Hanauma Bay

۲. کلیسا در یهودیه و سامره (۸:‏۱-‏۹:‏۳۱)

الف) خدمت فیلیپس در سامره (۸:‏۱-‏۲۵)

۸:‏۱ بار دیگر روح خدا نام سولس را ذکر می‌کند. انگیزه­‌های فراوانی در سولس پدید آمد. در ظاهر روزهای حاکمیت وحشت ادامه داشت، اما شمارش معکوس روز‌های دشمنی با مسیحیت آغاز شده بود. سولس در قتل استیفان راضی بود، اما او با این کار خود راه را برای جفا رساندن به مسیحیان هموار می‌‌نمود.

دوره‌ی جدید با عبارتِ «در آن وقت» آغاز می‌شود. به نظر مرگ استیفان سرآغاز جفای گسترده‌­ای بر علیه کلیسا بود. ایمان‌داران به نواحی یهودیه و سامره پراکنده شدند.

خداوند به شاگردان خود گفته بود که بشارت کلام را ابتدا از اورشلیم آغاز نمایند، و سپس آن را تا یهودیه و سامره و تا به اقصای جهان گسترش دهند. تا بدین لحظه بشارت آنها تنها محدود به اورشلیم بود، شاید آنها از انجام این کار می‌‌ترسیدند. اما با آغاز شدن جفا‌ها دیگر چاره‌­ای جز این کار نداشتند.

رسولان خود در شهر ماندند. همان گونه که کلی درایلی (Kelly dryly) اظهار می‌دارد:‏ «همان کسانی که در شهر ماندند، طبیعتاً منفورترین بودند.»

از دیدگاه انسان، آغاز جفاها برای ایمان‌داران به منزله‌ی دوره تاریکی بود. یکی از اعضای جماعت آنها دیگر در قید حیات نبود. خود آنها نیز به مانند خرگوش تحت تعقیب بودند. اما از دیدگاه الهی، جفاها دوران تاریکی نبود. یک دانه گندم در زمین کاشته شده بود و ناگزیر ثمر بسیاری می‌­آورد. طوفان سختی‌­ها و مشقات دانه‌­های انجیل را به سرزمین‌‌های دیگر پراکنده می‌‌ساخت و چه کسی می‌‌توانست حجم وسیع حصاد را تخمین بزند؟

۸:‏۲ مردان صالحی که استیفان را دفن کردند برای ما ناشناخته هستند. شاید آنها مسیحیانی بودند که هنوز از اورشلیم رانده نشده بودند یا شاید یهودیان مؤمنی بودند که با دیدن این صحنه وی را لایق آن دانستند که به نحو شایسته‌­ای تدفین گردد.

۸:‏۳ بار دیگر به نام سولس برمی‌خوریم! او با قدرت و توانی بی‌‌حد و حصر کلیسا را آزار داده، قربانیان بی‌‌دفاع خود را از خانه‌هایشان برکشیده، به زندان می‌­افکند. ای کاش او می‌‌توانست استیفان را فراموش کند، آن وقار، آن ایمان راسخ، چهره‌ی یک فرشته! او باید خاطره‌ی آن را از ذهن خود محو می‌کرد، از این رو می‌‌خواست با جفا رساندن بر برادران و خواهران ایماندار استیفان این کار را انجام دهد.

۸:‏۴-‏۸ پراکنده ساختن مسیحیان مانع بشارت آنها نشد. هر جا که می‌رفتند خبرخوش نجات را با خود می‌‌بردند. فیلیپس، شماس باب ۶ به سوی شمال و به بلدی از سامره رفت. او نه تنها نام مسیح را اعلان می‌‌نمود بلکه معجزات زیادی نیز به ظهور می‌‌رساند. ارواح پلید اخراج می‌‌شدند و مفلوجان و لنگان بسیار شفا می‌‌یافتند. مردم به انجیل گوش فرا می‌‌دادند و همان گونه که انتظار می‌‌رفت شادی عظیم روی می‌‌نمود.

