Main Banner
Light  and Life

خدای حیاتبخش

هومر دوئکن

فهرست موضوعات
صفحه
مقدمه ۳
راز آفرینش ۴
ظهور دشمن خدا یعنی شیطان ۴
نتاج گناه آدم و حوا ۵
عیسی مسیح خداوند ۷
نتایج مصلوب شدن عیسی مسیح ۹
احتیاجات ما و تدارکات خدا ۱۰
عادل شمرده شدن به وسیله ایمان ۱۱
عذر شما چیست؟ ۱۲

خدای حیاتبخش

مقدمه

خواننده گرامی، آیا قلباٌ مایلید خدای حقیقی زنده را بشناسید؟ آیا مایلید به یقین بدانید که گناهانتان آمرزیده شده است؟ و همچنین آیا می خواهید بدانید چطور ممکن است که شما فرزند روحانی خدا بشوید؟ اگر جواب سوالات فوق مثبت است، از شما تقاضا داریم چند دقیقه از وقت خود را صرف خواندن این کتابچه بنمائید. جواب سئوالات فوق و همچنین پاسخ پرسش های دیگری را که بارها به فکر شما خطور کرده است، در این کتاب کوچک خواهید یافت.

حقایق ذکر شده در این کتابچه از کتاب مقدسی گرفته شده است. مقصود از کتاب مقدس تورات موسی، کتاب انبیاء زبور داود و انجیل مسیح می باشد که تماماً از الهام خدا است. دلایل بسیاری وجود دارد که به ما ثابت می کند کتاب مقدس کلام خدای حقیقی زنده می باشد.

دلیل اول این است که کتاب مقدس باعث تغییر زندگی انسان می گردد، در سراسر جهان عده بیشماری هستند که با خواندن یا شنیدن کتاب مقدس صاحب زندگی تازه و کاملا روحانی شده اند. اشخاص پست که اسیر گناه بوده اند، به مردمی پاک و مقدس مبدل شده اند. کسانی که سابقاٌ در ظلمت و نا امیدی و ترس غوطه ور بودند، اکنون در آرامش و شادی روحانی به سر می برند.

دلیل دوم این است که صدها پیشگوئی که چند هزار سال قبل در کتاب مقدس ذکر شده عیناً به وقوع پیوسته است. با وجود اینکه کتاب مقدس به وسیله بیش از چهل نفر در مدت ۱۶۰۰ سال نوشته شده، ولی باز هم تمام قسمت های آن حقیقتاً با هم مطابقت دارند. این موضوع به طور واضح نشان می دهد که خداوند انبیاء را در نوشتن هدایت می فرموده است.

در کتاب مقدس خدا خود را به ما می شناساند. کتاب مقدس به ما می آموزد که خدا روح جاودانی است و کاملا مقدس می باشد، چون خدا قدوس است، حتماً همه گناهکاران و شریران را مجازات می نماید. خدا قادر مطلق است. قدرتش در سراسر عالم نمایان است. خدا بر همه چیز واقف است و از تمام وقایع گذشته، حال و آینده با خبر است. خدا در همه جا هست، در آسمان ها و بر روی زمین جائی نیست که خداوند در آنجا نباشد. خدا تغییر ناپذیر است. همه چیز را مطابق قصد و اراده کامل خود انجام می دهد. خدا محبت است. محبت یکی از بزرگترین و عالی ترین صفات او است. خدا همه مردم جهان را محبت می نماید و پیوسته خیرخواه ما می باشد.

آیا هرگز فکر کرده اید که این جهان چگونه به وجود آمد؟ آیا تا به حال راجع به آن کسی که آفتاب و ماه و ستارگان را آفرید تفکر کرده اید؟ آیا هرگز اندیشیده اید که زندگی چگونه در این جهان آغاز شد؟ در سراسر جهان کتاب مقدس یگانه کتابی است که به این سوالات جواب می دهد. انسان ممکن است همواره در باره این چیزها بیندیشد، اما تنها کتاب مقدس است که به این پرسش های مهم پاسخ منطقی می دهد. این کتاب یگانه کتابی است که مقصود و منظور آمدن انسان به این جهان، ماندن او در آن و رفتن او از آن را برای ما روشن می سازد. اکنون به شرح تعلیمات کتاب مقدس درباره انسان، گناه و راه نجات انسان از گناه می پردازیم.

راز آفرینش

کتاب مقدس روش و علت آفرینش را به ما نشان می دهد. خداوند متعال، آفتاب و ماه و ستارگان را خلق کرده، آنها را در جای معین خود مستقر گردانید. همچنین زمین و هر چه در آن است به وسیله او خلق شد. همه چیز به اراده او به وجود آمد. خداوند بشر را روحاٌ و اخلاقاً مانند خود آفرید. او ادم را از خاک زمین سرشت. این امر حقیقت محض است زیرا هنگامی که میمیریم جسم ما به خاک مبدل می شود. علم به ما می آموزد که بدن انسان دارای همان مواد شیمیائی است که در خاک وجود دارد و آن مواد به همان نسبتی که در زمین می باشد در جسم انسان نیز یافت می شود. خداوند در کالبدی که از خاک آفریده بود روح روح حیات دمید و انسان دارای حیات گردید. خدا اولین زن را از دنده پهلوی مرد خلق کرد. او اولین مرد را «آدم» و اولین زن را «حوا» نامید. سالهای متمادی آدم و حوا در باغ زیبائی که اسمش عدن بود با سعادت و خوشی به سر می بردند. هر دو برهنه بودند ولی از عریانی خود آگاه نبودند. از معاشرت با خالق خود مستفیض می شدند. خدا حکومت بر همه مخلوقاتش را به آدم واگذار نمود. آدم و حوا از همه میوه جات و گل های این باغ زیبا استفاده می کردند. ولی برای آزمایش ایمان و اطاعت ایشان نسبت به پروردگار، خدا به ایشان آمر فرمود که از درخت شناسائی نیک و بد که در وسط باغ عدن بود نخورند زیرا اگر چنین می کردند، میمیرند.

ظهور دشمن خدا یعنی شیطان

اوضاع باغ عدن تا ظهور شیطان بسیار مطلوب و خوشایند بود. در ابتدا خدا فرشته پرجلالی را به اسم ستاره صبح آفریده او را مامور تخت سلطنتی خود کرد. این فرشته زیباترین و داناترین مخلوق خداوند بود. زیبائیش سبب شد که غرور و جاه طلبی در وجود او رخنه کند. به مقامی که خدا با او داده بود اکتفا ننمود بلکه آرزو داشت صاحب تخت سلطنتی گردد و با خدا برابری نماید. این قصدهای پلید باعث شد که این فرشته بر ضد خدا قیام کند و بسیاری از فرشتگان دیگر نیز با او متحد شدند. پس اولین گناه در این عالم از این فرشته که الحال به شیطان معروف است سرزد. شیطان به سبب خودخواهی از حضور خداوند قدوس رانده شد.

شیطان بزرگترین و خطرناک ترین دشمن خدا و بشر است. او همواره سعی می کند که از انجام شدن اراده خدا جلوگیری نماید و همیشه کوشش او این است که انسان را از خدا دور سازد. به جای اینکه انسان مطیع اوامر خدا باشد. شیطان میل داشت که او را تحت اختیار و حکومت خود قرار دهد. شیطان برای اینکه بشر را وادار نماید که بر ضد خالق خود قیام کند، خود را به صورت مار بسیار زیبائی بر حوا ظاهر ساخت.

منظورش از این عمل این بود که ایمان آدم و حوا نسبت به خدا از بین برود و از امر او سرپیچی کرده مطیع اراده خودش گردند. با عملی ساختن این مقصود پلید، تخم شک و تردید را در ذهن حوا پاشید، به حوا گفت: آیا خدا حقیقتاٌ گفته است که تز همه درختان باغ نخورید؟ زن در جواب او گفت: از میوه درختان باغ می خوریم، لیکن از میوه درختی که وسط باغ است، (یعنی درخت شناسائی نیک و بد) خدا گفت که از آن مخورید و آن را لمس مکنید مبادا بمیرید.

