مژدة مسافرین
دیباچه
سپاس بیقیاس خدایی را سزاست که انسان را آفریده و در نهاد وی تقاضای دیدار الهی و حصول سعادت جاودانی را مخمّر ساخته است. بنابراین انسان هم باید مطابق این میل طبیعی، کوشش نموده خود را از هلاکت روح و فرمانروایی نفس امّاره و تسلط شیطان، خلاص سازد و نجات را حاصل نماید. به همین منظور انسان در هر زمان و مکان جستجو نموده و دستبهدامان مذاهب مختلف شده و یا به یک شخصی متوسل میگردد و میخواهد حقیقت را پیدا کند.
از آنجایی که طبع بشر مایل به شنیدن حکایات و داستانهای گذشته است و بهوسیلة آنها پند گرفته متنبه میگردد، لذا مطلحت چنان دیدم که موضوع یافتن نجات را در طی روایتی مطرح نمایم و امید است که مختصری برای هموطنان ایرانی سبب تحصیل قوة الهی و روشنایی فکر و آزادی روحانی و در نهایت حیات جاودانی گردد.
فصل اول
تفکرات روحانی
هیچگاه منظرة بهار چند سال قبل را فراموش نمیکنم که بار دیگر نباتات به مکتب هستی داخل شده از خواب طولانی زمستان بیدار گشته بودند. جوانههای سبز زمردین، شکوفههای رنگین و رنگهای مختلفة نباتات دیدة بیننده را خیره مینمود. رایحة گلهای معطر، روح تازهای در انسان میدمید.
یک روز در همین موقعة دلگشا، هنگام عصر از خانه بیرون شده در اطراف روستای خود که تقریباً صد خانهوار دارد، به گردش و هواخوری پرداختم. در حین گردش دو نفر سوار را دیدم که با یک چهارپادار و لوازم سفر به من نزدیک شدند. یکی از ایشان با چهرة گشاده و لحنی محبتآمیز مرا درود گفته پرسید: «آقا آیا در این روستا مکانی برای مسافر پیدا میشود؟ » در جواب او گفتم: «بلی خانهای که بالاخانة آن از دور پیداست، مخصوص اینکار است. بفرمایید و در آنجا توقف نمایید». پس از ادای این کلمات راه آن خانه را بدیشان نشان دادم.
سوار؛ پس از اظهار تشکر گفت: «آقای محترم، ما مهمان و رسیدة به شما هستیم. چنانچه ممکن باشد، مایلیم ما را سرافراز فرموده از دوستی خود برخوردار گردانید». در جواب ایشان گفتم: «چنانچه فراغت حاصل شد، خدمت خواهم رسید».
پس از رفتن ایشان من تنها مانده مشغول تفکر دربارة طبیعت، تکوین و زیبایی آفرینش شدم. در حین تفکر پیش خود چنین میگفتم: «راستی خدا چقدر مهربان است که برای بشر این همه نعمات و برکات را آفریده است. بهایم صحرا، حیوانات دریا، نباتات، رودها و دریاها، آفتاب و ماه و ستارگان و آسمان و سایر برکات او؛ تماماً باعث زندگانی و سرور و شادمانی انسان است. با همة این برکات و نعمات، باز ما انسانها قدر برکاتش را ندانسته کفران نعمات وی را مینماییم و از پیروی او سرپیچی نموده، نفس امّارة خود را متابعت مینماییم. آیا جای تعجب نیست که با این همه الطاف و مهربانیها، باز انسان، قوانین الهی را بشکند؟ »
این قبیل افکار حالت مرا منقلب نمود و نتوانستم بهطور شایسته از منظرة غروب آفتاب که میخواست خود را در چادر افق پنهان نماید، لذت برم. روح اندوه و تأسف و ندامتی که در من ایجاد شده بود، مانع لذت بردن از رنگ شفق آتشگون گردید. پس روی به روستا نموده به سوی منزل رهسپار گردیدم.
چند دقیقه بعد سر و کلة چند نفر از همسایگان و خویشان، نمودار گردید و دیدم با یک حالت کنجکاوی از من پرسیدند: «این اشخاصی که در راه با شما گفتگو مینمودند کیستند؟ » من اظهار بیاطلاعی نمودم.
آنها گفتند: «بعضی میگویند اینها تاجر قالی هستند و دیگران عقیده دارند که مهندس میباشند و برای کشیدن خط راه آهن آمدهاند. بعضی دیگر میگویند ایشان برای کشف معادن این صفحات بدینجا وارد شدهاند. عدهای دیگر عقیدةشان این است که این مسافرین قصاباند و برای خرید گوسفند آمدهاند. ولی شخصی دنیا دیده میگوید اینها طبیباند و برای معالجة مردم آمدهاند. بههرحال آیا ممکن است شما زحمت کشیده با ما به منزل ایشان بیایی تا علت آمدن آنها را دریابیم؟ ما حس میکنیم که برای هر یک از این مسائل محتاجیم، پس دیدن ایشان لازم است » .
در جواب ایشان گفتم: «چون آنها تازه وارد شدهاند، صلاح نمیبینم به این زودی مزاحم ایشان گردیم، ولی فردا پس از صرف چای به ملاقات ایشان خواهیم رفت».
پس از چند دقیقه آنها خداحافظی نموده رفتند، اما من باز با افکار خود سرگرم و مشغول ماندم. گاه رحمت و بخشایش الهی را منکر شده و گاه گناهان و نافرمانیهای بشر را در نظر آورده پیش خود میگفتم: «رحمت و بخشایش خدا تا چه اندازه است و عاقبت این رحمت چیست؟ آیا خدا ظالم است؟ اینکه محال است! آیا در صورت عدالت با این بشرِ گناهکار چه خواهد کرد؟ آیا محبت و مهربانی خداوند بیقیاس و خارج از اندازه نیست؟ پس با انسان چگونه رفتار خواهد نمود؟ آیا با عدل، یا با محبت؟ » خلاصه آن شب با روحی آشفته و فکری پریشان بهخواب رفتم.
هنگام طلوع آفتاب از خواب برخاستم. نور زرین آفتاب هر لحظه صحنة گیتی را روشنتر مینمود. طیور با نغمههای دلانگیز به سرودن نغمات خوشصدا پرداخته خالق نور و حیات را تسبیح میخواندند.
برخلاف ایشان میشنیدم که انسانهای ناسپاس، به جای تمجید آفریدگار، دهان را به کلمات زشت، آلوده ساخته برای دیر برخاستن از خواب، فرزندان و نوکران را مخاطب داشته میگفتند: «ای فلان فلان شده ...گله رفت. چوپانها مدتی است بزها را بردهاند و شما تازه از خواب برمیخیزید. ای پدر... ای مادر... بیدار شوید! » از شنیدن این کلمات حالم بدتر شده بیشتر بر ناسپاسی انسان یقین نمودم.
دست و روی خود را شسته متوجه درگاه خداوند شده با آه و زاری گفتم: «ای پروردگار توانا، رحمت و مهربانی خود را بر نوع بشر گناهکار جاری فرما و او را از قید نفس امّاره و شیطان خلاصی ده تا آزاد شده تو را بشناسد. خدایا، جز تو دیگری نیست، دعای مرا بشنو، زیرا تو تنها مرجع و امید انسان هستی » .
فصل دوم
ملاقات مسافرین
برحسب عادت خود قبل از صرف چای بیرون روستا رفته روی چمنها به قدر نیمساعت به استنشاق هوای تازه مشغول گردیدم. سپس به خانه برگشتم و چای صرف نمودم. ناگاه به خاطرم آمد که باید به دیدن مسافرین بروم. پس به اتفاق بعضی از اهالی روستا، عازم شدم. چند دقیقه طول نکشید که به منزل مسافرین وارد شدم و پس از ورود با احترام سلام نمودم. مسافرین از دیدار من اظهار شادی نموده مرا بغایت اکرام کردند.
پس از صحبتهای متفرقه راجعبه خوشی آب و هوای روستا، از مسافرین پرسیدم: «آقایان محترم، از کجا میآیید و به کجا میروید و به چه کار مشغول هستید؟ » مسافرین اظهار داشتند: «از تبریز میآییم و دو سه روزی مهمان شما هستیم و بعد به جاهای دیگر میرویم. کار ما هم فروختن کتابمقدس یعنی انجیل و تورات است » .
بعضی از حضار که به امید منافع مادی آمده بودند، از شنیدن این جواب افسرده گردیده، از آمدن خود بدانجا پشیمان گشتند. چند دقیقه سکوت مجلس را فراگرفت، سپس یکی از ریش سفیدان روستای ما که مشهدی جعفر نام داشت دم به سخن باز نموده به مسافرین گفت:
«آقا جان، مردم پریشان و مسکیناند و فقط در فکر تحصیل معاش خود و خانوادة خود هستند. این کتابهای شما چه فایده دارد، مخصوصاً وقتی که خود ما الحمدالله کتب بسیاری داریم و مطالب تمام کتب ما کامل و بلکه کاملتر از کتب شما است و هم اینکه ما را به خدا نزدیک مینماید؟ کتب شما هیچ چیز تازهای ندارد. اگر کتاب مجلسی را بخوانید، ملاحظه مینمایید که جمیع انبیاء و اولیای گذشته در آن مذکوراند. ما که به صدوبیستوچهار هزار پیامبر قائلیم، یعنی از حضرت آدم گرفته تا خاتم انبیاء محمد، همه را قبول داریم، آیا اینها کافی نیست؟»
یکی از مسافرین: «آقا مشهدی، دو سوال دارم. اجازه میفرمایید بپرسم؟ »
مشهدی جعفر: «بفرمایید».
مسافر: «دربارة شخصیت خودتان چه میفرمایید. آیا شما گناه میکنید یا نه؟ »
مشهدی جعفر: «آقا جان، سوای انبیاء و اولیاء، هیچکس بیگناه نیست » .
مسافر: «آیا فرد گناهکار نباید تنبیه گردد؟ »
مشهدی جعفر: «البته، زیرا خدا عادل میباشد و گناهکار را باید موافق عدالت خود تنبیه نماید و مزد نیکوکار را بدهد».
مسافر: «بسیار خوب، جواب منصفانهای دادید. از تقریرات شما معلوم شد که شما در حضور خدای متبارک مقصر و گناهکار هستید و تنبیه عدالت هم به شما خواهد رسید».
مشهدی جعفر: «آقا، تمام مردم گناهکار هستند و باید تنبیه گردند و وارد جهنم شوند، ولی یک عده از ایشان بعد از ورود به جهنم و کشیدن عذاب مقسوم، داخل بهشت میشوند و عدة دیگر در عذاب ابدی و بیانتها مانده دائماً در آتش مشتعل جهنم میسوزند».
مسافر: «بنده را ببخشید، لیکن لازم است عرض کنم که شما به ورود خودتان به جهنم اقرار نمودید. ولی خروج از آن را باید اثبات نمایید».
من دیدم مسافر یک نکتة شرعی و قانونی مطرح نمود، یعنی مطابق قانون شرع، وقتی بدهکاری بگوید: «بلی، این قبض از بنده است و من هم مقدار مذکور در قبض را به طلبکار مدیونم، لیکن آن را پرداختهام » ، قاضی فوری حکم میکند که وجه مذکور در قبض بر ذمة بدهکار است و باید آن را پرداخت نماید و تا بدهکار دادن وجه را اثبات ننماید، قرض به گردن اوست.
مشهدی جعفر: «بنده این طور شنیدهام که هر مسلمانی شهادتین را بگوید، گرچه در جهنم میرود، لیکن پس از کشیدن عذاب، وارد بهشت میگردد».
مشهدی جعفر این را گفته به حضار توجه نموده پرسید: «آقایان، آیا شما این عقیده را ندارید؟»
حاضرین اجماعاً جواب دادند: «آری، آری، پیشوایان ما علیالاطلاق این عقیده را موعظه و تأکید مینمایند و میگویند برای تخفیف عذاب و کوتاه نمودن مدت آن باید مساکین را اطعام نمود، در قبرستانها و سایر اماکن قرآن خواند، مرثیه خوانی و عزاداری نمود، تعزیه خواند، مساجد تازه بنا کرد، مساجد کهنه را تعمیر نمود و خلاصه هر عمل نیکی را باید انجام داد. اگر به امید رهایی و نجات از این عذاب نباشد، مگر ما دیوانه هستیم که با اینحال فقر و پریشانی و دستتنگی این همه مخارج گزاف را متحمل گردیم. پول خیلی عزیز است و اگر این مخارج فایدهای ندارد، پس خرج نمودن یکشاهی هم دشوار است. اما ما برای تحصیل راحتی و رهایی از تنبیه هولناک دوزخ، پول خود را به جیب دیگران میریزیم. بلی، ما امید داریم که بهوسیلة این چیزها از تنبیه خلاصی مییابیم».
مسافر: «آقایان، شما فرمودید که علمای شما چنین میگویند، ولی ادعای بدون دلیل ساقط است. آیا میتوانید این مسئله را با دلیل به من ثابت کنید، زیرا من هم مانند شما گناهکارم و میخواهم از آتش و عذاب جهنم خلاصی یابم؟»
مشهدی جعفر: «آقا جان، ما هم اینطور شنیدهایم و بدان عقیده داریم، اما اثبات این مسئله مربوط به ملاهای ماست و باید در آن خصوص با علمای ما صحبت داشته باشید. آنها برای شما ثابت خواهند نمود. اگر شما هم طالب نجات هستید، ما یک ملای عالم و دانا داریم که انشاالله امروز عصر او را اینجا میآوریم و آن وقت میتوانید مفصل با او گفتگو نمایید. بنده و سایرین هم حاضر میشویم و راجعبه این موضوع بیشتر کسب اطلاع مینماییم. حال آیا مایلید آخوند را دعوت نماییم؟»
مسافر: «از مرحمت و التفات جنابعالی بسیار ممنون هستم و امروز عصر منتظر ملاقات ایشان میشوم».
مشهدی جعفر، وعدة آمدن آخوند را تاکید نمود و با جماعت از مسافرین خداحافظی نموده خارج شدند. من در قلبم اضطراب عظیمی پیدا شد. پس از رفتن جماعت؛ مسافر روی به من نموده اظهار داشت:
«آقای محترم، خوش آمدید، التفات فرمودید. از مرحمت شما بسیار ممنون و متشکرم. جای ما خیلی خوب هست و از این راهنمایی شما فوقالعاده سپاسگزارم».
در جواب ایشان گفتم: «این کار که نه خرج و نه زحمتی داشت، قابل ذکر نیست. من جز نشان دادن راه، کاری نکردهام».
مسافر: «آقای من، نشان دادن راه بسیار مهم است، مخصوصاً نشان دادن راه راست که منجر به حصول حقیقت گردد. امروز مهمترین کار بشر این است که راه نجات و سعادت جاودانی را پیدا نماید. تمام وحیها و الهامات الهی که بهوسیلة انبیاء برای نوع بشر فرستاده شده، برای نمودن راه نجات و تحصیل آن است و بس. آیا چنین نیست؟»
من جواب دادم: «بلی، راستی همینطور است».
مسافر: «ببخشید، آیا شما این راه را پیدا کردهاید؟»
من جواب دادم: «البته، پیدا کردن راه، عبارت از تکمیل شریعت الهی است و رفتار نمودن برطبق اوامری که خدا بهوسیلة انبیای خود به دنیا فرستاده است».
مسافر: «آیا شما اوامر و نواهی الهی را تکمیل نمودهاید؟»
من جواب دادم: «خیر آقا جان، بنده آن را تکمیل کنم! بههیچوجه! کجا تکمیل کردهام؟»
مسافر: «برای رهایی چه چارهای اندیشیدهاید؟»
من جواب دادم: «جواب این سوال را هنگام عصر آخوند ما خواهد داد. پس بنده که چیزی نمیدانم، حرفی نمیزنم تا ایشان بیایند».
