Persepolis

خ) جایگاه شریعت در زندگی ایمانداران (باب ۷)

حلا پولس رسول سؤالی را پیش می‌کشد که لزوماً در این قسمت مطرح خواهد شد:‏ ارتباط مسیحیان با شریعت چیست؟ شاید پولس ایماندارانی یهودی را نیز خصوصاً در ذهن خود داشت که به سؤال او جواب می‌‌دادند از آنجایی که شریعت به اسرائیل داده شده بود ولی اصول اخلاقی و شرعی به ایمانداران امّت‌‌هایی حکم می‌‌شد که از روی نادانی می‌‌خواستند خود را زیر شریعت به عنوان قانونی برای زندگی پس از عادل شمردگیشان قرار دهند.

در باب ششم ما می‌‌بینیم که مرگ سلطه طبیعت گناه را در زندگی فرزند خدا به پایان می‌‌برد. حالا خواهیم دید که مرگ به همان شکل، سلطه شریعت را بر همه‌ی کسانی که تحت آن هستند به پایان می‌‌برد.

۷:‏۱ این آیه با ۶:‏۱۴ ارتباط دارد:‏ "چونکه زیر شریعت نیستید بلکه زیر فیض." ارتباطش این است:‏ "شما باید بدانید که زیر شریعت نیستید بلکه زیر فیض؛ یا آیا شما این حقیقت را که شریعت بر یک انسان تا زمانی که او زنده است حکمرانی می‌‌کند نمی‌‌دانید؟" پولس رو به کسانی صحبت می‌کند که عارفین قوانین شریعت هستند و کسانی که بنابراین باید آگاه باشند که شریعت چیزی برای گفتن به یک انسان مرده ندارد.

۷:‏۲ برای مثال زدن این امر، پولس نشان می‌‌دهد که چگونه مرگ پیمان ازدواج را می‌‌شکند. یک زن منکوحه بر حسب شریعت به شوهر زنده‌‌اش بسته است، امّا هرگاه بمیرد، از شریعت شوهرش آزاد خواهد شد.

۷:‏۳ اگر زنی به مرد دیگر بپیوندد مادامی که شوهرش حیات دارد، او مرتکب زنا شده است. ولی اگر شوهرش بمیرد او آزاد است که بدون ارتکاب به زنا و گناه به شخصی دیگری منکوحه گردد (با شخصی دیگر ازدواج کند).

۷:‏۴ در بکار بردن تماثیل، ما نباید روی تک‌‌تک جزئیات به شکل لغوی تکیه کنیم. به عنوان مثال:‏ نه شوهر و نه همسرش نشان‌‌دهنده شریعت نیستند. نکته تمثیل این است که فقط مرگ پیمان ازدواج را می‌‌شکند بنابراین مرگ ایماندار به مسیح، عادل‌‌شمردگی او را زیر شریعت می‌شکند (باطل می‌‌سازد).

توجه داشته باشید که پولس نمی‌‌گوید شریعت مرده است، شریعت هنوز خدمتی با ارزش در محکوم کردن گناه دارد. و به یاد داشته باشید که وقتی او می‌‌گوید:‏ "ما" در این متن دارد به کسانی فکر می‌کند که یهودی بودند و به مسیح روی آورده‌‌اند.

ما به وساطت جسد مسیح برای شریعت مرده شدیم، جسد در اینجا به جسد او در مرگ اشاره دارد. ما دیگر به شریعت بسته نمی‌‌باشیم. ما حالا به مسیح قیام کرده بسته شده‌‌ایم. یک پیمان ازدواج به سیله‌ی مرگ شکسته شده است و دیگری که تازه است شکل گرفته. و حالا که از شریعت آزاد هستیم، می‌‌توانیم برای خدا ثمر بیاوریم.

۷:‏۵ این اشاره به ثمر، در ذهن ما ثمری را به تصویر می‌‌کشد که ما در حین بودن در جسم به بار می‌ ‌آوردیم. عبارت در جسم ظاهراً به معنی "در بدن" نمی‌‌باشد. در جسم در اینجا جایگاه ما را پیش از اینکه نجات بیابیم توصیف می‌‌کند. پس جسم اساس جایگاه ما نیز در خدا بوده است. ما مسئول هر انچه که بودیم و هر آنچه که می‌‌توانستیم انجام دهیم برای کسب رضایت خدا بوده‌‌ایم. در جسم متضاد "در مسیح" است.

