به خاطر شرارت ما مضروب گردید. مطمئناً این موضوع دور نمایی است از مقدسین و گناهکاران. گناهکاران مسیحی را بر روی صلیب می نگرند که متحمل داوری گناهان آنها شده است، و اگر در آن تعمق نمایند در خواهند یافت که چه چیز در نظر خدای قدوس گناه محسوب می شود، و هرگاه که این موضوع را دریافتند آنها را آگاه نمایید از اینکه اگر توبه ننمایند و به بی ایمانی خود ادامه دهند چه سرنوشتی در انتظارشان خواهد بود. زیرا اگر خدا به هنگام رویارویی با مسأله گناه پسر خود را فدا نمی کرد، پسری که خوشی دل او بود، او که قدوس، بی آزار و بری از گناه بود، چگونه گناهکاران به انتظار رهایی می نشستند؟ علاوه بر این مقدسین نمی توانند دایماً برگشته به صلیب بنگرند. و هرگاه که با فیض خدا قدرت می یابند تا بگویند ، "خود گناهان ما را در بدن خویش بر دار متحمل شد "(اول پطرس ۲: ۲۴)، دلهایشان لمس شده، فروتن می گردند. آنها تا به ابد، هیچگاه فراموش نخواهند کرد که گناهان آنها علت آن مرگ او بود ؛ و از سویی هیچگاه از یاد نخواهند برد که خدا در هر جنبه از شخصیت او جلال یافت، و به همین سبب این موضوع بنیاد ابدی و تغییر ناپذیر برکت آنها محسوب می شود. در واقع این یک حقیقت بسیار ارزشمند و پر جلال است که پیش از اینکه قوم از آب بنوشند باید به صخره مضروب می گردید. تا آنجاییکه مسأله گناه مطرح بود ــ گناهی که خدا را در برابر تمام این جهان برحرمت ساخت ــ خواسته خدا این بود که خود جلال یابد و فقدان آب نیز تنبیهی برای قوم بود و برای زنده ماندن به آن آب احتیاج داشتند. اما تنها خدا می توانست آنها را مهیا سازد، و به همین دلیل در فرامینی که به موسی داده شد تجلی زیبای دیگری از فیض قلبی او به نمایش گذاشته می شود.

موسی به صخره زد و " آب از آن بیرون آمد". این بدان معنی نیس که قبلاً چنین امری غیر ممکن بود، بلکه گناه مانع انجام این کار بود. رحمت و شفقت او ، فیض و محبت او همه در وی جمع شده بودند. اما بلا فاصله پس از اینکه کفاره کامل شد، و به موجب آن قدوسیت خدا تا به ابد رضایت حاصل نمود، دروازه های قلب او گشوده شد تا نهر های فیض و حیات را بر دنیا جاری ساز. به همین سبب در متی هنگامی که مسیح روح را تسلیم می کند ، چنین می خوانیم ، "ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد" (متی۲۷: ۵۰ و ۵۱). حال دیگر خداوند می توانست در عدالت و با فیض و با هدیه نجات بر دنیای گناهکار آشکار شود، و انسان ــ ایماندار ــ می توانست با جسارت به حضور او داخل شود. راهی که انسان می توانست توسط آن در برابر نور کامل قدوسیت تخت خدا بایستد آشکار شده بود.

آبی که از صخره جاری شد نمادیست از روح القدس به عنوان قدرت حیات. این موضوع در انجیل یوحنا بسیار واضح است. به همین سبب است که خداوند مبارکمان به زن سامری می گوید،" لیکن کسی که از آبی که من به او می بخشم بنوشد، ابداً تشنه نخواهد شد، بلکه آن آبی که به او می دهم در او چشمه آبی گردد که تا حیات جاودانی می جوشد" (یوحنا۴ :۱۴). در یوحنا باب ۷ او ازهمان تصویر استفاده می کند و یوحنا چنین می گوید: "این را درباره  روح  که هر که به او ایمان آرد او را خواهد یافت زیرا که روحالقدس هنوز عطا نشده بود، چونکه عیسی تا بحال جلال نیافته بود" (آیه ۳۹). از این عبارت دو موضوع بسیار روشن است ــ اول اینکه " آب حیات" نمونه ایست از روح القدس؛ و دوم اینکه این "آب حیات" یا روح القدس تا هنگامی که عیسی هنوز جلال نیافته بود قابل دسترسی نبود. به عبارت دیگر، پیش از اینکه آبهایی که جاری می شوند عطش را رفع نمایند، باید به صخره زده می شد.