پس از گفتن این کلمات، صحبت را به جاهای دیگر تغییر داده راجعبه انسانیت، تربیت و سایر صفات نیکو صحبت داشتیم. صحبت ما بسیار شیرین بود و از ایشان حقایق بسیاری شنیدم. نیمساعت سرگرم آن قبیل مذاکرات بودیم، سپس از جای برخاسته به منزل رفتم.
فصل سوم
توبه
بر مطالعه کنندگان پوشیده نماند که چنانچه بعد ملتفت شدم مشهدی جعفر و همراهانش پس از خروج از منزل مسافرین به منزل آخوند ملا فصیح رفتند. پس از ادای سلام و تحیات لازمه، جلوس نمودند. ملا فصیح پرسید: «آقایان، خیر باشد، چه خبر است؟ این قسم اجتماع نباید بدون سبب باشد. لابد کار مهمی روی داده، فرمایشتان چیست؟»
مشهدی جعفر: «قربانت شوم، انشاالله خیر است. البته مطلبی داریم که به محضر آخوند محترم آمدهایم».
ملا فصیح: «خوب بفرمایید مطلبتان چیست؟»
مشهدی جعفر: «میخواهیم امروز عصر به خانة کربلاییعبدالجبار تشریف بیاورید. دو نفر مسافر آنجا وارد شدهاند که حرفهای غریبی میزنند. ما به خیال اینکه آنها تاجر، مهندس و یا طبیب هستند، به ملاقات ایشان رفتیم. بعد معلوم شد که فروشندة کتابمقدس هستند و با ایشان مذاکره نمودیم و میخواهیم شما جواب آنها را بدهید تا ملزم شده دیگر اینطور کارها را نکنند و نیز مایلیم خود ما هم قدری از حقایق، آگاهی یافته از کوری خلاصی یابیم».
ملا فصیح: «مردم، شما عوام هستید و این قسم مذاکرات و گفتگوها کار عوام نیست».
یکی از حاضرین که جوانی بیستوشش ساله بود و عزیز نام داشت، گفت: «بلی آقا، درست میفرمایید، ما عوام هستیم، ولی میخواهیم بدانیم عاقبت کار آخرت ما به کجا خواهد انجامید. البته تصدیق میفرمایید که نادانی و تاریکی ذهن بسیار ناگوار است و راه رفتن در تاریکی قطعاً باعث پشیمانی میگردد. آقا، آیا اینطور نیست؟»
ملا فصیح: «آری چنین است. ولی الحمدالله ما در تاریکی نیستیم، زیرا عقیدة ما صحیح، دین ما درست و مذهب ما مذهب حنیف محمدی میباشد».
عزیز: «پس استدعا میکنیم امروز عصر تشریف بیاورید و با آن اشخاص صحبت داشته، راه نجات را به ایشان هم نشان بدهید. ما فقط گوش میدهیم و از گفتگوی طرفین فیض میبریم تا حقیقت را درک نماییم».
چند ثانیه ملا فصیح ساکت ماند و بعد از آن وعدة رفتن به منزل مسافرین را داده آنها را مرخص نمود.
بعدها من از عزیز این مطالب را دریافتم. خیلی میل داشتم عصر به منزل مسافرین بروم و بقیة مذاکرات را دربارة نجات بشنوم. بنابراین هنگام عصر روی به خانة مشهدی جبار آوردم و وارد منزل مسافرین شدم. به محض ورود دیدم جماعتی انبوه یعنی قریب بیست نفر دور تا دور اتاق جلوس نمودهاند و آقای ملا فصیح هم بر صدر مجلس قرار گرفتهاند و بنده هم با ادب سلامی نموده در گوشهای نشستم. مشاهدة آن جمعیت حالت مرا متغیر ساخت و فهمیدم که آرزوی نجات در قلب هر فردی موجود است و بدون تفاوت همه دارای این اشتیاق هستند و میخواهند راه نجات را بیابند.
پس از سکونت، دیدم ملا فصیح آغاز سخن نموده گفت: «آقایان، از کجا و برای چه تشریف آوردهاید؟»
یکی از مسافرین: «قربان، از شهر تبریز میآییم و برای فروش کتابمقدس به خدمت رسیدهایم».
ملا فصیح: «آقا جان، ما محتاج کتب شما نیستیم و کتاب آسمانی ما کافی است. بهعلاوه ما کتابهای مفید بسیاری داریم».
مسافر: «قربان، یک سوال دارم. اگر اجازه بفرمایید بپرسم».
ملا فصیح: «بفرمایید».
مسافر: «قربان، کتاب برای چه نازل شده است؟»
ملا فصیح: «برای هدایت مردم. کتاب باید طریق زندگانی را در این دنیا به مردم تعلیم نماید و نیز راه تحصیل سعادتمندی دنیای دیگر را نشان دهد».
مسافر: «آفرین، خوب فرمودید. حالا آیا کتاب شما دربارة آخرت و سعادت جاودانی به شما اطمینان میدهد؟»
ملا فصیح: «آری اطمینان میدهد، ولی با این شرط که رفتار ما برطبق اوامر و نواهی کتاب باشد. البته در این صورت به سعادت ابدی نائل خواهیم شد».
مسافر: «قربان، از این سوال، بنده را ببخشید؛ آیا خود حضرتعالی رفتارتان مطابق اوامر و نواهی کتابتان است؟ آیا جنابعالی کاملاً بر طبق مندرجات کتاب خود رفتار نمودهاید؟ بنده که اقرار و اعتراف مینمایم بر طبق شریعت خداوند رفتار نکردهام».
ملا فصیح: «آقا، هیچکس جز انبیاء و اولیاء در این دنیا شریعت خداوند را کاملاً بهجا نیاورده است. انسان موجود ضعیفی است و همواره به طرف گناه متمایل میباشد، چنانچه حدیث نبوی صحیحی میفرماید: کل بنی آدم خطا و خیر الخطایین التوابون یعنی؛ تمام بنیآدم خطاکار میباشند و بهترین گناهکاران توبه کنندگاناند».
مسافر: «آیا شخص گناهکار سعادت و حیات جاودانی خواهد یافت یا عذاب ابدی در جهنم؟»
ملا فصیح: «البته گناهکار باید تنبیه گردد، ولی بهعقیدة ما به سه طریق میتواند نجات را تحصیل کند: اول بهوسیلة توبة نصوح (توبة واقعی که شکسته نشود)، دوم بهوسیلة انجام اعمال حسنه و چنانچه اعمال حسنه در میزان گذارده شود و کمتر و سبکتر از اعمال سیئه(خطا، گناه) باشد، آنوقت باید عذاب جهنم را ببیند. ولی طریقة سوم میتواند او را از این حالت بدبختی بیرون آورد و آن این است که والدین یا اولاد و یا اقوام شخص متوفی بهوسیلة انجام اعمال حسنه از قبیل نماز، روزه، قرائت قرآن، خواندن تعزیه، ادای قرض، زیارت و دفن جنازة وی در جوار مقبرة مقدسین و غیره میتواند سبب مغفرت گناهان شخص مرحوم شود. البته در این صورت از عذاب وی کاسته و حتی بهکلی از عذاب رهایی مییابد».
مسافر: «آقا، آیا این عقیدة شما عقلی است یا نَقلی؟ اگر نقلی است نباید کلام خدا برضد عقل باشد».
ملا فصیح: «البته اول باید از روی نقل که عبارت از کلام خداست باشد، ولی با عقل نیز باید مطابقت نماید».
مسافر: «آفرین، خیلی خوب فرمودید و باید ببینیم اینطور هست یا نه. اولاً فرمودید گناهکار باید توبة نصوح بنماید؛ مأخذ این عقیده از کجاست؟»
ملا فصیح: «از قرآن مجید».
مسافر: «در کدام سورة قرآن و مضمون آن چیست؟»
ملا فصیح: «در سورة تحریم آیة هشتم میفرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ یعنی؛ ای ایمانآورندگان، توبه کنید نزد خدا توبة نصوح، شاید خداوندِ شما، گناهان شما را بیامرزد و شما را به بهشتهایی که نهرها در آنها جاریست ببرد».
مسافر: «قربان، ببخشید. عقیدهای که از این آیه بهدست میآید خیلی سست و بیمعنی است، زیرا از کلمة عسی که به معنی شاید میباشد، خاطر جمعی و اطمینان حاصل نمیگردد».
ملا فصیح: «آیة هفدهم از سوره النساء را نیز برای شما ذکر مینمایم که میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا ترجمة این آیة شریفه این است؛ توبه تکلیف خداوند است برای آنانی که گناه را از روی جهالت مرتکب میشوند و از نزدیک توبه مینمایند، برای آنها پروردگار توبه را قبول میکند و خداوند حلیم و حکیم است. آیا باز هم شک و تردید دارید؟»
در اینجا من متوجة مسافر شده منتظر جواب او گردیدم، ولی دیدم مسافر بهجای جواب دادن، میخندد. من و حاضرین متعجب و حیران شدیم که در چنین مجلسی خنده چه مناسبتی دارد، آن هم از این مردمان باتربیت؟ پس از چند لحظه مسافر عذر خواسته گفت: «آقایان محترم، خیلی افسوس میخورم که نتوانستم از خنده خودداری نمایم. یقین دارم اگر از علت خندة من آگاه شوید، بنده را بیتربیت نخواهید شمرد».
من چون از این خندة بیجا متاثر شدم گفتم: «بفرمایید علت خندة شما چیست والا عذر شما پذیرفته نخواهد بود».
مسافر: «دو سال قبل سفری به مراغه نمودم و یکی از رفقا هم با من بود. یک ماه در مراغه اقامت نمودیم و یک روز جمعه از منزل بیرون شده به بازار رفتیم. چند جلد از کتب مقدسه را نیز با خود بردیم. البته مطابق مرسوم، اغلب مغازهها بسته بود. ولی گاهی بعضی اشخاص در مغازة خود دیده میشدند که به کار اشتغال داشتند.
در حینی که مشغول گردش بودیم، ناگاه کسی ما را صدا زده گفت: آقایان، این شخص شما را دعوت مینماید. چون متوجة گوینده شدیم دیدیم مردی کلهپز است که زمانی با ما آشنایی داشت و با انگشت خود نجاری را که در مغازة خود نشسته و با حالت بیقیدی مشغول کار است را نشان میدهد. مطابق پیشنهاد کلهپز به مغازة نجار روی آوردیم. پس از ادای سلام، پرسیدم: آقا، چه فرمایشی داشتید؟ نجار پرسید: شما چه میگویید؟ جواب دادم: ما کتابمقدس میفروشیم. نجار باز پرسید: خوب، حرفتان چیست؟ من جواب دادم: آقا خداوند عادل است و من گناهکار. مرگ حتمی است، قیامت قطعی، عذاب جهنم بدون شک وجود دارد و سعادت جاودانی هم بدون تردید هست. من بیچاره چه کنم تا از عذاب رهایی یافته داخل بهشت گردم؟ نجار جواب داد: توبه کنید. بدوگفتم: آقا، اگر من دیگری را به قتل برسانم و بعد افسوس خورده پشیمان گردم، آیا قاضی عادل مرا از تنبیه معاف میدارد؟ حتمی است که چه ماتوبه کنیم و چه توبه نکنیم تنبیه عملِ بد، بر ما باید وارد شود. منتهی توبه برای بعد از آن خالی از فایده نیست. نجار گفت: اما آخر خدا رحیم و مهربان است. من جواب دادم: بله مهربان است، اما عادل نیز میباشد. بهعلاوه در اصول دین اسلام میگویند خدا عدل است و نمیگویند خدا محبت است. پس چون در داوری، هرکس باید مطابق اعمال خود تنبیه گردد و همة ما بهواسطة گناه مستوجب تنبیه هستیم، چارة گناهکار چیست؟ در این ضمن چند نفر دور ما جمع شدند و یکی از آنها گفت: آقا، صحبت کردن با این مردم عوام مناسب نیست، زیرا آنها نمیتوانند جواب شما را بدهند.
من جواب دادم: در روز قیامت و داوری، هر شخصی مطابق اعمالش تنبیه و یا تکریم میشود و دیگر از او نمیپرسند که باسوادی با بیسوادی، عوامی و یا فهیم. پس معلوم است که انسان دارای عقل و معرفت است و چون عاقل و فاعل مختار است، باید کوشش نماید و حقیقت را پیدا کند و بین حق و باطل را تمییز دهد و حق را برای خود پیش گیرد. این جماعت هم که اینجا ایستادهاند همه عاقلاند و میتوانند بین حق و باطل را تمییز دهند و مسئولیت روز قیامت برگردن آنهاست.
یکی از حاضرین به نام سید جواب داد: خیر آقا، اینها آنقدر فهم و ادراک ندارند که تمییز خوب و بد را بدهند و شما میخواهید آنها را فریب دهید. اگر راستی مقصودتان فریب دادن نیست، با من بیایید و با یک عالم گفتگو نمایید و از او جواب بشنوید. اگر همراه من نیایید، معلوم میشود که برای فریب عوام آمدهاید.
فوری بعضی از حاضرین کلام سید را تصدیق نمودند و تاکید در رفتن به نزد عالم کردند. چون دیدم اصرار دارند، با وجودی که میدانستم رفتنم به محضر آقا غیر از پراکندهگویی فایدهای ندارد، باز برای اینکه شاید آن جمعیت بیچاره را به نجات برسانم، به منزل عالم رفتم.
نزدیک منزل آخوند که رسیدیم دیدم آقا با عمامة بزرگی نزدیک پنجره ایستاده، با شخصی صحبت میکند. وقتی وارد اتاق شدیم، آقا بر روی پوستی نشست و شخص دیگری که او نیز معمم بود، نزدیک او جلوس نموده بود. به محض رویت ما، آقا بدون این که جواب سلام ما را بدهد، پرسید: چه میفرمایید؟ بنده هم تفصیل دعوت کلهپز و نجار را برای آقا گفتم و آنچه بین ما صحبت شده بود، برایش شرح دادم و گفتم: حالا این آقایان، بنده را به حضور سرکار آوردهاند که جواب کافی دربارة نجات از گناه و قصاص را بشنویم.
عالم جواب داد: باید توبه نمود.
بنده عرض کردم: مذاکرات من با نجار از روی قیاس عقلی بود، ولی چون سرکار شخص عالمی هستید، میخواهم صحبت ما نقلی، یعنی از روی کتاب نیز باشد. پس بفرمایید در کجای قرآن راجعبه توبه نوشته است؟
عالم در جواب فرمود: در قرآن میفرماید: إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوَءَ بِجَهَالَةٍ یعنی؛ توبه تکلیف خداوند است برای آنانی که گناه را از روی جهالت میکنند.
در این وقت قریب بیست نفر دور ما جمع شدند و آن شخص معممی که پایین دست آقا نشسته بود گفت: آقا، این قسم مذاکرات ممنوع است. آیا اعلان آن را در بازار ندیدید؟
من متحیر شدم که چنین اعلانی نشده که ناگاه آژانی نزدیک خود دیدم. پس از او پرسیدم: آقا، آیا آنچه آقا میفرمایند صحیح است؟ آیا صحبت روحانی غدقن است؟
آژان در جواب گفت: اعلانی که در بازار نصب شده راجعبه قضیة دیگری است و به این مطلب ربطی ندارد.
پس رو به عالم نموده اظهار داشتیم: آقا، با وجودی که من میدانم کار بد، خوب نیست؛ باز بدان ارتکاب مینمایم. این آیه که فرمودید برای آنانی است که ندانسته گناهی بنمایند، نه برای کسانی که دانسته گناه کنند.
عالم در جواب فرمود: علم شما و دانایی شما علم و دانایی نیست. شما جاهل هستید، زیرا که نتیجة گناه را نمیدانید و شخصی که نتیجة گناه را نداند جاهل شمرده میشود و توبة او قبول خواهد شد.
