Carpets in Göreme, Turkey

ژ) عیسی در حضور پیلاطس ( ۲۳ :‏‌ ۱ -‏ ۷ )

۲۳:‏‌۱-‏۲ عیسی پس از حضور در سانهدرین (در میان آنها)، به سرعت به محكمه‌ غیرمذهبی نزد پیلاطس، فرماندار رومی برده شد. اكنون رهبران مذهبی سه تهمت سیاسی بر او وارد می‌آوردند. اول از همه او را متهم نمودند كه مردم را گمراه می‌كند و در واقع وفاداری به دولت روم را از آنها سلب می‌كند. دوم اینكه، مردم را از جزیه‌دادن به قیصر منع می‌نماید. و سرانجام اینكه او را متهم كردند كه خود را پادشاه می‌خواند.

۲۳:‏‌۳-‏۷ هنگامی كه پیلاطس از او پرسید كه آیا او پادشاه یهود هست، جواب او مثبت بود. اما پیلاطس او را تهدیدی بر امپراتوری روم برنشمرد. او پس از گفتگویی خصوصی با عیسی (یوحنا ۱۸:‏‌۳۳-‏۳۸ الف)، رو به رؤسای كاهنان و جمعیت حاضر كرده گفت در او هیچ عیبی نمی‌یابد. اما خلق بیشتر سماجت كردند و عیسی را متهم نمودند كه مردم را می‌شوراند و از جلیل حقیر تا به اورشلیم این را تعلیم داده است. چون پیلاطس نام جلیل را شنید، با خود اندیشید كه راه گریزی برای خود یافته است. جلیل در حوزه‌ی هیرودیس بود، و از این رو پیلاطس خواست كه دیگر بیش از این درگیر این ماجرا نشود و عیسی را نزد هیرودیس فرستاد. هیرودیس نیز در این ایام در اورشلیم بسر میبرد.

هرود آنتیپاس فرزند هرود كبیر بود، همان كسی كه نوزادان را در اورشلیم قتل‌عام نمود. آنتیپاسی بود كه یحیی تعمید‌دهنده را كشت، چرا كه او رابطه‌ی وقیح او را با زن برادرش محكوم كرده بود. این همان هیرودیسی بود كه عیسی در لوقا ۱۳:‏‌۳۲ او را ”آن روباه“ نامید.

س) سؤال تحقیرآمیز هیرودیس ( ۲۳ :‏‌ ۸ -‏ ۱۲ )

۲۳:‏‌۸ هیرودیس از اینكه عیسی را در مقابل خود می‌دید بسیار شاد بود. او شهرت مسیح را بسیار شنیده بود، و مدت مدیدی بود مترصد می‌بود كه معجزه‌ای از او بیند.

۲۳:‏‌۹-‏۱۱ مهم نبود كه هیرودیس چقدر از نجات‌دهنده پرسید، او جوابی دریافت نمی‌كرد. شكایت یهودیان شدت گرفت، اما عیسی لب نگشود. تمام كاری كه هیرودیس می‌توانست بكند این بود كه بگذارد سربازانش به خشونت با عیسی رفتار كرده و با پوشانیدن لباس فاخر بر او او را استهزا نموده و او را نزد پیلاطس باز فرستد.

۲۳:‏‌۱۲ قبل از آن میان هیرودیس و پیلاطس عداوتی بود، اما اكنون عداوت آنها به دوستی تبدیل شد. آنها هر دو بر علیه خداوند عیسی متحد شده‌بودند.

