Carpets in Göreme, Turkey

ش) پسر انسان شاگردان خود را اعزام می‌كند ( ۹ :‏‌ ۱ -‏ ۱۱ ).

۹:‏‌۱-‏۲ این واقعه دقیقاً مانند اعزام دوازده شاگرد در متی ۱۰:‏‌۱-‏۱۵ است، اما تفاوت‌های قابل توجهی نیز وجود دارد. به عنوان مثال، در متی به شاگردان گفته می‌شود تنها نزد یهودیان بروند، و علاوه بر شفای امراض، مردگان را نیز زنده سازند. بدیهی است كه نسخه‌ی خلاصه‌تر لوقا بی‌علت نبوده‌است ، اما علت آن بر ما روشن نیست. خداوند نه‌تنها برای انجام معجزات قدرت و قوت داشت، بلكه او این قوت و قدرت را به دیگران نیز عطا می‌كرد. قوت به معنای نیرو و توانایی است. قدرت به معنای حق استفاده از آن است. در جائی كه کتاب‌مقدس هنوز به صورت مكتوب گردآوری نشده‌بود، علایم و معجزات پیغام شاگردان را تائید می‌كرد (عبرانیان ۲:‏‌۳-‏۴). خدا می‌تواند به شكل معجزه‌آسایی شفا دهد، اما اینكه آیا شفا هنوز هم در امر بشارت انجیل كاربرد دارد یقیناً سؤال برانگیز است.

۹:‏‌۳-‏۵ اكنون شاگردان این فرصت را داشتند تا اصولی را كه خداوند به آنها آموخته بود به كار ببندند. آنها باید برای رفع نیازهای جسمانی خود به او توكل می‌كردند نه توشه‌دان، نه غذا، یا پول. آنها باید بسیار ساده می‌زیستند. نه عصا و نه جامه‌ی اضافی. آنها باید در اولین خانه‌ای كه پذیرفته می‌شدند، می‌ماندند. و نه به امید یافتن منزلگاهی آسوده‌تر مكانی را جستجو كنند. اقامت آنها نباید به درازا می‌كشید و نباید بر پیامی كه پذیرفته نمی‌شد اصرار می‌ورزیدند، بلكه بدانها گفته شد تا خاك پای‌های خود را نیز بیفشانند تا بر ایشان شهادتی شود.

۹:‏‌۶ احتمالاً در همان شهرهای جلیل بود كه شاگردان انجیل را بشارت داده و مریضان را شفا دادند. باید این موضوع را نیز ذكر كرد كه پیغام آنها در مورد ملكوت بود -‏اعلان حضور پادشاه در میان آنها و اشتیاق او برای حكومت بر توبه‌كاران.

۹:‏‌۷ در این هنگام هیرودیس انتیپاس، تیترارك جلیل و بیریه بود. او بر یك چهارم اراضی كه تحت حكومت پدرش، هرود كبیر بود سلطنت می‌كرد. دیری نپائید كه وجدان او سؤالاتی در ذهنش پدید آورد. خاطره‌ی یحیی تعمید‌دهنده هنوز او را مغشوش نگاه می‌داشت. هیرودیس این صدای بی‌پروا را با گردن زدن یحیی خاموش ساخته بود، اما هنوز در تسخیر قدرت زندگی او بود. چه كسی باعث شده‌بود تا هیرودیس دائماً به یحیی فكر كند؟ در میان برخی چنین شایع شده‌بود كه یحیی از مردگان برخاسته است.

۹:‏‌۸-‏۹ دیگران گمان كردند كه او الیاس یا یكی از انبیای عهد‌عتیق است. هیرودیس سعی نمود با یادآوری به دیگران كه او سر یحیی را از تنش جدا كرده به اضطراب خود پایان دهد. اما هنوز ترسی در او بود. به هر جهت این كیست؟ او طالب ملاقات او می‌بود و تا پیش از به صلیب كشیده‌شدن نجات‌دهنده هیچگاه او را ندید.

قدرت یك زندگی پر از روح! خداوند عیسی، نجاری گمنام از ناصره، باعث شده‌بود كه هیرودیس كه حتی او را ندیده بود به خود بلرزد. هیچگاه تأثیر شخصی را كه از روح‌القدس پر است دست كم نگیرید!

۹:‏‌۱۰ هنگامی كه رسولان مراجعت كردند، نتایج مأموریت خود را مستقیماً به خداوند عیسی بازگو كردند. شاید این خط‌مشی خوبی برای تمام خادمین مسیحی باشد. بارها شده‌است كه علنی كردن خدمات حسادت و تفرقه ایجاد كرده است. و جی. كمپل مورگان اظهار می‌دارد كه “حرص و ولع ما به آمار و ارقام، امری است خود محور و جسمانی که از روح (خدا) نیست.”

خداوندمان شاگردان را برداشته به ویرانه‌ای در مجاورت بیت‌صیدا (خانه ماهیگیری) برد. ظاهراً در این برهه از زمان دو بیت‌صیدا وجود داشته، یكی در كناره‌ی غربی دریای جلیل و دیگری در شرق. محل دقیق آن برای ما ناشناخته است.

۹:‏‌۱۱ چندان طول نمی‌كشید كه امید به لحظه‌ای آسایش از دست می‌رفت. گروهی از مردم به سرعت جمع شدند. خداوند عیسی همیشه در دسترس بود. او این امر را مزاحمت نمی‌دانست. او هیچگاه آن قدر مشغله نداشت كه نتواند بركت دهد. در حقیقت در اینجا به طور خاص ذكر شده‌است كه او ایشان را پذیرفته، ملكوت خدا را بدیشان تعلیم می‌داد و هر كه را كه به شفا نیاز داشت شفا می‌داد.

ص) غذا دادن به پنج هزار نفر ( ۹ :‏‌ ۱۲ -‏ ۱۷ )

۹:‏‌۱۲ با فرارسیدن شامگاه، دوازده شاگرد بی‌قرار شدند. مردم بسیاری غذا احتیاج داشتند! یك وضعیت ناخوشایند. از این رو از خداوند خواستند كه مردم را مرخص نماید. چقدر این مسأله به دل‌های ما نزدیك است! ما همانند پطرس، به خاطر خودمان می‌گوییم:‏ “بفرما كه با تو آیم...” اما چقدر سهل است كه در مورد دیگران بگوییم:‏ “آنها را مرخص فرما.”

۹:‏‌۱۳ عیسی نمی‌خواست كه این جماعت را به دهات اطراف بفرستد تا برای خود غذا تهیه نمایند. چرا شاگردان باید از خدمت به مردم شانه خالی كنند و به آن كسانی كه در نزدیكی‌شان بودند اعتنا نكنند؟ بگذارید شاگردان مردم را غذا دهند. آنها اعتراض نموده گفتند كه تنها پنج نان و دو ماهی دارند و فراموش كرده بودند كه در نزدیکی خود منابع نامحدودی را در عیسی خداوند دارند.