بنده عرض کردم: آقا، بنده و امثال بنده، نتیجة گناه را خوب میدانیم، مثلاً میدانیم که نتیجة شربخمر، عربده کشیدن و بیحالی و مستی است و جز رفتن پول و آبرو و اعتبار در نزد مردم و گرسنه گذاردن اهل و عیال و بدون لباس و غذا ماندن فایدهای عاید من نمیشود، اما با تمام این تفاصیل و با وجود دانستن قبایح آن، باز به میخانه رفته شراب مینوشم و نیز میدانم دزدی آبرو و شرافت انسان را میبرد، ولی دزدی میکنم و در نتیجه محبوس میشوم و شلاق میخورم و در نظر مردم خوار و خفیف میشوم. با این تفاصیل از خلاصی چند روزی نمیگذرد که باز شیطان مرا فریب میدهد و دزدی دیگری مینمایم. همچنین گناهان دیگر را با وجودی که از نتایج آن اطلاع دارم، مرتکب میشوم. بهعلاوة دانستنتنبیهات جسمانی و زمینی از تنبیهات آسمانی این اعمال هم آگاهی دارم و میدانم که گناهکار به جهنم میرود، ولی با همة این تفاصیل باز گناه میکنم. چنانچه بقیة آیهای که ذکر فرمودید ملاحظه فرمایید خواهید دانست که تفسیر حضرتعالی از حقیقت دور است، زیرا میفرماید: «ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُوْلَئِكَ يَتُوبُ اللّهُ عَلَيْهِمْ» یعنی «پس چنانچه از نزدیک توبه نمایند، پس خدا توبة آنها را قبول مینماید». و نیز در آیة ۱۸ توضیح این کلمات را داده میفرماید: «وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا». یعنی: «توبه نیست برای کسانی که تا دم مرگ بدی میکنند و میگویند الان توبه میکنیم و نیستند آنها که میمیرند و آنها کفارند و ما برای آنها عذابالیم را ذخیره نمودهایم.»
باز در قرآن سورة زلزله آیات ۷ و ۸ نوشته شده است: فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ یعنی؛ کسی که به قدر مثقال ذره خیر بهجا بیاورد میبیند آن را و کسی که مثقال ذره بدی نماید میبیند آن را.
مطابق این آیات هرکس مطابق عمل خود نتیجه میگیرد، پس دیگر جای توبه نیست.
به محض شنیدن این کلمات عالم پرسید: تو، به قرآن ایمان داری؟ من جواب دادم: بنده مسیحی هستم و کتب را تفتیش مینمایم و هرگاه چنین چیزهایی در قرآن میبینم، آنها را به دقت مطالعه نموده حقیقت را از آنها پیدا مینمایم و تکلیف خود را میفهمم.
عالم با غضب گفت: کسی که به قرآن مجید ایمان ندارد، غلط میکند که از آن آیات برای ثبوت مطلب خود بیاورد.
بیچاره رفیق من که دنیا ندیده و بیتجربه بود، از شنیدن این کلمات مضطرب گردید. من روی به عالم نموده گفتم: آقا، اینطور نباید سخن گفت. باید با خوبی و مراعات نزاکت صحبت نمود. در این وقت آژان دست مرا گرفته گفت: آقایان، بفرمایید، خدا همراه شما باشد.
ما هم رفتیم».
خندة بنده از این سبب بود که در موقع تذکر آیة مذکوره توسط جناب ملا فصیح، یاد وقایع و مذاکرات با آن عالم افتادم و بیاختیار خندیدم و اکنون باز از حضار معذرت میخواهم.
من از شنیدن این واقعه متاثر و شرمنده شدم و راه تکذیب آن را نیافتم، زیرا میدانستم که این قبیل حرکات ناشایسته، اغلب از ما سرمیزند. درضمن؛ خیلی هم از مطالب مسافر استفاده کردم، زیرا آنچه میگفت مبنی بر دلایل صحیح و از روی قرآن بود. پس سکوت اختیار نموده منتظر شنیدن جواب از طرف ملا فصیح گردیدم.
فصل چهارم
اعمال حسنه
در این موقع جناب ملا فصیح لب به سخن گشوده گفت: «خوب حالا که این توبه علاج معاصی را نمینماید، دربارة علاج دوم که عبارت باشد از اعمال حسنه چه میفرمایید؟ آیا خود شما آیة راجعبه عَقاب و ثواب را نخواندید و نگفتید که در قرآن مکتوبست که: «فَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَيْرًا يَرَهُ وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ؟» به موجب عقیدة مسلمین، اعمال نیک اجر و حسنه دارد و حسنات اعمال نیک ما سَیِئات (کارهای زشت و ناپسند) ما را برطرف میسازد. آیا ضد این عقیده چیزی میتوانید بگویید؟»
مسافر: «بنده منکر این حقیقت نیستم که اعمال خوب اجر دارد، زیرا عیسیمسیح هم در انجیل متی باب ۱۰ آیة ۴۲ میفرماید: «هرکه یکی از این صغار را کاسهای از آب سرد محض نام شاگرد نوشاند، هرآینه به شما میگویم اجر خود را ضایع نخواهد ساخت.» لیکن هرگاه این حقیقت را با فرمایشات دیگر عیسیمسیح مقایسه نماییم، آنوقت به کُنه مطلب خواهیم رسید. مثلاً در انجیل لوقا باب ۱۷ آیة ۷ تا ۱۰ بهطریقی ساده که هر شخص میتواند مطلب را دریابد میفرماید: امّا کیست از شما که غلامش به شخم کردن یا شبانی مشغول شود و وقتی که از صحرا آید، به وی گوید، بهزودی بیا و بنشین. بلکه آیا بدو نمیگوید چیزی درست کن تا شام بخورم و کمر خود را بسته مرا خدمت کن تا بخورم و بنوشم و بعد از آن تو بخور و بیاشام؟آیا آن غلام منّت میکشد از آنکه حکمهای او را بجا آورد؟ گمان ندارم. همچنین شما نیز چون به هر چیزی که مأمور شدهاید عمل کردید، گویید که غلامان بیمنفعت هستیم زیرا که آنچه بر ما واجب بود بهجا آوردیم. پس؛ از این مثل میفهمیم که اجری که از عمل خوب به ما میرسد، منباب استحقاق نیست بلکه فقط بهوسیلة مرحمت خداست. هر شخصی در هر لحظه موظف است که دیگران را خدمت بنماید و اگر از این کار مهم غفلت نماید، مسئول است. مثلاً شخصی که در ایران زیست مینماید، باید قوانین مملکتی را از هر حیث اجرا نماید و چنانچه در انجام یکی از وظایف اجتماعی قصور نمود، فرضاً دزدی کرد، آیا حق دارد که بگوید بنده مدتها قوانین مملکتی را اجرا نموده و بنابراین باید از تنبیه عمل فعلی خود خلاص گردم؟ البته هیچکس این سخن او را مسموع نمیدارد. همچنین هر فرد انسان وظیفهمند است که هم نیکی بنماید و هم خدا را اطاعت کند، ولی اگر یک گناه از او صادر گشت، باید قصاص آن را متحمل گردد. این قسمت فرمایش عیسیمسیح در نظرتان باشد که میفرماید: همچنین شما نیز چون به هر چیزی که مأمور شدهاید عمل کردید، گویید که غلامان بیمنفعت هستیم زیرا که آنچه بر ما واجب بود بهجا آوردیم. اگر از سوی دیگر هم به این نکته بنگریم میبینیم که اعمال حسنة ما در نظر خداوند حسنه نیست، زیرا تمام اعمال نیکوی خود را یا برای تحسین مردم و یا برای کسب ثواب مینماییم.
مثلاً زکات دادن ما به نیت عوض یافتن است، روزه گرفتن ما با روح تزویر همراه است و نماز ما برای کسب شهرت و مدح مردم است. خلاصه هر کاری که میکنیم با نظر خارجی است و با صمیمیت نیست. اگر اجازه بدهید حکایتی دارم که در این مطلب بهفهم ما کمک مینماید».
جماعت: «بفرمایید».
مسافر: «چندی پیش به مرند سفر نمودیم و بعد از چند روز توقف عزم مراجعت کردیم. چون پنیر مرند در تبریز بسیار مطبوع است، نزد بقالی که برای پنیر خوبش معروف بود رفتم. بقال مذکور پنیری به من نشان داد. من به وی گفتم: پنیری میخواهم که سرشیرش را نگرفته باشند. بقال گفت: آقا این پنیر از فلان روستا است و اصلاً سرشیرش گرفته نشده است. من با تعجب پرسیدم: خوبی یا بدی فلان پنیر چه ربطی به فلان روستا دارد؟ بقال گفت: تفصیلی دارد. من بهگمان این که شما از آن روستا مسبوق هستید اسم آنجا را بردم. حالا که نمیدانید برای شما میگویم. سالهای پیش اهل فلان روستای مذکور، چربی شیر را میگرفتند و بعد به شیر، مایة پنیر میزدند. اتفاقاً سالی وبای سختی بین بزغالههای آن روستا پیدا شد و مردم گمان کردند که این وبا در نتیجة گرفتن سرشیر، از طرف خدا فرستاده شده است. از همان وقت اهالی آن روستا لعنت نامهای بین خود وضع نمودند که هیچکس سرشیر را از شیر نگیرد تا دیگر وبا بین بزها پیدا نشود. از این جهت من اسم این روستا را برای شما ذکر کردم، زیرا مردم آنجا از ترسِ وبا دیگر سرشیر را نمیگیرند».
در اینجا مسافر رویش را به جماعت نموده گفت: «آقایان محترم، آیا کارهای نیک این مردم بهخاطر خداست و آیا این قبیل اعمال فضیلت و ثواب دارد؟ آیا این مردم از روی اجبار اطاعت نمیکنند؟ آیا اگر مردم آن روستا از مردن بزها نمیترسیدند، سرشیر را نمیگرفتند؟ بههمینطور اعمال حسنة مردم هم ظاهراً بهنظر خوب میآید، ولی باطناً برای جلب منافع شخصی صورت میگیرد. مثلاً من مال حرام را داخل مال خود نمیکنم، از ترس این که مال حلال من با حرام مخلوط شود و هر دو از بین برود. زکات میدهم، به این قصد که خداوند مال و منال من را برکت دهد. بههمینطور سایر اعمال بشر هم روی همین قاعده است و میتوان گفت که یکی از اعمال بشر نیست که فقط برای اطاعت نمودن اجرا شود. همه یا از ملاحظة مردم یا برای برکت اموال و زندگانی و یا برای خلاصی از آتش جهنم است. حال انصافاً بفرمایید، آیا تمام اعمال بشر اینطور نیست؟»
ملا فصیح: «بله همینطور است، زیرا شرایط اطاعت بسیار است و از این جهت در قرآن سورة مریم آیة ۷۰ فرموده: «وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْمًا مَّقْضِيًّا » یعنی؛ و نیست از شما هیچکس مگر گذرنده برین است آن وعدة لازم بر پروردگار تو مقرر کرده شده».
فصل پنجم
رهایی از عذاب جهنم
پس معلوم شد که اعمال حسنة ما هم برای نجات ما کافی نیست. حالا به نکتة سوم میرسیم که عبارت است از اعمال حسنة اقوام و بستگان، بعد از مرگ ما. از قبیل؛ اطعام مساکین، قرائت قرآن، و غیره.
ملا فصیح: «آیا دربارة این اعمال هم شکی دارید؟ آیا اینها برای نجات ما از عذاب کافی نیست؟»
از شنیدن این کلمات قلب من بنای تپیدن را گذارد، زیرا تا آن وقت امیدواری من و حضار مجلس و سایر مسلمین به توبه و اعمال حسنه بود و مطابق بیانات صریح و صحیح مسافر، اینها هیچ فایدهای نداشت. پس من در بحر فکر مستغرق شده با خود میگفتم: «حالا دیگر غیر از عذاب جهنم بهجایی امیدی نداریم. آه، پس رحمت و مهربانی پروردگار مهربان کجاست؟ آیا خداوند نمیتواند موافق رحمت، عدالت و محبت خود، چارهای برای رفع تنبیه انسان بنماید؟»
این قبیل افکار و تصورات مانند برق از مخیلة من میگذشت تا بالاخره مسافر به دادن جوابِ مطلب سوم که عبارت از اعمال حسنة بازماندگان شخص است، مبادرت نمود. در این موقع تمام مجلس ساکت مانده منتظر جواب مسافر شدند.
مسافر: «آقای ملا فصیح، از فرمایش جنابعالی ثابت و معلوم شد که گناهکار باید متحمل عذاب جهنم گردد، اما به چه دلیل فرمودید که پس از یافتن مدتی عذاب، آنوقت به واسطة اعمال حسنة بازماندگان، داخل بهشت میگردد؟ گویا از کتب آسمانی مدرکی برای این عقیده ندارید و میتوانم بگویم که این عقیده از بشر است و برای منافع مادی اشخاص وضع شده است».
ملا فصیح: «آقا چه میفرمایید؟ کتب احادیث اسلام در اثبات این عقیده هیچ جای شک و تردیدی نگذاشتهاند. مثلاً یکی از احادیث این است: من یکی اوابکی او تباکی فقد وجب له الجنه یعنی؛ کسی که گریه بکند و خود را بهگریه بزند و دیگری را بهگریه بیاندازد، بهشت برای او واجب است. و باز بسیار احادیث دیگری داریم که تاکید میکند که هرکس شهادتین یعنی؛ لا اله الا الله محمد رسول الله را بگوید در جهنم نخواهد ماند».
مسافر: «آقا، آیا این احادیثی که بدان معتقدید، فرقة دیگر اسلام یعنی اهل سنت هم بدان عقیده دارند؟»
ملا فصیح: «آری، آری. آقا، بنده در کتب اهل السنه در صحیح مسلم جزء اول صحیفة ۱۱۰ خواندم که مینویسد: روی عن ابی ذر انه قال اتیت النبی صلعم و علیه ثوب ابیض و هو قائم ثم انتبه و استیقظ فقال ما من عبد قال لا اله الا الله ثم مات دخل الجنه قلت و ان زنی و سرق. قال و ان زنی و ان سرق. قلت و ان زنی و ان سرق. قال و ان زنی و ان سرق. قلت و ان زنی و ان سرق. قال و ان زنی و ان سرق علی رغم انف ابی ذر.
یعنی؛ روایت شده است از ابیذر که گفت آمد رسول صلعم و جامة سفیدی بر تن داشت و ایستاده بود. پس بیدار و آگاه شدم. پس گفت بندهای را چه میشود اگر بگوید لا اله الا الله، پس بمیرد و داخل بهشت گردد. گفتم اگر زنا و دزدی کرده باشد. گفت اگر زنا و دزدی کرده باشد. گفتم اگر زنا و دزدی کرده باشد. گفت اگر زنا و دزدی کرده باشد علیرغم اصرار ابیذر».
مسافر: «جناب آقا، سوالی دارم. اجازه میفرمایید بپرسم؟»
ملا فصیح: «بفرمایید».
مسافر: «بهعقیدة شما بهموجب قیاس عقل و قرآن باید محک حدیث باشد یا حدیث محک قرآن؟»
ملا فصیح: «البته قرآن محک حدیث است و هر حدیثی که موافق قرآن نباشد باید آن را رد نمود».
مسافر: «آفرین، پس باید این حدیث را با قرآن مقایسه نمود و دید آیا موافق یا مخالف قرآن است. حالا از حضرتعالی خواهش میکنم قرآن را باز نمایید و در سورة مریم، مطلبی که مخالف این حدیث است، خواهید دید».
ملا فصیح قرآن را باز کرده در سورة مریم آیة ۶۳ چنین خواند: « تِلْكَ الْجَنَّةُ الَّتِي نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن كَانَ تَقِيًّا یعنی؛ این بهشتی است که ارث داده میشود از بندگان به آنهایی که پاک بودهاند».
