Goats at a bedouin camp

Camel
Camel

ت) به عنوان همسری در ارتباط با شوهرش (۳‌:‏۱-‏۶)

۳‌:‏۱ پطرس بر لزوم اطاعت مسیحیان از دولت‌های بشری و اربابان زمینی تأکید کرد. او حالا اطاعت و سر‌سپردگی زنان به شوهرانشان را مطرح می‌کند.

هر زنی باید مطیع شوهرش باشد، فرقی نمی‌کند که شوهرش ایماندار باشد یا نه. خدا به مرد جایگاه سر بودن را داده است و این اراده‌ی خداست که زن‌ها از اقتدار مرد آگاه باشند. رابطه بین شوهر و همسر تصویری است بین مسیح و کلیسا. زن باید از شوهر خود اطاعت کند درست چنانچه کلیسا مطیع مسیح است.

این امر در جامعه ما بر‌عکس است. زنان جایگاه اقتدار بر مرد را دارند و جامعه ما زن سالار شده است. در بسیاری از کلیساها، زنان بیشتر از مردان فعال هستند. ولی کلام خدا به قوت خویش باقی است. سر بودن مرد ترتیب آسمانی است و هیچ ربطی به اینکه دلایل ما چقدر توجیه کننده و منطقی هستند ندارد و در کلام خدا هیچ قسمتی وجود ندارد که زن‌ها جای مقتدر مرد را داشته و نتیجه خوبی حاصل شده باشد.

حتی وقتی شوهر زنی بی‌ایمان است، آن زن باید به او به عنوان سر خانه احترام بگذارد. این شهادتی برای ایمان آوردن آن مرد به مسیح از سوی همسرش می‌باشد. سیرت آن زن در اطاعت، محبت و وفاداری می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد و او شوهرش را بدون کلام در‌یابد. این یعنی زن نیازی به موعظه کردن برای شوهرش به طور دائم ندارد. مشکلات زیادی از سوی زنانی که پیوسته راجع به انجیل با شوهرانشان بحث می‌کنند بوجود می‌آید. در اینجا تأکید برصید شوهر توسط زندگی هر‌روزه همسرش با مسیح در مقابل دیدگان وی می‌باشد.

ولی فرض کنید شوهری در زندگی مسیحی همسرش دخالت می‌کند. آن زن چه باید بکند؟ اگر آن مرد از زنش بخواهد که از فرمانی از کتاب مقدس سرپیچی کند، سپس او باید از شوهرش نا‌اطاعتی کرده و نسبت به خداوند صادق باشد. به هر ‌حال اگر مسئله به یک امتیاز (حقوق) مسیحی مربوط می‌شود تا یک وظیفه مشخص، آن زن باید مطیع شوهرش بوده و از حق خود بگذرد.

وقتی پطرس راجع به همسر مسیحی که شوهر بی‌ایمانی دارد سخن می‌گوید، از ازدواج بی‌ایمان و ایماندار چشم‌پوشی نمی‌کند. این هرگز اراده خدا نبوده است. پطرس رسول اساساً موردی را مطرح می‌کند که در آن، زن پس از ازدواج نجات یافته است. وظیفه او است که نسبت به شوهر بی‌ایمانش مطیع باشد.

۳‌:‏۲ شوهر نجات نیافته می‌تواند به وسیله احترام و سیرت همسرش تحت تأثیر قراربگیرد. روح خدا می‌تواند از این مسئله استفاده کند تا او را به گناهانش ملزم ساخته و به سوی ایمان به مسیح بکشاند.

جورج مولر ( George Müller ) راجع به ثروتمندی آلمانی می‌گوید که همسرش ایماندار پارسایی بود. این مرد الکلی بود و زمان زیادی را در شب‌ها صرف مشروب‌خوری در میخانه می‌کرد. او مستخدمان را برای خواب مرخص می‌کرد و تا دیر وقت منتظر بازگشت شوهرش می‌ماند، و او را با محبت می‌پذیرفت و هرگز با او اوقات‌تلخی یا مشاجره نمی‌کرد. گاهی اوقات او حتی مجبور بود لباس‌های شوهرش را درآورده و او را بخواباند.

یک شب در میخانه او به دوستانش گفت:‏ «من با شما شرط می‌بندم که اگر الآن به خانه ما برویم، همسرم منتظر من نشسته است. او به در نزدیک شده و با مهربانی به من خوشآمد ملوکانه‌ای می‌گوید و حتی اگر از او بخواهم، برایمان شام هم درست خواهد کرد.»

آنها اول شک داشتند ولی بعداً تصمیم گرفتند بروند و ببینند. او همان‌طور که گفته شده بود آمد و ایشان را مؤدبانه پذیرفت و مصمم شد تا برای ایشان شام درست کند. پس از اینکه او غذا را برایشان سرو کرد، به اتاقش رفت. به محض اینکه او پذیرایی را ترک کرد یکی از ایشان شروع کرد به محکوم کردن شوهر. «تو چگونه مردی هستی که با این چنین همسری این گونه بد رفتار می‌کنی؟» آن شخص معترض بدون تمام کردن شامش بلند شد و خانه را ترک کرد. آنها یکی‌یکی همین کار را تکرار کرده و همگی بدون خوردن غذایشان خانه را ترک کردند.

در حدود نیم ساعت که از این وقایع گذشته بود، آن مرد نسبت به بدی و خصوصاً رفتار بدش که دل همسرش را می‌شکست ملزم شد. او به اتاق همسرش رفت و از وی خواست تا برایش دعا کند و سپس از گناهانش توبه کرد و خودش را به مسیح تسلیم نمود. از آن زمان به بعد، او به شاگردی وفادار برای خداوند عیسی مسیح تبدیل شد. دریافتن بدون کلام!

جورج مولر نصیحت کرده است:‏

اگر از خانواده بی ‌ایمانتان رنج می‌برید، نا‌امید نشوید. شاید خداوند کم‌کم آرزوی قلبی* ۱# تان را به شما بدهد و جواب دعایتان برای ایشان بیاید. ولی در این بین، در پی ستودن حقیقت باشید و نه با سرزنش ایشان در قبال رفتارشان با شما بلکه به وسیله ظاهر ساختن فروتنی، مهربانی و محبت خداوند عیسی مسیح.

۳‌:‏۳ در اینجا موضوع به نظر به پوشش زن تبدیل می‌شود ولی عملاً پطرس رسول دارد راجع به بهترین نوع رفتار و خدمت زن به همسرش صحبت می‌کند. ظاهر آن زن نیست که بر شوهرش تأثیر می‌گذارد بلکه زندگی مقدس و مطیعانه درونی او تأثیر بیشتری دارد.

انواع مختلف زینتهای ظاهری در اینجا آمده است:‏

۱. بافتن موی. بعضی فکر می‌کنند که این حتی شامل بافتن با حیا هم می‌شود. به نظر می‌آید پطرس دارد به ضدّ آرایش موی تپه‌وار با توری‌ها و به هم تابیدن‌های بهار‌خواب سخن می‌گوید که در روم باستان رایج بود.

۲. متجلی شدن به طلا. بعضی این را بی‌چون و چرا بر ضدّ هر‌ گونه جواهر و طلا تفسیر کرده‌اند. بعضی دیگر آن را منع هر‌گونه جلوه ظاهری و عجیب می‌بینند.

۳. پوشیدن لباس. ظاهراً در اینجا پوشیدن لباس منع نمی‌شود بلکه پوشیدن هر ‌گونه لباس خود‌نما. اشعیا ۳‌:‏۱۶-‏۲۵ را بخوانید تا ببینید خدا راجع به هر‌گونه زینت ظاهری چه‌گونه فکر می‌کند.

