Main Banner

ت. تجسم قدرت خدا در نجات امتها و یهودیان. (۲‌:‏۱-‏۱۰)

۲‌:‏۱ عوض شدن باب نمی‌­بایست ارتباط حیاتی میان قسمت آخر باب اول و آیات بعدی را مبهم می‌­‌کرد. در آنجا ما قدرت خدا را که مسیح را از قبر قیام داد و او را به تاج جلال و حرمت زینت داد می‌­‌بینیم. حالا ما می‌­‌بینیم که همان قدرت در زندگی‌­­های ما کار کرده و ما را از مرگ روحانی قیام داده و با مسیح در جایهای آسمانی می‌‌­نشاند.

این متن ما را به یاد باب اول پیدایش می*۱­اندازد. که ما در آنجا اینها را داریم:‏(۱) صحنه­‌­ای از ویرانی، هرج و مرج و تخریب. (پیدایش ۱‌:‏۲الف ؛ افسسیان ۲‌:‏۱-‏۳) (۲) مقدمه‌­­ای از قدرت آسمانی (پیدایش ۱‌:‏۲ ؛ افسسیان ۲‌:‏۴) (۳) خلقت یک زندگی تازه (پیدایش ۱‌:‏۳-‏۳۱ ؛ افسسیان ۲‌:‏۵-‏۲۲)

وقتی که باب دوم افسسیان آغاز می‌‌­شود ما اجسادی روحانی در قلمروی موت هستیم. وقتی که به پایان می‌­‌رسد، ما نه فقط با مسیح در جایهای آسمانی نشسته‌­­ایم، شکلی از سکونت خدا را در خود از طریق روحش گرفته‌­­ایم. در این میان ما معجزات مقتدر را داریم که راجع به این احیای چشمگیر به وقوع می*۱‌پیوندند.

دو آیه اول قدرت خدا را در نجات یهودیان و امتها توضیح می‌­‌دهد. هیچ سیندرلایی تا به حال از چنین لباس کهنه‌­ای به چنان لباس فاخری دست نیافته است!

در آیات ۱ و ۲ پولس به خوانندگان غیریهودی خود یادآوری می‌‌­کند که ایشان قبل از تغییر گرایش مرده، فاسد، شریر و نامطیع بودند. ایشان در نتیجه خطایا و گناهان خود از لحاظ روحانی مرده بودند. این یعنی که ایشان در حضور خدا زندگی نمی‌­‌کردند. ایشان ارتباط حیاتی با او را دارا نبودند. ایشان طوری زندگی می‌­‌کردند که گوئی او وجود ندارد. دلیل مرگ ایشان خطایا و گناهانشان بود. گناه هرگونه عمل نادرست است، چه عمدی صورت گرفته باشد و چه غیرعمدی یا در تفکر، کلام یا اعمالی که از کمال خدا قاصر باشد. خطایا گناهانی هستند که در تخطی از یک شریعت یا قانون دانسته انجام شده باشند. در مفهومی بازتر، همچنین شامل هرگونه قدم اشتباه می‌­‌باشد.

۲‌:‏۲ افسسیان همانند مردگان فاسد بودند. آنها برحسب دوره این جهان زندگی می‌­کردند. ایشان مطیع روح آن دوران بودند. ایشان در گناهان آن زمان افراط می‌‌­کردند. دنیا قالبی داشت که دوستداران خود را در آن می‌­‌ریخت. این یک قالب فریب، فساد، بی­‌­دینی، خودخواهی، خشونت و نافرمانی بود. در یک کلام، این یک قالب فساد بود. این همان شکلی بود که افسسیان به آن درآمده بودند.

نه فقط این، بلکه رفتار ایشان نیز شریرانه بود. ایشان از شیطان یعنی رئیس قدرت هوا الگوبرداری می‌‌کردند. ایشان توسط رئیس ارواح شریر هدایت می‌‌­شدند که قلمروی آنها در هوا بود. ایشان به اراده خود مطیع خدای این دوران بودند. این امر توضیح می‌­‌دهد که چرا انسانهای تغییر گرایش نیافته اغلب خود را کوچک کرده و پست­‌­تر از حیوانات رفتار می‌­‌کنند.

و بالاخره ایشان نامطیع بودند و برحسب آن روحی که الحال در فرزندان معصیت عمل می‌­‌کند گام برمی‌­ ‌داشتند. همه نجات نیافتگان فرزندان معصیت هستند. در این مفهوم که ایشان به وسیله نااطاعتی از خدا مشخص می*۱‌شوند. ایشان به وسیله شیطان کنترل شده و بنابراین برای بی‌­­حرمت، نااطاعتی و تسلیم نشدن به خداوند مستعد هستند.

۲‌:‏۳ عوض کردن ضمیر شما به ما توسط پولس نشان می‌­‌دهد که او الآن به طور خاص از ایماندران یهودی صحبت می‌­‌کند. (اگر چه آنچه که او می‌­‌گوید نیز راجع به هر کسی قبل از تغییر گرایشش درست است.) سه کلمه روند ایشان را توضیح می‌­‌دهد:‏نفسانی، فاسد و محکوم.

که در میان ایشان همه ما نیز در شهوات جسمانی خود قبل از این زندگی می ‌­‌کردیم. پولس و دیگر پیروان مسیحی‌­­اش قبل از تولد تازه در میان فرزندان معصیت بودند. زندگی ایشان نفسانی بود و فقط به ارضای اشدها و آرزوهای نفسانی محدود می‌­‌شد. پولس خودش یک زندگی به ظاهر اخلاقی را در کل داشته، ولی حالاد که او فهمیده است که زندگیش چقدر تک بعدی و خودخواهانه بوده است، و آنچه که او در خودش بوده است چقدر بدتر از آن کارهایی بوده که او تا آن موقع انجام داده بود.

یهودیان تغییر گرایش نیافته همچنین فاسد بودند، یعنی هوسهای جسمانی و افکار خود را به عمل می‌‌آوردند. این نشانه ترک هرگونه هوس طبیعی است. هوس جسمانی و فکر می‌­‌تواند شامل هرگونه اشدهای شریعت­‌­گرائی تا اشکال مختلف فساد و بی­‌­بند و باری باشد. در اینجا احتمالاً تاکید بر گناهان فاسدتر است و توجه داشته باشید که پولس به گناهان افکار همانند اعمال گناه‌­­آلود اشاره می‌­‌کند.

اف. بی. مایر هشدار می‌‌­دهد:‏

همان قدر که خواهشهای جسم مخرّب هستند خواهشهای فکر نیز می‌­‌باشند. به وسیله عطای فوق‌العاده تصور، ما شاید در صحنه­‌­های غیرمقدس افراط کنیم و همیشه از عمل درست قاصر بیائیم. هیچ چشم انسانی به هنگام دیدن رقص یک شخص شهوت‌­­ران به دنبال روح نمی‌­‌رود، بلکه به سرزمین آروزها و خواهشهای جسم خیره می‌‌­شود. چشم می‌‌رود و به نزدیکترین مسیر می‌‌­رسد. حق او در دیدن سفید برخی همچنان سر جای خودش قرار دارد. و هنوز اجازه دارد، میان دختران نظر بیفکند. ولی اگر این کار را عملی کند و فکر او مورد داوری و اعتراف قرار نگیرد او مرتکب گناه شده و تبدیل به فرزند معصیت و فرزند غضب می‌‌­شود.