۹:‏‌۱۴-‏۱۷ او فقط از شاگردان خواست تا آن جماعت پنج هزار نفری به اضافه‌ی زنان و كودكان را بنشانند. سپس شكرگزاری كرد و نان را پاره نمود و به شاگردان خود داد. و آنها نیز آن را در میان مردم توزیع نمودند. برای هر شخص غذای بسیاری بود. در حقیقت، هنگامی كه خوردن غذا به پایان رسید، غذای بیشتری نسبت به ابتدا باقی ماند. دوازده سبد پر از نان نیز باقی ماند، هر سبد برای یكی از شاگردان. كسانی كه سعی می‌كنند معجزات را به نحوی توجیه كنند.، فقط صفحات كاغذ را سیاه می‌كنند.

این واقعه برای شاگردانی كه مسئولیت بشارت به دنیا را دارند بسیار حائز اهمیت است. پنج هزار نفر نمایانگر انسانیت گم شده‌است كه گرسنه‌ی نان خدا هستند. شاگردان تصویری از مسیحیان ناتوان هستند، كه در ظاهر منابعی در دست ندارند، اما مایلند آنچه را كه دارند با دیگران سهیم شوند. این فرمان مسیح كه “شما ایشان را غذا دهید” تنها بازگویی مأموریت بزرگ است. می‌توانیم از این واقعه چنین بیاموزیم كه اگر آنچه داریم را به عیسی بدهیم، او می‌تواند آن را چندین برابر كرده تا توده‌ی انسان‌هائی كه از نظر روحانی گرسنه هستند بخورند. همان حلقه‌ی الماس، همان آینده‌نگری با بیمه، همان پس انداز بانكی، همان لوازم ورزشی! (همه‌ی اینها را می‌توان به ادبیات انجیل تبدیل كرد) همه‌ی اینها را می‌توان در راه ادبیات انجیل صرف كرد، به عنوان مثال نتیجه‌ی آن نجات جان‌ها می‌شود، و آنها نیز تا به ابد پرستندگان بره‌ی خدا خواهند بود.

اگر مسیحیان تمام آنچه را كه دارند تسلیم مسیح نمایند، نسل حاضر بشارت انجیل را در تمام دنیا خواهند دید. این درس جاودانی واقعه‌ی غذا دادن به پنج هزار نفر است.

ض) اعتراف بزرگ پطرس ( ۹ :‏‌ ۱۸ -‏ ۲۲ )

۹:‏‌۱۸ بلافاصله پس از این معجزه‌ی عظیم (غذا دادن به پنج هزار نفر)، اعتراف بزرگ پطرس در مورد عیسی در قیصریه‌ی فیلیپی را پیش رو داریم. آیا معجزه‌ی پنج نان و دو ماهی چشمان شاگردان را گشود تا جلال خداوند عیسی، مسح‌شده‌ی خدا را ببینند؟ غالباً این واقعه در قیصریه‌ی فیلیپی را نقطه‌ی عطف خدمت تعلیم نجات‌دهنده به همراه شاگردان می‌دانند. تا بدین لحظه او با شكیبایی آنها را بدین سو سوق می‌دادتا بدانند او كیست و در آنها و از طریق آنها چه كاری می‌توانست انجام دهد. اكنون او به آن هدف نایل آمده بود، و از این لحظه قاطعانه به سوی صلیب حركت می‌كند. عیسی در تنهایی دعا كرد. هیچگاه ثبت نشده كه عیسی به همراه شاگردان خود دعا كرده است. او برای آنها دعا كرد، و در حضور آنها دعا كردو به آنها تعلیم داد كه چگونه دعا كنند، اما دعای شخصی او از شاگردان متمایز بود. در یكی از همین اوقات دعای خود او از شاگردان پرسید كه مردم او را كه می‌دانند.

۹:‏‌۱۹-‏۲۰ آنها عقاید گوناگونی را مطرح كردند، برخی گفتند یحیی تعمید‌دهنده دیگران گفتند الیاس، حتی برخی دیگر گفتند یكی از انبیای عهد‌عتیق كه برخاسته است. اما هنگامی كه از شاگردان پرسید، پطرس با اطمینان اعتراف نمود كه مسیح خدا است.

جیمز استوارت واقعه‌ی قیصریه‌ی فیلیپیه را آن قدر زیبا تفسیر كرده كه ما آن را به تفصیل نقل می‌كنیم:‏

او با سؤالی عام آغاز كرد:‏ “مردم مرا كه می‌دانند؟” در هر صورت جوابش چندان مشكل نبود. زیرا در هر گوشه و كناری مردم از عیسی سخن می‌گفتند. عقاید فراوانی میان مردم وجود داشت. هرگونه شایعات و باوری فضای آن حوالی را پر ساخته بود. عیسی بر سر هر زبانی بود. برخی گمان می‌كردند كه او یحیی تعمید‌دهنده است كه از قبر برخاسته است. برخی می‌گفتند او الیاس را در خاطرشان زنده می‌سازد. برخی دیگر از ارمیا یا دیگر انبیا سخن می‌گفتند. به عبارتی، در حالی كه عقاید رایج با هویت مسیح بیگانه بود، مردم همه در اینكه او شخص بزرگی است اتفاق نظر داشتند. او در میان مردم روزگار خود جایگاه قهرمانان را داشت.

ارزش آن را دارد كه بگوییم اكنون نیز تاریخ باری دیگر تكرار می‌شود. باری دیگر مسیح بر سر زبان‌هاست. امروزه در اجتماعات كلیساهای مسیح از او سخن به میان می‌آید. و تنوع بسیاری در عقایق مردم نسبت به او وجود دارد. پاپینی (Papini) عیسی را چون شاعر می‌نگرد. بروس بارتون (Bruce Barton) او را مرد عمل می‌بیند. میدلتون موری (Middleton Murry) او را عارف می‌بیند. انسان‌هائی كه در راست دینی حرفی برای گفتن دارند عیسی را همچون سرمشق قدیسین و سرور جاودانی رهبران اخلاقی می‌ستایند. جان استوارت میل (John Stuart Mill) چنین گفته است:‏ حتی اكنون نیز برای یك بی‌ایمان یافتن راهی برای تبدیل فضلیت از آنچه به صورت انتزاعی است به عینیت كاری است بس دشوار جز اینكه تلاش كند آنگونه كه مسیح زندگی ما را تبدیل كرد خود زندگی كند. مردمان امروز، به مانند انسان‌های زمان مسیح كه او را یحیی، ایلیا، ارمیا نامیدند همه در این مورد اتفاق نظر دارند كه عیسی در میان قهرمانان و قدیسان تمام اعصار برترین است. اما عیسی از این شناخت راضی نبود. مردم می‌گفتند كه او یحیی، ایلیا و ارمیا است. اما این گفته‌ی آنان بدین معنا بود كه او یكی از همان مجموعه بود. یعنی اینكه حتی اگر او مقام اول را در میان پیشینیان و همقطاران خود داشت باز هم تنها در میان هم‌ترازان خود مقام اول را داشت، اما مبرهن است كه این آنچیزی نیست كه مسیح در عهد‌جدید ادعا كرد. ممكن است مردم با ادعای عیسی هم‌نظر باشند، یا اینكه مخالف او باشند، اما بر طبق ادعای خود مسیح می‌توان دریافت كه جای هیچ شك و شبهه‌ای هم نیست. عیسی ادعا كرد كه شخصی است بی‌نظیر، بی‌همتا، بی‌رقیب و یگانه (به عنوان مثال متی ۱۰:‏‌۱۷؛ ۱۱:‏‌۲۷؛ ۲۴:‏‌۳۵؛ یوحنا ۱۰:‏‌۳۰؛ ۱۴:‏‌۶).

