اولتيموتيوس
فصل ۱
۱ پولُس، رسول عیسی مسیح به حکم نجاتدهندهٔ ما خدا و مسیح عیسی خداوند که امید ما است،
۲ به فرزند حقیقی خود در ایمان، تیموتاؤس. فیض و رحم و سلامتی از جانب خدای پدر و خداوند ما مسیح عیسی بر تو باد.
۳ چنانکه هنگامی که عازم مکادونیه بودم، به شما التماس نمودم که در اَفَسُس بمانی تا بعضی را امر کنی که تعلیمی دیگر ندهند،
۴ و افسانهها و نسبنامههای نامتناهی را اِصغا ننمایند، که اینها مباحثات را نه آن تعمیر الهی را که در ایمان است پدید میآورد.
۵ امّا غایتِ حکم، محبّت است از دل پاک و ضمیر صالح و ایمان بیریا.
۶ که از این امور بعضی منحرف گشته به بیهودهگویی توجّه نمودهاند،
۷ و میخواهند معلمان شریعت بشوند، و حال آنکه نمیفهمند آنچه میگویند و نه آنچه به تأکید اظهار مینمایند.
۸ لیکن میدانیم که شریعت نیکو است اگر کسی آن را برحسب شریعت بکار بَرَد.
۹ و این بداند که شریعت بجهت عادل موضوع نمیشود، بلکه برای سرکشان و طاغیان و بیدینان و گناهکاران و ناپاکان و حرامکاران و قاتلان پدر و قاتلان مادر و قاتلان مردم
۱۰ و زانیان و لوّاطان و مردمدزدان و دروغگویان و قسمدروغخوران و برای هر عمل دیگری که برخلاف تعلیم صحیح باشد،
۱۱ برحسب انجیل جلال خدای متبارک که به من سپرده شده است.
۱۲ و شکر میکنم خداوند خود مسیح عیسی را که مرا تقویت داد، چونکه امین شمرده، به این خدمتم ممتاز فرمود،
۱۳ که سابقاً کفرگو و مضّر و سَقَطگو بودم، لیکن رحم یافتم، از آنرو که از جهالت در بیایمانی کردم.
۱۴ امّا فیض خداوند ما بینهایت افزود با ایمان و محبّتی که در مسیح عیسی است.
۱۵ این سخن امین است و لایق قبول تامّ که مسیح عیسی به دنیا آمد تا گناهکاران را نجات بخشد که من بزرگترین آنها هستم.
۱۶ بلکه از این جهت بر من رحم شد تا اوّل در من، مسیح عیسی کمال حلم را ظاهر سازد، تا آنانی را که بجهت حیات جاودانی به وی ایمان خواهند آورد، نمونه باشم.
۱۷ باری پادشاه سَرمَدی و باقی و نادیده را، خدای حکیم وحید را اکرام و جلال تا ابدالآباد باد. آمین.
۱۸ ای فرزند تیموتاؤس، این وصیّت را به تو میسپارم برحسب نبوّتهایی که سابقاً بر تو شد تا در آنها جنگِ نیکو کنی،
۱۹ و ایمان و ضمیر صالح را نگاه داری، که بعضی این را از خود دور انداخته، مر ایمان را شکستهکشتی شدند.
۲۰ که از آن جمله هیمیناؤس و اسکندر میباشند که ایشان را به شیطان سپردم تا تأدیب شده، دیگر کفر نگویند.
۱. سلامها (۱:۱-۲)
۱:۱ پولس پيش از هر چيز خود را رسول عيسي مسيح معرفي ميكند. رسول شخصي است كه فرستاده شده است، از اين رو پولس در اينجا فقط ميگويد كه خدا او را به كار خدمت انتخاب كرده است. پولس اين رساله را به حكم نجاتدهندهیِ ما خدا و مسيح عيسي خداوند كه اميد ما است نوشته بود. اين موضوع خود مبين اين امر است كه پولس خود خدمت را به عنوان وسيلهیِ امرار معاش برنگزيده است، و نه انسانها او را بر اين كار گماشتهاند. او يك دعوت مشخص از خدا داشت تا بشارت داده، تعليم دهد و رنج ببيند. در اين آيه، خداي پدر نجاتدهندهی ما ناميده شده است. معمولاً عهد جديد عيسي خداوند را نجاتدهنده ناميده است. اما هيچ تناقضي وجود ندارد. خدا نجاتدهندهی تمام انسانها است چرا كه او براي نجات انسانها اشتياق دارد، او پسر خود را فرستاد تا كار نجات را به انجام رساند، و او به تمام كساني كه با ايمان عيسي خداوند را میپذيرند حيات ابدي ميبخشد. در حقيقت نجاتدهنده مسيح است چرا كه او بر روي صليب رفت و كاري كه لازم بود را انجام داد تا خدا به عدالت خود گناهكاران خدانشناس را نجات دهد.