ملاحظاتی بر لباس مسیحیان

در مورد مسئله لباس پوشیدن و جواهرات، راهنمایی‌هایی برای همه ایمانداران، چه زن و چه مرد وجود دارد. اولین اصل هزینه است. ما چقدر هزینه صرف لباس می‌کنیم؟ ایا این هزینه ضروری است؟ آیا پول می‌تواند در راه بهتری صرف شود؟

اول تیموتائوس ۲‌:‏۹ هر‌گونه لباس گرانقیمت را منع می‌کند:‏ «و نه به رخت گران‌بها». این به مسئله توان مالی ما بستگی ندارد. برای مسیحیان گناه است که پولشان را صرف خرید لباس‌های گران‌قیمت کنند چونکه کلام خدا آن را منع می‌کند. حس دلسوزی نیز همین طور. گرفتاری‌های نا‌امید کننده همسایگان ما در سرزمینهای دیگر و احتیاجات جسمانی و روحانی زیادشان، باعث می‌شود صرف هزینه زیاد برای لباس‌های غیر‌ضروری سنگ‌دلی جلوه کند.

این به طور ضمنی فقط به کیفیت لباس‌ها اشاره نمی‌کند بلکه به کمیت آنها نیز. کمدهای بعضی از مسیحیان بیشتر شبیه فروشگاه لباس است. اغلب که آنها به مسافرت می‌روند، میله صندلی عقب ماشینشان پر از لباس‌ها و تی‌شرت‌هائیست که برای چشم و هم‌چشمی خریده و در آنجا نصب کرده‌اند.

چرا ما این کار را انجام می‌دهیم؟ این مسئله غرور نیست. ما دوست داریم که از ظاهر خوب ما تعریف کنند. این امر باعث می‌شود که ما فقط بر پایه اینکه می‌خواهیم از ما تعریف کنند هزینه زیادی صرف خرید لباس می‌کنیم.

دلیل دیگر فروتنی است. پولس گفت:‏ «با‌ادب و فروتنی». یکی از مفاهیم کلمه ادب، آراستگی است. یکی از کارکردهای لباس پوشیدن، مخفی کردن برهنگی انسان است. حداقل، این همان طریقی بود که در ابتدا مرسوم بود. ولی حالا لباس‌ها به‌نظر برای نشان دادن قسمت بیشتری از آناتومی بدن طراحی می‌شوند. در واقع انسان ننگ خود را جلال می‌دهد. شگفت‌آور نیست که انسان‌های بی‌دین اینکار را انجام دهند ولی وقتی که مسیحیان از آنها تقلید می‌کنند واقعاً عجیب است.

ولی حیا نیز می‌تواند جذاب باشد. مسیحیان باید با‌سلیقه لباس بپوشند. هیچ نوع خصت در اینجا مورد تشویق قرار نگرفته است. چمبرز ( Oswald Chambers ) گفته که شلختگی توهین به روح‌القدس است. لباسهای ایماندار باید تمیز، مناسب و اندازه باشد.

خلاصه، مسیحی باید از مدهایی که برای جلب توجه بکار می‌روند خودداری کند. این وظیفه او در زندگی نیست. او به عنوان یک وسیله تزئینی روی زمین زندگی نمی‌کند بلکه به عنوان شاخه پر‌ثمری از تاک. ما می‌توانیم از جهات بسیاری جلب توجه کنیم. پوشیدن لباس‌های از مد‌افتاده و قدیمی نیز همین کار را انجام می‌دهد. یک مسیحی همیشه باید از پوشیدن لباسهایی که نامعمول یا پرجلوه یا عجیب هستند خودداری کند.

بالاخره، مسیحیان — و این شاید مشکل خاص ایمانداران جوان باشد-‏ باید از لباس‌های محرک یا وسوسه کننده بپرهیزند. ما به مدهایی که آشکار هستند اشاره کردیم. ولی لباس‌هایی هستند که شاید تمام سطح بدن را بپوشانند ولی در دیگران شهوت غیر‌مقدسی را بر‌انگیزانند. طراحان جدید برای تشویق روحانیت لباس درست نمی‌کنند. برخلاف آن، ایشان عقده روحی روابط جنسی را که در دوره حاضر، به اصطلاح مد می‌باشد، منعکس می‌کنند. ایماندار هرگز نباید لباس‌هایی را بپوشد که باعث تحریک وسوسه شود یا برای دیگران زندگی مسیحی را سخت جلوه دهد.

البته، مشکل بزرگ فشار عظیم جامعه برای همنوائی کردن با آن است. این امر همیشه حقیقت داشته و خواهد داشت. مسیحیان همیشه نیاز به ستون فقراتی دارند که ایشان را برخلاف جهت آب شنا دهد و در راستای سازگاری و همنوائی با انجیل لباس بپوشند.

اگر ما مسیح را خداوند کمد لباس خود بگردانیم، همه چیز خوب خواهد بود.

۳‌:‏۴ لباسی که ایماندار را اصولا جذاب می‌کند، زیبایی انسانیت باطنی است. آرایش مویی که از روی مد باشد یا جواهرات گران‌بها و لباس‌های زیبا همگی فانی هستند. پطرس با آشکار ساختن این تضاد روشن، ما را برای انتخاب به چالش در‌می‌آورد. میر ( F.B. Meyer ) می‌نویسد:‏ «آنانی که لباس ظاهری‌شان گران‌بهاست بسیار هستند ولی کسانی که لباس باطنی‌شان گران‌بهاست کم می‌باشند؛ ضمن اینکه دیگرانی که لباسشان پوشیده و مندرس است، همگی جلال درونی دارند.»

انسان‌ها فکر می‌کنند که جواهرات گران‌بها هستند؛ خدا به جواهر گران‌بهای روح حلیم و آرام فکر می‌کند.

۳‌:‏۵ زنان دیندار عهد عتیق خودشان را به زیبایی روحانی و اخلاقی زندگی درونی مزین می‌کردند. یکی از سیرت‌های این زیبایی تسلیم و احترام ایشان به شوهرانشان بود. این زنان مقدسه به خدا متوکل بودند. آنها زندگی‌های خدا محوری داشتند. آنها در همه چیز طالب رضا‌مندی او بودند و ترتیب آسمانی او را در خانه‌هایشان درک کرده بودند. از این رو شوهران خود را اطاعت می‌کردند.

۳‌:‏۶ ساره به عنوان مثال ذکر شده است. او مطیع ابراهیم بود و او را آقا خطاب می‌کرد. این ما را به پیدایش ۱۸‌:‏۱۲ بر می‌گرداند؛ جائی که می‌خوانیم ساره این را به خودش گفت:‏ «آقایم». او به اطراف نرفت و فریاد سر نداد که اعتراف کند من از ابراهیم اطاعت می‌کنم و او را آقا می‌خوانم. بلکه، او در زندگی باطنی خود، ابراهیم را به عنوان سر خود تشخیص داده و این را با اعمالش ظاهر می‌ساخت.

آن زنانی که از نمونه ساره پیروی می‌کنند فرزندان او هستند. زنان یهودی از طریق تولد طبیعی دختران ساره هستند. ولی ایشان برای اینکه به بهترین معنا دختران او باشند باید شخصیت روحانی او را داشته باشند. فرزندان باید به شباهت خانواده درآیند. آنها باید اعمال نیکو بجا آورده و اجازه ندهند که چیزی آنها را بترساند. این یعنی که یک همسر مسیحی باید نقش مسح‌کنندگی خدا در مورد شوهرش به عنوان سر خانواده را احساس کند و حتی اگر از رفتار غیر منطقی شوهر بی‌ایمانش رنج برد اجازه ندهد این امر او را بترساند و البته این تا زمانی است که زندگی خیلی سخت نشده و خطری ان را تهدید نکرده باشد.