مسافر: «در آیة مذکور چنین بیان شده که بهشت را به آنانی که در زندگانی گذشتة خود پاک بودهاند میدهد، نه به آنانی که زانی و دزد بودهاند. در آیههای گذشته نیز که راجعبه توبه ذکر نمودیم، یعنی سورة النساء آیة ۱۸ چنین میگوید: وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّى إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الآنَ وَلاَ الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُوْلَئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا یعنی؛ آن کسانیکه توبة خود را تا هنگام مرگ به تاخیر بیاندازند، توبة ایشان مقبول نخواهد شد، بلکه مانند کفار عذاب الیم را بر ایشان مهیا شده خواهند کشید. همچنین در سورة زمر آیة ۱۹ نیز میفرماید: أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ یعنی؛ آیا پس کیست حق بر او کلمة عذاب؟ پس آیا تو نیستی کسی که نجات مییابد از آتش؟
در اینجا سه مطلب ملاحظه میکنیم: اول این که تحمل عذاب و آتش دنیوی که مطابق احادیث شما در مقابل آتش جهنم مانند آب سرد است، بسیار دشوار میباشد و البته بینندة عذاب از تحمل این وضعیات آشفته و غضبناک میگردد و روح عدم رضایت در او پیدا میشود. پس چطور میشود که انسان، سالها متحمل این عذاب باشد و یک کلمه فحش یا حرف بد از دهانش صادر نگردد؟ البته در صورتی که ذرهای سرکشی و بیاحترامی نسبت به خالق بشود، مجرم، دوباره عذاب میبیند!
دوم این که عذاب کشیدن و قصاص یافتن، روح انسان را نرم و مقدس نمیگرداند، بلکه آن را بیشتر خبیث میسازد. پس اگر شخصی فرضاً بدون غضبناک شدن متحمل عذاب گردد (در حالی که چنین چیزی محال است) آیا وقتی داخل بهشت میگردد بغض و کینه، نسبت به خدا در دل ندارد؟ آیا بهشت خدا جای بغض و عداوت و جنگ و جدال است؟ استغفر الله العظیم!
سوم این که گفتن کلمة شهادتین و ادای نمار، روزه، جهاد، دفن جنازه در جوار قبور انبیا و غیره باعث ورود گناهکار به بهشت میشود. پس چرا اهل شیعه عُمَر را لعن مینمایند و میگویند جایش در جهنم است، در حالی که عُمَر کلمة شهادتین را گفته، اطعام مساکین نموده، به زهد و تقوی موصوف و اقدام به جهاد و فتح عظیمی نمود و علاوه بر اینها جنازة او هم نزدیک جنازة حضرت محمد مدفون است؟ پس از نص صریح قرآن قیاس عقلی شما که عبارت از عذاب زمینی است برای گناهکاران، بیاساس و بیبنیاد است».
در این موقع همهمة غریبی از حضار شنیده شد و یکباره همه با آهنگ غضبناکی به سوی مسافرین متوجه شده فریاد زدند: «پس برحسب حکم شما همة ما مستوجب عذاب ابدی جهنم میباشیم؟»
مسافر: «آقایان، بنده حق چنین حکمی ندارم، لیکن به موجب نص صریح قرآنِ شما و قیاس عقل، مدلل و ثابت شد که تمام بشر مستوجب تنبیه و عذاب میباشند. برای توضیح این مسئله میخواهم مطلبی عرض کنم و از شما تمنا مینمایم که منصفانه قضاوت فرمایید».
جماعت حضار: «بفرمایید».
مسافر: «فرض بفرمایید که دو نفر فحش دادهاند، یکی از آنها به شبانی فحش داده و دیگری به پادشاهی دشنام داده است. آیا بهموجب قانون انصاف و عدالت، قصاص هر دو یکی نیست؟»
جماعت: «خیر، قصاص آنها متفاوت است، زیرا مقدار قصاص بسته است به اهمیت شخصی که گناه بر ضد وی ارتکاب شده است. بنابراین قصاص شخص دوم، بزرگتر از اولی است، زیرا او به پادشاه توهین نموده است».
مسافر: «آفرین، بنا بر قضاوت خود شما تنبیه و عذاب ما نیز در روز قیامت نامحدود خواهد بود زیرا ما نسبت به خدایی که مقام و جلال و قدرتش نامحدود است، گناه ورزیدهایم و چنانچه دادن اجر نیکوکاران غیرمحدود خواهد بود، تنبیه دیدن گناهکاران نیز نامحدود و بیانتها خواهد بود. آن مسئله در انجیل نیز که قریب ششصد سال قبل از قرآن نوشته شده مکتوب است، چنانچه عیسیمسیح در انجیل لوقا باب ۱۶ آیات ۱۹ تا ۲۵ میفرماید: شخصی دولتمند بود که ارغوان و کتان میپوشید و هر روزه در عیاشی با جلال بسر میبرد. و فقیری مقروح بود ایلَعازَر نام که او را بر درگاه او میگذاشتند،و آرزو میداشت که از پارههایی که از خوان آن دولتمند میریخت، خود را سیر کند. بلکه سگان نیز آمده زبان بر زخمهای او میمالیدند. باری آن فقیر بمرد و فرشتگان، او را به آغوش ابراهیم بردند و آن دولتمند نیز مرد و او را دفن کردند. پس چشمان خود را در عالم اموات گشوده، خود را در عذاب یافت، و ابراهیم را از دور و ایلعازَر را در آغوشش دید. آنگاه به آواز بلند گفت، ای پدر من ابراهیم، بر من ترحّم فرما و ایلعازَر را بفرست تا سر انگشت خود را به آب تر ساخته زبان مرا خنک سازد، زیرا در این نار معذّبم. ابراهیم گفت، ای فرزند بهخاطرآور که تو در ایّام زندگانی چیزهای نیکوی خود را یافتی و همچنین ایلعازر چیزهای بد را، لیکن او الحال در تسلّی است و تو در عذاب».
پس از قرائت این قسمت از کتابمقدس مسافر روی به جماعت نموده گفت: «آقایان گوش بدهید و حقیقت را بشنوید. بقیة آیه جالب توجه است که میفرماید: و علاوه بر این، در میان ما و شما ورطه عظیمی است، چنانچه آنانی که میخواهند از اینجا به نزد شما عبور کنند، نمیتوانند و نه نشینندگان آنجا نزد ما توانند گذشت».
از شنیدن این کلمات جماعت حضار و بنده در سکوت عمیقی فرو رفتیم و از کلام انجیل و بیانات مسافر که موافق عقل و مطابق دلیل و برهان بود متحیر و مبهوت ماندیم. ترس از جهنم و عذاب ابدی همة ما را بلرزه انداخت. پس از چند لحظه مشهدی جعفر دم به سخن گشوده گفت: «آقا، پس چارة ما گناهکاران چیست؟ آیا پس از این ذلتها و زحمات و ناخوشیها و این عمر کوتاه، آخرالامر باید متحمل عذاب ابدی جهنم شویم؟ آیا خدا وسیلهای برای نجات ما گناهکاران مهیا نفرموده است؟
مسافر: «چرا نیست؟ باید از خدای مهربان بسیار متشکر باشیم که نوع بشر را در سیاه چال ظلمت و تاریکی و جهالت نگذارده و راه نجات را برای او مهیا فرموده است. امیدوارم در جلسة آینده این مطلب را برای آقایان محترم، خودم بیان نمایم تا منجی حقیقی را شناخته به او ایمان بیاورید».
من دیگر طاقت تحمل سکوت را نیاورده از مسافر پرسیدم: «جلسة دیگر چه وقت منعقد خواهد شد؟»
مسافر: «فردا پس از صرف چای تشریف بیاورید تا بقیة مطالب خود را به عرض برسانم».
چند دقیقه بعد جمعیت متفرق شد. هریک از حضار با حالت نومیدی بیرون رفتند. ولی من اندکی توقف کردم تا همه بروند و شاید از مسافر یک فیض خصوصی دریابم.
پس از رفتن سایرین، مسافر به من متوجه شده گفت: «دوست عزیز و مهربانم، اجازه بدهید یک نسخه از کتاب انجیل را به شما تقدیم نمایم تا قبل از انعقاد جلسة فردا مطالعه نمایید، زیرا گمان میکنم مندرجات آن برای روشن شدن فکر جنابعالی بسیار مفید است».
پس از دریافت کتاب با او خداحافظی نموده به منزل رفتم. بعد از صرف شام، شروع به خواندن آن کتاب نموده دیدم در جاهای بسیار، تصریح مینماید که مسیح برای رفع گناهان بشر آمده است. خواندن آن کتاب موضوع شفاعت را برایم قدری واضح نمود، زیرا ملا فصیح در این خصوص هیچ سخنی نگفته بود. وقتی مطالب راجعبه شفاعت را در آن دیدم، تعجب کردم که چرا ملا فصیح در آن خصوص مذاکرهای ننموده، زیرا واضح است که بدون شفیع و نجات دهنده، رهایی از گناه امکان ندارد.
فصل ششم
مذاکره راجعبه شفیع
مذاکراتی که آن روز شده بود، در عالم خواب و بیداری همواره بهنظرم میآمد و راجعبه آنها تردید داشتم و در حال خوف و رجا بودم. صبح روز بعد با اشتیاق از خواب برخاسته پس از صرف چای رو به خانة مسافرین آوردم و بعد از ورود، مسافرین با احترام از من پذیرایی نمودند. دیدم مجلس مثل دیروز گرم است و حضار دیروز، امروز هم آمدهاند و منتظر ورود جناب ملا فصیح و افتتاح کلام از طرف او میباشند. اتفاقاً من نزدیک مشهدی جعفر نشسته بودم؛ پس برای احوالپرسی از او پرسیدم: «حال شما چطور است؟»
مشهدی جعفر سرش را نزدیک گوش من آورده آهسته گفت: «آقای عزیز، حالم خیلی بد است. نمیدانم به کجا بگریزم تا از دست این وضعیت خلاص شوم! »
من پرسیدم: «چرا، آقا مشهدی؟ چه شده است که اینطور نومید هستید؟»
مشهدی جعفر: «بیش از این چه میخواهید بشود؟ عمر من که تمام شده و تنها امیدواریم، توبه نمودن است که بدینوسیله در آن عالم راحت باشم و دیگر اینکه خیلی به اعمال حسنه اعتماد و اطمینان داشتم و پیش خود یقین داشتم که نماز، روزه، خمس، زکات، و غیره؛ ما را نجات میدهد. اما دیروز تمام آنها از بین رفت و جناب ملا فصیح ما را به امید عذاب جهنم گذارده رفت و معلوم شد که ما بندگان بیچاره باید در عذاب ابدی باشیم. آقای من، به جان عزیزت دیشب خواب به چشم من نیامد و هیچ آرام نداشتم، زیرا پیوسته فکر میکردم که ما چگونه متحمل عذاب جهنم خواهیم شد. این همه پول به روضه خوان میدهیم، مسجد میسازیم، خمس و زکات و هزار چیز دیگر میپردازیم و خانه خراب میشویم و تازه عذاب جهنم را هم متحمل میگردیم. حالا اگر چنانچه ملا فصیح میگفت مدتی در جهنم میماندیم و بعد به بهشت میرفتیم، بد نبود. اما اینطور که مسافر با دلیل عقلی و نقلی ثابت نمود، ما باید در عذاب ابدی بمانیم و هیچ چارهای هم نیست. قلبم از این کلمات دیروز به تزلزل و لرزش افتاده است. این مسئله شوخی نیست. موضوع ضرر ده تومان یا صد تومان یا هزار تومان نیست، موضوع هلاکت جان است تا ابد! جان؛ از مال، از اولاد و از همه چیز انسان عزیزتر است. ما فقط یک جان داریم، اگر دو جان و یا بیشتر داشتیم چندان اهمیتی نداشت. آن وقت میگفتیم حالا که یک جان رفته، یکی دیگر را بهکار میبریم، ولی افسوس که یک جان بیشتر نداریم. من که مانند دیوانگان شدهام! دیگر در این صورت جمع کردن مال و داشتن اهل و عیال چه فایده دارد؟»
من در جواب مشهدی جعفر گفتم: «آقا مشهدی، قدری تامل کنید شاید راهحل پیدا شود. دیروز مطلب مهمی به فکرم رسید که ملا فصیح آن را مطرح ننمود. امیدوارم بدان وسیله راه نجات را بیابیم».
مشهدی جعفر: «این چه مطلبی است که ملا فصیح هم آن را مطرح ننموده است؟»
من جواب دادم: «مسئله شفاعت است. البته شفاعت انبیا و اولیا میتواند ما را از تنبیه گناه خلاصی دهد و بدینوسیله میتوانیم از عذاب رهایی یابیم».
مشهدی جعفر: «اگر شفاعت انبیا و اولیا هم بیفایده باشد، دیگر هیچ چارهای جز تحمل عذاب نداریم. پس از شما تمنا میکنم که این قضیة شفاعت را بهمیان بیاورید، تا انشاءالله باعث نجات ما بیچارگان و پراکندگان باشد».
من تصمیم گرفتم که این موضوع را مطرح نمایم. در این اثنا جناب ملا فصیح با چند نفر با سواد و دانا تشریف آوردند. پس از جلوس و رد تعارف، من به ملا فصیح رو نموده گفتم: «آقای ملا فصیح، عرضی دارم».
ملا فصیح: «بفرمایید، آقای عزیز».
گفتم: «مطابق وعده، امروز باید طریق یافتن راه نجات را از مسافر بشنویم. اما ما محتاج بیانات آقای مسافر نیستیم، زیرا ما به شفاعت انبیا عقیده داریم. راست است که ما گناهکار هستیم و باید توبة نصوح نماییم تا برای آینده محفوظ از گناه بمانیم، ولی گناهان گذشتة ما در جای خود باقی است و اعمال نیکوی همه با مقاصد نامشروع و زشت صورت میگیرد، ولی باز یک چاره داریم و آن اینست که بهواسطة شفاعت حضرت پیغمبر خاتم الانبیا صلعم و ائمة اطهار نجات خواهیم یافت».
به محض شنیدن این سخنان ملا فصیح حرکتی نموده از روی تشویق گفت: «آفرین، آقای حبیباللهخان، آری، آری. جناب مسافر؛ عقیدة ما اینست که بهوسیلة حضرات مذکوره نجات را خواهیم یافت. آیا شما هم بدین عقیده معتقد نیستید، یعنی شفاعت را قبول ندارید؟»
مسافر: «چرا قربان، ما عقیدة کاملی در این خصوص داریم. شاید هر دینداری بدین عقیده تمسک دارد. البته شفاعت لازم است، اما داشتن این عقیده کافی نیست، بلکه شخص شفیع باید شرایط مخصوصی داشته باشد والا در صورتی که شخص شفیع فاقد صفات لازمه باشد، هیچ فایدهای به حال بشر ندارد».
ملا فصیح: «بهموجب عقیدة شما، شرایط لازمه برای شخص شفیع کدام است؟»
مسافر: «با کمال امتنان عرض میکنم، ولی به این شرط که گوش بدهید تا به اختصار شرایط لازمة شخص شفیع را بیان نمایم.
اولاً شخص شفیع باید انسانی مانند ما باشد، زیرا ملائکه با احتیاجات ما، مثل ما آشنا نیستند، ولی شفیعی که انسان باشد از احوال مردم اطلاع دارد و میداند که انسان تا چه اندازه اسیر شیطان و نفس امّاره است و نیز باید مانند ما بهوسیلة شیطان امتحان شده، ولی مغلوب نگردیده باشد تا بتواند انسان را نیز به غلبة بر شیطان مساعدت نماید.