کلیسای اولیه از احکام صریح عیسی مسیح پیروی می‌کرد:‏

به مانند مسیح اعزام شد (یوحنا ۲۰:‏۲۱؛ اعمال ۸:‏۱-‏۴).

آنچه داشت فروخت و بین فقرا تقسیم نمود (لوقا ۱۲:‏۳۳؛ ۱۸:‏۲۲؛ اعمال ۲:‏۲۵؛ ۴:‏۳۴).

پدر، مادر، خانه و زمین خود را ترک کرد تا در هر جا کلام خدا را بشارت دهد (متی ۱۰:‏۳۷؛ اعمال ۸:‏۱-‏۴).

شاگردان تربیت نمود و اطاعت و بشارت را به آنها آموخت (متی ۲۸:‏۱۸،۱۹؛ ۱تسالونیکیان ۱:‏۶).

صلیب خود را برداشته و پیروی مسیح نمود (اعمال ۴؛۱تسالونیکیان ۲).

به هنگام جفا و سختی‌‌ها شادی نمود (متی ۵ :‏۱۱،۱۲؛ اعمال ۱۶؛ ۱تسالونیکیان ۱:‏۶-‏۸).

گذاشت که مردگان مردگان خود را دفن نمایند و انجیل را موعظه نمود (لوقا ۹:‏۵۹،۶۰).

هر گاه که انسان‌ها از شنیدن بشارت کلام سرباز زدند، خاک پای خود را تکان داده و به جایی دیگر رفت (لوقا ۹:‏۵؛ اعمال ۱۳:‏۵۱).

شفا داد، دیوها را اخراج نمود، مردگان را زنده ساخت و ثمرات ابدی آورد (مرقس ۱۶:‏۱۸؛ اعمال ۳-‏۱۶).

۸:‏۹-‏۱۱ در میان افراد سرشناسی که به فیلیپس گوش فرا می‌‌دادند جادوگری به نام شمعون بود. او خود قبل از آن با جادوگری تأثیر بسزایی بر سامره گذاشته بود. او وانمود می‌کرد که شخصیت مهمی است و برخی از مردم شهر متقاعد شده بودند که از «قوت عظیم خدا» است.

۸:‏۱۲-‏۱۳ هنگامی که بسیاری از مردم به موعظه فیلیپس ایمان آوردند و تعمید یافتند، شمعون نیز اعتراف نمود که ایماندار است و تعمید یافت، و در حالی که از دیدن آیات و قواتی که از فیلیپس صادر می‌‌شد در حیرت بود، در پی او روانه شد.

از آنچه در سطور بعدی پیداست شمعون تولد تازه نداشت. او مدعی بود و نه مالک. کسانی که نجات از طریق تعمید را تعلیم می‌‌دهند با چنین معضلی روبرو هستند. شمعون تعمید یافته بود اما هنوز در گناهان خود باقی مانده بود.

توجه نمایید که فیلیپس به انجیل ملکوت خدا و به نام عیسی مسیح موعظه می‌کرد. ملکوت خدا جائی است که در آن حاکمیت خدا به رسمیت شناخته می‌شود. در حال حاضر پادشاه خود حضور ندارد. به جای ملکوتی زمینی و ظاهری، ملکوتی روحانی و نامریی در زندگی تمام کسانی که به او وفادار هستند وجود دارد. در آینده پادشاه به زمین بازخواهد گشت و به مرکزیت اورشلیم پادشاهی حقیقی خود را بر روی زمین برقرار خواهد نمود. برای اینکه شخص بتواند به طور حقیقی وارد ملکوت، در هر یک از اشکال فوق شود، او باید تولد تازه بیابد. ایمان به نام عیسی مسیح وسیله­ای برای تجربه نمودن تولد تازه است. پس بدون تردید این جان کلام موعظه فیلیپس بود.

۸:‏۱۴-‏۱۷ هنگامی که این خبر به رسولان در اورشلیم رسید که سامره مشتاقانه کلام خدا را پذیرفته، پطرس و یوحنا را نزد ایشان فرستادند. هنگامی که رسولان رسیدند، ایمان‌داران به نام خداوند عیسی تعمید یافته بودند، اما هنوز روح‌القدس را نیافته بودند. مبرهن است که رسولان با هدایت الهی دعا نمودند تا ایمان‌داران روح‌القدس را بیابند و دستها بر ایشان گذاردند. به محض دست گذاردن بر آنها، روح‌القدس را یافتند.