این توصیف نهایی پولس از یهودیان نجات نیافته است:‏ایشان طبعاً فرزندان غضب بودند، چنانکه دیگران. این یعنی که ایشان اشتیاقی ذاتی برای عصبانیت، تلخی، خباثت و بدخلقی داشتند. ایشان در اینها با بقیه نسل بشر سهیم بودند. البته این نیز درست است که ایشان زیر غضب خداوند بودند. ایشان برای مرگ و داوری آماده بودند. توجه داشته باشید که سه دشمن انسانها در این آیات ۲ و ۳ نشان داده شده‌­­اند. جهان (آیه ۲)، شیطان (آیه ۲)، و جسم (آیه ۳).

۲‌:‏۴ کلمات لیکن خدا، یکی از بااهمیت‌­­ترین، فصیح‌­­ترین و الهامی‌‌­ترین کلمات انتقالی در آثار ادبی هستند. این کلمات نشان می‌­‌دهند که یک تغییر بالقوه صورت گرفته است. این یک تغییر است از لعنت و ناامیدی قلمروی مرگ به شادی وصف‌­­ناپذیر ملکوت پسر حبیب خدا.

تغییر دهنده خود خداست. هیچکس دیگری نمی‌­‌تواند آن را انجام دهد و هیچکس دیگری هم آن را انجام نداد.

یکی از خصوصیات این شخص مبارک این است که او در رحمانیت دولتمند است. او رحمت خود را از این راه به ما نشان می‌­‌دهد که با برطبق آنچه که سزاوارش هستیم رفتار نمی‌­کند. (مزامیر ۱۰۳‌:‏۱۰) چنانچه ادی می‌­‌گوید:‏«اگر چه او رحمت خود را برای شش میلیارد و میلیاردها میلیارد انسان دیگر صرف کرده است ولی هنوز هم معدنی بی‌­‌پایان از گنجینه رحمت را در اختیار دارد.»

دلیل مداخله او در قالب این کلمات داده شده است. از حیثیت محبت عظیم خود که با ما نموده محبت او عظیم است چونکه خودش منشا محبت می‌­ ‌باشد. این محبت بزرگتر از آنست که به وسیله حاکمین قدرتمند این جهان نیز اعمال شود برای مثال نمی‌­‌تواند یک وجود انسانی چنین محبتی را در خود داشته باشد. محبت خدا به خاطر بهائی که پرداخت، عظیم می‌­‌باشد. محبت، خداوند عیسی یگانه پسر حبیب خدا را فرستاد تا برای ما در جلجتا بمیرد. محبت خدا عظیم است، چونکه ثروتهای دست نیافتنی را به محبوبان خود می‌­‌دهد.

۲‌:‏۵ و محبت خدا عظیم است، چونکه اشخاصی را که مورد محبت قرار داد نالایق و بی‌­­محبت بودند. ما در خطایا مرده بودیم. ما دشمنان خدا بودیم. ما تهی­دست و حقیر بودیم. او ما را برخلاف همه اینها محبت نمود.

در نتیجه محبت خدا برای ما و در نتیجه کارهای بخشش مسیح، ما (۱) با مسیح زنده گشتیم، (۲) با او قیام کردیم (۳) و در جایهای آسمانی در او نشستیم.

این عبارات نشان دهنده وضعیت روحانی ما در نتیجه اتحاد با اوست. او به عنوان جانشین ما عمل نمود-‏‏نه فقط برای ما، بلکه به جای ما. بنابراین وقتی که او مرد، ما نیز مردیم. وقتی که او دفن شد، ما نیز دفن شدیم.

وقتی که او زنده شده، قیام کرد و در جایهای آسمانی نشست، ما نیز چنین شدیم. ما از همه مزایای کار کفاره‌­­ای او در ارتباط با او لذت می‌­‌بریم. با مسیح زنده گشتن یعنی که یهودیان و امتهای ایماندار حالا با او در تازگی حیات پیوند داده شده‌­­اند. همان قدرتی که او را قیام داد به ما نیز داده شده است.

عجیب بودن این امر باعث شد که پولس تعلیم خود را قطع کرده و بگوید، شما محض فیض نجات یافته‌­­اید. او به وسیله لطف ژرفی که خدا به کسانی که کاملاً ضدّ آن را لیاقت داشتند اعمال نموده است، در حیرت فرو رفت. این فیض است!

ما نشان دادیم که رحمت یعنی ما محکومیتی را که سزاوارش بودیم، دریافت نکردیم. فیض یعنی ما نجاتی را دریافت می‌­‌کنیم که سزاوارش نیستیم. ما آن را به عنوان یک هدیه دریافت می‌­‌کنیم، نه چیزی که آن را کسب کرده باشیم. و این هدیه از جانب کسی است که اصلا مجبور نیست آن را بدهد. اتی. پیرسون می‌‌­گوید:‏

این یک عمل داوطلبانه محبت است که او در زیر هیچ اجباری برای اعمال آن قرار ندارد. آنچه که جلال فیض را تشکیل می‌­‌دهد عملی کاملاً بدون محدودیت و خارج از قید و بند از محبت خدا برای گناهکاران بیچاره بود.

۲‌:‏۶ نه فقط ما با مسیح زنده می‌­‌شویم، همچنین با او برخیزانده نیز می‌‌­شویم. چنانکه مرگ و داوری از او گذشت، بر ما نیز گذشته است. ما در قسمت قیام از قبر ایستاده‌­­ایم. این جایگاه پرجلال ماست در نتیجه یکی شدن ما با او. و چون این درست است ما باید چنان زندگی کنیم که کسانی که کسانی که از مردگان زنده شده­اند باید زندگی کنند.

سیمای دیگر وضعیت ما این است که ما با مسیح در جایهای آسمانی نشسته‌­­ایم. به وسیله یکی شدن با او ما از جهان شریر رها شده و در جایهای آسمانی در جلال مسیح نشسته‌­­ایم. این طریقی است که خدا ما را در آن می‌­‌بیند. اگر ما به وسیله ایمان برای جایهای آسمانی مناسب گردیده­‌­ایم، این امر شرایط ما را در زندگیهایمان عوض می‌­‌کند. ما دیگر اسیر زمین نیستیم. ما در پی آن چیزهایی هستیم که در بالاست، یعنی جائی که مسیح بر دست راست خدا نشسته است. (کولسیان ۳‌:‏۱)

کلید بابهای ۵ و ۶ در عبارت در مسیح عیسی است. در اوست که ما زنده شده، قیام کرده و بر جایهای آسمانی نشسته‌­­ایم. او جانشین ماست، بنابراین پیروزی او و وضعیت او مال ما است. جورج ویلیامز توضیح می‌­‌دهد، «چه تفکر جالبی! مریم مجدلیه و دزد بالای صلیب همنشین پسر خدا در جلال هستند.»

۲‌:‏۷ این معجزه فیض موضوع مکاشفه ابدی خواهد بود. خدا در زمانهای آخر از حقایق بجهت مقدسین خود در آسمان پرده برمی‌­‌دارد و آنها خواهند فهمید که او به چه قیمتی پسرش را به این جنگل گناه فرستاد و برای خداوند عیسی، حمل گناهان ما بر روی صلیب به چه قیمتی تمام شده است. این موضوعی است که هرگز خسته کننده نمی‌­‌باشد. مجددا پولس کلمات را پشت سر هم قرار می‌‌­دهد تا عظمت این موضوع را توصیف کند:‏

لطفی که بر ما دارد.
فیض خود را به لطفی که بر ما دارد.
دولت فیض خود را به لطفی که بر ما دارد.
دولت بی‌­­نهایت فیض خود را به لطفی که بر ما دارد.