درس عملی بزرگی در این است که نمی توان از آن اغماض کرد. چیزی نیست که بتواند نیازهای لایزال انسان را ارضا  نماید، مگر روح القدس که قوت حیات است ، قوت حیات ابدی ، و این برکت تنها از طریق مسیح مصلوب و قیام کرده به دست می آید.  به همین سبب او نزد یهودیان فریاد برآورده گفت،" هر که تشنه باشد نزد من آید و بنوشد"( یوحنا ۷: ۳۷). اما با اینحال اعلان  آن خیلی زودتر می آید، "هر که تشنه باشد ، بیاید و هر که خواهش دارد، از آب حیات بی قیمت بگیرد " (مکاشفه ۲۲:۱۷).  باشد که هر کسی که این عبارات را بخواند این حقیقت با قدرت روح القدس   روح و جان او تحت تأثیر خود قرار دهد. 

پس خداوند با فیض خود شکایتهای قوم خود را پاسخ گفت، و به آنها آب بخشید که بنوشند؛ اما آن موضع را مسّه و مریبه نامید ــ و این نامها همچو یادبودی از گناه ایشان باقی ماند.  

بلافاصله پس از جاری شدن آب از صخره، جنگ با عمالیق واقع می شود.  ارتباط این وقایع از آن جهت که طریقها و حقایق الهی را روشن می سازند بسیار حائز اهمیت هستند. منّ همان مسیح است، آب ِ جاری نمادی است از روح القدس ؛ و حال پس از نوشیدن این روح، جنگ واقع می شود. باید چنین می شد ؛ زیرا "خواهش جسم بر خلاف روح است و خواهش روح به خلاف جسم ؛ و این دو با یکدیگر منازعه می کنند بطوری که آنچه می خواهید نمی کنید" (غلاطیان ۵: ۱۷).  ترتیب این وقایع نیز چنین است. پس ممکن است این سئوال مطرح شود که عمالیق نماد چیست؟ غالباً آن را نما جسم دانسته اند، اما این موضوع فقط قسمتی از حقیقت است. ماهیت واقعی عمالیق را نیز می توان به آسانی از منشأ آن دریافت. اما نکته ای که  باید در اینجا تمییز داده شود این است که عمالیق به طور علنی با دشمنی با قوم خدا می پردازند، و می خواهند که مانع پیشروی قوم شوند و تا آنجاییکه خواستند آنها را از روی زمین محو سازند. پس این قدرت شیطان است که در جسم عمل می کند و پیشروی بنی اسرائیل را به مبارزه می طلبد. نیرنگ شیطان را می توان از انتخاب زمان جنگ در یافت. درست پس از گناه قوم زمان مناسبی بود برای حمله دشمن تا قوم تصور کنند مورد نارضایتی خداوند وقع شده اند. روش او همیشه اینچنین است اما اگر خدا با قوم خود است، نخواهد گذاشت که دشمن مایه تباهی شود. به راستی که اگر قوم به حال خود رها می شدند به سادگی پراکنده می شدند ، اما او که آنها را از آبهای دریای سرخ عبور داده بود، حال نخواهد گذاشت که هلاک گردند. خداوند درفش آنها است و از این رو در دفاع از آنها اطمینان بود. حال بیایید ببینیم که چگونه عمالیق شکست خوردند. 

« پس عمالیق آمده در رفیدیم با اسرائیل جنگ کردند. و موسی به یوشع گفت :" مردان برای ما برگزین و بیرون رفته با عمالیق مقاتله نما و بامدادان من عصای خدا را به دست گرفته بر قله کوه خداهم ایستاد". پس یوشع به طوری که خدا او را امر فرموده بود کرد تا با عمالیق محاربه کند. و موسی و هارون و حور بر قله کوه برآمدند. و واقع شد که چون موسی دست خود را بر می افراشت اسرائیل غلبه می یافتند و چون دست خود را فرز می گذاشت عمالیق چیره می شدند. و دستهای موسی سنگین شد. پس ایشان سنگی گرفته زیرش نهادند که بر آن بنشیند. و هارون و حور یکی از این طرف و دیگری از آن طرف دستهای او را بر می داشتند و دشتهایش تا غروب آفتاب برقرار ماند. و یوشع، عمالیق و قوم او را به دم شمشیر منهزم ساخت " (آیات ۸ ــ ۱۳).  

