The First Epistle to the Colossians
Believer’s Bible Commentary
by
William MacDonald
مقدمه
«این نامه بیشتر از سایر نامه*۱#های پولس از ويژگي سادگی، لطافت و جذابیت... برخوردار است. در اینجا هیچ منازعه*۱#ای وجود ندارد.»
- گراهام اسکورجی (W. Graham Scroggie)
الف) جایگاه منحصر به فرد در میان کتب مقدس
اکثر نامههای پولس رسول به جماعتهای کلیسائی در شهرهای مهم نوشته شده است: رُم، قرنتس، افسس، فیلپیه. کولسیه شهری بود که روزهای بهتری را دیده بود. حتی جماعت کلیسای آن در تاریخ کلیسای اولیه مشهور نشد. به طور خلاصه، اگر حتی این نامه برای مسیحیان آنجا هم نباشد، کولسیه امروزه می¬تواند اسمی شناخته شده فقط برای دانشجویان تاریخ کهن باشد.
مارکوس اورلیوس
اگر چه این مکان زیاد چشمگیر نیست، ولی نامه¬ای که پولس رسول بدانجا فرستاد بسیار مهم است. همراه با باب اول یوحنا و باب اول عبرانیان، باب اول کولسیان نیز یکی از شرح و تفسیرهای فوقالعاده از اولوهیت مطلق خداوند ما عیسی مسیح است. علاوه بر اینکه این آموزه برای همه مسیحیان آموزه¬ای بنیادی است و ارزش آن نمیتواند از اهمیت بیفتد.
این نامه همچنین از نظر دستورالعمل بر روابط، فرهنگ مذهبی و زندگی مسیحی بسیار غنی میباشد.
ب) نویسنده
تا قرن نوزدهم هیچ مدرکی دال بر اینکه کسی با پولسی بودن رساله کولسیان مشکلی داشته باشد وجود نداشت و شواهد این امر خیلی کامل بودند، مخصوصاً شواهد خارجی خیلی قوی هستند. آنانی که از نامه نقل قول کردهاند اغلب از پولس به عنوان نویسنده نام برده¬اند مثل ایگناتیوس، ژوستین شهید، تئوفیلوس انطاکیه، ایرنائوس، کلمنت اسکندریه، ترتولیان و اوریجن. هم کانون مارسیون و هم موراتوری رساله کولسیان را به عنوان رساله¬ای معتبر پذیرفته¬اند.
شواهد داخلی شامل سه بار به کار بردن اسم پولس به عنوان نویسنده است (۱:۱، ۲۳؛ ۴:۱۸) و مضمون متن با آن جمله¬ها بسیار سازگار است. شرح آموزه و به دنبال آن تعلیم وظیفه، سبک خاص پولس رسول است. شاید مجابکننده¬ترین دلیل اثبات معتبر بودن رساله ارتباطش با فلیمون باشد که همه آن را به عنوان یک رساله پولسی قبول دارند. اسامی پنج نفر مشابه در این نامه و همچنین نامه به کولسیان وجود دارند. حتی منتقدی مثل رنان نیز به وسیله موازی و همزمان بودن این رساله با رساله فلیمون تحت تاثیر قرار گرفته در حالی که قبلاً حتی به رساله کولسیان شک نیز داشت.
بحث بر ضد پولسی بودن رساله بر پایه لغات، آموزه مسیح و فلسفه روحانی استوار است. راجع به موضوع اول، لغات جدیدی جانشین بعضی از لغات مورد علاقه پولس شده¬اند. سلمان، یک محقق محافظه¬کار قرن گذشته بود که با طنز این بحث را مطرح کرد: «من نمیتوانم این را تصدیق کنم که یک مرد، یک ترکیب نوشتاری جدید را که با پیشینه کلمات و سبک قدیمی¬اش فرق دارد خلق کند و هویت خود را از دست بدهد.»
از نظر مسیح¬شناسی، کولسیان با فیلپیان و یوحنا جور است و فقط آنانی که اولوهیت مسیح را رد می¬-کنند و ملحدین خوانده می¬شوند می¬توانند با این آموزه مشکل داشته باشند.