آنگاه شیطان حوا را فریب داده گفت: هر آینه نخواهید مرد. به او گفت که خداوند ایشان را از یک نعمت عالی محروم کرده است. شیطان گفت که اگر حوا و آدم از درخت شناسائی نیک و بد بخورند چشمان دل ایشان باز خواهد شد و مانند خدا عرف نیک و بد خواهند بود. حوا با دقت کامل به حرف های شیطان گوش می داد. او دید که میوه درخت ممنوع شده برای خوراک مناسب و برای تماشا خوشنما می باشد، علاوه براین از گفته شیطان اعتقاد پیدا کرد که اگر میوه آن را بخورد دانا خواهد شد. او تصور می کرد که از خوردن میوه آن درخت، ضرری متوجه او نخواهد شد و خطری برای او نخواهد داشت. پس حوا میوه آن درخت را چید و خورد. خیلی خوشمزه بود. آدم را صدا کرده از آن میوه به او داد و او نیز خورد. بنابراین هر دو از میوه درخت شناسائی نیک و بد خوردند. بدین طریق آدم و حوا از امر خدا تجاوز نموده، مرتکب گناه شدند.

نتایج گناه آدم و حوا

پس از خوردن میوه درخت ناگهان آدم و حوا خود را برهنه دیدند. شرمسار شده فوراٌ خود را با برگهای درخت انجیر پوشانیدند. وقتی که خدا ایشان را طلبید، آنها از حضورش فرار کرده خود را در میان دخت های باغ پنهان کردند. خدا از ایشان پرسید « این چه کار است که کرده اید؟» آدم حوا را مقصر می دانست و او نیز به نوبه خود مار را تقصر کار شمرد.

در باره نتایج گناه آدم و حوا قدری تفکر نمائید. تمام گناه و غصه و رنج و زحمت که دنیای امروز ما را فرا گرفته است، به واسطه گناه آدم و حوا به وجود آمد. چنانکه قبلاٌ ذکر کردیم خدا مقدس و عادل است. او نمی توانست از گناه ایشان صرف نظر نماید. چون او قدوس است، بالطبع گناهکاران را مجازات می نماید. پس خدا مار را لعنت کرده فرمود که بر روی شکمش بخزد و در تمام عمرش خاک بخورد. همچنین خدا به سبب گناه آدم، زمین را لعن نمود. امروز همه جا خار و خس پیدا می شود. هر زارع و باغبانی از علف خودرو متنفر است. ما هنوز در اثر گناه آدم عذاب می کشیم و بشر باید به وسیله زحمات زیاد زندگی خود را تامین نماید. عاقبت الامر خداوند آدم و حوا را به علت گناه از باغ عدن بیرون کرد.

خدا به ادم گفته بود « در روزی که از آن بخوری هر آینه خواهی مرد». در کتاب مقدس مرگ سه نوع است (۱) مرگ جسمانی که به معنی جدائی روح انسان از بدنش می باشد، (۲) مرگ ابدی که جدائی جاودانی از حضور خدا می باشد و (۳) مرگ روحانی خارج شدن روح خدا از روح انسان می باشد. وقتی که آدم و حوا میوه ممنوع شده را خوردند، فوراٌ جسماٌ نمردند ولی مرگ جسمانی در آنها رخنه کرد، همانطوری که من و شما نیز روزی جسماٌ خواهیم مرد. هنگامی که آدم و حوا از آن میوه خوردند روحاٌ مردند، یعنی خدا روح خود را از روح ایشان جدا ساخت. در نتیجه فرزندانی که از آدم و حوا متولد شدند حیات جسمانی داشتند اما از حیات روحانی بی نصیب بودند. از آن روز تا به حال هر فردی از افراد بشر طبعاٌ گناهکار متولد شده است. این امری است حقیقی زیرا هم کتاب مقدس اینطور توضیح می دهد و هم ما خود آن را در زندگی روزمره خود مشاهده می کنیم. انسان ذاتاٌ گناهکار است. همانطوری که پرندگان به پرواز و ماهیان به شنا عادت دارند. به همین صورت هم انسان به گناه ورزیدن خو گرفته است.

کلام خدا به ما می آموزد که انسان با مشاهده طبیعت، خداوند را شناخت، اما او را همانطوری که شایسته او است جلال نداد و احترام نکرد. بطالت در فکر او راه یافت و جلال خدای جاودانی را به مجسمه هائی شبیه انسان فانی و پرندگان و چهار پایان و خزندگان مبدل کرد. به این علت مجازاتی که خدا برای بشر تعیین کرد این بود که او را در ارتکاب هر نوع گناه آزاد گذاشت. انسان در ناراستی، زنا، قتل و انواع شرارت غوطه ور شد.

بنابراین به علت اعمال زشت انسانی غضب خدا از آسمان بر بشر ظاهر شده و خواهد شد. گناه به معنی تجاوز از قانون و شریعت خدا است. وقتی که خود را با میزان بشری مقایسه می کنیم تصور می نمائیم که چندان بد نیستیم اما هنگامی که خود را با مقیاس عدل خدا می سنجیم، در می یابیم که گناهکاریم و از جلال و عظمت خدا قاصر هستیم.

چگونه می توانیم راستی را از ناراستی تمیز دهیم؟ چطور می توانیم بفهمیم که آیا خدا را خشنود می سازیم یا او را می رنجانیم؟ خدا به وسیله کلام مقدس خود راستی و ناراستی را روشن می سازد. در حدود سه هزار و پانصد سال قبل خدا توسط موسی ده فرمان اصلی را به بشر ابلاغ نمود. این ده فرمان به قرار زیر است. خدا فرمود :

  1. خدایان دیگر را غیر از من ستایش مکن.
  2. بت پرست مباش.
  3. نسبت به خداوند کفر و ناسزا مگو.
  4. در روز هفتم (که سبت است) استراحت کن و خدا را عبادت نما.
  5. پدر و مادر خود را حرمت دار.
  6. قتل مکن.
  7. زنا مکن.
  8. دزدی مکن.
  9. بر همسایه خود شهادت دروغ مده.
  10. به مال همسایه خود طمع مکن.

تا به حال هیچ بشری نتوانسته است کاملا بر طبق شریعت عمل نماید. شریعت انسان را محکوم ساخته و ثابت می کند همه گناهکارند. زیرا خدا گفته است «هرکه تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزء بلغزد ملزم همه می باشد ». هنگامی که کسی به قوانین این کشور تجاوز کند به وسیله مامورین دولتی مجازات می شود. به همین صورت وقتی که کسی از احکام خداوند تجاوز کند، حتماٌ به وسیله خدا تنبیه خواهد شد. گناهکاران به سبب گناهانشان باید مجازات شوند. کتاب مقدس به وضوح تعلیم می دهد که همه گناهکارانی که گناهانشان آمرزیده نشده است تا ابد در دریاچه افروخته شده به آتش و کبریت ( یعنی جهنم و مرگ ابدی ) به سر خواهند برد.

آیا می بایست همه مردم دنیا از روی ناامیدی تا ابد در محکومیت و مجازات به سر برند؟ آیا راهی نیست که به وسیله آن انسان گناهکار بتواند آمرزیده شده با خدای قدوس آشتی نماید؟ اگر خدا همه را دوست دارد، آیا راهی فراهم نخواهد کرد که به وسیله آن انسان بتواند از گناه نجات یابد؟ خدا را شکر ! او راه کاملی برای نجات تمام بشر از گناه تهیه فرموده است و نمی خواهد که کسی هلاک گردد بلکه همه به توبه مایل شوند و نجات یابند. این نجات شگفت آور که خدا به ما گناهکاران عطا می کند فقط به وسیله عیسی مسیح حاصل می شود. چنانکه خود عیسی فرمود « من راه و راستی و حیات هستم. هیچ کس نزد پدر ( خدا ) جز به وسیله من نمی آیید».