ث) به عنوان شوهری در ارتباط با همسرش (۳‌:‏۷)

حالا پطرس رسول به شوهران رو کرده و وظایف متقابل ایشان را که باید محقق سازند نشان می‌دهند. آنها باید با همسرانشان به طور قابل ملاحظه‌ای زندگی کرده و محبت و ادب و فطانت از خود نشان بدند. آنها باید مطابق با فطانت همسرانشان با ایشان رفتار کنند چون آنها جنس ظریف‌تری دارند.

در این دوران که دوران جنبش آزادی‌خواهی زنان است، نظر کتاب‌مقدس باید در زمانی که از زنان سخن به میان می‌آید مطرح شود که گفته است ایشان ظروف ضعیف‌تر هستند. و این حقیقت ساده‌ای است که در زندگی مشاهده می‌شود. اکثر زنان از مردان به لحاظ جسمانی ضعیف‌ترند. همچنین زنان قدرتی را که مردان در کنترل احساسات خود دارند دارا نمی‌باشند و این به وسیله عکس‌العمل‌های احساسی ایشان که اکثراً جای تفکرات منطقی و معقول را می‌گیرد عیان می‌شود. حل مسائل و مشکلات الهیاتی عمیق جزو هنرهای خاص زنان نیست. و در کل، زن بیشتر به مرد وابسته است.

ولی این حقیقت که زن در بعضی چیزها از مرد ضعیف‌تر است بدین معنا نمی‌باشد که او پست‌تر از مرد است؛ کتاب مقدس هرگز این را نگفته است. هرگز هم نگفته که زن نباید از مرد قوی‌تر باشد یا در بعضی از قلمروها شایسته‌تر باشد. در‌واقع، زنان اساساً بیشتر از مردان به مسیح وفادارند. و معمولاً بیشتر قادرند دردها و سختی‌ها را تحمل کنند.

رفتار یک مرد در قبال همسرش باید نشان‌دهنده این حقیقت باشد که او نیز با وی وارث فیض و حیات می‌باشد. این به ازدواجی اشاره دارد که هر دو طرف ایماندار هستند. اگر ‌چه زن در بعضی چیزها از مرد ضعیف‌تر است ولی آنها به طور مساوی از برکات و عطایا و حیات جاودان در حضور خدا سهیم خواهند شد. همچنین زن از شوهرش سهم بیشتری در آوردن برکات به این جهان دارد چونکه او جسم تازه‌ای را به دنیا می‌آورد.

زمانی که مشاجرات پدید می‌آیند دعاها قطع می‌شوند. بیگ ( Bigg ) می‌گوید:‏ «ناله‌های همسر زخمی بین دعای شوهر و شنیدن خدا قرار می‌گیرند.» همچنین برای یک زن و شوهر خیلی سخت است که در زمان مشاجره و دعوا و قهر با هم دعا کنند. برای این صلح و آسایش خانه مهم است که شوهر و همسر این قوانین اصولی را رعایت کنند:‏

۱. برقراری صداقت کامل برای داشتن اصل اعتماد متقابل.

۲. باز‌نگه داشتن راه‌های ارتباطی. همیشه باید هر دو طرف آمادگی صحبت کردن با هم را داشته باشند. زمانی که بخار تمام دیگ را اشباع می‌کند، انفجار آن اجتناب‌نا‌پذیر است. صحبت کردن در مورد مسائل مختلف شامل آزادی هر کسی برای گفتن اینها می‌شود:‏ «من معذرت می‌خواهم» و بخشش دو‌جانبه-‏ شاید نا‌محدود.

۳. چشم‌پوشی از تقصیرات و خصوصیات اخلاقی کوچک. محبت کثرت گناهان را می‌پوشاند. از دیگران انتظار نداشته باشید که کامل باشند چون خودتان قادر به تحقق این امر نیستید.

۴. جد و جهد برای اتحاد در دارائی‌ها. از ولخرجی و خرید‌های قسطی بیجا خود‌داری شود و از هوسرانی بپرهیزید.

۵. به یاد داشته باشید که محبت یک فرمان است و نه یک احساس غیر‌قابل کنترل. محبت یعنی هر‌چیزی که در اول قرنتیان ۱۳ یافت می‌شود. محبت برای مثال حلیم است. محبت شما را از انتقاد و مخالفت ورزیدن با شریک زندگیتان باز‌می‌دارد. محبت شما را از پرخاش در مقابل کودکانتان باز‌می‌دارد که این پرخاش‌ها می‌تواند به امنیت ایشان خدشه وارد سازد. در این مفاهیم و صدها مفهوم دیگر، محبت جوّ شادی در خانه ایجاد می‌کند و بر ستیزه و جدائی چیره می‌شود.

ج) به عنوان برادری در ارتباط با معاشرتش (۳‌:‏۸)

این آیه از اینجا معلوم می‌شود که در ارتباط با رابطه مسیحی و معاشرت مسیحی است که به اتحاد و محبت برادرانه ترغیب می‌کند. سه ترغیب دیگر در اینجا وجو دارد که کاربرد وسیع‌تری دارند.

کلمه خلاصه به این معنا نیست که پطرس می‌خواهد رساله‌اش را به پایان برساند. او به اشخاص متنوعی از قبیل غلامان، زنها و شوهران سخن گفته است. حالا او در بخش آخر کلامی برای همه ایشان دارد.

همه شما یک رأی باشید. او از مسیحیان انتظار ندارد که همگی عیناً مثل هم باشند. در این صورت دیگر اتحاد نیست بلکه یکنواختی. بهترین فرمول در اصطلاح معروف زیر یافت می‌شود:‏ در اصول، اتحاد؛ در غیر‌ضروریات، آزادی؛ در همه‌چیز محبت. ما باید همدرد هم باشیم. این به طور تحت‌اللفظی یعنی «با هم رنج بردن» و به طور خاص زمانی مفهوم می‌یابد که بدانیم به کسانی نوشته می‌شود که تحت جفا بوده‌اند. این نصیحت برای همه زمان‌ها صادق است چونکه هیچ دورانی معاف از رنج نیست.

برادر‌دوست باشید. نویسنده ناشناسی می‌نویسد:‏

مشیت الهی از ما نمی ‌پرسد که کداممان دوست داریم برادر‌دوست باشیم— این برای ما نهاده شده است؛ ولی به ما امر شده است که برادران خود را دوست داشته باشیم. شما می‌گوئید:‏ «غیر ممکن است.» ولی به یاد داشته باشید که محبت حقیقی لزوماً در احساسات خلاصه نمی‌ شود بلکه در اراده. محبت احساس کردن نیست بلکه عمل کردن؛ نه در عواطف بلکه در عمل؛ نه در کلام عاطفی بلکه در اعمال فداکارانه و نجیبانه.

مشفق یعنی داشتن قلبی حساس برای احتیاجات و احساسات دیگران. شفقت از سردی، بی‌عاطفگی یا بد‌گمانی سر باز می‌زند.

فروتن— کاملاً مناسب به نظر می‌آید که فروتنی به عنوان یکی از خاصیت‌های مسیحی تعلیم داده شود. لزوماً فروتنی به معنی تفکر فروتنانه نسبت به دیگران می‌شود و شخص فروتن دیگران را قبل از خود می‌بیند و اعمال خیر‌خواهانه انجام می‌دهد و سخنان فیض بخش می‌گوید. فروتنی دیگران را خدمت می‌کند و از هر فرصتی برای خدمت کردن و کمک کردن به دیگران استفاده می‌کند و از هر محبتی که دریافت می‌کند بی‌درنگ قدر‌دانی می‌کند. شخص فروتن هرگز خشن، مبتذل یا پر‌رو نمی‌باشد.