این امر بلافاصله این سوال را در ذهن مطرح می‌‌سازد:‏ «چرا ترتیب وقایع در اینجا با رویداد پنطیکاست فرق می‌کند؟» در پنطیکاست یهودیان:‏

۱. توبه نمودند،

۲. تعمید یافتند،

۳. روح‌القدس را یافتند.

در اینجا سامریان:‏

۱. ایمان آوردند،

۲. تعمید یافتند،

۳. رسولان برای آنها دعا نموده و دستها بر ایشان گذاشتند،

۴. روح‌القدس را یافتند.

در مورد یک مسأله می‌‌توانیم مطمئن باشیم:‏ همه به یک روش نجات یافتند-‏ با ایمان به خداوند عیسی مسیح. با این حال در این دوران انتقال از یهودیت به مسیحیت، خدا خواست تا در رابطه با جماعت­‌های گوناگون ایمان‌داران به میل و اراده‌ی خود عمل کند. لازم بود ایمان‌داران یهودی پیش از اینکه روح‌القدس را بیابند توسط تعمید خود را از ملت اسرائیل جدا سازند. حال باید برای سامریان به طور خاص دعا می‌‌شد و رسولان دستها بر آنها می‌‌گذاشتند. اما چرا؟

به احتمال قوی این امر بیانگر اتحاد کلیسا بود، چه متشکل از یهودیان باشد و چه سامریان. این خطر واقعی وجود داشت که کلیسای اورشلیم ایده برتری یهود را حفظ کرده باشد و نخواهد با برادران سامری خود رابطه­‌ای داشته باشند. برای اجتناب از وجود تفرقه یا تفکر دو کلیسایی (یکی یهودی و دیگری سامری)، خدا رسولان را فرستاد تا بر سامریان دست گذارند. این امر بیانگر مشارکت کامل با آنها در مقام ایمان‌داران به خداوند عیسی بود. آنها نیز اعضای یک بدن و همه در عیسی مسیح یک بودند.

هنگامی که در آیه ۱۶ می‌خوانیم که آنها به نام خداوند عیسی تعمید یافته بودند (همچنین ر.ک ۱۰:‏۴۸ و ۱۹:‏۵)، این به منزله آن نیست که تعمید آنها با تعمید «به نام پدر، پسر و روح‌القدس» تفاوت دارد (متی ۲۸:‏۱۹). دبلیو. ای. واین (W. E. Vine) می‌نویسد:‏ «هدف لوقا نه ثبت فرمولی مورد استفاده، بلکه تنها بیان واقعیتی تاریخی است.» هر دو عبارت حاکی از وفاداری و ابراز هویت است، و تمام ایمان‌داران حقیقی با خوشی وفاداری خود را به اتحاد با تثلیث و خداوند عیسی اقرار می‌کنند.

۸:‏۱۸-‏۲۱ شمعون جادوگر به طرز عمیقی تحت تأثیر این حقیقت قرار گرفته بود که با گذاشتن دست‌های رسولان بر سامریان روح‌القدس عطا می‌‌شد. او مفهوم روحانی این عمل را درک نمی‌کرد، بلکه به دنبال قدرتی فوق طبیعی بود تا بتواند از آن در کار و کسب خود سود جوید. از این رو مبلغی به رسولان پیشنهاد داد تا آن قدرت را بخرد.

پاسخ پطرس نشان می‌دهد که شمعون، ایماندار حقیقی نبود:‏

۱. «زرت با تو هلاک باد.» هیچ ایمانداری هرگز هلاک نمی‌‌گردد (یوحنا ۳:‏۱۶).

۲. «تو را در این امر، قسمت و بهره­‌ای نیست.» به عبارت دیگر او با ایمان‌داران مشارکت نداشت.