خداوند عيسي مسيح در اينجا امید ما ناميده شده است. اين موضوع تداعي كنندهی كولسيان ۱:۲۷ است: «مسيح در شما، و اميد جلال» تنها اميد ما در رسيدن به آسمان تنها در شخص و كار خداوند عيسي يافت میشود. در حقيقت، تمام آيندهیِ روشني كه در كلام خدا به روي ما باز میشود تنها به خاطر ارتباط ما با عيسي مسيح به ما تعلق ميگيرد.
همچنين توجه نماييد كه در افسسيان ۲:۱۴ مسيح سلامتي است، و در كولسيان ۳:۴ او حيات ما است. اينكه مسيح سلامتي ما است، مشكل گناهكاران ما در گذشته را حل ميكند؛ و اينكه مسيح حيات ما است، مشكل قدرت ما در زمان حال را حل ميكند؛ و اينكه مسيح اميد ما است، مشكل رهايي ما در آينده را حل ميكند.
۱:۲ مخاطب اين نامه تيموتائوس است، كسي كه در اينجا فرزند حقيقي پولس در ايمان (در قلمرو ايمان) است. اين موضوع بيانگر اين مهم است كه تيموتائوس توسط پولس، و احتمالاً به هنگام ديدار او از لستره (اعمال ۱۴:۶-۲۰) نجات يافته است. اما برداشت كلي از اعمال اين است كه تيموتائوس پيش از ديدار اول پولس از لستره ايمان آورده بود (اعمال ۱۶:۱-۲) در اين مورد عبارت فرزند حقيقي در ايمان بدين معني است كه تيموتائوس همان رفتارهاي روحاني و اخلاقي پولس را در خود داشت؛ او از فرزندان حقيقي پولس بود زيرا همان رفتار پولس را منعكس ميكرد.
استاك ( Stock ) ميگويد: «خوشا بحال خادم جوان مسيحي كه رهبرش چنين شخصي است، و خوشا بحال رهبر مسيحياي كه كولهبارش پر است از چنين فرزندان حقيقي.»
معمولاً تحيات آغازين رسالات عهد جديد «فيض و سلامتي» هستند. در اول و دوم تيموتائوس، تيطس و دوم يوحنا اين تحيت اندكي وسيعتر شده است: فيض، رحم و سلامتي. تمام اين رسالات خطاب به اشخاص نوشته شدهاند و نه كليساها و اين خود توجيه كنندهیِ افزودن واژه رحم (رحمت) است.
فيض به معناي تمام منابع الهي است كه براي حيات و خدمت مسيحي ضروري ميباشد. رحمت از حفاظت و مراقب دلسوزانه خدا نسبت به كساني كه چندان استوار نيستند سخن میگويد. سلامتي به معناي آرامش درونیاي است كه حاصل توكل كردن به خداوند است. اين سه بركت از جانب خداي پدر و خداوند ما مسيح عيسي نازل میشود. الوهيت مسيح نيز در اين آيه در لفافه بيان شده است چرا كه پولس او را با پدر برابر ميشمارد. عبارت خداوند ما عيسي مسيح بر خداوندي مسيح تأكيد ميكند. در حالي كه واژة «نجاتدهنده» بيست و چهار بار در عهد جديد تكرار شده اما واژه «خداوند» ۵۲۲ بار آمده است. ما بايد قادر باشيم اين آمار و ارقام را در زندگي شخصي خود بكار گيريم.
۲. مسئوليتي كه پولس به تيموتائوس مي سپارد (۱:۳-۲۰)
الف) مسئوليت در قبال خاموش ساختن معلمان كذبه (۱:۳-۱۱)
۱:۳ چنين به نظر ميرسد كه احتمالاً پس از اولين زنداني شدن پولس در روم، او به همراه تيموتائوس از افسس ديدن كرد. هنگامي كه پولس عازم مكادونيه بود، به تيموتائوس گفت براي مدتي در افسس بماند. و كلام خدا را تعليم داده و ايمانداران را از وجود معلمان كذبه آگاه سازد. گويا پولس از مكادونيه به قرنس در جنوب سفر نمود، و احتمالاً از همان شهر اين نامه را براي تيموتائوس نوشت. پولس در آية ۳ چنين ميگويد: «همانگونه كه قبلاً هنگامي كه عازم مكادونيه بودم گفتم در افسس بمان، اكنون نيز ميگويم كه چنين كن.» البته نبايد از اين آيه چنين برداشت كرد كه تيموتائوس به سمت شباني كليسای افسس منصوب شده بود. اين عبارت چنين چيزي را به ما نميگويد، بلكه، او مأموريتي موقتي در آنجا داشت، و برخي از افراد را از تعليم دادن آموزههايي كه با ايمان مسيحي در تضاد بودند و يا اينكه قصد داشتند به آنها بيافزايند منع ميكرد. عمده تعاليم مورد بحث در اينجا شريعتگرايي و عرفان هستند. هر چند تيموتائوس وسوسه ميشود از زير بار اين مشكلات بگريزد اما پولس به او ميگويد كه در آنجا بماند.