ما قبل از توبه و بازگشتمان تحت هوس‌ ‌های گناهانی که از شریعت بود عمل می‌‌کردیم. این بدین معنا نیست که شریعت آنها را به وجود آورده باشد بلکه فقط به وسیله نام بردن و سپس منع آنها، قدرت هوس را برای انجام دادن آنها تحریک می‌‌کرد.

این هوسهای گناه‌‌آلود در عبارت اعضای جسم ما پیدا می‌‌شوند و وقتی که ما تسلیم این وسوسه‌ها می‌‌شویم ثمری زهر‌آگین می‌‌آوریم که نتیجه‌‌اش موت است. در جایی دیگر پولس رسول از ثمره اعمال به عنوان ثمره جسم سخن به میان می‌‌آورد:‏ زنا، فسق، ناپاکی، فجور، بت‌‌پرستی، جادوگری، دشمنی، نزاع، کینه، خشم و تعصب، شقاق، بدعتها، حسد، قتل و مستی و لهو و لعب (غلاطیان۵:‏۱۹-‏۲۱).

۷:‏۶ در میان همه‌ی چیزهای فوق‌‌العاده که در زمان توبه برای ما اتفاق می‌‌افتند این امر وجود دارد که ما از شریعت آزاد می‌‌شویم. این نتیجه مردن ما با مسیح است. از آنجا که او به عنوان نمونه مرد، ما هم با وی مردیم. در مرگ او وی همه‌ی ادعاهای شریعت را به وسیله پرداخت تاوان گرانبهای آن ساکت کرد. بنابراین ما از شریعت آزاد هستیم و از لعنت همیشگی آن آزادیم. دیگر هیچ مخاطره‌‌ای برای ما وجود نخواهد داشت.

بهای خدا دوباره طلب نخواهد شد-‏
اوّل بر دستهای خونی من
و بعد دوباره در زمانی دیگر.
اگوستس.ام.تاپلیدی

ما حالا آزاد هستیم تا در تازگی روحی بندگی کنیم و نه در کهنگی حرف. انگیزه خدمت ما، محبت است و نه ترس. این خدمتی آزاد است و نه از روی اسارت. دیگر این مسئله بندگی ما نیست که در هر لحظه به فکر جزئیات و مراسم باشیم بلکه لذت بردن از جلال خدا و برکت دادن دیگران.

۷:‏۷ از کلّ این مبحث به نظر می‌‌آید که پولس خطری است برای شریعت. او گفته بود که ایمانداران نسبت به گناه و شریعت مرده‌‌اند و این شاید طرز فکری را ایجاد کند که شریعت شریر است. ولی این کاملاً از موضوع به دور است.

در ۷:‏۷-‏۱۳ او ادامه می‌‌دهد تا نقش مهمّی را که شریعت در حیات خودش قبل از نجات بر عهده داشته است توضیح دهد. او تأکید می‌‌کند که شریعت به خودی خود گناه‌‌آلود نیست بلکه شریعت گناه را در انسان‌ها نمایان می‌‌سازد. این شریعت بود که او را از فساد افتضاح قلبی‌‌اش آگاه ساخته است. تا موقعی که او خود را با دیگران مقایسه می‌‌کرد، او خود را منصف و مورد حرمت می‌‌پنداشت. ولی به محض اینکه شریعت خدا مطالبات خود را آغاز کرد وی به خانه او آمد آنهم با قدرت محکوم کننده‌‌اش پولس بی‌‌زبان و محکوم ماند.

فرمان خاصی که گناه را به او ظاهر کرد همین فرمان بود:‏ طمع مکن. طمع کردن در ذهن انسان انجام می‌‌گیرد. از آنجایی که پولس نباید هیچکدام از تجاوزات را مرتکب می‌‌شد، او بیشتر گناه می‌‌کرد و حالا فهمیده بود که تفکر زندگی او فاسد بوده‌است. او فهمید که تفکرات شیطانی هم مثل اعمال شیطانی گناه‌‌آلود هستند. او تفکر آلوده‌‌ای داشت. زندگی ظاهری او می‌‌توانست بدون شرم باشد ولی زندگی درونی‌‌اش، اتاقی از وحشت‌‌ها بود.