ثانیاً شفیع مقتدر حقیقی باید کاملاً از گناه پاک و مبرا باشد، زیرا گناهکار خودش در زیر تنبیه گناهان خود میباشد و محتاج شفاعت است. در کتب آسمانی هم مسطور است که تمامی نوع بشر گناهکاراند و گناه آنها ارثی است. در قرآن سورة یوسف آیة ۵۳ میفرماید: «ان النفس لاماره بالسوء» یعنی؛ نفس امر کننده به بدی است. در حدیثی که سابق ذکر شد معلوم میگردد که همة افراد بشر گناهکاراند، چنانکه فرمودید: کل بنی آدم خطا و خیر الخطایین التوابون. در صحیح البخاری نوشته است که حضرت محمد فرمود: ما من مولود الا و نخسه السیطان حین یولد فیستهل صارخاً الا عیسی این مریم و امه. الخ یعنی؛ مولودی نیست که شیطان در حین تولد او را به هیجان نیاورده باشد، پس میگردد فریاد کننده مگر عیسی بن مریم و مادر او.
ثالثاً شفیع باید عالم بالغیب و در همه جا حاضر و بر همه چیز ناظر باشد، زیرا اگر عالم بالغیب و حاضر و ناظر نباشد، چگونه میتواند آواز گناهکاران را در نقاط مختلفة دنیا بشنود؟ و اگر نتواند آواز گناهکار را بشنود چه فایدهای دارد؟ اگر شفیع نتواند در عین حال در چند مکان حاضر و ناظر باشد، چگونه میتواند احتیاجات انسانهای گناهکار را رفع نماید؟ بعلاوه باید ارادة خدای قادر را نسبت به زمان حال و آینده بداند تا بر طبق ارادة خدا شفاعت کند.
رابعاً باید شریعت ماقبل را که از طرف خدا فرستاده شده بهجا آورده باشد، و اینکار هم نباید اضطراری بلکه اختیاری باشد و با کمال میل و رغبت انجام یابد و نیز شفیع باید مختار و مالک خود باشد تا بتواند خود را بهعوض دیگران فدیه دهد. البته در صورتی که مالک خود نباشد، ممکن است صاحبش راضی به این کار نشود.
خامساً باید منصوص (حدیث یا سخنی که با نص گفته شده) باشد. یعنی در کتب آسمانی صریحاً اسم او به شفاعت و نجات دهندگی ذکر شده باشد وگرنه به صرف این که به عقیدة من یا شما فلان کس شفیع است، کار درست نمیشود. البته کسی که به چنین عقیدة موهومی پابند باشد مانند آدمی است که سوار قایقی شده و در دریای متلاطمی دستخوش امواج است و هیچ پناهگاهی ندارد و آخرت وی در قعر دریا غرق شدن است. آیا شرایط مذکوره را تصدیق مینمایید یا خیر؟»
ملا فصیح و چند نفر از اعضای مجلس جواب دادند: «آری، این شرایط مقبول است و جای اعتراضی ندارد».
مسافر: «پس خواهشمندم از روی انصاف هر شفیعی را که انسانها بدان عقیده دارند، با این شرایط پنجگانه بسنجید تا حقیقت را بهدست بیاورید».
در این موقع مشهدی جعفر خود را به من نزدیکتر نموده آهسته در گوش من گفت: «آقای حبیباللهخان، اینها چه شرایطی است؟! الحق و الانصاف، تطبیق انبیا با این شرایط بسیار اشکال دارد، ولی در عین حال صحیح و قانونی است و دست ما را خالی مینماید. اما راجعبه خاتمالانبیا و تطبیق او با این شرایط، او شرط اول را دارا میباشد یعنی انسان است، شرط دوم را هم شاید بتوان به وی نسبت داد، یعنی شاید بیگناه هم باشد اما راجعبه شرط سوم که میگوید منجی و شفیع باید قصاص گناه مردم را دیده و بر خود تحمل نموده باشد، نمیدانم چه عرض کنم. حضرت محمد پیغمبر ما که به مرگ طبیعی رحلت نمود و آنچه هم راجعبه حضرت سیدالشهدا میگویند که خونش برای شفاعت مسلمین ریخته شده، آن هم که اختیاری نبوده، بلکه اجباری روی داده و بهعلاوه حضرت سیدالشهدا فاقد سایر شرایط نیز میباشد، یعنی عالم بالغیب نبود و قبلاً هم کسی راجعبه شفاعت او اشارة صریحی ننموده است. شرط چهارم که عبارت از عالم الغیبی باشد، آنهم در حضرت محمد نیست، زیرا در سورة اعراف آیة ۱۸۷ و ۱۸۸میفرماید: يَسْأَلُونَكَ عَنِ السَّاعَةِ أَيَّانَ مُرْسَاهَا قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِندَ رَبِّي لاَ... قُل لاَّ أَمْلِكُ لِنَفْسِي نَفْعًا وَلاَ ضَرًّا إِلاَّ مَا شَاء اللّهُ وَلَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَاْ إِلاَّ نَذِيرٌ وَبَشِيرٌ لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ . یعنی؛ سوال میکنند از قیامت و حلول او جز این نیست که علم او نزد پروردگار من است... بگو مالک نیستم از برای نفس خودم نفعی و ضرری مگر آنچه را خدا بخواهد و اگر میدانستم غیب، طلب زیادی خوبی میکردم و نمیرسید به من بدی. نیستم مگر ترساننده و بشارت دهنده به گروهی که گرویدهاند.
به موجب حکم عقل، شفیع باید دارای این صفت باشد، وگرنه برای طالبان نجات چه فایده دارد؟ اگر هم بگوییم حضرت پیغمبر و ائمة اطهار حاضر و ناظرند، این هم خلاف واقع و شرک به خداست، زیرا میدانید که مسئلة ما یعلم الغیب الا الله کاملاً صحیح است، یعنی؛ غیر از خدا هیچکس غیب نمیداند. شرط پنجم هم که میگوید شفیع باشد، شما بهتر از من میدانید که صرف نظر از تورات و انجیل، در خود قرآن هم نص صریح به آن شده است. البته من خبر ندارم چون سواد ندارم، ولی از قرار معلوم اقلاً این مطلب در قرآن هست».
من در جواب او گفتم: «آقای مشهدی جعفر، گویا آیهای که در جلسة گذشته از سورة زمر تلاوت شد را فراموش کردهای. پس دوباره برایت میخوانم در آیة ۱۹ میفرماید: : أَفَمَنْ حَقَّ عَلَيْهِ كَلِمَةُ الْعَذَابِ أَفَأَنتَ تُنقِذُ مَن فِي النَّارِ ترجمة عبارت آن، این است که؛ کسی که حکم عذاب به وی رسیده بود، علاجی ندید، تا بهطریق استفهام انکاری، خطاب به پیغمبر آمد که آیا آنکه را در آتش است، تو او را نجات میدهی؟
نیز در سورة فتح آیة ۱۱ دربارة آنانی که با جناب پیغمبر جهاد نکرده و در خواست نمودند که حضرت برای آنها استغفار بطلبد، آن حضرت چنین فرمود: فَمَن يَمْلِكُ لَكُم مِّنَ اللَّهِ شَيْئًا إِنْ أَرَادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرَادَ بِكُمْ نَفْعًا بَلْ كَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيرًا. یعنی؛ پس کیست که مالک بشود از طرف خدا به چیزی، اگر بخواهد شما را ضرر و اگر بخواهد شما را منفعت؟ بلکه خدا به آنچه شما میکنید داناست».
ناگاه دیدم مشهدی جعفر بیچاره دستهایش را به همدیگر زده گفت: «پس تکلیف ما بیچارگان چیست؟ چه خاکی بهسر خود بریزیم؟»
در این وقت ملا فصیح متوجة ما شده پرسید: «آقا مشهدی جعفر، شما را چه میشود؟»
مشهدی جعفر: «چه عرض کنم، قربان».
ملا فصیح: «آخر بگویید ببینم».
مشهدی جعفر: «قربان چه گویم که ناگفتنم بهتر است، توبة نصوح که نیست، توبه برای گناهان گذشته که فایده ندارد، اعمال حسنة ما هم که یک دینار قیمت و یک ذره فایده ندارد، زیرا که از دل ناپاک صادر میگردد. عذاب جهنم هم که موقتی نیست، و آنهایی که محکوم به کشیدن عذاب هستند، چون هیچکس نمیتواند آنان را رهایی دهد، تا ابد در عذاب میمانند. شفیعی هم که جامع این شرایط پنجگانه باشد، پیدا نمیشود. پس تکلیف ما بیچارگان گناهکار چیست؟»
ملا فصیح: «آقا مشهدی، آقا مشهدی، اینقدر ناامید مشو. خداوند تبارک و تعالی، مهربان است و آنچه در قرآن مجید فرموده برای ما مایة امیدواری است».
مشهدی جعفر: «قربان، چه فرموده است؟»
ملا فصیح: «در قرآن مجید سورة زمر آیة ۵۳ صریحاً میفرماید: قُلْ يَا عِبَادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلَى أَنفُسِهِمْ لَا تَقْنَطُوا مِن رَّحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعًا یعنی؛ بگو ای بندگانی که بر نفوس خود اسراف کردهاید، از رحمت مایوس نشوید، بهدرستی که خدا جمیع گناهان را میبخشد».
مسافر: «آقای ملا فصیح ببخشید، این آیه دربارة گناهکارانی که نسبت به خدا گناه کردهاند، نیست؛ بلکه راجعبه آنانی است که در حق خودشان اسراف نمودهاند. البته شکی نیست که خدای مهربان همیشه حاضر است گناهان را ببخشد، ولی این کار هم شرطی دارد».
فصل هفتم
شفیع حقیقی
چون دیدم چارهای نمانده، ناچار بهطرف مسافر توجه نموده گفتم: «پس به موجب کتاب آسمانی شما که عبارت از تورات و انجیل باشد، چارة گناهکار چیست و چگونه نجات مییابد؟ به عقیدة مسیحیان چگونه میتوان داخل بهشت گردید؟»
مسافر: «آقایان محترم، یافتن نجات؛ حتماً یک نفر منجی میخواهد. با نهایت شادمانی به شما اظهار میدارم که خداوند مهربان، منجی و شفیع مقتدری برای جنس بشر فرستاده که جامع شرایط لازمه است. البته میدانید که ابتدا آدم ابوالبشر مخالف امر الهی را نموده از میوة ممنوعه خورد و بدینوسیله مردود درگاه خداوند شد. در همان موقع خداوند وعدة نجات دهندهای به وی داد و این مسئله در قرآن هم بهطور مبهمی مسطور است، چنانچه در سورة بقره آیة ۳۵ الی ۳۷ میگوید: وَقُلْنَا يَا آدَمُ اسْكُنْ أَنتَ وَزَوْجُكَ الْجَنَّةَ وَكُلاَ مِنْهَا رَغَدًا حَيْثُ شِئْتُمَا وَلاَ تَقْرَبَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ فَتَكُونَا مِنَ الْظَّالِمِينَ فَأَزَلَّهُمَا الشَّيْطَانُ عَنْهَا فَأَخْرَجَهُمَا مِمَّا كَانَا فِيهِ وَقُلْنَا اهْبِطُواْ بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ وَلَكُمْ فِي الأَرْضِ مُسْتَقَرٌّ وَمَتَاعٌ إِلَى حِينٍ فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ یعنی؛ و گفتیم ما ای آدم، ساکن شو تو و زنت در بهشت و بخورید از آنها بگوارایی آنچه که میخواهید و نزدیک نشوید به این درخت، پس میباشید از ظالمین. پس لغزاند آنها را شیطان از آنجا. پس بیرون کرد آن دو را از آنجایی که در او بودند و گفتیم ما فرود بیایید و بعضی با بعضی دشمن میشوید. از برای شما در زمین قرارگاه و متاعی است تا موقعی. پس بر خورد آدم از پروردگار خود به کلماتی، پس توبه کرد بر او بهدرستی که اوست توبه پذیرندة مهربان.
مخصوصاً آیة ۳۶ را ملاحظه فرمایید که میگوید: فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَيْهِ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ این آیه در قرآن مجید مبهم است، زیرا معلوم ننموده کلماتی که از طرف پروردگار تعالی به آدم عطا شده، چه کلماتی بوده است. لیکن در تورات آشکار میشود که کلمات خدا به معنی عیسیمسیح است.
بیزحمت حالا تورات را باز نموده از باب سوم سفر پیدایش آیات ۱ تا ۱۵ بخوانید».
در این موقع من از سایرین پیشدستی نموده باب سوم سفر پیدایش را باز نموده چنین خواندم: «و مار از همۀ حیوانات صحرا که خداوند خدا ساخته بود، هشیارتر بود. و به زن گفت: آیا خدا حقیقتاً گفته است که از همۀ درختان باغ نخورید؟ زن به مار گفت: از میوۀ درختان باغ میخوریم، لکن از میوۀ درختی که در وسط باغ است، خدا گفت از آن مخورید و آن را لمس مکنید، مبادا بمیرید. مار به زن گفت: هر آینه نخواهید مرد، بلکه خدا میداند در روزی که از آن بخورید، چشمان شما باز شود و مانند خدا عارف نیک و بد خواهید بود. و چون زن دید که آن درخت برای خوراک نیکوست و بهنظر خوشنما و درختی دلپذیر و دانشافزا، پس از میوهاش گرفته، بخورد و به شوهر خود نیز داد و او خورد. آنگاه چشمان هر دوِ ایشان باز شد و فهمیدند که عریانند. پس برگهای انجیر به هم دوخته، سترها برای خویشتن ساختند و آواز خداوند خدا را شنیدند که در هنگام وزیدن نسیم نهار در باغ میخرامید، و آدم و زنش خویشتن را از حضور خداوند خدا در میان درختان باغ پنهان کردند. و خداوند خدا آدم را ندا در داد و گفت: کجا هستی؟ آدم گفت: چون آوازت را در باغ شنیدم، ترسان گشتم، زیرا که عریانم. پس خود را پنهان کردم. گفت: که تو را آگاهانید که عریانی؟ آیا از آن درختی که تو را قدغن کردم که از آن نخوری، خوردی؟ آدم گفت: این زنی که قرین من ساختی، وی از میوۀ درخت به من داد که خوردم. پس خداوند خدا به زن گفت: این چه کار است که کردی؟ زن گفت: مار مرا اغوا نمود که خوردم. پس خداوند خدا به مار گفت: چونکه این کار کردی، از جمیع بهایم و از همۀ حیوانات صحرا ملعونتر هستی! بر شکمت راه خواهی رفت و تمام ایام عمرت خاک خواهی خورد. و عداوت در میان تو و زن، و در میان ذُرّیت تو و ذریت وی میگذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنۀ وی را خواهی کوبید».
وقتی به اینجا رسیدم، مسافر به من گفت: «آقای حبیباللهخان، خواهش مینمایم آیة اخیر را دوباره بخوانید».
من هم دوباره چنین خواندم: «و عداوت در میان تو و زن، و در میان ذُرّیت تو و ذریت وی میگذارم؛ او سر تو را خواهد کوبید و تو پاشنۀ وی را خواهی کوبید».
مسافر: «اینها کلماتی است که خداوند به حضرت آدم ابوالبشر داده است. این کلمات وعدة نجات دهندهای را به انسان گناهکار میدهد و معلوم میدارد که از ذریت زن و نه از نطفة مرد؛ نجات دهنده باید بهدنیا بیاید. اشعیای نبی هفتصد سال قبل از تولد نجات دهنده در باب ۷ آیة ۱۴ نبوت کرده میگوید: بنابراین خود خداوند به شما آیتی خواهد داد: اینک باکره حامله شده، پسری خواهد زایید و نام او را عمّانوئیل خواهد خواند.
میدانم که تمام حضار و تمام مسلمین و مسیحیان، معترف و معتقدند که عیسیمسیح از مریم باکره تولد یافت. انجیل و قرآن هم صریحاً این نکته را بیان مینمایند. در انجیل میخوانیم که شبانان مژدة تولد نجات دهنده را از فرشتگان شنیدند. مثلاً در انجیل لوقا باب ۲ آیات ۱ تا ۲۱ این قضیه کاملاً بیان شده و مخصوصاً در آیات ۱۰ و ۱۱ میفرماید: فرشته ایشان را گفت، مترسید، زیرا اینک، بشارتِ خوشیِ عظیم به شما میدهم که برای جمیع قوم خواهد بود. که امروز برای شما در شهر داود، نجات دهندهای که مسیح خداوند باشد متولّد شد.
