Carpets in Göreme, Turkey

چ) تولد پسر انسان ( ۲ :‏‌ ۱ -‏ ۷ )

۲:‏‌۱-‏۳ اوغسطس قیصر فرمانی صادر نمود كه تمام ربع مسكون را اسم‌نویسی كنند، به عبارتی در كل امپراتوری او باید سرشماری صورت می‌پذیرفت. این اسم‌نویسی ابتدا هنگامی كه كیرینیوس والی سوریه بود صورت پذیرفت. سال‌های بسیاری بود كه صحت انجیل لوقا به خاطر اشاره به كیرینیوس زیر سؤال بود. اما با این حال كشفیات اخیر باستان‌شناسی بر روایت لوقا صحه گذاشته است. اوغسطس قیصر از دیدگاه خود می‌خواست برتری خود را بر جهان رومی-‏یونانی ثابت نماید. اما از دیدگاه خدا امپراتوری غیریهودی روم تنها وسیله‌ای برای انجام نقشه‌ی الهی بود (ر.ک امثال ۲۱:‏‌۱).

۲:‏‌۴-‏۷ فرمان اوغسطس باعث شد كه یوسف و مریم درست در زمان تولد مسیح در اورشلیم حضور یابند، تا بدین‌وسیله پیشگویی كلام خدا تحقق یابد (میكا ۵:‏‌۲). هنگامی كه از جلیل به بیت‌لحم رسیدند، شهر بسیار شلوغ بود. تنها مكانی كه می‌توانستند در آنجا اقامت یابند، یك اصطبل بود. این امر چگونگی استقبال انسان‌ها از نجات‌دهنده را نشان می‌دهد. هنگامی كه این زوج اهل ناصره در آنجا حاضر شدند، مریم پسر نخستین خود را زایید. پس او را در قنداقه پیچیده در آخور خوابانید.

از این رو خدا در جسم كودكی تنها و در فقر و در اصطبلی پست وارد سیاره‌ی ما گردید. چقدر شگفت‌انگیز است. داربی به زیبایی این صحنه را چنین بیان می‌كند:‏

آغاز راهش آخور بود و پایانش صلیب، و در طی تمامی مسیر جای سرنهادن نداشت.

ح) فرشتگان و شبانان ( ۲ :‏‌ ۸ -‏ ۲۰ )

۲:‏‌۸ این تولد منحصر به فرد ابتدا به رهبران مذهبی در اورشلیم داده نشد، بلكه به شبانان متفكر در تپه‌های یهودا، انسان‌های فروتنی كه به كار روزانه‌ی خود وفادار بودند. جیمز استوارت (James S.Stewart) چنین می‌گوید:‏

آیا این حقیقت برای ما دنیایی از مفاهیم نیست، اینكه ابتدا چشم چنین انسان‌های عامی كه غرق در كار روزانه‌ی خود به جلال خداوند موعود آشنا گردید؟ پیش از هر چیز این موضوع حاكی از آن است كه جایگاه انجام وظایف هر چقدر هم كه پست باشد، اما جایی است كه در آن رویا دیده می‌شود. و در وهله‌ی بعد بدین معنا است كه چنین انسان‌هایی هستند كه دینداری ساده و عمیق را در زندگی پیشه خود ساخته‌اند و دل كودكانه‌ی خود را فراموش نكرده‌اند ولیكن به زودی دروازه‌های ملكوت بر آن گشوده خواهد شد.

۲:‏‌۹-‏۱۱ یک فرشته‌ی خداوند بر شبانان ظاهر شد، و نوری درخشان و پرجلال بر گرد ایشان تابید. به محض اینكه شبانان از ترس عقب رفتند، فرشته بدانها اطمینان بخشید و ماجرا را بر ایشان شرح داد. این خبر راجع به بشارت خوشی عظیم برای جمیع قوم‌ها بود. اینكه امروز در بیت‌لحم كودكی متولد شد، این كودك نجات‌دهنده‌ای كه مسیح خداوند باشد، بود! در اینجا و در جزئیات ماجرا درس خداشناسی نهفته است. ابتدا او یك نجات‌دهنده است، كه نام او این مفهوم را بیان می‌كند. پس او مسیح است. مسح‌شده‌ی خدا و مسیحای اسرائیل. سرانجام اینكه، او خداوند خدایی است كه در جسم خود را ظاهر كرده است.

