عبرانيان
فصل ۱۱
۱ پس ایمان، اعتماد بر چیزهای امیدداشته شده است و برهانِ چیزهای نادیده.
۲ زیرا که به این، برای قدما شهادت داده شد
۳ به ایمان فهمیدهایم که عالمها به کلمه خدا مرتّب گردید، حتّی آنکه چیزهای دیدنی از چیزهای نادیدنی ساخته شد.
۴ به ایمان هابیل قربانی نیکوتر از قائن را به خدا گذرانید و بهسبب آن شهادت داده شد که عادل است، به آنکه خدا به هدایای او شهادت میدهد؛ و بهسبب همان بعد از مردن هنوز گوینده است.
۵ به ایمان خنوخ منتقل گشت تا موت را نبیند و نایاب شد چرا که خدا او را منتقل ساخت زیرا قبل از انتقال وی شهادت داده شد که رضامندی خدا را حاصل کرد.
۶ لیکن بدون ایمان تحصیل رضامندی او محال است، زیرا هر که تقرّب به خدا جوید، لازم است که ایمان آورد بر اینکه او هست و جویندگان خود را جزا میدهد.
۷ به ایمان نوح چون دربارهٔ اموری که تا آن وقت دیده نشده، الهام یافته بود، خداترس شده، کشتیای بجهت اهل خانهٔ خود بساخت و به آن، دنیا را ملزم ساخته، وارث آن عدالتی که از ایمان است گردید.
۸ به ایمان ابراهیم چون خوانده شد، اطاعت نمود و بیرون رفت به سمت آن مکانی که میبایست به میراث یابد. پس بیرون آمد و نمیدانست به کجا میرود.
۹ و به ایمان در زمین وعده مثل زمین بیگانه غربت پذیرفت و در خیمهها با اسحاق و یعقوب که در میراث همین وعده شریک بودند مسکن نمود.
۱۰ زانرو که مترقّب شهری بابنیاد بود که معمار و سازندهٔ آن خداست.
۱۱ به ایمان خودِ ساره نیز قوّت قبول نسل یافت و بعد از انقضای وقت زایید، چونکه وعدهدهنده را امین دانست.
۱۲ و از این سبب، از یک نفر و آن هم مرده، مثل ستارگان آسمان، کثیر و مانند ریگهای کنار دریا، بیشمار زاییده شدند.
۱۳ در ایمان همهٔ ایشان فوت شدند، در حالیکه وعدهها را نیافته بودند، بلکه آنها را از دور دیده، تحیّت گفتند و اقرار کردند که بر روی زمین، بیگانه و غریب بودند.
۱۴ زیرا کسانی که همچنین میگویند، ظاهر میسازند که در جستجوی وطنی هستند.
۱۵ و اگر جایی را که از آن بیرون آمدند، بخاطر میآوردند، هرآینه فرصت میداشتند که [بدانجا] برگردند.
۱۶ لکن الحال مشتاق وطنی نیکوتر یعنی [وطنِ] سماوی هستند و از اینرو خدا از ایشان عار ندارد که خدای ایشان خوانده شود، چونکه برای ایشان شهری مهیّا ساخته است.
۱۷ به ایمان ابراهیم چون امتحان شد، اسحاق را گذرانید و آنکه وعدهها را پذیرفته بود، پسر یگانهٔ خود را قربانی میکرد؛
۱۸ که به او گفته شده بود که نسل تو به اسحاق خوانده خواهد شد.
۱۹ چونکه یقین دانست که خدا قادر بر برانگیزانیدن از اموات است و همچنین او را در مَثَلی از اموات نیز باز یافت.
۲۰ به ایمان اسحاق نیز یعقوب و عیسو را در امور آینده برکت داد.
۲۱ به ایمان یعقوب در وقت مُردنِ خود، هر یکی از پسران یوسف را برکت داد و بر سر عصای خود سجده کرد.
۲۲ به ایمان یوسف در حین وفات خود، از خروج بنیاسرائیل اِخبار نمود و دربارهٔ استخوانهای خود وصیّت کرد.
۲۳ به ایمان موسی چون متولّد شد، والدینش او را طفلی جمیل یافته، سه ماه پنهان کردند و از حکم پادشاه بیم نداشتند.
۲۴ به ایمان چون موسی بزرگ شد، ابا نمود از اینکه پسرِ دخترِ فرعون خوانده شود،
۲۵ و ذلیل بودن با قوم خدا را پسندیدهتر داشت از آنکه لذّتِ اندک زمانیِ گناه را ببرد؛
۲۶ و عار مسیح را دولتی بزرگتر از خزائن مصر پنداشت زیرا که به سوی مجازات نظر میداشت.
۲۷ به ایمان، مصر را ترک کرد و از غضب پادشاه نترسید زیرا که چون آن نادیده را بدید، استوار ماند.
۲۸ به ایمان، عید فِصَح و پاشیدن خون را به عمل آورد تا هلاککننده نخستزادگان، بر ایشان دست نگذارد.
۲۹ به ایمان، از بحر قُلزُم به خشکی عبور نمودند و اهل مصر قصد آن کرده، غرق شدند.
۳۰ به ایمان حصار اَرِیحا چون هفت روز آن را طواف کرده بودند، به زیر افتاد.
۳۱ به ایمان، راحاب فاحشه با عاصیان هلاک نشد زیرا که جاسوسان را به سلامتی پذیرفته بود.
۳۲ و دیگر چه گویم؟ زیرا که وقت مرا کفاف نمیدهد که از جِدعُون و باراق و شَمشون و یَفتاح و داود و سموئیل و انبیا اِخبار نمایم،
۳۳ که از ایمان، تسخیر ممالک کردند و به اعمال صالحه پرداختند و وعدهها را پذیرفتند و دهان شیران را بستند،
۳۴ سُوْرَت آتش را خاموش کردند و از دم شمشیرها رستگار شدند و از ضعف، توانایی یافتند و در جنگ شجاع شدند و لشکرهای غربا را منهزم ساختند.
۳۵ زنان، مردگان خود را به قیامتی باز یافتند، لکن دیگران معذّب شدند و خلاصی را قبول نکردند تا به قیامتِ نیکوتر برسند.
۳۶ و دیگران از استهزاها و تازیانهها بلکه از بندها و زندان آزموده شدند.
۳۷ سنگسار گردیدند و با ارّه دوپاره گشتند. تجربه کرده شدند و به شمشیر مقتول گشتند. در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند.