عیسی مسیح خداوند

طبق تعلیمات کتاب مقدس عیسی مسیح پسر یگانه خدا می باشد. او با خدا یکی است. قبل از آفرینش عالم او هر روزه سبب خوشی خدا بود. در انجیل مکتوب است « لیکن چون زمان به کمال رسید، خدا پسر خود را فرستاد که از زن زائیده و زیر شریعت متولد شد» عیسی مسیح قریب دو هزار سال پیش در دهکده ای در سرزمین یهودیه که بیت لحم نام داشت منولد شد. او از هر لحاظ با تمام مردم دیگر تفاوت دارد. او با دیگران فرق دارد. زیرا هم خدا و هم انسان می باشد. او پدر جسمانی نداشت. مادرش مریم باکره بود. یوسف شوهر مریم بود ولی قبل از اینکه با یوسف ازدواج کند از روح القدس حامله شده بود. عیسی یگانه کسی است که از باکره متولد شد. پدر او روح القدس و مادرش مریم باکره بود. به این وسیله خداوند به صورت انسان به دنیا آمد. بنابراین او تنها واسطه بین خدا و انسان گناهکار می باشد. چون او پسر خدا است. می تواند با خدای قدوس تماس مستقیم داشته باشد و چون به صورت انسان از باکره متولد شد می تواند با گناهکاران نیز تماس گیرد. بنابراین فقط او قادر است گناهکاران را به حضور خدای قدوس برساند.

کتاب مقدس از شصت و شش کتاب تشکیل شده است که سی و نه کتاب اول را عهد عتیق و بیست و هفت کتاب دیگر را عهد جدید نامند. چهار کتاب اول عهد جدید به چهار انجیل معروف است. موضوع اصلی این چهار کتاب تولد عیسی مسیح و زندگی پر جلال و عجیب او است.

عیسی در حدود سی و سه سال در این جهان زندگی کرد. همه را محبت نمود، مریضان را شفا داد، کوران را بینا کرد، کران را قدرت شنوایی عطا فرمود و مردگان را زنده نمود. روی آب دریا راه رفت و طوفان را آرام نمود. دو مرتبه با چند قرص نان و چند ماهی هزاران نفر را خوراک داد. سخنان فیض بخش از زبانش جاری بود. گفتار عاقلانه و حکیمانه اش در سراسر جهان عالیترین تعلیمات بوده و می باشد. زندگی عیسی به کلی در اختیار خدا قرار داشت و هر آنچه او می کرد پسندیده خدا بود.

مردم گناهکار از گفتار و کردار عیسی تنفر داشتند و این نشان می دهد که انسان در شرارت و ظلمت به سر می برد. او آمد تا پادشاه یهودیان گردد اما آنها فریاد زده گفتند « او را دور کن، نمی خواهیم که این شخص بر ما سلطنت کند». مردم او را حقیر شمردند و طرد کردند. عیسی مردی پر از غم بود و از دردها آگاهی داشت. دوازده نفر را انتخاب نمود تا شاگرد او باشند. یکی از ایشان او را انکار کرد، دیگری او را به دست دشمنانش تسلیم نمود. عیسی کمی از مصلوب شدن، هنگامی که منظره هولناک صلیب را به خاطر می آورد که به خاطر نجات تمام مردم بود، عرق مثل قطرات خون از پیشانیش جاری می شد. به پدر آسمانی خود دعا کرد و گفت « ای پدر اگر بخواهی این پیاله را از من بگذاران لیکن نه به خواهش من بلکه به اراده تو«. شورای روسای یهود از ترس اینکه مبادا عیسی مقام ایشان را بگیرد، او را محکوم به مصلوب شدن نمودند. پس مسیح را برای محاکمه ای که سراپا مسخره بود نزد پنطیوس پیلاطس که حاکم یهودیه بود بردند.

مردم اب دهان به صورت عیسی انداختند. او را برهنه کرده شلاق کردند. تاج خار بر سرش نهادند و در نتیجه خون از سرش روان گشت. آن وقت دست و پای مسیح را به دار میخکوب کرده او را روی صلیب بلند نمودند. هنگامی که جمعیت مردم او را مسخره می نمودند، مسح برای آنها اینطور دعا کرد. « ای پدر اینها را بیامرز زیرا که نمی دانند چه می کنند» زمانی که خون از بدنش جاری بود، فریاد زد « تشنه ام » برای رفع تشنگیش سرکه مخلوط بامر به او دادند تا بنوشد. وقتی که مسیح را مصلوب کردند آسمان و زمین تاریک گشت. پیش از اینکه مسیح جان خود را تسلیم فرماید فریاد کرد « تمام شد » و آن وقت گفت « ای پدر به دست های تو روح خود را می سپارم » این را گفت و جان خود را تسلیم نمود. جسد عیسی را به دقت در کفن پیچیدند و در قبر تازه ای دفن نمودند.

قبل از مصلوب شدن، عیسی به شاگردان خود گفت « پس گذارده ای تا من او را بردارم » عیسی به او گفت « ای مریم » او برگشته گفت « ای معلم » عیسی به او گفت « من را لمس مکن، زیرا که هنوز نزد پدر خود بالا نرفته ام و لیکن نزد برادران من رفته به ایشان بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما می روم » بنابراین مریم آمده شاگردان را خبر داد که خداوند را دیدم و به من چنین گفت :

در بعد از ظهر همان روز از راه بیابان دو نفر از پیروان مسیح به سوی منزل خود که نزدیک اورشلیم بود روانه شدند. در بین راه ایشان درباره وقایعی که در آن چند روز اخیر به وقوع پیوسته بود گفتگو می نمودند. عیسی که از مردگان برخواسته بود به ایشان نزدیک شد و مدتی با ایشان راه رفت ولی آنها تشخیص ندادند که او عیسی است. بلکه فکر کردند شخص ناشناسی است. در ضمن عیسی پیش گوئی هائی را که درباره خود در کتاب مقدس نوشته شده است برای ایشان روشن ساخت. وقتی که آن دو به مقصد خود رسیدند آن مرد غریب ( یعنی عیسی مسیح ) را دعوت نمودند که نزد ایشان بماند و با ایشان شام بخورد. پس او دعوت ایشان را قبول کرده به خانه آنان درآمد. هنگام شام عیسی مسیح نان را گرفته برکت داد و پاره کرده به ایشان داد. ناگهان چشمانشان باز شده دیدند و شناختند که او مسیح خداوند است اما او فوراٌ از نظرشان غایب شد. اما آن دو نفر بلافاصله به اورشلیم شتافتند تا آنچه را که مشاهده کرده بودند برای شاگردان دیگر بیان کنند. وقتی که به اورشلیم رسیدند شاگردان را یکجا به دور هم یافتند که راجع به ظاهر شدند عیسی صحبت می کردند. در آن موقع ناگهان عیسی را دیدند که در میان آنها ایستاده است. او به ایشان گفت «سلام بر شما باد» ایشان ترسان شده گمان کردند که شبحب می بینند. آن وقت مسیح زخمهای دست و پا و پهلوی خود را به ایشان نشان داد و قدری ماهی بریان و شانه عسل از ایشان گرفته خورد و از عهد عتیق آنچه را درباره خودش پیش گوئی شده بود به ایشان تعلیم داد.