چ) به عنوان مظلوم در ارتباط با جفا‌دهندگانش (۳‌:‏۹– ۴‌:‏۶)

۳‌:‏۹ کل این رساله بر ضدّ جفاها و رنج‌ها نوشته شده است. از این آیه تا ۴‌:‏۶ موضوع مسیحی و ارتباطش با جفا‌دهندگانش می‌باشد به ایمانداران مکرراً اصرار شده است تا به خاطر عدالت رنج ببرند و تلافی نکنند. ما نباید به عوض بدی، بدی کنیم یا به عوض دشنام، دشنام پس دهیم. به‌جای آن، ما باید کسانی که با ما بد‌رفتاری می‌کنند را برکت دهیم و توهین‌ها را با محبت جواب دهیم. ما به عنوان مسیحیان دعوت نشده‌ایم که دیگران را آزار دهیم بلکه به ایشان نیکویی و لعنت نکنیم بلکه برکت دهیم. سپس خدا این نوع رفتار ما را با برکت پاداش می‌دهد.

۳‌:‏۱۰ در آیات ۱۰-‏۱۲ پطرس از مزمور ۳۴‌:‏۱۲-‏۱۶ الف نقل می‌کند تا تأیید کند که برکات خدا به کسی بر‌می‌گردد که از اعمال و سخنان بد دوری کرده و عدالت را به اجرا درآورد. تأکید آیه اول اینست:‏ کسی که آرزوی زندگی خوب و نیکو را دارد باید از بدی و سخنان فریب‌آمیز باز بدارد. او نباید توهینی را با هر‌گونه دروغی جواب دهد. دوست‌داشتن زندگی در یوحنا ۱۲‌:‏۲۵ محکوم شده است ولی در آنجا مفهوم زندگی برای خوشبختی و بر ‌خلاف هدف حقیقی زندگی بود. در اینجا یعنی زندگی در مسیری که خدا می‌خواهد.

۳‌:‏۱۱ تنها سخنان بد نیست که منع شده بلکه اعمال بد نیز. تلافی تنها جنگ را شدید‌تر می‌کند. این دیگر ننگین است که از اسلحه‌های دنیوی در جنگ استفاده کنیم. ایماندار باید بدی را با نیکویی جواب دهد و با تحمل آزارها با فروتنی، صلح را ترویج کند. آتش نمی‌تواند با آتش پاسخ داده شود.

تنها راه غلبه بر بدی اینست که اجازه دهیم لعنتش را بریزد پس دیگر مقاومتی را که انتظار دارد ببیند نمی ‌یابد. مقاومت در برابر بدی، بدی بیشتری را خلق می‌کند و به شعله‌های آتش بنزین می‌رساند. ولی زمانی که بدی هیچ مقاومتی نمی‌یابد بلکه صبر و تحمل و فروتنی را در مقابل خود مشاهده می‌کند در آخر چاره‌ای جز تسلیم شدن نمی‌بیند. البته، این فقط در زمانی می‌تواند به‌وقوع بپیوندد که آخرین ذره مقاومت نیز از سوی بدی احراز شود و در جواب چشم‌پوشی از انتقام را ببیند. پس بدی نمی‌تواند مقصودش را بیابد و نمی‌ تواند دیگر بدی تولید کند و عقیم باقی می‌ماند.

۳‌:‏۱۲ خداوند با دیده تأیید به کسانی که عادلانه عمل می‌کنند نگاه می‌کند. او به دعاهای ایشان توجه می‌کند. خداوند عیسی البته به دعاهای قومش گوش می‌دهد. ولی او به مفهوم خاصی به کسانی که برای مسیح زحمت کشیده و بدی را با بدی جواب نمی‌دهند گوش می‌دهد. روی خداوند بر بد‌کاران است. این اصولاً به جفا‌دهندگان قوم او اشاره می‌کند. ولی می‌تواند همچنین شامل هر ایمانداری که در جهت انتقام بر ضدّ دشمنانش عمل می‌کند پاسخی می‌گوید نیز می‌شود. بدی، بدی است و خدا هر‌جا که یافت شود، با آن مخالف است-‏ چه در نجات‌یافتگان و چه در گم‌شدگان.

پطرس از مزمور ۳۴‌:‏۱۶ نقل می‌کند در حالیکه این قسمت را عنوان نمی‌کند:‏ «... تا ذکر ایشان را از زمین منقطع سازد.» این از قلم افتادگی از روی تخلف نبوده است. ما در دوران فیض زندگی می‌کنیم؛ این سال پسندیده خداوند است. روز انتقام خداوند هنوز نرسیده است. زمانی که خداوند عیسی به عنوان شاه شاهان و رب‌الارباب باز‌گردد، بدکاران را هلاک و خاطرشان را از روی زمین پاک می‌کند.

۳‌:‏۱۳ پطرس بحث خود را با یک سؤال خلاصه می‌کند:‏ «و اگر برای نیکویی غیور هستید، کیست که به شما ضرری برساند؟» جواب به طور تلویحی اینست:‏ «هیچکس». و به نظر می‌آید تاریخ شهدا ثابت می‌کند که دشمنان انجیل شاگردان وفادار را اذیت و آزار رسانده‌اند. برای این بحث ضدّ و نقیض حداقل دو توضیح ممکن است:‏

۱. به آنانی که در راه عدالت گام بر‌می‌دارند ضرری نمی‌رسد. سیاست عدم مقاومت، مخالفین را خلع سلاح می‌کند. شاید استثنائاتی وجود داشته باشد ولی به عنوان یک اصل کسی که برای عدالت مشتاق است به وسیله نیکوکاری‌اش از اذیت شدن در امان است.

۲. بدترین کاری که یک دشمن می‌تواند به ضدّ مسیحی انجام دهد ضرری به ابدیت او وارد نمی‌سازد. دشمن تنها می‌تواند بدن او را زخمی کند ولی نمی‌تواند جانش را تهدید کند. در‌طول جنگ جهانی دوم پسر‌بچه مسیحی دوازده ساله‌ای از پیوستن به ارتش و جنگ سر باز زد. آنها گفتند:‏ «آیا نمی‌دانی که ما قدرت داریم تو را بکشیم؟» او فوراً جواب داد:‏ «آیا نمی‌دانید من قدرت دارم برای مسیح بمیرم؟» او ایمان راسخی داشت که هیچ‌کس نمی‌توانست به آن ضرری برساند.

۳‌:‏۱۴ ولی فرض کنید که یک مسیحی به خاطر وفاداری‌اش به نجات دهنده رنج جفا را تحمل کند. آن موقع چطور؟ سه نتیجه در زیر آمده است:‏

۱. خدا بر رنجهای او به جهت جلالش مسلط است.

۲. او از رنجهای وی برای برکت دیگران استفاده می‌کند.

۳. او کسی را که به جهت نام وی رنج بکشد مبارک می‌سازد.

از انسان‌ها مترسید، یا از تهدید‌های ایشان مضطرب مشوید. شهدا چقدر عالی در مقابل این سیاستمداران زندگی کردند! وقتی که به پلی‌کارپ گفته شد اگر به مسیح کفر بگوید آزاد می‌شود، جواب داد:‏ «نمی‌توانم به نجات دهنده‌ای که ۸۶ سال خدمتگزارش بوده و چیزی جز خیر و خوبی از او ندیده‌ام کفر بگویم.» زمانی که افسر رومی او را تهدید کرد که وی را در مقابل حیوانات وحشی می‌اندازد او جواب داد:‏ «برای من خیلی عالی است که زودتر از این زندگی پر از بدبختی آزاد شوم.» در نهایت، آن افسر او را به سوزانده شدن توسط آتش محکوم کرد و پلی‌کارپ ( Polycarp ) جواب داد:‏ «من از آتشی نمی‌ترسم که برای یک لحظه می‌سوزاند. شما از آتشی خبر ندارید که تا ابد می‌سوزاند.»