۲:‏‌۱۲ شبانان چگونه او را می‌شناختند؟ فرشتگان دو علامت به آنها دادند. ابتدا اینكه طفل در قنداقه پیچیده است. یقیناً آنها قبلاً هم طفلی كه در قنداقه پیچیده است را دیده بودند. اما فرشتگان اعلام كرده بودند كه این طفل خداوند است. تا بدان لحظه كسی خداوند را همچون طفل كوچكی كه در قنداقه پیچیده شده‌است ندیده بود. دومین علامت این بود كه او در آخور خوابانیده خواهد بود. بعید بود كه شبانان كودكی را در چنین مكان عجیبی دیده باشند. خداوند حیات و جلال به هنگام ورود به این دنیا چنین بی‌حرمتی را متحمل شد. هنگامی كه تصور می‌كنیم خالق و حافظ جهان نه در جامه‌ی قهرمان پیروزمند، بلكه در جسم نوزادی كوچك پا به تاریخ بشریت نهاد، مبهوت می‌مانیم. آری این حقیقت تجسم است.

۲:‏‌۱۳-‏۱۴ در همان حال بغض شادی و شعف آسمان پاره شد. فوجی از لشکر آسمانی حاضر شده خدا را تسبیح می‌خواندند. غالباً امروزه سرود آنها را به نام (جلال بر خدا در اعلی علیین) می‌شناسیم كه مفهوم كامل تولد نوزاد را در بر می‌گیرد. زندگی و خدمت او برای خدا در اعلی علیین جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی خواهد بود، یا شاید برای انسان‌هائی كه او را با خوش بپذیرند.

۲:‏‌۱۵-‏۱۹ به محض اینكه فرشتگان به آسمان رفتند شبانان شتابان به سوی بیت‌لحم رفتند و مریم و یوسف و عیسی را در آخور خوابانیده یافتند. آنان شرح واقعه‌ی دیدار فرشتگان را به طور كامل بیان نمودند، و این امر موجب شگفتی بی‌حد حاضرین در اصطبل گردید. اما مریم دركی عمیق‌تر از آنچه می‌گذشت داشت، او همه‌ی این سخنان را نگاه می‌داشت و در دل خود بر آنها متفكر می‌شد.

۲:‏‌۲۰ شبانان سرمست از همه آن اموری كه دیده و شنیده بودند و در حالی كه تمجید خدا می‌نمودند نزد گله‌های خود بازگشتند.

خ) ختنه و وقف عیسی ( ۲ :‏‌ ۲۱ -‏ ۲۴ )

در این عبارت حداقل سه رسم مذهبی تشریح شده‌است:‏

۱-‏ ابتدا اینكه وقت ختنه طفل بود. و این امر در هشتمین روز تولد طفل رخ داد. این عمل برگرفته از عهدی بود كه خدا با ابراهیم بسته بود. بر طبق رسم یهود در همین روز نیز طفل را نام گذاری می‌نمودند. كمی پیشتر فرشته به مریم و یوسف گفته بود كه او را عیسی بنامند.

۲-‏ رسم دوم به عمل تطهیر مریم مربوط است. این واقعه چهل روز پس از تولد عیسی انجام پذیرفت. (ر.ک لاویان ۱۲:‏‌۱-‏۴). معمولاً والدین بره‌ای را به جهت قربانی سوختنی و یك فاخته یا كبوتر نیز برای قربانی تقدیم می‌كردند. اما فقیران مجاز بودند “یك جفت فاخته یا دو جوجه كبوتر” تقدیم كنند (لاویان ۱۲:‏‌۶-‏۸). این حقیقت كه مریم بره‌ای نیاورد، بلكه تنها دو جوجه كبوتر حاكی از فقری است كه مسیح در آن مولود شد.