۹:‏‌۲۱-‏۲۲ پس از اعتراف تاریخی پطرس، خداوند ایشان را قدغن فرمود كه هیچ كس را از این موضوع اطلاع دهند، نباید چیزی مانع پیشروی او به سوی صلیب می‌شد. سپس نجات‌دهنده آنها را از آینده‌ی نزدیك آگاه نمود. او باید زحمت می‌دید و رهبران مذهبی اسرائیل او را رد می‌كردند، او باید كشته می‌شد و روز سوم بر می‌خواست. این اعلانی بهت‌آور بود. فراموش نكنیم كه این عبارات از دهان كسی گفته می‌شد كه تنها انسان عادل و بی‌گناه است كه تاكنون بر روی زمین زیسته است. مسیحای اسرائیل این سخنان را به زبان آورده بود. آنها كلام خدا بودند كه در جسم انسانی آشكار می‌شدند. این سخنان حاكی از آن است كه زندگی كامل، زندگی كامیاب و زندگی در اطاعت از خدا رنج، طردشدگی، مرگ چه به صورت طبیعی و چه در راه صلیب، و حیات دوباره كه ابدی است را به همراه دارد. این زندگی است كه فدای دیگران شده‌است.

البته این موضوع دقیقاً نقطه‌ی مخالف تصورات رایج در مورد نقش مسیح بود. مردم به دنبال رهبری جنگجو بودند كه دشمن را نابود كند. شاگردان از این مسأله یكه می‌خوردند. اما اگر همانگونه كه خود اعتراف كرده بودند، عیسی واقعاً مسیح خدا بود، پس دلیلی نداشت كه ناامید و دلسرد شوند. اگر او مسح‌شده‌ی خدا بود، پس هدف او ناكام نمی‌ماند. مهم نبود كه چه بر سر او یا شاگردان می‌آید، در هر صورت برگ برنده در دست آنها بود. پیروزی و حقانیت آنها امری مسلم بود.

ط) دعوت به برداشتن صلیب ( ۹ :‏‌ ۲۳ -‏ ۲۷ )

۹:‏‌۲۳ حال كه خداوند دورنمایی از آینده را به دست داد، شاگردان را به پیروی از خود خواند. این امر بدین معنا بود كه خود را انكار كرده صلیب خود را بردارند. انكار نفس یعنی مشتاقانه از هرگونه حق انتخاب یا برنامه‌ریزی برای آینده‌ی زندگی صرف نظر كرده و خداوندی او را در هر قسمت از زندگی خود بپذیریم. برداشتن صلیب یعنی انتخاب آگاهانه‌ی روش زندگی او برای خودمان. این امر خود مشكلات ذیل را دربردارد:‏

  • ‏ مخالفت از سوی كسانی كه آنها را دوست داریم.
  • ‏ ملامت دنیا-‏ ترك خانه و خانواده و سرزمین و آسایش زندگی.
  • ‏ اعتماد كامل به خدا.
  • ‏ اطاعت از هدایت روح‌القدس.
  • ‏ اعلان پیغامی كه برای مردم نامأنوس است.
  • ‏ مسیری در تنهایی
  • ‏ حملات سازمان‌یافته از سوی رهبران مذهبی.
  • ‏ زحمت به خاطر عدالت.
  • ‏ تهمت و بی‌آبرویی.
  • ‏ فدا كردن زندگی خود برای دیگران.
  • ‏ مردن نسبت به دنیا و خود.

اما همه‌ی اینها درك مفهوم زندگی كه خود حیات (واقعی) است نیز به شمار می‌آید! و سرانجام به معنای علت وجود (زندگی) است. و از سویی به معنای پاداش ابدی است. ما به طور غریزی از زندگی كه در آن بخواهیم صلیب را بر دوش خود حمل كنیم، می‌گریزیم. اذهان ما در برابر این موضوع كه اراده‌ی خدا برای ما همین است مقاومت می‌كند. اما این سخن مسیح كه “اگر كسی بخواهد مرا پیروی كند” بدین معناست كه هیچ‌كس از این قائده مستثنی نیست و از كسی هم انتظار نمی‌رود.

۹:‏‌۲۴ به طور طبیعی انسان گرایش دارد تا زندگی خود را با همان خودخواهی، خودپسندی و همان روال عادی روزمره، نجات دهد. ما با آرمیدن در تجملات و آسایش و رفاه، با زیستن برای زمان حال، با افروختن بهترین استعدادهایمان به دنیا در قبال دریافت ذره‌ای امنیت كاذب، بر طبق خواسته‌ها و تمایلات خود رفتار می‌كنیم. اما با چنین روشی، زندگی خود را از دست می‌دهیم، به عبارتی، هدف حقیقی زندگی و خوشی عمیق روحانی كه ثمره‌ی آن است را از دست خواهیم داد! از سویی دیگر، زندگی خود را به خاطر نجات‌دهنده از دست خواهیم داد. اگر انگیزه‌های خودخواهانه‌ی خود را به دست باد بسپاریم، اگر پیش از هر چیز ملكوت خدا و عدالت او را بطلبیم، اگر خود را بی‌چون و چرا تسلیم او نماییم، مردم دنیا ما را دیوانه می‌پندارند. اما زندگی واقعی یعنی زیستن با ترك همه چیز. در چنین زندگی‌ای شادی، خوشی مقدس و رضایت عمیق درونی وجود دارد كه نمی‌توان آن را وصف نمود.

۹:‏‌۲۵ هنگامی كه نجات‌دهنده با آن دوازده شاگرد سخن می‌گفت، دریافت كه میل به ثروت می‌تواند شخص را از تسلیم كامل بار دارد. از این رو او گفت، “فرض كنید طلا و نقره‌ی تمام جهان را اندوخته‌اید، یا مالك اراضی و اموال بسیاری باشید، یا سهام‌دار بزرگی باشید، هر چیزی كه ارزش مادی داشته باشد و فرض كنید كه در راه این تلاش‌های سراسیمه‌ی خود برای كسب این چیزها، هدف حقیقی زندگی را گم كنید، كدامیك برای شما بهتر خواهد بود؟ برای مدت كوتاهی مالك این چیزها خواهید بود، سپس آن را تا به ابد از دست خواهید داد. معامله‌ی احمقانه‌ای خواهد بود كه به خاطر مقداری پول و ثروت فانی زندگی را از دست بدهید.”