پیش از هر چیز می بینیم که یوشع به فرمان موسی رهبری مران برگزیده برای جنگ را بر عهده می گیرد. یوشع نمایانگر مسیح است، او با قوت روح نجات یافتگان را در نبرد هدایت می نماید. چه تسلی زیبایی! اگر شیطان با هدف حمله به قوم رزم آرایی می کند، از سویی دیگر مسیح مردان برگزیده را برای رویارویی با دشمن هدایت می نماید. این موضوع بارها و بارها در تاریخ اسرائیل به تصویر کشیده شده است؛ و در مورد نبرد ایمانداران در این دوره نیز صادق است. اگر درک این موضوع  ذهن ما را  در برابر توان فرساترین مشکلات آرامی  دهد، پس این امر به ما کمک خواهد کرد تا از انسان دست کشیده و بر خداوند توکل نماییم. و ما را قادر می سازد تا اعمال و تمهیدات عجولانه انسانها را بسنجیم و رهایی خود را تنها در خداوند، رهبر قوم خود جستجو نماییم. به عبارتی دیگر باید به یاد داشته باشیم که نمی توان در برابر دشمن به طرز موفقیت آمیزی جنگید مگر با قدرت روح خدا.

موضوع دیگری نیز هست. یوشع جنگجویان خود را به سوی دشت هدایت می کرد و موسی ـــ به همراه هارون و حور ــ به قله کوه رفتند و جنگی که در زیر کوه در جریان  بود به بر افراشتن دستهای موسی بستگی داشت.  پس در این واقعه موسی نمادی از مسیح در مقام شفیع است. در حالی که او قوم خود را با قدرت روح هدایت می نماید با شفاعت خود در حضور خدا انگیزه در قوم ایجاد می کند و فیض و رحمت را برای آنها تضمین نموده و به وقت خود به آنها مدد می رساند. بنابراین قدرت آنها برای جنگ کردن به شفاعت کهانتی او بستگی داشت البته قدرت روح  توسط این شفاعت آنها را پیش می برد. پولس در رساله رومیان ۸: ۳۴ ــ ۳۷ این حقیقت را روشن می سازد : " آیا مسیح که مرد بلکه نیز برخاست آنکه به دست راست خدا هم است و ما را نیز شفاعت می کند؟ کیست که ما را از محبت مسیح جدا سازد؟ آیا مصیبت یا دلتنگی یا جفا یا قحط یا عریانی یا خطر یا شمشیر؟ (ما نیز می افزاییم یا عمالیق) .... بلکه در همه این امور از حد زیاده نصرت یافتیم، بوسیه او که ما را محبت نمود» .

خداوند عیسی خود رابطه بین کار خود در آسمان با عمل روح بر روی زمین را به شاگردان خود آموخت: "زیرا اگر نروم تسلی دهنده نزد شما نخواهد آمد" (یوحنا ۱۶: ۷). به همین سبب او نیز روح القدس را "تسلی دهنده دیگر" می نامد (یوحنا ۱۴: ۱۶). و یوحنای رسول همین لقب را در مورد خداوندمان به کار می برد(شفیع، که در واقع همان کلمه پاراقلیت است ــ اول یوحنا ۲: ۱).                                                                          