۱:۴ همچنين تيموتائوس ترغيب ميشود كه به افسانهها و نسب نامههاي نامتناهي آنان توجه نكند. مطمئناً دريافتن مقصود از افسانهها و نسبنامهها درا ينجا امري است محال. برخي اين عقايد را با افسانههايي كه در ميان برخي از معلمان يهودي شايع شده بود مرتبط ميدانند. ديگران بر اين باورند كه آنها اشاراتي هستند به افسانهها و نسلهاي ناستيكها. جالب است كه بدانيم ويژگيهاي اين فرقههاي دروغين امروزه نيز چنين است. داستانهاي تخيلي بسياري در مورد مؤسسان مذاهب دروغين شايع شده است و در مورد مونيسم نسبنامه از جايگاه بسيار مهمي برخوردار است.
چنين موضوعات بيارزشي تنها سؤال و ترديد در اذهان افراد ايجاد ميكند. آنها آن تعمير الهي را كه در ايمان شكل ميگيرد را ايجاد نميكنند. تمام نقشهیِ نجات توسط خدا طراحي شده است، كه نه شك و نه مباحثات را در ذهن بر میانگيزاند، بلكه در قلب انسانها ايمان ايجاد ميكند. اين افراد در جماعت افس نبايد توجه خود را معطوف مفاهيم بيارزش همچون افسانهها و نسبنامهها سازند، بلكه بايد خود را وقف حقايق عظيم ايمان مسيحي سازند، كه بركتي براي انسانها به همراه داشته و ايمان در دل شخص خلق ميكند و نه ترديد.
۱:۵ شايد مهمترين موضوع در اين آيه اين است كه مقصود از محكم، شريعت موسي و يا ده فرمان نيست، بلكه مسئوليتي كه در آيات ۳ و ۴ بيان شده است. اين موضوع پولس ميگويد كه هدف يا مسئوليتي كه به تيموتائوس سپرد، اين نيست كه راست ديني ايجاد كند بلكه محبت از دل پاك و ضمير صالح و ايمان بيريا. همواره هنگامي كه انجيل فيص خدا بشارت داده ميشود اين چيزها نيز به دنبال آن ظاهر میشوند.
بدون ترديد محبت شامل محبت به خدا، و ايمانداران و به طور كل به دنيا است. اين مبحث بايد از دل پاك بجوشد. اگر درون شخصي ناپاك باشد، به ندرت محبت حقيقي مسيحي از آن جاري ميشود. اين محبت بايد حاصل ضمير صالح باشد، يعني ضميري كه از تخلف بر عليه خدا و انسانها عاري باشد. سرانجام، اين مبحث بايد ماحصل ايمان بيريا باشد، يعني ايماني كه نقابي بر چهره ندارد.
تعاليم غلط هيچگاه چنين ثمراتي كه پولس ذكر ميكند به همراه ندارند، و مسلماً آنها هيچگاه ماحصل افسانهها و نسبنامههاي بیپايان نيستند! اين تعليم فيض خدا است كه دلي پاك، ضمير صالح و ايمان بيريا ايجاد ميكند، و اينها خود به محبت منتج ميشوند.
آية ۵ سنگ محكي براي تمام تعاليم حقيقي در مقابل ما ميگذارد، به عبارتي آيا اين تعليم چنين پيامدهايي به همراه دارد؟
۱:۶ برخي از اين چيزها منحرف گشتهاند، به عبارتي، از قلبي پاك، يك ضمير صالح و ايماني بيريا. عبارت توجه نمودهاند يا ميتواند به اين معنا باشد كه آنها به اشتباه هدفگيري كردهاند و يا اينكه هدف را گم كردهاند. بدون ترديد مقصود در اينجا مفهوم اول نيست. بحث بر سر اين نيست كه اين افراد سعي ميكردند به اين چيزها برسند؛ و نه آنها اين چيزها را هدف خود قرار داده بودند. در نتيجه آنها به بيهودهگويي توجه نمودهاند. موعظهیِ آنها بيهدف بود؛ نميتوانست انسانها را مقدس سازد.
پولس در اين رساله مكرراً از واژهیِ برخي استفاده میكند. هنگامي كه او اول تيموتائوس را مينوشت، اين معلمان كذبه در كليسا در اقليت بودند. هنگامي كه به رسالهیِ دوم تيموتائوس ميرسيم، ميبينيم كه واژهیِ «بعضي» ديگر چندان جايگاه بارزي در متن ندارد. وزنهی قدرت تغيير كرده بود. انحراف بسيار وسيعتر شده بود و گويا اقليت به اكثريت تبديل شده بود.
۱:۷ معلمان دروغيني كه در آيهیِ قبلي بدان اشاره شد، يهوديگرايي بودند كه در صدد در آميختن يهوديت و مسيحيت، شريعت و فيض بودند. آنها ميگفتند كه ايمان به مسيح براي نجات كفايت نمیكند. آنها اصرار ميورزيدند كه مردان بايد ختنه شوند و در ديگر امور شريعت موسي را نگاه دارند. آنها بر اين باور بودند كه شريعت قاعدهیِ زندگيِ ايماندار است.