وقتی که عیسی بار اول به شاگردان خود ظاهر شد یکی از ایشان به اسم توما در آنجا حضور نداشت. هنگامی که شاگردان توما را دیدند به او گفتند « خداوند را دیده ایم » اما توما چنین گفت « تا در دو دستش جای میخ ها را نبینم و انگشت خود را در جای میخ ها نگذارم و دست خود را بر پهلویش نگذارم. ایمان نخواهم آورد». (یوحنا ۲۰: ۲۵)

پس از یک هفته شاگردان عیسی دوباره از ترس یهود در خانه ای اجتماع کرده و درها را محکم روی خود بسته بودند. این با توما با آنها بود. ناگهان عیسی بر آنها ظاهر شده فرمود «سلام بر شما باد» آنگاه به توما گفت « انگشت خود را به اینجا بیاور و دستهای من را ببین و دست خود را بیاور و برپهلوی من بگذار و بی ایمان مباش بلکه ایمان دار ». توما در جواب وی گفت « ای خدای من وای خدای من» عیسی گفت « ای توما بعد از دیدنم ایمان آوردی. خوشا به حال آنانی که ندیده ایمان آوردند». پولس که یکی از بزرگترین رسولان عیسی در قرن اول بود در رساله اول خود به کلیسای قرنتس نوشت که عیسی مسیح پیش از صعود به آسمان خود را به بیشتر از پانصد نفر ایماندار که یکجا جمع بودند ظاهر نمود. عیسی مسیح زنده بعد از سعود به آسمان در راه دمش به پولس نیز ظاهر شد. در کتاب اعمال رسولان مکتوب است که عیسی مسیح پس از مصلوب شدن و برخاستن از مردگان خود را به مردم دفعات مکرر زنده نشان داد. عیسی چهل روز پس از برخواستن از مردگان به آسمان صعود نمود و اینک در حضور خدای پدر نشسته است.

مرگ و قیام مسیح موضوع اصلی انجیل می باشد. مسیح بر طبق پیشگوئی های پیغمبران که در کتاب عهد عتیق نوشته شده در راه گناهان بشر مرد و مدفون شد و در روز سوم از مردگان برخاست. او به خاطر گناهان ما تسلیم گردید و برای عادل شدن ما از مردگان برخیزانیده شد.

نتایج مصلوب شدن عیسی مسیح

هرگز بشر فانی قادر نیست که به نتایج پرشکوه مصلوب شدن عیسی خداوند کاملا پی ببرد. مسیح توسط صلیبش تمام گناهان بشر را محو ساخت. او به جهت کفاره گناهان تمامی بشر جان خود را فدا کرد. در انجیل درباره مسیح مکتوب است « زیرا که مسیح برای گناهان یک بار زحمت کشید یعنی عادل برای ظالمان تا ما را نزد خدا بیاورد.» در نتیجه مرگ مسیح گناهان ما در حضور خدای قدوس کاملا آمرزیده شده است. خدای قدوس گناهان ما را توسط مرگ مسیح تماماٌ آمرزید.

عیسی نه فقط در راه گناهان ما مرد بلکه به خاطر ما خدا او را گناه ساخت. هنگامی که عیسی روی صلیب رنج می کشید فریاد زد « خدایم، خدایم چرا من را ترک کرده ای؟» خدا عیسی را در آن لحظه وحشتناک تر کرد، زیرا او به خاطر ما بر روی صلیب گناه شده بود. یعنی تمام گناهان ما بر روی او قرار داشت. ما اینکه می توانیم با ایمان به مسیح و مرگ او، آمرزش گناهان را داشته باشیم زیرا که او برای آزاد ساختن ما از گناه مصلوب شد.

هنگامی که دادرسی حکم آزادی مجرمی را صادر می کند، شخص مجرم یا باید آن را بپذیرد آزاد شود و یا اینکه مجبور است جزای جرم خود را ببیند. وضع ما نیز در حضور خدای قدوس به همین صورت است. یا باید آمرزش خداوند را بپذیریم یا اینکه برای گناهان خود مجازات شویم.

در قرن اول مسیحیت، خدا به پولس رسول قدرت عطا فرمود تا مژده نجات را به دورترین نقاط جهان برساند. پولس قبل از همه برای بشارت عازم ترکیه شد. هنگامی که به شهر انطاکیه رسید موعظه نمود که هرکس به عیسی مسیح ایمان آورد در حضور خداوند عادل شمرده می شود. ولی خدای قدوس چگونه می تواند هم عادل باشد و هم گناهکاران محکوم را عادل بشمارد؟ خدا تنها به علت محبتی که نسبت به گناهکاران دارد آنها را نجات نمی بخشد. اگر خدا بشر را به سبب محبت خود نسبت به ایشان عادل می بود، دیگر او خدای عادل و قدوس نمی بود. خدای قدوس گناهکاران را مجازات می نماید. وقتی که عیسی مسیح خداوند روی صلیب کشته شد، مجازات گناهکاران را که خدا مقرر کرده بود بر خود گرفت. اکنون خدا می تواند حتی بدترین گناهکاران جهان را توسط مرگ مسیح عادل بشمارد. بنابراین انسان به هیچ وجه قادر نیست توسط اعمال خود عادل شمرده شود. او فقط به وسیله ایمان به آنچه مسیح روی صلیب به خاطر ائ انجام داده است عادل شمرده می شود.

هنگامی که آدم و حوا از امر خدا سرپچی کردند، دشمن او شدند. آنها به میل خود گناهکار گشتند. در نتیجه گناه طبیعت پر گناهی در آنها به وجود آمد که در اثر آن فرزندان و نسل ایشان با این طبیعت پرگناه متولد شدند. ما هم با این طبیعت پرگناه متولد شده ایم. پس نتیجه می گیریم که طبیعت گناهکاری در نهاد تمامی بشر وجود دارد. بنابراین ما به علت گناه خود با خدا دشمنی کرده و از رحمت او دور افتاده ایم.

قلب گناه آلود و خبیثمان ما را محکوم ساخته است و از نزدیک شدن به خدا می ترسیم. ولی وقتی عیسی مسیح خداوند روی صلیب مرد، خدا توسط او مردم دنیا را با خود آشتی داد.

مسیح نجات دهنده و خداوند ما است، او به وسیله خون گرانبهای خود ما را از گناه رهائی داد. مسیح منجی توانا است. او به جای ما مصلوب شد و قدرت موت را از ما برداشت و اینک قادر است ما را از ترس مرگ نیز برهاند. محبت خدا در مصلوب شدن مسیح آشکار شد. هنگامی که خدا اراده کرد که پسر یگانه اش عیسی مسیح برای کفاره گناهان بشر کشته شود، محبت خود را نسبت به تمام بشر ثابت نمود. عیسی نیز محبت خود را با صلیبش به ما ظاهر ساخت.

احتیاجات ما و تدارکات خدا

هر کس در دنیا به دو چیز عمده روحانی احتیاج دارد. یکی اینکه گناهانش آمرزیده شود و دیگری اینکه دارای حیات جاودانی گردد. عیسی مسیح خداوند این دو احتیاج روحانی را به طور کامل برآورده است.

او نجات دهنده عالی و توانای بشر است. خدا به هر کس که قلباً به عیسی مسیح ایمان آورده و او را به عنوان خداوند خود بپذیرد، حیات جاودانی می بخشد. حیات جسمانی از زمانی شروع می شود که جسماٌ متولد می شویم و به همین صورت حیات روحانی از هنگامی آغاز می گردد که روحاٌ تولد یابیم. پس بدون تولد تازه هرگز نمی توانیم حیات جاودانی داشته باشیم.