۹:‏‌۲۶ یكی دیگر از موانعی كه شخص را از تعهد كامل به مسیح باز می‌دارد ترس و شرمساری است. كاملاً نامعقول است كه مخلوق از خالق خود عار داشته باشد، یا اینكه گناهكار از نجات‌دهنده‌ی خود شرمنده باشد، با جدیت در برابر این مسأله هشدار می‌دهد. اگر به خاطر هدایت زندگی مسیحیان اسمی یا با همسان شدن با عوام‌الناس از او عار داشته باشیم، پسر انسان نیز وقتی كه در جلال خود و جلال پدر و ملائكه‌ی مقدسه آید، از ما عار خواهد داشت. او بر جلال ظهور ثانویه‌ی خود كه از سه جهت می‌تابد (جلال خود، جلال پدر و جلال ملائكه) تأكید ورزیده چنین می‌گوید كه هر عار یا سرزنشی كه اكنون به خاطر او متحمل می‌شویم به هنگام ظهور او در جلال كم‌اهمیت خواهد بود، جلالی كه با عار كسانی كه او را انكار می‌كنند مقایسه شده‌است.

۹:‏‌۲۷ اشاره‌ی مسیح به جلال خود نقطه‌ی اتصال به مطالب بعدی را شكل می‌دهد. او اكنون پیشگویی می‌كند كه بعضی از شاگردانی كه آنجا حاضر هستند پیش از مرگ خود ملكوت خدا را خواهند دید. تحقق سخنان او در آیات ۲۸-‏۳۶، واقعه‌ی كوه تبدیل هیأت، یافت می‌شود. آن شاگردان پطرس، یعقوب و یوحنا بودند. آنها بر روی آن كوه دورنمایی از آنچه خداوند عیسی به هنگام برقراری ملكوت خود بر روی زمین خواهد بود را به چشم خود دیدند. پطرس تحت تأثیر این واقعه در رساله‌ی دوم خود چنین نوشته است:‏

زیرا كه در پی افسانه‌های جعلی نرفتیم، چون از قوت و آمدن خداوند ما عیسی مسیح شما را اعلام داریم، بلكه كبریایی او را دیده بودیم. زیرا از خدای پدر اكرام و جلال یافت هنگامی كه آوازی از جلال كبریایی به او رسید كه “این است پسر حبیب من كه از وی خشنودم.” و این آواز را ما زمانی كه با وی در كوه مقدس بودیم، شنیدیم كه از آسمان آورده شد (۱:‏‌۱۶-‏۱۸).

به ادامه‌ی تعلیم خداوند در این عبارات توجه نمایید. او ابتدا از رنج، طردشدگی و مرگ قریب‌الوقوع خود سخن گفت. سپس شاگردان را خواند تا با انكار نفس و قبول رنج و وقف زندگی خود او را پیروی كنند. اكنون در ادامه‌ی سخنان خود می‌گوید:‏ “اما از یاد نبرید! اگر با من رنج بكشید، با من سلطنت خواهید كرد. در پس صلیب جلال است. پاداش بستگی به بهایی دارد كه پرداخته‌اید.”

ظ) تبدیل هیأت پسر انسان ( ۹ :‏‌ ۲۸ -‏ ۳۶ )

۹:‏‌۲۸-‏۲۹ در حدود هشت روز بعد عیسی پطرس، یوحنا و یعقوب را برداشته بر فراز كوهی برآمد تا دعا كند. موقعیت این كوه برایمان مبهم است، كوه هرمون گرچه مرتفع و از برف پوشیده است اما محتمل‌ترین حدس به شمار می‌آید. هنگامی كه خداوند دعا می‌كرد، چهره‌ی او تغییر كرد. یك حقیقت اعجاب‌برانگیز، اینكه در میان چیزهائی كه دعا در آنها تغییر ایجاد می‌كند، یكی چهره‌ی شخص است. چهره‌ی او با تشعشعی تابناك می‌درخشید، و لباس او با سفیدی خیره‌كننده‌ای می‌تابید. همانگونه كه در بالا گفته شد، این واقعه جلال او را در ملكوت آینده‌اش به تصویر می‌كشید. هنگامی كه او اینجا روی زمین بود، جلال او به طور عادی در جسم انسانی او پوشیده بود. او اینجا در فروتنی و همچون غلامی زندگی می‌كرد. اما به هنگام سلطنتش، جلال او به طور كامل آشكار خواهد شد. همه او را در جلال و شكوه و عظمت خواهند دید.

پروفسور راجرز (W. H. Rogers) به خوبی در باب این موضوع گفته است:‏

ما در تبدیل هیأت، تمام ویژگی‌های برجسته‌ی ملكوت آینده را به مقیاس كمتر پیش رو داریم. عیسی را نه در جامه‌ی ژنده‌ی خفت و سرافكندگی بلكه در لباس جلال می‌بینیم. موسی را در وضعیت جلال‌یافته مشاهده می‌كنیم، بیانگر شخصی كه تولد تازه یافته و از مرگ گذشته به ملكوت داخل شده‌است. ایلیا را مشاهده می‌كنیم كه با جلال پوشانیده شده‌است. بیانگر شخص نجات یافته‌ای كه با تبدیل شدن وارد ملكوت گشته است. سه شاگرد به نام‌های پطرس، یعقوب و یوحنا هستند كه جلال نیافته‌اند، بیانگر اسرائیلی كه به هنگام سلطنت هزار ساله در جسم بسر می‌برند. انبوهی از جمعیت هم پای كوه هستند كه بیانگر ملت‌هائی كه پس از برقراری ملكوت بدان داخل خواهند شد.

۹:‏‌۳۰-‏۳۱ موسی و الیاس با عیسی در مورد رحلت او كه می‌بایست به زودی در اورشلیم واقع شود، گفتگو می‌كردند. توجه نمائید كه از مرگ او به عنوان یك واقعه سخن گفته می‌شود. همچنین توجه كنید كه مرگ تنها یك رحلت (تحت‌اللفظی:‏ خروج) است نه توقف زندگی بلكه عزیمت از مكانی به مكان دیگر.

۹:‏‌۳۲-‏۳۳ شاگردان به هنگام وقوع این رویداد در خواب بودند. اسقف رایل در این مورد چنین می‌گوید:‏

توجه داشته باشیم كه همین شاگردانی كه به هنگام وقوع چشم‌اندازی از جلال در خواب بودند، در عذابی كه مسیح در باغ جتسیمانی می‌كشید نیز در خواب بودند. لازم است پیش از اینكه به آسمان داخل شویم جسم و خون تبدیل شوند. جسم ناتوان ما نه می‌تواند به هنگام دشواری‌ها با مسیح بیدار بماند و نه در جلال یافتن او. باید پیش از اینكه به آسمان داخل شویم ساختار جسمی ما تبدیل یابد.