اين تعليم غلط همواره در تاريخ كليسا حضور داشته است و اين آفتي است كه امروزه نيز در به انحراف كشاندن مسحيت بسيار موفق بوده است. شكل امروزي اين تعليم به ما میگويد گرچه ايمان به مسيح براي نجات لازم است، اما شخص بايد تعميد يابد، به عضويت كليسا در آيد، يا شريعت را نگاه دارد، يا توجه نمايد، يا ده يك بدهد، يا برخي از اين قبيل اعمال نيكو را انجام دهد. آن دسته از كساني كه اين شريعتگرايي مدرن را تعليم ميدهند از درك اين موضوع ناكام ماندهاند كه نجات با ايمان به مسيح مسير ميشود بدون اعمال و شريعت. آنها در نيافتهاند كه عمل صالح پيامد نجات است و نه علت. هيچ انساني با انجام اين اعمال نيكو مسيحي نميشود، بلكه او اين اعمال نيكو را انجام ميدهد چون او مسيحي است. آنها نمیبينند كه مسيح، و نه شريعت، قاعدهیِ زندگي ايماندار است. آنها از درك اين موضوع غافل هستند كه انسان نميتواند بدون اينكه زير لعنت باشد زير شريعت قرار گيرد. شريعت تمام كساني را كه نتوانند احكام مقدس آن را بجا آورند به مرگ محكوم ميكند و از آنجايي كه هيچ انساني قادر نيست شريعت را به طور كامل بجا آورد. همه به مرگ محكوم هستند. اما مسيح ايمانداران را از لعنت شريعت رهانيد چرا كه او براي ما لعنت شد.
پولس رسول ميگويد كه اين معلمان خود خواندهیِ شريعت نه آنچه خود ميگويند را ميفهمند و نه آنچه كه خود مورد تأكيد قرار ميدهند. آنها نميتوانستند به طور عاقلانه از شريعت سخن بگويند زيرا آنها هدف از اعطاي شريعت و يا ارتباط ميان ايماندار و شريعت را در نيافته بودند.
۱:۸ پولس به طور واضح ميگويد كه شريعت به خودي خود شكلي ندارد. «شريعت مقدس است و حكم مقدس و عادل و نيكو» (روميان ۷:۱۲). اما شريعت بايد برحسب شريعت به كار گرفته شود. هيچگاه شريعت به عنوان وسيلهاي براي نجات اعطا نشده است (اعمال ۱۳:۳۹؛ روميان ۳:۲۰؛ غلاطيان ۲:۱۶،۲۱؛ ۳:۱۱). استفادهی برحسب شريعت از شريعت اين است كه آن را براي محكوميت گناه در موعظه و تعليم به كار گرفت. آن نبايد وسيلهاي براي نجات و يا قانون زندگي تلقي شود.
گاي كينگ ( Guy King ) خاطر نشان ساخته است كه شريعت به ما سه درس میدهد: «ما بايد، ما نداريم، ما نميتوانيم». هنگامي كه شريعت كار خود را در زندگي گناهكار انجام ميدهد، سپس آن شخص آماده است تا نزد خدا فرياد برآورد: «اي خداوند، با فيض خود مرا نجات بده!» كساني كه تعليم میدهند شريعت براي نجات يا تقديس ضروري است ثبات ندارد. آنها ميگويند اگر شخصي مسيحي شريعت را زير پا بگذارد، مجازاتش مرگ نيست. اين موضوع اقتدار شريعت را ثابت نميكند. شريعت بدون مجازات چيزي نيست جز اندرز نيكو.
۱:۹ شريعت به جهت عادل موضوع نمیشود. اگر شخصي عادل است، ديگر به شريعت نيازي ندارد. در مورد شخص مسيحي نيز چنين است. هنگامي كه او با فيض خدا نجات میيابد، ديگر نيازي نيست كه براي يك زندگي مقدس زير ده فرمان قرار گيرد. ترس از مجازات نيست كه زندگي مسيحي را مقدس ميسازد، بلكه محبت به نجاتدهنده كه در راه ما بر روي صلیب جان خود را نهاد.
پولس به توصيف افرادي كه شريعت براي آنها عطا شد میپردازد. بسياري از مفسران كتاب مقدس خاطرنشان ساختهاند كه ميان اين توصيف و خود ده فرمان ارتباط تناتنگي وجود دارد. ده فرمان به دو بخش تقسيم شده است: چهار فرمان اول در مورد وظيفهیِ انسان نسبت به خدا است (الهي)، در حالي كه شش فرمان ديگر در مورد مسئوليت در قبال همسايه است (عدالت). عبارات بعدي به نظردر مورد قسمت اول ده فرمان است: براي سركشان و طاغيان و بیدينان و گناهكاران و ناپاكان و حرامكاران .... عبارت قاتلان مردم با فرمان ششم مرتبط است: قتل مكن. در اينجا مقصود از قاتلان مردم، قاتلان است، و نه كساني كه برحسب اتفاق و ناخواسته ديگران را كشتهاند.