وقتی که عیسی مسیح در جهان بود یک شب مرد صالح و دین داری به اسم نیقودیموس در شب نزد او آمده گفت: ای استاد می دانم که تو معلم هستی و از طرف خدا آمده ای زیرا هیچکس نمی تواند معجزاتی را که تو می نمائی بنماید جز اینکه خدا با وی باشد. عیسی فهمید که او از روی چاپلوسی سخن می گوید. پس به او گفت «اگر کسی از سر نو متولد نشود، ملکوت خدا را نمی تواند دید». اگر چه نیقودیموس مرد تحصیل کرده ای بود، با وجود این سخن عیسی مسیح را درباره تولد تازه درک نکرد. آنوقت عیسی مسیح معنی تولد تازه را به وسیله بیان، اتفاقی که برای بنی اسرائیل در بیابان واقع شده بود، برای او شرح داد. قوم اسرائیل بر ضد خدا قیام کرده بود و به همین جهت خدا برای تنبیه ایشان مارهای سمی در میان این قوم سرکش فرستاد. عده کثیری از اینان در اثر مار گزیدگی هلاک شدند. هنگامی که قوم اسرائیل از اعمال زشت خود شرمسار شدند نزد موسی رفته از او التماس نمودند که دعا کند تا خدا مارها را از میان ایشان دور سازد پس موسی برای ایشان دعا کرد. در وقت دعا خدا به او دستور داد که یک مار برنجی ساخته آن را روی چوب نصب کند و در وسط اردوی اسرائیل بپا سازد. خدا فرمود هر کار گزیده ای که به آن مار برنجی بنگرد شفا خواهد یافت.

پس موسی به دستور خدا عمل نمود. ولی بعضی از مردم تصور کردند که این عمل کار بسیار احمقانه ای است و به ماری که موسی برای شفای آنها ساخته بود نگاه نکردند و مردند. عده زیادی کوشش کردند که خود را با دارو شفا و نجات دهد ولی ایشان نیز مردند. اما بعضی با ایمان واقعی خدا را اطاعت کردند و چنانکه در تورات نوشته شده است « اگر مار کسی را گزیده بود به مجرد نگاه کردن بر آن مار برنجینی زنده می شد.»

عیسی به نیقودیموس گفت که انسان باید از گناهان آمرزیده شود و تولد تازه بیابد به نحوی که بنی اسرائیل در بیابان از زهر مارها شفا و نجات یافتند و فرمود :« همچنان که موسی مار را در بیابان بلند نمود همچنین پسر انسان ( یعنی خود مسیح ) نیز باید ( روی صلیب ) بلند کرده شود تا هر که به او ایمان آورد هلاک نگردد بلکه حیات جاودانی یابد ». عیسی بر روی صلیب بلند کرده شد تا اینکه برای گناهان تمامی بشر فدیه شود. چون با چشم ایمان به مسیح نگاه بکنیم و در دل خود قبول کنیم که او کفاره گناهان ما گشت و به جای ما مرد فرزندان روحانی خدا می شویم. وقتی که عیسی مسیح را به وسیله ایمان در قلب خود بپذیریم تولد روحانی می یابیم. هنگامی که مسیح را قبول می کنیم با او متحد می شویم. وقتی عیسی ما را قبول می فرماید هر چه برای نجات ما لازم است انجام می دهد. اما هنگامی که مسیح را در دل خود قبول کنیم و با او متحد شویم باید اختیار زندگی خود را به او بسپاریم و ایمان داشته باشیم که او حیات پر قدرت خودش را به وسیله روح القدس در ما ظاهر می سازد. عیسی مسیح نه فقط نجات دهنده است بلکه خداوند ما نیز می باشد. مسیح پادشاه و خداوند زنده ما است و به همین علت شایسته هر نوع حمد و ستایش است.

عده کثیری در دنیا هستند که ادعا می کنند مسیح را پذیرفته اند و خود را مسیحی می خوانند ولی هرگز قدرت مسیح قیام کرده را در زندگی خود احساس نکرده اند.

عادل شمرده شدن به وسیله ایمان

کتاب مقدس به ما تعلیم می دهد که به وسیله ایمان به عیسی مسیح پیش خدا عادل شمرده می شویم. ایمان چیست؟ هر روز در کارهای دنیوی زندگی ما آمیخته به ایمان می باشد. مسافرت ما توام با ایمان است، زیرا اعتقاد و ایمان داریم که اتوبوس یا قطار ما را به مقصد خواهد رسانید. راه رفتن ما همراه با ایمان است، زیرا هنگامی که راه میرویم اعتقاد داریم که پاهای ما، ما را از افتادن باز می دارد.

اجازه می خواهم یک داستان واقعی و شیرینی را برای شما تعریف کنم. این داستان ایمانی را که نجات جاویدان به ما می بخشد شرح می دهد. چندین سال پیش مردی که بندباز معروفی بود اعلان نمود که از روی طناب محکمی که بالای آبشار بلندی بسته شده بود سوار بر دوچرخه عبور خواهد نمود. در روز معین، مردم زیادی برای دیدن این منظره ترسناک از اطراف گرد آمدند. همه می دانستند که کوچکترین سهل انگاری یا عدم توجه باعث مرگ بندباز خواهد شد. هنگامی که بندباز دوچرخه خود را روی طناب قرار داد توجه همه مردم را به خود جلب نمود. سپس دوچرخه خود را سوار شده سفر پر خطر خود را آغاز نمود. در آن هنگام حیرت و تعجب همه را فرو گرفت و بندباز به سلامت به آن طرف آبشار رسید و سپس به طرف اول باز گشت. پس از آن دفعات مکرر با دوچرخه از روی طناب رفت و آمد کرد. هر بار که او از روی طناب عبور می کرد مردم او را تشویق و تحسین می کردند. در این موقع بندباز رو به مردم کرد و از آنها پرسید: آیا ایمان دارید که من می توانم یک نفر دیگر را بر دوش خود از روی بند به آن طرف آبشار ببرم؟ مردم همگی فریاد برآوردند گفتند: ایمان داریم که می توانی این کار را انجام دهی. پس ایشان پریدند: کدام یک از شما حاضر است بر دوشم سوار شود تا او را به آن طرف آبشار ببرم؟ فوراً مردم به علت ترس ساکت شده خود را به عقب کشیدند. آنگاه مردی از میان گروه جلو آمد و گفت من ایمان دارم که می توانی من را به آن طرف ببری. بنابراین سوار بر دوش آن طناب باز ماهر شد و با هم آهسته آهسته سوار بر دوچرخه از روی طناب رفتند و سالم به آن طرف آبشار رسیدند پس از آن به سلامت مراجعت نمودند.

این مرد گویا همان ایمانی را داشت که برای نجات ابدی انسان لازم است. تمام آنان تصدیق نمودند که آن طناب باز قادر و توانا بود شخصی را بر دوش گرفته با دوچرخه از روی طناب به آن طرف آبشار ببرد. جای بسی تعجب است که از میان آنان فقط یک نفر حاضر شد که با بند باز از روی طناب بگذرد، خواننده عزیز مردم در همه جا ایمان به خدا دارند. حتی دیوان هم به خدا ایمان دارند و از ترس غضبش می لرزند. در سراسر جهان اشخاص بسیاری وجود دارند که عیسی مسیح را یگانه نجات دهنده بشر می دانند. عقیده دارند که او برای کفاره گناهانشان روی صلیب کشته شده است و پس از دفن شدن در روز سوم از مردگان برخواست اما هنوز از گناه نجات نیافته اند. چرا نجات نیافته اند؟ علتش این است که ایمان ایشان به مسیح فقط از راه عقل و فکر می باشد. آنها هرگز قلباً به مسیح ایمان نیاورده اند. این نوع اشخاص اگرچه ایمان ظاهری به خدا دارند ولی نجات نیافته اند چون که کاملا به مسیح توکل نمی کنند و قلباً مسیح را به عنوان نجات دهنده خود نپذیرفته اند و خود را به او تسلیم ننموده اند.

