Main Banner

۱۸. دوره‌ي رياست داديشوع (۴۲۱ – ۴۵۶ )

حوادث اين دوره در داخل كليساي ايران نيز مؤثر افتاده است، چنان‌كه در اين دوره سه تن در آن واحد مقام جاثليق را داشته‌اند، يعني معنه و فربخت و داديشوع. معنه كه مطران ايران بود بنا بر گفته‌ي تاريخ‌نويسان در نتيجه‌ي مداخله‌ي فرمانده‌ي لشكريان كه ظاهراً همان مهرنرسي سابق‌الذكر باشد به اين مقام رسيد و پس از چندي خلع شد و يزدگرد او را به زادگاه خود تبعيد كرد و مانع شد كه رياست كليسا را به دست بگيرد.

زندگي او روشن نيست. به گفته‌ي برخي از تاريخ‌نويسان در زمان يزدگرد به اين مقام رسيد و در همان روزگار خلع شد. دو تن از تاريخ‌نويسان مي‌گويند وي نخواسته بود حكم جسورانه‌اي را كه اسقف هرمزد اردشير كه عبده نام داشت، داده بود باطل كند و به داخله‌ي ايران تبعيدش كردند و چون با وجود دستور شاه از مقام بطريقي دست برنداشته بود او را زنداني كردند. پس از چندي گويا در زمان بهرام به در خواست چند تن از اسقفان آزاد شد و صريحاً شرط كرده‌اند كه هيچ ‌كس اين عنوان را چه زنده و چه مرده به او ندهد.

ابن‌العبري مورخ معروف مي‌گويد كه اين پيش آمد به واسطه‌ي آن بود كه وي كافر شده و جزو نستوريان شده بود و اين نكته درست نيست و ابن‌العبري كه خود از يعاقبه بوده وي را با كس ديگري كه همين نام را داشته و از شاگردان سابق مدرسه‌ي رها و در حدود سال ۴۸۰ مطران شهر ريو اردشير بوده، اشتباه كرده است و احتمال ديگري هم در اين باب مي‌رود كه پس از اين در آن بحث خواهد شد. 

فربخت را نيز ديگري از فرماندهان سپاهيان به اين مقام رسانده و وي پيش از آن تعهد كرده بود كه از آيين مغان پيروي كند. نام وي را برخي به خطاقرابخت و مرابخت و حتي فروبخت هم نوشته‌اند اما چنان مي‌نمايد كه فربخت، درست‌تر باشد.

چندي بعد اسقفان از شاه خواسته‌اند كه اجازه دهد وي را عزل كنند. احتمال مي‌رود وي همان كسي باشد كه در شرح حال داديشوع ذكري از او آمده است و او را مخالف بطريق مشروع دانسته و فربخت از مردم اردَشير‌خُره ناميده‌اند. اما از معنه و فربخت ذكري در فهرست رؤساي كليساي نستوري نيست و تنها يك تن از تاريخ‌نويسان نام او را برده است.

اما داديشوع در ۴۲۱ يا در آغاز سال ۴۲۲ به اين مقام انتخاب شده است. دو تن از تاريخ‌نويسان تصريح كرده‌اند كه وي ۳۵ سال در اين مقام مانده است و انتخاب جانشين وي پيش از مرگ مارسين Marcien امپراتور در ۴۵۷ اتفاق افتاده است. از سوي ديگر چون اندكي پس از انتخاب، وي را زنداني كرده‌اند و در ۴۲۲ به واسطه‌ي اقدام سفراي رومي آزادش كرده‌اند ناچار مي‌بايست در آغاز سال ۴۲۲ و احتمالاً در ۴۲۱ به اين مقام رسيده باشد. پس بدين‌گونه سلسله‌ي وقايع را چنين بايد فرض كرد: مرگ يهبلهه در آغاز سال ۴۲۰ ، مرگ يزدگرد اول و جلوس بهرام در ماه اوت ۴۲۰ ، انتخاب و عزل معنه در ميان آغاز سال ۴۲۰ و مرگ يزدگرد، انتخاب داديشوع در۴۲۱ ، وي تقريباً در همان زمان زنداني شده و در ۴۲۲ آزاد شده است (در آن ميانفربخت دست‌اندركار شده و خلع شده است). در سال ۴۲۳ داديشوع به دير رفت و آن‌جا معتكف شد.

به گفته‌ي تاريخ‌نويسان نستوري سموئيل اسقف شهر طوس در خراسان از پادشاهان ايران اجازه گرفته است كه بطريقي، انتخاب كنند.

اين كشيش طرف توجه خاص بهرام بوده است و خراسان را در برابر تاخت و تازهاي سركشان حفظ كرده بود. شايد اجتماع اسقفان كه منتهي به انتخاب داديشوع شده همان واقعه‌اي است كه در شرح حال ژاك‌ محرر بدان اشاره كرده‌اند.

بطئي نامي كه اسقف هرمزد ‌اردشير بوده مخالف برتري كليساي سلوكيه بوده و نمي‌خواسته است با اين كه داديشوع را در آغاز كارش عزل كرده و دوباره به كار گماشته‌اند تن در دهد و عده‌اي را با خود همدست كرده بود. نام اين عده را چنين ضبط كرده‌اند: بطئي از مردم هرمزد ‌اردشير، برصبه از مردم شوش، زبيدا از مردم زابي، قسا از مردم قوني، صربيل از مردم دستگرد ملكه، ابنر از مردم كشكر، سليمان از مردم نوهدره، برحيلي از مردم تحل، بريگوي از مردم بلشفر، فربخت از مردم اردشير‌خره و ايزد‌ بوزد از مردم دارابگرد.

