يعقوب
فصل ۱
۱ یعقوب، که غلام خدا و خداوندْ عیسی مسیح است، به دوازده سبط که پراکنده هستند؛ خوش باشید.
۲ ای برادران من، وقتی که در تجربههای گوناگون مبتلا شوید، کمال خوشی دانید؛
۳ چونکه میدانید که امتحان ایمان شما صبر را پیدا میکند.
۴ لکن صبر را عمل تاّم خود باشد، تا کامل و تمام شوید و محتاج هیچ چیز نباشید.
۵ و اگر از شما کسی محتاج به حکمت باشد، سؤال بکند از خدایی که هر کس را به سخاوت عطا میکند و ملامت نمینماید، و به او داده خواهد شد.
۶ لکن به ایمان سؤال بکند، و هرگز شک نکند. زیرا هرکه شک کند، مانند موج دریاست که از باد رانده و متلاطم میشود.
۷ زیرا چنین شخص گمان نبرد که از خداوند چیزی خواهد یافت.
۸ مرد دودل در تمام رفتار خود ناپایدار است.
۹ لکن برادرِ مسکین به سرافرازی خود فخر بنماید،
۱۰ و دولتمند از مسکنت خود، زیرا مثل گُلِ علف در گذر است.
۱۱ از آنرو که آفتاب با گرمی طلوع کرده، علف را خشکانید و گُلَشْ به زیر افتاده، حُسن صورتش زایل شد: به همینطور شخص دولتمند نیز در راههای خود، پژمرده خواهد گردید.
۱۲ خوشابحال کسی که متحمّل تجربه شود، زیرا که چون آزموده شد، آن تاج حیاتی را که خداوند به محبّان خود وعده فرموده است خواهد یافت.
۱۳ هیچکس چون در تجربه افتد، نگوید، خدا مرا تجربه میکند، زیرا خدا هرگز از بدیها تجربه نمیشود و او هیچکس را تجربه نمیکند.
۱۴ لکن هرکس در تجربه میافتد، وقتی که شهوت وی او را میکَشَد، و فریفته میسازد.
۱۵ پس شهوت آبستن شده، گناه را میزاید و گناه به انجام رسیده، موت را تولید میکند.
۱۶ ای برادرانِ عزیز من، گمراه مشوید!
۱۷ هر بخشندگیِ نیکو و هر بخششِ کامل از بالا است، و نازل میشود از پدر نورها، که نزد او هیچ تبدیل و سایهٔ گَردِش نیست.
۱۸ او محض ارادهٔ خود ما را بهوسیلهٔ کلمه حقّ تولید نمود، تا ما چون نوبر مخلوقات او باشیم.
۱۹ بنابراین، ای برادرانِ عزیز من، هرکس در شنیدن تند، و در گفتن آهسته، و در خشم سُست باشد،
۲۰ زیرا خشمِ انسان عدالت خدا را به عمل نمیآورد.
۲۱ پس هر نجاست و افزونیِ شرّ را دور کنید و با فروتنی، کلامِ کاشته شده را بپذیرید، که قادر است که جانهای شما را نجات بخشد.
۲۲ لکن کنندگانِ کلام باشید نه فقط شنوندگان، که خود را فریب میدهند.
۲۳ زیرا اگر کسی کلام را بشنود و عمل نکند، شخصی را ماند که صورت طبیعیِ خود را در آینه مینگرد:
۲۴ زیرا خود را نگریست و رفت و فوراً فراموش کرد که چطور شخصی بود.
۲۵ لکن کسی که بر شریعتِ کاملِ آزادی چشم دوخت، و در آن ثابت ماند، او چون شنوندهٔ فراموشکار نمیباشد، بلکه کنندهٔ عمل، پس او در عمل خود مبارک خواهد بود.
۲۶ اگر کسی از شما گمان برد که پرستندهٔ خدا است و عنان زبان خود را نکشد، بلکه دل خود را فریب دهد، پرستش او باطل است.
۲۷ پرستش صاف و بیعیب نزد خدا و پدر این است، که یتیمان و بیوهزنان را در مصیبت ایشان تفقّد کنند، [و] خود را از آلایش دنیا نگاه دارند.
۱. سلامها (۱:۱)
نویسنده خود را یعقوب، غلام خدا و عیسی مسیح خداوند معرفی میکند. اگر نویسنده برادر خداوند باشد، همانگونه که ما باور داریم، پس تحول عمیقی در زندگی او صورت پذیرفته بود. زمانی او به خداوند عیسی ایمان نداشت. (یوحنا ۷:۵) شاید او از همان کسانی بود که گمان کردند عیسی بیخود شده است. (مرقس ۳:۲۱) اما خداوند ما با صبر تمام بذر کلام را کاشت. گرچه کسی قدر او را نمیدانست اما او اصول ملکوت خدا را نعلیم داد. سپس این دانه در زندگی یعقوب ریشه دوانید. تبدیل عظیمی حاصل شد. شکاک به یک غلام تبدیل شد. و او از گفتن این موضوع عار نداشت!
یعقوب خود را غلام خدا و عیسی مسیح خداوند مینامد و با این کار به درستی خدا و عیسی مسیح را برابر میداند. او پسر را حرمت میدارد همانگونه که پدر را حرمت میدارد. (یوحنا ۵:۲۳) یعقوب میدانست که «هیچ انسانی نمیتواند دو آقا را خدمت نماید» (متی ۶:۲۴). با اینحال او خود را غلام خدا و خداوند عیسی میدانست. هیچ تناقضی در اینجا وجود ندارد، زیرا خدای پدر و خدای پسر با هم برابرند.