۱:۱۰ واژههاي زانيان و لواط توصيفكنندة نا همجنس خواهان و همجنس بازان است. اينها با فرمان هم مرتبط هستند: «زنا مكن». واژهیِ مردم دزدان با فرمان هشتم مرتبط است: «دزدي مكن» دروغگويان و قسم دروغ خوران با فرمان نهم مرتبط هستند: «بر همسايهیِ خود شهادت دروغ مده».
عبارت آخر «و براي هر عمل دریدگی كه برخلاف تعليم صحيح باشد» مستقيماً با فرمان دهم در ارتباط نيستند. بلكه به نظر بازنگریاي به تمام فرامين است و در واقع آنها را خلاصه ميكند.
۱:۱۱ بسيار دشوار است كه به طور قطع بگوييم اين آيه با مطالب آيات قبل مرتبط باشد. شايد مقصود اين باشد كه آموزهی عميقي كه در آية ۱۰ ذكر شد برحسب انجيل است و يا شايد بدين معنا باشد كه پولس آنچه در آيات ۸-۱۰ در مورد شريعت گفته است همه كاملاً مطابق با انجيلي است كه او بشارت داده است و يا شايد مقصود اين باشد كه هر آنچه پولس در آيات ۳-۱۰ در مورد معلمان كذبه گفته است بر طبق پيغام انجيل است. در حالي كه درست است كه انجيل پرجلال است، اما تأكيد در اينجا بر اين حقيقت قرار دارد كه انجيل به طرز فوقالعادهاي جلال (ترجمة تحتالفظي پرجلال) خدا را بيان میكند. انجيل به ما میگويد كه چگونه همان خدايي كه قدوس، عادل و منصف است از سويي ديگر خداي فيض، رحمت و محبت نيز است. محبت او آن چيزي كه قدوسيت او ايجاب ميكند را فراهم ميكند؛ حال كساني كه خداوند عيسي را ميپذيرند حيات جاوداني مييابند.
اين انجيلي است كه به پولس رسول سپرده شده بود. كانون توجه آن خداوند عيسي مسيح جلال يافته است و به انسانها ميگويد كه او نه تنها نجاتدهنده بلكه خداوند نيز است.
ب) شكرگزاري براي فيض حقيقي خدا (۱ :۱۲-۱۷)
۱:۱۲پولس در عبارات قبل از معلمان كذبهاي كه در صدد تحميل شريعت بر ايمانداران افسس بودند سخن گفت. حال او ايمان آوردن خود را به ياد میآرود. ايمان او نيز ماحصل نگاه داشتن شريعت نبود، بلكه فيض خدا، پولس مرد عادلي نبود بلكه سر دسته گناهكاران، آيات ۱۲-۱۷ به نظر تجربهیِ خود پولس در استفادهیِ مشروع از شريعت را به تصوير ميكشد. شريعت براي او راه نجات نبود، بلكه وسيلهاي براي محكوميت گناه.
پيش از هر چيز او به شكرگزاري از عيسي مسيح به خاطر فيض پرتوان او ميپردازد. تأكيد بر اين نيست كه پولس طرسوسي براي خداوند چه كرد بلكه بر آن چيزي كه خداوند براي او انجام داد، پولس هيچگاه نمیتوانست فراموش كند كه خداوند عيسي نه تنها او را نجات داد بلكه او را امين شمرد، او را به خدمت خود گماشت. شريعت هيچگاه نميتوانست چنين فيضي از خود نشان دهد. بلكه، شرايط دشوار آن گناهكاري همچون سولس را به مرگ محكوم ميكرد.
۱:۱۳ اين آيه به طور واضح به ما ميگويد كه پولس قبل از محكوميت خود ده فرمان زير را زير پا گذاشته بود. او ميگويد كه سابقاً او كفرگو و مضر و سقطگو بود. او در مورد مسيحيان و رهبر آنها، عيسي سخنان شريرانهاي ميگفت. او به عنوان مضر مسيحيان را به قتل ميرساند زيرا گمان ميكرد اين فرقهی جديد تهديدي براي يهوديت به شمار ميرود. او براي انجام نقشههاي خود بر عليه مسيحيان خشونت اعمال كرده و اعمال شرمآوري انجام ميداد. گرچه در متن انگليسي چندان واضح نيست، اما در سه واژة كفرگو، مضر و سقطگو يك سير صعودي شرارت ميتوان مشاهده نمود. گناه اول تنها با سخن سر و كار دارد. گناه دوم نشاندهندة شكنجه و آزار ديگران به خاطر اعتقادات مذهبي آنان است. گناه سوم مفهوم قساوت و بدرفتاري را در خود دارد.
اما پولس رحم يافت. او مجازاتي را كه مستحق او بود را متحمل نشد زيرا كه آنها در جهالت در بيايماني كرد. او به هنگام جفا رساندن بر مسيحيان گمان ميبرد كه خدا را خدمت ميكند. از آنجايي كه مذهب اجداد او پرستش خداي حقيقي را به او تعليم ميداد، او به اين نتيجه رسيده بود كه ايمان مسيحي برخلاف يهود عهد عتيق است. او با تمام غيرت و توان خود در صدد بود با كشتن مسيحيان خدا را تكريم نمايد.