تئوفیلاكت (Theophylact) در ماتم این واقعه می‌گوید:‏ ”برای مسیحیان جای بسی تأسف است كه ابلیس افراد شرور را برای اهداف خود متحد می‌سازد، در حالی كه مسیحیان حتی نمی‌توانند برای انجام كار خوب با یكدیگر دوستی برقرار نمایند.“

ش) رأی پیلاطس، بی‌گناه اما محكوم ( ۲۳ :‏‌ ۱۳ -‏ ۲۵ )

۲۳:‏‌۱۳-‏۱۷ پیلاطس كه نتوانسته بود با تبرئه نمودن زندانی خود كار درست را انجام دهد، اكنون خود را در دام می‌دید. او رهبران مذهبی قوم را نزد خود خوانده و برای آنها شرح داد كه نه هیرودیس و نه او هیچ گواهی دال بر خیانت در عیسی نیافتند. ”هیچ عمل مستوجب قتل از او صادر نشده‌است.“ از این رو دستور داد كه او را شلاق زده رها كنند. استوارت خاطر نشان می‌سازد:‏

البته، چنین مصالحه‌ی تأسف‌باری كاملاً نامعقول و توجیه‌ناپذیر است. این تلاشی ضعیف و حاكی از ترس انسان است كه از یك سو می‌خواهد به عیسی خدمت كند اما از سویی دیگر می‌خواهد خلق را راضی نماید. اما او هیچكدام را انجام نداد، و تعجبی نیست كه كاهنان خشمگین به هیچ‌وجه این رأی را نپذیرند.

۲۳:‏‌۱۸-‏۲۳ حاكمان و رؤسای كهنه خشمگین شدند. آنها مرگ عیسی و آزادی برنابا را می‌خواستند، او یك مجرم بدنام بود كه به خاطر شورش و قتل در زندان افكنده شده‌بود. باری دیگر پیلاطس با ناتوانی سعی نمود خداوند را تبرئه نماید، اما خواسته بی‌رحمانه جمعیت او را به عقب‌نشینی وادار می‌كرد. مهم نبود كه او چه می‌گوید، آنها مرگ پسر خدا را می‌خواستند.

۲۳:‏‌۲۴-‏۲۵ اگرچه پیلاطس عیسی را بی‌گناه خوانده بود، اما اكنون برای رضایت مردم او را محكوم می‌كند. و از سویی دیگر او برنابا را برای خلق آزاد نمود.

ص) پسر انسان در راه جلجتا ( ۲۳ :‏‌ ۲۶ -‏ ۳۲ )

۲۳:‏‌۲۶ اكنون تقریباً ساعت ۹ بامداد روز جمعه بود. در مسیر محل وقوع تصلیب، سربازان مردی به نام شمعون قیروانی را مجبور ساختند تا صلیب را حمل نماید. درباره‌ی این مرد زیاد نمی‌دانیم، اما به نظر می‌رسد كه بعداً دو پسر وی از مسیحیان شناخته شده محسوب می‌شدند (مرقس ۱۵:‏‌۲۱).

۲۳:‏‌۲۷-‏۳۰ گروهی از مردم دلسوز به دنبال عیسی برای او می‌گریستند. عیسی زنان میان جماعت را دختران اورشلیم خواند و به آنها گفت كه نباید برای او گریه كنند، بلكه برای خود. او به خرابی كه در سال ۷۰ میلادی بر اورشلیم واقع می‌شد، اشاره می‌كرد. رنج و عذاب آن روزها آنقدر عظیم خواهد بود كه نازادگان كه تاكنون تحقیر می‌شدند، به طور خاص خوشبخت خوانده خواهند شد. وحشت و هراس یورش تیطس چنان خواهد بود كه مردان آرزو خواهند كرد كه كوه‌ها بر آنها افتد، و تل‌ها آنها را پنهان نماید.

۲۳:‏‌۳۱ سپس خداوند عیسی این سخن را نیز افزود، ”زیرا اگر این كارها را به چوب تر كردند، به چوب خشك چه خواهد شد؟“ او خود درخت‌ تازه و سبز بود، و اسرائیل بی‌ایمان درخت خشك. اگر رومی‌ها چنین شرم و رنجی را بر پسر بی‌گناه خدا عارض كردند، پس چه مجازات سختی در انتظار قاتلان گناهكار پسر حبیب خدا است؟

۲۳:‏‌۳۲ در میان جمعیتی كه با عیسی حركت می‌كردند دو نفر دیگر كه خطا كار بودند نیز به اعدام محكوم شده‌بودند.