۳-‏ رسم سوم، معرفی عیسی در هیكل اورشلیم بود. در اصل، خدا مقرر فرموده بود كه نخست زادگان پسر به او تعلق یابند، آنها باید طبقه‌ی كاهنان را شكل می‌دادند (خروج ۱۳:‏‌۲). چندی بعد، او سبط لاوی را برای خدمت كهانت جدا نمود (خروج ۲۸:‏‌۱-‏۲). سپس به والدین فرزند اجازه داده شد تا با پرداخت پنج سكه‌ی نقره فرزند خود را “فدیه” یا “بازخرید” كنند. این همان كاری بود كه آنها به هنگام وقف عیسی خداوند انجام دادند.

د) شمعون برای دیدن مسیح زنده است ( ۲ :‏‌ ۲۵ -‏ ۳۵ )

۲:‏‌۲۵-‏۲۶ شمعون یكی از بقیت خدا ترس یهود بود كه انتظار ظهور میسحا را می‌كشید. از روح‌القدس بدو وحی رسیده بود كه تا مسیح خداوند یا مسح‌شده را نبیند از دنیا نخواهد رفت. “سر خداوند با ترسندگان اوست” (مزمور ۲۵:‏‌۱۴). كسانی كه در مشاركت آرام و متفكرانه با خدا سلوك می‌كنند ارتباط اسرارآمیزی با معرفت الهی دارند.

۲:‏‌۲۷-‏۲۸ درست در همان روزی كه والدین عیسی او را به خدا تقدیم می‌كردند، شمعون نیز وارد هیكل شد. او به راهنمایی روح دریافت كه این همان مسیح موعود است. او عیسی را در آغوش خود كشید، و سرود به یاد ماندنی “الحال ای خداوند رخصت ده” (Nunc Dimitts) را بر زبان خود جاری ساخت.

۲:‏‌۲۹-‏۳۲ بار معنایی سرود بدین شرح است:‏ ای خداوند، الحال بنده‌ی خود را رخصت می‌دهی به سلامتی. چشمان من نجات تو را در این نوزاد دیده است. همانگونه كه خود وعده دادی، در نجات‌دهنده‌ی موعود. تو او را فرستادی تا نجات را برای تمامی طبقات انسان‌ها فراهم آورد. او نوری خواهد بود كه كشف حجاب برای امت‌ها خواهد كرد (ظهور اولیه‌ی او)، و در جلال برای قوم تو اسرائیل می‌درخشد (ظهور ثانوی وی). شمعون پس از دیدن عیسی دیگر آماده‌ی مردن بود. عذاب مرگ رخت بر بسته بود.

۲:‏‌۳۳ لوقا با بیان صحیح یوسف و مادرش به دقت تمام از آموزه‌ی تولد از باكره محافظت می‌كند، همانگونه كه در ترجمه‌ی کتاب‌مقدس کینگ جیمز با پیروی از اكثریت نسخ چنین آمده است.

۲:‏‌۳۴-‏۳۵ شمعون پس از جاری ساختن شكرگزاری خدا والدین كودك را بركت داده، سپس با كلام نبوت با مریم سخن گفت.

نبوت او شامل چهار قسمت است:‏

۱. این طفل قرار داده شده، برای افتادن و برخاستن بسیاری از فرزندان اسرائیل. كسانی كه مبتكر، ناتوبه‌كار و بی‌ایمان بودند افتاده مجازات خواهند شد. كسانی كه خود را فروتن سازند، از گناهانشان توبه كرد و خداوند عیسی را بپذیرند برخواهند خواست و بركت خواهند یافت.

۲. این طفل قرار داده شده برای آیتی كه به خلاف آن خواهند گفت. در شخص مسیح مفهومی خاص نهفته بود. حضور او بر روی زمین گناه و ناپاكی را طرد می‌كرد، و به همین سبب عداوت تلخ دل بشر را به همراه خواهد داشت.