بسياري بر اين باورند كه غيرت و اشتياق و صداقت براي خدا بسيار مهم هستند. اما پولس به ما نشان ميدهد كه غيرت كافي نيست. در حقيقت اگر، مردي در اشتباه است غيرت او اشتباهات او را بيشتر ميكند. هرچه بيشتر غيرت داشته باشد، بيشتر زيان میرساند!
۱:۱۴ پولس نه تنها از مجازاتي كه سزاوار آن بود گريخت (رحمت)، بلكه محبتي بینهايت ديد كه سزاوار آن نبود (فيض). هر جا كه گناه او زيادتر شد، فيض خدا نيز بسيار افزونتر شد (روميان ۵:۲۰)
اين حقيقت كه فيض خداوند بيهوده بر پولس قرار نگرفته بود در اين عبارت كاملاً مشهود است: «با ايمان و محبتي كه در مسيح عيسي است». فيضي كه بر پولس قرار گرفته بود با ايمان و محبتي كه در مسيح عيسي است، همراه بود. مسلماً اين عبارت بدان معنا است كه همانگونه كه فيض از سوي خداوند است، ايمان و محبت هم از او سرچشمه ميگيرد. اما هنگامي اين موضوع براي ما روشنتر خواهد شد كه پي ببريم فيض خدا نه تنها از سوي پولس رد نشد، بلكه او با توكل بر خداوند عيسي و با محبت به اين مبارك كه قبلاً از او تنفر بود به فيض او پاسخ گفت.
۱:۱۵ اين اولين سخن امين از «سخنان امين» در رسالات شبان است. اين سخن امين است زيرا كلام خداست، او كه نه ميتواند اشتباه كند و نه دروغ بگويد. انسانها ميتوانند با اعتمادي بيچون و چرا اين عبارت را باور نمايند. در حقيقت، باور نداشتن آن غيرمعقول و نابخردانه است. اين حقيقت لايق قبول تام است زيرا در مورد همه كاربرد دارد، آنچه كه خدا براي همه انجام داده را بيان ميكند، و هديهیِ نجات را براي همه به ارمغان ميآورد.
مسيح عيسي تأكيدي است بر الوهيت خداوندمان. كسي كه از آسمان به زمين آمد ابتدا خدا (مسيح) بود و سپس انسان (عيسي). ازليّت نجاتدهنده در عبارت به اين دنيا آمد مشخص است بيت لحم آغاز وجود او نبود. او از ازل با خداي پدر ساكن بود، اما همچون انساني براي مأموريت خاصي پا به اين جهان گذاشت. تاريخ بر اين حقيقت كه او به اين جهان آمد شهادت ميدهد. چرا او آمد؟ تا گناهكاران را نجات بخشد. او نيامد تا انسانهاي خوب را نجات بخشد (گرچه انسان خوبي هم نبود!) و نه آناني را كه شريعت را به طور كامل نگاه ميدارند نجات بخشد (گرچه كسي نبود كه شريعت را به طور كامل نگاه دارد!)
اينجا ما به عمق تفاوت ميان مسيحيت و ديگر تعاليم پي ميبريم. مذاهب دروغين به انسان ميگويند كه او ميتواند كاري انجام دهد تا رضايت خدا را جلب كند. انجيل به انسان ميگويد كه او گناهكار است، او گم شده است، قادر نيست خود را نجات بخشد، و تنها راه رسيدن به بهشت براي او عمل نيابتي خداوند عيسي بر روي صليب است. تعليم شريعتي كه پولس در آيات قبل شرح داد نفس را پرورش ميدهد. شريعت آن چيزي را كه انسان انتظار دارد را به وي ميگويد، يعني اينكه او خود ميتواند به نجات خويش نائل شود. اما انجيل تأكيد ميكند كه تمام جلال كار نجات يابد تنها به مسيح داده شود، و اينكه انسان كاري نميكند جز گناه كردن، و تنها خداوند عيسي نجات میبخشد.
روح خدا پولس را به جايي هدايت نمود كه پي برد او بزرگترين گناهكار است، يا برخي آن را چنين ترجمه كردهاند: «پيشكسوت گناهكاران». اگر او بزرگترين گناهكاران نبود، پس مطمئناً او در رديف اول قرار ميگرفت. توجه نماييد كه عنوان «بزرگترين گناهكار» به انساني كه در بتپرستي و يا بيبند و باري سبقت ميگيرد نسبت داده نميشود، بلكه به انسان بسيار مذهبي، كسي كه در يك خانوادة راست دين يهودي پرورش يافته است! گناه او تعليمي بود؛ او كلام خدا در مورد شخصيت و كار خداوند عيسي مسيح را نميپذيرفت. نپذيرفتن پسر خدا بزرگترين گناه است.
همچنين بايد توجه نمود كه او ميگويد كه من بزرگترين آنها هستم ـ نه «بودم» بلكه هستم. روحانيترين مقدسين كساني هستند كه گناهكار بودن خود را هيچگاه فراموش نميكنند.