۷:‏۸ گناه از حکم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پدید آورد. طمع در اینجا یعنی همان حکم دهم ده فرمان. وقتی که شریعت همه انواع طمع‌‌های شریرانه را منع می‌‌کند، آلودگی طبیعت انسان مشتعل‌‌تر می‌‌شود که همه آنها را به اجرا در‌آورد. برای مثال، شریعت می‌‌گوید:‏ تو نباید هیچ‌کدام از لذات جنسی را در ذهن خود پرورش بدهی. تو نباید در دنیایی از لذات تخیلی زندگی کنی که هیچ منفعتی ندارد. شریعت تو را از زندگی کثیف، تخیلی و پست منع می‌‌کند. ولی عملاً قدرت انجام آن را به تو نمی‌‌دهد. بنابراین نتیجه این است که مردمی که زیر شریعت هستند تبدیل به افرادی ناپاک‌‌تر و دارای تخیلات بیشتری در زمینه امور جنسی و ناپاکی‌‌های شهوانی می‌‌شوند که قبلاً داشتند. آنها خواهند فهمید که هر موقع عملی منع شده است، طبیعت سقوط کرده می‌‌خواهد که آن را انجام دهد وقتی بیشتر علاقه به انجام دادن آن پیدا می‌‌کند:‏ آبهای دزدیده شده شیرین است و نان خفیفه لذیذ می‌‌باشد (امثال۹:‏۱۷).

بدون شریعت گناه مرده است. طبیعت گناه‌‌آلود مانند یک سگ خوابیده است، وقتی که شریعت می‌‌آید و می‌‌گوید:‏ انجام نده، سگ از خواب بلند شده و هر آنچه که منع شده است را با افراط انجام خواهد داد.

۷:‏۹ قبل از اینکه پولس به وسیله‌ی شریعت محکوم شود، او زنده بود که این یعنی طبیعت گناه‌‌آلود نسبتاً غیر فعّال بود و او از روی رضایت خاطر و نادانی در چاله گناهان قلبش افتاده بود.

ولی وقتی که حکم آمد -‏یعنی محکومیت شکننده-‏ طبیعت گناه‌آلود او از درون مشتعل شد. هر چقدر او بیشتر سعی می‌‌کرد که اطاعت کند، بدتر از قبل شکست می‌‌خورد. او در امید به دست آوردن نجات به وسیله شخص خود یا تلاشعایش مرد. او از همه تفکرات شخصی خود راجع به پاک بودن مرد. او از همه رویاهایش راجع به عادل‌‌شمردگی به وسیله حفظ و نگهداری شریعت مرد.

۷:‏۱۰ او فهمید که همان حکمی که برای حیات بود، عملاً موت را برای او به ارمغان آورد. ولی منظور او چه بود از اینکه گفت:‏ حکمی که برای حیات بود؟ این احتمالاً نگاهی است به لاویان ۵:‏۱۸ یعنی جایی که خدا گفت:‏ پس فرایض و احکام مرا نگاه دارید. که هر آدمی که آنها را بجا آورد در آنها زیست خواهد کرد، من یهوه هستم. حیات وعده داده شده در شریعت مال کسانی است که همه‌ی شریعت را نگه دارند. یک نوشته به نشانه هشدار در بیرون قفس شیر نصب شده است که می‌‌گوید:‏ "از میله‌‌ها فاصله بگیرید." اگر اطاعت کنید، حکم حیات را برای شما به همراه دارد. ولی برای بچه‌‌هایی که نااطاعتی کنند و برای نوازش کردن شیر جلو بروند، مرگ به بار خواهد آمد.

۷:‏۱۱ دوباره پولس تأکید می‌‌کند که شریعت نباید مورد سرزنش قرار بگیرد. این گناه درونی بود که وی را تحریک کرد آنچه را شریعت منع کرده انجام دهد. گناه او را فریب داد تا فکر کند میوه ممنوع آنقدر هم بد نیست و بالاخره برای او شادی خواهد آورد و این عاملش بود که او رفت و آن را برداشت. این گناه بود که به او گفت خدا وی را از لذات منع کرده است. بنابراین گناه او را کشت به طوری که مرگ را بهترین امید برای کسب نجات به وی معرّفی کرد.