ض) مصلوب شدن عیسی ( ۲۳ :‏‌ ۳۳ -‏ ۳۸ )

۲۳:‏‌۳۳ محل اعدام جلجتا نام داشت (واژه‌ی لاتین به معنای ”جمجمه.“ شاید شكل آن مكان به جمجمه شباهت داشت و یا شاید از آنجائی كه محل مرگ و كشتار بود به این نام معروف شده‌بود، چرا كه جمجمه معمولاً نمادی از مرگ است. سكوت كلام خدا در توصیف به صلیب كشیدن عیسی شایان توجه است. كلام چندان به جزئیات ماجرا نمی‌پردازد. تنها یك عبارت ساده، ”او را در آنجا مصلوب كردند.“ باری دیگر سخنان استوارت خاطر نشان می‌سازد:‏

باور مرگ مسیح بسیار دشوار بود، اما مردن آن هم با چنین وضعیتی كاملاً فراتر از باور انسان بود. اما چنین شد. هر آنچه را كه مسیح لمس نمود (حتی صلیب) به آن زینت بخشیده، آن را تبدیل كرده و با هاله‌ای از زیبایی و شكوه آن را می‌پوشانید، اما هیچگاه فراموش نكنیم كه او چه ژرفنای عظیم را بر روی صلیب بر جای گذاشت.

آن بیاموز مرا
ژرفنای آن صلیب را
كه مرد اندوه و رنج بر آن
محكوم است به ریختن خون و مردن
لوسی. بنت (Lucy A. Bennett)

آن روز سه صلیب بر جلجتا بود، صلیب عیسی در میان قرار داشت، و صلیب خطاكاران هر یك در دو طرف. این تحقق اشعیا ۵۳:‏‌۱۲ بود:‏ ”از خطاكارن محسوب شد.“

۲۳:‏‌۳۴ عیسی با محبت و رحمت بی‌حد و حصری از روی صلیب فریاد زد ”پدر، اینها را بیامرز، زیرا كه نمی‌دانند چه می‌كنند.“ چه كسی می‌داند كه این دعا مانع سیلان خشم الهی شد! مورگان در مورد محبت نجات‌دهنده چنین می‌گوید:‏

در جان عیسی نه آزردگی و نه خشم و نه حتی تمایل به انتقام گرفتن از كسانی كه او را می‌رنجاندند بود. انسان‌ها مشت گره كرده را تحسین می‌كنند. اما هرگاه این سخن عیسی را می‌شنوم، می‌دانم كه تنها مكان

برای مشت گره كرده جهنم است. سپس سربازان جامه‌های او را میان خود تقسیم كردند و برای ردای بدون درز او قرعه افكندند.

۲۳:‏‌۳۵-‏۵۸ بزرگان در مقابل صلیب ایستاده او را استهزا می‌كردند و به او می‌گفتند كه اگر او واقعاً مسیح و برگزیده‌ی خدا است خود را برهاند. سپاهیان نیز او را استهزا می‌كردند و آمده او را سركه می‌دادند و آنها نیز از او می‌خواستند كه خود را نجات دهد. همچنین تقصیرنامه‌ای بر بالای صلیب نوشتند.

این است پادشاه یهود

بار دیگر از استوارت نقل می‌كنیم:‏

نمی‌توانیم از این حقیقت غافل شویم كه این تقصیرنامه به سه زبان، یونانی و لاتین (رومی) و عبرانی نوشته شد. تردیدی نیست كه به این خاطر به سه زبان نوشته شد كه اطمینان حاصل شود تمام افراد حاضر در آنجا را بخوانند، اما كلیسای مسیح همواره و به درستی آن را نمادی از سلطنت جهانی خداوند خود دانسته است. از آنجائی كه این تقصیرنامه به سه زبان برتر دنیا نوشته شد، هر یك از آنها حاوی مفهومی اساسی بود. یونانی زبان فرهنگ و دانش بود، كه این لوح ثابت می‌كرد كه عیسی در این حیطه پادشاه بود! لاتین زبان قانون و كشورداری بود. باز هم عیسی در این زمینه پادشاه بود! عبرانی زبان مذهب وحی شده‌است:‏ و در آنجا هم عیسی پادشاه بود! از این رو حتی پس از جان سپردن در بالای صلیب ”تاج‌های بسیاری روی سرش بود“ (مكاشفه ۱۹:‏‌۱۲).