در اول قرنتيان ۱۵:۹ (كه حدود سال ۵۷ م نوشته شده است)، پولس خود را «كِهترين رسولان» مينامد. سپس در افسسيان ۳:۸ (كه حدود سال ۶۰ م نوشته شده است) خود را «كمتر از كمترين همة مقديس» مینامد. حال در اول تيموتائوس ۱:۱۵ كه چند سال بعد نوشته شد، خود را بزرگترين گناهكار مينامد. اينجا ما خلاصهاي از پيشرفت پولس در فروتني مسيحي را شاهد هستيم.
ترجمهی داربي ( Darby ) از عبارت «كه من بزرگترين آنها هستم» چنين است «كه من اولين آنها هستم». گويي چنين به نظر ميرسد كه او بدترين گناهكاري است كه تا كنون زندگي كرده، اما او اولين گناهكار از امت اسرائيل بود. به بياني ديگر، ايمان آوردن او سايهاي از ايمان آوردن اسرائيل در آينده است. او طفل سقط شده بود (اول قرنتیان ۱۵:۸)، چرا كه او پيش از قوم خود اسرائيل تولد تازه يافت همانگونه كه او با مكاشفهی مستقيم از آسمان و جدايي از دخالت انسان ايمان آورد، شايد بقيّت اسرائيل نيز در دورهی مصيبت عظيم چنين نجات بيابند، به نظر ميرسد كه اين تفسير با واژههاي «اول» و «نمونه» در آية ۱۶ تأييد ميشود.
۱:۱۶ اين نشان ميدهد كه چرا پولس رحمت يافت. چنين شد تا او حلم عيسي مسيح در او ظاهر شود. درست است كه او بزرگترين گناهكار بود، اما اكنون فيض خستگيناپذير خداوند را ظاهر ميسازد. همانگونه كه ويليام كلي (William Kelly) گفته است، «او نمونهی زنده و ظاهركنندهی محبت الهي است كه وراي خشنترين اعمال ظاهر ميشود، و حلم الهي كه خصومت بي وقفه و بيثبات را از پاي در میآورد.»
پولس يك نمونه بود. در صنعت چاپ، نمونه به منزلهی اولين نمونهی چاپي است. ايمان آوردن پولس نيز نمونهاي از ايمان اسرائيل خواهد بود، هنگامي كه نجات دهندهاي از صهیون ظاهر خواهد شد (روميان ۱۱:۲۶)
اين آيه در مفهوم كلیتر بدين معناست كه نااميدي جايي ندارد، مهم نيست كه چقدر شرير باشند. آنها ميتوانند خود را چنين تسلي دهند كه از آنجايي كه خداوند بزرگترين گناهكار را نجات داده است، آنها نيز ميتوانند با توجه به فيض و رحمت بيابند. آنها با ايمان آوردن به او وارث حيات جاوداني خواهند بود.
۱:۱۷ پولس با انديشيدن به رفتار خارقالعادهی خدا با او در فيض، ناگهان اين سرود حمد را سر ميدهد. دشوار بتوان دريافت كه مخاطب او در اينجا خداي پدر است يا خداوند عيسي. عبارت پادشاه سرمدي در اينجا به نظر به خداوند عيسي اشاره دارد زيرا او «شاه شاهان، ربالارباب» ناميده شده است (مكاشفه ۱۹:۱۶). با اين حال به نظر ميرسد واژهی ناديده به پدر اشاره داشته باشد، چرا كه خداوند عيسي با چشمان انساني قابل رؤيت بود. اين حقيقت كه ما نميتوانيم تشخيص دهيم كه كدام يك از شخصيتهاي الوهيت در اينجا مدنظر است خود مبين برابري مطلق آنها است.
پادشاه سرمدي در اينجا باقي (فناناپذير) ناميده شده است. اين خود نشان دهندهی ماهيت فسادناپذير وفناناپذير است. ماهيت خدا ناديده است. انسان در عهد عتيق جلوههايي از خدا را ديد، و خداوند عيسي خدا را به شكلي قابل رؤيت بر ما آشكار ساخت، اما اين حقيقت همواره به قوت خود باقي است كه خدا براي چشمان انسان قابل رؤيت نيست. سپس خداي حكيم وحيد را پيش رو داريم. تحليل آخر اينكه، تمام حكمت از سوي خدا سرچشمه ميگيرد (يعقوب ۱:۵).
پ) اعلام مجدد مسئوليت تيموتائوس (۱:۱۸-۲۰)
۱:۱۸ ترديدي نيست وصيتي كه در اينجا از آن سخن به ميان آمده است، مسئوليتي است كه پولس در آيات ۳ و ۵ به تيموتائوس سپرده است، اينكه معلمان دروغين را توبيخ نمايد، پولس براي اينكه فرزند خود تيموتائوس را ترغيب نمايد شرايطي كه او را به خدمت مسيحي هدايت كرد را به او يادآوري میكند.