۳۸ آنانی که جهان لایق ایشان نبود، در صحراها و کوهها و مغارهها و شکافهای زمین پراکنده گشتند.
۳۹ پس جمیع ایشان با اینکه از ایمان شهادت داده شدند، وعده را نیافتند.
۴۰ زیرا خدا برای ما چیزی نیکوتر مهیّا کرده است تا آنکه بدون ما کامل نشوند.
ب) ترغیب به ایمان به وسیله نمونههای عهد عتیق (باب ۱۱)
۱۱:۱ این باب با رؤیا و صبر ایمان سر و كار دارد. این باب مردان و زنان عهد عتیق را كه در رؤیای روحانی و صبر عظیم در رنج و جفا از ۲۰ نمره، ۲۰ گرفتند را به ما معرفی میكند. آیه ۱ تعریف رسمی ایمان نمیباشد؛ بلكه توصیفی است از آنچه ایمان برای ما انجام میدهد.
ایمان، چیزهای امید داشته شده را چنان برایمان واقعی مینمایاند كه گوئی آنها را در حال حاضر داریم و چنان برهانی از چیزهای نادیدنی به ما میدهد كه گوئی بركات روحانی مسیحیت در حال حاضر برایمان كاملا واقعی و مطمئن هستند. به بیانی دیگر، ایمان آینده را به زمان حال آورده و نادیدنی را دیدنی میكند.
ایمان، اطمینان به وعدههای باارزش خداست. ایمان یعنی باور اینكه آنچه خدا گفته حقیقت است و او به وعدههایش عمل خواهد كرد.
ایمان باید مكاشفهای از خدا داشته باشد و این مكاشفه وعدههای خدا به عنوان پایههای آن ایمان هستند. ایمان در واقع تیری در تاریكی نمیباشد. ایمان طلب مطمئنترین برهان در جهان میباشد كه فقط در كلام خدا یافت میشود. ایمان به امكانات محدود نمیشود؛ بلكه تاخت و تاز به قلمروی غیرممكنها را شامل میشود. شخصی گفته است: «ایمان در جایی كه ممكنها به پایان میرسند، شروع میشود. اگر امری ممكن میبود در انجام آن هیچ جلالی برای خدا وجود نمیداشت.»
ایمان، ایمانی مقتدر كه وعدهها را میبیند،
و فقط به خدا نگاه میكند؛
به غیرممكنها میخندد
و فریاد میزند: باید انجام شود.
— نویسنده ناشناس
در زندگی ایمانی مشكلات و سختیهای زیادی وجود دارند. خدا ایمان ما را در بوته آزمایش قرار میدهد تا ببیند آیا اصیل است (اول پطرس ۱:۷). ولی چنانچه مولر ( George Müller ) گفته است: «سختیها برای تغذیه ایمان در حكم خوراك هستند. »
۱۱:۲ مقدسین عهد عتیق به خاطر اینكه با ایمان و نه بصیرت گام برمیداشتند تأیید آسمانی را یافتند. بقیه این باب تمثیلی است از اینكه خدا چگونه به قهرمانان ایمان عهد عتیق شهادت میدهد.
۱۱:۳ ایمان تنها دانش ما از خلقت رابه ما داده است. خدا تنها شخصی بود كه در آن زمان وجود داشت؛ او به ما میگوید كه آفرینش چگونه صورت گرفت. از آنجایی كه ما به كلام او ایمان داریم میدانیم كه خلقت چگونه صورت گرفت. مك كو ( McCue ) میگوید: «ادراك اینكه خدا جهان را از نیستی پدید آورد و به وسیله كلام او همه موجودات و خلقت به وجود آمدند در قلمروی این دلیل و نشانه میسر میشود كه به سادگی با عملی ناشی از ایمان آن را بپذیریم.»
به ایمان فهمیدهایم. جهان میگوید: «دیدن ایمان آوردن است.» خدا میگوید: «ایمان آوردن دیدن است.» عیسی به مارتا گفت: «آیا به تونگفتم اگر ایمان آوری، جلال خدا را خواهی دید؟» (یوحنا ۱۱:۴۰). یوحنای رسول نوشت: «این را به شما نوشتم كه به اسم پسر خدا ایمان آوردهاید تا بدانید كه حیات جاودانی دارید و تا به اسم پسر خدا ایمان بیاورید» (اول یوحنا ۵:۱۳) ایمان در مسائل روحانی باعث درك میشود.
عالمها به كلمه خدا مرتب گردید. خدا سخن گفت و همه چیز به وجود آمد. این امر كاملاً با كشفیات بشری سازگار است كه ماده ذاتاً انرژی است. وقتی خدا سخن میگفت، در كلام او موجی از انرژی به صورت امواج صوتی وجود داشت. اینها به ماده تبدیل شدند و جهان به وجود آمد. چیزهای دیدنی از چیزهای نادیدنی ساخته شد. انرژی نامرئی است؛ مثل اتمها و مولكولها و گازها كه دیده نمیشوند، ولی در اثر تركیب شدن قابل رویت هستند.
حقیقت خلقت چنانچه در عبرانیان ۱۱:۳ آمده است بری از اتهام است. چیزی بر ضدّ آن تا به حال ثابت نشده و نخواهد شد.
۱۱:۴ آدم و حوا در مورد نقش داشتن در ایمان كنار گذاشته شدهاند. زمانی كه حوا باید بین اینكه خدا راست میگوید یا شیطان، تصمیم میگرفت. این را برگزید كه شیطان راست میگوید. به هر حال، این امر سبب نمیشود كه ما نجات ایشان به وسیله ایمان را به طور قطع رد كنیم، چنانچه به وسیله پوششهای پوستین نشان داده شده است.
هابیل میبایست مكاشفهای از خدا راجع به اینكه انسان گناهكار میتواند به وسیله خون ریختن با قربانی به خدا نزدیك شود میداشته است. شاید او این امر را از والدینش آموخته بود كه به وسیله لباسهایی كه خدا از پوست حیوانات برایشان ساخته بود دوباره در ارتباط با خدا احیا شدند (پیدایش ۳:۲۱). به هر صورت، او ایمانش را در این نشان میدهد كه با یك قربانی خونی به خدا نزدیك میشود. قربانی قائن از سبزیجات یا میوهای بود كه خونی نداشت. هابیل تمثیلی است از حقیقت نجات به واسطهی فیض از طریق ایمان. قائن تلاش بیهوده انسان برای نجات خویش به وسیلهی اعمال نیكویش را به تصویر میكشد.