نامه به دوازده سبط که پراکنده هستند خطاب شده است، که به طور تحتاللفظی به معنای کسانی که پراکنده هستند، است. (یونانی Diaspora ) این افراد یهودیزاده و متعلق به دوازده سبط اسرائیل بودند. به خاطر گناه اسرائیل، این افراد از سرزمین اجدادی خود رانده شده و در ممالک حوالی مدیترانه پراکنده شده بودند. اولین پراکندگی هنگامی رخ داد که آشوریها در سال ۷۲۱ قبل از میلاد ده سبط را به اسارت بردند. برخی از آنها در روزگار عزرا و نحمیا به وطن بازگشتند، اما تنها عده اندکی. در روز پنطیکاست، یهودیان دیندار از هر امتی از دنیای آن روزگار به اورشلیم آمدند. (اعمال رسولان ۲:۴) به درستی میشد آنها را یهودیان پراکنده نامید. اما مسیحیان یهودی نیز پس از آن پراکنده شدند. در اعمال رسولان ۸:۱، ما خواندیم که مسیحیان اولیه (غالبا یهودی تبار) به خاطر جفاهایی که بر آنها میرساندند در تمامی نواحی یهودیه و سامره پراکنده شدند. باری دیگر به این پراکندگی اشاره شده است، هنگامی که میخوانیم ایمانداران در فنیقیه، قبرس و انطاکیه پراکنده شدند. پس مخاطبان یعقوب میتوانستند یهودیانی باشند که در هر یک از این زمانهای بحرانی پراکنده شده بودند.
از آنجایی که ایمانداران حقیقی در این دنیا غریب و مسافر هستند (فیلیپیان ۳:۲۰؛ اول پطرس ۲:۱۱)، میتوانیم این نامه را برای خود نیز به کار گیریم، اگر چه مستقیما خطاب به ما نوشته نشداند.
مسأله دشوارتر این است که آیا یعقوب خطاب به یهودیان غیرمسیحی مینویسد یا یهودیانی که به مسیح ایمان آورده بودند و یا هم یهودیان ایماندار و هم بیایمان. به نظر نویسنده در درجه اول به ایمانداران حقیقی و تولد تازه یافته مینویسد (۱:۱۸). اما مواقعی هم است که به نظر خطاب به مسیحیان ظاهری یا حتی بیایمانان مینویسد. این یکی از دلایل زودهنگام بودن تاریخ نگارش نامه است:شکاف میان مسیحیان یهودی و یهودیان بیایمان هنوز یک حقیقت مسلم تبدیل نشده بود.
۲. آزمایشها و وسوسهها (۱:۲-۱۷)
۱:۲ در این قسمت یعقوب به موضوع وسوسه میپردازد. او این واژه را به دو شکل متفاوت به کار میبرد. در آیات ۲-۱۲، وسوسهها آن چیزی هستند که ما آنها را تجربیات یا مشکلات مقدس که از سوی خدا نازل میشوند مینامیم، که در واقع اصالت ایمان ما را محک زده و ما را هر چه بیشتر به شباهت مسیح در میآورند. در آیات ۱۳-۱۷، از سویی دیگر، موضوع بر سر وسوسههای نامقدس هستند، که از درون انسان سرچمشه گرفته و منجر به گناه میشوند. زندگی مسیحی سرشار از مشکلات است. این مشکلات غیرمنتظره هستند. گاهی اوقات یکییکی میآیند و گاهی دستهدسته هجوم میآورند. آنها اجتنابناپذیر هستند. یعقوب نمیگوید که اگر «در تجربههای گوناگون مبتلا شوید» بلکه «وقتی». ما هیچگاه نمیتوانیم از آنها بگریزیم مسأله این است که،« باید با آنها چه کنیم؟»
دیدگاههای گوناگونی در مورد اینکه چگونه از آزمایشها و تجربیات زندگی عبور کنیم وجود دارد. میتوانیم با مخالفت به رویارویی به آنها بپردازیم (عبرانیان ۱۲:۵) و افتخار کنیم که با قدرت خودمان میتوانیم با آنها بجنگیم. از سویی دیگر، میتوانیم دلسرد و ناامید شده زیر فشار مشکلات خود را ببازیم. (عبرانیان ۱۲:۵) این چیزی نیست جز خود را به دست سرنوشت سپردن. همه اینها منجر به این میشود که این سوال را از خود بپرسیم که آیا خدا به ما فکر میکند. گذشته از اینها میتوانیم به خاطر مشکلات شکوه و شکایت کنیم. این همان چیزی است که پولس در اول قرنتیان ۱۰:۱۰ مارا در برابر آن هشدار میدهد. راه دیگر این است-در دلسوزی برای خود افراط کنیم، به هیچ کس جز خود فکر نکنیم، و سعی داشته باشیم که دیگران را به همدردی با خود جذب کنیم. یا بهتر آنکه مشکلات و تجربیات زندگی ما را آبدیده کنند. (عبرانیان ۱۲:۱۱) ما میتوانیم در پاسخ بگوییم:«خدا گذاشت که این تجربه بر من واقع شود. میخواهم که نقشه او در زندگیم عملی شود.» این همان چیزی است که یعقوب از آن دفاع میکند:«ای برادران من، وقتی که در تجربههای گوناگون مبتلا میشوید، کمال خوشی دانید.» مخالفت نکنید! جا نزنید! شادی کنید! این مشکلات دشمنان ما نیستند، که قصد نابود کردن ما را داشته باشند. آنها دوستانی هستند که آمدهاند تا به شما کمک کنند تا شخصیت مسیحی خود را گسترش دهید.
خدا سعی میکند هر یک از فرزندان او به شباهت مسیح درآیند. این فرایند لزوماً رنج، ناکامی، و بُهت به همراه دارد. ثمره روح تا هنگامی که همه جا آفتابی نباشد حاصل نمیشود؛ باید باران و ابرهای سیاه بیایند. تجربیات اصلا خوشایند نیستند؛ آنها به نظر مشکل و ناسازگار میآیند. اما دیری نخواهد پایید که آنها ثمره نیکوی عدالت را در کسانی که در میان آنها آبدیده شدهاند ظاهر خواهد ساخت. (عبرانیان ۱۲:۱۱) هر از چند گاهی میشنویم که شخصی مسیحی پس از سپری کردن بحرانی عظیم میگوید:«پشت سر گذاشتن آن چندان ساده نبود، اما تجربهای که در آن کسب کردم را با هیچ چیز عوض نمیکنم.»
