انجیل به روایت مرقس
فصل ۱۴
۱ و بعد از دو روز، عید فِصَح و فطیر بود که رؤسای کهنه و کاتبان مترصّد بودند که به چه حیله او را دستگیر کرده، به قتل رسانند.
۲ لیکن میگفتند، نه در عید مبادا در قوم اغتشاشی پدید آید.
۳ و هنگامی که او در بیت عَنْیا در خانهٔ شمعون ابرص به غذا نشسته بود، زنی با شیشهای از عطر گرانبها از سنبل خالص آمده، شیشه را شکسته، بر سر وی ریخت.
۴ و بعضی در خود خشم نموده، گفتند، چرا این عطر تلف شد؟
۵ زیرا ممکن بود این عطر زیادتر از سیصد دینار فروخته، به فقرا داده شود. و آن زن را سرزنش نمودند.
۶ امّا عیسی گفت، او را واگذارید! از برای چه او را زحمت میدهید؟ زیرا که با من کاری نیکو کرده است،
۷ زیرا که فقرا را همیشه با خود دارید و هرگاه بخواهید میتوانید با ایشان احسان کنید، لیکن مرا با خود دائماً ندارید.
۸ آنچه در قوّه او بود کرد، زیرا که جسد مرا بجهت دفن، پیشْ تدهین کرد.
۹ هرآینه به شما میگویم در هر جایی از تمام عالم که به این انجیل موعظه شود، آنچه این زن کرد نیز بجهت یادگاری وی مذکور خواهدشد.
۱۰ پس یهودای اسخریوطی که یکی از آن دوازده بود، به نزد رؤسای کَهَنه رفت تا او را بدیشان تسلیم کند.
۱۱ ایشان سخن او را شنیده، شاد شدند و بدو وعده دادند که نقدی بدو بدهند. و او در صدد فرصت موافق برای گرفتاری وی برآمد.
۱۲ و روز اوّل از عید فطیر که در آن فِصَح را ذبح میکردند، شاگردانش به وی گفتند، کجا میخواهی برویم تدارک بینیم تا فِصَح را بخوری؟
۱۳ پس دو نفر از شاگردان خود را فرستاده، بدیشان گفت، به شهر بروید و شخصی با سبوی آب به شما خواهد برخورد. از عقب وی بروید،
۱۴ و به هرجایی که درآید صاحب خانه را گویید، اُستاد میگوید مهمانخانه کجا است تا فِصَح را با شاگردان خود آنجا صرف کنم؟
۱۵ و او بالاخانهٔ بزرگ مفروش و آماده به شما نشان میدهد. آنجا از بهر ما تدارک بینید.
۱۶ شاگردانش روانه شدند و به شهر رفته، چنانکه او فرموده بود، یافتند و فِصَح را آماده ساختند.
۱۷ شامگاهان با آن دوازده آمد.
۱۸ و چوننشسته غذا میخوردند، عیسی گفت، هرآینه به شما میگویم که، یکی از شما که با من غذا میخورد، مرا تسلیم خواهد کرد.
۱۹ ایشان غمگین گشته، یکیک گفتن گرفتند که آیا من آنم و دیگری که آیا من هستم.
۲۰ او در جواب ایشان گفت، یکی از دوازده که با من دست در قاب فرو برد!
۲۱ به درستی که پسر انسان بطوری که دربارهٔ او مکتوب است، رحلت میکند. لیکن وای بر آن کسی که پسر انسان بهواسطهٔ او تسلیم شود. او را بهتر میبود که تولد نیافتی.
۲۲ و چون غذا میخوردند، عیسی نان را گرفته، برکت داد و پاره کرده، بدیشان داد و گفت، بگیرید و بخورید که این جسد من است.
۲۳ و پیالهای گرفته، شکر نمود و به ایشان داد و همه از آن آشامیدند
۲۴ و بدیشان گفت، این است خون من از عهد جدید که در راه بسیاری ریخته میشود.
۲۵ هرآینه به شما میگویم بعد از این از عصیر انگور نخورم تا آن روزی که در ملکوت خدا آن را تازه بنوشم.