۳. «دلت در حضور خدا راست نمی‌‌باشد.» این عبارت، توصیفی مناسب از شخصی بی‌ایمان است.

۴. «در زهره تلخ و قید شرارت گرفتاری.» این عبارات هرگز نمی­‌توانند توصیف درستی از یک شخص دارای تولد تازه باشند؟

۸:‏۲۲-‏۲۴ پطرس به شمعون توصیه نمود تا از گناه بزرگ خود توبه نماید تا مگر نقشه شرارت‌­آمیز او بخشیده شود. پاسخ شمعون این بود که از پطرس خواست میان او و خدا میانجی شود. او پیشوای کسانی بود که به انسان توسل جست تا به خود خداوند. از این عبارات درمی‌‌یابیم که در شمعون توبه حقیقی روی ندارد:‏ «دعا کنید تا چیزی از آنچه گفتید بر من عارض نشود.» او به خاطر گناه خود محزون نبود، بلکه به خاطر عواقبی که در پی داشت.

امروزه نیز اصطلاح «شمعونی» را داریم که از این نام و این واقعه مشتق شده است؛ به این معنا که از امور روحانی و مقدس در جهت کار و تجارت خود سود جوییم. یعنی اینکه بخشش و دیگر مزایای روحانی را بفروشیم و همچنین تمام اشکال منفعت­طلبی در امور روحانی را شامل می‌شود.

۸:‏۲۵ پس ازاینکه پطرس و یوحنا ارشاد نموده و به کلام خداوند تکلم کردند، به اورشلیم بازگشتند. اما اکنون که مقری تأسیس شده بود، آنها در بسیاری از شهرهای اهل سامره بشارت دادند.

ب) فیلیپس و خواجه حبشی (۸:‏۲۶-‏۴۰)

۸:‏۲۶ در خلال همین بیداری بزرگ روحانی در سامره بود که فرشته‌ی خداوند فیلیپس را به سوی حوزه‌ی کاری جدیدی هدایت نمود. او می‌­بایست مکانی را که بسیاری در آن برکت یافته بودند ترک می‌کرد تا تنها به یک مرد خدمت کند. فرشته می‌‌توانست فیلیپس را هدایت نماید اما نمی‌‌توانست خدمت موعظه کلام را انجام دهد. این امتیاز به انسان‌ها داده شده بود و نه به فرشتگان.

فیلیپس بی­‌چون و چرا اطاعت نمود و از سامره به سوی جنوب یعنی اورشلیم و سپس به مسیری که به غزه ختم می‌شد سفر نمود. مشخص نیست که واژه‌ی «صحرا» اشاره به مسیر راه دارد یا به غزه. با این حال پیامد یکی است:‏ فیلیپس مکان سکونت و حاصلخیز روحانی را به سوی سرزمینی خشک و بی‌­بار ترک نمود.

۸:‏۲۷-‏۲۹ وی در نقطه‌­ای از این مسیر به کاروانی برخورد. در ارابه‌ی اصلی، شخصی حبشی که خواجه‌­سرا و مقتدر و خزانه‌­دار کنداکه، ملکه‌ی حبش بود قرار داشت (حبشه نواحی جنوبی مصر و سودان به شمار می‌­آمد). پرواضح است که این مرد به یهودیت روی آورده بود، چرا که به جهت عبادت به اورشلیم آمده بود و اکنون عازم وطن خود بود. همچنان که ارابه به پیش می‌‌رفت او صحیفه‌ی اشعیای نبی را مطالعه می‌کرد. روح بدون لحظه‌­ای درنگ فیلیپس را هدایت نمود تا با آن ارابه همراه شود.

۸:‏۳۰-‏۳۱ فیلیپس با سوالی صمیمانه باب گفتگو را می‌‌گشاید:‏ «آیا می‌‌فهمی آنچه را می‌‌خوانی؟» خواجه‌­سرا بی‌­درنگ بر نیاز خود به راهنمایی شدن تأکید می‌‌ورزد و از فیلیپس دعوت می‌کند تا سوار شده با او بنشیند. عدم تعصب نژادی در این صحنه خوشایند است.