۳. بله، در قلب تو نیز شمشیری فرو خواهد رفت. شمعون در اینجا اندوهی را كه به هنگام مصلوب كردن پسرش دل مریم را فرامی‌گرفت، پیشگویی كرد (یوحنا ۱۹:‏‌۲۵).

۴. ... تا افكار قلوب بسیاری مكشوف شود. شخص به هر شكلی كه نسبت به نجات‌دهنده‌ی خود واكنش نشان دهد، همان منعكس‌كننده‌ی نیات و عواطف درونی او است.

بنابراین سرود شمعون مفاهیمی همچون سنگ محك، سنگ لغزش، سنگ پلكان و شمشیر را در بر می‌گیرد.

ذ) حنّای نبیّه ( ۲ :‏‌ ۳۶ -‏ ۳۹ )

۲:‏‌۳۶-‏۳۷ حنّای نبیّه نیز همچون شمعون از بقیت وفادار اسرائیل بود كه به انتظار ظهور مسیحا بود. او از سبط اشیر بود (به معنای شادمان، مبارك) یكی از ده سبطی كه در سال ۷۲۱ ق. م توسط حكومت آشور به اسارت برده شدند. حنّا باید بیش از صد سال می‌داشت، و هفت سال از زندگی خود را با شوهر بسر برده بود، و به مدت هشتاد و چهار سال بیوه مانده بود. او كه مقام یك نبیه را داشت، بدون تردید مكاشفات الهی را از خدا می‌یافت و همچون سخنگوی خدا او را خدمت می‌كرد. او در خدمت خود در عبادات جمعی در هیكل وفادار بود و شبانه‌ی روز به روزه و مناجات در عبادت مشغول بود. كهولت سن مانع از خدمت به خدا نشده‌بود.

۲:‏‌۳۸ درست همان لحظه‌ای كه عیسی به خداوند تقدیم می‌شد، و شمعون با مریم سخن می‌گفت حنا نیز به این جمع ملحق شد. او خدا را به خاطر نجات‌دهنده‌ای كه وعده‌داده‌شده‌بود شكر نمود سپس درباره‌ی عیسی به تمام وفادارانی كه در اورشلیم به انتظار نجات بودند تكلم نمود.

۲:‏‌۳۹ پس از اینكه یوسف و مریم رسوم طهارت و تقدیم را پایان بردند، به شهر خود ناصره‌ی جلیل مراجعت كردند. لوقا هیچگونه اشاره‌ای به ملاقات حكیمان یا فرار به مصر نمی‌كند.

ر) نوجوانی عیسی ( ۲ :‏‌ ۴۰ -‏ ۵۲ )

۲:‏‌۴۰ رشد طبیعی این طفل (عیسی) چنین تشریح شده‌است:‏ از نظر جسمی او نمو كرده و به روح قوی می‌گشت. او تمام مراحل طبیعی همچون رشد فیزیكی، راه رفتن، صحبت كردن، بازی كردن و كاركردن را طی نمود. به همین سبب هم او می‌تواند هر مرحله از زندگی ما را درك نماید. از نظر ذهنی او از حكمت پر شد. او نه‌تنها الفبای زبان، اعداد و تمام دانش آن روز را نیز آموخت، حتی در حکمت رشد کرد، همین است که، در مسایل زندگی آگاه به شناخت مشکلات نیز شد. از نظر روحانی، فیض خدا بر وی بود. او در مشاركت با خدا و اتكا بر روح‌القدس سلوك نمود. او كلام را مطالعه نمود، برای دعا وقت گذاشت و از انجام اراده‌ی پدرش خشنود بود.

۲:‏‌۴۱-‏۴۴ یك پسر یهودی در سن دوازده سالگی شریعت بر وی واجب می‌شود. هنگامی كه خداوندمان دوازده ساله بود، خانواده‌ی او زیارت سالانه‌ی خود را برای انجام رسم عید فصح از اورشلیم بجا آوردند. اما هنگامی كه به سوی جلیل باز می‌گشتند، متوجه نشدند كه عیسی همراه قافله نیست. تا هنگامی كه ندانیم خانواده‌ی عیسی به همراه یك كاروان بسیار بزرگ سفر كرده‌اند، این موضوع برایمان عجیب به نظر می‌رسد. تردیدی نیست كه آنها گمان بردند كه عیسی به همراه هم سن و سال‌های خود می‌آید.