همان طور که پیروان فلسفه عرفانی قبول دارند، محقق لیبرال اسکاتلندی، موفات نیز تعلیم داده است که صحنه اولیه فلسفه عرفانی در کولسیان همان است که در قرن اول وجود داشت. بنابراین پولسی بودن رساله کولسیان بر پایه محکمی استوار است.
ج) تاریخ نگارش
کولسیان به عنوان یک رساله زندان، ممکن است در زمان دو سال حبس او در قیصریه نوشته شده باشد (اعمال ۲۳:۲۳؛ ۲۴:۲۷). به هر حال، از آنجا که فیلپس مبشر در آنجا میزبان او بود، به نظر نمیآید که پولس رسول در عنوان کردن نام او غفلت بورزد، چون پولس یک مسیحی فروتن و مهربان بود. همچنین نظریه زندانی بودن او در افسس نیز پیشنهاد شده است اگر چه این نظریه کمتر محتمل به نظر می¬رسد و برای آن زمان مثل زمان رساله فلیمون که پولس برای بار اول در زندان روم نوشته بود یعنی در حدود ۶۰ میلادی پیشنهاد شده است (اعمال ۲۸:۳۰، ۳۱).
خوشبختانه، این یک حقیقت معمولی است و فهم این کتاب به آگاهی کامل از شرایطی که بواسطه آن نوشته شده است بستگی ندارد.
د) زمینه و موضوع
کولسیه یک شهر در استان فریجیه، در سرزمینی که در حال حاضر به عنوان آسیای صغیر شناخته میشود بود. این شهر در ۱۰ مایلی شرقی لائودکیه و ۱۳ مایلی جنوبی هیراپولیس قرار داشت (۴:۱۳). این شهر همچنین ۱۰۰ مایل از جانب شرق با افسس فاصله داشت و در دهانه ورود به محدوده کوه کادمین قرار داشت (دره-ای کوهستانی که دوازده مایل با آن فاصله داشت) و در مسیر نامی رودخانه فرات در غرب. کولس بر رودخانه لیکاس (گرگ) واقع بود که از سوی باختر به درون مسیر پیچیدهای ریخته و باریک میشد تا از لائودکیه بگذرد. در آنجا آبی که از گرمای بهاری هیراپولیس می¬آمد با سرمای آبهای کولسیه برخورد می¬کرد و «یک هوای ولرم» در آن دیار تولید مینمود. کولسیه در زمان عهد جدید بزرگتر نیز بوده است. این اسم احتمالاً از کلمه کولُسُس گرفته شده که به خاطر تشکیلات سنگ آهک آن بدین اسم مسمی شده بود.
ما دقیقاً نمی¬دانیم که چگونه برای اولین بار انجیل به کولسیه رسید. در زمانی که پولس این نامه را نوشت، او هرگز ایمانداران آنجا را ملاقات نکرده بود (۲:۱). عقیده عموماً بر این است که اپفراس اولین کسی بوده که خبر خوش نجات را به این شهر برده است (۱:۷). بسیاری معتقدند که او توسط پولس در زمانی که او سه سال را در افسس ماند به ایمان مسیحی گروید. فریجیه قسمتی از آسیای تحت سلطه رُم بود و پولس قبلاً فریجیه بود (اعمال ۱۶:۶؛ ۱۸:۲۳) و نه در کولسیه (۲:۱).
ما از این رساله می¬دانیم که یک تعلیم غلط که به عنوان یک فلسفه روحانی در آنجا مطرح شده بود تهدیدی برای کلیسا در کولسیه بود. پیروان این فلسفه به دانش خود می¬بالیدند. ایشان ادعا می¬کردند که از رسولان، آگاهی بیشتری دارند و سعی می¬کردند این تأثیر را ایجاد کنند که یک شخص واقعاً نمی-تواند شاد باشد اگر به عمیق¬ترین اسرار آئین دین خود قرم برندارد.