جورج کوتینگ ( George Cutting ) دو برادر را از هم تفكیك كرده و میگوید: «این تجربه شخصی هابیل نبود كه خدا به آن نگاه كرد و او را عادل شمرد؛ بلكه تجربه قربانی كه او آورد و به آن ایمان داشت.» و برای ما هم چنین است: ما به وسیله شخصیت یا اعمال نیكویمان عادل شمرده نمیشویم؛ بلكه فقط به خاطر قربانی بیعیب و كامل مسیح و پذیرش ما.
هابیل به وسیله قائن كشته شد، چون شریعت از فیض متنفر بود. عدالت شخصی انسان از این حقیقت كه نمیتواند خودش را نجات دهد و باید خودش را به رحمت و محبت خدا تسلیم كند متنفر است.
ولی شهادت هابیل جاودانی است: او به سبب ایمان هنوز گوینده است. در این آیه چنین مفهومی نهفته است: ایمان، صدای انسان را قادر میسازد تا سالهای سال پس از مرگ جسمش هنوز شنیده شود.
۱۱:۵ لحظهای در زندگی خنوخ بوده كه او احتمالاً وعدهای از خدا دریافته و آن را پذیرفته و به همین خاطر بدون مردن به آسمان رفت. تا آن زمان همه میمردند؛ دیر یا زود. در هیچجا ثبت نشده بود كه شخصی بدون مردن به آسمان بالا برده شده است. ولی خدا به خنوخ وعده داد و او باور كرد. این منطقیترین و درستترین كاری بود كه خنوخ میتوانست انجام دهد؛ چه چیزی منطقیتر است از اینكه مخلوق باید به خالقش ایمان داشته باشد؟
پس این امر به وقوع پیوست! نوح با خدای نادیدنی سیصد سال راه رفت (پیدایش ۵: ۲۱-۲۴) و سپس به ابدیت پیوست. قبل از انتقال وی شهادت داده شد كه او رضامندی خدا را حاصل كرد. زندگی ایمانی همیشه خدا را خشنود میسازد.
۱۱:۶ بدون ایمان تحصیل رضامندی خدا محال است. هیچ عمل نیكویی نمیتواند كمبود ایمانی را جبران كند. پس از گفتن همه چیز و انجام همهی كارها زمانی كه انسانی از ایمان آوردن به خدا سرباز میزند، دارد خدا را یك دروغگو خطاب میكند. «آنكه به خدا ایمان نیاورد، او را دروغگو شمرده است» (اول یوحنا ۱:۵) و خدا چگونه میتواند از قومی كه او را دروغگو خطاب میكنند خشنود باشد؟
ایمان تنها چیزی است كه به خدا جایگاه مناسب را میدهد و انسان را نیز سرجای مناسب خودش قرار میدهد. مكینتاش ( Mackintosh ) مینویسد: «ایمان خدا را دائماً جلال میدهد، چون كه ثابت میكند كه ما اعتماد بیشتری به او داریم تا به خودمان.»
ایمان تنها باور ندارد كه خدا وجود دارد؛ بلكه همچنین به او اعتماد دارد كه او جویندگان خود را جزا میدهد. هیچ چیز در خدا و درباره او وجود ندارد كه برای انسان باور كردن آن محال باشد. مشكل با اراده آزاد انسانی است.
۱۱:۷ ایمان نوح بر پایه هشدار خدا بود كه میخواست جهان را با یك طوفان ویران كند (پیدایش ۶:۱۷). در حقیقت تا آن موقع هیچ طوفانی در تاریخ بشر وجود نداشت و عدهّای معتقدند كه بنابردلایل موجود تا آن موقع هنوز بارانی بر زمین هرگز نباریده بود (پیدایش ۲:۵، ۶). نوح به خدا ایمان آورد و یك كشتی ساخت. اگر چه او از آبهای قابل كشتیرانی خیلی دور بود. بدون شك او هدف آماج حملات تمسخركنندگان شده بود. ولی ایمان نوح جزا یافت: اهل خانه او نجات یافتند، دنیا به وسیله زندگی و شهادت او ملزم شد، و او وارث آن عدالتی شد كه از ایمان بود.
شاید بسیاری از مسیحیان یهودینژاد اولیه كه این نامه برایشان نوشته شده بود از این امر متعجب شدند كه اگر آنها درست میگفتند، چرا آنقدر در اقلیت هستند. نوح از میان صفحات عهد عتیق بیرون كشیده شد تا به ایشان یادآوری كند كه در روزگار او تنها هشت نفر درست میگفتند و بقیه جهان هلاك شدند!
۱۱:۸ ابراهیم احتمالاً یك بتپرست بود كه در اور كلدانیان میزیست و خدا به او ظاهر گشته و به وی فرمان داد كه از آنجا حركت كند. او با اطاعتِ ایمان خانه و مملكت خود را ترك كرد و نمیدانست كه مقصد نهایی وی كجاست. دوستان او بدون شك وی را تمسخر مینمودند ولی رفتار او اینطور بود؛
من به جائی میروم كه نمیدانم؛
اگر میدانستم نمیرفتم،
ترجیح میدهم در تاریكی با خدا راه روم.
تا در روشنائی تنها راه روم؛
ترجیح میدهم با ایمان با او راه روم
تا با بصیرت به تنهایی راه روم.
— هلن انیس كاسترلاین (Helen Anis Casterline)
قدمِ ایمان اغلب به نظر دیگران بیملاحظه بودن و بیاحتیاطی و بیحكمتی است، ولی انسانی كه خدا را میشناسد، بر پایه شناخت مسیر مقابلش حركت نمیكند.
۱۱:۹ خدا وعده سرزمین كنعان را به ابراهیم داد. در مفهومی حقیقی این سرزمین واقعاً به او تعلق داشت. ولی تنها بخشی از این زمینی كه به او رسید قبرش بود كه در آن مدفون گشت. او قانع شد كه در خیمهها كه سمبلی از زندگی چند روزه در این جهان میباشند زندگی كند، به جای اینكه در مسكن ثابت بماند. او در زمین كنعان طوری زندگی كرد كه گوئی زمینی غربت است.
همراهان او در زندگی چند روزهاش بر روی زمین پسر و نوهاش بودند. نمونه دیندارانه او برایشان نیز تأثیر گذارد حتی آنها در میراث همین وعده با او شریك شدند، و زمین از آن ایشان نیز شد.