اما هیچ انسانی نمی تواند نمونه ای کامل از مسیح باشد. دستان موسی سنگین شده بود و هارون و هور دستهای او را نگاه می داشتند. با اینحال این موضوع خود به طور جامع تری بیان کننده حقیقت شفاعت مسیح است. گرچه هارون هنوز به طور رسمی تقدیس نشده بود این کار او نمایانگر مقام کهانت است و اگر معنی نام حور مورد توجه قرار دهیم می توانیم او را نمادی از نور و پاکی بدانیم. بنابراین هر دو کنار یکدیگر نمایانگر شفاعت کهانتی مسیح هستند که با قدوسیت تمام در برابر خداوند در ایمان انجام دادند. و به همین سبب مسیح و کاری که او برای ما کرده است بنیاد شفاعت به شمار می آید، که همیشگی و پر ثمر است. باید به دقت به این درس توجه نماییم. نبردی که در این دنیا انجام می شود بسته به قدرت جنگجویان نیست  و نه حتی به روح القدس بلکه به صبرو ثمر بخش بودن شفاعت مسیح بستگی دارد. زیرا هرگاه که موسی دست خود را بر می افراشت اسرائیل غلبه می یافت؛ و هرگاه که دست خود را فرو می گذاشت عمالیق چیره می شدند. پس برای جنگ  همبستگی لازم است. یعنی شاید برای نبرد آمادگش داشته باشیم اما اگر در کنار هم نباشیم شکست ما اجتناب ناپذیر خواهد بود. پس مسیح در اعلی مدافع ما است و او با قدرت روح ما را رهبری می کند، و هنگامی که شریر حتی دشمنان و خصمانمان برعلیه ما می جنگند خواهند لرزید و شکست خواهند خورد. دیگر هیچ دشمنی نخواهد توانست در مقابل قوم خداوند بایستد.

پس عمالیق به دوم شمشیر منهدم شدند، اما این پیروزی ــ کشف منشأ قدرت آنها و ذات تغییر ناپذیر دشمن ــ نباید فراموش می شد. و باید همچو یادگاری در کتاب ثبت می شد.  

« پس خداوند به موسی گفت: "این را برای یادگاری در کتاب بنویس و به سمع یوشع برسان که هرآینه ذکر عمالیق را از زیر آسمان نحو خواهم ساخت". و موسی مذبحی بنا کرد و آن را یهوه نسی نامید. و گفت: "زیرا که دست بر تخت خداوند است که خداوند را جنگ با عمالیق نسلاً بعد نسل خواهد بود» (آیات ۱۴ ــ ۱۶).

این یادگاری خود از دو چیز تشکیل شده است، یکی ثبت رهایی از عمالیق و دیگری براندازی نهایی آنان. هرگاه خداوند برای دفاع از قوم خود قدرتش را نمایان می سازد این ماهیت دوگانه خود را آشکار می سازد. هرگاه او وارد صحنه می شود و آنها را از نهاجم دشمنان می رهاند در واقع آنها را از حفاظت و مراقبت دایمی اطمینان می دهد. بنابراین آنها باید هر مداخله الهی بین خود و دشمنان را به  گوش دیگران برسانند و بر قلب خود ثبت نمایند، هم به عنوان یدگاری از گذشته و هم ضمانتی بر حمایت تغییر ناپذیر خدا. به همین سبب است هنگامی که نویسنده مزمور رهایی گذشته را جشن می گیرد فریاد سر داده می گوید: "اگر لشکری بر من فرود آید دلم نخواهد ترسید "(مزمور ۲۷ :۳).  موسی با همین اطمینان مذبحی بنا نمود. او با بنا نمودن این مذبح با خوشحالی بر دخالت دست الهی اعتراف کرد و همچنین اعلام نمود که تمجید این پیروزی از آن خداوند است. دقیقاً در همین جا است که بسیاری سقوط می نمایند. خداوند مدد و رهایی را عطا می کند اما آنها فراموش می کنند که برای او مذبحی بنا نمایند. آنها که از تنگناها و گرفتاریها نزد خدا آمدند همیشه پس از اینکه از مشکلات رهایی یافتند فراموش می کنند که او را تمجید نمایند. و همچو موسی عمل نمی کنند. به عبارتی به مانند او مذبحی بنا نموده و در مقابل تمام اسرائیل اعلام نمایند که خدا است که برای ما جنگیده و پیروزی را برای ما به ارمغان آورده است. و این موضوع با نام یهوه نسی اعلام شد. پس او بود که تمام لشکریان را هدایت نمود و او همان است که اکنون لشکریان ما را هدایت می کند؛ زیرا او هیچوقت از خصومت با عمالیق دست بر نخواهد داشت. لازم است که این موضوع را با تمام چشم انداز آن در نظر داشته باشیم و اگر حقیقت یهوه نسی را به قدرت در خود حفظ نماییم قلبمان در اطمینان ساکن خواهد شد. نبرد  از آن خداوند است، ما زیر پرچم او می جنگیم و به همین سبب با وجود پافشاری سرسختانه دشمن پیروزی از آن ماست.