۷:‏۱۲ خود شریعت مقدّس و هر حکم آن مقدّس و عادل و نیکو می‌‌باشد. تفکراتمان باید دائماً به خاطر داشته باشیم که در شریعت هیچ چیز اشتباهی وجود ندارد. شریعت توسط خدا داده شد و بنابراین کامل است و برای اداره خدا و مردم عالی و بی‌‌نقص می‌‌باشد. شریعت "وسائل خامی" است که با آن سروکار دارند، این شریعت به مردمی داده شد که گناهکار بودند. آنها نیاز به شریعت داشتند تا بدانند که گناه چیست ولی پشت آن نیازمند یک نجات دهنده بودند تا ایشان را از مجازات و قدرت گناه رهایی دهد.

۷:‏۱۳ آنچه که نیکویی آمده است به شریعت اشاره دارد چنانچه واضحاً در آیه قبلی آمد. پولس این سؤال را طرح می‌‌کند:‏ آیا نیکویی (شریعت) برای من موت گردید؟ که یعنی "آیا شریعت مقصّر است،" شریعت گناه را "به وجود نیاورد" ولی شریعت گناه را در خبیث بودن و آلوده بودنش نشان می‌‌دهد. "از شریعت دانستن گناه است" (۳:‏۲۰ب). ولی این همه چیز نیست! طبیعت گناه‌‌آلود انسان چگونه به شریعت مقدّس خدا که گناه را منع کرده است جواب پس خواهد داد؟ جواب کاملاً روشن است. آنچه که هوسهای غیر فعّال (خفته) بود حالا تبدیل به مصائب می‌‌شوند! بنابراین از شریعت استفاده می‌‌کند تا شهوت را در زندگی گناهکاران بیدار کند.

به نظر می ‌رسد تضادی بین آنچه پولس در اینجا می‌گوید و در ۷:‏۱۰ وجود دارد. در آنجا میگوید، «و آن حکمی که برای حیات بود، همان مرا باعث موت گردید» در اینجا او این موضوع را رد می‌کند که شریعت موت را برایش می‌آورد «پس آیا نیکویی برای من موت گردید؟ حاشا...» راه حل این است:‏ به این طریق شریعت به تنهایی نمی‌تواند شخصیت کهنه ما را بهبود ببخشد و به طریق دیگر موجب به گناه می‌شود. بلکه می‌تواند آن را آشکار بسازد، مانند دستگاه دماسنج که حرارات را نشان می‌دهد. ولی گناه را نمی‌تواند کنترل کند مانند یک دماسنج که حرارت را کنترل می‌کند.

اما آنچه اتفاق می‌افتد این است. سقوط طبیعت انسان به طور غریزی این است که هر آنچه که ممنوع است را می‌خواهد. پس از شریعت استفاده می‌کند تا بیدار شود و در غیر این صورت شهوات در زندگی گناهکار خفته است. هر چقدر انسان بیشتر تلاش می‌‌کند، وضع او بدتر می‌‌شود تا جایی که در نهایت انسان ناامید و پریشان از همه امیدهایش می‌شود. بنابراین گناه از شریعت سواستفاده کرد تا تفکر و امید مرگ را در شخص پدید بیاورد. و انسان گناه‌آلود بودن طبیعت کهنه‌اش را دید چنانچه هرگز قبلاً آن طور خودش را ندیده بود.

۷:‏۱۴ تا این جای کار، پولس رسول مشغول توضیح دادن تجربیات زندگی گذشته‌اش بود؛ اسماً بحرانی تکان دهنده در زمانی که سخت تحت محکومیت گناه از طریق خدمت شریعت می‌‌بود.

حالا او به زمان حال رسیده و تجربیات او از زمان تولد تازه‌‌اش تغییر یافته‌ است؛ اسماً، تضاد میان دو طبیعت و غیر ممکن بودن رهایی از قدرت گناه درونی از طریق تواناییهای شخصی. پولس از این امر آگاه است که شریعت روحانی است؛ که به خودی خود مقدّس است و نفع روحانیت انسان‌‌ها تنظیم شده ‌است. ولی او درک می‌کند که جسمانی است زیرا او تجربه پیروزی بر گناه درونی را در حیات خویش ندارد. او زیر گناه فروخته شده است. او احساس می‌‌کند که مثل برده زیر گناه به عنوان ارباب فروخته است.