۱۱:۱۰ چرا ابراهیم به چنین سفری به ملكی حقیقی دست زد؟ زانرو كه مترقب شهری با بنیاد بود كه معمار و سازنده آن خداست. او دل خود را بر زمان حال و چیزهای مادّی خوش نساخته بود؛ بلكه بر ابدّیت. در اصل بین این دو واژه یعنی شهر و بنیاد حرف تعریفی وجود دارد؛ شهری با بنیاد. در احتساب ایمان، تنها یك شهر شایسته نام بردن است و تنها یك شهر با بنیادی مطمئن.
خدا معمار این شهر آسمانی است و او سازنده آن نیز میباشد. این شهر شهری است نمونه، عاری از خیابانها هوا و آب كثیف و هرگونه مشكلاتی كه دورانهای زندگی بشری ما را خراب كردهاند.
۱۱:۱۱ به ایمان ساره به طور معجزهآسا قوّت قبول نسل یافت و این در زمانی بود كه او در حدود نود ساله بود. كلام مكتوب واضحاًً به ما میگوید كه او زمانی كه حامله شد، سنش كاملاً از وقت وضحع حملش گذشته بود. ولی او میدانست كه خدا به او وعده بچّهای را داده است و میدانست كه او نمیتواند از كلام وی رویگرداند. او ایمانی ناگسستنی داشت كه خدا یعنی وعده دهنده امین است.
۱۱:۱۲ در حینی كه اسحاق به دنیا آمد ابراهیم در حدود نود و نه سال سن داشت. به لحاظ انسانی غیرممكن بود كه او پدر شود، ولی خدا وعدهی ذرّیتی بیشمار به او داده بود و باید اینطور میشد.
ابراهیم از طریق اسحاق پدر خانواده زمینی بیشمار میشد یعنی قوم عبرانیان. او از طریق مسیح، پدر خانواده روحانی بیشماری شد كه یعنی همه ما ایمانداران حقیقی تمامی نسلها. ریگهای كنار دریا احتمالاً دودمان زمینی او را به تصویر میكشند و ستارگان آسمان تمثیلی هستند از قوم آسمانی.
۱۱:۱۳ پاتریارخها همگی در ایمان مردند. آنها تا زمان تحقّق یافتن وعده زنده نماندند. برای مثال، ابراهیم هرگز دودمان بیشمار خود را ندید. قوم عبرانیان هرگز هم سرزمینی كه بدیشان وعده داده شده بود را تصرف نكردند. مقدسین عهد عتیق هرگز تحقّق وعده آمدن مسیح موعود را ندیدند. ولی دید تلسكوپی ایشان وعدهها را نزدیك آورد و آنقدر نزدیك كه آنها قبل از وقوع توانستند از این وقایع لذّت ببرند.
آنها فهمیده بودند كه این دنیا خانه ابدی ایشان نیست. آنها اقرار كردند كه بر روی زمین بیگانه و غریب هستند. و از آسودن برای راحتی خویش سرباز زدند. آرزوی ایشان گذشتن از این دنیا بدون گرفتن تأثیر از آن بود. طریقهای خدا در دلهای ایشان بود.
۱۱:۱۴ زندگیهای ایشان نشان داد كه در جستجوی وطنی هستند. ایمان ایشان در پی منزلی بود و هرگز به سرزمین كنعان قانع نمیشد. آنها همیشه مترقب شهری نیكوتر بودند كه آن را خانه مینامیدند.
۱۱:۱۵ نویسنده با گفتن اینكه آنها در پی وطنی بودند، میخواهد تا روشن كند كه به سرزمین ایشان كه در آن به دنیا آمدند اشاره نمیكند. اگر ابراهیم میخواست كه به بینالنهرین بازگردد، میتوانست ولی دیگر آنجا برایش خانهای وجود نداشت.
۱۱:۱۶ توصیف مسیح این است كه ایشان در پی وطنی آسمانی بودند. این چشمگیرتر میشود زمانی كه ما به یاد آوریم كه اكثر وعدههای قوم اسرائیل با بركات مادّی بر روی زمین سر و كار داشتند. ولی آنها امیدی آسمانی نیز داشتند، و این امید آنها را قادر میساخت تا با دنیا مثل وطنی غریب رفتار كنند.
این روحی كه آنها داشتند و دنیا را غریب میدانستند خصوصاً برای خدا خشنود كننده بود. داربی مینویسد: «خدا از این شرم ندارد كه خدای كسانی خوانده شود كه دل و سرنوشت ایشان در آسمان است.» او برای ایشان شهری مهیا ساخته است و در آنجا ایشان میتوانند راحتی و پیروزی و صلح كامل را بیابند.
۱۱:۱۷ حالا ما به بزرگترین امتحان ایمانِ ابراهیم میرسیم. خدا به او گفت كه پسر یگانهاش اسحاق را بر مذبح قربانی كند. ابراهیم با اطاعتی عاری از شك نسبت به خدا عزیزترین گنج دلش را به وی تقدیم كرد. آیا او آن وضعیت دشوار را فراموش میكرد؟ خدا به او وعده داده بود كه ذریتی بیشمار خواهد داشت. اسحاق یگانه پسر او بود. ابراهیم حالا ۱۱۷ سال سن داشت و ساره ۱۰۸ ساله بود!
۱۱:۱۸ به ابراهیم وعده داده شده بود كه نسلِ بزرگ و بیشمار وی از طریق اسحاق محقّق خواهد شد. وضعیت دشواری كه ابراهیم در آن قرار داشت این بود: اگر او اسحاق را میكشت، چگونه وعده میتوانست تحقّق یابد؟ اسحاق حالا تنها هفده سال داشت و ازدواج هم نكرده بود.
۱۱:۱۹ ابراهیم میدانست كه خدا وعده داده است؛ كه مسئله مهم همین است. او اینطور نتیجهگیری كرد كه اگر خدا از او خواسته كه پسرش را قربانی كند، همان خدا قادر است كه او را از میان مردگان برانگیزاند تا وعدهاش به تحقّق برسد. تا این زمان هیچ كلامی راجع به قیام از مردگان ثبت نشده بود. تجربه انسانی هیچ آماری برای ارائه در این مورد نداشت. در مفهومی حقیقی، ابراهیم نظریه قیام را مطرح ساخت. ایمان او به وعده خدا او را به این نتیجه هدایت نمود كه خدا میتواند اسحاق را قیام دهد.