پس بیدار شده، انوار درخشان جلال مسیح را دیدند. پطرس برای اینكه فرصت مقدس را حفظ كند، پیشنهاد كرد سه سایبان برپا دارند، یكی به افتخار عیسی، یكی برای موسی و یكی برای ایلیا. اما ایده‌ی او بر غیرت بدون معرفت استوار بود.

۹:‏‌۳۴-‏۳۶ صدای خدا از ابر برآمد و آنها را در برگرفت، كه می‌گفت عیسی پسر حبیب او است، و به آنها می گفت كه او را بشنوند یا اطاعت نمایند. به محض اینكه آن صدا به پایان رسید، موسی و ایلیا ناپدید شدند. عیسی تنها آنجا ایستاده بود. ملكوت نیز به مانند همین واقعه خواهد بود، او در همه چیز افضل خواهد بود. او جلال خود را قسمت نخواهد كرد.

چنان ترس و هیبت عمیقی شاگردان را فراگرفته بود كه در مورد آن وقایع با دیگران صحبت نكردند.

ع) شفای پسری دیوزده ( ۹ :‏‌ ۳۷ -‏ ۴۳ الف)

۹:‏‌۳۷-‏۳۹ عیسی و شاگردان روز بعد از كوه جلال به دشت انسان‌های محتاج بازگشتند. همیشه لحظاتی از شور وشعف روحانی در زندگی هست، اما خدا با دوره‌ای از مشقت و كار روزانه تعادل را برقرار می‌سازد. از میان آن گروهی كه او را استقبال نمودند پدری پریشان خاطر بیرون آمده، از عیسی التماس نمود كه به پسر دیوزده او كمك كند. او یگانه پسر و تنها دلخوشی او بود. پس چه اندوه وصف‌ناپذیری آن پدر در خود داشت چرا كه می‌دید پسرش در تسخیر ناشی از دیوزدگی شده‌است. این تشنج‌ها بدون اینكه هشدار دهند رخ می‌دادند. آن پسر فریاد می‌زد و پس كف از دهانش بیرون می‌آمد. آن دیو تنها پس از تقلا و تلاش‌های هراس انگیز از سوی پسر از او جدا می‌شد و او را كوفته و فشرده رها می‌كرد.

۹:‏‌۴۰ این پدر آشفته قبلاً برای كمك نزد شاگردان رفته بود ولی آنها قدرت آن را نداشتند. چرا شاگردان قادر نبودند به او كمك كنند؟ شاید آنها در خدمت خود حرفه‌ای شده‌بودند. شاید آنها می‌پنداشتند بدون ممارست روحانی می‌توانند روی خدمت پر از روح خود حساب كنند. شاید خیلی چیزها را بی‌اهمیت می‌پنداشتند.

۹:‏‌۴۱ خداوند عیسی از دیدن این منظره‌ی رقت‌بار محزون گردید او بدون اینكه شخص خاصی را در آن جمع خطاب كند گفت:‏ “ای فرقه‌ی بی‌ایمان كج‌روش...” شاید مقصود او شاگردان، مردم، پدر یا به طور كلی همه‌ی آنها بود. آنها همه علی‌رغم‌اینكه می‌توانستند بر قدرت بی‌نهایت او توكل كنند اما در برابر نیازهای بشر ناتوان بودند. او تا به كی باید با آنها می‌بود و آنها را تحمل می‌كرد؟ سپس به آن پدر گفت:‏ “پسر خود را اینجا بیاور.”

۹:‏‌۴۲-‏۴۳ الف هنگامی كه آن پسر نزد عیسی می‌آمد، دیو او را گرفته و به سختی او را به زمین افكند. اما عیسی تحت تأثیر نمایش قدرت روح ابلیس قرار نگرفت، بی‌ایمانی مردم بود كه مانع پیشرفت او می‌شد نه قدرت دیو. او آن روح خبیث را بیرون كرده، طفل را شفا بخشید، و به پدرش سپرد. مردم همه متحیر شدند. آنها دریافتند كه خدا معجزه‌ای انجام داده است و در آن معجزه بزرگی خدا را دیدند.

غ) پسر انسان مرگ و قیام خود را پیشگویی می‌كند ( ۹ :‏‌ ۴۳ ب-‏ ۴۵ ).

۹:‏‌۴۳ب-‏۴۴ شاید شاگردان ترجیح می‌دادند استاد آنها به انجام معجزات ادامه دهد تا اینكه تمامی ملت اسرائیل فریاد زده او را بعنوان پادشاه خود اعلام كنند. خداوند برای اینكه ذهن آنها را از این اشتباه باز دارد باز هم به آنها یادآوری نمود كه پسر انسان باید به دست‌های مردم تسلیم شود، یعنی به دست مردم كشته شود.

۹:‏‌۴۵ چرا آنها این پیشگویی را درك نكردند؟ تنها به این خاطر كه این باور قدیمی را در ذهن داشتند كه سیمای یك قهرمان محبوب است. طبق افكار و باور آنها مرگ مسیح شكست محسوب می‌شد. امید آنها آن قدر قوی بود كه قادر نبودند حتی لحظه‌ای هم عقیده‌ی مخالف آن را در سر بپرورانند. این خدا نبود كه حقیقت را از آنها پنهان نگاه داشته بود، بلكه خود آنها نمی‌خواستند باور كنند. حتی ترسیدند كه توضیح آن را بپرسند، گوئی كه می‌ترسیدند، ترسشان عیان شود!

ف) بزرگی حقیقی در ملكوت ( ۹ :‏‌ ۴۶ -‏ ۴۸ )

۹:‏‌۴۶ شاگردان نه‌تنها انتظار داشتند كه ملكوت پرجلال خداوند به زودی برقرار گردد، بلكه به دنبال بزرگی در ملكوت نیز بودند. آنها در میان خود بر سر این موضوع بحث می‌كردند كه كدام یك از آنها بزرگتر است.

۹:‏‌۴۷-‏۴۸ عیسی كه می‌دانست آن سؤال آنها را آشفته ساخته، طفل كوچكی را نزد خود آورد و گفت هركس كه طفل كوچكی را به نام او قبول كند. در نگاه اول، به نظر نمی‌رسد كه سخن او ارتباطی با این سؤال شاگردان كه چه كسی در میانشان بزرگتر است، داشته باشد. اما اگر چه آشكار نیست، به نظر ارتباط معنایی آن چنین باشد:‏ بزرگی حقیقی در محبت كردن به كوچكترین‌ها است، به ناتوانان، به كسانی كه دنیا آنها را نادیده انگاشته است. بنابراین هنگامی كه عیسی گفت:‏ “هر كه از جمیع شما كوچكتر باشد، همان بزرگ خواهد بود” مقصودش كسانی بود كه خود را فروتن می‌سازند تا دست ایماندارانی كه تحقیر شده‌اند، بی‌اهمیت هستند، و یا از نظرها پنهان هستند را بگیرند.