۷:‏۱۵ حلا پولس رسول جنگ بین یک ایماندار و کسی که حقیقت یکی شدن با مسیح در مرگ و قیامش را نمی‌‌دانند توضیح می‌‌دهد. این تضاد بین دو طبیعت در یک شخص است که در یک شخص است که درجستجوی تقدّس از کوه سینا بالا می‌رفت. هری‌فوستر توضیح می‌‌دهد:‏

در اینجا یک انسان در تلاش برای تقدّس به وسیله تلاش شخصی است که در جنگ با "تقدّس کامل و عدالت و نیکویی" فرامین خدا می‌‌باشد (آیه۱۲). فقط برای یافتن اینکه هر چقدر بیشتر بجنگد، وضعیت بدتری خواهد داشت. این جنگی شکست‌آمیز خواهد بود و هیچ جای تعجب هم نیست چونکه در قدرت یک انسان سقوط کرده و طبیعت سقوط کرده او نیست که در گناه تخلیه کند و در تقدّس زندگی بنماید.

به ضمیر اوّل شخص مفرد توجّه کنید:‏ من، خودم، خویشتنم، مال‌‌من. این ضمایر ۴۰ بار در آیات ۹-‏۲۵ آمده است! مردمی که وارد تجربیات باب هفتم می‌‌شوند دچار زیادی (اوردوز) "ویتامین من" می‌‌شوند. اینها نشان دهنده اصل قضیه هستند یعنی تلاش برای کسب پیروزی شخصی در جایی که یافت نمی‌‌شود.

با ناراحتی باید بگوییم که مسیحیان جسمانی امروزی بیشتر به شرح وضعیت او توسط خودش توجه می‌‌کنند و به مشکلاتشان اضافه می‌‌کنند به جای آنکه را بکشند. مردم نیاز دارند که بدانید با مسیح مرده و قیام کرد‌ه‌‌اند تا به تازگی حیات زیست کنند. پس، به جای سعی در رسیدن به جسم، آنها خبر مسیح را دوباره باز می‌‌کنند.

در توضیح جنگ بین دو طبیعت، پولس می‌‌گوید:‏ من آنچه را نمی‌خواهم می‌کنم. این دوگانگی شخصیت است. دکتر جیکل و آقای هاید (آدم دو شخصیتی). او خودش را در انسانیتی می‌‌یابد که شامل انجام کارهایی است که نمی‌‌خواهد آن را انجام دهد و اعمالی که از آنها متنفر است.

۷:‏۱۶ در مرتکب شدن اعمالی که داوری بهتری، او را محکوم می‌‌کند، او شریعت را تصدیق می‌‌کند که به ضدّش است زیرا شریعت نیز او را محکوم می‌‌کند بنابراین او این رضایت درونی را کسب می‌‌کند که شریعت نیکوست.

۷:‏۱۷ این امر وی را به این نتیجه می‌‌رساند که مقصّر انسانیت جدید در مسیح نیست بلکه گناه تجاوزگر درونی وی است. ولی ما باید در اینجا مواظب باشیم. ما نباید گناهان خود را با ربط دادن آنها به طبیعت کهنه و گناه درونی توجیه کنیم. ما مسئول کارهایی هستیم که انجام می‌‌دهیم و ما بنابراین آیه را برای "رفع مسئولیت" مورد استفاده قرار دهیم. همه آنچه که پولس در اینجا انجام می‌‌دهد ردیابی منشأ رفتارهای گناه‌‌آلودش است و نه عذر آوردن برای آنها.

۷:‏۱۸ هیچ‌گونه پیشرفتی ما در تقدس نخواهیم داشت اگر آنچه را پولس در آموزش می‌‌دهد نیاموزیم؛ که در من (در جسم من) هیچ نیکویی ساکن نیست. جسم در اینجا یعنی طبیعت فاسد و شریر که از آدم به هر ایمانداری در هر جایی به ارث رسیده است. این منشأ هرگونه عمل شریرانه است که یک شخص از خود نشان می‌‌دهد. هیچ نیکویی در آن وجود ندارد.

وقتی که ما این امر را می‌‌آموزیم، این ما از نگاه کردن به هرگونه نیکویی در طبیعت کهنه‌ی‌یمان رهایی می‌‌بخشد. این امر ما را از ناامید شدن در زمانی که هیچ نیکویی نمی‌‌یابیم آزاد می‌کند. و این ما را از مشغول کردن خودمان می‌‌رهاند. هیچ‌گونه پیروزی در درون‌‌نگری ما وجود ندارد. چنانچه نستیلی اسکات، رابرت ماری ‌مک‌چن گفته است:‏ برای هر نگاهی که ما به خود می‌‌اندازیم باید ده‌بار به مسیح نگاه کنیم.