دوستان محترم، این نجات دهنده، نه تنها برای شبانان بهدنیا آمد، بلکه برای شما و تمام افراد بشر بهدنیا قدم گذارده است. ملاحظه بفرمایید، نام او عیسی است و عیسی به معنی نجات دهنده است. در انجیل متی باب ۱ آیة ۲۱ جبرئیل به یوسف خبر داده میگوید: و او (مریم) پسری خواهد زایید و نام او را عیسی خواهی نهاد، زیرا که او امّت خویش را از گناهانشان خواهد رهانید.
البته اسم بیمسمی فایدهای ندارد و نیز در رساله به عبرانیان باب ۲ آیة ۱۴ میفرماید: پس چون فرزندان در خون و جسم شراکت دارند، او نیز همچنان در این هر دو شریک شد تا بوساطت موت، صاحب قدرت موت، یعنی ابلیس، را تباه سازد.
اگر در تورات هم نظر کنید، خواهید دید که قربانی، گذراندن رمزی است که بهقربانی عظیم عیسیمسیح اشاره مینماید. یعنی قربانی، علامتی است که نشان میدهد گناه بشر با خون، پاک میگردد و این رسم در بین یهود معمول بوده تا زمانی که عیسیمسیح برای گناهان بشر مصلوب گردیده است. پس میبینیم که خون مسیح برای کفارة گناهان بشر کافی است. پس هر که به وی ایمان آورد نجات خواهد یافت و بعد از آن طبعاً اعمال نیکو از او بهظهور خواهد رسید».
در اینجا من لب به سخن گشوده گفتم: «این عقیده که میگویید به واسطة مردن عیسیمسیح بر سر صلیب، هرکه به وی ایمان آورد نجات مییابد، تقلیدی است، یا اینکه از روی کتابمقدس خودتان میگویید؟»
مسافر: «از این سوال شما بسیار خوشحالم و عرض میکنم که مبنای این عقیده، فقط بر کتابمقدس است و با احادیث و غیره هیچکاری نداریم، زیرا عقیدة تقلیدی و حدیثی بیبنیاد است. مثلاً در رسالة رومیان باب ۵ آیات ۶ تا ۲۱ حقیقت این عقیدة ما را واضح میسازد».
بعد از ادای این کلمات مسافر کتابمقدس را گشوده چنین خواند: «زیرا هنگامی که ما هنوز ضعیف بودیم، در زمان معیّن، مسیح برای بیدینان وفات یافت. زیرا بعید است که برای شخص عادل کسی بمیرد، هرچند در راه مرد نیکو ممکن است کسی نیز جرأت کند که بمیرد. لکن خدا محبّت خود را در ما ثابت میکند از اینکه هنگامی که ما هنوز گناهکار بودیم، مسیح در راه ما مرد. پس چقدر بیشتر الآن که به خون او عادل شمرده شدیم، بهوسیلة او از غضب نجات خواهیم یافت. زیرا اگر در حالتی که دشمن بودیم، بوساطت مرگ پسرش با خدا صلح داده شدیم، پس چقدر بیشتر بعد از صلح یافتن بوساطت حیات او نجات خواهیم یافت. و نه همین فقط بلکه در خدا هم فخر میکنیم بهوسیلة خداوند ما عیسیمسیح که بوساطت او الآن صلح یافتهایم. لهذا همچنان که بوساطت یک آدم گناه داخل جهان گردید و به گناه موت؛ و به اینگونه موت بر همة مردم طاری گشت، از آنجا که همه گناه کردند. زیرا قبل از شریعت، گناه در جهان میبود، لکن گناه محسوب نمیشود در جایی که شریعت نیست. بلکه از آدم تا موسی موت تسلّط میداشت بر آنانی نیز که بر مثال تجاوز آدم که نمونة آن آینده است، گناه نکرده بودند. و نه چنانکه خطا بود، همچنان نعمت نیز باشد. زیرا اگر به خطای یک شخص بسیاری مردند، چقدر زیاده فیض خدا و آن بخششی که به فیض یک انسان، یعنی عیسیمسیح است، برای بسیاری افزون گردید. و نه اینکه مثل آنچه از یک گناهکار سر زد، همچنان بخشش باشد؛ زیرا حکم شد از یک برای قصاص لکن نعمت از خطایای بسیار برای عدالت رسید. زیرا اگر بهسبب خطای یک نفر و بهواسطة آن یک موت سلطنت کرد، چقدر بیشتر آنانی که افزونی فیض و بخشش عدالت را میپذیرند، در حیات سلطنت خواهند کرد بهوسیلة یک، یعنی عیسی مسیح. پس همچنان که به یک خطا حکم شد بر جمیع مردمان برای قصاص، همچنین به یک عمل صالح بخشش شد بر جمیع مردمان برای عدالت حیات. زیرا به همین قسمی که از نافرمانی یک شخص بسیاری گناهکار شدند، همچنین نیز به اطاعت یک شخص بسیاری عادل خواهند گردید. امّا شریعت در میان آمد تا خطا زیاده شود. لکن جایی که گناه زیاده گشت، فیض بینهایت افزون گردید. تا آنکه چنانکه گناه در موت سلطنت کرد، همچنین فیض نیز سلطنت نماید به عدالت برای حیات جاودانی بوساطت خداوند ما عیسیمسیح».
از شنیدن این کلمات بسیار متعجب شدم، زیرا دیدم بین آدمِ گناهکار اول و آدمِ نجات دهندة آخر یعنی عیسیمسیح، بهطور دقیق مقایسه شده است. اعضای مجلس هم هر یک در بحر تفکر غوطهور شدند.
پس از قدری سکوت مسافر بهطرف ما متوجه شد گفت: «آقایان محترم، خواهش میکنم انجیل را مطالعه فرمایید، زیرا وقتی مطالعه کنید، ملتفت خواهید شد که عقیدة ما بر روی حدس و قیاس و حدیث و غیره نیست، بلکه تمامش بر اساس دلیل و برهان از کتابمقدس بنا شده است. حالا برای استحضار خاطر شما چند آیة دیگر از رسالة اول تیموتاوس باب ۲ آیات ۵ و ۶ میخوانم: زیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسّطی است، یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد، که خود را در راه همه فدا داد... . پطرس رسول هم در مجلس علناً شهادت داده میگوید: و در هیچکس غیر از او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان باید ما نجات یابیم.(اعمال رسولان باب ۴ آیة ۱۲) و همچنین در انجیل یوحنا باب ۱۴ آیة ۶ عیسیمسیح به توما که یکی از حواریون است میفرماید: من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز بهوسیلة من نمیآید. و نیز در انجیل متی باب ۱۱ آیة ۲۸ فرمود: بیایید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید. میتوانم برای شما شواهد زیادی بیاورم، اما از همین آیات به خوبی معلوم میگردد که آن منجی موعود فقط عیسیمسیح است و بس».
مشهدی جعفر: «جناب مسافر، شما صفات لازمة شفیع را قبلاً ذکر نمودید، ولی نشان ندادید که آیا این صفات تماماً در حضرت عیسیمسیح وجود دارد یا خیر».
مسافر: «بالای چشم، آقا مشهدی. اولاً عرض کردم شفیع باید انسان باشد؛ عیسیمسیح از مریم باکره متولد شد و انسان کاملی بود و به جمیع صفات انسانیت غیر از گناه آراسته بود.
ثانیاً باید گناه نکرده باشد؛ هیچکس تا به حال بر عیسیمسیح گناهی نتوانسته بگیرد. هیچگاه از دهان مبارک او کلمة استغفار (طلب مغفرت و آمرزش) بیرون نیامده، بلکه در حضور دشمنان میایستاد و با صدای بلند میگفت:کیست که مرا به گناهی ملزم سازد؟ و دشمنانش ساکت و بیجواب میماندند. یهودای خائن نیز بعد از آنکه مسیح را به دشمنانش تسلیم نمود، به مشایخ یهود گفت: گناه کردم که خون بیگناهی را تسلیم نمودم. و پنطیوس پیلاطس والی و حاکم رومی اقرار کرد که مسیح بیگناه است و پیش مردم دست خود را شسته گفت: من بری هستم از خون این شخص عادل. بهعلاوة اینها؛ تولد او از نسل زن، نشان میدهد که او از نطفة انسان گناهکار نیست.
ثالثاً گفتیم که منجی حقیقی باید عدالت و شریعت خداوند را بهجا آورده باشد. عیسیمسیح جان خود را بر بالای صلیب داد و با آن خواری زهر موت را چشید تا عدالت خدا را بهجا آورد و در صورتی که فرصت هم داشت که از خود دفاع نماید، باز در حضور قضات و والی ساکت ایستاده چیزی نگفت و هنگامی که در باغ جتسیمانی پطرس شمشیر خود را کشیده گوش غلام رئیس کهنه را قطع نمود، عیسیمسیح وی را توبیخ نموده فرمود: همچنین میبایست بشود.
رابعاً عرض کردم باید عالم الغیب و حاضر و ناظر باشد. عیسیمسیح بهقول خود شما روحالله است و روح خدا هم محدود و جاهل نمیشود. بهعلاوه انجیل هم این جنبة او را در جاهای بسیار تصریح مینماید. مثلاً در انجیل مرقس باب ۲ آیة ۱ تا ۱۲ عالم الغیبی و قدرت آمرزش گناه را ثابت مینماید: و بعد از چندی، باز وارد کفرناحوم شده، چون شهرت یافت که در خانه است، بیدرنگ جمعی ازدحام نمودند بهقسمی که بیرون در نیز گنجایش نداشت و برای ایشان کلام را بیان میکرد. که ناگاه بعضی نزد وی آمده مفلوجی را به دست چهار نفر برداشته، آوردند. و چون بهسبب جمعیت نتوانستند نزد او برسند، طاق جایی را که او بود باز کرده و شکافته، تختی را که مفلوج بر آن خوابیده بود، به پایین فرستادند. عیسی چون ایمان ایشان را دید، مفلوج را گفت، ای فرزند، گناهان تو آمرزیده شد. لیکن بعضی از کاتبان که در آنجا نشسته بودند، در دل خود تفکّر نمودندکه چرا این شخص چنین کفر میگوید؟ غیر از خدای واحد، کیست که بتواند گناهان را بیامرزد؟در ساعت عیسی در روح خود ادراک نموده که با خود چنین فکر میکنند، بدیشان گفت، از بهر چه این خیالات را بهخاطر خود راه میدهید؟کدام سهلتر است؟ مفلوج را گفتن گناهان تو آمرزیده شد؟ یا گفتن برخیز و بستر خود را برداشته بخرام؟لیکن تا بدانید که پسر انسان را استطاعت آمرزیدن گناهان بر روی زمین هست. مفلوج را گفت،تو را میگویم برخیز و بستر خود را برداشته، به خانة خود برو! او برخاست و بیتأمّل بستر خود را برداشته، پیش روی همه روانه شد بطوری که همه حیران شده، خدا را تمجید نموده، گفتند، مثل این امر هرگز ندیده بودیم! از این آیات دو چیز اثبات میشود: یکی این که عیسیمسیح قدرت آمرزش گناهان را دارد و دیگر این که عالم الغیب است و از افکار و خیالات ما آگاهی دارد.
خامساً گفتیم باید در کتب آسمانی ما قبل او صراحتاً او را شفیع و نجات دهنده بخوانند. حالا برای شما از کتاب اشعیای نبی باب ۵۳ میخوانم که چند قرن قبل از مسیح نوشته شده: کیست که خبر ما را تصدیق نموده و کیست که ساعد خداوند بر او منکشف شده باشد؟زیرا به حضور وی مثل نهال و مانند ریشه در زمین خشک خواهد رویید. او را نه صورتی و نه جمالی میباشد. و چون او را مینگریم منظری ندارد که مشتاق او باشیم . خوار و نزد مردمان مردود و صاحب غمها و رنج دیده و مثل کسی که رویها را از او بپوشانند و خوار شده که او را به حساب نیاوردیم . لکن او غمهای ما را بر خود گرفت و دردهای ما را بر خویش حمل نمود. و ما او را از جانب خدا زحمت کشیده و مضروب و مبتلا گمان بردیم. و حال آنکه به سبب تقصیرهای ما مجروح و به سبب گناهان ما کوفته گردید. و تأدیب سلامتی ما بر وی آمد و از زخمهای او ما شفا یافتیم . جمیع ما مثل گوسفندان گمراه شده بودیم و هریکی از ما به راه خود برگشته بود و خداوند گناه جمیع ما را بر وی نهاد. او مظلوم شد امّا تواضع نموده ، دهان خود را نگشود. مثل برهای که برای ذبح میبرند و مانند گوسفندی که نزد پشم برندهاش بیزبان است همچنان دهان خود را نگشود. از ظلم و از داوری گرفته شد. و از طبقه او که تفکّر نمود که او از زمین زندگان منقطع شد و به جهت گناه قوم من مضروب گردید؟ و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان . هرچند هیچ ظلم نکرد و در دهان وی حیلهای نبود. امّا خداوند را پسند آمد که او را مضروب نموده ، به دردها مبتلا سازد. چون جان او را قربانی گناه ساخت ، آنگاه ذریت خود را خواهد دید و عمر او دراز خواهد شد و مسرّت خداوند در دست او میسّر خواهد بود. ثمره مشقّت جان خویش را خواهد دید و سیر خواهد شد. و بنده عادل من به معرفت خود بسیاری را عادل خواهد گردانید زیرا که او گناهان ایشان را بر خویشتن حمل خواهد نمود. بنابراین او را در میان بزرگان نصیب خواهم داد و غنیمت را با زورآوران تقسیم خواهد نمود، به جهت اینکه جان خود را به مرگ ریخت و از خطاکاران محسوب شد و گناهان بسیاری را بر خود گرفت و برای خطاکاران شفاعت نمود. این نبوت در انجیل لوقا باب ۲۳ آیات ۳۲ تا ۳۴ به انجام میرسد، چنانکه مینویسد: و دو نفر دیگر را که خطاکار بودند نیز آوردند تا ایشان را با او بکشند. و چون به موضعی که آن را کاسه سر میگویند رسیدند، او را در آنجا با آن دو خطاکار، یکی بر طرف راست و دیگری بر چپ او مصلوب کردند. عیسی گفت: ای پدر اینها را بیامرز، زیرا که نمیدانند چه میکنند. و در رسالة رومیان باب ۸ آیة ۳۴ مسطور (نوشته) است: کیست که بر ایشان فتوا دهد؟ آیا مسیح که مُرد بلکه نیز برخاست، آنکه به دست راست خدا هم هست و ما را نیز شفاعت میکند؟ و در رسالة عبرانیان باب ۷ آیات ۲۴ و ۲۵ میگوید: لکن وی چون تا به ابد باقی است،کهانت بیزوال دارد. از این جهت نیز قادر است که آنانی را که بهوسیلة وی نزد خدا آیند، نجات بینهایت بخشد، چونکه دائماً زنده است تا شفاعت ایشان را کند. و در رسالة اول یوحنا باب ۲ آیات ۱و۲ میفرماید: ای فرزندانِ من، این را به شما مینویسم تا گناه نکنید؛ و اگر کسی گناهی کند، شفیعی داریم نزد پدر، یعنی عیسیمسیح عادل و اوست کفّاره بهجهت گناهان ما؛ و نه گناهان ما فقط، بلکه بهجهت تمام جهان نیز. و آیات بسیار داریم که ذکر آن باعث اطناب ( بسیار گفتن) میگردد».