پیش از اینكه یوسف و مریم را سرزنش نماییم، باید به خاطر داشته باشیم كه چقدر برایمان سهل است كه به سفر یك‌روزه برویم، با این گمان كه عیسی را به همراه داریم، درحالی كه در زندگی گناهانی داریم كه هنوز به آنها اعتراف نكرده‌ایم و این گناهان مانع ارتباط ما با او می‌شود. برای برقراری ارتباطی دوباره با او، باید به همانجایی بازگردیم كه مشاركت ما با او گسسته شده‌است، و سپس اعتراف نموده از گناهان خود توبه نماییم.

۲:‏‌۴۵-‏۴۷ والدین پریشان به اورشلیم بازگشتند و عیسی را در هیكل یافتند كه در میان معلمان نشسته، سخنان ایشان را می‌شنود و از ایشان سؤال می‌كرد. در اینجا هیچ نشانی دال بر اینكه او فرزندی نخبه باشد یا با بزرگان خود بحث و مجادله نماید نمی‌بینیم، بلكه او همچون كودكی طبیعی در آرامش و فروتنی از معلمان خود می‌آموخت. حتی از محتوای كلام چنین برمی‌آید كه از او سؤالاتی شده‌بود، چرا كه مردم از فهم و جواب‌های او متحیر شده‌بودند.

۲:‏‌۴۸ حتی والدین او از اینكه می‌دیدند عیسی با هوش و ذكاوت در مباحث آنانی كه بسیار از او بزرگتر بودند شركت می‌جوید شگفت‌زده شدند. با این حال مادرش با سرزنش او، اضطراب و خشم خود را بروز داد. آیا عیسی نمی‌دانست كه والدینش نگران او هستند؟

۲:‏‌۴۹ پاسخ عیسی كه اولین ثبت سخنان او در این انجیل است، بیانگر این موضوع است كه او چقدر از هویت خود به عنوان پسر خدا و همچنین رسالت الهی خود، آگاهی كامل دارد،“از بهر چه مرا طلب می‌كردید، مگر ندانسته‌اید كه باید من در امور پدر خود باشم؟” مریم گفت:‏ “پدرت و من” اما عیسی گفت “امور پدر خود” (من).

۲:‏‌۵۰ در آن هنگام والدین او سخن اسرارآمیز وی را نفهمیدند. ادعا كردن چنین مقامی برای یك پسر دوازده ساله بسیار غیر عادی می‌نمود!

۲:‏‌۵۱ به هر حال، آنها یكدیگر را یافتند، پس می‌توانستند به ناصره بازگردند. در این عبارت حسن اخلاقی عیسی را ببینیم، “او... مطیع ایشان می‌بود.” گرچه او خالق دنیا بود، اما با این حال جایگاه خود به عنوان یك فرزند مطیع را در این خانواده‌ی فروتن یهودی به خود گرفته بود. اما مادر او، در تمامی اوقات تمامی این امور را در خاطر خود نگاه می‌داشت.

۲:‏‌۵۲ باری دیگر انسانیت حقیقی و رشد طبیعی خداوندمان به تصویر كشیده شده‌است:‏

۱-‏ رشد ذهنی او -‏ در حكمت

۲-‏ رشد جسمی او -‏ قامت

۳-‏ رشد روحانی او -‏ در رضامندی نزد خدا

۴-‏ رشد اجتماعی او -‏ ترقی نزد مردم.

مسلماً او در هر جنبه از رشد خود كامل بود. در اینجا روایت لوقا بدون اینكه از هجده سال زندگی خداوند عیسی در ناصره، هنگامی كه پسر یك نجار بود، سخن گوید به یكباره به واقعه‌ی بعدی می‌پردازد. این سال‌ها به ما می‌آموزد كه چقدر آموزش و آمادگی، نیاز به صبر و ارزش كار در میان مردم حائز اهمیت است. این موضوع ما را از وسوسه به اینكه مستقیماً پس از تولد روحانی وارد خدمت شویم برحذر می‌دارد. كسانی كه رشد روحانی آنها، از كودكی تا بزرگسالی به طور طبیعی سپری نشده باشد در زندگی و شهادت آینده‌ی خود با مشكل مواجه خواهند شد.