۱:۳ یعقوب از امتحان ایمان شما سخن میگوید. او ایمان را همچون یک فلز گرانبها میداند که کیمیاگر (خدا) سعی در اطمینان یافتن از اصالت آن دارد. فلز در معرض آتش جفاها، بیماری، رنج یا غم قرار میگیرد. ما بدون مشکلات هیچگاه صبر کسب نخواهیم کرد. حتی مردم دنیا نیز میدانند که مشکلات شخصیت را تقویت میکند. چارلز کترینگ ( Charles Kettering ) کارخانهدار بزرگ گفته است، «مشکلات بهای پیشرفت هستند. برای من چیزی جز مشکلات نیاورید. اخبار خوش مرا ضعیف میکند.»
۱:۴ «لکن صبر را عمل تام خود باشد.» گاهی اوقات، هنگامی که مشکلات میآیند ما ناامید شده و برای حل مشکلات، تصمیمات عجولانهای اتخاذ میکنیم. به عنوان مثال، به جای اینکه درباره این موضوع با خداوند مشورت نمائیم، فوراً نزد پزشک رفته و مقادیر زیادی دارو را در حلقمان فرو میکنیم تا خود را تسکین دهیم. ما با این کار، در واقع در برابر نقشه خدا برای زندگی خود مانع ایجاد میکنیم و پیش از اینکه نقشه خاص او برای ما عملی شود باید تجربیات عظیمتری را پشت سر بگذاریم. ما نباید مانع پیشرفت صبر در زندگی خود شویم. با همکاری با خدا بالغ میشویم و در الطاف روحالقدس کمبودی نخواهیم داشت.
به هنگام سپری کردن این تجربیات هیچگاه نباید دلسرد و ناامید شویم. هیچ مشکلی برای پدر ما آنقدر بزرگ نیست. برخی از مشکلات در زندگی هیچگاه برداشته نمیشوند. ما باید آنها را بپذیریم و ثابت کنیم که فیض او ما را کافی است. پولس از خداوند سه بار خواست ناتوانی جسمی او را بردارد. خداوند آن را شفا نداد، اما به پولس فیضی بخشید که آن را تحمل کند. (دوم قرنتیان ۱۲:۸-۱۰)
هنگامی که در زندگی با مشکلاتی روبرو میشویم که یقین داریم خدا نمیخواهد آنها را بردارد، باید تسلیم اراده او باشیم. نویسنده مستعد اما نابینای این سرود، یک دختر هشت ساله است:
چقدر خوشبختم من
گرچه نمیبینم؛
تقدیر بر این بوده که در این دنیا
خشنود باشم
برکات بسیاری نصیبم شده
که دیگران از آن بیبهرهاند
نه میتوانم گریه کنم و نه افسوس بخورم و نه میخواهم
چرا که نمیبینم
— فَنی کرازبی ( Fanny Crosby )
هرگاه که تسلیم اراده خدا میشویم، سلامتی نصیب ما میشود.
برخی مشکلات به محض اینکه از آنها درسهایی میآموزیم برداشته میشوند. کیمیاگر به محض اینکه انعکاس تصویر خود را در فلز گداخته میبیند، آتش را خاموش میکند. اکثر ما این حکمت را نداریم که از دیدگاه خدا به فشارهای زندگی نگاه کنیم. ما یک دیدگاه کوتاه بینانه را اتخاذ کرده و خود را با رنج و عذابی که در راه است مشغول میسازیم. ما فراموش میکنیم که هدف خدا این است که توسط مشکلات ما را وسعت دهد. (مزمور ۴:۱)
۱:۵ ما نباید با حکمت خود با مشکلات زندگی مقاومت کنیم. اگر به هنگام تجربیات، بینش روحانی نداشته باشیم، باید نزد خدا رفته و در مورد جهل و سرگردانی خود به او بگوییم. پس تمام کسانی که در پی اهداف خدا در تجربیات هستند به سخاوت مییابند. و نباید نگران باشند که خدا آنها را سرزنش نماید؛ هنگامی که تعلیمپذیر و مطیع هستیم او خشنود میشود. هیچیک از ما حکمت نداریم. کتاب مقدس درباره مشکلات بیشماری که در زندگی ما پدید میآید پاسخ واضحی نمیدهد. کلام خدا با جملات و عبارات طولانی به حل این مشکلات نمیپردازد، اما اصول جامعی را به ما ارایه میکند. ما باید این اصول را در مورد مشکلاتی که هر روزه پدید میایند به کار گیریم. به همین علت به حکمت نیاز داریم. حکمت روحانی راه حل عملی تعالیم خداوندمان برای مشکلات روزمره ما است.
۱:۶-۸ ما باید به ایمان و بدون شک به خدا نزدیک شویم. ما باید ایمان داشته باشیم که او ما را محبت کرده و حفظ خواهد نمود، و برای او چیزی غیرممکن نیست. اگر در نیکویی و قدرت او تردید به دل راه دهیم، به هنگام مشکلات ثبات نخواهیم داشت. ممکن است لحظهای با آرامش به وعدههای او اطمینان کنیم، اما روز بعد احساس میکنیم که خدا ما را فراموش کرده است. ما همچون موج دریا خواهیم بود، تا به ارتفاع زیادی برمیخیزیم، سپس دوباره به سطح پست باز میگردیم-متلاطم و ناآرام. خدا با ایمانی که میان خوشبینی و بدبینی در نسان است جلال نمییابد. او به افراد دودل و بیثبات بینش الهی نمیدهد. (آیات ۷ و ۸) در آیات ۵-۸، منشأ حکمت خدا است:حکمت به دعا حاصل میشود؛ و برای هم مهیا است؛ حکمت بیمنت و سخاوتمندانه عطا میشود؛ شرط مهم این است که به ایمان سوال شود و هرگز شک به دل راه نیابد.