۸:‏۳۲-‏۳۳چقدر جالب بود که خواجه‌¬سرا بر حسب اتفاق اشعیا باب ۵۳ را مطالعه می‌کرد که توصیف بی‌‌نظیری در مورد مسیح رنج دیده است! چرا فیلیپس در این لحظه از مطالعه‌ی خواجه‌¬سرا در مورد این موضوع خاص به وی نزدیک شد؟

سخنان اشعیا شخص فروتن و خاموشی را به تصویر می‌‌کشد که در مقابل دشمنان خود قرار دارد؛ کسی که روی عدالت و محاکمه عادلانه را ندید؛ و کسی که امیدی به خوشبختی نداشت زیرا در عنفوان میانسالی و در حالی که هنوز ازدواج نکرده بود کشته شد.

۸:‏۳۴-‏۳۵ خواجه­‌سرا در عجب بود که آیا اشعیا درباره خود سخن می‌گوید یا درباره کسی دیگر. مطمئناً این سوال برای فیلیپس فرصت مناسبی ایجاد نمود به جهت بیان این موضوع که کلام خدا به طور کامل در زندگی و مرگ عیسی ناصری به تحقق پیوسته است. تردیدی نیست هنگامی که خواجه‌‌سرای حبشی در اورشلیم بسر می‌‌برد در مورد شخصی عیسی نام شنیده باشد، اما مسلماً این گزارشات ابهاماتی برای او ایجاد کرده بود. اکنون خواجه‌سرا می­آموزد که عیسی ناصری خادم رنجدیده یهوه است که اشعیا در مورد وی نوشته بود.

۸:‏۳۶ بعید نیست که فیلیپس از تعمید مسیحی نیز برای خواجه­سرای حبشی سخن گفته باشد، که به معنای یکی شدن با مرگ و تدفین و قیام مسیح بود. در حالی که به آبی رسیدند، خواجه‌­سرا بر نیاز خود به تعمبد تأکید نمود.

۸:‏۳۷ آیه ۳۷ از اکثر نسخه‌­های یونانی عهد جدید حذف شده است. البته نه به خاطر اینکه تعلیم آن مغایر با کتاب‌مقدس است؛ -‏چرا که ایمان به عیسی مسیح یقیناً شرط لازم تعمید محسوب می‌شود-‏ بلکه تنها بدین دلیل که این آیه در بسیاری از اسناد اصلی عهد جدید یافت نمی‌شود.

۸:‏۳۸ ارابه متوقف شد و فیلیپس، خواجه‌­سرا را تعمید داد. این موضوع که تعمید توسط غوطه‌­ور شدن در آب انجام می‌شده از این عبارت کاملاً مشهود است که آنها هر دو به آب فرود شدند و از آب بالا آمدند.

هر شخصی تحت تأثیر سادگی این مراسم قرار می‌‌گیرد. خارج از شهر و در جاده‌‌ای صحرایی، ایمانداری تعمید می‌‌یابد. کلیسا در آنجا حضور نداشت. هیچیک از رسولان در آنجا نبودند. تردیدی نیست که تنها ملازمان و خدمتکارانی که در کاروان حضور داشتند، تعمید ارباب خود را به چشم دیدند و پی بردند که اکنون دیگر او یکی از پیروان عیسی ناصری است.

۸:‏۳۹ به محض اینکه تعمید پایان یافت، روح خداوند فیلیپس را برداشت. این امر از هدایت وی به یک موقعیت جغرافیایی دیگر سخن نمی‌گوید، بلکه سخن از یک انتقال ناگهانی و معجزه‌­آسا است. هدف از این عمل این بود که خواجه‌­سرا ایمان آوردن خود را نتیجه‌ی ابزارهای انسانی نداند، بلکه آن را از خود خداوند بداند.

زیبایی او بر من باشد،
تا در حالی که گمشده­‌ای را می‌‌یابم،
وسیله را فراموش کنند
و او را ببینند.
ترجمه قطعه‌‌ای از کیت. بی. ویلکینسون
(Kate B. Wilkinson)

خواجه­‌سرا راه خود را به خوشی ادامه داد. هنگامی که از خداوند اطاعت می‌‌کنیم چنان شادی‌­ای به ما دست می‌دهد که فراتر از هر احساس و هیجان خوشایند است.