ابراهیم، اسحاق را در مَثَلی از اموات نیز بازیافت. او فرض كرد كه حقیقتاً اسحاق را باید قربانی كند. خدا به او با این عمل اعتبار بخشید. ولی چنانچه گرانت ( Grant ) بسیار نیشدار میگوید: «خداوند تیری به قلب ابراهیم پرتاب كرد كه از قلب خودش دریغ نداشته بود.» او قوچی فرستاد تا به جای اسحاق قربانی شود و یگانه پسر ابراهیم به آغوش پدر و قلب او بازگردد.
قبل از گذشتن از این نمونة برجسته ایمان، دو نكته قرار دارد كه باید به آنها توجه كنیم.
اولاً، خدا هرگز واقعاً نمیخواست كه ابراهیم پسرش را ذبح كند. قربانیهای انسانی هرگز اراده خدا برای قومش نبودهاند. او ایمان ابراهیم را امتحان كرد و آن را اصیل یافت؛ سپس دستور خود را لغو ساخت.
دوماً، ایمان ابراهیم به وعده ذریتی بیشمار در دورهای حدود صد سال مورد امتحان واقع شد. ابراهیم پاتریارخ وقتی كه وعده داشتن پسری به او داده شد، هفتاد و پنج ساله بود. او بیست و پنج سال صبر كرد تا اسحاق به دنیا بیاید. اسحاق هفده ساله بود و در آن زمان بود كه ابراهیم او را به كوه موریا برد تا به خدا تقدیم كند. اسحاق چهل ساله بود كه ازدواج كرد و این بیست سال قبل از تولد دوقلوهای وی بود. ابراهیم در سن ۱۷۵ سالگی وفات یافت. در آن زمان ذریت او شامل یك پسر (هفتاد و پنج ساله) و دو نوه (پانزده ساله) بود. ولی او از بیایمانی شك ننمود؛ بلكه قویالایمان گشته، خدا او را تمجید نمود و یقین دانست كه به وفای وعده خود نیز قادر است (رومیان ۴:۲۰، ۲۱).
۱۱:۲۰ برای ذهن مشرقی ما درك اینكه در مورد ایمان اسحاق، یعقوب و یوسف چنانچه در آیات بعدی آمده است چه چیز غیرمعمولی وجود دارد دشوار است. برای مثال، اسحاق در عمارت ایمان شهرت یافت، چون كه بركات آینده را اول برای یعقوب و سپس برای عیسو طلب كرد. چه چیز این مسئله چشمگیر است؟
قبل از اینكه بچهها بدنیا بیایند، خداوند به ربكا اعلان كرده بود كه دو پسر كه منشأ دو قوم خواهند بود در رحم وی قرار دارند كه بزرگتر (عیسو)، كوچتر (یعقوب) را خدمت خواهد كرد. عیسو مورد علاقه اسحاق بود، چون كه نخست زاده وی محسوب میشد و معمولاً بخش برتر ارث پردش به او میرسید. ولی ربكا و یعقوب، اسحاق را فریب دادند چون چشمان او ضعیف شده بود و از اینرو بركت را به یعقوب داد. زمانی كه توطئه رو شد، اسحاق به شدت لرزید. ولی كلام خدا را به یاد آورد كه گفته بود بزرگتر، كوچكتر را خدمت خواهد كرد و این برخلاف رجحان عیسو بود. او فهمیده بود كه خدا عیسو را رد كرده و یعقوب را برگزیده است.
۱۱:۲۱ بابهای نه چندان پرشكوهی در زندگی یعقوب وجود داشت ولی او به عنوان یكی از قهرمانان ایمان مورد حرمت قرار میگیرد. شخصیت او با سنش پیشرفت كرد و در ترنی از جلال درگذشت. وقتی كه یعقوب افرایم و منسی، پسران یوسف را بركت میداد، دستش را برگرداند تا بركت را بر افرایم بنهد كه جوانتر بود. برخلاف اعتراض یوسف، یعقوب اصرار داشت كه بركات باید به افرایم برسند، چون كه این فرمان خداوند بود. اگر چه چشمان جسمانی او ضعیف و تار بودند، چشمان روحانیاش خیلی تیز بودند. آخرین باب زندگی یعقوب این بود كه او بر سر عصای خود سجده كرد. سی. اچ مكینتاش ( C. H. Mackintash ) با سبك غیرمعمول خود اینطور خلاصه میكند:
پایان كار یعقوب بر ضدّ همه صحنههای پرحادثه تاریخ او بود. این یادآور روزی شبی پس از سپری شدن روزی توفانی است: خورشید در طول روز به وسیله ابرها مخفی شده بود، مه و غباری كه در روشنائی قابل رؤیت بود، با نوری كه از شعاع مشرق آسمان میتابید و دورنمایی كه به فردایی روشن میاندیشید. این وضعیت پاتریارخ كهنسال ما بود. نقل مكان، داد و ستد، حیلهگری، مدیریت، جابهجایی، بیقراری و ترسهای ناباوری؛ همه اینها همان ابرهای تاریكی هستند كه بر طبیعت و زمین میگذرند و او با بلندی ایمان برای رسیدن به بركات و بهرهمند شدن از شأن و منزلت پیش رفت و به جائی رسید كه فقط خدا میتوانست او را بدانجا برساند.
۱۱:۲۲ ایمان یوسف نیز در حین مرگش بسیار قوی بود. او به وعده خدا مبنی بر اینكه او قوم اسرائیل را از مصر خارج خواهد ساخت ایمان داشت. ایمان او را قادر ساخت تا خروج را در زمان حیاتش از پیش ببیند. او آنقدر از این امر مطمئن بود كه به پسران خود فرمان داد تا استخوانهای او را برای دفن كردن به كنعان ببرند. از اینرو ویلیام لینكولن مینویسد: «اگر چه یوسف باشكوه و جلال مصر احاطه شده بود، دل او در آنجا نبود؛ بلكه با قومش در جلال و بركات آینده.»
۱۱:۲۳ این واقعاً ایمان والدین موسی بود و نه او كه در اینجا آمده است. آنها در حینی كه به كودك خود نگاه میكردند، او را طفلی جمیل یافتند؛ ولی این بیش از زیبایی ظاهری بود. ایشان در او یك فرزند سرنوشتساز دیدند كه خدا او را برای كار خاصی انتخاب كرده است. ایمان آنها این بود كه مقاصد خدا انجام خواهد شد، پس آنها شجاعت یافتند تا از حكم پادشاه سرپیچی كرده و فرزندشان را برای سه ماه مخفی سازند.