ط) دو دزد ( ۲۳ :‏‌ ۳۹ -‏ ۴۳ )

۲۳:‏‌۳۹-‏۴۱ روایات دیگر اناجیل در مورد این واقعه به ما می‌گوید كه در ابتدا دزدان عیسی را ناسزا گفتند. اگر او مسیح بود پس چرا آنها و خود را نجات نمی‌داد؟ اما در دل یكی از آنها تحولی صورت گرفت. او خطاب به دزد دیگر او را به خاطر بی‌حرمتی به مسیح سرزنش كرد. اما گذشته از اینها هر دوی آنها به خاطر جرایمی كه مرتكب شده‌بودند مجازات می‌شدند. این مجازات حق آنها بود. اما این شخص بر صلیب میانی هیچ كار بی‌جا نكرده بود.

۲۳:‏‌۴۲ آن دزد خطاب به عیسی از خداوند خواست تا هنگامی كه برای برقراری ملكوت بر روی زمین باز می‌گردد او را به یاد آورد. چنین ایمانی قابل توجه بود. دزد در حال مرگ ایمان آورد كه عیسی از مردگان برخواهد خاست و سرانجام بر دنیا سلطنت خواهد نمود.

۲۳:‏‌۴۳ عیسی به خاطر ایمان او به او وعده داد كه روزی در فردوس یكدیگر را خواهند دید. فردوس همان آسمان سوم است. (۲ قرنتیان ۱۲:‏‌۲، ۴) و به معنای مكانی است كه خدا در آن ساكن است، امروز چه سرعتی! با من -‏چه مشاركتی! در فردوس -‏چه خوشبختی عظیمی!

چارلز اردمن (Charles R. Erdman) می‌نویسد:‏ این داستان این حقیقت را بر ما آشكار می‌سازد كه شرط نجات توبه و ایمان است. با این حال این آیه پیام‌های مهم دیگری نیز در خود دارد. این آیه اعلان می‌كند كه نجات بسته به آیین مقدس نیست. آن دزد نه تعمید یافته بود، و نه در شام خداوند شركت جسته بود... در حقیقت او با شجاعت در حضور آن جماعت متخاصم و در میان كنایه‌ها و ریشخندهای حاكمان و سربازان به ایمان خود اعتراف نمود، اما با این حال او بدون هیچ مراسم رسمی نجات یافت. و با این آیه بیشتر یقین حاصل می‌نماییم كه نجات به اعمال نیكوی شخص بستگی ندارد... و نیز مبرهن است كه ”جان انسان نمی‌خوابد.“ جسم پس از مرگ می‌خوابد اما ضمیر شخص آگاه است. و نیز مبرهن است كه ”برزخی“ وجود ندارد. دزد نادم پس از یك زندگی گناه‌آلود و شرم‌آور بی‌درنگ مبارك می‌شود. باری دیگر باید اذعان داشت كه نجات، جهانی نیست. دو دزد در آنجا بودند، اما تنها یكی نجات یافت. و سرانجام باید توجه نماییم كه ماهیت شادی كه حتی فراتر از مرگ است در مشاركت شخصی با مسیح یافت میشود. كنه وعده‌ای كه به آن دزد در حال مرگ داده شد این است:‏ ”با من خواهی بود.“ این اطمینان مبارك ماست، كه رخت بر بستن از این جهان به منزله‌ی ”بودن با مسیح“ است كه بسیار بهتر از بودن در این جهان است.