۸:‏۴۰ در این اثنا فیلیپس خدمت بشارت خود را در اشدود، شمال غزه و غرب اورشلیم، نزدیک کرانه ساحلی از سر می‌‌گیرد. او از آنجا کار خود را آغاز نمود تا به قیصریه رسید.

اما چه بر سر خواجه­سرا آمد؟ دیگر فرصتی برای فیلیپس پیش نیامد تا کار خود را پیگیری نماید. تمام آن کاری که این مبشر می‌‌توانست انجام دهد این بود که او را به خدا و نوشته‌­های عهد عتیق بسپارد. با این حال این شاگرد بدون تردید به اتیوپی بازگشت و فیض نجات‌بخش عیسی مسیح را برای همه شهادت داد.

نکاتی در باب تعمید ایمان‌داران

تعمید خواجه‌­سرا که آن را از نظر گذراندیم یکی از عمده شواهدی است بر این امر که تعمید مسیحی در کلیسای اولیه تعلیم داده می‌شد و به اجرا در می‌­آمد (۲:‏۳۸؛ ۲۲:‏۱۶). این تعمید همچون تعمید یحیی نبود که نشانه‌ی توبه‌ی شخص باشد (۱۳:‏۲۴؛ ۱۹:‏۴)، بلکه اعترافی علنی به یکی شدن با مسیح بود.

تعمید همواره به دنبال ایمان آوردن شخص انجام می‌شد (۲:‏۴۱؛ ۸:‏۱۲؛ ۱۸:‏۸) و هم برای زنان بود و هم مردان؛ هم برای غیریهودیان و هم برای یهودیان. در کلام می‌خوانیم که اهل خانه نیز تعمید می‌‌یافتند (۱۰:‏۴۷،۴۸؛ ۱۶:‏۱۵؛ ۱۶:‏۳۳) اما حداقل در دو جا ذکر شده که تمام اعضای خانواده ایمان آوردند. هیچگاه گفته نشده است که نوزادان نیز تعمید یافتند.

ایمان‌داران بلافاصله پس از ایمان آوردن تعمید می‌‌یافتند (۸:‏۳۶؛ ۹:‏۱۸؛ ۱۶:‏۳۳). پرواضح است که تعمید آنها بر مبنای اعتراف ایمان به مسیح انجام می‌شد. نیازی نبود که برای اثبات حقیقت اعتراف آنها یک دوره آزمایش طی شود. البته شاید وجود خطر جفا مانع از آن می‌شد که مردم به راحتی اعتراف ایمان کنند.

این موضوع را که تعمید برای افراد ارزش نجات بخش نداشت می‌‌توان در روایت مربوط به شمعون مشاهده نمود (۸:‏۱۳). او حتی پس از اعتراف ایمان و تعمید یافتن «در زهره‌ی تلخ و قید شرارت گرفتار بود» (۸:‏۲۳) و «دل او در حضور خدا راست نبود» (۸:‏۲۱).

همان گونه که ذکر شد تعمید با فرو رفتن در آب انجام می‌شد (۸:‏۳۸،۳۹). «فیلیپس با خواجه‌­سرا هر دو به آب فرود شدند... چون از آب بالا آمدند...» حتی امروزه مدافعان تعمید توسط پاشیدن یا ریختن آب اذعان می‌‌دارند که شاگردان قرن اول با فرو بردن شخص در آب عمل تعمید را انجام می‌‌دادند.