بعضی از پیروان فلسفه عرفانی (روحانی) انسانیت مسیح را رد می¬کردند. ایشان تعلیم می¬دادند که «مسیح» یک تجلی آسمانی بود که از سوی خدا بر انسانی به نام عیسی در زمان تعمیدش آمده بود. ایشان حتی تعلیم میدادند که مسیح، عیسی را قبل از مصلوب شدنش ترک کرد. نتیجه¬ای که ایشان از این امر گرفته بودند این بود که عیسی مرد ولی مسیح نه.
شاخه¬های شناخته شده فلسفه عرفانی تعلیم می¬دادند که بین خدا و ماده درجات مختلفی از وجودهای روحانی قرار دارد. آنها این نظریه را در تلاش برای توضیح منشأ بدی به کار میبرند. رابرترسون توضیح می¬دهد:
تفکر فلسفه عرفانی راجع به منشأ جهان و وجود بدی و شرارت در آن می¬بود. آنها مطمئن بودند که خدا نیکوست و بدی نیز وجود دارد. فرضیه ایشان این بود که بدی در ذات ماده وجود دارد. و خدا نیکوست و نمیتواند ماده شریر را آفریده باشد. بنابراین ایشان این امر را لازم می¬دانستند که یک سری تجلیات، موجودات ابدی، فرشتگان و روحها بین خدا و ماده حائل شوند. طرح ایشان این بود که یک موجود ابدی از جانب خدا آمده و از این موجود، موجودی دیگر تولید شود و این امر تا موقعی به طول انجامد که ارتباط از خدا به خدا ختم شود و وسیله خلق ماده شریر خود ماده می¬شود که با این عمل تولید موجودات ابدی خدا میتواند قدرت خود را برای انجام کارش ظاهر بسازد.
بعضی از پیروان فلسفه عرفانی معتقد بودند که بدن یک وجود ذاتاً گناهکار است و با رعایت اصول ریاضت و مرتاضی و یک روش خودانکاری یا شکنجه شخصی سعی می¬کردند تا به جایگاه والاتری از روحانیت برسند. بعضی دیگر از ایشان درست در نقطه مقابل اینها عمل می¬نمودند. آنها در جسمانیت افراط کرده، میگفتند که بدن هیچ تاثیری بر زندگی روحانی شخص ندارد!
به نظر می¬آید که ردّپای هر دو تفکر غلط در کولسیه یافت می¬شود. این تفکرات یهودی¬گرائی و آنتی نامیانیزم بودند. آنتی نامیانیزم تعلیمی بود که بر طبق آن شخصی که زیر فیض قرار دارد نیازی به پرهیزگاری ندارد ولی باید بدنش را از هر گونه اشتها و گرایش جسمانی خالی کند. یهودی¬گرایان عهد عتیق به سیستمی از آئین¬های سنتی کشیده شده و منحرف گردیده بودند و امید داشتند که به وسیله آنها در حضور خدا عادل شمرده شوند.
اشتباهاتی که در کولس وجود داشت امروزه نیز برای ما وجود دارند. تفکر عرفانی در علم مسیحی دوباره رخنه کرده و در خداشناسی، اصول مورمورنها، شاهدان یهوه، وحدت وجود و دیگر شاخه¬های علم مسیحی نیز دیده میشود. آنتینانیانیزم در میان همه کسانی که می¬گویند چون ما تحت فیض هستیم، میتوانیم آن طور که دوست داریم زندگی کنیم رایج است. یهودی¬گرائی مستقیماً از مکاشفه الهی برداشته شده است ولی مکاشفه¬ای که خدا در قالب سنت داده بود برای نشان دادن و تعلیم حقایق روحانی بود چنانچه که رساله به عبرانیان و دیگر قسمتهای عهد جدید نشان می¬دهد. این امر باعث انحراف سیستم به شکلی می¬شد که ایشان می¬خواستند و مفهوم روحانی غالبا فراموش می¬شد. همتای این امر امروزه در بسیاری از مذاهب که تعلیم می¬دهند شخص می¬تواند لطف خدا را به وسیله اعمال خودش به دست بیاورد وجود دارد و کیفیت گناهآلود و نیاز به نجات از جانب فقط شخص خدا را رد می¬کنند.