از جانب عیسی مسیح ممكن است شخصی به آسمان رود و دیگری به جهنم. شما در كدام طرف صلیب قرار دارید؟

ظ) سه ساعت ظلمت ( ۲۳ :‏‌ ۴۴ -‏ ۴۹ )

۲۳:‏‌۴۴ ظلمت از ساعت ششم تا ساعت نهم یعنی از ظهر تا ساعت ۳ بعدازظهر تمامی آن سرزمین را فرو گرفت (و یا زمین، واژه‌ی یونانی هر دو معنی را می‌دهد). این برای ملت اسرائیل نشانه‌ای بود. آنها نور را رد كردند، و اكنون خدا آنها را كور ساخت.

۲۳:‏‌۴۵ پرده‌ی قدس از میان شكافته شد. این امر بیانگر این حقیقت است كه مرگ خداوند عیسی مسیح راهی را برای تمام كسانی كه با ایمان بپذیرند باز كرد (عبرانیان ۱۰:‏‌۲۰-‏۲۲).

۲۳:‏‌۴۶-‏۴۷ در طول این سه ساعت بود كه عیسی كفاره‌ی گناهان ما را در جسم خود و بر روی صلیب متحمل گردید. و در پایان او روح خود را به دستان خدا، پدرش سپرد، و به اراده‌ی خود زندگی خود را تسلیم نمود. یك یوزباشی رومی چنان در حیرت این صحنه فرو رفته بود كه خدا را تمجید كرده گفت:‏ ”در حقیقت، این مرد صالح بود!“

۲۳:‏‌۴۸-‏۴۹ این صحنه چنان تأثیر عمیقی بر جماعت حاضر در آنجا گذاشت كه اندوه و دلشوره بر آنان غلبه كرد. برخی از پیروان وفادار عیسی، شامل زنانی كه از جلیل او را متابعت كرده بودند... این صحنه‌ی سرنوشت‌ساز در تاریخ دنیا را مشاهده می‌كردند.

ع) تدفین عیسی در قبر یوسف ( ۲۳ :‏‌ ۵۰ -‏ ۵۶ )

۲۳:‏‌۵۰-‏۵۴ تا بدین لحظه یوسف از شاگردان پنهانی خداوند عیسی بود. گرچه او عضوی از شورای سانهدرین بود، اما با رأی آنها در مورد عیسی موافق نبود. یوسف با شجاعت نزد پیلاطس رفت و از او خواست كه آیا او می‌تواند جسد عیسی را از صلیب پایین آورده و به طور شایسته او را دفن كنند. (آن هنگام ساعت بین ۳ الی ۶ بعداز ظهر بود) پیلاطس این اجازه را صادر كرد و یوسف بی‌درنگ آن را پایین آورده، در كتان پیچید و در قبری كه از سنگ تراشیده شده‌بود و هیچ‌كس تاكنون در آن دفن نشده‌بود گذاشت. این واقعه در روز جمعه، روز تهیه رخ داد. هنگامی كه كلام می‌گوید سبت نزدیك می‌شد باید به خاطر آوریم كه سبت یهودیان از غروب روز جمعه آغاز می‌شود.

۲۳:‏‌۵۵-‏ ۵۶ زنان وفاداری كه از جلیل آمده بودند به دنبال یوسف رفته و دیدند كه جسد چگونه در قبر گذاشته شد. پس برگشته، حنوط و عطریات مهیا ساختند تا برگشته جسد او را كه دوست می‌داشتند به عطر خوشبو سازند. یوسف با دفن كردن جسد عیسی، به یك معنا خود را نیز دفن نمود. این عمل وی، او را تا به ابد از ملتی كه خداوند حیات و جلال را به صلیب كشید جدا ساخت. او نه‌تنها دیگر جزئی از یهودیت نخواهد بود، بلكه ضمیر او از آن جدا شده و بر علیه آن شهادت می‌دهد. زنان با اطاعت از فرمان سبت یكشنبه را آرام گرفتند.

انجیل به روایت لوقا

فصل   ۲۳

۱  پس تمام جماعت ایشان برخاسته، او را نزد پیلاطُس بردند.

۲  و شکایت بر او آغاز نموده، گفتند، این شخص را یافته‌ایم که قوم را گمراه می‌کند و از جزیه دادن به قیصر منع می‌نماید و می‌گوید که خود مسیح و پادشاه است.