شاید تصور کنید که تمام مردم جهان این نجات ابدی را که خدا به وسیله مسیح برای ما گناهکاران فراهم ساخته است با کمال میل قبول خواهند کرد. متاسفانه فقط عده معدودی از مردم جهان تاکنون نجات یافته اند، بیش از نصف مردم دنیا از گناه نجات نیافته اند  زیرا تاکنون هرگز نشنیده اند که راه نجات فقط به وسیله ایمان آوردن و تسلیم شدن به عیسی مسیح می باشد. اما خواننده عزیز شما از آن دسته مردمی که راه نجات را نشنیده اند نیستند. هنگامی که در روز داوری در حضور خداوند قدوس می ایستید، نمی توانید بگوئید « حتماً به واسطه خواندن این کتابچه راه نجات را، که خداوند برای تمامی بشر آماده کرده است، یافته اند. خدا ما را مطابق معرفت و دانشی که راجع به خدا و نجات داریم داوری می کند. اگر شما به عیسی مسیح ایمان نیاوردند و قبول نکنید که او راه نجات را یافتید ولی آن را نپذیرفتند. دعای ما به خداوند این است که در همین لحظه عیسی مسیح را با ایمان حقیقی در دل خود قبول کرده به او تسلیم شویم و او را به عنوان نجات دهنده و خداوند خود بپذیرند. اگر او را با ایمان کامل در قلب خود جای دهید، حیات جاودانی خواهید یافت.

عذر شما چیست؟

اگر شما هنوز به عیسی مسیح ایمان نیاورده اید و به او تسلیم نشده اید چه دلیلی داشته است؟ به عبارت دیگر چه چیز شما را از ایمان آوردن به مسیح باز می دارد؟ انسان هیچ عذری برای رد کردن نجات ابدی خدا، که توسط عیسی مسیح فراهم گشته است ندارد. خداوند برای هر یک از عذرهای شما جواب قانع کننده و کاملی دارد و مایل است شما را به راه راست هدایت فرماید. بنابراین در باره پاسخی که خداوند برای نجات شما روشن می سازد تامل و تفکر نمائید.

شما بگوئید من خواهان نجات هستم ولی راه نجات را کاملا درک نمی کنم؟ دوس عزیز، فهمیدن نیکو است ولی حقیقت این است که ما هرگز توسط فهم و دانش خود نجات نمی یابیم بلکه به واسطه ایمان نجات می یابیم. اگر بگوئید من نمی فهمم بنابراین ایمان نخواهم آورد، هرگز نجات نخواهید یافت. ولی اگر شما مطابق آن ایمانی که اکنون در قلب خود دارید عمل نمائید خدا فهم بیشتری به شما عطا خواهد نمود. وقتی که خوراک جلوی ما گذاشته می شود شاید نتوانیم جزئیات موادی که آن را تشکیل داده بفهمیم و ندانیم چطور دانه ای که در زمین کاشته می شود می روید و خوراک ما را تشکیل می دهد و در اثر خوردن آن قوت می یابیم. یا ممکن است اطلاعاتی درباره چگونگی هضم غذا در بدن نداشته باشیم. ولی قدر مسلم این است که ما هر روز غذا می خوریم. امکان دارد با وجود شتاختن موادی که آب را تشکیل می دهد نتوانیم به طور کامل دریابیم که چگونه آب تشنگی ما را رفع می کند. با وجود این هر روز آب می آشامیم. شاید اطلاعات کمی در باره برق داشته باشیم ولی روز و شب از آن استفاده می کنیم. شاید طرز کار رادیو را ندانیم ولی از گوش دادن به آن و شنیدن صدای موسیقی و اخبار لذت می بریم. پس به این نتیجه می رسیم که برای نجات یافتن فهمیدن همه چیز برای ما ضروری نیست اما واجب است که به نجات دهند یعنی عیسی مسیح ایمان آوریم، چون او تنها راه نجات است.

مردم بیشماری بر این عقیده عجیبند که کافی است انسان در عقیده خودش کاملا صمیمی و بی ریا باشد و فرقی نمی کند که به چه چیزی عقیده دارد، آیا عجیب نیست که مردم درباره امور روحانی و جاودانی اینطور تفکر می کنند ! طرز تفکر این گروه نسبت به امور دنیوی هرگز بدین منوال نیست، مثلا اگر ما عازم شهر دوری باشیم و بدون در نظر گرفتن راه معین از جهت نامشخصی سفر خود را آغاز کنیم بدون شک کارمان احمقانه است. اگرچه نسبت به عقیده خود بی ریا باشیم و نیز عده کثیری به جای اینکه دارو بخورند مواد سمس خورده و مرده اند. شاید اینان در کارهائی که کردند نسبت به عقیده خود بی ریا بودند. ولی مسلم این است که کارشان جز حماقت چیز دیگری نبوده است.

گروهی تصور می کنند که خودشان به قدری عادل و خوش اخلاق هستند که دیگر احتیاجی به نجات از گناه ندارند. این عده در اشتباه محض بسر می برند زیرا به جای اینکه خود را با میزان عدل قدوسیت خدا بسنجند با اشخاص دیگر می سنجند. این عده بر این عقیده اند که چون اعمالشان نسبت به کارهای بعضی ها شایسته تر و کمتر آلوده به گناه است، حتماٌ به بهش خواهند رفت. در نظر انسان بعضی مردم عادل تر و شایسته تر و برخی دیگر بدون لیاقت و شایستگی جلوه می کنند ولی در نظر خدا همه گناه کرده اند و از قدوسیت و عدالت او قاصر می باشد.

عده ای دیگر گمان می برند که به اندازه ای گناهکارند که برای انها نجات ممکن نیست. شاید اینان مرتکب گناهانی نظیر قتل، زنا، دزدی و کفر شده اند و رفتارشان نسبت به خانواده و دوستان خود ناپسند بوده است یا ممکن است عمرشان در لذات و شهوات دنیوی به هدر رفته باشد. اگر اینها به این صورت به زندگی خود ادامه دهند، بدون تردید تا به ابد در دوزخ بسر خواهند برد. اما عیسی مسیح برای رهائی و پاک ساختن ما از گناهان روی صلیب کشته شد. این اشخاص اگر از گناهان خود توبه نموده به عیسی مسیح ایمان بیاورند و تسلیم او شوند، ایشان نیز می توانند نجات یابند. عیسی مسیح به دنیا آمد تا گناهکاران را نجات بخشد. او نیامد تا پاکان بلکه گناهکاران را به توبه و نجات دعوت نماید. در این باره پولس رسول نوشته است « لکن محبت خود را در ما ثابت می کند از اینکه هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم و مسیح در راه ما مرد».

شاید بگوئید من به این چیزها احتیاجی ندارم زیرا خود دارای مذهب می باشم. مقصود از مذهب این است که انسان خود را مقبول خداوند سازد. در دنیا صدها مذهب وجود دارد. همه این مذاهب تعلیم می دهند که انسان باید چه کند تا نجات یابد. اشخاص دیندار نماز می خوانند، به زیارت می روند، قربانی می گذرانند، بدن های خود را در آب های مقدس شستشو می دهند، رسوم مذهبی را به جا می آورند، تسبیح می گردانند، به فقرا صدق می دهند، روزه می گیرند، بدن های خود را ناقص می سازند، و حتی در بعضی نقاط فرزندان خود را قربانی می کنند. منظور انسان از تمامی این کارها و اعمال مذهبی این است که مقبول خدای خود شود و او را خشنود سازد.

همه اشخاصی که تولد تازه نیافته اند روحاً کور و گمراهند، ولی دیندارانی که اعمال خود را راه نجات می دانند حتی از این ها هم گمراه تر و دورتر از حقیقت اند و اسیر شیطان می باشند. مذهب مردم را به وسیله ترس وتهدید اسیر خود می سازد. عیسی مسیح می فرماید: حق را خواید شناخت و حق شما را آزاد خواد کرد و نیز می فرماید: اگر من شما را آزاد کنم در حقیقت آزاد خواهید بود. حقیقت از تحقیق و بررسی نمی هراسد. پیشوایان مذاهب غلط و کاذب چون از حقیقت مسیح بی خبر هستند به پیروان خود دستور می دهند که از خواندن کتاب مسیح و ادبیات مسیحی خودداری نمایند.