در این موقع حضار با سکوت غریبی نشسته به سخنان مسافر گوش میدادند و هیچیک جوابی نداشتند. پس دوباره مسافر به سخن ادامه داده گفت: «آقایان محترم، امیدوارم که این آیات برای اثبات نجات دهندگی عیسیمسیح برای عموم بشر کافی باشد و شک و تردید را از خاطر شما دور سازد و بدانید که فقط عیسیمسیح میتواند گناهان ما را بیامرزد و ما را از تنبیه گناه خلاصی دهد. آری اینست شفیع حقیقی! »
فصل هشتم
طریقة نجات
بعد از اینکه مدتی مجلس به حال سکوت باقی ماند، مشهدی جعفر به من متوجه شده پرسید: «آقای حبیباللهخان، جز نومیدی، حاصل شنیدن این کلمات برای ما چیست؟ گذشته که گذشته است. اما میخواهم بدانم که اگر به شفاعت مسیح اقرار نموده ایمان بیاوریم، باز برای ما نجات هست یا نه؟»
من به مشهدی جعفر گفتم که خوبست عین این سوال را از مسافر بنمایید. پس مشهدی جعفر به طرف مسافر متوجه نموده گفت: «آقای محترم، تقریرات شما را تماماً قبول میکنم، زیرا بر اساس کتاب آسمانی بنا شده است. پس معتقد هستیم که عیسیمسیح برای گناهان بشر مرد و هر که به وی ایمان آورد نجات مییابد. ولی میخواهم بدانم که آیا هرچه بنده گناه کنم او شفاعت مینماید؟»
مسافر: «ابتدا بنده عرض کردم که شرط اول نجات توبة نصوح است و توبة نصوح مستلزم بازگشت از گناه و رو نمودن به سوی نیکوکاری و عدالت است».
مشهدی جعفر: «آقای من، آخر چه عرض کنم؛ باید حقیقت را گفت. مثلی است معروف که میگویند اگر چه کج نشستیم، باید راست حرف بزنیم. بنده میخواهم توبه کنم و از راه شیطان به راه خداوند بازگشت نمایم، ولی نمیتوانم، زیرا حسد، طمع، بخل، شهوت، تکبر، غرور و هزاران صفت زشت دیگر در ما نفوذ دارد که حساب آنها مدتی وقت لازم دارد. من بیچاره اسیر و زبون این صفات هستم. با اینکه نماز خوانده، روزه گرفته، روضه خوانده، خمس و زکات داده و هر کاری که از دستم بر میآمده، انجام دادهام، باز وقتی به قلب خود نگاه میکنم میبینم پر از ناپاکی است و یقین دارم که با افکار و کردار و گفتار زشت، نمیتوانم وارد بهشت شوم! آیا در بهشت هم زنان باید روی خود را بپوشانند؟ من که میبینم هیچگاه نمیتوانم از صفات بد دوری نمایم. آقای من، چاره چیست؟ چه کنم تا از قید این شهوات و خیالات و کردار زشت خلاصی یابم؟ اغلب در همین افکار بسر بردهام و چون راه حلی برای آن نمییافتم، بارها میخواستم آنها را از خود دور نمایم. ولی بههیچوجه نتوانستم قلب خود را راحت و آرام نمایم. حالا آیا سایرین اینطور نیستند؟ آقای ملا فصیح و حضار محترم، خواهش میکنم بدون تقیه و دورغ بگویید ببینم، آیا میتوانید بگویید که از میل به گناه و شهوات جسمانی آزاد هستید؟»
در این وقت حاضرین اجماعاً گفتند: «مشهدی جعفر راست میگوید. همة ما اقرار میکنیم که نه فقط ما بلکه تمام نوع بشر در این حالت گرفتاریم و اسیر نفس هستیم».
مسافر: «خدا را شکر که با وجود این همه گناه و بندگی در دست شیطان و نفس امّاره، خداوند بندگانش را فراموش ننموده و عیسیمسیح را به دنیا فرستاده تا ما را از قید نفس امّاره و شیطان رجیم رهایی داده به حیات ابدی و شادمانی جاودانی برساند. برای توضیح این مطلب مثلی عرض مینمایم:
آدمی که معتاد به استعمال مواد مخدر است، خودش به خوبی میداند و احساس میکند که مال و خدم و حشم و شرف و ناموس و آبرو و وجود هستی او از دست رفته و میرود، ولی باز از استعمال آن دست نمیکشد بلکه روز به روز در مصرف مواد مخدر حریصتر میشود. هر چه به این شخص نصیحت کنید و ضررهایی که به وی رسیده و میرسد را گوشزد نمایید، با وجودی که همه را قبول نموده و با گریه و زاری صحت آن را تصدیق مینماید، باز اعتیاد را ترک نمیکند زیرا او زبون و اسیر این عادت زشت شده و تا موقعی که در قید بندگی آن است، بههیچوجه امید خلاصی برای او نیست».
مشهدی جعفر: «آنچه فرمودید، تماماً صحیح است. حالا بفرمایید چارة کافی آن چیست؟»
مسافر: «به جنابعالی بشارت میهم که فیض خداوند شامل حال عموم بشر گردیده و راه علاجی که با عدالت و محبت او توافق داشته باشد، تهیه فرموده است و طریق آن از قرار ذیل است:
۱. عیسیمسیح برای گناهان بشر بر صلیب آویخته گردید، چنانکه قبلاً بیان نمودیم.
۲. عیسیمسیح برای ایمان آورندگان خود شفاعت مینماید زیرا تنبیه گناهان آنان را بهوسیلة مصلوب شدن، بر خود گرفته و قانوناً میتواند شفیع باشد.
اینها کار خداوند تعالی است و خدا هم بهطور رمز و اشاره قربانی شدن عیسیمسیح را خبر داده است. وقتی یحیی تعمید دهنده هم مسیح را دید، به جماعت حضار خطاب نموده گفت: اینست برة خدا که گناه جهان را بر میدارد. البته کلمة برة خدا اشاره است به این که عیسیمسیح خون خود را برای کفارة گناهان انسان ریخته است و هر که به وی ایمان آورد نجات مییابد. در قرآن هم برهای که به جای اسحق قربانی شد، به ذبح عظیم نامیده شده که اشاره به قربانی عیسی مسیح است.
حالا به اصل مطلب بر میگردیم: علاج و چارة گناهکار چیست؟ همه میدانیم که انسان به هیچ چیز قانع نیست. تمول، علم، اقتدار، عیش و عشرت و هر چیز دنیا به انسان سیری نمیدهد، بلکه اینها او را بیشتر حریص میگرداند. علت اینست که اینها آرزوی قلبی و اصلی او را برنمیآورد. آرزوی قلبی او اینست که روح او آرامی بیابد و نجات از گناه حاصل نموده دوباره مانند ابتدای آفرینش روحش در حضور خدا پاک و بیآلایش بشود. اینست آرزوی دائمی انسان که خودش اغلب نمیداند چه میخواهد و بیهوده خود را به چیزهای دنیوی سرگرم میسازد. پس عیسیمسیح به امر خداوند به دنیا آمد تا وسیلة رسیدن انسان گناهکار به آن حالت روحانی اولیه گردد و تا انسان را با خدا متحد سازد.
این موضوع در انجیل یوحنا باب اول آیات ۴ و ۱۲ و ۱۳ مکتوب است: در او حیات بود و حیات نور انسان بود و امّا به آن کسانی که او را قبول کردند قدرت داد تا فرزندان خدا گردند، یعنی به هر که به اسم او ایمان آورد، که نه از خون و نه از خواهش جسد و نه از خواهش مردم، بلکه از خدا تولّد یافتند. و در باب ۱۴ آیة ۶ از انجیل یوحنا مکتوب است: عیسی بدو گفت، من راه و راستی و حیات هستم. هیچکس نزد پدر جز بهوسیلة من نمیآید».
پس از گفتن این کلمات مسافر به ملا فصیح متوجه شده گفت: «آقای ملا فصیح، مفسرین اسلام دربارة وجه تسمیة عیسیمسیح به روحالله چه تفسیر و تعبیری مینمایند؟»
ملا فصیح: «تفاسیر متعدد داریم، لکن اغلب مفسرین میگویند چون عیسی مردگان و قلوب را زنده میکرده، لذا روحالله نامیده شده است».
مسافر: «آفرین، آفرین. آقای مشهدی جعفر شنیدید؟ بهموجب فرمایش شما و عرایض بنده، انسان اسیر گناه و در گناه مرده است و من با اطمینان قطعی میتوانم عرض کنم که قربانی مسیح چارة آسمانی برای رفع گناهان بشر میباشد، یعنی برای هرکه به عیسیمسیحِ مصلوب ایمان آورد و از طریق گناه منحرف شود و از اسارت شیطان و نفس امّاره آزاد گردد. عیسیمسیح این حقیقت را بهطور بسیار ساده و مطلوبی بیان فرموده و در انجیل یوحنا باب ۱۵ آیات ۱ تا ۶ میگوید: من تاک حقیقی هستم و پدرمن باغبان است. هر شاخهای در من که میوه نیاورد، آن را دور میسازد و هرچه میوه آرد آن را پاک میکند تا بیشتر میوه آورد. الحال شما بهسبب کلامی که به شما گفتهام پاک هستید.در من بمانید و من در شما. همچنانکه شاخه از خود نمیتواند میوه آورد اگر در تاک نماند، همچنین شما نیز اگر در من نمانید. من تاک هستم و شما شاخهها. آنکه در من میماند و من در او، میوة بسیار میآورد زیرا که جدا از من هیچ نمیتوانید کرد. اگر کسی در من نماند، مثل شاخه بیرون انداخته میشود و میخشکد و آنها را جمع کرده، در آتش میاندازند و سوخته میشود. حالا آقا مشهدی، شنیدید چه میفرماید؟ میفرماید: جدا از من هیچ نمیتوانید کرد. آری وقتی روح قدوسیت در انسان پیدا شود، قطعاً روح تردید، شهوت، طمع، حسد و غیره از درون انسان دور میشود. آنچه جنابعالی راجعبه میل خودتان بهکارهای نیکو و عدم موفقیتتان در انجام آن فرمودید، تصدیق مینمایم، زیرا شیطان که مالک و حاکم بر گناهکار است، از انسان قویتر میباشد، اما چون عیسیمسیح روحالله دارای قوهای فوق قوة شیطان میباشد، لذا بهوسیلة او میتوانیم بر شیطان و نفس امّاره غالب شویم و از انجام بدی روگردان شویم. این مسئله در انجیل یوحنا باب۸ آیات ۳۱ تا ۳۶ هم بیان گردیده است، چنانچه مکتوب است: پس عیسی به یهودیانی که بدو ایمان آوردند، گفت: اگر شما در کلام من بمانید، فیالحقیقه شاگرد من خواهید شد،و حقّ را خواهید شناخت و حقّ شما را آزاد خواهد کرد. بدو جواب دادند که اولاد ابراهیم میباشیم و هرگز هیچکس را غلام نبودهایم. پس چگونه تو میگویی که آزاد خواهید شد؟ عیسی در جواب ایشان گفت، آمین آمین به شما میگویم هر که گناه میکند، غلام گناه است و غلام همیشه در خانه نمیماند، امّا پسر همیشه میماند. پس اگر پسرْ شما را آزاد کند، در حقیقت آزاد خواهید بود. این است نجات حقیقی و اینست نجات دهندة حقیقی که میتواند ما را از چنگ شیطان و نفس امّاره خلاص سازد. حالا آقا مشهدی، انجیل را مطالعه کنید و ببینید چگونه عیسیمسیح وعدة صریح داده که بشر را نجات میدهد، این وعدهها را با اعمال عجیب و خارق العادة خود ثابت و استوار نموده است. اگر تورات را هم ملاحظه کنید، خواهید دید که این دو کتاب یعنی تورات و انجیل اصلاً برای کشف و بیان این قضیة مهم الهام شده است، یعنی تنها مقصود از تورات و انجیل بیان نجات بهوسیلة عیسیمسیح است. مسیحیان این دو کتاب خود را به هفتصد زبان ترجمه نمودهاند تا هرکس این مژدة شیرین را بشنود، ایمان آورده نجات یابد. حال باید منصفانه قضاوت کنیم که آیا کدام پیغمبر تا بهحال ادعای نجات دهندگی نموده است و کدام پیغمبر غیر از عیسیمسیح دارای صفات لازمة نجات دهندگی بوده است؟ باید دانست که تمام انبیای قبل از مسیح یا صریحاً آمدن مسیح را پیشگویی کرده و یا بهوسیلة زندگی خود به قسمی به مسیح اشاره نمودهاند. بهعلاوة پیغمبران قبل از مسیح، حضرت محمد هم او را شفیع و منجی میداند. مثلاً در سورة آل عمران آیة ۴۵ میگوید:إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ. ترجمة آن چنین است: هنگامی که ملائکه گفتند ای مریم به درستی که خداوند تو را به کلمهای از خود بشارت میدهد که اسم او مسیح عیسی فرزند مریم است و در دنیا زیبا و در آخرت از مقربین است. علمای اسلام کلمات وجِيهًا فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ را اینطور تفسیر نمودهاند که؛ وجِيهًا فِي الدُّنْيَا اشاره به نبوت اوست وفِي وَالآخِرَةِ مقصود از شفاعت او میباشد. پس نتیجة عرایض بنده این است که مسیح نجات دهنده است. او ما را از چند چیز نجات داده است: اول، از قصاص گناه. دوم، از قوة گناه. زیرا دیگر شخص مسیحی مانند سابق بنده و اسیر گناه نمیگردد. سوم، از میل به گناه. زیرا مسیح به شخص، قوتی میدهد که انسان طبعاً دیگر از گناه تنفر مینماید. بهطور خلاصه بهوسیلة او میتوانیم در بهشت عنبر سرشتی که سابقاً بهوسیلة آلودگی به گناه از دخول بدان ممنوع بودیم، با آسایش و اطمینان داخل گردیم.
بیش از این، وقت آقایان محترم را نمیگیرم و تصمیم راجعبه این مطالب را به هر یک از شما واگذار مینمایم».
فصل نهم
نتیجة مذاکرات
کلمات مسافر بیش از هرکس در قلب من و مشهدی جعفر تاثیر نمود، زیرا ما دو نفر همواره طالب نجات بودیم و راه حلی برای آن نمییافتیم. مخصوصاً بیچاره مشهدی جعفر خیلی متاثر گردید ولی خوشحال شد که بالاخره راهی یافته که بدان وسیله نجات یابد. اما حضار بعضی برخاسته بیرون رفتند و در حین خروج، آهسته زیر لب زمزمه میکردند: «اینصحبتها چه فایدهای دارد؟ مردم را بیخود بیدین مینمایند و از عقیدة راسخ خودشان برمیگردانند».
باری جماعت کمکم بیرون رفتند و بعضی هم جزوات کتابمقدس را خریده با خود بردند. مشهدی جعفر هم یک جلد تورات و انجیل خرید و مسافر، کتاب اخبار انبیا را راجعبه عیسیمسیح به وی تقدیم داشته گفت: «جناب مشهدی جعفر، نبوتهایی که انبیا قبل از مسیح نمودهاند، در طرف راست و وقوع آن را در طرف چپ صفحات این کتاب ملاحظه مینمایید. خواهش میکنم با دقت مطالب آن را مطالعه کنید و ببینید چهطور تمام نبوتهای انبیا راجعبه منجی، در عیسیمسیح وقوع یافته است. امیدوارم چشم شما در نور مسیح باز شود و بدانید که چگونه جان شیرین خود را داده و من و شما را از قید گناه خلاص نموده است».
پس از چند لحظه مشهدی جعفر هم خداحافظی نموده برفت و بنده و مسافرین تنها ماندیم.
مسافر: «دوست عزیزم، شما چه میفرمایید. آیا باز هم شک دارید؟ اگر چنین است بنده با کمال میل حاضرم آنچه میتوانم در فهم مطالب شما را کمک کنم».