در متی ۱۸:‏‌۴ خداوند گفته است كه بزرگترین شخص در ملكوت آسمان كسی است كه خود را همچون طفلی فروتن سازد. اینجا در انجیل لوقا موضوع بر سر یكی دانستن خود با كوچكترین‌ها در میان فرزندان خدا است. در هر دو مورد، فروتنی مهم است، همان كاری كه نجات‌دهنده خود انجام داد.

ق) پسر انسان فرقه‌گرایی را منع می‌كند ( ۹ :‏‌ ۴۹ -‏ ۵۰ )

۹:‏‌۴۹ به نظر این واقعه رفتاری را به تصویر می‌كشد كه خداوند از شاگردان خود خواست تا از آن اجتناب ورزند. آنها شخصی را یافته بودند كه به نام عیسی دیوها را اخراج می‌كند. آنها آن شخص را منع نمودند به خاطر اینكه یكی از پیروان آنها نبود. به عبارتی دیگر، نمی‌خواستند فرزندی از فرزندان خداوند را به نام او بپذیرند. آنها متعصب و تنگ‌نظر بودند. آنها باید خوشحال می‌شدند. كه دیوی از شخصی خارج شده‌است. آنها نباید هیچگاه نسبت به شخص و گروهی كه بیشتر از آنها دیو خارج می‌كند حسادت ورزند. اما همان شاگرد باید در برابر خواسته‌های خودخواهانه‌ی خود می‌ایستاد، در برابر انحصاری كردن قدرت و اقتدار روحانی.

۹:‏‌۵۰ عیسی به او گفت:‏ “او را ممانعت مكنید زیرا هر كه ضد شما نیست با شماست.” تا آنجائی كه به شخص و كار مسیح مربوط می‌شود، میانه‌ی بی‌طرفی وجود ندارد. اگر انسان‌ها با مسیح نیستند، بر ضد او هستند. اما هنگامی كه سخن از خدمت مسیحی به میان می‌آید ای. ال. ویلیامز (A. L. Williams) می‌گوید:‏

مسیحیان پرتلاش باید به یاد داشته باشند هرگاه كه دیگران به نام مسیح هر كاری انجام می‌دهند، به طور كلی باید هدف او را پیش ببرند.... پاسخ استاد حقیقت وسیع و دور از دسترسی را در برداشت. هیچ جامعه‌ی زمینی هر چند هم مقدس قادر نخواهد بود صرفاً مدعی قدرت الهی‌ای باشد كه از استفاده‌ی درست و وفادارانه از نام او جدا باشد.

۷. شدت گرفتن مخالفت با پسر انسان ( ۹ :‏‌ ۵۱ -‏ ۱۱ :‏‌ ۵۴ )

الف) سامره پسر انسان را نمی‌پذیرد ( ۹ :‏‌ ۵۱ -‏ ۵۶ )

۹:‏‌۵۱ زمان صعود عیسی به آسمان نزدیك می‌شد. او به خوبی به این امر واقف بود. او همچنین می‌دانست كه صلیب نیز در این بین قرار دارد، از این رو با عزمی راسخ به سوی اورشلیم و هر آنچه در آنجا به انتظارش بود حركت كرد.

۹:‏‌۵۲-‏۵۳ یكی از بلاد سامریان كه بر سر مسیر او بود نسبت به پسر خدا روی خوشی نشان نداد. مردم می‌دانستند كه او عازم اورشلیم است، از این رو دلیل كافی برای نپذیرفتن او داشتند. گذشته از اینها بین سامریان و یهودیان نفرت شدیدی وجود داشت. تعصب، روح كوته‌نظر، دیدگاه جدایی‌طلبانه و غرور افراطی آنها باعث شده‌بود كه خداوند جلال را نپذیرند.

۹:‏‌۵۴-‏۵۶ یعقوب و یوحنا آن قدر از این عمل بی‌ادبانه‌ی آنها خشمگین شده‌بودند كه پیشنهاد كردند آتش... از آسمان باریده آنها را نابود سازد. عیسی بی‌درنگ آنها را سرزنش كرد. او نیامده بود تا جان مردم را هلاك سازد بلكه تا نجات دهد. این سال پسندیده‌ی خداوند بود، و نه روز انتقام برای خدای ما. ویژگی آنها باید فیض باشد و نه انتقام‌جویی.

ب) موانع شاگردی ( ۹ :‏‌ ۵۷ -‏ ۶۲ )

۹:‏‌۵۷ ما در این آیات با سه به اصطلاح شاگرد آشنا می‌شویم كه سه مانع اصلی بر سر راه شاگردی خالصانه را به تصویر می‌كشند. اولین شخص كاملاً به خود اطمینان داشت كه می‌خواهد عیسی را هر جا كه او می‌رود متابعت نماید. او صبر نكرد كه در این امر خوانده شود، بلكه با شتابزدگی در این راه داوطلب شد. او اعتماد به نفس و اشتیاق نابجا داشت و از بهائی كه باید می‌پرداخت اطلاعی نداشت.

۹:‏‌۵۸ با یك نگاه به نظر نمی‌رسد كه پاسخ عیسی با خواسته آن شخص ارتباطی داشته باشد. با این حال، در واقع ارتباطی بسیار نزدیك وجود دارد. عیسی در جواب او می‌گفت:‏ “آیا می‌دانی متابعت از من به چه معنا است؟ پیروی از من یعنی ترك آسایش و رفاه زندگی. من حتی خانه‌ای ندارم كه آن را از آن خود دانم. زمین نمی‌تواند وسایل آسایش مرا فراهم آورد. روباهان و مرغان هوا از نظر برخوردار بودن از امنیت و آسایش طبیعی نسبت به من وضعیت بهتری دارند. آیا باز هم مایل هستی مرا متابعت نمایی، حتی اگر به معنای از دست دادن چیزهایی باشد كه حق مسلم شما است؟” هنگامی كه می‌خوانیم پسر انسان را جای سر نهادن نیست، گویی دلمان برای او به رحم می‌آید. یكی از مفسران چنین اظهار می‌دارد:‏ “او به ترحم شما نیازی ندارد. دلتان برای خودتان به رحم آید، چرا كه اگر خانه‌ای دارید، از سویی عیسی شما را می‌خواند تا به مكان‌های بلند دنیا بروید خانه شما مانع رفتن شما می‌شود.” ما دیگر درباره‌ی آن مرد نمی‌شنویم و تنها می‌توانیم چنین فرض كنیم كه او مایل نبود آسایش و رفاه زندگی را به بهای پیروی از پسر خدا از دست بدهد.