حالا اگر خدا این را در ابدیت برای ما آشکار سازد پس ما برای همیشه و تا ابد آنرا خواهیم آموخت. بهشت، مدرسه ما خواهد بود. خدا معلم خواهد بود. فیض او موضوع درس خواهد بود. ما هم دانش­آموزان خواهیم بود. و دوره مدرسه هم تا ابد خواهد بود.

این امر باید ما را از این عقیده برهاند که وقتی به آسمانی می‌‌­رسیم همه چیز را خواهیم دانست. فقط خدا همه چیز را می‌‌­داند و ما هرگز با او برابر نخواهیم بود.

این امر همچنین سوال جالبی را طرح می‌‌­سازد:‏وقتی که ما به آسمان برسیم چقدر خواهیم دانست؟ و این امر نظریه‌­­ای را پیشنهاد می‌­‌کند که بر طبق آن ما می‌­توانیم به وسیله تحصیل کردن کتاب‌­مقدس در حال حاضر برای دانشگاه آسمانی آماده بشویم.

۲‌:‏۸ سه آیه بعدی جمله‌­­ای واضح را در مورد نقشه ساده نجاتی که ما می‌­‌توانیم در کتاب‌­مقدس پیدا کنیم ارائه می‌­‌دهد.

همه اینها از فیض سرچشمه می‌­‌گیرند:‏او در مهیا کردن آن ابتکار به خرج داد. نجات به کسانی داده می‌­‌شود که کاملاً برای آن نالایق هستند و آن هم برپایه شخصیت و کار خداوند عیسی مسیح.

این به عنوان یک ثروت کنونی داده می‌­‌شود. آنانی که نجات یافته‌­­اند می‌‌­توانند آن را بشناسند. پولس در نامه به افسسیان به ایشان گفت، شما نجات یافته‌­­اید. او آن را می‌­‌دانست و ایشان نیز می‌دانستند.

طریق دریافت هدیه حیات جاودانی از طریق ایمان است. ایمان یعنی که انسان خود را به عنوان گناهکاری گم شده و خطاکار شناخته و خداوند عیسی را به عنوان تنها امید نجات خود می‌­‌پذیرد. ایمان نجات بخش حقیقی تعهد یک شخص است به شخصی دیگر.

هر نظری راجع به اینکه انسان می‌­‌تواند نجات را خودش کسب کند، برای همیشه با این کلمات رد شده است، و این از شما نیست. انسانهای مرده نمی‌­‌توانند کاری انجام بدهند و گناهکاران لایق چیزی جز هلاک شدن نیستند.

این بخشش خداست . بخشش، البته یک هدیه مجانی و بی‌­­قید و شرط است. این تنها راهی است که خدا برپایه آن نجات را عرضه می‌­‌کند. بخشش خدا نجات است به واسطه فیض و از طریق ایمان. این به همه انسانها در همه نقاط جهان عرضه می‌­گردد.

۲‌:‏۹ این از اعمال نیست، یعنی چیزی نیست که یک شخص بتواند آن را کسب کند یا با ارزش و لیاقت کار خود به آن دست پیدا کند. نمی‌‌توان آن را کسب کرد، برای مثال به وسیله:‏

۱. تأیید کلیسا.

۲. تعمید.

۳. عضویت کلیسا.

۴. حضور در کلیسا.

۵. ارتباطات (مشارکتهای) مقدس.

۶. تلاش در نگه داشتن ده فرمان.

۷. زندگی به وسیله موعظه کردن بر کوهها.

۸. نیکوکاری.

۹. همسایه خوبی بودن.

۱۰. داشتن یک زندگی اخلاقی و محترمانه.

انسانها به وسیله اعمال نجات نمی‌­­یابند. و ایشان به واسطه ایمان به علاوه اعمال نجات نمی­‌­یابند. ایشان تنها از طریق ایمان نجات می­‌­یابند. اگر دقیقه‌­­ای کار را شما به عنوان کاری در جهت کسب کردن حیات جاودان صرف کنید، دیگر نجاتتان به وسیله فیض نیست. (رومیان ۱۱‌:‏۶) یکی از دلایلی که بر طبق آن اعمال مانع فیض می‌­‌شود، فخر انسانی است. اگر کسی بتواند بر پایه اعمالش نجات بیابد، پس دلیلی برای فخر کردن در حضور خدا خواهد داشت. این محال است. (رومیان ۳‌:‏۲۷)

اگر شخصی بتواند به وسیله اعمال خوبش نجات بیابد، پس مرگ مسیح عبث بوده است. (غلاطیان ۲‌:‏۲۱) ولی ما می‌­‌دانیم که دلیل مرگ او این بود که هیچ راه دیگری وجود نداشت که از طریق آن گناهکاران بی­‌­دین بتوانند نجات بیابند.

اگر کسی بتواند به واسطه اعمال خوبش نجات پیدا کند، پس او نجات دهنده خودش خواهد بود و خودش را خواهد پرستید. ولی این یعنی بت‌­پرستی و خدا این را منع کرده است. (حزقیال ۲۰‌:‏۳)

حتی اگر کسی بتواند از طریق ایمان به مسیح به علاوه اعمال نیکویش نجات یابد، شما وضعیت غیرممکن او نجات دهنده را خواهید داشت-‏‏عیسی و گناهکار. مسیح در آن موقع جلال نجات دهنده بودن خود را با کس دیگر شریک خواهد شد که البته او اینکار را نخواهد کرد. (اشعیا ۴۲‌:‏۸)

بالاخره، اگر کسی بتواند نجاتش را به واسطه اعمال ارائه دهد، پس خدا به او مدیون خواهد بود. این نیز غیرممکن خواهد بود. خدا نمی‌­‌تواند به کسی مدیون باشد. (رومیان ۱۱‌:‏۳۵)

در نقطه مقابل اعمال، ایمان از فخر کردن جلوگیری می‌­‌کند. (رومیان ۳‌:‏۲۷) زیرا که این چیزی نیست که انسان لایقش باشد. یک انسان هیچ دلیلی برای مغرور شدن به این ندارد که به خدا اعتماد نموده است. ایمان عاقلانه‌­­ترین، خردمندانه‌­­ترین و حکیمانه‌­­ترین کاری است که یک شخص می‌‌­تواند انجام دهد.

اعتماد به یک خالق و رهاننده، تنها عمل عقلانی و قابل قبول است. اگر ما نتوانیم به او اعتماد کنیم، به چه کسی می‌­‌توانیم اعتماد داشته باشیم.

۲‌:‏۱۰ نتیجه نجات این است که ما صنعت دست او هستیم-‏‏صنعت دست خداوند خودمان. یک ایماندار تولد تازه یافته شاهکار خداست. وقتی که ما به ابزاری که او برای کار از آنها استفاده می‌­‌کند فکر می‌­‌کنیم، موفقیت او بیشتر چشمگیر می‌‌­شود. در واقع، این شاهکار چیزی کمتر از یک خلقت تازه از طریق یکی شدن با مسیح نیست، چونکه «اگر کسی در مسیح باشد، خلقت تازه‌­­ای است، چیزهای کهنه درگذشت، اینک همه چیز تازه شده است.» (دوم قرنتیان ۵‌:‏۱۷)

و مفهوم این خلقت تازه در عبارت برای کارهای نیکو یافت می‌­‌شود. اگر چه درست است که ما به وسیله اعمال نیکو نجات نمی‌­­یابیم همان قدر نیز درست است که ما برای اعمال نیکو نجات یافته‌­­ایم. اعمال نیکو ریشه نیستند، بلکه ثمره می‌­‌باشند. ما عمل نمی‌‌­کنیم تا نجات بیابیم، بلکه چون نجات یافته‌­­ایم عمل می‌­‌کنیم.