۲۶ و بعد از خواندن تسبیح، به سوی کوه زیتون بیرون رفتند.
۲۷ عیسی ایشان را گفت، همانا همهٔٔ شما امشب در من لغزش خورید، زیرا مکتوب است شبان را میزنم و گوسفندان پراکنده خواهند شد.
۲۸ امّا بعد از برخاستنم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.
۲۹ پطرس به وی گفت، هرگاه همه لغزش خورند، من هرگز نخورم.
۳۰ عیسی وی را گفت، هرآینه به تو میگویم کهامروز در همین شب، قبل از آنکه خروس دو مرتبه بانگ زند، تو سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود.
۳۱ لیکن او به تأکید زیادتر میگفت، هرگاه مردنم با تو لازم افتد، تو را هرگز انکار نکنم. و دیگران نیز همچنان گفتند.
۳۲ و چون به موضعی که جتسیمانی نام داشت رسیدند، به شاگردان خود گفت، در اینجا بنشینید تا دعا کنم.
۳۳ و پطرس و یعقوب و یوحنّا را همراه برداشته، مضطرب و دلتنگ گردید
۳۴ و بدیشان گفت، نَفْس من از حزن، مشرف بر موت شد. اینجا بمانید و بیدار باشید.
۳۵ و قدری پیشتر رفته، به روی بر زمین افتاد و دعا کرد تا اگر ممکن باشد آن ساعت از او بگذرد.
۳۶ پس گفت، یا اَبّا پدر، همهچیز نزد تو ممکن است. این پیاله را از من بگذران، لیکن نه به خواهش من بلکه به ارادهٔ تو.
۳۷ پس چون آمد، ایشان را در خواب دیده، پطرس را گفت، ای شمعون، در خواب هستی؟ آیا نمیتوانستی یک ساعت بیدار باشی؟
۳۸ بیدار باشید و دعا کنید تا در آزمایش نیفتید. روح البتّه راغب است لیکن جسم ناتوان.
۳۹ و باز رفته، به همان کلام دعا نمود.
۴۰ و نیز برگشته، ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود و ندانستند او را چه جواب دهند.
۴۱ و مرتبه سوم آمده، بدیشان گفت، مابقی را بخوابید و استراحت کنید. کافی است! ساعت رسیده است. اینک، پسر انسان به دستهای گناهکاران تسلیم میشود.
۴۲ برخیزید برویم که اکنون تسلیم کننده من نزدیک شد.
۴۳ در ساعت وقتی که او هنوز سخن میگفت، یهودا که یکی از آن دوازده بود، با گروهی بسیار با شمشیرها و چوبها از جانب رؤسای کهنه و کاتبان و مشایخ آمدند.
۴۴ و تسلیم کننده او بدیشان نشانی داده، گفته بود، هر که را ببوسم، همان است. او را بگیرید و با حفظ تمام ببرید.
۴۵ و در ساعت نزد وی شده، گفت، یا سیّدی، یا سیّدی. و وی را بوسید.
۴۶ ناگاه دستهای خود را بر وی انداخته، گرفتندش.
۴۷ و یکی از حاضرین شمشیر خود را کشیده، بر یکی از غلامان رئیس کهنه زده، گوشش را ببرید.
۴۸ عیسی روی بدیشان کرده، گفت، گویا بر دزد با شمشیرها و چوبها بجهت گرفتن من بیرون آمدید!
۴۹ هر روز در نزد شما در هیکل تعلیم میدادم و مرا نگرفتید. لیکن لازم است که کتب تمام گردد.
۵۰ آنگاه همه او را واگذارده بگریختند.
۵۱ و یک جوانی با چادری بر بدن برهنه خود پیچیده، از عقب او روانه شد. چون جوانان او را گرفتند،
۵۲ چادر را گذارده، برهنه از دست ایشان گریخت.
۵۳ و عیسی را نزد رئیس کهنه بردند و جمیع رؤسای کاهنان و مشایخ و کاتبان بر او جمع گردیدند.