برای ظاهر شدن ناامیدی در جسم، پولس رسول تأسف می‌‌خورد که تا وقتی او آرزوی انجام عملی درست را دارد خودش منابعی برای تبدیل کردن آرزوها و اعمالش ندارد. البته، مشکل این است که او دارد لنگر را به درون قایق می‌‌کشد.

۷:‏۱۹ پس همچنان تضاد بین دو طبیعت پیش می‌‌رود. او خودش را در شکست در قبال آن نیکویی که می‌‌خواهد به عمل آورد می‌‌یابد و به جای آن عمل بدی را که از آن متنفر است انجام می‌‌دهد. او خودش توده‌‌ای است از تضادها و متناقض‌‌ها.

۷:‏۲۰ ما باید این آیه را این چنین خلاصه کنیم:‏ "حالا که من (طبیعت کهنه) آنچه را (طبیعت تازه) که نمی‌‌خواهممی‌‌کنم، من فاعل آن نیستم (شخص)، بلکه گناهی که در من ساکن است. مجدداً اجازه بدهید روشن کنیم که پولس مشغول رفع مسئولیت و عذر آوردن نیست. او به سادگی دارد می‌‌گوید که رهایی خود را از قدرت گناه درونی پیدا نکرده است و اینکه وقتی او گناه می‌‌کند، این عمل او با آرزوی انسانیت تازه‌‌اش نیست.

۷:‏۲۱ او یک اصل اخلاقی و یا یک شریعت در کارش و در زندگیش یافته که باعث می‌‌شود همه هدفهای نیکوی او به شکست بینجامد. وقتی که او می‌‌خواهد آنچه را درست است انجام دهد، او با گناه کارش را خاتمه می‌‌دهد.

۷:‏۲۲ تا جایی که به طبیعت تازه او مربوط می‌‌شود، او در شریعت خدا خشنود است. او می‌‌داند که شریعت خدا مقدس است و این که شریعت نمونه اراده خدا است. او می‌‌خواهد آنچه را که اراده خداست انجام دهد.

۷:‏۲۳ ولی او اصلی متضاد را در کار و زندگیش می‌‌بیند، که بر ضدّ طبیعت تازه‌‌اش تلاش می‌‌کند و او را اسیر گناه درونی می‌‌سازد. ج.رج کاتینگ می‌‌نویسد:‏

شریعتی که او در آن خشنود است، هیچ قدرتی به او نمی‌‌دهد. به بیانی دیگر، او دارد تلاش می‌‌کند آنچه را خدا انتظار دارد به اتمام برساند در حدّی غیر ممکن؛ اسماً، تقدیم کردن جسم برای شریعت مقدّس خدا. او دریافته است که جسم آنچه را که از جسم است به جای می‌‌آورد و این خودش دشمن با شریعت خداست و حتی با خود خدا.

۷:‏۲۴ حالا پولس اجازه می‌‌دهد که فریاد معروف و بلندش خارج شود. او احساس می‌‌کند که بدنی فاسد دارد که از پست او را بسته است. جسم، البته همان طبیعت کهنه است با همه تضادهایش. او در درد و رنجش آگاه است که قادر نیست خودش را از این اسارت ناخوشایند و نفرت‌انگیز برهاند. به او باید از منبعی بیرون کمک شود.

۷:‏۲۵ این شکرگذاری که در اوّل این آیه آمده است در حداقل دو طریق درک می‌‌شود. می‌تواند به این معنی باشد. "من خدا را شکر می‌‌کنم که رهایی به وساطت خداوند ما عیسی مسیح آمد" یا می‌‌تواند به این معنا باشد که او خدا را در خداوند عیسی مسیح شکر می‌‌کند که دیگر انسان آیه قبلی نیست.

بقیه آیه تضاد بین دو طبیعت قبل از رهایی را خلاصه می‌‌کند. با ذهنی تازه یا طبیعتی تازه، ایماندار شریعت خدا را بندگی می‌‌کند ولی به جسم خود یا (طبیعت کهنه)، شریعت گناه را تا زمانی که ما به باب بعدی نرسیده باشیم طریقه توضیح دادن رهایی را نخواهیم یافت.