در کولسیان، پولس رسول استادانه تمام این اشتباهات را به وسیله نشان دادن جلال شخصیت و کار خداوند ما عیسی مسیح نقض می¬کند.
این رساله تشابه برجسته¬ای با نامه پولس به افسسیان دارد. به هر حال، این تشابهی بدون بازگویی می¬باشد. افسسیان ایمانداران را که در جایهای آسمانی با مسیح نشسته¬اند به تصویر می¬کشد. از طرفی دیگر، کولسیان، ایمانداران را بر روی زمین می¬بیند که مسیح، سر پرجلال ایشان در آسمان است. تأکید در افسسیان بر این بود که یک ایماندار در مسیح است. کولسیان از مسیح در ایماندار سخن میگوید که امید جلال می¬باشد. در افسسیان، تأکید بر کلیسا به عنوان «بدن» مسیح «و پری او که همه را در همه پر میسازد می¬باشد» (افسسیان ۱:۲۳). از این رو اتحاد بدن مسیح حائز اهمیت است. در کولسیان، سر بودن مسیح به طور وسیع در باب اول مورد تأکید قرار گرفته است و «لزوم متمسک شدن بدن به سر در آن شاخص میباشد» (۲:۱۸، ۱۹) و عنوان می¬کند که باید مطیع او باشیم. پنجاه و چهار آیه از مجموع صد و پنجاه و پنج آیه در افسسیان مشابهشان در کولسیان یافت می¬شوند.
طرح کلی رساله به کولسیان
۱.
آموزه برتری مسیح (بابهای ۱ و ۲)
الف
–
سلام اولیه (۱:۱-۲)
ب
–
شکرگزاری و دعای پولس برای ایمانداران (۱:۳-۱۴)
پ
–
جلال مسیح، سر کلیسا (۱:۱۵-۲۳)
ث
–
شایستگی پولس در ضدیت با خطرهای فلسفی، شریعت¬گرائی، عرفانی و اصول ریاضت (۲:۱-۲۳)
۲.
وظیفه ایماندار نسبت به مسیح برتر (باب¬های ۳ و ۴)
الف
–
زندگی تازه ایماندار: از تن درآوردن انسانیت کهنه و پوشیدن انسانیت جدید (۳:۱-۱۷)
ب
–
رفتار مناسب برای اعضای خانواده مسیحی (۳:۱۸-۴:۱)
پ
–
زندگی دعائی ایماندار و شهادت به وسیله زندگی و کلام (۴:۲-۶)
رساله اول به تسالونيكيان
تفسیر کتاب مقدس برای ایماندارن
ویلیام مک دونالد
The First Epistle to the Colossians
Believer’s Bible Commentary
by
William MacDonald
مقدمه
«این نامه بیشتر از سایر نامه*۱#های پولس از ويژگي سادگی، لطافت و جذابیت... برخوردار است. در اینجا هیچ منازعه*۱#ای وجود ندارد.»
- گراهام اسکورجی (W. Graham Scroggie)
الف) جایگاه منحصر به فرد در میان کتب مقدس
اکثر نامههای پولس رسول به جماعتهای کلیسائی در شهرهای مهم نوشته شده است: رُم، قرنتس، افسس، فیلپیه. کولسیه شهری بود که روزهای بهتری را دیده بود. حتی جماعت کلیسای آن در تاریخ کلیسای اولیه مشهور نشد. به طور خلاصه، اگر حتی این نامه برای مسیحیان آنجا هم نباشد، کولسیه امروزه می¬تواند اسمی شناخته شده فقط برای دانشجویان تاریخ کهن باشد.
اگر چه این مکان زیاد چشمگیر نیست، ولی نامه¬ای که پولس رسول بدانجا فرستاد بسیار مهم است. همراه با باب اول یوحنا و باب اول عبرانیان، باب اول کولسیان نیز یکی از شرح و تفسیرهای فوقالعاده از اولوهیت مطلق خداوند ما عیسی مسیح است. علاوه بر اینکه این آموزه برای همه مسیحیان آموزه¬ای بنیادی است و ارزش آن نمیتواند از اهمیت بیفتد.