اين دسته مدعي بوده‌اند كه در انتخاب بطريق غرض‌ورزي شده و اين كار به دست كشيشان غربي صورت نگرفته بلكه به دست «بيگانگان توانا» يعني كارفرمايان دربار شاهي شده است.

سپس براي انتقام‌جويي عزل داديشوع را اعلان كرده‌اند. مدعي بوده‌اند كه انتخاب وي نامشروع بوده و وي را تبه‌كار و خائن در اموال كليسا و نادان و ربا‌خوار مي‌دانستند و مدعي بودند كه وي مغان را به آزار ترسايان برانگيخته است. در ضمن وي را مرتد مي‌گفتند و مدعي بودند كه «در حضور مغان نوشته است: من پيشواي ترسايان نيستم، نه اسقف و نه كشيش و نه شاگرد كشيش خواهم شد، نوشته است كه آتش و آب را مي‌پرستد.» 

سرانجام ايرانيان را هم با خود همدست كردند و داديشوع به فرمان شاه زنداني شد. در نتيجه‌ي اقدام سفراي امپراتور تئودوز دوم آزادش كردند و احتمال مي‌رود اين سفيران همان كساني باشند كه بنيامين كشيش را هم آزاد كرده‌اند و پيش از اين ذكر آن گذشت. اما داديشوع از اين پيش آمد رنجيده بود و از قبول مقام خودداري كرد و گفت قصد آن دارد كه به دِير برود و معتكف شود. بدين‌گونه به دير «سفينه‌ي نوح» نزديك شهر قردو رفت و اين ديري بود كه ژاك نصيبيني ساخته و به او اختصاص يافته بود. اما اين نكته چندان مسلم نيست.

مهم‌ترين و متنفذترين كشيشان به خلع وي ياري نكردند و چون مي‌دانستند كه عزل وي كار همه‌ي كشيشان را سست مي‌كند با اسقف بزرگ سلوكيه يار شدند و وي را وادار به اقدام كردند و اين واقعه در سال چهارم سلطنت بهرام يعني در ۴۲۴ روي داد. سي و دو تن از كشيشان در يكي از شهر‌هاي عرب‌نشين گرد آمدند و در رأس ايشان مطران‌هايي چند بودند: اگاپيت از بيت‌لاپات، اوزه از نصيبين، زبده از ميشان، دانيال از اربل، عقبلهه از كركه‌ي بيت‌سلوخ و يزداد از ريو ‌اردشير. 

در ميان اين كشيشان چند تن هم بودند كه از اكناف شاهنشاهي ايران از مرو و هرات و اصفهان و مازون (عمان) آمده بودند. در اين ميان نامي هم از دو اسقف جايگاه اسيران رومي برده شده است. يكي دوميسين Domitien اسقف «اسيران» گورزن و ديگري ائسيوس Aetius نام اسقف «اسيران» بلشفر و تنها نام اين دو اسقف مي‌رساند كه اين اسيران، رومي بوده‌اند. شايد اين دو تن در همان زمان نمي‌زيسته‌اند، زيرا بيش‌تر به زمان خسرو اول مي‌خورد كه عده‌ي بسياري از اسيران رومي را به ايران آورده‌ است:

اگاپيت شرح مبسوطي درباره‌ي برتري كليساي سلوكيه گفته و نخست اجازه خواسته است قانون اين ناحيه را بخواند و سپس به تاريخ رجوع كرده و شرحي درباره‌ي كشمكش‌هاي پاپا با كشيشان مخالف بيان كرده است و شرح اين واقعه پيش از اين گذشت. به اين نتيجه رسيده است كه نمي‌توان با بطريق مخالفت كرد و تنها مي‌توان از او درخواست كرد مؤدبانه به او اعتراض كرد. بدين‌گونه مي‌توان استنباط كرد كه اين مخالفان انجمني براي طرد داديشوع تشكيل داده بوده‌اند.

پس از آن اگاپيت يادآوري كرده است كه اسحق نخستين بطريق هم مورد مخالفت همكاران خود بوده است. مخالفان توانسته بودند وي را زنداني كنند، اما كشيشان غربي به وسيله‌ي مروته آزادي او را درخواست كرده بودند و يزدگرد فرمان داد كه مخالفان در انجمن سلوكيه دخالت نكنند.

همين وقايع در زمان يهبلهه نيز روي داده است. آكاس نام از مردم شهر آمد هم به نام اسقفان بين‌النهرين گفت: «هرگاه كه اختلاف و تفرقه در ميان ما روي داده است، كشيشان غربي با اين مقام كه همه‌ي ما شاگردان و فرزندان آن هستيم ياوري كرده‌اند. نيز ما را از آزارهايي كه مغان بر ما برانگيخته‌اند، به وسيله‌ي سفيراني كه در زمان‌هاي مختلف فرستاده‌اند، نجات داده‌اند. اما اينك كه آزار و پريشاني بدين‌سان بر ما روي آورده است، اقتضاي زمان مانع است كه كمافي‌السابق به درد ما برسند. پس بايد ترسايان ايران خود به ياري يكديگر برخيزند و از داديشوع كه پيشواي انجمن روحاني‌ ما است، درخواست كنند كه از كناره‌گيري خود چشم بپوشد.»