۳‌:‏۱۵ در قسمت پایانی آیه ۱۴ و این آیه پطرس از اشعیا ۸‌:‏۱۲،۱۳ نقل‌قول می‌کند که می‌گوید:‏ «هر آنچه را که این قوم فتنه می‌نامند شما آن را فتنه ننامید و از ترس ایشان ترسان و خائف مباشید. یهوه صبایوت را تقدیس نمایید و او ترس و خوف شما باشد.» شخصی گفته است:‏ «ما زیاد از خدا نمی‌ترسیم چونکه از انسان خیلی بیشتر می‌ترسیم.» متن اشعیا از یهوه صبایوت به عنوان کسی سخن می‌گوید که باید به او حرمت نهاد. پطرس از این متن نقل قول کرده و با الهام روح‌القدس می‌گوید:‏ «خداوند مسیح را در دل خود تقدیس کنید.»

تقدیس خداوند یعنی او را حاکم بر زندگی‌های خود کنیم. هر آنچه می‌گوییم و انجام می‌دهیم باید در جهت انجام اراده او و خشنودی و جلال وی باشد. خداوندی مسیح باید در همه حوزه‌های زندگی ما حاکم باشد-‏ دارائی ما، شغل ما، کتابخانه ما، ازدواج ما، اوقات فراغتمان-‏ هیچ‌چیز از این مقوله مستثنی نیست.

پیوسته مستعد باشید تا هر‌که سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید، لیکن با حلم و ترس. این آیه اساساً به زمان‌هایی مربوط می‌شود که مسیحیان به خاطر ایمانشان تحت جفا قرار داشتند. آگاهی از حضور خداوند عیسی مسیح باید شجاعت مقدس به هم ایماندار ببخشد تا با الهام بتواند اعتراف نیکویی از کار مسیح با وی را شهادت دهد.

این آیه همچنین می‌تواند به طور ضمنی در زندگی هر شخص کاربرد پیدا کند. مردم اغلب از ما سؤالاتی می‌پرسند که طبیعتاً در را برای سخن گفتن راجع به خداوند باز می‌کنند. ما باید آماده باشیم تا به ایشان کارهای عالی که خداوند عیسی برایمان انجام داده است را بگوئیم. این شهادت باید در هر مورد با فروتنی و احترام بیان شود. هیچ اثری از خشونت، تلخی یا گستاخی در زمان صحبت راجع به خداوند و نجات دهنده‌مان نباید در کلاممان یافت شود.

۳‌:‏۱۶ یک ایماندار باید ضمیر نیکویی داشته باشد. اگر او می‌داند که جرمی مرتکب نشده و بی‌تقصیر است مثل یک شیر باشجاعت می‌تواند به جفاها وارد شود. اگر ضمیر بدی داشته باشد، از احساس گناه اذیت شده و قادر نخواهد بود در برابر دشمنانش بایستد. حتی اگر زندگی ایمانداری بی‌عیب باشد، دشمنان انجیل هنوز هم از او ایراد می‌گیرند و به او تهمت‌های ناروا می‌زنند. ولی زمانی که این موارد به محاکمه ختم می‌شوند و تهمت‌ها پوچ اعلان می‌شوند، مدعیان خجالت خواهند کشید.

۳‌:‏۱۷ اگر یک مسیحی باید رنج بکشد، که بعضی وقت‌ها اراده خدا برای اوست، در‌واقع این کار او نیکوکاری محسوب می‌شود. ولی او نباید به خاطر اشتباهات خود بر خودش رنج وارد آورد؛ هیچ فضیلتی در چنین رنجی وجود ندارد.

۳‌:‏۱۸ بقیه باب سوم مسیح را به عنوان نمونه اصیل کسی که به جهت عدالت رنج کشید عنوان می‌کند و به ما یادآوری می‌کند که برای او، راه رسیدن به جلال، رنج‌کشیدن بود. به شش خصیصه رنجهای مسیح توجه کنید:‏ (۱) آن رنج‌ها کفاره‌ای بودند یعنی گناهکارانی که به او ایمان می‌آوردند را از هلاکت به خاطر گناهانشان می‌رهاند. (۲) این رنج‌ها تا ابد مؤثر هستند. او یک بار برای همیشه مرد تا مسئله گناه را حل کند. کار رهایی بخش او کامل بود. (۳) رنج‌های او جایگزین بودند. عادلی برای ظالمان مرد. «خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد.» (اش ۵۳‌:‏۶ ب). (۴) رنج‌های او مصالحه‌آمیز بودند. ما از طریق مرگ او با خدا مصالحه داده شدیم. گناه که باعث بیگانگی ما از خدا شده بود با مرگ او برداشته شد. (۵) رنج‌های او بسیار شدید بودند. مرگ او با رنج همراه بود. (۶) بالأخره، رنج‌های او به وسیله قیام به پایان (اوج) رسیدند. او از میان مردگان در روز سوم قیام کرد. عبارت «بحسب روح زنده گشت» یعنی قیام او از طریق قدرت روح‌القدس بود.

۳‌:‏۱۹ آیات ۱۹ و ۲۰ یکی از پیچیده‌ترین و گمراه‌کننده‌ترین متون عهد جدید را تشکیل می‌دهند. از یک طرف، آموزه غیر کتاب ‌مقدسی برزخ از این آیه نشأت گرفته و نجات جهانی نیز از طرفی دیگر. به هر ‌حال، میان مسیحیان پروتستان دو تفسیر معمولاً مورد پذیرش است.

بر طبق اولی، مسیح بین مرگ و قیامش در روح به اسفل زمین رفت و خبر پیروزی خود بر صلیب را اعلان کرد. بین طرفداران این نظریه، اختلافات زیادی وجود دارد. اکثر این اختلافات بر سر اینست که آیا ارواحی که در زندان بودند ایمانداران بودند یا بی‌ایمانان یا هر دو. ولی همگی این را قبول دارند که خداوند عیسی، انجیل را بدیشان موعظه نکرد. که اگر این طور بود این می‌شد آموزه شانس دوم برای نجات که در کتاب مقدس تعلیم داده نشده است. آنانی که این نظریه را قبول دارند اغلب آن را به افسسیان ۴‌:‏۹ منتقل می‌کنند جائی که خداوند به عنوان کسی که به اسفل زمین نزول نمود توصیف شده است. آنها این را به عنوان دلیلی برای اثبات اینکه او به اسفل زمین رفت تا از جسم جدا شده و پیروزی‌اش در جلجتا را اعلان کند ذکر می‌کنند. آنها همچنین کلام پدران کلیسا را ذکر می‌کنند-‏ «به جهنم نزول نمود.»

تفسیر دوم اینست که پطرس آنچه را که در روزگار نوح به وقوع پیوست در اینجا توصیف می‌کند. این روح مسیح بود که از طریق نوح به نسل بی‌ایمان زمان طوفان موعظه نمود. در آن زمان روحی که از جسم جدا گشته باشد وجود نداشت ولی مردان و زنان زنده‌ای بودند که هشدارهای نوح را رد کرده و از طوفان هلاک شدند. پس حالا این روح‌ها در زندان به سر می‌برند.

نظریه دوم بیشتر با متنی سازگار است و مشکلات کمتری در ارتباط با آن ایجاد می‌کند. اجازه بدهید این متن را عبارت به عبارت امتحان کنیم.

و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند. ضمیر مرتبطی که در آخر آیه ۱۸ آمده است به روح اشاره می‌کند. ما این را همان روح‌القدس درک می‌کنیم. در ۱‌:‏۱۱ روح مسیح آمده که همان روح‌القدس است و به عنوان روحی که از طریق انبیای عهد عتیق سخن می‌گفت توصیف شده است. و در پیدایش ۶‌:‏۳ خدا از روح خودش سخن می‌گوید که همانا روح‌القدس است و این در زمان پیش از طوفان است.