به نظر تعمید دوم مفهوم بخشش گناهان را در بر داشته باشد. پطرس در روز پنطیکاست گفت:‏ «توبه کنید و هر یک از شما به اسم عیسی مسیح به جهت آمرزش گناهان تعمید گیرید...» (۲:‏۲۸). و بعدها حنانیا به شائول گفت:‏ «برخیز و تعمید بگیر و نام خداوند را خوانده...» (۲۲:‏۱۶). در هر دو مورد به یهودیان گفته شده که تعمید یابند؛ هیچگاه از غیریهودیان خواسته نشده که به جهت آمرزش گناهان تعمید یابند. شخص یهودی با این تعمید علناً خود را از قوم اسرائیل که مسیح را رد نمود و مصلوب کرد جدا می‌‌سازد. مبنای بخشش او ایمان به خداوند عیسی بود. بهای بخشش او خون پربهای خداوند بود. تعمید آب تنها روش اعلان بخشش او بود، چرا که تعمید او به طور علنی وی را از زمینه یهودیت جدا کرده به زمینه مسیحیت پیوند می‌‌داد.

فرمول تعمید «به نام پدر، پسر و روح‌القدس» (متی ۲۸:‏۱۹) در کتاب اعمال یافت نمی‌شود. سامریان (۸:‏۱۶) و نیز شاگردان یحیی در نام خداوند عیسی تعمید می‌‌یافتند (۱۹:‏۵). با این حال این امر بدان معنا نیست که قاعده‌ی همیشگی مورد استفاده قرار نمی‌‌گرفت. عبارت «به نام خداوند عیسی» احتمالاً به معنای «با اقتدار خداوند عیسی» است.

شاگردان یحیی دو بار تعمید یافتند – ابتدا توسط تعمید یحیی توبه نمودند، سپس به هنگام ایمان آوردن، با تعمید ایمان‌داران (۱۹:‏۳،۵). این امر روالی را برای کسانی مهیا می‌کند که قبلا تعمید یافته بودند اما نجات را نداشتند.

اعمال رسولان

فصل   ۸

۱   و در آن وقت جفای شدید بر کلیسای اورشلیم عارض گردید، به‌حدّی که همه جز رسولان به نواحی یهودیّه و سامره پراکنده شدند.

۲   و مردان صالح استیفان را دفن کرده، برای وی ماتم عظیمی برپا داشتند.

۳   امّا سوْلُس کلیسا را معذّب می‌ساخت و خانه به خانه گشته، مردان و زنان را برکشیده، به زندان میافکند.

۴   پس آنانی که متفرّق شدند، به هر جایی که می‌رسیدند به کلام بشارت می‌دادند.

۵   امّا فیلپُّس به بلدی از سامره درآمده، ایشان را به مسیح موعظه می‌نمود.

۶   و مردم به یکدل به سخنان فیلپُّس گوش دادند، چون معجزاتی را که از او صادر می‌گشت، می‌شنیدند و می‌دیدند،

۷   زیرا که ارواح پلید از بسیاری که داشتند نعره زده، بیرون می‌شدند ومفلوجان و لنگان بسیار شفا می‌یافتند.

۸   و شادی عظیم در آن شهر روی نمود.

۹   امّا مردی شمعون نام قبل از آن در آن قریه بود که جادوگری می‌نمود و اهل سامره را متحّیر می‌ساخت و خود را شخصی بزرگ می‌نمود،

۱۰   به‌حدّی که خرد و بزرگ گوش داده، می‌گفتند، این است قوّت عظیم خدا.

۱۱  و بدو گوش دادند از آنرو که مدّت مدیدی بود از جادوگری او متحیر می‌شدند.

۱۲  لیکن چون به بشارت فیلپُّس که به ملکوت خدا و نام عیسی مسیح می‌داد، ایمان آوردند، مردان و زنان تعمید یافتند.

۱۳  و شمعون نیز خود ایمان آورد و چون تعمید یافت همواره با فیلپُّس می‌بود و از دیدن آیات و قوّاتعظیمه که از او ظاهر می‌شد، در حیرت افتاد.

۱۴  امّا رسولان که در اورشلیم بودند، چون شنیدند که اهل سامره کلام خدا را پذیرفته‌اند، پطرس و یوحنّا را نزد ایشان فرستادند.

۱۵  و ایشان آمده، بجهت ایشان دعا کردند تا روح‌القدس را بیابند،

۱۶  زیرا که هنوز بر هیچ‌کس از ایشان نازل نشده بود که به نام خداوند عیسی تعمید یافته بودند و بس.