۱۱:۲۴ خود موسی به ایمان قادر شد تا از امتیازهای بسیاری چشمپوشی كند. اگر چه او در دربار سلطنتی مصر تربیت شده بود و همه چیزهایی را كه انسانها در پی آن میكوشند داشت، آموخته بود كه«این داشتن ثروت نیست كه انسان را آرامی میبخشد؛ بلكه ترك كردن آن است» – گرگوری مانتل( Gregory Mantle ).
اولاً، او از شهرت مصر سرباز زد. او پسر دختر فرعون خوانده میشد و از اینرو جزو نخبگان اجتماع و شاید حتی جانشین فرعون میبود. ولی او از تبار بهتری به دنیا آمده بود؛ عضوی از خانواده قوم برگزیده خدا بر روی زمین. او از طریق این امتیاز نبود كه میتوانست به سلطنت مصر راه یابد. او در روزهای اندكی را در شهرت بگذراند. نتیجه؟ به جای اشغال یكی از خطوط هیروگلیف بر خبری گمنام، او در كتاب ابدی خدا جای گرفت. به جای پیدا شدن در موزه مصر به عنوان یك مومیایی، او به عنوان یك مرد خدا به شهرت رسید.
۱۱:۲۵ دوماً، او لذّات مصر را ترك كرد. ذلیل بودن با قوم خدا برای او چیزی بیشتر از لذّات زودگذر شهوانی بود. لذّتی كه او از بدرفتاری قومش با وی برد بزرگتر از لذّتی بود كه در دربار فرعون میتوانست داشته باشد.
۱۱:۲۶ سوماً، او از خزائن مصر رویگرداند. ایمان او را قادر ساخت تا مخازن دولت شگفتآور مصر را در برابر نور ابدیت ناچیز شمارد. پس او تصمیم گرفت كه همان رنجی را ببرد كه مسیح موعود بعداً برد. وفاداری به خدا و محبت نسبت به او و قومش كه به وسیله خود خدا باارزش شده بودند و نه لذّت بردن از مال و اموال فرعون. او میدانست كه این چیزها یك دقیقه پس از مرگ او دیگر برایش محسوب نمیشد.
۱۱:۲۷ پس او سلطان مصر را نیز انكار كرد. او كه به ایمان شجاعت به دست آورده بود از سرزمین اسارت خارج شد و از غضب پادشاه مصر نترسید. این یك شكست واضح سیاسی این جهان بود. او از فرعون زیاد نمیترسید، چون كه از خدا خیلی خیلی میترسید. او چشمان خود را بر آن كه متبارك و قادر و وحید و ملكالملوك و ربّالارباب است و در زمان معینی به ظهور خواهد آورد كه تنها لایموت و ساكن در نوری است كه نزدیك آن نتوان شد واحدی از انسان او را ندیده و نمیتواند دید خیره نمود. او را تا ابدالآباد اكرام و قدرت باد. آمین (اول تیموتائوس ۶:۱۵، ۱۶).
۱۱:۲۸ و در آخر او مذهب مصر را رد كرد. او با پاشیدن خون در عید فصح خودش را كاملاً از بتپرستی مصر تا ابد جدا كرد. او در استقرار بنای مذهبی دستكش رزمی خود را به دست كرد و مبارزه را آغاز نمود. نجات برای او از طریق خون برّه بود و نه از طریق رود نیل. در نتیجه، نخستزادگان اسرائیل در حینی كه نخستزادگان مصری همگی كشته شدند زنده ماندند.
۱۱:۲۹ در ابتدا بحر قلزم به نظر برای فراریان عبرانی یك بلا به نظر میرسید. به نظر میرسید كه با وجود دشمنی كه به سختی در تعاقب ایشان بود آنها به دام افتاده بودند. ولی با اطاعت از كلام خدا، از آبهای كنار زده شده عبور نمودند: «پس موسی دست خود را بر دریا دراز كرد و خداوند دریا را به باد شرقی شدید، تمامی آن شب برگردانیده، دریا را خشك ساخت و آب منشق گردید» (خروج ۲۱:۱۴). زمانی كه مصریان سعی كردند به دنبالشان بروند، چرخهای ارابههایشان كند شد و آب بر آنها برگشت و لشكر فرعون در آبهایی كه به سرجایشان بازگشتند غرق شدند. از اینرو بهر قلزم برای اسرائیلیان به طریقی به جهت رهایی تبدیل شد و برای مصریان به طریقی برای لعنت و مردن.
۱۱:۳۰ دیوار شهر اریحا اولین هدف نظامی برای فتح كنعان بود. دلایل و شواهد نشانی میدهند كه فقط قدرتی فوق طبیعی میتوانست چنین دیوار مستحكم نظامی را فرو بپاشد. ولی راههای ایمان متفاوت هستند. خدا از یك روش جنگی استفاده كرد كه در نظر انسانها احمقانه میباشد تا به اهداف خود برسد. او به قوم گفت كه به دور شهر حلقه زنند و هفت روز آن را طواف كنند. در روز هفتم آنها میبایست هفت بار آن را طواف میكردند. كاهنان باید كرنّاها را با صدای بلند مینواختند و قوم فریاد برمیآوردند تا دیوار فرو ریزد. متخصصین امور نظامی این روش را مضحك میدانستند. ولی این روش كار كرد! اسلحههای نبرد روحانی، دنیوی نیستند بلكه قدرت آسمانی برای مبارزه با قطعههای نظامی دارند (دوم قرنتیان ۱۰:۴).
۱۱:۳۱ ما نمیدانیم كه راحابِ فاحشه در چه زمانی به پرستنده یهوه تبدیل شد، ولی واضح است كه این عمل صورت پذیرفت. او مذهب غلط كنعان را ترك كرد تا یك یهودی جدیدالایمان شود. ایمان او به سختی مورد آزمایش قرار گرفت؛ چون كه خدا جاسوسان را به خانه او فرستاد. آیا او به وطن و هموطنان خود وفادار میماند یا نسبت به خداوند صادق میبود؟ او تصمیم گرفت در طرف خداوند بایستد، حتی اگر این به معنای خیانت كردن به وطنش باشد. به وسیله پذیرفتن دوستانه جاسوسان، خودش و خانوادهاش بخشیده شدند در حالی كه همسایگان ایشان به هلاكت رسیدند.