۱:۹ در نگاه اول به نظر میرسد آیات ۹-۱۱ میخواهند موضوعی کاملا جدید را مطرح نمایند، یا حداقل چند عبارت داخل پرانتز هستند. اما با اینحال یعقوب با به دست دادن برخی مثالهای خاص موضوع تجربیات مقدس را ادامه میدهد. هرگاه انسانی فقیر و یا غنی است، او میتواند از بحرانها و تنگیهای زندگی منفعتهای روحانی پایداری حاصل نماید. به عنوان مثال، هنگامی که یک برادر مسکین خود را ناراضی و ناامید میبیند، میتواند همیشه شادی نماید که وارث خداوند است، و در واقع هم ارث با عیسی مسیح است. او میتواند در این حقیقت تسلی یابد که همه چیز از آن او است، و او از آن مسیح و مسیح از خداست. احتمالا برادر مسکین هیچ کنترلی بر شرایط پست خود ندارد. دلیلی ندارد که او را تنبل یا بیملاحظه دانست. اما خدا شایسته دید او را در قشر پایین قرار دهد و این همان جایی است که او تاکنون بوده است. شاید اگر ثروتمند بود، هیچگاه مسیح را نمیپذیرفت. حال که او در مسیح است، پس به هر برکت روحانی در جایهای آسمانی مبارک است. او باید چه کند؟ آیا او باید نسبت به وضعیت خود اعتراض نماید؟ آیا باید تلخ شود یا حسادت کند؟ خیر، او باید، شرایطی که بر آنها هیچ تسلطی ندارد را از خدا بپذیرد و در برکات روحانی خود شادی نماید. بسیاری از مسیحیان پا را از زندگی خود فراتر گذاشته و نسبت به جنسیت، سن، قد، و حتی خود زندگی اعتراض میکنند.
دخترانی که به بازی بیسبال علاقه دارند آرزو میکنند که پسر بودند. جوانان آرزو میکنند مسنتر بودند، و پیران میخواهند جوانتر باشند. افراد کوتاه قد بر بلند قدها حسادت میکنند، و بلند قدها آرزو دارند که اینقدر توی چشم نباشند. حتی برخی میگویند:«آرزو داشتم که بمیرم!» تمام اینها ناپسند است! دیدگاه مسیحی این است که چیزهایی که قابل تغییر نیستند را از خدا بپذیریم. آنها مشیت خدا برای ما هستند، و ما باید از آنها برای جلال او و برکت دیگران استفاده نماییم. ما باید همصدا با پولس رسول بگوییم:«به فیض خدا آنچه هستم، هستم.» (اول قرنتیان ۱۵:۱۰) هنگامی که ناتوانیهای خود را فراموش میکنیم و خود را وقف خدمت به دیگران میکنیم، پی خواهیم برد که افراد روحانی ما را برای آنچه که هستیم دوست خواهند داشت، و نه به عنوان مثال برای ظاهر ما.
۱:۱۰، ۱۱ سپس یعقوب به موضوع دولتمندان میپردازند. اما در کمال تعجب او نمیگوید:«دولمتند در ثروت خود فخر نکند.» بلکه او میگوید که دولمتد میتواند شادی کند که او فروتن شده است. او با ارمیا ۹:۲۳، ۲۴ اتفاقنظر دارد:
«حکیم، از حکمت خود فخر ننماید و جبار، از تنومندی خوش مفتخر نشود و دولتمند از دولت خود افتخار نکند. بلکه هر که فخر نماید از این فخر بکند که فهم دارد و مرا میشناسد که من یهوه هستم که رحمت و انصاف و عدالت را در زمین به جا میآورم، زیرا خداوند میگوید:در این چیزها مسرور میباشم.»
در واقع انسان ثروتمند علت حقیقی شادی خود را باید در این بداند که داراییهایش از او گرفته شود. شاید دور شدن از تجارت او را به خداوند نزدیک نماید و یا اگر او یک مسیحی است، پس میتواند با آگاهی از این موضوع که در آسمان ثروتی بهتر و بادوام خواهد داشت، با شادمانی بپذیرد که ثروت او روزی تباه خواهد شد. (عبرانیان ۱۰:۳۴) تقدیر بر این است که ثروتهای زمینی تباه شوند، همچون گل علف (اشعیا ۴۰:۶، ۷) اگر انسانی چیزی جز ثروت این دنیا نداشته باشد، تمام نقشههایش در قبر به پایان خواهد رسید. یعقوب ناپایداری علف را برای به تصویر کشیدن فانی بودن انسان دولتمند و ارزش محدود ثروتهای او به کار میبرد. او در میان راههای خود، پژمرده خواهد گردید. مسلما مقصود این است که نه خورشید و نه باد سوزان میتوانند بر ارزشهای روحانی تاثیر بگذارند. هر تجربهای که ما را از دلبستگی به چیزهای فانی دور سازد و در مقابل ما را به امور الهی وابسته کند، برکتی است که در لباس مبدل بر ما ظاهر میشود. پس همان فیضی که فروتنان را برمیافرازد، ثروتمندان را فروتن میسازد. هر دو برای ما مایه شادی است.
۱:۱۲ یعقوب در پایان بحث خود درباره تجربیات مقدس، برای شخصی که متحمل رنجها میشود برکتی را اعلام میکند. هنگامی که این شخص ایستادگی کند یا متحمل تجربه شود، تاج حیات را خواهد یافت. تاج در اینجا نه آن تاج شاهی، بلکه آن تاج افتخار در پیروزی است، که در مقابل تخت داوری مسیح عطا میشود. مسلما، هیچ از این موضوع به میان نیامده که پاداش متحمل شدن آزمایشها حیات ابدی است، اما کسانی که با شکیبایی متحمل میشوند به خاطر زندگیشان محترم شمرده شده و تجربهای عمیقتر از حیات ابدی در آسمان خواهند داشت. پیاله هر کس در آسمان پر خواهد شد، اما اندازه پیالهها با هم تفاوت خواهد داشت-ظرفیتهای گوناگون برای بهرهمند شدن از آسمان- احتمالا مقصود در عبارت تاج حیات همین است؛ بهرهمندی بیشتر از جلال آسمانی.