آنانی که دارای مذهب می باشند باید این سوالات مهم را از خود بنمایند؟ مذهبی که من دارم برایم چه کرده است؟ آیا به من حیات جاودانی خشیده است؟ آیا من را با خدا صلح داده است؟ آیا اطمینان آمرزش و رستگاری از گناه به من داده است؟ آیا مذهب من زندگی من را تغییر داده است؟ آیا دیگران می توانند ببینند که به وسیله این مذهب زندگی من عوض شده است؟ اگر نمی توانید به این سوالات جواب مثبت بدهید بهتر است راه نجات و حیات جاودانی را که خدا برای شما فراهم ساخته است جستجو نمائید. مسیحیت مذهب نیست بلکه راه حیات و نجات است. مسیحیت در واقع حیات و روح خود مسیح زنده می باشد که به ایمان داران داده می شود تا ایشان را قادر سازد که زندگی خود را مورد پسند خدا سازند. شاید شما بگوئید من مایلم مسیح را قبول کنم، می خواهم پس از مردن به بهشت بروم، ولی میدانم که قادر نیستم مسیح را به طور کامل پیروی نمایم. دوست من، در این باره حق با شما است. هیچ کس نمی تواند مسیح را به طور کامل پیروی نماید. تنها کاری که انسان می تواند بکند این است که مسیح را پیروی نماید ولی مسلماٌ این گونه زندگی هرگز مانند زندگی کامل خود مسیح نخواهد بود. پس چطور می توانیم مسیح را تماماٌ پیروی نمائیم؟ جواب این است که ما با نیروی خود نمی توانیم مسیح را پیروی کنیم ولی همان مسیح که روی صلیب کشته شد تا ما را زا گناه نجات دهد، اکنون به وسیله روح القدس در قلب هر شخصی که به او ایمان دارد همیشه ساکن است، وقتی که کاملا به مسیح تسلیم شویم می توانیم او را پیروی نمائیم.

اکثر مردم دنیا عقیده دارند که اگر کارهای ثواب ایشان بیش از گناهانشان باشد پس از مرگ یقیناٌ به بهشت خواهند رفت، ولی اعمال نیک کارهای زشت را محو نمی سازد در حقیقت کسی که تولد روحانی نیافته است در نظر خداوند هیچ گونه شایستگی ندارد. شخص گناهکار در گناهان خود روحاً مرده است. شخص مرده هرگز قادر نیست اعمال انسان زنده را به جا آورد. هنگامی که شخصی در دادگاه متهم به جنایت می شود باید برای جرم مجازات شود. او به خاطر اعمال نیکی که در گذشته به جا آورده است، انتظار ندارد که قاضی او را تبرئه نماید. اگر شخصی از این به بعد سعی کند که زندگی بی گناه اشته باشد (که هرگز ممکن نیست) باز هم برای گناهان گذشته خود جزا خواهد دید.

گروهی به قدری برای تهیه وسایل زندگی و جمع آوری ثروت مشغولند که به قول خود فرصتی برای مطالعه درباره نجات و به دست آوردن ان ندارند. اینان چقدر بی فکر هستند. بالاخره روزی اینان از جهان رخت برخواهند بست و دیگر فرصتی برای به دست آوردن حیات جاودانی نخواهند داشت. در خصوص این قبیل مردم عیسی مسیح می فرماید: شخصی دولتمند را از املاکش محصول وافر پیدا شد. پس با خود اندیشید گفت چه کنم زیرا جائی که محصول خود را انبار کنم ندارم. پس گفت چنین می کنم انبارهای خود را خراب کرده بزرگتر بنا می کنم و در آن تمامی حاصل و اموال خود را جمع خواهم کرد و نفس خود را خواهم گفت که ای جان اموال فراوان اندوخته شده به جهت چندین سال داری الحال بیارام و به اکل و شرب و شادی بپرداز. خدا وی را گفت ای احمق در همین شب جان تو را از تو خواهند گرفت آنگاه آنچه اندوخته ای از آن که خواهد بود. چقدر نادان است کسی که فقط برای دنیا و حیات جسمانی زندگی می کند.

مردم بسیاری هنوز نجات نیافته اند زیرا که گناه را بیش از نجات دهنده خود ( عیسی مسیح ) دوست می دارند. در کتاب مفدس آمده است که لذت گناه برای اندک زمانی بیش نیست و نیز همان کتاب درباره جهالت گناه به ما تعلیم می دهد. اگر خوب فکر کنید خواهید دید که مرتکب شدن هر گناهکار جاهلانه ای است. شاید انسان برای گناهانی که مرتکب شده فوراً مجازات نشود ولی حقیقت این است دیر یا زود جزا خواهد دید. ممکن است انسان برای گناه خود به دست شخص دیگری مجازات نشود اما بالاخره یک روز در حضور خدای قدوس باید بایستد و به پاداش اعمال خود برسد. آیا ارزش دارد که انسان در این دنیا زندگی خود را توام با گناه بگذراند و در جهنم عذاب جاودانی بکشد؟

مقام و ثروت مانع بزرگی برای بعضی ها می گردد و نمی گذارد که آنها به مسیح ایمان بیاورند. اغلب ما به چیزهائی بر می خوریم که ظاهراً بد نستند ولی پس از آنکه به آنها دل می بندیم باعث گمراهی ما می شود. بسیاری از مردم می پندارند که اگر ثروت هنگفتی جمع آوری نمایند بدون شک خوشبختب را خواهند یافت و می توانند در خوسی زندگی کنند ولی باید گفت اینها سخت در اشتباهند. مال و ثروت دنیا هرگز نمی تواند آرزوی قلبی انسان را برآورده سازد. حضرت سلیمان عاقل ترین مردی بود که در این جهان زندگی کرده است. او از برآوردن امیال و تمنیات دل خود کوتاهی نمی کرد. اکنون به تجربه حضرت سلیمان توجه فرمائید. او چنین فرمود: کارهای عظیم برای خود کردم و خانه ها برای خود ساختم و تاکستان ها به جهت خود غرس نمودم. حوض های آب برای خود ساختم تا درختانی را که در آن درختان بزرگ می شود آبیاری نمایم. غلامان و کنیزان خریدم و خانه زادان داشتم و مرا نیز بیشتر از همه کسانی که قبل از من در اورشلیم بودند اموال از رمه و گله بود. نقره و طلا و اموال خاصه پادشاهان و کشورها نیز برای خود جمع کردم و مفنیان و مفنیاه و لذات بنی آدم یعنی بانو و بانوان به جهت خود گرفتم. پس بزرگ شدم و بر تمامی کسانی که قبل از من در اورشلیم بودند برتری یافتم و حکمتم نیز با من برقرار ماند و هرچه چشمانم آرزو می کرد از آنها دریغ نداشتم و دل خود را از هیچ خوشی باز نداشتم زیرا دلم در هر محنت من شادی می نمود و نصیب من از تمامی مشقتم همین بود. پس به تمامی کارهائی که دست هایم کرده بود و به مشقتی که در عمل نمودن کشیده بودم نگریستم و اینک تمامی آن بطالت و در پی باد، زحمت کشیدن بود و در زیر آفتاب هیچ منفعت نبود. بعضی ها حاضر نیستند مسیح را به عنوان نجات دهنده خود بپذیرند زیرا که طاقت تحمل زحمات مسیحیت را ندارند. ولی باید دانست که گاهی نجات از گناه هیچ گونه زحمتی در بر ندارد. نجات بخشش الهی است که خدا به رایگان به خواستاران نجات عطا می فرماید. اگر بنا باشد بخششی با پول به دست آید دیگر نمی توان آن را بخشش نامید.