این سیمای حقیقی است که در یعقوب ۲‌:‏۱۴-‏۲۶ مورد تاکید قرار گرفته است. وقتی که یعقوب می‌‌­گوید که ایمان بدون اعمال مرده است، منظورش این نیست که ما به واسطه ایمان به علاوه اعمال نجات پیدا کرده‌­­ایم، بلکه به واسطه ایمانی که نتیجه‌­­اش در اعمال نیکوی حیات تازه یافت می‌‌­شود. اعمال، واقعی بودن ایمان ما را ثابت می‌­‌کنند. پولس قلبا با این موافق است:‏زیرا که صنعت او هستیم، آفریده شده در مسیح عیسی برای کارهای نیکو.

پس ترتیب کار خدا بدین شکل است:‏

  •    ایمان
  •    نجات
  •    اعمال نیکو
  •    پاداش

ایمان ما را به نجات هدایت می‌­‌کند. نجات در نتیجه اعمال نیکو در پی دارد. به اعمال نیکو به وسیله او پاداش داده می‌‌­شود.

ولی این سوال مطرح می‌­‌شود:‏چه نوع اعمال نیکویی از من انتظار می‌‌­رود که انجام دهم؟ پولس جواب می‌‌­دهد، اعمال نیکو که خدا از قبل مهیا نمود تا در آنها سلوک نمائیم. به بیانی دیگر، خدا یک نقشه برای هر کسی در زندگیش دارد. قبل از تغییر گرایشمان، خدا طرحی برای اعمال روحانی ما داشته است. وظیفه ما این است که اراده او را جسته و از آن اطاعت کنیم. نباید بر روی نقشه‌­­ای برای زندگی‌­­مان کار کنیم، بلکه فقط نقشه‌­­ای را که او برای ما طرح کرده است بپذیریم. این ما را از دلواپسی و التهاب می‌­‌رهاند و تضمین می‌­‌کند که زندگی ما حداکثر جلال برای او خواهد بود و بیشترین برکات را برای دیگران و بزرگترین پاداشها را برای خودمان به ارمغان خواهد داشت.

برای یافتن اعمال نیکو در ما او برای زندگی شخصی هر کدام از ما نقشه‌­­ای طرح کرده است، ما باید (۱) گناه را به محض اینکه در زندگیمان از آن آگاه شدیم اعتراف کرده و ترک کنیم. (۲) بدون قید و شرط و دائما به او تسلیم باشیم. (۳) خواندن کلام خدا برای تشخیص دادن اراده او و سپس انجام آنچه که او به ما می‌‌­گوید انجام دهیم. (۴) سپری کردن زمان هر روزه برای دعا. (۵) بدست آوردن فرصتی برای خدمت در هر زمان. (۶) ایجاد مشارکت با دیگر مسیحیان. خدا ما را برای انجام اعمال نیکو آماده می‌­‌سازد. او اعمال نیکو را برای ما آماده می‌­‌سازد تا آنها را ظاهر کنیم. سپس او برای آنچه که برای ما مقرر کرد و ما آن را ظاهر کردیم به ما پاداش می‌­‌دهد. این از فیض اوست!

ث. اتحاد ایمانداران یهودی و امتها در مسیح. (۲‌:‏۱۱-‏۲۲)

در قسمت اول باب دوم پولس نجات شخصی امتها و یهودیان را بررسی کرد. حالا او پیش می‌­‌رود تا خارج از تفاوتهای ملیتی، اتحاد ایشان در مسیح و وضعیت ایشان را در کلیسا به عنوان هیکل مقدس در خداوند بررسی کند.

۲‌:‏۱۱ در آیات ۱۱ و ۱۲ پولس رسول به خوانندگانش یادآوری می‌­‌شود که ایشان قبل از تغییر گرایش از بابت تولد، امتها نامیده می‌­‌شدند و بنابراین تا آنجا که به یهودیان مربوط می‌­‌شد، مطرود می‌­‌بودند. اولا ایشان مورد تنفر بودند. این امر با این حقیقت نشان داده می‌­‌شود که یهودیان آنها را نامختومان می‌‌نامیدند. این یعنی که امتها علامت عمل جراحی که در جسم ایشان و نشانه این بود که اسرائیلیان، قوم خدا بر طبق عهد هستند را نداشتند. نامختون یک بدگوئی نژادی بود و مشابه اسامی امروزی بود که برای ملیتهای مورد تنفر استفاده می‌­‌شود. ما می‌­‌توانیم قدری از این احساس را در زمانی که داود جلیات غیریهودی را خطاب قرار داد حس کنیم:‏«زیرا که این فلسطینی نامختون کیست که لشکرهای خدای حی را به ننگ آورد؟» (اول سموئیل ۱۷‌:‏۲۶)

یهودیان برعکس خودشان را تحت عنوان مختونان می‌‌­خواندند. این اسمی بود که به آن فخر می‌کردند. این اسم ایشان را به عنوان قوم برگزیده خدا مشخص می‌‌­کرد که از تمام قومهای جهان جدا شده­‌­اند. به نظر می‌‌آید که پولس برای یعضی از ایشان استثناء قائل می‌‌­شود و این کار را به وسیله گفتن اینکه ختنه ایشان در جسم است انجام می‌­‌دهد. این ختنه فقط یک عمل فیزیکی بود. اگر چه ایشان نشانه ظاهری عهد خدا را داشتند، ولی ایمان حقیقی درونی به خداوند را نداشتند:‏«زیرا آنکه در ظاهر در جسم است، ختنه نی، بلکه یهود آن است که در باطن باشد و ختنه آنکه قلبی باشد، در روح نه در حرف که مدح آن نه از انسان بلکه از خداست.» (رومیان ۲‌:‏۲۸-‏۲۹)

ولی چه ختنه یهودیان قلبی باشد یا نه، نکته مهم در آیه ۱۱ این است که در نظر ایشان، خودشان قوم خدا بودند و امتها قومی مورد تنفر. خصومت بین یهودیان و امتها، بزرگترین ضدیت نژادی و مذهبی بوده است که تا حال دنیا به خود دیده است. یک یهودی از مزایای جایگاه رفیعش نزد خدا لذت می‌‌برد. (رومیان ۹‌:‏۴، ۵) غیریهودیان غریبه بودند. اگر یک غیریهودی می‌‌خواست خدای حقیقی را در طریق معین عبادت کند، او عملا باید یک یهودی می‌‌شد. (به عنوان مثال راحاب و روت) هیکل یهود در اورشلیم تنها جائی روی زمین بود که خدا نام خود را در آن نهاده بود و جائی که انسانها می‌‌توانستند به او نزدیک شوند. امتها از ورود به صحن درونی هیکل منع شده بودند.

خداوند عیسی در گفتگوی خود با یک زن غیریهودی از دیار صور و صیدون، ایمانش را به وسیله تصویر کردن یهودیان به عنوان فرزندان در خانه و امتها به عنوان سگهای کوچک زیر میز مورد آزمانیش قرار داد. او دانست که فقط یک سگ کوچک است ولی خواهش کرد که از خرده­‌های نانی که فرزندان می‌‌خورند قدری به او داده شود. بدون اینکه نیاز به گفتن باشد می‌‌دانیم که ایمان او ستوده شد. (مرقس ۷‌:‏۲۴-‏۳۰) در اینجا در افسسیان ۲‌:‏۱۱ پولس رسول به خوانندگانش یادآوری می‌‌کند که ایشان سابقا امتها بودند و بنابراین مورد تنفر.