رفت و موعظه نمود. چنانچه عنوان شد، این مسیح بود که موعظه کرد ولی او از طریق نوح موعظه کرد. در دوم پطرس ۲‌:‏۵، نوح به عنوان واعظ عدالت توصیف شده است. این کلمه از همان ریشه گرفته شده است و در اینجا برای موعظه مسیح بکار رفته است.

به ارواحی که در زندان بودند. اینها همان قومی بودند که نوح بدیشان موعظه کرد—مردان و زنان زنده‌ای که هشدارهای نوح راجع به طوفان قریب‌الوقوع و وعده نجات کشتی را شنیدند. آنها اگر چه پیغام را درک کرده بودند ولی در عن حال، در طوفان غرق شدند. حالا روحشان از جسم جدا شده و در زندان قرار دارند و منتظر داوری نهایی هستند. پس این آیه را می‌توان اینطور عنوان کرد:‏ «و به آن روح (روح‌القدس) نیز رفت (مسیح) و موعظه نمود (از طریق نوح) به روحهایی که در زندان (اسفل زمین) بودند.»

ولی ما چه حقی داریم که فرض کنیم روح‌هایی که در زندان بودند انسان‌های زنده زمان نوح بوده‌اند؟ جواب در آیه بعدی یافت می‌شود.

۳‌:‏۲۰ در اینجا هویت روح‌هایی که در زندان بودند مشخص شده است. آنها چه کسانی بودند؟ آنانی که سابقاً نا‌فرمانبردار بودند. آنها کی نا‌فرمانبردار بودند؟ هنگامی که حلم خدا در ایام نوح انتظار می‌کشد، وقتی که کشتی بنا می‌شد. نتیجه نهایی چه بود؟ تنها جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند.

خوب است که در اینجا صبر کرده و به خودمان یا‌آوری کنیم که تعالیم و تفکرات این رساله مربوط به کسانی می‌شد که تحت جفا بوده‌اند. مسیحیانی که پطرس بدیشان نامه را می‌نویسد رنج می‌کشیدند چونکه زندگی و شهادتشان نشان می‌داد. شاید آنها تعجب می‌کردند که چرا، اگر ایمان مسیحی حق است، باید به جای سلطنت کردن آن قدر زحمت ببینند. اگر مسیحیت ایمان حقیقی است، چرا مسیحیان کمی وجود دارند؟ برای جواب به سؤال اول، پطرس به خداوند عیسی اشاره می‌کند. مسیح به جهت عدالت زجر کشید و حتی تا به موت زحمت دید. ولی خدا او را از میان مردگان قیام داد و در آسمان جلال بخشید (به آیه ۲۲ نگاه کنید). برای رسیدن به جلال باید از جاده رنج عبور کرد.

سپس پطرس به نوح اشاره می‌کند. این واعظ وفادار ۱۲۰ سال موعظه می‌کرد و هشدار می‌داد که خدا می‌خواهد دنیا را با آب هلاک سازد. جواب او تمسخر و رد کردن بود. ولی خدا با نجات او و خانواده‌اش از طوفان از وی حمایت کرد.

سپس مشکل ایجاد می‌شود، «اگر ما حق داریم، چرا عده‌مان کم است؟» پطرس جواب می‌دهد:‏«"وقتی که کشتی بنا می‌شد، جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند و حق داشتند و بقیه در اشتباه بودند!» در تاریخ جهان معمولاً حق با اکثریت نبوده است. ایمانداران حقیقی معمولاً بقیت اندکی بودند، پس ایمان شخص نباید لغزش پیدا کند چونکه عده کمی نجات یافتند. در روزگار نوح، تنها هشت ایماندار وجود داشت؛ و میلیونها نفر امروزه.

در پایان آیه ۲۰، ما می‌خوانیم، جماعتی قلیل یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند. این آیه بدین معنا نیست که توسط آب نجات یافتند؛ آنها از طریق آب نجات یافتند. آب نجات دهنده نبود بلکه داوری خدا از طریق آب بر جهان آمد ولی ایشان در امان ماندند.

ما باید برای درک بهتر این آیه مفهوم نمونه‌ای کشتی و طوفان را در نظر بگیریم. کشتی تصویری است از خداوند عیسی مسیح. طوفان و آب داوری خدا را به تصویر می‌کشد. کشتی تنها راه نجات بود. وقتی که طوفان آمد تنها کسانی که داخل آن بودند نجات یافتند؛ همه کسانی که بیرون از کشتی بودند هلاک شدند. بنا‌ بر ‌این مسیح تنها راه نجات است؛ آنانی که در مسیح هستند نجات می‌یابند؛ آنانی که در مسیح نباشند نجات نخواهند یافت. آب به مفهوم نجات نبود چونکه عده زیادی در آن غرق شدند. کشتی پناهگاه ایشان بود. کشتی وارد آب‌های داوری شد؛ کشتی مانع صدمه طوفان برای افرادی شد که در آن قرار داشتند. قطره آبی بر کسانی که به کشتی داخل شدند ریخته نشد. پس مسیح نیز غضب داوری خدا را که به ضدّ گناهانمان بود متحمل شد تا آنانی که در او هستند بدانند که داوری نخواهند شد (یو ۵‌:‏۲۴).

کشتی در اطراف و زیر خود آب داشت و آب‌های بسیار آن را احاطه کرده بود. ولی کشتی سرنشینان ایماندار خود را به آب نجات داد تا در خلقت تازه‌ای به ایمنی برسند. پس آنانی که به نجات دهنده اعتماد کنند نیز از مرگ نجات یافته و به زمین قیامتی که یک زندگی تازه در بردارد وارد می‌شوند.

۳‌:‏۲۱ که نمونه آن یعنی تعمید اکنون ما را نجات می‌بخشد. باز هم ما با مشکل برخورد می‌کنیم. این آیه برای دو گروه تبدیل به زمین جنگی شده است. یکی گروهی که تعلیم می‌دهند که نجات وابسته به تعمید است و عده دیگری که رد می‌کنند تعمید قدرتی برای نجات دادن داشته باشد.

ملاحظاتی بر تعمید

اول بیایید ببینیم تعمید به چه معنایی می‌باشد و سپس بررسی کنیم که چه معنایی نمی‌دهد.

عملاً، تعمیدی هست که ما را نجات می‌بخشد-‏ نه تعمید ما در آب بلکه تعمیدی که حدود ۲۰۰۰ سال پیش در جلجتا روی داد. مرگ مسیح یک تعمید بود. او در آب داوری تعمید گرفت. این همانست که او زمانی‌که گفت :‏ «اما مرا تعمیدی است که بیایم و چه بسیار در تنگی هستم، تا وقتی که آن بسر آید.» (لو ۱۲‌:‏۵۰) می‌خواست عنوان کند. مزمور نویس این تعمید را در غالب کلماتی این‌چنین توصیف کرده است:‏ «لجه به لجه ندا می‌دهد از آواز آبشار‌های تو؛ جمیع خیزاب‌ها و موج‌های تو بر من گذشته است.» (مز ۴۲‌:‏۷). مسیح در مرگ خود در موج‌های غضب خدا تعمید گرفت و این تعمیدی است که ما بر پایه آن نجات می‌یابیم.

ولی ما باید مرگ او که به جهت ما بود را بپذیریم. درست چنانچه نوح و خانواده‌اش برای نجات یافتن باید به کشتی وارد می‌شدند، ما نیز باید خودمان را به خداوند عیسی به عنوان نجات دهنده خود تسلیم کنیم. وقتی ما این کار را انجام می‌دهیم، با او در مرگ، مدفون شدن و قیامش یکی می‌شویم. در مفهوم واقعی، پس از آن با او مصلوب می‌شویم (غلا ۲‌:‏۲۰) و با او دفن می‌شویم (روم ۶‌:‏۴) و از موت به حیات با او منتقل می‌شویم (روم ۶‌:‏۴). همه اینها در تعمید ایماندار به تصویر کشیده شده است. مراسم تعمید نشانه ظاهری از چیزی است که به لحاظ روحانی به‌وقوع پیوسته است؛ ما در مرگ مسیح تعمید می‌یابیم. در حینی که ما به زیر آب می‌رویم از این امر آگاه می‌شویم که با او دفن شده‌ایم. وقتی که از آب بیرون می‌آئیم، نشان می‌دهیم که با او قیام کرده و می‌خواهیم که در تازگی حیاتی که از اوست گام بر‌داریم.