حال بیایید این قسمت را در زندگی خود به کار بگیریم. هنگامی که اشکال گوناگون آزمایشها بر زندگی ما سرازیر شوند چه واکنشی از خود نشان خواهیم داد؟ آیا با تلخی از بداقبالیهای زندگی شکایت میکنیم، و یا اینکه شادی کرده و از خداوند برای آنها تشکر میکنیم؟ آیا تجربیات خود را اعلان میکنیم و یا اینکه با آرامش آنها را متحمل میشویم؟ آیا در آینده زندگی میکنیم، به انتظار مینشینیم تا وضعیت بهتر شود، یا اینکه در زمان حال زندگی میکنیم، در پی آن هستیم که در تمامی وقایع دست خدا را ببینیم؟ آیا دایماً دلمان به حال خودمان میسوزد یا اینکه با یک زندگی سرشار از خدمت به دیگران خود را فراموش میکنیم؟
۱:۱۳ اکنون موضوع وسوسههای نامقدس به میان میآید. (آیات ۱۳-۱۷) همانگونه که تجربیات مقدس خیر ما را میخواهند، وسوسههای نامقدس هم هدفشان این است که بدترینها را برای ما به همراه بیاورند. یک چیز باید در اینجا کاملا روشن شود. هنگامی که وسوسه میشویم که گناه کنیم، این وسوسه از سوی خدا نیست.
تا آنجایی که مسأله ایمان مطرح است، خدا انسانها را وسوسه نکرده و نمیآزماید، چرا که او هیچگاه انسان را وسوسه نمیکند که عملی بد و شریرانه انجام دهد. او هیچ ارتباطی با شریر ندارد، و او هیچگاه کسی را اغوا نمیکند که گناه کند.
۱:۱۴ انسان همیشه میخواهد مسئولیت گناهان خود را از سر خود رفع نماید. اگر او بتواند خدا را سرزنش کند، درصدد آن خواهد بود که کار خود را با روانشناسی مدرن توجیه نماید. پس میگوید که گناه بیماری است. بدین طریق او درصدد گریختن از داوری برمیآید. اما گناه بیماری نیست؛ بلکه یک قصور اخلاقی است که انسان باید حساب آن را پس بدهد. برخی حتی سعی میکنند چیزهای بیجان را برای گناه خود سرزنش نمایند. اما چیزهای مادی فیالنفسه گناهآلود نیستند. گناه از آنها ناشی نمیشود. هنگامی که یعقوب میگوید:«لکن هر کس در تجربه میافتد وقتی که شهوت وی را میکشد و فریفته میسازد»، در واقع ردپای شیر را تا به لانهاش دنبال میکند. گناه از درون ما نشأت میگیرد، از ذات کهنه، شریر، سقوط کرده و گناهکار ما. عیسی گفت:«زیرا که از دل برمیآید، خیالات بد و قتلها و زناها و فسقها و دزدیها و شهادات دروغ و کفرها.» (متی ۱۵:۱۹)
واژهای که یعقوب برای شهوت در آیه ۱۴ استفاده میکند میتواند بر اشاره به هر نوع خواهش چه خوب یا بد به کار رود. واژه خود از نظر اخلاقی خنثی است. اما برخی استثنائات این واژه در عهد جدید برای توصیف شهوات بد به کار رفته است، و در اینجا مقصود همین است. شهوت به زن شریری تشبیه شده است که جاذبههایش را به نمایش میگذارد و قربانیهای خود را اغوا میکند. همه ما وسوسه شدهایم. همه ما شهوات فاسد و خواهشهای ناپاکی داریم که دایما ما را به گناه کردن سوق میدهند. پس آیا ما قربانیان درماندهایم، هنگامی که شهوت ما، ما را میکشد و فریفته میسازد؟ خیر، ما میتوانیم تمام افکار گناهآلود را از ذهن خود بیرون کرده و بر موضوعاتی که پاک و مقدس هستند تمرکز نماییم. (فیلیپیان ۴:۸) همچنین به هنگام وسوسههای شدید، میتوانیم خداوند را صدا زده و به یاد آوریم که «اسم خداوند برج حصین است که مرد عادل در آن میدود و ایمن میباشد.» (امثال ۱۸:۱۰)
۱:۱۵ اگر چنین است پس چرا گناه میکنیم؟ پاسخ اینجاست:پس شهوت آبستن شده، گناه را میزاید. به جای اینکه فکر شریر را از ذهن بیرون کنیم، میتوانیم آن را در ذهن پرورش داده از آن لذت ببریم. تن دادن به این افکار به رابطه جنسی تشبیه شده است. شهوت آبستن میشود و نوزادی وقیح به نام گناه به دنیا میآید. که روش دیگر بیان این حقیقت است که اگر به عملی منع شده برای مدتی فکر کنیم، سرانجام آن را انجام خواهیم داد. تمام فرایند آبستن شدن شهوت و زاییدن گناه در واقعه داود و بت شبع به تصویر کشیده شده است. (دوم سموئیل ۱۱:۱-۲۷)
یعقوب چنین میفرماید:و گناه به انجام رسیده، موت را تولید میکند. گناه عقیم و غیر مولّد نیست؛ بلکه میوه خود را میآورد. این عبارت که گناه، مرگ را تولید میکند را میتوان به چند روش گوناگون درک کرد. پیش از هر چیز، گناه آدم برای او و برای تمامی فرزندانش مرگ جسمانی به همراه داشت. (پیدایش ۲:۱۷) اما گناه به مرگ ابدی و روحانی-یعنی جدایی ابدی شخص از خدا و برکت-نیز منجر میشود. (رومیان ۶:۲۳ الف) همچنین مفهوم دیگر این است که گناه منجر به مرگ ایماندار میشود. به عنوان مثال، در اول تیموتائوس ۵:۶ میخوانیم بیوهزن ایمانداری که در عیّاشی زندگی میکند، در حال حیات مرده است. یعنی اینکه او زندگی خود را تباه میسازد و به کلی از انجام هدفی که خدا به خاطر آن، او را نجات داده است ناکام میماند. مشارکت نداشتن با خدا برای یک مسیحی یک نوع حیات مرده است.