۱۱:۳۲ در این قسمت نویسنده سوالی بدیهی میپرسد: و دیگر چه گویم؟ او فهرستی از مردان و زنانی را ارئه داده است كه در زمانهای عهد عتیق ایمان و صبر را ظاهر ساختهاند. او چقدر باید از این مثالها بزند تا به مقصودش برسد؟
مثالهای او تمام نشدهاند؛ بلكه زمان او رو به اتمام است. برای وارد شدن به جزئیات زمان زیادی لازم بود، پس او به نام بردن عدّه كمی كه در ایمان و آزمایشات ایمانی نمونه موفقی بودهاند قناعت كرد.
جدعون هم بود كه لشكر وی از ۳۲.۰۰۰ نفر به ۳۰۰ نفر تبدیل شدند. اول ترسوها به خانههایشان رفتند و سپس كسانی كه به فكر راحتی خود بودند. او با شالوده لشكر خود مدیانیان را تار و مار كرد.
سپس باراق بود زمانی كه او دعوت شد تا اسرائیل را در جنگ بر ضدّ كنعانیان رهبری كند، تنها به این شرط پذیرفت كه دبوره با او بیاید. خدا برخلاف شخصیت ظاهری حقیرش، در او اعتمادی حقیقی دید و وی را در فهرست مردان ایمان قرار داد.
شمشون یكی دیگر از مردان ضعیف بود كه خدا برخلاف ضعف وی او را ایمانی بخشید كه قادر باشد شیر جوانی را با دستانش بكشد و سی فلسطینی را در اشقلون هلاك سازد. و هزار فلسطینی را با یك چانه الاغ بكشد و دروازههای غزّه را از جا بركند. و در آخر معبد داجون را بر سر فلسطینیان خراب كرد و در حین مرگ خود فلسطینیان بیشتری را نسبت به زمان حیاتش كشت.
اگر چه یفتاح پسری حرامزاده بود، ولی برخاست تا رهاننده قومش از دست عمونیان باشد. او مثالی است از اینكه حقیقت ایمان انسانی را قادر میسازد از ولایت و زندگیش فراتر رفته و تاریخ را برای خدا بسازد.
ایمان داود در نبرد با جلیات میدرخشد و در رفتار نخبهاش در قبال شائول و در تسخیر صیهون و در قسمتهای بیشمار دیگر در زندگیش. در مزامیر او، ما ایمانی را مییابیم كه در صبر، پرستش و نبوّت ریشه دوانیده است.
سموئیل آخرین داور اسرائیل و اولین پیامبر ایشان بود. او به جهت قوم خویش، مرد خدا بود و این در زمانی بود كه كهانت به افلاس روحانی كشیده شده بود. او یكی از بزرگترین رهبران تاریخ اسرائیل بود.
به این فهرست انبیاء هم اضافه میشود، یعنی نخبگانی كه سخنگویان خدا بودند و وجدانهایی راحت داشتند و ترجیح میدادند بمیرند تا دروغ بگویند و ترجیح میدادند با وجدانی نیكو به آسمان بروند تا اینكه بر زمین با وجدانی ناپاك باقی بمانند.
۱۱:۳۳ نویسنده حالا از اسامی گذشته و سراغ ذكر كردن اعمال قهرمانان ایمان میرود.
آنها تسخیر ممالك كردند. در اینجا فكر ما سراغ یوشع میرود و داوران (كه واقعاً رهبران نظامی قابلی بودند) به داود و دیگران.
آنها به اعمال صالحه پرداختند. پادشاهانی مثل سلیمان، آسا، یهوشافاط، یوآش، حزقیا و یوشیا سلطنتی را به یادمان میآورند كه اگر چه كامل نبودند، ولی بر پایه اعمال صالحه قرار داشت.
آنها وعدهها را پذیرفتند. این امر بدین معناست كه خدا با ایشان عهد بست، چنانكه با ابراهیم، موسی، داود و سلیمان بسته بود. یا میتواند به معنی تحقّق وعدهها و پذیرش ایشان باشد از اینرو آنها به حقیقی بودن كلام خدا صحّه گذاردند.
آنها دهان شیران را بستند. دانیال در اینجا قطعاً مدّنظر نویسنده بوده است (دانیال ۶:۲۲) ولی ما باید شمشون را هم به خاطر داشته باشیم (داوران ۱۴:۵، ۶) و داود را نیز (اول سموئیل ۱۷:۳۴، ۳۵).
۱۱:۳۴ آنها سورت آتش را خاموش كردند. تون آتش فقط موفق شد كسانی را كه سه جوان عبرانی را به درون آن انداخته بودند بسوزاند (دانیال ۳:۲۵) از اینرو نجات ایشان از تون آتش نشان داد كه آنها امتیازی برتر از بقیه دارند.
آنها از دم شمشیرها رستگار شدند. داود از حملههای بداندیشانه شائول فرار كرد (اول سموئیل ۱۹:۹، ۱۰)، ایلیا از كشتار و تنفر ایزابل فرار كرد (اول پادشاهان ۱۹:۱-۳)، الیشع از پادشاه سوریه فرار كرد (دوم پادشاهان ۶:۱۵-۱۹).
آنها از ضعف، توانایی یافتند. در زندگی قهرمانان سمبلهای زیادی از ضعف یافت میشوند. برای مثال، ایهود چپ دست بود ولی پادشاه موآب را كشت (داوران ۳:۱۲-۲۲)، یاعیل كه از جنس ضعیفتر بود، سیسرا را با میخ چادر كشت، (داوران ۴:۲۱)، جدعون با سبوها و مشعلها دشمنانش را شكست داد (داوران ۷:۲۰)، شمشون از یك چانه الاغ برای كشتن هزار فلسطینی استفاده كرد (داوران ۱۵:۱۵). همه اینها مثالهایی از حقیقت خدا هستند كه ضعیفان را برگزید تا قدرتمندان جهان را رسوا سازند (اول قرنتیان ۱:۲۷).
آنها در جنگ شجاع شدند. ایمان به آنها قدرتی مافوق طبیعی عطا كرد و ایشان را قادر ساخت تا در رویارویی با جنگهای نابرابر پیروزی حاصل كنند.
آنها لشكرهای غربا را منهدم ساختند. اگر چه لشكرهای اسرائیل معمولاً از نظر تعداد و امكانات خیلی كمتر از دشمنانشان بودند، ولی اكثراًً با شگفتی به پیروزی میرسیدند و دشمنانشان به جان هم افتاده و یكدیگر را هلاك میساختند.