۳  پس پیلاطُس از او پرسیده، گفت، آیا تو پادشاه یهود هستی؟ او در جواب وی گفت، تو می‌گویی.

۴  آنگاه پیلاطُس به رؤسای کهنه و جمیع قوم گفت که، در این شخص هیچ عیبی نمی‌یابم.

۵  ایشان شدّت نموده، گفتند که قوم را می‌شوراند و در تمام یهودیه از جلیل گرفته تا به اینجا تعلیم می‌دهد.

۶  چون پیلاطُس نام جلیل را شنید، پرسید که آیا این مرد جلیلی است؟

۷  و چون مطلّع شد که از ولایت هیرودیس است او را نزد وی فرستاد، چونکه هیرودیس در آن ایّام در اورشلیم بود.

۸  امّا هیرودیس چون عیسی را دید، بغایت شاد گردید زیرا که مدّت مدیدی بود می‌خواست او را ببیند چونکه شهرت او را بسیار شنیده بود و مترصّد می‌بود که معجزهای از او بیند.

۹  پس چیزهای بسیار از وی پرسید لیکن او به وی هیچ جواب نداد.

۱۰  و رؤسای کهنه و کاتبان حاضر شده، به شدّت تمام بر وی شکایت می‌نمودند.

۱۱  پس هیرودیس با لشکریان خود او را افتضاح نموده و استهزا کرده، لباس فاخر بر او پوشانید و نزد پیلاطُس او را باز فرستاد.

۱۲  و در همان روز پیلاطُس و هیرودیس با یکدیگر مصالحه کردند، زیرا قبل از آن در میانشان عداوتی بود.

۱۳  پس پیلاطُس روسای کهنه و سرادران و قوم را خوانده،

۱۴  به ایشان گفت، این مرد را نزد من آوردید که قوم را می‌شوراند. الحال من او را در حضور شما امتحان کردم و از آنچه بر او ادّعا می‌کنید اثری نیافتم.

۱۵  و نه هیرودیس هم زیرا که شما را نزد او فرستادم و اینک، هیچ عمل مستوجب قتل از او صادر نشده است.

۱۶  پس او را تنبیه نموده، رها خواهم کرد.

۱۷  زیرا او را لازم بود که هر عیدی کسی را برای ایشان آزاد کند.

۱۸  آنگاه همه فریاد کرده، گفتند، او را هلاک کن و بَرْاَبّا را برای ما رها فرما.

۱۹  و او شخصی بود که به‌سبب شورش و قتلی که در شهر واقع شده بود، در زندان افکنده شده بود.

۲۰  باز پیلاطُس ندا کرده، خواست که عیسی را رها کند.

۲۱  لیکن ایشان فریاد زده گفتند، او را مصلوب کن، مصلوب کن.

۲۲  بار سوم به ایشان گفت، چرا؟ چه بدی کرده است؟ من در او هیچ علّت قتل نیافتم. پس او را تأدیب کرده رها می‌کنم.

۲۳  امّا ایشان به صداهای بلند مبالغه نموده، خواستند که مصلوب شود و آوازهای ایشان و رؤسای کهنه غالب آمد.

۲۴  پس پیلاطُس فرمود که برحسب خواهش ایشان بشود.

۲۵  و آن کس را که به‌سبب شورش و قتل در زندان حبس بود که خواستند، رها کرد و عیسی را به خواهش ایشان سپرد.

۲۶  و چون او را می‌بردند، شمعون قیروانی راکه از صحرا می‌آمد مجبور ساخته، صلیب را بر او گذاردند تا از عقب عیسی ببرد.

۲۷  و گروهی بسیار از قوم و زنانی که سینه میزدند و برای او ماتم می‌گرفتند، در عقب او افتادند.

۲۸  آنگاه عیسی به سوی آن زنان روی گردانیده، گفت، ای دختران اورشلیم برای من گریه مکنید، بلکه بجهت خود و اولاد خود ماتم کنید.

۲۹  زیرا اینک، ایّامی می‌آید که در آنها خواهند گفت، خوشابحال نازادگان و رحمهایی که بار نیاوردند و پستانهایی که شیر ندادند.