۱:۱۶، ۱۷ چندان هم عجیب نیست که انسانهایی که گناه میکنند به جای خود، خدا را سرزنش نمایند. آنها در پاسخ به خالقشان میگویند:«چرا مرا اینگونه خلق کردی؟» اما این یک نوع خودفریبی است. تنها نعمات نیکو از خدا جاری میشود. در حقیقت، او منشأ هر بخشندگی خوب و نیکو است.
یعقوب خدا را پدر نورها توصیف میکند. در کتابمقدس واژه پدر گاهی به معنای خالق یا منشأ است. (نگاه کنید به ایوب ۳۸:۲۸) بنابراین خدا خالق و منشأ نورها است. اما مقصود از نورها چیست؟ مسلما مفهوم اجسام آسمانی را در خود دارد-خورشید، ماه و ستارگان (پیدایش ۱:۱۴-۱۸ ؛ مزمور ۱۳۶:۷) اما خدا منشأ تمام انوار روحانی نیز است. پس میتوان او را منشأ تمام اشکال نور در جهان هستی دانست. که نزد او هیچ تبدیل و سایه گردش نیست. خدا با اجسام آسمانیای که خود آفریده فرق دارد. آنها در معرض تغییرات مداوم هستند. اما او هیچگاه تغییر نمیکند. شاید یعقوب نه تنها به درخشندگی انحطاطپذیر خورشید و ستارگان، بلکه به رابطه تغییرپذیر آنها نسبت به محورهای سیاره ما نیز میاندیشد. تغییرپذیری ویژگی خورشید، ماه و ستارگان است. عبارت سایه گردش میتواند به معنای سایهای که در اثر گردش ایجاد میشود باشد. احتمالا اشارهایست به سایههایی که در اثر گردش زمین به دور خورشید ایجاد میشود. یا اشارهایست به کسوف. به عنوان مثال کسوف هنگامی رخ میدهد که سایه ماه بر روی زمین میافتد. اما برای خدا موضوع کاملا فرق دارد؛ هیچ تغییری در او نیست، یا سایهای که در اثر گردش به وجود میآید. و بخششهای همچون خود او کامل است. بنابراین، محال است که او انسان را فریب دهد که گناه بکند. وسوسه از ذات شر خود انسان نشأت میگیرد.
بیایید ایمان خود را در مورد وسوسههای نامقدس آزمایش کنیم. ایا افکار شریر را در ذهن خود نگاه میداریم، آیا به سرعت آنها را دور میکنیم؟ هنگامی که گناه میکنیم آیا میگوییم که نتوانستیم مانع آن شویم؟ آیا هر گاه که وسوسه میشویم گناهی انجام دهیم خدا را مقصر میدانیم؟
۳. کلام خدا (۱:۱۸-۲۷)
یعقوب از خدا به عنوان پدر نورها سخن گفته بود. اکنون او به ما یادآوری میکند که او پدر ما نیز است، و در خلقت وسیع خود نقش ویژهای به ما داده است. ما میتوانیم با اطاعت از کلام حقیقت نقش خود را به انجام برسانیم. (آیات ۱۹-۲۷)
۱:۱۸ این عبارت نقشی که کلام خدا در تولد تازه ما ایفا نمود را خلاصه میکند. به مانند روحالقدس. یعقوب به ما میگوید «او محض اراده خود ما را به وسیله کلمه حق تولید نمود تا ما چون نوبر مخلوقات او باشیم.» اراده خود-این عبارت به ما میگوید که چه چیز او را بر آن داشت تا ما را نجات دهد. او مجبور نبود که این کار را بر حسب شایستگیهای ما انجام دهد. او این کار را بر حسب اراده آزاد خود انجام داد. محبت او نسبت به ما نه بر حسب شایستگی ما بود و نه ما در طلب آن بودیم، و نه ما آن را خریدیم. بلکه کاملا به خواست خود او بود. این باید ما را به پرستش وا دارد! او ما را تولید نمود-این حقیقت تولد تازه را توصیف میکند. ما با این تولید روحانی، فرزندان او شدیم-رابطهای که هیچگاه تغییر نخواهد پذیرفت. زیرا هیچگاه یک تولد باطل نخواهد شد. به وسیله کلام حق-کتاب مقدس وسیلهای برای تولد تازه است. کتاب مقدس در هر تولد تازه اصیل نقش دارد، حال چه به طور مکتوب باشد یا شفاهی. ما جدای از کلام خدا، راه نجات را نخواهیم شناخت. درحقیقت، ما حتی نمیدانستیم که نجات مهیا است!
تا ما چون نوبر مخلوقات او باشیم-سه مفهوم لارز در واژه نوبر به چشم میخورد.
ابتدا اینکه، نوبر یک حصاد اولین دسته از دانههای رسیده بود. مسیحیانی که یعقوب برای آنها این رساله را مینوشت، از اولین ایمانداران مسیحیت قرن اول بودند. مسلما، تمام ایمانداران نوبر مخلوقات او هستند، اما مقصود اولیه، مسیحیان یهودیای بودند که یعقوب برای آنها این رساله را مینوشت. دوم، نوبرها، همه به خاطر سخاوت خدا و به او تقدیم میشد، چرا که هر چه از سوی او میآید، از آن او است. پس، تمام ایمانداران باید خود را همچون قربانی زنده به خدا تقدیم نمایند. (رومیان ۱۲:۱، ۲) سوم اینکه، نوبرها ضمانتی بودند بر حصاد کاملی که در راه است. یعقوب خوانندگان خود را به اولین دستههای گندمی که در حصاد مسیح به دست میاید تشبیه میکند. انسانهای قرون بعدی راه آنها را ادامه میدادند، اما آنها به عنوان قدیسان نمونهای بودند که نوبر خلقت تازه را منعکس میساختند. بالاخره خداوند زمین را با افرادی دیگر همچون آنها پر خواهد ساخت. (رومیان ۸:۱۹-۲۳) حصاد کامل هنگامی واقع میشود که خداوند عیسی بازگردد تا بر زمین سلطنت نماید. در این حین، همانگونه از مسیح اطاعت نمایند که تمام دنیا به هنگام سلطنت هزارساله تسلیم او است. و گرچه این عبارت در وهله اول به مسیحیان قرن اول اشاره میکند، اما برای هر یک از ما که نام مسیح را جلال میدهیم کاربرد دارد.