۱۱:۳۵ زنان مردگان خود را در قیامت بازیافتند: بیوهزن صیدونی (اول پادشاهان ۱۷:۲۲) و زن شونمی (دوم پادشاهان ۴:۳۴) در این مورد مدّنظر هستند.
ولی ایمان، حقیقت دیگری نیز دارد. كسانی هم به علاوه آنانی كه شاهكارهای خیره كننده از خود بر جای گذاشتند، وجود دارند كه رنجهای سختی را متحمل شدند. خدا برای این دسته دوم ارزش بیشتری قائل است.
بعضی از آنها به خاطر ایمانشان به خداوند، شكنجههای بیرحمانهای را تحمل كردند. اگر آنها یهوه را انكار میكردند آزاد میشدند؛ ولی برای آنها بهتر بود كه بمیرند و در جلال آسمان قیام كنند تا اینكه در زندگی به عنوان خائنین به خداوند ادامه دهند. در زمان مكابیان، یك مادر و هفت پسرش یكی پس از دیگری و در مقابل چشمان همدیگر به وسیله آنتیوس اپیفانوس به قتل رسیدند. آنها از آزاد شدن سرباز زدند تا به قیامت نیكوتر برسند، یعنی ادامه زندگی در آسمان و نه در زمین. موریسون ( Morrison ) اینگونه تفسیر میكند:
پس این نیز یكی از نتایج ایمان است، نه اینكه باعث رهایی انسانی شود؛ بلكه بعضی وقتها رهایی پیشنهاد میشود و به شخص شجاعتی داده میشود كه آن را قبول نكند. فصولی در زندگی ایمانی وجود دارند كه ایمان خودش را در آنها به وسیله گرفتن نشان میدهد. فصلهایی در زندگی ایمانی وجود دارند كه در آنها به قبول نكردن شهادت داده شده است. نوعی رهایی وجود دارد كه ایمان آن را شامل میشود. و در ضمن نوعی رهایی است كه ایمان آن را رد میكند. آنها شكنجه میشدند ولی رهایی را قبول نمیكردند؛ این امر نشانهای بود و بر وفاداری ایشان مهر میزد. ساعتهایی بود كه قویترین دلیل اثبات ایمان ردّ سریع مسیر فراخ است.
۱۱:۳۶ دیگران مسخره و با شلاق شكنجه و زندانی شدند. ارمیا به جهت وفادریاش به خدا همه این مجازاتها را متحمل شد (ارمیا ۲۰:۱-۶؛ ۳۷:۱۵). یوسف نیز زندانی شد، چون كه ترجیح میداد از گناه رنج نبرد (پیدایش ۳۰:۲۰).
۱۱:۳۷ آنها سنگسار شدند. عیسی به كاتبان و فریسیان یادآوری نمود كه اجداد ایشان زكریا را بین قدس و مذبح به قتل رسانیدند (متی ۲۳:۳۵).
آنها با ارّه دو پاره گشتند. روایات میگویند كه منسی با این روش اشعیا را اعدام كرد.
آنها تجربه كرده شدند. این عبارت احتمالاً توصیف كنندهی فشار عظیمی است كه ایمانداران برای رسوایی، تكذیب ایمان، انجام گناهان یا هر چیزی كه به انكار خداوند مینجامید متحمل میشدند.
آنها به شمشیر مقتول گشتند. اوریای نبی بهای وفاداری خود را نسبت به ایمان پیغام خدا به یهویاكین پادشاه اینطور داد (ارمیا ۲۶:۲۳)؛ ولی این عبارت در اینجا به كشتار فجیعی مثل كشتار مكابیان اشاره میكند.
آنها در پوستهای گوسفندان و بزها محتاج و مظلوم و ذلیل و آواره شدند. مورهد ( Moorehead ) تفسیر میكند.
آنها باید در قصرهای پادشاهانی كه خدا را انكار كرده و دروغ دنیا را باور داشتند به ابریشم و مخمل و جامههای پرشكوه ملبس میشدند. ولی به جای آن، ایشان پوست گوسفندان و بزها ملبس بودند و آواره میشدند و به سختی و سادگی و پوست گوسفندان و بزها قانع بودند. در حالی كه با این وجود هم تنها شایسته كشتار فجیعانه شمرده میشدند.
۱۱:۳۸ دنیا با آنها طوری رفتار كرد كه انگار لایق زیستن نمیباشند. ولی روح خدا در اینجا حروف كه عملاً برعكس به كار میبرد؛ جهان لایق ایشان نبود.
آنها در صحراها و كوهها و مغارهها و شكافهای زمین پراكنده گشتند. آنها را از خانههایشان بیرون كردند، از خانوادههایشان جدا كرده و مثل حیوانات آنها را تعقیب مینمودند، آنها را به زور از جامعه بیرون میكردند و ایشان متحمل سرما و گرما و نگرانی و سختی میشدند ولی خداوندشان را انكار نمینمودند.
۱۱:۳۹ خدا به ایمان این قهرمانان عهد عتیق شهادت میدهد اگرچه آنها تحقّق این وعده را نیافتند. آنها زنده نماندند تا ظهور مسیح موعود را شاهد باشند یا از بركاتی كه دنیا از طریق خدمت او دریافت كرد لذّت ببرند.
۱۱:۴۰ خدا برای ما چیزی نیكوتر مهیا كرده است تا آنكه ایشان بدون ما كامل نشوند. آنها تا جائی كه به گناه مربوط میشد هرگز وجدانی كامل را تجربه نكردند؛ و ایشان از كمال بدنهای جلال یافته خود در آسمان تا زمانی كه خداوند را در هوا نبینند لذّت نخواهند برد (اول تسالونیكیان ۴:۱۳-۱۸). مقدسین عهد عتیق در حال حاضر در حضور خدا كامل هستند (عبرانیان ۱۲:۲۳) ولی بدنهای ایشان تا زمان بازگشت خداوند برای قومش قیام نخواهد كرد. سپس آنها از كمال بدن قیام كردة خود كه جلال یافته است لذّت خواهند برد.
ایمانداران عهد عتیق به اندازه ما مزّیت نداشتند. ولی به پیروزیهای ایشان و خطرهای عظیمی كه پشت سر گذاردند فكر كنید! به صبر و رفتار آنها فكر كنید! آنها در طرف دیگری از صلیب زندگی میكردند؛ ما در جلال كامل صلیب زندگی میكنیم. ولی زندگیهای ما چگونه با زندگیهای ایشان قابل مقایسه است؟ این چالشی متقاعد كننده از عبرانیان ۱۱ است كه ما را فرامیخواند.