Main Banner

فصل بیست و پنجم

بروید بگوئید !

صبح زود روز یکشنبه ای بیشتر از ۱۹۰۰ سال پیش از این چند نفر زن از خانه های خود در شهر اورشلیم بیرون آمدهبه اتفاق برای زیارت قبر استاد بزرگوار خود عیسی مسیح که روز جمعه گذشته در آنجا دفن شده بود از شهر خارج شدند. دلهای این زنان پر از غم و اندوه بود زیرا استاد خود را بسیار دوست می داشتند و حالا که مرده است دیگر امیدی نداشتند که او را ببینند. در تاریکی شب آرام راه میرفتند و با همدیگر هیچ حرف نمی زدند زیرا کسی که دل شکسته است چه می تواند بگوید؟

شب تاریک آنها ناگاه به روز مبدل شده، زیرا وقتی که به قبر رسیدند دیدند که سنگ بزرگ جلو قبر برداشته شده و قبر باز است؛ داخل آن را نگاه کردند و برخلاف انتظار به جای اینکه جسد بی روح استاد عزیز خود را در آنجا مشهاده کنند فرشته نورانی را دیدند که به آنخا گفت: چرا زنده را از میان مردگان می طلبید؟ در اینجا نیست بلکه برخاسته است! آن موضعی را که او را نهاده بودند ملاحظه کنید، و به زودی رفته شاگردانش را خبر دهید که از مردگان برخاسته است!» زنان این مزده را فوراٌ باور کرده با سرعت هرچه تمام تر به طرف شهر دویدند تا به دوستان مسیح زنده شدن او را خبر دهند. اگر من و شما در آنجا با زنان بوده و قبر خالی را می دیدیم و ندای فرشته را می شنیدیم چکار می کردیم؟ آیا بدئن سر و صدا به خانه های خود برگشته و به هیچ کس خبر زنده شدن مسیح را نمی دادیم؟ خیر، غیر ممکن بود که ما سکوت اختیار کنیم! به قدری خوشحال می شدیم که این مزده را نه تنها به دوستان خود بلکه به تمام کسانی که ایشان را در بین راه می دیدیم می دادیم. وقتی که عیسی مسیح مرگ را شکست داده و حیات جاودانی را به اهل جهان داده است، کی می تواند زبان خود را از دادن بشارت نگاه دارد؟ با وجود اینکه از ان روز عجیب قیام مسیح سالهای سال گذشته است او هنوز زنده است و شاگردانش هنوز افتخار دارند که بشارت فتح او را بر گناه و مرگ به اهل عالم بدهند و آنان را دعوت نمایند که به وسیله ایمان آوردن به او حیات جاودانی بیابند. چنانکه فرشته در زمان قدیم به زنان فرمود که به شاگردان خبر دهند به ما نیز می فرماید: «بروید و بشارت دهید» و اگر فرمان هم نبود کسی که مسیح را واقعا می شناسد و او را دوست دارد چگونه می تواند از دادن مژده آمدن مسیح از آسمان و مرگ و قیام او برای نجات گناهکاران خود داری نماید؟ در آن هنگام که دشمنان در اورشلیم رسولان مسیح را از صحبت با مردم راجع به مسیح منع کردند پطرس و یوحنا جواب دادند : ما را امکان آن نیست که آنچه را دیده و شنیده ایم نگوئیم و بدون هیچ ترس به دادن بشارت ادامه دادند.

آن پنجاه روز مابین عید قیام و عید پنطیکاست مخصوصاٌ برای کار بشارت معین شده است، از تک تک اعضای کلیسا درخواست می شود که در امر دادن مژده نجات به دیگران شرکت کنند. ولی پیروان مسیح وظیفه دارند که نه تنها سالی ۵۰ روز بلکه هر روز از سال فرمایش خداوند را اطاعت کرده پیغام نجات بخش او را به مردم برسانند. آیا ممکن نیست که هر مسیحی روزی با حداقل یک نفر راجع به عیسی مسیح صحبت کند؟ همه ما اقوام و دوستان و آشنایانی در اداره یا مدرسه یا کوچه داریم که هنوز با پیغام نجات کاملا آشنا نشده اند و اگر ما به آنان بشارت ندهیم ممکن است هرگز آشنا نشوند. ما مکرراٌ راجع به امور دنیوی که دارای اهمیت زیادی نبوده است صحبت کرده ایم، اکنون تصمیم بگیریم که در خصوص مهمترین امر دنیا یعنی محبت خدا که به وسیله فرستادن پسر خود برای نجات گناهکاران ظاهر شده است صحبت کنیم. پنطیکاست روز نزول روح القدس بر شاگردان مسیح در اورشلیم بود و در نتیجه آن شاگردان مسیح توانستند بشارت او را طوری بیان کنند که سه هزار نفر در یک روز ایمان آورده تعمید بگیرند. اگر ما مسیحیان با همان قوت و شهامت هر روز بشارت مسیح را به دوستان خود دهیم بدون شک به زودی بیشتر از سه هزار نفر داخل کلیسای ایران خواهند شد.

چرا ما نتوانیم یا مایل نباشیم بشارت نجاتی را که مسی زنده به کسانی که به او ایمان آوردند می دهد به مردم بدهیم؟ شاید علتش این باشد که ما واقعاٌ مسیح را مرده می دانیم و خود هنوز خبر برخواستن او از مردگان را باور نکرده ایم زیرا وقتی که ما منجی زنده را حقیقتاٌ می شناسیم حتمی است که به قدر توانائی خود سعی خواهیم کرد که او را نه تنها به دوستان خود بلکه به تمام اهل عالم بشناسانیم.

عیسی مسیح به ما می فرماید: «چنانکه پدر من را فرستاد من نیز شما را می فرستم. بروید و بشارت من را به تمام مخلوقات برسانید» تمام کسانی که مسیح را دوست بدارند با خوشی دستور خداوند را اطاعت کرده مانند آن زنان و شاگردان دیگر در اورشلیم هر جا روند بشارت مسیح را با شادی خواهد داد.

متی ۲۸: ۱-۱۰ را حفظ کنید.