من جواب دادم: «دوست محترم، اگر یک نسخة دیگر از کتاب اخبار انبیا دارید به بنده بفروشید تا آن را مطالعه نمایم».
مسافر با چهرة باز و خندان رفته یک جلد کتاب اخبار انبیا آورده به من داد و گفت: «امیدوارم این کتاب در روشن ساختن حقایق بر شما کمک کند و از مطالعة آن بتوانید حقیقت را بیابید و آن را پیروی کنید. ما هم شما را در دعاهای خود فراموش نخواهیم نمود».
بعد از آن با مسافر خداحافظی نموده به خانه رفتم و با اشتیاق تمام به مطالعة کتاب اخبار انبیا مشغول شدم. دیدم در این کتاب هرچه نبوت مهم دربارة عیسیمسیح شده، مرقوم گردیده و وقوع آن هم بهطور عجیبی در صفحة مقابلش ذکر گردیده است. از مطالعة آن مبهوت و متحیر شدم و درآنحال، آیة ۱۵۶ از سورة انعام بیادم آمد که میگوید: أَن تَقُولُواْ إِنَّمَا أُنزِلَ الْكِتَابُ عَلَى طَآئِفَتَيْنِ مِن قَبْلِنَا وَإِن كُنَّا عَن دِرَاسَتِهِمْ لَغَافِلِينَ یعنی؛ پس معلوم است غفلت از کتبی که بهوسیلة موسی و انبیا و مسیح و حواریون او نوشته شده باعث پشیمانی است.
ساعتی در این افکار گرفتار بودم و آیة دیگری بیادم آمد که در سورة بقره آیات ۱ تا ۵ مکتوب است و میگوید:الم. ذَلِكَ الْكِتَابُ لاَ رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِينَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَيُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ يُنفِقُونَ والَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِمَا أُنزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِكَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ يُوقِنُونَ أُوْلَئِكَ عَلَى هُدًى مِّن رَّبِّهِمْ وَأُوْلَئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ یعنی؛ شکی نیست که این کتاب راهنمای پرهیزکاران است کسانی که به غیب گرویدهاند و اقامة نماز میکنند و به آخرت یقین دارند آنان بر هدایتاند از پروردگارشان و آنان رستگارانند.
دیدم اینجا هم به دو حقیقت اشاره شده، یکی به کتابی که قبل از قرآن برای هدایت مردم فرستاده شده رجوع میکند و دیگر میگوید به کتبی که پیش از قرآن فرستاده شده ایمان بیاوریم. خیلی تعجب نمودم که چطور قبلاً ملتفت این آیات نشده بودم.
الان خدا را بینهایت شکر میکنم که بالاخره آمدن مسافرین به روستای ما، سبب نجات من شد و قلبم راحتی یافت و آنچه در طلبش میکوشیدم، پیدا کردم.
فصل دهم
مذاکره با مشهدی جعفر
یک روز در حینی که روی سبزههای اطراف روستا قدم میزدم، مشهدی جعفر را ملاقات نمودم و پس از تعارف از وی پرسیدم: «آقا مشهدی، آیا کتاب اخبار انبیا را مطالعه نمودید؟»
مشهدی جعفر: «بلی خواندم و تعجب کردم که این همه نبوت دربارة مسیح توسط انبیای مختلف، شده است. خوب فهمیدم که خدا برای نجات انسان از تنبیه گناه و قوت شیطان، مسیح را به این عالم فرستاد تا هرکه به وی ایمان آورد در شادی روحانی و ابدی ساکن گردد. ولی تعجب میکنم که چطور مسلمین میگویند تورات و انجیل تحریف یافته است. اگر این درست باشد، پس چطور یهود این نبوتها را از کتابمقدس خود برنداشتهاند؟»
من در جواب گفتم: «در منزل مسافرین جزوة کوچکی به نام اتمام جحت دیدم که مسافر میگفت برای ثابت شدن این موضوع که کتابمقدس تحریف نشده است، نوشته شده. خوبست آن را هم مطالعه کنید. ولی من احتیاج به چنین جزوهای ندارم چون قرآن تصدیق کتابمقدس را مینماید و اگر تحریف شده باشد، تصدیق قرآن بیجاست. مثلاً در سورة مائده آیات ۴۲ و ۴۵ و ۴۷ مکتوب است: وَكَيْفَ يُحَكِّمُونَكَ وَعِندَهُمُ التَّوْرَاةُ فِيهَا حُكْمُ اللّهِ ثُمَّ يَتَوَلَّوْنَ مِن بَعْدِ ذَلِكَ وَمَا أُوْلَئِكَ بِالْمُؤْمِنِينَ وَقَفَّيْنَا عَلَى آثَارِهِم بِعَيسَى ابْنِ مَرْيَمَ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَآتَيْنَاهُ الإِنجِيلَ فِيهِ هُدًى وَنُورٌ وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ التَّوْرَاةِ وَهُدًى وَمَوْعِظَةً لِّلْمُتَّقِينَ وَأَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنًا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنزَلَ اللّهُ وَلاَ تَتَّبِعْ أَهْوَاءهُمْ عَمَّا جَاءكَ مِنَ الْحَقِّ لِكُلٍّ جَعَلْنَا مِنكُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجًا وَلَوْ شَاء اللّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَلَكِن لِّيَبْلُوَكُمْ فِي مَآ آتَاكُم فَاسْتَبِقُوا الخَيْرَاتِ إِلَى الله مَرْجِعُكُمْ جَمِيعًا فَيُنَبِّئُكُم بِمَا كُنتُمْ فِيهِ تَخْتَلِفُونَ یعنی: چگونه محکوم میدارند تو را و حال آنکه نزد ایشان تورات است در آن حکم خداست. پس برمیگردند از این به بعد و نیستند اینها مومنین آگاه کرد ما را بر آثار ایشان به عیسی پسر مریم تصدیق کننده بر آنچه که در دست شماست از تورات و رستگاری و موعظه برای پرهیزکاران و فرو فرستاده به سوی تو کتاب را به حق تصدیق کننده بر آنچه که در بین دو دست ایشان است از کتاب و مسلط بر او.
پس ملاحظه مینمایید که تصدیق میکند و میگوید انجیل نور و هدایت است و نیز در آیة سوم میگوید که کتابی که برای حضرت محمد فرستاده، کتابی را که قبل از او آمده تصدیق مینماید. و در سورة بقره آیة ۴۰ خطاب به یهود مینماید و میگوید: وَآمِنُواْ بِمَا أَنزَلْتُ مُصَدِّقًا لِّمَا مَعَكُمْ یعنی؛ و ایمان بیاورید به آن که فرو فرستادیم تصدیق میکند به آن که نزد شماست.
میتوانیم بعضی آیات دیگر هم در این موضوع برای شما بخوانم، ولی چون فرصت نیست صرف نظر مینمایم.
آقا، تحریف و تبدیل کتابی که در دست میلیونها مردم و طوایف و دول معظمه میباشد، کاری است غیر ممکن. بلی، یهود منتظر آمدن مسیح بودند، اما چون مسیح آمد او را قبول ننمودند و گفتند که این شخص آن ماشیح موعود نیست، زیرا هرچه انبیا راجعبه این مسیح نوشته و خبر داده بودند، همه را معنی ظاهری میخواستند در آن شخص واقع شده ببینند در حالی که اغلب این نبوتها معانی باطنی و حقیقی داشته است. مثلاً پیشگویی شده که مسیح بر تمام عالم سلطنت خواهد نمود و سلطنت او را تا ابدالاباد انتهایی نخواهد بود. علمای یهود برای گمراه ساختن مردم میگفتند مسیح موعود باید چنانکه نوشته شده بر تمام اقوام عالم سلطنت نماید و ما باید ارکان رسمی دولت او بشویم و قوم یهود بر تمام اقوام عالم حکومت نماید. ولی مقصود از پیشگویی این نبود، بلکه مقصود از سلطنت، پادشاهی بر قلوب مردم بود که همیشه باقی و بیزوال است و انتها ندارد و میبینیم که امروزه مسیح بر قلوب اکثریت عالم سلطنت مینماید. البته اگر مقصود از لفظ سلطنت، پادشاهی جسمانی بود، این قسم پادشاهی زود تمام میشد و بیانتها نبود، چنانکه در تاریخ دیدهایم که هیچ شخص یا سلسلهای تا به حال باقی نمانده، بلکه پیوسته پادشاهی از دست طایفهای به طایفة دیگری افتاده است. برای این که بهتر از زندگانی و پادشاهی مسیح مطلع شوید، خیلی مفید است که کتاب پادشاه محبت را مطالعه کنید، زیرا مسافر میگفت آن کتاب برای کسانی که بخواهند از شرح زندگانی مسیح آگاهی حاصل نمایند بسیار مناسب و مفید است».
در این وقت دیدم اشک در چشمان مشهدی جعفر جمع شد و با صدای محزون گفت: «من خیلی از گناهان گذشتة خود پشیمانم و یقین دارم که غیر از عیسیمسیح دیگری پناه و نجات دهندة من نیست. پس با اطمینان به او ایمان آوردهام و یقین دارم که بهوسیلة او گناهانم بخشیده میشود».
من با شادی گفتم: «مشهدی جعفر، شادی مرا مضاعف نمودید. خدا چشمان سایرین را نیز باز کند تا مانند ما به فکر خلاصی جان خود بیفتند. من هم با اطمینان میدانم که مسیح تنها نجات دهندة من و عموم بشر است».
مشهدی جعفر: «حالا که خدا گناهان مرا بهوسیلة عیسیمسیح میبخشد، من هم هرچه به مردم تعدی کردهام به فقرا میبخشم و از اشخاصی که نسبت به آنان ظلم نمودهام پوزش میطلبم. خواهش میکنم بعد از این از داشتن مجالس روحانی با بنده کوتاهی نفرمایید».
پس از آن زانو زده با یکدیگر به حضور خدای خود مشغول راز و نیاز شدیم. بعد از دعا خداحافظی نموده با روحی شاد و دلی از قید غم آزاد به خانة خود رفتیم.
خاتمه
آن شب با یک آسودگی و راحتی خیال به خواب رفتم. صبح که از خواب برخاستم و کتابمقدس را باز نمودم، نظرم به مزمور ۱۰۳ داود افتاد که میفرماید: ای جان من خداوند را متبارک بخوان! و هرچه در درون من است نام قدّوس او را متبارک خواند. ای جان من خداوند را متبارک بخوان و جمیع احسانهای او را فراموش مکن! که تمام گناهانت را میآمرزد و همة مرضهای تو را شفا میبخشد؛ که حیات تو را از هاویه فدیه میدهد و تاج رحمت و رأفت را بر سر تو مینهد؛ که جان تو را به چیزهای نیکو سیر میکند تا جوانی تو مثل عقاب تازه شود.
خواندن این مزمور شادی درونی مرا مضاعف نمود و اطمینان قلبم را زیادتر کرد. بعد از آن به منزل مسافرین رفته دیدم مشهدی جعفر با ایشان مشغول مذاکره است. من هم نشسته در فهم مطالب ساعی شدم و قریب دو ساعت به سخنان مسافر که همه برای اثبات نجات دهندگی مسیح بود، گوش میدادم و فیض میبردم. حالت من در این موقع مانند کسی بود که در تاریکی نامحدود شب نظرش به ستارگان بیفتد و از نور آنها متمتع گردد. هر لحظه ستارة رخشانی از مطالب کتابمقدس در آسمان حقیقت بر من مکشوف میشد و نور تازهای به من میتابید. بدین طریق مدتی با آن دو وجود عزیز ماندم و از وجود ایشان کسب معلومات روحانی نمودم. در زمان خداحافظی یک جلد کتاب سیاحت مسیحی به من فروختند که بعدها از آن بسیار استفاده نمودم.
در همان روز مسافرین از روستای ما خارج شدند و بعد از دعا ما را به خدای مهربان سپرده رفتند. مشهدی جعفر و بنده هم مدت دو سال در کمال دوستی و صمیمیت با یکدیگر مانند دو برادر زندگی کردیم و از وجود یکدیگر استفادههای روحانی بیشماری نمودیم. چیزی که در مشهدی جعفر خیلی قابل توجه میباشد، تغییر عظیم اوست، یعنی بعد از روزی که به ایمان خود اقرار نمود، رفتارش روز به روز بهتر میشد و همواره بهواسطة خوبی معامله و معاشرت با مردم معروف بود و همه کس او را برای رفتار نیک و تغییر عجیبش تمجید مینمودند.
دو سال از رفتن مسافرین گذشت و در این مدت همواره به نوشتن مراسلات ما را دلخوش و شاد میساختند در این موقع مشهدی جعفر به مرض ضعف قلب مبتلا شد و هرچه مداوا نمود فایدهای نبخشید. بالاخره با شادی و سرور روحانی دارفانی را وداع گفته به سرای جاودانی شتافت. او دو سه روز قبل از وفاتش به من گفت: «برادر عزیز، هیچ برای من اندوهناک مباش، زیرا بهطوری که پولس رسول در رسالة دوم تیموتاوس باب ۱ آیة ۱۲ میفرماید: و از این جهت این زحمات را میکشم بلکه عار ندارم، چون میدانم به که ایمان آوردم و مرا یقین است که او قادر است که امانت مرا تا به آن روز حفظ کند، بنده هم میتوانم با اطمینان همین مطلب را بگویم، بعلاوه عیسیمسیح نجات دهندة من فرموده: من قیامت و حیات هستم.
آری او حیات است و من بهوسیلة او دارای حیات ابدی و فاسد نشدنی میگردم. باز میفرماید: دل شما مضطرب نشود! به خدا ایمان آورید به من نیز ایمان آورید. در خانة پدر من منزل بسیار است والاّ به شما میگفتم. میروم تا برای شما مکانی حاضر کنم، و اگر بروم و از برای شما مکانی حاضر کنم، باز میآیم و شما را برداشته با خود خواهم برد تا جایی که من میباشم شما نیز باشید».
بعد از ادای این کلمات با آرامی و شعف مخصوصی که تا آن وقت هیچ ندیده بودم، مشهدی جعفر جان را به جانآفرین تسلیم نمود. من هم از آن روز پیوسته انتظار میکشم که مانند او با شادی و سرور به عالم دیگر شتافته با عیسیمسیح نجات دهندة خود، تا ابد بمانم.
خوانندة عزیز؛ یقین دارم که تو نیز مانند من و سایر ابنای بشر در زیر بار گناه سخت در عذاب و زحمت هستی و در پی چارهای برای رهایی از این بار سنگین میگردی. پس نصیحت حقیر را بشنو و عیسیمسیح را قبول کن که نجات خواهی یافت. او میفرماید: من راه و راستی و حیات هستم. من در پدر هستم و پدر در من است. و در رسالة اول تیموتاوس باب ۲ آیة ۵، پولس رسول چنین مینویسد: زیرا خدا واحد است و در میان خدا و انسان یک متوسّطی است، یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد که خود را در راه همه فدا داد. و پطرس رسول در کتاب اعمال رسولان باب ۴ آیة ۱۲ میگوید: و در هیچکس غیر از او (عیسیمسیح) نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان باید ما نجات یابیم.
پس دوست عزیز؛ هرچه زودتر او را قبول فرما که با قبول او نجات و راه و راستی و حیات و نور را قبول نمودهای.
دعا
ای پدر آسمانی، از درگاه مقدست استدعا و درخواست مینمایم که چشم بصیرت خوانندگان را بازنمایی تا از گناهانی که مرتکب شدهاند، ترسان شده به سوی تو پناه بیاورند و بهوسیلة عیسیمسیح فرزند یگانة تو، از تنبیه گناه خلاصی یافته به نعمت نجات برسند. کمک بفرما که خوانندگان، این دعوت عام مسیح را بشنوند که میفرماید: بیایید نزد من ای تمام زحمت کشان و گرانباران و من شما را آرامی خواهم بخشید.
والسلام علی من اتبع الهدی.