انجیل به روایت لوقا

فصل   ۲

۱  و در آن ایّام حکمی از اوغُسْطُس قیصر صادر گشت که تمام ربع مسکون رااسمنویسی کنند.

۲  و این اسمنویسی اوّل شد، هنگامی که کیرینیوس والی سوریّه بود.

۳  پس همهٔ مردم هر یک به شهر خود برای اسمنویسی می‌رفتند.

۴  و یوسف نیز از جلیل از بلده ناصره به یهودیّه به شهر داود که بیتلحم نام داشت، رفت. زیرا که او از خاندان و آل داود بود.

۵  تا نام او با مریم که نامزد او بود و نزدیک به زاییدن بود، ثبت گردد.

۶  و وقتی که ایشان در آنجا بودند، هنگام وضع حمل او رسیده،

۷  پسر نخستین خود را زایید. و او را در قنداقه پیچیده، در آخور خوابانید. زیرا که برای ایشان در منزل جای نبود.

۸  و در آن نواحی، شبانان در صحرا بسر می‌بردند و در شب پاسبانی گله‌های خویش می‌کردند.

۹  ناگاه فرشته خداوند بر ایشان ظاهر شد و کبریایی خداوند بر گرد ایشان تابید و بغایت ترسان گشتند.

۱۰  فرشته ایشان را گفت، مترسید، زیرا اینک، بشارتِ خوشیِ عظیم به شما می‌دهم که برای جمیع قوم خواهد بود.

۱۱  که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهنده‌ای که مسیح خداوند باشد متولّد شد.

۱۲  و علامت برای شما این است که طفلی در قنداقه پیچیده و در آخور خوابیده خواهید یافت.

۱۳  در همان حال فوجی از لشکر آسمانی با فرشته حاضر شده، خدا را تسبیح کنان می‌گفتند،

۱۴  خدا را در اعلیٰعلیّیّن جلال و بر زمین سلامتی و در میان مردم رضامندی باد.

۱۵  و چون فرشتگان از نزد ایشان به آسمان رفتند، شبانان با یکدیگر گفتند، الآن به بیتلحم برویم و این چیزی را که واقع شده و خداوند آن را به ما اعلام نموده است ببینیم.

۱۶  پس به شتاب رفته، مریم و یوسف و آن طفل را در آخور خوابیده یافتند.

۱۷  چون این را دیدند، آن سخنی را که دربارهٔ طفل بدیشان گفته شده بود، شهرت دادند.

۱۸  و هر که می‌شنید از آنچه شبانان بدیشان گفتند، تعجّب می‌نمود.

۱۹  امّا مریم در دل خود متفکّر شده، این همه سخنان را نگاه می‌داشت.

۲۰  و شبانان خدا را تمجید و حمدکنان برگشتند، به‌سبب همهٔ آن اموری که دیده و شنیده بودند چنانکه به ایشان گفته شده بود.

۲۱  و چون روز هشتم، وقت ختنه طفل رسید، او را عیسی نام نهادند، چنانکه فرشته قبل از قرار گرفتن او در رحم، او را نامیده بود.

۲۲  و چون ایّام تطهیر ایشان برحسب شریعت موسی رسید، او را به اورشلیم بردند تا به خداوند بگذرانند.

۲۳  چنانکه در شریعت خداوند مکتوب است که هر ذکوری که رَحِم را گشاید، مقدّس خداوند خوانده شود.

۲۴  و تا قربانی گذرانند، چنانکه در شریعت خداوند مقرّر است، یعنی جفت فاختهای یا دو جوجه کبوتر.

۲۵  و اینک، شخصی شمعون نام در اورشلیم بود که مرد صالح و متقّی و منتظر تسلّی اسرائیل بود و روح‌القدس بر وی بود.