مصداق چیزی که حالا ما را نجات می‌دهد-‏ تعمیدی که به تعمید مسیح در مرگ بر صلیب و یکی شدن ما با او از طریق آن اشاره دارد، که اینها را تعمید آب ظاهر می‌سازد.

این آیه نمی‌تواند بدین معنا باشد که ما به وسیله آئین تعمید در آب نجات می‌یابیم چونکه:‏

۱. این باعث می‌شود که آب را به عنوان نجات دهنده بپذیریم در حالی که نجات دهنده فقط خداوند عیسی مسیح است. او گفت:‏ «من راه هستم» (یو ۱۴‌:‏۶).

۲. این موضوع به طور ضمنی این معنی را به ما القا می‌کند که مسیح عبث مرده است. اگر مردم می‌توانند با آب نجات یابند پس چرا خداوند عیسی مسیح باید می‌مرد؟

۳. این تفسیر درست نیست. بسیاری تعمید گرفته‌اند و با زندگی‌های خود متعاقباً نشان داده‌اند که حقیقتاً تولد تازه نیافته‌اند.

این آیه همچنین نمی‌تواند بدین معنا باشد که ما توسط ایمان به علاوه تعمید نجات می‌یابیم.

۱. این یعنی که کار نجات دهنده بر روی صلیب کافی نبوده است. زمانی که او فریاد زد:‏ «تمام شد.» بر طبق این نظریه این فریاد واقعیت نداشته است چونکه تعمید باید در این صورت به کار نجات اضافه شود.

۲. اگر تعمید برای نجات ضروری است، عجیب می‌باشد که خداوند شخصاً کسی را تعمید نداد. یو ۴‌:‏۲۱ می‌گوید که خداوند عیسی عملاً تعمید نمی‌داد بلکه پیروانش؛ این تعمید توسط شاگردان او صورت می‌گرفت.

۳. پولس رسول از خدا تشکر کرد که عده کمی از قرنتیان را تعمید داده است (۱قر ۱‌:‏۱۴-‏۱۶). این می‌تواند شکرگزاری عجیبی باشد مخصوصاً برای یک مبشر! ولی او می‌دانست که تعمید شرط نجات نیست! این حقیقت که پولس خودش عده کمی را تعمید داد نشان می‌دهد که او تعمید را برای نجات ضروری نمی‌دانست.

۴. دزد توبه‌کار روی صلیب تعمید نگرفت، ولی مسیح به او اطمینان داد که در آن روز با وی در فردوس خواهد بود (لو ۲۳‌:‏۴۳).

۵. امت‌هایی که در قیصریه نجات یافتند روح‌القدس را در زمان ایمان آوردنشان دریافت کردند (اعما ۱۰‌:‏۴۴)، و این نشان می‌دهد که آنها به مسیح تعلق داشتند (روم ۸‌:‏۹ ب). آنها پس از دریافت روح‌القدس، نجات یافتند و سپس تعمید گرفتند (آیات ۴۷، ۴۸). بنا‌بر‌این، تعمید برای نجات ایشان ضروری نبود. آنها اول نجات یافتند و بعد در آب تعمید گرفتند.

۶. در عهد جدید تعمید همیشه در ارتباط با مرگ آمده است و نه تولد روحانی.

۷. در حدود ۱۵۰ متن در عهد جدید وجود دارد که تعلیم می‌دهد نجات تنها به واسطه ایمان است. این نمی‌تواند به وسیله دو یا سه آیه‌ای که فقط به نظر می‌آید تعلیم متفاوتی دارند مورد غفلت واقع شوند.

این بدین معنا نیست که تعمید ما در آب به طور تحت‌اللفظی باعث نجات ما می‌شود بلکه تعمید مسیح در مرگ و یکی شدن ما با او.

نه دور کردن کثافت جسم. پرستش سنتی عهد‌عتیق که خوانندگان یهودی-‏ مسیحی پطرس با آن آشنا بودند، پاکی ظاهری ایجاد می‌کرد. ولی این مراسم قادر نبود کشیشان یا مردم را از ناپاکی ناشی از گناه پاک کند. تعمیدی که پطرس راجع به آن سخن می‌گوید، مسئله جسم نیست یا واقعه‌ای که توسط سنت صورت گیرد. آب تأثیر پاک‌کنندگی کثافات از روی بدن را دارد ولی نمی‌تواند وجدانمان را در حضور خدا پاک گرداند. تنها مشارکت شخصی با مسیح در مرگ، مدفون شدن و قیام می‌تواند این کار را انجام دهد.

بلکه امتحان ضمیر صالح به سوی خدا. این سؤال حتماً پیش می‌آید:‏ «من چگونه می‌توانم در حضور خدا با عدالت بایستم؟ من چگونه می‌توانم در حضور او وجدان پاکی داشته باشم؟» جواب در تعمیدی که پطرس از آن سخن می‌گوید یافت می‌شود-‏ تعمید مسیح در مرگ خود در جلجتا و پذیرش شخصی آن کار توسط ایماندار. از طریق مرگ مسیح، مسئله گناه یک بار برای همیشه حل شد.

به واسطه برخاستن عیسی مسیح. من از کجا بدانم که خدا راضی است؟ من می‌دانم چونکه او مسیح را از مردگان قیام داد. وجدان پاک با قیام عیسی مسیح در ارتباطی ناگسستنی است؛ این دو یا با هم هستند و یا نه. قیام به من می‌گوید که خدا از کار رهایی بخش پسرش کاملاً راضی بوده است. اگر مسیح قیام نکرده بود ما هرگز نمی‌توانستیم مطمئن باشیم که گناهانمان زدوده شده‌اند. او می‌توانست مثل هر انسان دیگری بمیرد. ولی مسیح قیام کرده اطمینان کامل ماست از اینکه مطالبات خدای عادل بر ضد گناهان ما به طور کامل به وی داده شده‌اند.

چنانچه نویسنده سرودهای روحانی، جیمز دک ( James G. Deck ) گفته است:‏ «وجدان ما آرامشی دارد که هرگز آن را از دست نخواهد داد؛ چونکه بره در آسمان بر تخت نشسته است.».

بنا‌بر‌این نمونه آن تعمید اکنون به واسطه برخاستن عیسی مسیح ما را نجات می‌بخشد. تنها ادعای من برای داشتن وجدانی پاک، بر پایه مرگ، مدفون شدن و قیام خداوند عیسی قرار دارد. ترتیب این است:‏

۱. مسیح در جلجتا برای من، در موت تعمید یافت.

۲. زمانی که من به او به عنوان خداوند و نجات دهنده اعتماد کردم, از لحاظ روحانی با مرگ، مدفون شدن و قیام او یکی شدم.

۳. از طریق آگاهی از اینکه او قیام کرده است، درخواست من برای داشتن وجدانی پاک جواب داده شد.

۴. در تعمید آب، من شهادت قابل رؤیت از رهایی روحانی که تجربه کرده‌ام می‌دهم.