۱۷  پس دستها بر ایشان گذارده، روح‌القدس را یافتند.

۱۸  امّا شمعون چون دید که محض گذاردن دستهای رسولان روح‌القدس عطا می‌شود، مبلغی پیش ایشان آورده،

۱۹  گفت، مرا نیز این قدرت دهید که به هر کس دست گذارم، روح‌القدس را بیابد.

۲۰  پطرس بدو گفت، زرت با تو هلاک باد، چونکه پنداشتی که عطای خدا به زر حاصل می‌شود.

۲۱  تو را در این امر، قسمت و بهرهای نیست زیرا که دلت در حضور خدا راست نمی‌باشد.

۲۲  پس از این شرارتِ خود توبه کن و از خدا درخواست کن تا شاید این فکر دلت آمرزیده شود،

۲۳  زیرا که تو را می‌بینم در زَهره تلخ و قید شرارت گرفتاری.

۲۴  شمعون در جواب گفت، شما برای من به خداوند دعا کنید تا چیزی از آنچه گفتید بر من عارض نشود.

۲۵  پس ارشاد نموده و به کلام خداوند تکلّم کرده، به اورشلیم برگشتند و در بسیاری از بُلدان اهل سامره بشارت دادند.

۲۶  امّا فرشته خداوند به فیلپُّس خطاب کرده، گفت، برخیز و به جانب جنوب، به راهی که از اورشلیم به سوی غَزَه می‌رود که صحراست،روانه شو.

۲۷  پس برخاسته، روانه شد که ناگاه شخصی حبشی که خواجهسرا و مقتدر نزد کَنْداکِه، ملکه حبش، و بر تمام خزانه او مختار بود، به اورشلیم بجهت عبادت آمده بود،

۲۸  و در مراجعت بر ارابهٔ خود نشسته، صحیفه اِشَعیای نبی را مطالعه می‌کند.

۲۹  آنگاه روح به فیلپُّس گفت، پیش برو و با آن ارابه همراه باش.

۳۰  فیلپُّس پیش دویده، شنید که اشعیای نبی را مطالعه می‌کند. گفت، آیا می‌فهمی آنچه را می‌خوانی؟

۳۱  گفت، چگونه می‌توانم؟ مگر آنکه کسی مرا هدایت کند. و از فیلپُّس خواهش نمود که سوار شده، با او بنشیند.

۳۲  و فقرهای از کتاب که می‌خواند این بود که مثل گوسفندی که به مذبح برند و چون برّه‌ای خاموش نزد پشمبرنده خود، همچنین دهان خود را نمی‌گشاید.

۳۳  در فروتنی او انصاف از او منقطع شد و نسبِ او را کِه می‌تواند تقریر کرد؟ زیرا که حیات او از زمین برداشته می‌شود.

۳۴  پس خواجهسرا به فیلپُّس ملتفت شده، گفت، از تو سؤال می‌کنم که نبی این را دربارهٔ کِه می‌گوید؟ دربارهٔ خود یا دربارهٔ کسی دیگر؟

۳۵  آنگاه فیلپُّس زبان خود را گشود و از آن نوشته شروع کرده، وی را به عیسی بشارت داد.

۳۶  و چون در عرض راه به آبی رسیدند، خواجه گفت، اینک، آب است! از تعمید یافتنم چه چیز مانع می‌باشد؟

۳۷  فیلپس گفت، هر گاه به تمام دل ایمان آوردی، جایز است. او در جواب گفت، ایمان آوردم که عیسی مسیح پسر خداست.

۳۸  پس حکم کرد تا ارابه را نگاه دارند و فیلپُّس با خواجهسرا هر دو به آب فرود شدند. پس او را تعمید داد.

۳۹  و چون از آب بالا آمدند،روح خداوند فیلپُّس را برداشته، خواجهسرا دیگر او را نیافت زیرا که راه خود را به خوشی پیش گرفت.

۴۰  امّا فیلپُّس در اشدود پیدا شد و در همهٔ شهرها گشته بشارت می‌داد تا به قیصریّه رسید.