روميان

فصل   ۷

۱  ای برادران آیا نمی‌دانید [زیرا که با عارفین شریعت سخن می‌گویم] که مادامی که انسان زنده است، شریعت بر وی حکمرانی دارد؟

۲  زیرا زن منکوحه برحسب شریعت به شوهرِ زنده بسته است، امّا هرگاه شوهرش بمیرد، از شریعتِ شوهرش آزاد شود.

۳  پس مادامی که شوهرش حیات دارد، اگر به مرد دیگر پیوندد، زانیه خوانده می‌شود. لکن هرگاه شوهرش بمیرد،از آن شریعت آزاد است که اگر به شوهری دیگر داده شود، زانیه نباشد.

۴  بنابراین، ای برادرانِ من، شما نیز بوساطت جسد مسیح برای شریعت مرده شدید تا خود را به دیگری پیوندید، یعنی با او که از مردگان برخاست، تا بجهت خدا ثمر آوریم.

۵  زیرا وقتی که در جسم بودیم، هوسهای گناهانی که از شریعت بود، در اعضای ما عمل می‌کرد تا بجهت موت ثمر آوریم.

۶  امّا الحال چون برای آن چیزی که در آن بسته بودیم مُردیم، از شریعت آزاد شدیم، به‌حدّی که در تازگی روح بندگی می‌کنیم نه در کُهنگی حرف.

۷  پس چه گوییم؟ آیا شریعت گناه است؟ حاشا! بلکه گناه را جز به شریعت ندانستیم. زیرا که شهوت را نمی‌دانستم، اگر شریعت نمی‌گفت که، طمع مورز.

۸  لکن گناه از حکم فرصت جسته، هر قسم طمع را در من پدید آورد، زیرا بدون شریعت گناه مرده است.

۹  و من از قبل بدون شریعت زنده می‌بودم؛ لکن چون حکم آمد، گناه زنده گشت و من مردم.

۱۰  و آن حکمی که برای حیات بود، همان مرا باعث موت گردید.

۱۱  زیرا گناه از حکم فرصت یافته، مرا فریب داد و به آن مرا کُشت.

۱۲  خلاصه شریعت مقدّس است و حکم مقدّس و عادل و نیکو.

۱۳  پس آیا نیکویی برای من موت گردید؟ حاشا! بلکه گناه، تا گناه بودنش ظاهر شود. به‌وسیلهٔ نیکویی برای من باعث مرگ شد تا آنکه گناه به‌سبب حکم بغایت خبیث شود.

۱۴  زیرا می‌دانیم که شریعت روحانی است، لکن من جسمانی و زیر گناه فروخته شده هستم،

۱۵  که آنچه می‌کنم نمی‌دانم زیرا آنچه می‌خواهم نمی‌کنم بلکه کاری را که از آن نفرت دارم بجا می‌آورم.

۱۶  پس هرگاه کاری را که نمی‌خواهم بجا می‌آورم، شریعت را تصدیق می‌کنم که نیکوست.

۱۷  و الحال من دیگر فاعل آن نیستم بلکه آن گناهی که در من ساکن است.

۱۸  زیرا می‌دانم که در من، یعنی در جسدم هیچ نیکویی ساکن نیست، زیرا که اراده در من حاضر است امّا صورت نیکو کردن نی.

۱۹  زیرا آن نیکویی را که می‌خواهم نمی‌کنم، بلکه بدی را که نمی‌خواهم می‌کنم.

۲۰  پس چون آنچه را نمی‌خواهم می‌کنم، من دیگر فاعل آن نیستم بلکه گناه که در من ساکن است.

۲۱  لهذا این شریعت را می‌یابم که وقتی که می‌خواهم نیکویی کنم بدی نزد من حاضر است.

۲۲  زیرا برحسب انسانیّت باطنی به شریعت خدا خشنودم.

۲۳  لکن شریعتی دیگر در اعضای خود می‌بینم که با شریعت ذهن من منازعه می‌کند و مرا اسیر می‌سازد به آن شریعت گناه که در اعضای من است.

۲۴  وای بر من که مرد شقیای هستم! کیست که مرا از جسم این موت رهایی بخشد؟

۲۵  خدا را شکر می‌کنم بوساطت خداوند ما عیسی مسیح. خلاصه اینکه من به ذهن خود شریعت خدا را بندگی می‌کنم و امّا به جسم خود شریعت گناه را.