این نامه همچنین از نظر دستورالعمل بر روابط، فرهنگ مذهبی و زندگی مسیحی بسیار غنی میباشد.
ب) نویسنده
تا قرن نوزدهم هیچ مدرکی دال بر اینکه کسی با پولسی بودن رساله کولسیان مشکلی داشته باشد وجود نداشت و شواهد این امر خیلی کامل بودند، مخصوصاً شواهد خارجی خیلی قوی هستند. آنانی که از نامه نقل قول کردهاند اغلب از پولس به عنوان نویسنده نام برده¬اند مثل ایگناتیوس، ژوستین شهید، تئوفیلوس انطاکیه، ایرنائوس، کلمنت اسکندریه، ترتولیان و اوریجن. هم کانون مارسیون و هم موراتوری رساله کولسیان را به عنوان رساله¬ای معتبر پذیرفته¬اند.
شواهد داخلی شامل سه بار به کار بردن اسم پولس به عنوان نویسنده است (۱:۱، ۲۳؛ ۴:۱۸) و مضمون متن با آن جمله¬ها بسیار سازگار است. شرح آموزه و به دنبال آن تعلیم وظیفه، سبک خاص پولس رسول است. شاید مجابکننده¬ترین دلیل اثبات معتبر بودن رساله ارتباطش با فلیمون باشد که همه آن را به عنوان یک رساله پولسی قبول دارند. اسامی پنج نفر مشابه در این نامه و همچنین نامه به کولسیان وجود دارند. حتی منتقدی مثل رنان نیز به وسیله موازی و همزمان بودن این رساله با رساله فلیمون تحت تاثیر قرار گرفته در حالی که قبلاً حتی به رساله کولسیان شک نیز داشت.
بحث بر ضد پولسی بودن رساله بر پایه لغات، آموزه مسیح و فلسفه روحانی استوار است. راجع به موضوع اول، لغات جدیدی جانشین بعضی از لغات مورد علاقه پولس شده¬اند. سلمان، یک محقق محافظه¬کار قرن گذشته بود که با طنز این بحث را مطرح کرد: «من نمیتوانم این را تصدیق کنم که یک مرد، یک ترکیب نوشتاری جدید را که با پیشینه کلمات و سبک قدیمی¬اش فرق دارد خلق کند و هویت خود را از دست بدهد.»
از نظر مسیح¬شناسی، کولسیان با فیلپیان و یوحنا جور است و فقط آنانی که اولوهیت مسیح را رد می¬-کنند و ملحدین خوانده می¬شوند می¬توانند با این آموزه مشکل داشته باشند.
همان طور که پیروان فلسفه عرفانی قبول دارند، محقق لیبرال اسکاتلندی، موفات نیز تعلیم داده است که صحنه اولیه فلسفه عرفانی در کولسیان همان است که در قرن اول وجود داشت. بنابراین پولسی بودن رساله کولسیان بر پایه محکمی استوار است.
ج) تاریخ نگارش
کولسیان به عنوان یک رساله زندان، ممکن است در زمان دو سال حبس او در قیصریه نوشته شده باشد (اعمال ۲۳:۲۳؛ ۲۴:۲۷). به هر حال، از آنجا که فیلپس مبشر در آنجا میزبان او بود، به نظر نمیآید که پولس رسول در عنوان کردن نام او غفلت بورزد، چون پولس یک مسیحی فروتن و مهربان بود. همچنین نظریه زندانی بودن او در افسس نیز پیشنهاد شده است اگر چه این نظریه کمتر محتمل به نظر می¬رسد و برای آن زمان مثل زمان رساله فلیمون که پولس برای بار اول در زندان روم نوشته بود یعنی در حدود ۶۰ میلادی پیشنهاد شده است (اعمال ۲۸:۳۰، ۳۱).
خوشبختانه، این یک حقیقت معمولی است و فهم این کتاب به آگاهی کامل از شرایطی که بواسطه آن نوشته شده است بستگی ندارد.