۹:‏‌۵۹ شخص دوم دعوت عیسی به پیروی از او را شنید. او مشتاق بود كه همراه او برود، اما باید ابتدا كاری را انجام می‌داد. او می‌خواست كه برود و پدر خود را دفن كند. به آنچه او گفت توجه نمایید. “خداوندا، اول مرا رخصت ده...” به عبارتی دیگر، “خداوندا..... اول من.” او عیسی را خداوند خواند، اما در حقیقت او خواسته‌ها و تمایلات خود را در اولویت قرار داد. واژه‌های “خداوند” و “اول من”، به طور كلی با هم ضدیت دارند، ما تنها باید یكی از آنها را انتخاب نماییم. چه پدر او مرده بود و یا اینكه پسر در خانه منتظر مرگ او بود، موضوع هیچ فرقی نمی‌كرد، او اجازه داده بود تا چیز دیگری بر دعوت عیسی سبقت جوید. البته احترام قائل شدن برای شخصی كه فوت كرده یا پدری كه در حال مرگ است امری است بجا و شایسته، اما هنگامی كه هر شخص یا هر چیز دیگری بر مسیح سبقت جوید، بدون تردید گناه است. این شخص كار دیگری داشت، شاید بگوییم، حرفه، شغل... و این امر او را از مسیر شاگردی خالصانه دور نگاه می‌داشت.

۹:‏‌۶۰ خداوند با این سخن تفكر دو سوگرایی او را توبیخ كرد، “بگذار مردگان خود را دفن كنند. اما تو برو و به ملكوت خدا موعظه كن.” شخصی كه در روح مرده است می‌تواند مردگان در جسم را دفن كند، اما او نمی‌تواند انجیل را موعظه نماید. شاگردان نباید به كارهائی كه نجات‌یافتگان هم به مانند مسیحیان انجام می‌دهند اولویت ببخشند. شخص ایماندار باید اطمینان حاصل نماید كه نمی‌تواند خود را از هدف اصلی زندگی خود دور نگاه دارد. كار اصلی او پیشبرد هدف مسیح بر روی زمین است.

۹:‏‌۶۱ سومین شخص كه به گمان خود شاگرد بود، مانند آن شخص اول بود كه می‌خواست از مسیح متابعت نماید. او با بیان این تناقض كه “خداوندا... اول من” همانند شخص دوم بود. او ابتدا می‌خواست با خانواده‌اش وداع نماید. این تقاضای او معقول و شایسته بود، اما حتی احترامات معمول زندگی اگر بر اطاعت كامل و بیدرنگ مقدم باشد اشتباه خواهند بود.

۹:‏‌۶۲ عیسی بدو گفت به محض اینكه دست خود را به شخم زدن دراز كرد، دیگر نباید به پشت سر خود نگاه كند، و اگر نه شایسته‌ی ملكوت خدا نخواهدبود. پیروان مسیح نه از عناصر سست زمان و نه از احساسات خیال‌انگیز ساخته شده‌اند، فكر و خیال خانواده و فرزندان هر چقدر هم كه مشروع و قانونی باشند، نباید آنها را از ترك كامل همه چیز برای او باز دارند، مقصود از عبارت “شایسته‌ی ملكوت خدا نمی‌باشند” نجات نیست، بلكه خدمت است. اصلاً مسأله بر سر ورود به ملكوت نیست بلكه خدمت در ملكوتی كه بدان داخل گشته‌ایم. شایستگی ما برای ورود به ملكوت در شخص و كار خدا و عیسی است. با ایمان به او این شایستگی را كسب می‌كنیم.

پس ما سه مانع مهم بر سر راه شاگردی داریم كه در این اشخاص به تصویر كشیده شده‌اند:‏

۱. رفاه مادی

۲. شغل یا كار

۳. خانواده و دوستان

عیسی باید بدون وجود هیچ رقیبی بر قلبمان سلطنت كند. تمام دلبستگی‌ها و وفاداری‌ها باید در مرحله‌ی دوم قرار گیرند.

انجیل به روایت لوقا

فصل   ۹

۱  پس دوازده شاگرد خود را طلبیده، به ایشان قوّت و قدرت بر جمیع دیوها و شفا دادن امراض عطا فرمود.

۲  و ایشان را فرستاد تا به ملکوت خدا موعظه کنند و مریضان را صحّت بخشند.

۳  و بدیشان گفت، هیچ چیز بجهت راه برمدارید، نه عصا و نه توشهدان و نه نان و نه پول و نه برای یک نفر دو جامه.

۴  و به هرخانهای که داخل شوید، همان جا بمانید تا از آن موضع روانه شوید.

۵  و هر که شما را نپذیرد، وقتی که از آن شهر بیرون شوید، خاک پایهای خود را نیز بیفشانید تا بر ایشان شهادتی شود.

۶  پس بیرون شده، در دهات می‌گشتند و بشارت می‌دادند و در هرجا صحّت می‌بخشیدند.

۷  امّا هیرودیسِ تیترارک، چون خبر تمام این وقایع را شنید، مضطرب شد زیرا بعضی می‌گفتند که یحیی از مردگان برخاسته است،

۸  و بعضی که الیاس ظاهر شده و دیگران، که یکی از انبیای پیشین برخاسته است.

۹  امّا هیرودیس گفت سر یحیی را از تنش من جدا کردم. ولی این کیست که دربارهٔ او چنین خبر می‌شنوم؟ و طالب ملاقات وی می‌بود.

۱۰  و چون رسولان مراجعت کردند، آنچه کرده بودند بدو بازگفتند. پس ایشان را برداشته به ویرانهای نزدیک شهری که بیت صیدا نام داشت به خلوت رفت.

۱۱  امّا گروهی بسیار اطّلاع یافته، در عقب وی شتافتند. پس ایشان را پذیرفته، ایشان را از ملکوت خدا اعلام می‌نمود و هر که احتیاج به معالجه می‌داشت، صحّت می‌بخشید.

۱۲  و چون روز رو به زوال نهاد، آن دوازده نزد وی آمده، گفتند، مردم را مرخّص فرما تا به دهات و اراضی این حوالی رفته، منزل و خوراک برای خویشتن پیدا نمایند، زیرا که در اینجا در صحرا می‌باشیم.

۱۳  او بدیشان گفت، شما ایشان را غذا دهید. گفتند، ما را جز پنج نان و دو ماهی نیست مگر برویم و بجهت جمیع این گروه غذا بخریم!

۱۴  زیرا قریب به پنجهزار مرد بودند. پس به شاگردان خود گفت که، ایشان را پنجاه پنجاه، دسته دسته، بنشانند.

۱۵  ایشان همچنین کرده، همه را نشانیدند.

۱۶  پس آن پنج نان و دو ماهی را گرفته، به سوی آسمان نگریست و آنها را برکت داده، پاره نمود و به شاگردان خود داد تا پیش مردم گذارند.

۱۷  پس همه خورده سیر شدند و دوازده سبد پر از پاره‌های باقیمانده برداشتند.

۱۸  و هنگامی که او به تنهایی دعا می‌کرد و شاگردانش همراه او بودند، از ایشان پرسیده،گفت، مردم مرا کِه می‌دانند؟

۱۹  در جواب گفتند، یحیی تعمید‌دهنده و بعضی الیاس و دیگران می‌گویند که یکی از انبیای پیشین برخاسته است.

۲۰  بدیشان گفت، شما مرا کِه می‌دانید؟ پطرس در جواب گفت، مسیح خدا.

۲۱  پس ایشان را قدغن بلیغ فرمود که هیچ‌کس را از این اطّلاع مدهید.