۵۴ و پطرس از دور در عقب او میآمد تابه خانهٔ رئیس کهنه درآمده، با ملازمان بنشست و نزدیک آتش خود را گرم مینمود.
۵۵ و رؤسای کهنه و جمیع اهل شورا در جستجوی شهادت بر عیسی بودند تا او را بکشند و هیچ نیافتند،
۵۶ زیرا که هرچند بسیاری بر وی شهادت دروغ میدادند، امّا شهادتهای ایشان موافق نشد.
۵۷ و بعضی برخاسته شهادت دروغ داده، گفتند،
۵۸ ما شنیدیم که او میگفت، من این هیکلِ ساخته شده به دست را خراب میکنم و در سه روز، دیگری را ناساخته شده به دست، بنا میکنم.
۵۹ و در این هم باز شهادتهای ایشان موافق نشد.
۶۰ پس رئیس کهنه از آن میان برخاسته، از عیسی پرسیده، گفت، هیچ جواب نمیدهی؟ چه چیز است که اینها در حقّ تو شهادت میدهند؟
۶۱ امّا او ساکت مانده، هیچ جواب نداد. باز رئیس کهنه از او سؤال نموده، گفت، آیا تو مسیح پسر خدای متبارک هستی؟
۶۲ عیسی گفت، من هستم؛ و پسر انسان را خواهید دید که برطرف راست قوّت نشسته، در ابرهای آسمان میآید.
۶۳ آنگاه رئیس کهنه جامه خود را چاک زده، گفت، دیگر چه حاجت به شاهدان داریم؟
۶۴ کفر او را شنیدید! چه مصلحت میدانید؟ پس همه بر او حکم کردند که مستوجب قتل است.
۶۵ و بعضی شروع نمودند به آب دهان بر وی انداختن و روی او را پوشانیده، او را میزدند و میگفتند، نبوّت کن. و ملازمان او را میزدند.
۶۶ و در وقتی که پطرس در ایوان پایین بود،یکی از کنیزان رئیس کهنه آمد
۶۷ و پطرس را چون دید که خود را گرم میکند، بر او نگریسته، گفت، تو نیز با عیسی ناصری میبودی؟
۶۸ او انکار نموده، گفت، نمیدانم و نمیفهمم که تو چه میگویی! و چون بیرون به دهلیز خانه رفت، ناگاه خروس بانگ زد.
۶۹ و بار دیگر آن کنیزک او را دیده، به حاضرین گفتن گرفت که این شخص از آنها است!
۷۰ او باز انکار کرد. و بعد از زمانی حاضرین بار دیگر به پطرس گفتند، در حقیقت تو از آنها میباشی زیرا که جلیلی نیز هستی و لهجه تو چنان است.
۷۱ پس به لعن کردن و قسم خوردن شروع نمود که آن شخص را که میگویید نمیشناسم.
۷۲ ناگاه خروس مرتبه دیگر بانگ زد. پس پطرس را بهخاطر آمد آنچه عیسی بدو گفته بود که قبل از آنکه خروس دو مرتبه بانگ زند، سه مرتبه مرا انکار خواهی نمود. و چون این را بهخاطر آورد، بگریست.
۷ . رنج و مرگ خادم (باب های ۱۴ و ۱۵ )
الف) توطئه قتل عیسی ( ۱۴:۱-۲)
و حالا چهارشنبه هفته سرنوشت ساز بود. در دو روزی كه گذشت، عید فصح بود و ۷ روز نان فطیر میخوردند. رهبران مذهبی درصدد قتل خداوند عیسی بودند ولی نمیخواستند این كار را در روزهای عید انجام دهند زیرا بسیاری از مردم هنوز عیسی را به عنوان یك نبی میشناختند.
اگر چه روسای كهنه و كاتبان نمیخواستند او را در حین عید فصح بكشند ولی مشیت الهی آنها را مجبور ساخت و برهی ذبح شده خدا در همان روزها كشته شد (ر.ك۲۶:۲).