د) زمینه و موضوع
کولسیه یک شهر در استان فریجیه، در سرزمینی که در حال حاضر به عنوان آسیای صغیر شناخته میشود بود. این شهر در ۱۰ مایلی شرقی لائودکیه و ۱۳ مایلی جنوبی هیراپولیس قرار داشت (۴:۱۳). این شهر همچنین ۱۰۰ مایل از جانب شرق با افسس فاصله داشت و در دهانه ورود به محدوده کوه کادمین قرار داشت (دره-ای کوهستانی که دوازده مایل با آن فاصله داشت) و در مسیر نامی رودخانه فرات در غرب. کولس بر رودخانه لیکاس (گرگ) واقع بود که از سوی باختر به درون مسیر پیچیدهای ریخته و باریک میشد تا از لائودکیه بگذرد. در آنجا آبی که از گرمای بهاری هیراپولیس می¬آمد با سرمای آبهای کولسیه برخورد می¬کرد و «یک هوای ولرم» در آن دیار تولید مینمود. کولسیه در زمان عهد جدید بزرگتر نیز بوده است. این اسم احتمالاً از کلمه کولُسُس گرفته شده که به خاطر تشکیلات سنگ آهک آن بدین اسم مسمی شده بود.
ما دقیقاً نمی¬دانیم که چگونه برای اولین بار انجیل به کولسیه رسید. در زمانی که پولس این نامه را نوشت، او هرگز ایمانداران آنجا را ملاقات نکرده بود (۲:۱). عقیده عموماً بر این است که اپفراس اولین کسی بوده که خبر خوش نجات را به این شهر برده است (۱:۷). بسیاری معتقدند که او توسط پولس در زمانی که او سه سال را در افسس ماند به ایمان مسیحی گروید. فریجیه قسمتی از آسیای تحت سلطه رُم بود و پولس قبلاً فریجیه بود (اعمال ۱۶:۶؛ ۱۸:۲۳) و نه در کولسیه (۲:۱).
ما از این رساله می¬دانیم که یک تعلیم غلط که به عنوان یک فلسفه روحانی در آنجا مطرح شده بود تهدیدی برای کلیسا در کولسیه بود. پیروان این فلسفه به دانش خود می¬بالیدند. ایشان ادعا می¬کردند که از رسولان، آگاهی بیشتری دارند و سعی می¬کردند این تأثیر را ایجاد کنند که یک شخص واقعاً نمی-تواند شاد باشد اگر به عمیق¬ترین اسرار آئین دین خود قرم برندارد.
بعضی از پیروان فلسفه عرفانی (روحانی) انسانیت مسیح را رد می¬کردند. ایشان تعلیم می¬دادند که «مسیح» یک تجلی آسمانی بود که از سوی خدا بر انسانی به نام عیسی در زمان تعمیدش آمده بود. ایشان حتی تعلیم میدادند که مسیح، عیسی را قبل از مصلوب شدنش ترک کرد. نتیجه¬ای که ایشان از این امر گرفته بودند این بود که عیسی مرد ولی مسیح نه.
شاخه¬های شناخته شده فلسفه عرفانی تعلیم می¬دادند که بین خدا و ماده درجات مختلفی از وجودهای روحانی قرار دارد. آنها این نظریه را در تلاش برای توضیح منشأ بدی به کار میبرند. رابرترسون توضیح می¬دهد:
تفکر فلسفه عرفانی راجع به منشأ جهان و وجود بدی و شرارت در آن می¬بود. آنها مطمئن بودند که خدا نیکوست و بدی نیز وجود دارد. فرضیه ایشان این بود که بدی در ذات ماده وجود دارد. و خدا نیکوست و نمیتواند ماده شریر را آفریده باشد. بنابراین ایشان این امر را لازم می¬دانستند که یک سری تجلیات، موجودات ابدی، فرشتگان و روحها بین خدا و ماده حائل شوند. طرح ایشان این بود که یک موجود ابدی از جانب خدا آمده و از این موجود، موجودی دیگر تولید شود و این امر تا موقعی به طول انجامد که ارتباط از خدا به خدا ختم شود و وسیله خلق ماده شریر خود ماده می¬شود که با این عمل تولید موجودات ابدی خدا میتواند قدرت خود را برای انجام کارش ظاهر بسازد.