۱:۱۹ الف- ادامه این باب راهکارهایی عملی برای این موضوع که چگونه میتوانیم نوبر مخلوقات او باشیم به دست میدهد. این آیه عدالت عملی را بیان میکند، عدالتی که باید از ویژگی تمام کسانی که توسط کلام حق متولد میشوند باشد. ما میدانیم که کلام ما را متولد نموده است تا حقیقت خدا را ظاهر سازیم. بنابراین، بیایید مسئولیت خود را انجام دهیم.
ما باید در شنیدن تند باشیم. این فرمان غیرمنتظره است، و رنگ و بوی مزاح دارد. منظور این نیست که «عجله کن و گوش کن!» مقصود این است که ما باید آماده شنیدن از کلام خدا باشیم، و نیز آماده شنیدن درباره هر راهنمایی و مشورت الهی. ما باید از روحالقدس تعلیم بپذیریم. باید در گفتن آهسته باشیم. واقعا جای بسی شگفتی است که چقدر یعقوب درباره سخن گفتن ما حرف برای گفتن دارد! او به ما هشدار میدهد که مراقب سخنان خود باشیم. حتی طبیعت نیز این را به ما میآموزد. اپیکتتوس ( Epictetus ) سالها پیش دریافت که:«طبیعت به انسان یک زبان داده است، اما دو گوش، تا دو برابر سخنان خود از دیگران بشنویم.» سلیمان با تمام وجود با یعقوب موافق بود. او گفته است:«هر که دهان خود را نگاه دارد جان خویش را محافظت نماید، اما کسی که لبهای خود را بگشاید هلاک خواهد شد.» (امثال ۱۳:۳) کسانی که بیاراده سخن میگویند، سرانجام از کلام تخطی میکنند.
۱:۱۹ ب، ۲۰ ما باید در خشم سست باشیم. انسانی که تندمزاج است عدالتی که خدا از فرزندان خود انتظار دارد را به عمل نمیآورد. کسانی که زود به خشم میآیند شهادت خوبی از مسیحیت باقی نمیگذارند. هنوز هم این موضوع درست است که «کسی که دیرغضب باشد از جبّار بهتر است، و هر که بر روح خود مالک باشد از تسخیرکننده شهر افضل است.» (امثال ۱۶:۳۲)
۱:۲۱ راه دیگری برای اینکه خود را همچون نوبرهای مخلوقات او ظاهر سازیم، این است که نجاست و افزونی شرّ را از خود دور کنیم. این گناهان همچون جامههای چرکینی است که باید یک بار برای همیشه آنها را کنار بگذاریم. نجاست شامل هر شکل از ناپاکی، چه روحانی و چه ذهنی و یا جسمی است. عبارت «افزونی شرّ» را میتوان اشارهای دانست به اشکال شرارتی که هنوز از دوران بیایمانی بر جای مانده است. میتواند اشارهای باشد به گناهانی که از بطن زندگی ما جاری شده و زندگی دیگران را نیز در برمیگیرد. و یا شاید اشارهای باشد به شرارت فراوان، که در این مورد یعقوب از افزونی شرارت سخن نمیگوید، بلکه ماهیت گناهکاری که شریر دارد. روی هم رفته مقصود روشن است. برای دست یافتن به حقیقت کلام خدا باید از نظر اخلاقی پاک باشیم.
شرط دیگر رسیدن به حقیقت الهی، فروتنی است. همچنین میتوان کتاب مقدس را بخوانیم بدون اینکه اجازه دهیم با ما حرف بزند. ما میتوانیم بدون اینکه از آن تأثیر بپذیریم به شکلی آکادمیک به مطالعه آن بپردازیم. غرور و سرسختی و گناهان ما میتواند ما را نسبت به کلام خدا بیاعتنا سازد. تنها کسانی که قلب مطیع، و روحی متواضع دارند میتوانند انتظار داشته باشند که بهترین منفعت را از کلام خدا میبرند. «مسکینان را به انصاف رهبری خواهد کرد.» (مزمور ۲۵:۹) «اما به این شخص که مسکین و شکستهدل و از کلام من لرزان باشد، نظر خواهم کرد.» (اشعیا ۶۶:۲)
یعقوب از کتاب مقدس به عنوان کلام کاشته شده که قادر است جانهای شما را نجات بخشد، یاد میکند. مقصود این است که هنگامی که شخص مسیحی تولد تازه مییابد، کلام تبدیل به بیعانهای مقدس در زندگی او میشود. توضیحات اضافی ترجمه RV مینویسد:«کلام درونزاد.» این کلام قادر است جانها را نجات بخشد. کتاب مقدس وسیلهای است که خدا در تولد تازه به کار میبرد. او کلام را نه تنها برای نجات دادن جان از عقوبت گناه، بلکه برای رهایی بخشیدن از قدرت گناه نیز به کار میبرد. او کلام را نه تنها برای رهایی ما از لعنت ابدی، بلکه برای رهایی از زیانهای این زندگی نیز به کار میبرد. تردیدی نیست که این امر بیانگر جنبه مداوم نجاتی است که یعقوب در آیه ۲۱ از آن سخن میگوید.