۲۲  و گفت، لازم است که پسر انسان زحمت بسیار بیند و از مشایخ و رؤسای کهنه و کاتبان ردّ شده، کشته شود و روز سوم برخیزد.

۲۳  پس به همه گفت، اگر کسی بخواهد مرا پیروی کند می‌باید نفس خود را انکار نموده، صلیب خود را هر روزه بردارد و مرا متابعت کند.

۲۴  زیرا هر که بخواهد جان خود را خلاصی دهد آن را هلاک سازد و هر کس جان خود را بجهت من تلف کرد، آن را نجات خواهد داد.

۲۵  زیرا انسان را چه فایده دارد که تمام جهان را ببرد و نفس خود را بر باد دهد یا آن را زیان رساند.

۲۶  زیرا هر که از من و کلام من عار دارد، پسر انسان نیز وقتی که در جلال خود و جلال پدر و ملائکه مقدّسه آید، از او عار خواهد داشت.

۲۷  لیکن هرآینه به شما می‌گویم که بعضی از حاضرین در اینجا هستند که تا ملکوت خدا را نبینند ذائقهٔموت را نخواهند چشید.

۲۸  و از این کلام قریب به هشت روز گذشته بود که پطرس و یوحنّا و یعقوب را برداشته، بر فراز کوهی برآمد تا دعا کند.

۲۹  و چون دعا می‌کرد، هیأتِ چهره او متبّدل گشت و لباس او سفید و درخشان شد.

۳۰  که ناگاه دو مرد، یعنی موسی و الیاس با وی ملاقات کردند.

۳۱  و به هیأت جلالی ظاهر شده، دربارهٔ رحلت او که می‌بایست به زودی در اورشلیم واقع شود، گفتگو می‌کردند.

۳۲  امّا پطرس و رفقایش را خواب در ربود. پس بیدار شده، جلال او و آن دو مرد را که با وی بودند، دیدند.

۳۳  و چون آن دو نفر از او جدا می‌شدند، پطرس به عیسی گفت که، ای استاد، بودن ما در اینجا خوب است. پس سه سایبان بسازیم یکی برای تو و یکی برای موسی و دیگری برای الیاس. زیرا که نمی‌دانست چه می‌گفت.

۳۴  و این سخن هنوز بر زبانش می‌بود که ناگاه ابری پدیدار شده، بر ایشان سایه افکند و چون داخل ابر می‌شدند، ترسان گردیدند.

۳۵  آنگاه صدایی از ابر برآمد که این است پسر حبیبِ من، او را بشنوید.

۳۶  و چون این آواز رسید، عیسی را تنها یافتند و ایشان ساکت ماندند و از آنچه دیده بودند، هیچ‌کس را در آن ایّام خبر ندادند.

۳۷  و در روز بعد چون ایشان از کوه به زیر آمدند، گروهی بسیار او را استقبال نمودند.

۳۸  که ناگاه مردی از آن میان فریادکنان گفت، ای استاد به تو التماس می‌کنم که بر پسر من لطف فرمایی زیرا یگانه من است.

۳۹  که ناگاه روحی او را می‌گیرد و دفعهًٔ صیحه می‌زند و کف کرده مصروع می‌شود و او را فشرده، به دشواری رها می‌کند.

۴۰  و از شاگردانت درخواست کردم که او را بیرون کنند نتوانستند.

۴۱  عیسی در جواب گفت، ای فرقه بی‌ایمانِ کج رَوِش، تا کی با شما باشم و متحمّل شما گردم؟ پسر خود را اینجا بیاور!

۴۲  و چون او می‌آمد، دیو او را دریده، مصروع نمود. امّا عیسی آن روح خبیث را نهیب داده، طفل را شفا بخشید و به پدرش سپرد.

۴۳  و همه از بزرگی خدا متحیّر شدند و وقتی که همه از تمام اعمال عیسی متعجّب شدند، به شاگردان خود گفت،

۴۴  این سخنان را در گوشهای خود فراگیرید زیرا که پسر انسان به دستهای مردم تسلیم خواهد شد.

۴۵  ولی این سخن را درک نکردند و از ایشان مخفی داشته شد که آن را نفهمند و ترسیدند که آن را از وی بپرسند.

۴۶  و در میان ایشان مباحثه شد که کدام یک از ما بزرگتر است؟

۴۷  عیسی خیال دل ایشان را ملتفت شده، طفلی بگرفت و او را نزد خود برپا داشت

۴۸  و به ایشان گفت، هر که این طفل را به نام من قبول کند، مرا قبول کرده باشد و هر که مرا پذیرد، فرستنده مرا پذیرفته باشد. زیرا هر که از جمیع شما کوچکتر باشد، همان بزرگ خواهد بود.

۴۹  یوحنّا جواب داده گفت، ای استاد شخصی را دیدیم که به نام تو دیوها را اخراج می‌کند و او را منع نمودیم، از آن رو که پیروی ما نمی‌کند.

۵۰  عیسی بدو گفت، او را ممانعت مکنید زیرا هر که ضدّ شما نیست با شماست.

۵۱  و چون روزهای صعود او نزدیک می‌شد، روی خود را به عزم ثابت به سوی اورشلیم نهاد.

۵۲  پس رسولان پیش از خود فرستاده، ایشان رفته به بلدی از بلاد سامریان وارد گشتند تا برای او تدارک بینند.

۵۳  امّا او را جای ندادند از آن رو که عازم اورشلیم می‌بود.

۵۴  و چون شاگردان او، یعقوب و یوحنّا این را دیدند گفتند، ای خداوندآیا می‌خواهی بگوییم که آتش از آسمان باریده، اینها را فرو گیرد چنانکه الیاس نیز کرد؟

۵۵  آنگاه روی گردانیده بدیشان گفت، نمی‌دانید که شما از کدام نوع روح هستید.

۵۶  زیرا که پسر انسان نیامده است تا جان مردم را هلاک سازد بلکه تا نجات دهد. پس به قریهای دیگر رفتند.

۵۷  و هنگامی که ایشان می‌رفتند، در اثنای راه شخصی بدو گفت، خداوندا، هر جا روی تو را متابعت کنم.

۵۸  عیسی به وی گفت، روباهان را سوراخها است و مرغان هوا را آشیانه‌ها، لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.

۵۹  و به دیگری گفت، از عقب من بیا. گفت، خداوندا اوّل مرا رخصت ده تا بروم پدر خود را دفن کنم.

۶۰  عیسی وی را گفت، بگذار مردگان مردگان خود را دفن کنند. امّا تو برو و به ملکوت خدا موعظه کن.

۶۱  و کسی دیگر گفت، خداوندا تو را پیروی می‌کنم لیکن اوّل رخصت ده تا اهل خانهٔ خود را وداع نمایم.

۶۲  عیسی وی را گفت، کسی که دست را به شخم زدن دراز کرده، از پشت سر نظر کند، شایستهٔ ملکوت خدا نمی‌باشد.