بعضی از پیروان فلسفه عرفانی معتقد بودند که بدن یک وجود ذاتاً گناهکار است و با رعایت اصول ریاضت و مرتاضی و یک روش خودانکاری یا شکنجه شخصی سعی می¬کردند تا به جایگاه والاتری از روحانیت برسند. بعضی دیگر از ایشان درست در نقطه مقابل اینها عمل می¬نمودند. آنها در جسمانیت افراط کرده، میگفتند که بدن هیچ تاثیری بر زندگی روحانی شخص ندارد!
به نظر می¬آید که ردّپای هر دو تفکر غلط در کولسیه یافت می¬شود. این تفکرات یهودی¬گرائی و آنتی نامیانیزم بودند. آنتی نامیانیزم تعلیمی بود که بر طبق آن شخصی که زیر فیض قرار دارد نیازی به پرهیزگاری ندارد ولی باید بدنش را از هر گونه اشتها و گرایش جسمانی خالی کند. یهودی¬گرایان عهد عتیق به سیستمی از آئین¬های سنتی کشیده شده و منحرف گردیده بودند و امید داشتند که به وسیله آنها در حضور خدا عادل شمرده شوند.
اشتباهاتی که در کولس وجود داشت امروزه نیز برای ما وجود دارند. تفکر عرفانی در علم مسیحی دوباره رخنه کرده و در خداشناسی، اصول مورمورنها، شاهدان یهوه، وحدت وجود و دیگر شاخه¬های علم مسیحی نیز دیده میشود. آنتینانیانیزم در میان همه کسانی که می¬گویند چون ما تحت فیض هستیم، میتوانیم آن طور که دوست داریم زندگی کنیم رایج است. یهودی¬گرائی مستقیماً از مکاشفه الهی برداشته شده است ولی مکاشفه¬ای که خدا در قالب سنت داده بود برای نشان دادن و تعلیم حقایق روحانی بود چنانچه که رساله به عبرانیان و دیگر قسمتهای عهد جدید نشان می¬دهد. این امر باعث انحراف سیستم به شکلی می¬شد که ایشان می¬خواستند و مفهوم روحانی غالبا فراموش می¬شد. همتای این امر امروزه در بسیاری از مذاهب که تعلیم می¬دهند شخص می¬تواند لطف خدا را به وسیله اعمال خودش به دست بیاورد وجود دارد و کیفیت گناهآلود و نیاز به نجات از جانب فقط شخص خدا را رد می¬کنند.
در کولسیان، پولس رسول استادانه تمام این اشتباهات را به وسیله نشان دادن جلال شخصیت و کار خداوند ما عیسی مسیح نقض می¬کند.
این رساله تشابه برجسته¬ای با نامه پولس به افسسیان دارد. به هر حال، این تشابهی بدون بازگویی می¬باشد. افسسیان ایمانداران را که در جایهای آسمانی با مسیح نشسته¬اند به تصویر می¬کشد. از طرفی دیگر، کولسیان، ایمانداران را بر روی زمین می¬بیند که مسیح، سر پرجلال ایشان در آسمان است. تأکید در افسسیان بر این بود که یک ایماندار در مسیح است. کولسیان از مسیح در ایماندار سخن میگوید که امید جلال می¬باشد. در افسسیان، تأکید بر کلیسا به عنوان «بدن» مسیح «و پری او که همه را در همه پر میسازد می¬باشد» (افسسیان ۱:۲۳). از این رو اتحاد بدن مسیح حائز اهمیت است. در کولسیان، سر بودن مسیح به طور وسیع در باب اول مورد تأکید قرار گرفته است و «لزوم متمسک شدن بدن به سر در آن شاخص میباشد» (۲:۱۸، ۱۹) و عنوان می¬کند که باید مطیع او باشیم. پنجاه و چهار آیه از مجموع صد و پنجاه و پنج آیه در افسسیان مشابهشان در کولسیان یافت می¬شوند.