۳‌:‏۲۲ که به آسمان رفت و به دست راست خدا است و فرشتگان و قدرتها و قوات مطیع او شده‌اند. خداوند عیسی مسیح فقط از میان مردگان قیام نکرد بلکه او به آسمان نیز صعود نمود یعنی جائی که اساساً از آن جا نزول نموده بود. او امروز در آنجاست و نه به عنوان یک نادیدنی و یک موجود کاملاً روحانی، بلکه انسان زنده‌ای با بدن جلال یافته که استخوان و گوشت دارد. زخم‌هایی را که او در جلجتا متحمل شد تا به ابد بر آن بدن قرار خواهند داشت-‏ نشانه محبت ابدی او برای ما.

خداوند ما به دست راست خداست، جایگاه:‏

قدرت:‏ از آن جاییی که دست راست معمولاً از دست چپ قوی‌تراست، در کتاب‌مقدس دست راست نشانه قدرت تلقی شده است (متی ۲۶‌:‏۶۴).

حرمت:‏ «مسیح به دست راست خدا بالا برده شد» (اعما ۲‌:‏۳۳ ؛ ۵‌:‏۳۱).

کبریا:‏ «او به خاطر عزت کاری که تماماً به انجام رسانید به دست راست کبریا در اعلی‌علیین نشست.» (عبر ۱‌:‏۳ ؛ همچنین ۸‌:‏۱ ؛ ۱۰‌:‏۱۲ را نگاه کنید).

شافی:‏ پولس از مسیح به عنوان کسی که به دست راست خدا نشسته تا برای ما شفاعت کند سخن می‌گوید (روم ۸‌:‏۳۴).

برتری:‏ «خدا در مسیح عمل کرد چون او را از مردگان برخیزانید و به دست راست خود در جای‌هایی آسمانی نشانید، بالاتر از هر سیاست و قدرت و قوت و سلطنت و هر نامی که خوانده می‌شود، نه در این عالم فقط بلکه در عالم آینده نیز» (افس ۱‌:‏۲۰‌،۲۱).

سلطنت:‏ در عبرانیان ۱‌:‏۱۳ خدای پدر به پسرش می‌گوید:‏ «بنشین به دست راست من تا دشمنان تو را پای‌انداز تو سازم.» در اول پطرس ۳‌:‏۲۲ سلطنت مورد تأکید قرار گرفته است:‏ «که به آسمان رفت و به دست راست خدا است و فرشتگان و قدرت‌ها و قوات مطیع او شده‌اند."

فرشتگان و قدرت‌ها و قوات بدون شک به رتبه‌های موجودات آسمانی اشاره دارد. آنها همگی خادمین مسیح قیام کرده و جلال یافته هستند.

پس این تجربه خداوند ما در رنج‌هایش بود. انسان‌ها او را رد کردند، هم در شهادت گذشته‌اش از طریق نوح و هم در ظهور اولیه‌اش به عنوان پسر انسان. او در تاریکی آب‌های جلجتا تعمید گرفت. ولی خدا را از میان مردگان قیام داد و به دست راست خود در آسمان بر کرسی جلال نشانید. در نقشه ازلی خدا، رنج راه رسیدن به جلال بود.

این درسی بود برای خوانندگان اصلی پطرس و همچنین برای ما. ما نباید نا‌امید شویم اگر با مخالفت‌ها و حتی جفا‌ها برای انجام اعمال نیکو مواجه شویم چونکه ما از نجات دهنده‌مان لایق‌تر نیستیم و او زمانی که بر روی زمین بود با وجود اعمال نیکویش مخالفت‌ها و جفاهایی به مراتب شدید‌تر از ما را متحمل شد. ما باید با این وعده به خودمان تسلی دهیم که اگر با او رنج ببریم، با او جلال هم خواهیم یافت (روم ۸‌:‏۱۷). علاوه بر آن، رنج‌های زمان حاضر با جلالی که در انتظارمان است قابل مقایسه نیست (روم ۸‌:‏۱۸). زیرا که این رحمت سبک ما که برای لحظه‌ای است، بار جاودانی جلال را برای ما زیاده و زیاده پیدا می‌کند (دوم قرنتيان ۴‌:‏۱۷).

اولپترس

فصل   ۳

۱  همچنین ای زنان، شوهران خود را اطاعت نمایید تا اگر بعضی نیز مطیع کلام نشوند، سیرتِ زنان، ایشان را بدون کلام دریابد،

۲  چونکه سیرتِ طاهر و خداترس شما را بینند.

۳  و شما را زینت ظاهری نباشد، از بافتن موی و متحلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس،

۴  بلکه انسانیّتِ باطنیِ قلبی، در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گرانبهاست.

۵  زیرا بدینگونه زنانِ مقدّسه در سابق نیز که متوکّل به خدا بودند، خویشتن را زینت می‌نمودند و شوهران خود را اطاعت می‌کردند:

۶  مانند ساره که ابراهیم را مطیع می‌بود و او را آقا می‌خواند، و شما دختران او شده‌اید، اگر نیکویی کنید و از هیچ خوف ترسان نشوید.

۷  و همچنین ای شوهران، با فطانت با ایشان زیست کنید، چون با ظروف ضعیفترِ زنانه، و ایشان را محترم دارید چون با شما وارث فیض حیات نیز هستند، تا دعاهای شما بازداشته نشود.

۸  خلاصه همهٔٔ شما یک‌رأی و هم‌درد و برادر دوست و مُشفِق و فروتن باشید.

۹  و بدی به عوض بدی و دشنام به عوض دشنام مدهید، بلکه برعکس برکت بطلبید، زیرا که می‌دانید برای این خوانده شده‌اید تا وارث برکت شوید.

۱۰  زیرا هرکه می‌خواهد حیات را دوست دارد و ایّام نیکو بیند، زبان خود را از بدی و لبهای خود را از فریب‌گفتن باز بدارد؛

۱۱  از بدی اعراض نماید و نیکویی را به‌جا آوَرَد؛ سلامتی را بطلبد و آن را تعاقب نماید.

۱۲  از آنرو که چشمان خداوند بر عادلان است، و گوشهای او به سوی دعای ایشان، لکن روی خداوند بر بدکاران است.

۱۳  و اگر برای نیکویی غیور هستید، کیست که به شما ضرری برساند؟

۱۴  بلکه هرگاه برای عدالت زحمت کشیدید، خوشابحال شما. پس از خوفِ ایشان ترسان و مضطرب مشوید.

۱۵  بلکه خداوندْ مسیح را در دل خود تقدیس نمایید، و پیوسته مستعّد باشید تا هرکه سبب امیدی را که دارید از شما بپرسد، او را جواب دهید، لیکن با حلم و ترس.

۱۶  و ضمیر خود را نیکو بدارید تا آنانی که بر سیرت نیکوی شما در مسیح طعن می‌زنند، در همان چیزی که شما را بد می‌گویند خجالت کشند،

۱۷  زیرا اگر ارادهٔ خدا چنین است، نیکوکار بودن و زحمت کشیدن، بهتر است از بدکردار بودن.

۱۸  زیرا که مسیح نیز برای گناهان یک بار زحمت کشید، یعنی عادلی برای ظالمان، تا ما را نزد خدا بیاورد؛ در حالیکه بحسب جسم مُرد، لکن بحسب روح زنده گشت،

۱۹  و به آن روح نیز رفت و موعظه نمود به ارواحی که در زندان بودند،

۲۰  که سابقاً نافرمانبردار بودند هنگامی که حلم خدا در ایّام نوح انتظار می‌کشید، وقتی که کشتی بنا می‌شد، که در آن جماعتی قلیل، یعنی هشت نفر به آب نجات یافتند،

۲۱  که نمونهٔ آن، یعنی تعمید اکنون ما را نجات می‌بخشد (نه دور کردن کثافت جسم، بلکه امتحان ضمیر صالح به سوی خدا) به‌واسطهٔٔ برخاستن عیسی مسیح،

۲۲  که به آسمان رفت و بدست راست خدا است و فرشتگان و قدرتها و قوّات مطیع او شده‌اند.