از طرفی دیگر گاهی هم نجات برای انسان مشکلاتی به وجود می آورد. در آن کشورهائی که اکثر مردم مسیحی می باشند ایمانداران تازه معمولاً با اذیت و آزار روبرو نمی شوند، ولی در بسیاری از کشورها مسیحی شدن خیلی دشوار است و هنگامی که کسی مسیحی می شود ممکن است دوستان، خانواده و کار خود را از دست بدهد و یا شاید حفا ببیند و زندانی گردد و یا ممکن است به جهت شهادت برای اسم مسیح شهید شود.

از ابتدای تاریخ مسیحیت عده زیادی برای مسیحی شدن زحمات طاقت فرسائی را با کمال میل تحمل نموده اند. میلیون ها نفر حیات جسمانی خود را با نهایت شادی به خاطر مسیح از دست داده اند.. همه حواریون مسیح بجز یوحنا شهید شدند. استیفان را سنگسار نمودند. متی در حبشه کشته شد. مرقس را در کوچه ها کشیدند تا اینکه مرد. لوقا را به دار آویختند. پطرس را مصلوب کردند. اندریاس را به صلیب کشیدند. یعقوب پسر زیدی را سر بریدند. برتولما را زنده پوست کندند. توما را با نیزه سوراخ کردند. یعقوب پسر حلفی را از هیکل به زیر انداختند و را زدند تا مرد. یهودا را با تبر کشتند. میتاس را سنگسار نموده و پولس رسول را سر بریدند. این نهرهای خون از زمان رسولان تا اکنون جاری است. در هر عصری عده ای جان خود را با کمال سرور و شادی فدای مسیح و ایمان خود کرده اند. امروز در بسیاری از نقاط جهان عده کثیری به جهت ایمان خود به مسیح کشته می شوند. در هر جای جهان که مسیحیان شهید شدند کلیساها بنا گردیدند. اشخاصی که تولد تازه نداشته اند همیشه شاهد مرگ مسیحیان بوده اند و در آنها آرامش واقعی را دیده اند _ آرامشی که خود هرگز احساس نکرده اند. شخص مسیحی با خیال راحت می تواند مرگ را استقبال نماید زیرا می داند که مردن به نفع او تمام می شود. می  داند که با مرگش شخصیت واقعی او یعنی روحش فقط از بدن فانی و ضعیف خود خارج شده فوراً به حضور خداوند می رود. بنابراین شخص مسیحی از مرگ نمی ترسد.

تمام اشخاص عاقل مایلند وقتی که می میرند به بهشت بروند. ولی هزاران نفر که بهترین آرزوها را برای رفتن به بهشت در سر می پروراندند اکنون در جهنم می باشند. اینها به قدری وقت تلف کردند که که فرصت مصالحه نمودن با خدا را از دست دادند. میلیونها نفر به وسیله اتفاقات پیش بینی نشده و غیره منتظره داخل عالم جاودانی شده اند. هنگامی که ما سالم و قوی هستیم تصور می کنیم که وقت بسیاری داریم تا خود را برای استقبال مرگ آماده سازیم. ولی هیچ کدام از ما نمی داند که ساعت مرگش چه وقت فرا خواهد رسید. مرگ واقعه تاثر آوری است که دیر یا زود حتماً نصیب همه ابنای بشر می شود. نه فقط خدای مهربان راه نجاتی برای ما آماده ساخته است بلکه به وسیله روح و کلام خود و نیز به وسیله مبشرین وفادارش از ما درخواست می کند که قبل از اینکه عمرمان به پایان برسد به سوی مسیح بیائیم. در این لحظه ای که ما حیات داریم باید به سوی مسیح بیائیم.

فردا شاید خیلی دیر باشد و ما زنده نباشیم. خدا می فرماید « اینک الحال زمان مقبول است اینک الان روز نجات است». خدا می فرماید که برای فردا نباید مغرور باشیم زیرا که نمی دانیم فردا چه رخ خواهد داد. خداوند به ما خبر می دهد که اگر بارها پیغام نجات را بشنویم ولی قلباً توبه نکنیم و به مسیح ایمان نیاوریم روزی ناگهان هلاک خواهیم شد و دیگر فرصتی برای نجات نخواهیم داشت.

دوست عزیز سرنوشت ابدی شما مربوط به تصمیم کنونی شماست. باید تصمیم بگیرید که یا عیسی مسیح را قلباً بپذیرید و ایمان آورید که او نجات دهنده شما می باشد یا باید او را رد کنید زیرا هیچ راهی که حد وسط باشد برای انسان وجود ندارد. اگر در ایمان آوردن به مسیح تاخیر کنید معنیش این است که شما او را رد می کنید. ارواح پلید نامرئی نه فقط مایلند که شما را از نجات محروم سازند، بلکه درصدد بر می آیند که در تصمیم شمت در مورد نجات نفوذ نمایند، شیطان که از حضور خدا ملعون و هم مردود شد می خواهد شما را مثل خودش ملعون و مردود نماید. او می خواهد شما را از راه نجات منحرف ساز. او می خواهد فکر شما را پر از شک و ترس نماید. او به شما می گوید که تصمیم خود را به تعویق اندازید و آنچه را که دیگران راجع به ایمان آوردن شما خواهند گفت به خاطر شما می آورد. ولی روح خدا شما را با ملایمت و محبت دعوت می کند که به سوی عیسی مسیح بیائید. خدای قادر مطلق وسیله نجات شما را از هر جهت فراهم ساخته است. عیسی مسیح خداوند که نجات دهنده توانا می باشد منتظر است با آغوش باز شما را بپذیرد. عیسی می فرماید « بیائید نزد من ای تمام زحمت کشان و گران باران و من شما را آرامی خواهم بخشید» باز می فرماید « اینک بر در ایستاده می کوبم. اگر کسی آواز من را بشنود و در را باز کند به نزد او در خواهم آمد و با وی شام خواهم خورد و او نیز با من» نه فقط عیسی شما را دعوت می کند که نزد او بیائید بلکه هزاران نفر از ایمانداران حقیقی نیز برای نجات شما دعا کرده اند. وقتی که به عیسی مسیح ایمان آورید فرشتگان خدا با هم شادی خواهند نمود. ولی خود شما باید درباره قبول کردن مسیح تصمیم بگیرید.

شما باید نزد مسیح این دعا را با ایمان کامل بخوانید « ای خدای حقیقی زنده، می دانی که گناهکارم. ایمان دارم که عیسی روی صلیب به خاطر گناهان من کشته شد. ایمان دارم که او برای تبرئه کردن من از مردگان برخاست همین الان عیسی مسیح را به عنوان نجات دهنده خود قبول می کنم ». اگر اینطور به سوی مسیح بیائید می توانید مطمئن باشید که او شما را خواهد پذیرفت زیرا او قول داده است که « هر که به جانب من آید او را بیرون نخواهم نمود ».

در کتاب مقدس مکتوب است. « به آن کسانی که او را ( یعنی عیسی را ) قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند یعنی به هر که به اسم او ایما آورد ». به وسیله قبول کردن عیسی مسیح. شما در خانواده روحانی خدا متولد شده اید. نجات با تولد تازه تمام نمی شود بلکه با آن آغاز می گردد چونکه مسیح را قبول کرده اید. حالا یک طفل نوزاد مسیحی می باشید اما مسلماً نمی خواهید همیشه روحاً مثل طفل باشید، باید در فیض و رحمت خداوند رشد نمائید. باید راجع به اراده خدا و نقشه او برای زندگی خودتان اطلاعاتی داشته باشید.

برای کمک شما در پیشرفت مسیحیت، حاضریم کتابچه ای برای شما بفرستیم. این کتاب شامل دستورات مهمی می باشد که برای زندگی مسیحی لازم است. می توانید آن را مجاناً توسط آدرس زیر دریافت دارید :

نامه نگاری مژده

تهران _ صندوق پستی ۲۲۷۶