۳۰  و در آن هنگام به کوه‌ها خواهند گفت که، بر ما بیفتید و به تلّها که ما را پنهان کنید.

۳۱  زیرا اگر این کارها را به چوب تر کردند، به چوب خشک چه خواهد شد؟

۳۲  و دو نفر دیگر را که خطاکار بودند نیز آوردند تا ایشان را با او بکشند.

۳۳  و چون به موضعی که آن را کاسه سر می‌گویند رسیدند، او را در آنجا با آن دو خطاکار، یکی بر طرف راست و دیگری بر چپ او مصلوب کردند.

۳۴  عیسی گفت، ای پدر اینها را بیامرز، زیرا که نمی‌دانند چه می‌کنند. پس جامه‌های او را تقسیم کردند و قرعه افکندند.

۳۵  و گروهی به تماشا ایستاده بودند. و بزرگان نیز تمسخرکنان با ایشان می‌گفتند، دیگران را نجات داد. پس اگر او مسیح و برگزیده خدا می‌باشد خود را برهاند.

۳۶  و سپاهیان نیز او را استهزا می‌کردند وآمده، او را سرکه می‌دادند،

۳۷  و می‌گفتند، اگر تو پادشاه یهود هستی خود را نجات ده.

۳۸  و بر سر او تقصیرنامه‌ای نوشتند به خطّ یونانی و رومی و عبرانی که این است پادشاه یهود.

۳۹  و یکی از آن دو خطاکارِ مصلوب بر وی کفر گفت که، اگر تو مسیح هستی خود را و ما را برهان.

۴۰  امّا آن دیگری جواب داده، او را نهیب کرد و گفت، مگر تو از خدا نمی‌ترسی؟ چونکه تو نیز زیر همین حکمی.

۴۱  و امّا ما به انصاف، چونکه جزای اعمال خود را یافته‌ایم، لیکن این شخص هیچکار بیجا نکرده است.

۴۲  پس به عیسی گفت، ای خداوند، مرا به یاد آور هنگامی که به ملکوت خود آیی.

۴۳  عیسی به وی گفت، هرآینه به تو می‌گویم امروز با من در فردوس خواهی بود.

۴۴  و تخمیناً از ساعت ششم تا ساعت نهم، ظلمت تمام روی زمین را فرو گرفت.

۴۵  و خورشید تاریک گشت و پرده قدس از میان بشکافت.

۴۶  و عیسی به آواز بلند صدا زده، گفت، ای پدر به دستهای تو روح خود را می‌سپارم. این را بگفت و جان را تسلیم نمود.

۴۷  امّا یوزباشی چون این ماجرا را دید، خدا را تمجید کرده، گفت، در حقیقت، این مرد صالح بود.

۴۸  و تمامی گروه که برای این تماشا جمع شده بودند چون این وقایع را دیدند، سینه زنان برگشتند.

۴۹  وجمیع آشنایان او از دور ایستاده بودند، با زنانی که از جلیل او را متابعت کرده بودند تا این امور را ببینند.

۵۰  و اینک، یوسف نامی از اهل شورا که مرد نیکو و صالح بود،

۵۱  که در رأی و عمل ایشان مشارکت نداشت و از اهل رامه، بلدی از بلاد یهود بود و انتظار ملکوت خدا را می‌کشید،

۵۲  نزدیک پیلاطُس آمده، جسد عیسی را طلب نمود.

۵۳  پس آن را پایین آورده، در کتان پیچید و در قبری که از سنگ تراشیده بود و هیچ‌کس ابداً در آن دفن نشده بود سپرد.

۵۴  و آن روز تهیّه بود و سَبَّت نزدیک می‌شد.

۵۵  و زنانی که در عقب او از جلیل آمده بودند، از پی او رفتند و قبر و چگونگی گذاشته شدنِ بدن او را دیدند.

۵۶  پس برگشته، حنوط و عطریّات مهیّا ساختند و روز سَبَّت را به حسب حکم آرام گرفتند.