۲‌:‏۱۲ همچنین امتها بدون مسیح بودند:‏ایشان هیچ مسیح موعودی نداشتند. مسیح به قوم اسرائیل وعده داده شده بود. اگر چه پیشگوئی شده بود که برکات به قومهای دیگر از طریق مسیح سرازیر می‌‌شوند. (اشعیا ۱۱‌:‏۱۰؛ ۶۰‌:‏۳) ولی او می‌‌بایست یک یهودی متولد شده و به طور مخصوص «به گوسفندان گم شده اسرائیل خدمت کند» (متی ۱۵‌:‏۲۴) به علاوه نداشتن مسیح، امتها از وطنیت خاندان اسرائیل اجنبی هستند. اجنبی کسی است که «تعلق ندارد.» او یک غریبه و بیگانه است، بدون هیچ حقوق یا مزایای شهروندی. تا آنجا که به وطنیت اسرائیل مربوط می‌‌شد، امتها در خارج بوده و به درون نگاه می‌کردند. و ایشان از عهدهای وعده بیگانه بودند. خدا عهد خود را با قوم اسرائیل از طریق انسانهایی چون ابراهیم، اسحاق، یعقوب، موسی، داود و سلیمان داده بود. این عهدها، وعده برکات را به یهودیان می‌‌دادند. به خاطر همه این دلایل، عملا امتها خارج از مرز برکات بودند. ایشان بدون امید، و در دنیای بی­‌کسی بودند. ایشان از نظر ملیتی اصلا مطمئن نبودند که آیا دولت ایشان یا قوم و سرزمینشان نجات خواهد یافت یا نه. و به طور شخصی ایشان ظاهرا ناامید بودند:‏ایشان به حیات پس از مرگ هیچ امیدی نداشتند. شخصی گفته است که آینده ایشان شبی بود بدون ستاره. بالاخره، ایشان در دنیا بی­خدا بودند. این بدین معنا نیست که ایشان بی‌دین بودند. ایشان خدایان خود را که از سنگ و چوب بودند داشتند و آنها را می‌‌پرستیدند. ولی ایشان خدای واحد حقیقی را نمی‌‌شناختند. ایشان در دنیای بی‌­خدای بی­‌دین، بی‌­خدا بودند.

۲‌:‏۱۳ کلمات لیکن الحال یک انتقال سریع دیگر را نشان می‌‌دهد. (۲‌:‏۴) افسسیان غیریهودی از جایگاه دور و بیگانه نجات یافته و به جایگاه نزدیک به خدا مرتفع شده بودند. این امر از زمان تفئیر گرایش ایشان به وقوع پیوسته بود. وقتی که ایشان به نجات دهنده اعتماد کردند، خدا ایشان رادر مسیح عیسی جای داد و ایشان را به عنوان محبوبانش پذیرفت. از آن نئقع ایشان چنانکه مسیح هست به خدا نزدیک بودند چونکه در مسیح عیسی بودند. بهای این تفئیر خارق‌­العاده، خون مسیح بود. قبل از اینکه این امتهای گناهکار بتوانند از برکات و مزایای نزدیکی با خدا لذت ببرند، باید از گناهان خود طاهر می‌‌شدند. فقط خون ریخته شده مسیح در جلجتا بود که می‌‌توانست این کار را انجام دهد. وقتی که ایشان خداوند عیسی را به وسیله یک عمل قاطع ایمان می‌‌پذیرفتند تمامی ارزش طهارت خون پربهای او به حساب ایشان گمارده می‌‌شد.

عیسی فقط ایشان را نزدیک نکرد. او همچنین جامعه­‌ای جدید خلق کرد که در آن خصومت قدیمی یهودیان و امتها برای همیشه برچیده شد. تا زمان عهد جدید کل دنیا به دو قسمت تقسیم شده بود-‏‏یهود و امت. نجات دهنده ما قسمت سومی را معرفی کرد-‏‏کلیسای خدا (اول قرنتیان ۱۰‌:‏۳۲) در آیات بعدی ما می‌‌بینیم که چگونه ایمانداران یهودی و امتها در مسیح حالا یکی شده­‌اند و در این جامعه جدید معرفی شده‌­اند، یعنی در جائی که نه یهودی بودن مطرح است و نه امت بودن.

۲‌:‏۱۴ زیرا که او سلامتی ما است. توجه کنید که نمی‌‌گوید «او برای ما سلامتی ساخت.» که البته این نیز درست است. چنانچه در آیه بعدی می‌‌بینیم. در اینجا حقیقت این است که او خودش سلامتی ما است. ولی چگونه می‌‌شود که یک شخص سلامتی باشد؟

اینگونه است:‏وقتی که یک یهودی به خداوند عیسی ایمان می‌‌آورد، هویت ملی خود را از دست می‌‌دهد. پس از آن او در مسیح است. به همین شکل وقتی که یک غیریهودی نجات دهنده را می‌‌پذیرد، او دیگر یک امت (غیریهودی) نیست، از آنجا که او در مسیح است. به بیانی دیگر ایمانداری یهودی و امت که زمانی با هم خصومت داشتند، حالا در مسیح یک گردیده­‌اند. یکی شدن آنها با مسیح لزوماً ایشان را با یکدیگر یکی کرده است. بنابراین یک انسان سلامتی است چنانچه میکاه پیشگویی کرد. (میکاه ۵‌:‏۵)

حوزه کاری او به عنوان سلامتی ما در آیات ۱۴-‏‏۱۸ آمده است.

اول، کار اتحاد است که الآن توضیح دادیم. او ما را یک گردانید-‏‏هم ایمانداران یهودی و هم ایمانداران امت. ایشان دیگر امتها و یهودیان نیستند، بلکه مسیحیان. اگر مستقیم سخن بگوئیم درست نیست که از ایشان حتی تحت عنوان یهودیان مسیحی یا امتهای مسیحی نام ببریم. همه مشخصه‌­های جسمانی نظیر ملیت بر روی صلیب میخکو شدند.

دومین، مرحله کار مسیح می‌‌تواند تخریب نامگذاری شود:‏او دیوار جدائی را که در میان بود منهدم ساخت. البته نه بطور تحت‌­اللفظی یک دیوار، ولی مانعی که به وسیله شریعت موسوی تحت تاثیر فرامین و احکام خاص در بین یهودیان به عنوان قوم اسرائیل و جدا از اقوام دیگر ایجاد شده بود. این همچنین به وسیله دیواری که در صحن معبد قرار داشت و برای امتها بود مورد مثال قرار می‌‌گیرد که یهودیان به آنجا وارد نمی‌‌شدند. بر بالای دیوار هیچ نشانه هشداری دیده نمی‌‌شود که نوشته باشد:‏اجازه ندهید هیچکس از هیچ قومیتی دیگر وارد شود و در اطراف مکان مقدس قدم بگذارد. هر کس که این فرمان را نقض کند خودش مسئول عواقب آن که مرگ است خواهد بود.