۱:۲۲ فقط کافی نیست که کلام کاشته شده را بپذیریم؛ باید از آن اطاعت نماییم، از اینکه تنها کلام را داشته باشیم و یا همچون آثار ادبی آن را مطالعه کنیم، هیچ منفعتی عایدمان نمیشود. باید اشتیاقی عمیق به شنیدن از خدا داشته باشیم و نیز اشتیاقی بیچون و چرا برای انجام هر آنچه که او میگوید. ما باید کتاب مقدس را به عمل تبدیل کنیم. کلام خدا در زندگی ما جسم بپوشد. هیچگاه نباید بدون اینکه اجازه دهیم کتاب مقدس در زندگی ما تحول ایجاد کند به مطالعه بپردازیم. تا هنگامی که دانش ما از کلام خدا ما را هر چه بیشتر به شباهت خداوند عیسی درنیاورد، اگر ادعا کنیم که به کلام خدا علاقه داریم و یا حتی وانمود کنیم که دانشجوی کتاب مقدس هستیم، این امر یک نوع خودفریبی محسوب میشود. اگر بدون اینکه از کلام خدا اطاعت نماییم دانش ذهنی ما از کتاب مقدس میتواند به جای برکت ما را در دام بیندازد. اگر دایما آنچه را که باید انجام دهیم، بیاموزیم، ولی آن را انجام ندهیم، افسرده، ناکام و سنگدل میشویم. «عقیده بدون عمل تبدیل به ناکامی میشود.» همچنین ما نسبت به خدا مسولتر میشویم. ترکیب درست و ایدهآل این است که کلام را هم بخوانیم و هم از آن اطاعت کنیم.
۱:۲۳، ۲۴ هر کسی که کلام را میشنود اما تغییری در رفتار خود ایجاد نمیکند شخصی را ماند که هر روز صبح نگاهی به آیینه میاندازد اما پس از اندکی فراموش میکند که چه دیده است. اما از آیینه یا از نگاه کردن به آن هیچ حاصلی نمیبرد. مسلما برخی چیزها در تیپ ظاهری ما قابل تغییر نیستند. اما حداقل باید نسبت به آنچه میبینیم فروتن باشیم! وقتی آیینه میگوید:«بشوی»، «اصلاح کن»، یا «شانه بزن» یا «مسواک بزن» حداقل آنچه را که گفته است میتوانیم انجام دهیم. در غیر این صورت آیینه عملا هیچ نفعی به حال ما ندارد. بسیار سهل است که هر از چند گاهی و یا حتی از روی حس وظیفهشناسی کتابمقدس را بخوانیم اما هیچ تأثیری از آن نپذیریم. ما میفهمیم که باید چگونه باشیم اما بیدرنگ فراموش میکنیم و طوری زندگی میکنیم که گویی کامل هستیم. این خود بزرگبینی مانع از پیشرفت روحانی ما میشود.
۱:۲۵ در مقابل انسانی قرار دارد که به کلام خدا چشم میدوزد و بر حسب عادت به آن جامه عمل میپوشاند. نگاههای متفکرانه او پیامدهایی عملی در زندگی او دارد. در نظر او کتابمقدس شریعت کامل آزادی است. احکام آن برای او سنگین نیست. بلکه دقیقا به او میگویند که طبیعت تازه او مایل به انجام چه کاری است. او با اطاعتکردن، از سنتهای انسانی و منطق نفسانی رهایی مییابد. حقیقت او را آزاد میکند. این انسانی است که از کتاب مقدس نفع میبرد. او آنچه را که خوانده است فراموش نمیکند. بلکه در پی آن است که آنها را در زندگی روزمره عملی سازد. اطاعت کودکانه او برکات بیشماری برای زندگیاش به همراه خواهد داشت. او در عمل خود مبارک خواهد بود.
۱:۲۶، ۲۷ حتی پرستش و پرستش صاف و بیعیب در تقابل با یکدیگر قرار گرفتهاند. پرستش ( Religion ) در اینجا به معنای آن دسته از الگوهای ظاهری رفتار است که با اعتقادات مذهبی ارتباط دارند. پرستش بیشتر به اشکال ظاهری میپردازد تا روحیه درونی. یعنی تجلیات ظاهری اعتقادات در پرستش و خدمت و نه صرف اعتقاد داشتن به آموزهها.
اگر کسی از شما گمان برد که پرستنده خدا است، اما نتواند عنان خود را مهار کند ... پرستش او باطل است. شاید او انواع رسوم مذهبی را به جا آورد تا نشان دهد که شخصی است بسیار مذهبی. اما او خود را فریب میدهد. خدا با رسم و رسوم راضی نمیشود؛ بلکه از دینداری عملی در زندگی خشنود میشود.
یک زبان عنان گسیخته فقط نمونهای است از پرستش باطل.
هر رفتاری که با ایمان مسیحی مغایرت داشته باشد بیارزش است. این موضوع به داستان بقالی شباهت دارد که ظاهرا یک کلاهبردار متدین بود. او در آپارتمانی که بالای فروشگاهش بود زندگی میکرد. هر روز صبح او دستیار خود را صدا میزد:«ژان! »
«بله، قربان. »
«توی شیر آب ریختی؟»
«بله، قربان.»
«کرهها رو رنگ زدی؟»
«بله قربان.»
«توی قهوهها کاسنی ریختی؟»
«بله قربان.»
«خیلی خوب. پس برای رازگاهان بیا بالا!»
یعقوب میگوید چنین پرستشی باطل است.
خدا در پیشکل عملی دینداری است که دلش به حال دیگران میسوزد و زندگی شخص را پاک نگاه میدارد. یعقوب نمونه پرستش صاف و بیعیب را در کسانی میبیند که به دیدار یتیمان و بیوهزنان میرود و خود را از آلایش دنیا مصون نگاه میدارد.
به بیانی دیگر، تأثیرات عملی تولد تازه در «اعمال فیضآمیز و سلوک در جدایی از دنیا» دیده میشوند. گای کینگ ( Guy King ) این ویژگیها را محبت و تقدس عملی میداند:ما باید ایمان را با سوالات زیر بیازماییم:
آیا با فروتنی کلام خدا را میخوانم تا خدا مرا توبیخ نموده، تعلیم دهد، و مرا دگرگون سازد؟ آیا اگر زبانم را مهار کنم مضطرب میشوم؟ آیا بر خشم خود غلبه کرده یا بر آن تسلط دارم؟ هر گاه که شخصی لطیفهای بیادبانه میگوید چه عکسالعملی نشان میدهم؟ آیا ایمان من خود را در کمک به کسانی که قادر نیستند لطف مرا تلافی کنند متجلی میشود؟