۲۶  و از روح‌القدس بدو وحی رسیده بود که تا مسیح خداوند را نبینی موت را نخواهی دید.

۲۷  پس به راهنمایی روح، به هیکل درآمد و چون والدینش آن طفل یعنی عیسی را آوردند تا رسوم شریعت را بجهت او به عمل آورند،

۲۸  او را در آغوش خود کشیده و خدا را متبارک خوانده، گفت،

۲۹  الحال ای خداوند بندهٔ خود را رخصت می‌دهی، به سلامتی برحسب کلام خود.

۳۰  زیرا که چشمان من نجات تو را دیده است،

۳۱  که آن را پیش روی جمیع امّت‌ها مهیّا ساختی.

۳۲  نوری که کشف حجاب برای امّت‌ها کند و قوم تو اسرائیل را جلال بُوَد.

۳۳  و یوسف و مادرش از آنچه دربارهٔ او گفته شد، تعجّب نمودند.

۳۴  پس شمعون ایشان را برکت داده، به مادرش مریم گفت، اینک، این طفل قرار داده شد، برای افتادن و برخاستن بسیاری از آل اسرائیل و برای آیتی که به خلاف آن خواهند گفت.

۳۵  و در قلب تو نیز شمشیری فرو خواهد رفت تا افکار قلوب بسیاری مکشوف شود.

۳۶  و زنی نبیه بود، حنّا نام، دختر فَنُوئیل از سبط اَشیِر بسیار سالخورده، که از زمان بکارت هفت سال با شوهر بسر برده بود.

۳۷  و قریب به هشتاد و چهار سال بود که او بیوه گشته از هیکل جدا نمی‌شد، بلکه شبانه‌روز به روزه و مناجات در عبادت مشغول می‌بود.

۳۸  او در همان ساعت در آمده، خدا را شکر نمود و دربارهٔ او به همهٔ منتظرین نجات در اورشلیم، تکلّم نمود.

۳۹  و چون تمامی رسوم شریعت خداوند را به پایان برده بودند، به شهر خود ناصره جلیل مراجعت کردند.

۴۰  و طفل نمّو کرده، به روح قوّی می‌گشت و از حکمت پر شده، فیض خدا بر وی می‌بود.

۴۱  و والدین او هر ساله بجهت عید فِصَح، به اورشلیم می‌رفتند.

۴۲  و چون دوازده ساله شد، موافق رسم عید، به اورشلیم آمدند.

۴۳  و چون روزها را تمام کرده، مراجعت می‌نمودند، آن طفل یعنی عیسی، در اورشلیم توقّف نمود و یوسف و مادرش نمی‌دانستند.

۴۴  بلکه چون گمان می‌بردند که او در قافله است، سفر یکروزه کردند و او را در میان خویشان و آشنایان خود می‌جستند.

۴۵  و چون او را نیافتند، در طلب او به اورشلیم برگشتند.

۴۶  و بعد از سه روز، او را در هیکل یافتند که در میان معلّمان نشسته، سخنان ایشان را می‌شنود و از ایشان سؤال همی‌کرد.

۴۷  و هر که سخن او را می‌شنید، از فهم و جوابهای او متحیّر می‌گشت.

۴۸  چون ایشان او را دیدند، مضطرب شدند. پس مادرش به وی گفت، ای فرزند چرا با ما چنین کردی؟ اینک، پدرت و من غمناک گشته تو را جستجو می‌کردیم.

۴۹  او به ایشان گفت، از بهر چه مرا طلب می‌کردید، مگر ندانسته‌اید که باید من در امور پدر خود باشم؟

۵۰  ولی آن سخنی را که بدیشان گفت، نفهمیدند.

۵۱  پس با ایشان روانه شده، به ناصره آمد و مطیع ایشان می‌بود و مادر او تمامی این امور را در خاطر خود نگاه می‌داشت.

۵۲  و عیسی در حکمت و قامت و رضامندی نزد خدا و مردم ترقّی می‌کرد.