۲‌:‏۱۵ سومین سیمای کار مسیح برچیدن خصومت میان یهودیان و امتها و همچنین میان انسانها با خدا بود. پولس شریعت را به عنوان عامل دشمنی و عداوت می‌‌شناساند که همانا شریعت احکام در فرایض می‌‌باشد. شریعت موسی یک اصل شریعتی تک بود. ولی از احاکمِ جدا و مختلفی تشکیل شده بود. شریعت بخودب خود نیکو، مقدس و عادلانه بود. (رومیان ۷‌:‏۱۲) ولی طبیعت گناه‌­آلود انسان از شریعت به عنوان مجوزی برای نفرت استفاده کرد. چونکه شریعت عملاً اسرائیل را به عنوان قوم برگزیده خدا بر روی زمین مشخص می‌‌کرد. بسیاری از یهودیان متکبر شده و با امتها با حالت تحقیرآمیزی برخورد می‌‌کردند. ولی چگونه مسیح شریعت را به عنوان دلیل عداوت برداشت؟ اولا، او برای پرداخت تاوان شریعتی که شکسته شده بود مرد. سپس او تمامی مطالبات خدا را ارضا نمود. حالا شریعت دیگر چیزی برای گفتن به کسانی که «در مسیح» هستند ندارد. تاوان به کل پرداخته شده است. ایمانداران زیر شریعت نیستند، بلکه زیر فیض. به هر حال این بدین معنا نیست که ایشان هر طور می‌‌خواهند می‌‌توانند زندگی کنند. این یعنی ایشان حالا در مسیح از قید و بند آزاد هستند و در شریعت او می‌‌باشند و باید طوری زندگی کنند که او می‌‌خواهد.

به عنوان نتیجه برداشتن عداوتی که به وسیله شریعت ایجاد شده بود، خداوند حالا قادر بود که خلقت جدیدی ایجاد کند. او از هر دو یک انسان جدید در خود آفرید که یعنی امتهای ایماندار و یهودیان ایماندار یک وجود ساخت-‏‏کلیسا. از طریق یکی شدن با او، جنگجویان با هم متحد شدند. کلیسا جدید است در این مفهوم که یک ارگان جدید می‌‌باشد که تا آن موقع وجود نداشته است. دیدن این امر خیلی حائز اهمیت است. کلیسای عهد جدید دنباله اسرائیل عهد عتیق نیست. این چیزی است که کاملاً مستقل از هر چیز دیگری که قبلاً وجود داشته است. کلیسا باید به وسیله این چیزها شناخته شود:‏

۱. کلیسا جدید است، چونکه یک امت (غیریهودی) در آن می‌‌تواند از حق و مزایای یک یهودی به طور مساوی بهره­‌مند گردد.

۲. کلیسا جدید است، چونکه در آن هم یهودیان و هم امتها باید هویت ملی خود به وسیله مسیحی شدن کنار بگذارند.

۳. کلیسا جدید است، چونکه یهودیان و امتها باید اعضای وفادار بدن مسیح باشند.

۴. کلیسا جدید است، چونکه یک یهودی باید امید سلطنت کردن با مسیح را داشته باشد به غیر از بودن یکی از اعضای ملکوت او.

۵. کلیسا جدید است، چونکه یک یهودی دیگر زیر شریعت نیست.

کلیسا واضحا یک خلقت جدید است، با سرنوشتی مستقل، عناوینی مستقل، دعوتی مستقل و اشغال کردن محلی به خصوص در نقشه خدا. ولی حوزه کار مسیح در همین جا به پایان نمی‌‌رسد. او همچنین بین یهودیان و امتها مصالحه برقرار کرد. او اینکار را به وسیله برداشتن عامل عداوت و بخشیدن طبیعت تازه و خلق کردن اتحادی جدید انجام داد. صلیب، جواب خداست، به هر گونه تمایز و تفکیک نژادی، ضد یهودی­‌گری، تعصب و هر شکل دیگری از خصومت میان انسانها.

۲‌:‏۱۶ مسیح به علاوه مصالحه دادن یهودیان و امتها با یکدیگر، ایشان را با خدا توأماً مصالحه داد. اگر چه اسرائیل و دیگر قومها طبعاً به تلخی با هم ضدیت داشتند، ولی یک چیز بود که ایشان در آن مفهوم با هم مشترک بودند-‏‏در دشمنی با خدا. دلیل لین دشمنی با خدا، گناه بود. خداوند عیسی با مرگ خود بر صلیب عداوت را به وسیله برداشتن عامل آن برچید. آنانی که او را پذیرفتند، عداوت را یافتند و بخشیده شدند و رها شدند و از قدرت گناه رستند. عداوت برداشته شد. حالا ایشان با خدا مصالحه داده شده­‌اند. خداوند عیسی ایمانداران یهودی و امت را با هم در یک بدن کلیسا متحد کرد و بدن خود را به خدا تقدیم کرد. در حینی که همه اثرات خصومت را برداشت. خدا هرگز نیاز نداشت که با ما مصالحه کند.

او هرگز از ما تنفر نداشته است. ولی ما نیاز داشتیم که با او صلح کنیم. کار خداوند ما بر روی صلیب عدالتی را مقرر کرد بر پایه‌­ای که ما به وسیله آن به حضور وی مثل دوستان او وارد می‌‌شویم و نه دشمنان.

۲‌:‏۱۷ در آیه ۱۴ مسیح سلامتی ما است. در آیه ۱۵ او سلامتی را به وجود آورد. حالا ما در می‌­یابیم که او آمد و مصالحه را بشارت داد. چگونه و کی او آمد؟ اول، او شخصاً در قیامش آمد. دوم، با حضورش به وسیله روح‌­القدس آمد. او در قیامش مصالحه را بشارت داد. در حقیقت مصالحه یکی از اولین کارهای او بود که راجع به آن پس از قیامش از مردگان سخن گفت. (لوقا ۲۴‌:‏۳۶؛ یوحنا ۲۰‌:‏۱۹، ۲۱، ۲۶) وقتی رسولان را از طریق روح‌القدس و مصالحه بشارت فرستاد (اعمال رسولان۳۶:‏۱۰). خبر خوش مصالحه برای شماست که دور بودید. (امتها) و شما (یهودیانی) که نزدیک بودید و این تحقق وعده خداست در اشعیا ۵۷‌:‏۱۹.

۲‌:‏۱۸ دلیل عملی که بر طبق آن ثابت می‌‌شود الآن بین اعضای بدن و خدا صلح وجود دارد این است که ایشان در هر زمانی به حضور خدا دخول دارند. این در نقطه مقابل عهد عتیق است که در آن دوره فقط کاهن اعظم آنهم سالی یک مرتبه می‌‌توانست به قدس‌­الآقداس، مکان حضور خدا وارد شود. ادی این تضاد را مشخص می‌‌کند:‏

و حالا بزرگترین تفاوت، یک غیریهودی که در مسیح است واقعا و به طور مداوم از آن برکات عالی لذت می‌‌برد که در آن موقع یک مرد و فقط سالی یک مرتبه به طور خاص و دوره‌­ای می‌‌توانست از آن بهره‌­مند شود.

از طریق دعا هر ایمانداری می‌‌تواند وارد مکان سلطنت آسمانی شده و در حضور حاکم جهان زانو بزند و او را پدر خطاب کند.