به نظر مقصود از عبارت برحسب نبوتهايي كه سابقاً بر تو شد، اين است كه هنگامي كه پولس قبلاً تيموتائوس را ملاقات كرده بود، نبیاي از ميان كليسا برخاسته بود و اعلان كرده بود كه بايد تيموتائوس در خدمت خداوند به كار گرفته شود. نبي سخنگوي خدا بود و در مورد برخي از اعمال خاص از خدا مكاشفاتي مييافت، و اين مكاشفات را با كليسا در ميان ميگذاشت. تيموتائوس جوان با سخنان نبوتي براي خدمت جدا شده بود و نقش آيندهی او به عنوان خادم عيسي مسيح آشكار شده بود. اگر او وسوسه ميشد كه دلسرد شده و يا در كار خداوند نااميد شود، بايد اين نبوتها را به ياد ميآورد و بدين سان براي جنگ نيكوي ايمان برانگيخته ميشد.
۱:۱۹ او در اين نبرد بايد ايمان و ضمير صالح را نگاه دارد. تنها كافي نيست كه از نظر تعليمي ايمان مسيحي درستي داشته باشد، ممكن است شخص بسيار راست دين باشد، اما ضمير صالح نداشته باشد.
هاميلتون اسميت ( Hamilton Smith ) مینويسد:
«آن دسته از افرادي كه در انظار همگان عطاي خاصي مييابند، بايد آگاه باشند كه مبادا در بحبوحة مشغلههاي دائمي، بشارتهاي هميشگي و خدمات عمومي در ميان انسانها راز زندگي در خدا ترسي را در حضور خدا ناديده انگارند. آيا كتاب مقدس به ما هشدار نميدهد كه ممكن است با بلاغت و شيوايي بسيار موعظه نماييم، اما چيزي نباشيم؟ آن چيزي كه براي خدا ثمر ميآورد، و در روز واپسين پاداش درخشاني خواهد داشت، زندگي در خداترسي است كه از آن خدمات حقيقي جاري ميشود.
برخي از افراد در روزگار پولس ضمير صالح را از خود دور كرده بودند و از اين رو در ايمان دچار شكسته كشتي (كشتي شكستگي) شده بودند. آنها به دريانورد احمقي تشبيه شدهاند كه قطبنماي خود را به درون دريا میاندازد.
آنهايي كه دچار كشتي شكستگي ايمان شده بدوند ايمانداران حقيقي بودند، اما ضمير صالح را حفظ نكرده بودند. زندگي مسيحي آنان همچون كشتي مجللي عازم دريا شد، اما بجاي اينكه با پرچمي افراشته و محمولهاي پر به بندر باز گردند، آنها به صخرهها برخوردند و غرق شدند و براي خود شرمندگي به بار آوردند.
۱:۲۰ ما نميدانيم كه هيمينائوس و اسكندر همان كساني هستند كه در دوم تيموتائوس ۲:۱۷ و ۴:۴ ذكر شدهاند و نيز از هويت كفر آنان چيزي نمیدانيم. تنها چيزي كه ميدانيم اين است كه آنها ضمير صالح را ترك نموده و كفر گفتند. به نظر در عهد جديد كفر گفتن هميشه به معناي اهانت به خدا نيست. بلكه همچنين براي توصيف ايراد سخنان شرارتبار و فحشآميز بر عليه دیگر ايمانداران نيز به كار رفته است. همچنين ميتواند براي توصيف زندگي اين افراد و نيز سخنان آنها به كار رفته باشد. ترديدي نيست كه آنها با شكسته شدن كشتي ايمانشان باعث شدهاند ديگران به طريق حقيقت اهانت كنند، و بدينسان زندگي آن تبديل شده به كفر هميشه زنده.
تجربه آنان همچون يك تراژدي مسيحيان درخشان و مؤثر است كه از مسير اصلي منحرف شده و ضمير صالح آنها را سركوب نموده است.
پولس رسول میگويد كه او اين مردان را به شيطان سپرده است. برخي از محققان در اين عبارات اشارهاي كوچك به اخراج از كليسا يافتهاند. آنها چنين برداشت كردهاند كه پولس اين دو شخص را از كليساي محلي اخراج كرد، تا اين عمل باعث توبه و احيا مشاركت آنان با خداوند و قوم او شود. مشكل اين ديدگاه اين است كه اخراج از كليسا بر عهدهی كليساي محلي بود و نه يك رسول. در اول قرنتيان ۵ پولس فرد زناكار را اخراج نميكند، بلكه به قرنتيان توصيه ميكند چنين كاري بكنند.
تفسير مهم ديگر از اين عبارت اين است كه سپردن به شيطان قدرتي بود كه تنها به رسولان عطا شده بود و امروزه ديگر كسي چنين قدرتي ندارد چون ديگر رسولي نداريم. بر طبق اين ديدگاه، رسولان قدرت داشتند فرد گناهكار را به شيطان بسپارند تا دچار رنجهاي جسمي شود، و يا در نهايت بميرد، به مانند حنانيا و سفيره (اعمال ۵:۱-۱۱). پر واضح است كه در اينجا انضباط به قصد احيا صورت ميگيرد ـ تا تأديت شده ديگر كفر نگويند. مسأله بر سر لعنت كردن نيست بلكه تنبيه آن افراد.