ترتیب معمولی که در دعا رعایت می‌‌شود در اینجا آمده است. اول، این به وسیله اوست. (خداوند عیسی) او شفیعی است بین انسانها و خدا. مرگ، مدفون شدن و قیام او هرگونه شریعت کهنه را برای رفتن به حضور خدا برداشته است. حالا او به عنوان شفیع در بالا ما را در کسب رابطه نزدیک با پدر یاری می‌‌دهد. ما در نام او به خدا نزدیک می‌‌شویم. ما از خودمان هیچ لیاقتی نداریم، بنابراین ما به خاطر شایستگی اوست که خوشحالیم. ما هر دو نفر نزد پدر در دعا دخول داریم-‏‏هم ایمانداران یهودی و هم امتهای ایماندار. مزیت آن این است که ما دخول داریم. کمک کننده ما در دعا روح‌القدس است-‏ بوسیله یک روح. «و همچنین روح نیز ضعف ما را مدد می‌‌کند. زیرا که آنچه دعا می‌‌کنیم به طوری که می‌‌باید نمی‌‌دانیم، لکن خود روح برای ما شفاعت می‌‌کند به ناله­‌هایی که نمی‌‌شود بیان کرد.» (رومیان ۸‌:‏۲۶)

آنکه ما به او نزدیک می‌‌شویم پدر است. هیچکدام از مقدسین عهد عتیق خدا را به عنوان پدر نمی‌‌شناختند. قبل از قیام مسیح انسانها در حضور خدا به عنوان مخلوقان در حضور خالق می‌­ایستادند. این پس از قیام بود که او فرمو، «نزد برادران من رفته به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می‌‌روم.» (یوحنا ۲۰‌:‏۱۷) در نتیجه کارهای بخشش او ایمانداران پس از آن قادر شدند برای اولین بار خدا را پدر خطاب کنند. در آیه ۱۸، هر سه شخصیت تثلیث در عای ایماندار مکشوف شده‌­اند:‏او نزد خدای خود پدر دعا می‌‌کند و از طریق خداوند عیسی مسیح به او نزدیک می‌‌گردد و این کار را در قدرت روح‌­القدس انجام می‌‌دهد.

۲‌:‏۱۹ در چهار آیه پایانی این باب، پولس رسول بعضی از برکات بی‌­نظیر ایمانداران غیریهودی را عنوان می‌‌کند. ایشان دیگر غریب و اجنبی نیستند. ایشان دیگر هرگز بیگانه، سگ، نامختون و بیرونی خوانده نخواهند شد. حالا ایشان در عهد جدید هموطن مقدسین هستند. ایمانداران یهودی و اجداد ایشان هیچ مزیتی یا برتری بر ایشان ندارند. همه مسیحیان شهروندان درجه اول آسمانی هستند. (فیلیپیان ۳‌:‏۲۰، ۲۱) ایشان همچنین اهل خانه خدا هستند. ایشان نه فقط به ملکوت آسمان وارد می‌‌شوند، بلکه به عنوان اعضای خانواده آسمانی پذیرفته می‌‌شوند.

۲‌:‏۲۰ بالآخره ایشان اعضای کلیسا شده‌­اند یا چنانچه پولس در اینجا تصویر می‌‌کند ایشان به سنگهای عمارت هیکل مقدس تبدیل شده­‌اند. پولس رسول با جزئیاتی عالی این هیکل را توصیف می‌‌کند-‏‏بنیاد آن، سنگ زاویه آن، عمارت آن، بنا شدن آن و رشد آن.

هیکل بر بنیاد رسولان و انبیا بنا شده است. این به انبیا و رسولان عهد جدید اشاره دارد. این نمی‌‌تواند به انبیای عهد عتیق مربوط باشد زیرا که ایشان چیزی راجع به کلیسا نمی‌‌دانستند. این امر بدین معنا نیست که رسولان و انبیاء پایه و اساس کلیسا هستند. مسیح بنیاد آن است. (اول قرنتیان ۳:‏۱۱) ولی ایشان بنیاد آن را بر طبق آنچه که از شخصیت و کار خداوند عیسی آشکار شد نهادند. کلیسا در مسیح یافت می‌‌شود، چنانکه رسولان و انبیاء در تعالیم و ادعاهای مسیح. وقتی که پطرس او را اعتراف کرد که مسیح، پسر خدای زنده است، عیسی اعلام کرد که او نیز کلیسای خود را بر صخره بنیاد می‌‌نهاد که ابواب جهنم بر آن استیلا نخواهند یافت. (متی ۱۶:‏۱۸) در مکاشفه ۲۱:‏۱۴ رسولان تحت عنوان ۱۲ اساس شهر مقدس اورشلیم شناخته می‌‌شوند. ایشان اساس آن نیستند، ولی به آن مربوط‌­اند، زیرا ایشان اول تعالیم عالی راجع به مسیح و کلیسایش را دریافت کردند. بنیاد یک عمارت نیاز به فقط یک کار اساس دارد. رسولان و انبیاء یک بار برای همیشه کار نکردند. بنیادی که ایشان نهادند برای ما به صورت نوشته­‌های عهد جدید درآمد تا اگر چه ایشان دیگر با ما نیستند ولی ما پایه و اساس تعالیم مسیح را از طریق همین نوشته‌­ها در دست داریم. در معنای دوم در تمامی اعصار انسانهایی هستند که خدمت ایشان نبوت یا رسالت است. مبشرین و سازندگان کلیساها در مفهومی پائین‌­تر الآن رسول هستند و آنانی که کلام را موعظه می‌‌کنند انبیاء هستند. ولی ایشان در مفهوم اصلی، انبیاء یا رسولان نیستند.

عیسی مسیح فقط بنیاد هیکل نیست. او سنگ زاویه نیز هست. هیچکس نمی‌‌تواند کار پرجلال او را توصیف کند. حداقل ۳ توصیف راجع به سنگ زاویه آمده است که بر طبق آنها به خداوند عیسی مسیح به عنوان سر کلیسا اشاره شده است.

۱. ما عموماً به سنگ زاویه به عنوان سنگی که در وسط یک ساختمان قرار دارد فکر می‌‌کنیم. از آنجا که بقیه ساختمان به نظر به وسیله آن نگاه داشته شده است، این سنگ زاویه به نظر خیلی مهم و حیاتی می‌‌آید. در این مفهوم، نمونه­‌ای حقیقی از خداوند را شاهد هستیم. همچنین، از آنجا که این سنگ دو دیوار را به هم متصل می‌‌کند، می‌‌تواند به مفهوم اتحاد ایمانداران یهودی و امتها در کلیسا از طریق او می‌‌باشد.

۲. بعضی از محققین کتاب‌مقدس معتقدند که کلمه‌­ای که سنگ زاویه ترجمه شده است به سنگ اصلی بنا اشاره دارد. این سنگ بالاترین مگان را در بنا اشغال می‌‌کند و دیگر سنگها را نگه می‌‌دارد. بنابراین مسیح در کلیسا شخص برجسته است. او همچنین شخص اصلی و اجتناب‌­ناپذیر کلیساست:‏او را بردارید و کل بنا فرو خواهد ریخت.

۳. سومین طریق فهم این مسئله این است که سنگ زاویه، بزرگترین سنگ یک بنا است. این سنگ بیشترین جا را در این توصیف اشغال می‌‌کند. این تنها سنگی است که به آن اندازه و شکل خاص موجو می‌‌باشد و فرشتگان او شکل بقیه بنای هیکل را تشکیل می‌دهند. بنابراین مسیح سر کلیساست. او در خدمت و شخصیتش واحد است. و او تنها کسی است که به کلیسا شکلی خاص می‌‌بخشد. اولا، مسیح بنیاد کلیسا است:‏

۲:‏۲۱ کلمات، در وی، به مسیح اشاره دارد:‏او منشاء حیات و رشد کلیساست. بلیکی می‌‌گوید:‏

در او ما به آن اضافه می‌‌شویم، در او ما در آن نمو می‌‌کنیم. در او کل هیکل نمو می‌‌کند تا وقتی که به کمال برسد یعنی وقتی که سنگ زاویه باید با فریادهای فیض، فیض بیرون بیاید.

تناسب و اتحاد هیکل به وسیله این عبارت نشان داده شده است:‏در وی شما نیز با هم بنا کرده می‌‌شوید. این یک اتحاد است که به وسیله اعضای بسیار و مختلفی درست شده است. هر عضوی جایگاه بخصوصی در این مسکن دارد که برای آن جایگاه مناسب است. سنگهایی از وادی مرگ به وسیله فیض خدا بیرون آمده‌­اند به خوبی با هم پیوسته­‌اند. روند خاص این بنا این است که نمو می‌‌کند. به هر حال، این روند مشابه نمو ساختمانهای دیگر به وسیله سیمان و آجر نمی‌‌باشد. به آن تحت عنوان رشد یک ارگان زنده مثل بدن انسان فکر کنید. و در نهایت، کلیسا یک ساختمان فاقد روح نیست. کلیسا یک سازمان نیست. کلیسا یک وجود زنده است که با مسیح به عنوان سر و ایمانداران به عنوان اعضا، بدن را تشکیل می‌‌دهند. کلیسا در روز پنطیکاست متولد شد و تا حال نمو یافته و تا زمان ربوده شدن ایمانداران نمو خواهد کرد.

این ساختمان در حال رشد و زنده تحت عنوان هیکل مقدس در خداوند توصیف شده است. کلمه‌­ای که پولس برای هیکل به کار می‌‌برد به صحن بیرونی اشاره ندارد، بلکه به عبادتگاه درونی (یونانی:‏نائوس)، نه به حومه بلکه به مکان مقدس. او داشت به قسمت اصلی ساختمان هیکل فکر می‌‌کرد که مقدس‌­ترین مکان به حساب می‌‌آمد. در آنجا خدا سکونت داشت و او در آنجا خودش را در ابری درخشنده و روشن از جلال مجسم کرده بود.

درسهای متعددی در اینجا برای ما وجود دارد:‏۱) خدا در کلیسا ساکن است. ایمانداران یهودی و امتها مکان مقدسی را تشکیل می‌‌دهند که او در آن سکونت یافته و جلال خودش را در آنجا مکشوف می‌‌سازد. ۲) این هیکل مقدس است. این هیکل از دنیا جدا شده و برای اهداف مقدس به او متعهد شده است. ۳) کلیسا به عنوان هیکل مقدس مرکزی است برای پرستش، عبادت و حمد و ثنای خدا از طریق خداوند عیسی مسیح.

پولس این هیکل مقدس را به وسیله بودنش در خداوند توصیف می‌‌کند. به بیانی دیگر، خداوند عیسی منشاء تقدس آن است. اعضای آن از طریق یکی شدن با او مقدس گردیده‌­اند و ایشان به خاطر محبت او باید عملاً مقدس باشند.

۲:‏۲۲ در این هیکل فوق‌­العاده ایماندارانِ امتها جایگاهی برابر با ایمانداران یهودی دارند. شنیدن این امر باید برای ما حیرت‌­آور باشد، چنانکه برای افسسیان بود. اعتبار بزرگ جایگاه ایمانداران این است که ایشان در روح مسکنِ خدا هستند. این هدف هیکل است-‏‏آماده کردن جائی که خدا می‌‌تواند در آن با قومش ساکن شود. کلیسا همان محل است. این را با وضعیت امتها در عهد عتیق مقایسه کنید. در آن زمان ایشان نمی‌‌توانستند به مکان سکونت خدا نزدیک شوند. حالا ایشان خودشان قسمتی از آن را تشکیل می‌‌دهند.

و به خدمت هر کدام از اشخاص تثلیث در ارتباط با کلیسا توجه کنید:‏(۱) در وی که همانا در مسیح است. از طریق اتحاد با اوست که ما یک هیکل می‌‌شویم. (۲) مسکن خدا. هیکل خانه خدای پدر بر روی زمین است. (۳) در روح. این در شخصیت روح ‌­القدس است که خدا در کلیسا ساکن می‌‌شود. (اول قرنتیان ۳:‏۱۶)

و بنابراین، بابی که با یک توضیح از امتهایی که مرده، فاسد، شریر و نامطیع بودند شروع می‌‌شد با امتهایی به پایان می‌رسد که از گناهان و نجاسات خود پاک و تطهیر شده و در روح مسکن خدا شده‌­اند.

افسسيان

فصل   ۲

۱  و شما را که در خطایا و گناهان مرده بودید، زنده گردانید،

۲  که در آنها قبل، رفتار می‌کردید برحسب دورهٔ این جهان، بر وفق رئیس قدرت هوا، یعنی آن روحی که الحال در فرزندان معصیت عمل می‌کند.

۳  که در میان ایشان، همهٔٔ ما نیز در شهوات جسمانی خود قبل از این زندگی می‌کردیم و هوسهای جسمانی و افکار خود را به عمل می‌آوردیم و طبعاً فرزندان غضب بودیم، چنانکه دیگران.

۴  لیکن خدا که در رحمانیّت، دولتمند است، از حیثیّتِ محبّتِ عظیمِ خود که با ما نمود،

۵  ما را نیز که در خطایا مرده بودیم با مسیح زنده گردانید، زیرا که محض فیض نجات یافته‌اید.

۶  و با او برخیزانید و در جایهای آسمانی در مسیح عیسی نشانید.

۷  تا در عالمهای آینده، دولت بی‌نهایت فیض خود را به لطفی که بر ما در مسیح عیسی دارد ظاهر سازد.

۸  زیرا که محض فیض نجات یافته‌اید، به‌وسیلهٔ ایمان و این از شما نیست بلکه بخشش خداست،

۹  و نه از اعمال، تا هیچ‌کس فخر نکند.

۱۰  زیرا که صنعت او هستیم، آفریده شده در مسیح عیسی برای کارهای نیکو، که خدا قبل مهیّا نمود تا در آنها سلوک نماییم.

۱۱  لهذا به یاد آورید که شما در زمان سلف (ای امّت‌های در جسم که آنانی که به اهل ختنه نامیده می‌شوند، امّا ختنهٔ ایشان در جسم و ساخته شده به دست است، شما را نامختون می‌خوانند)،

۱۲  که شما در آن زمان از مسیح جدا و از وطنیّتِ خاندانِ اسرائیل، اجنبی و از عهدهای وعده بیگانه و بی‌امید و بی‌خدا در دنیا بودید.

۱۳  لیکن الحال در مسیح عیسی، شما که در آن وقت دور بودید، به خون مسیح نزدیک شده‌اید.

۱۴  زیرا که او سلامتی ما است، که هر دو را یک گردانید و دیوار جدایی را که در میان بود منهدم ساخت،

۱۵  و عداوت، یعنی شریعت احکام را که در فرایض بود، به جسم خود نابود ساخت تا که مصالحه کرده، از هر دو یک انسان جدید در خود بیافریند.

۱۶  و تا هر دو را در یک جسد با خدا مصالحه دهد، بوساطت صلیب خود که بر آن عداوت را کُشت،

۱۷  و آمده بشارت مصالحه را رسانید به شما که دور بودید و مصالحه را به آنانی که نزدیک بودند.

۱۸  زیرا که به‌وسیلهٔ او هردو نزد پدر در یک روح دخول داریم.

۱۹  پس، از این به بعد غریب و اجنبی نیستید، بلکه هموطن مقدّسین هستید و از اهل خانهٔ خدا.

۲۰  و بر بنیاد رسولان و انبیا بنا شده‌اید، که خودِ عیسی مسیح سنگ زاویه است.

۲۱  که در وی تمامی عمارت با هم مرتّب شده، به هیکل مقدّس در خداوند نمّو می‌کند.

۲۲  و در وی شما نیز با هم بنا کرده می‌شوید تا در روح مسکن خدا شوید.