ب) تدهین شدن عیسی در بیتعنیا (۱۴:۳-۹)
روحالقدس و نویسنده بشری او مرقس، باقدرت، درخشش محبت زنی نسبت به خداوند را در میان تاریكی توطئه مقامات مذهبی و یهود مانند جواهری یا الماس در میان كمربندی مشكی مشخص كرده است.
۱۴:۳ شمعون ابرص به افتخار نجاتدهنده ضیافتی برپا نموده بود تا شاید از او به خاطر شفایش قدردانی كند. زنی ناشناس (احتمالاً مریم اهل بیتعنیا، یوحنا ۱۲:۳)، بامحبت خود سر عیسی را با عطری گرانبها تدهین كرد. علاقه آن زن نسبت به او بسیار بود.
۱۴:۴-۵ بعضی از مهمانان گمان كردند كه این اسراف بود. آن زن بیپروا و سخاوتمند بود. چرا آن زن عطر را نفروخت تا پولش ر ابه فقرا بدهد؟ (۳۰۰ دینار معادل یك سال درآمد بود.) مردم هنوز در این فكر هستند كه دادن یك سال از زندگی به خداوند اسراف است. چقدر بیشتر در نظر آن اسراف خواهد بود كه كسی كل زندگیش را به خداوند بدهد؟
۱۴:۶-۸ عیسی همهمهی ایشان را سرزنش كرد. او این فرصت طلایی را یافته بود تا از نجاتدهنده قدردانی كند. اگر آنها خیلی نگران فقرا بودند، همیشه قادر بودند به آنها كمك كنند، زیرا فقرا همیشه با ایشان بودند ولی خداوند به زودی كشته شده و دفن میگردید.
۱۴:۹ این زن میخواست تا زمانی كه میتواند محبت خود را نشان دهد. او قادر به رسیدن به جسم خداوند وقتی كه مرده است نخواهد بود بنابراین میبایست تا زمانی كه عیسی جسما زنده است محبت خود را به وی ابراز میكرد.
پ) طرح خیانت یهودا (۱۴:۱۰-۱۱)
زن، برای خادم ارزش بسیاری قائل شد. یهودا، در مقایسه با آن زن ارزش كمتری برای خداوند قائل شد. با وجود اینكه او حداقل یک سال با خداوند عیسی زندگی كرده و جز محبت چیز دیگری به وی نرسیده بود، ولی یهودا با طرح نقشه خیانت پیش روسای كهنه رفت و به آنها اطمینان داد كه پسر خدا را به دستهای ایشان تسلیم كند. آنها با شادی پیشنهاد او را پذیرفتند و به وی وعده دادند كه برای خیانتش او را پاداش بدهند. همه كاری كه او باید انجام میداد این بود كه درصدد یافتن فرصت باشد.
ت) آماده كردن فصح ( ۱۴: ۱۲ -۱۶ )
اگر چه زمان دقیق این واقعه مشخص نیست ولی احتمالاً ما به پنجشنبه هفته فصح رسیدهایم. احتمالاً شاگردان فهمیده بودند كه این عید، نقطه اوج و پایان تمام فصحهایی است كه تا به حال نگاه داشته بودند. آنها از خداوند پرسیدند كه كجا برا ی عید فصح تدارك ببینند؟ او آنها را به دنبال مردی در اورشلیم فرستاد و دستور داد كه آن مرد را كه سبوی آبی را حمل میكنند بیابند چنین اتفاقی به ندرت میافتاد زیرا معمولاً زنان سبوی آب را حمل میكردند. این مرد آنها را به خانه مناسب راهنمایی میكند. سپس آنها از صاحبخانه راجع به اتاقی كه استاد باید فصح را با شاگردان خود میخورد میپرسیدند.
این كه خداوند بدین طریق اتاق را انتخاب و دستور تدارك آن را میدهد بسیار خارقالعاده است. او مانند یك حاكم مقتدر و ثروتمند عمل كرد. همچنین دیدن قلبهای راغب كه خود و دارایی خود را در اختیار او قرار میدهند، خارقالعاده است. این برای ما عالی است كه همیشه آماده باشیم كه هر اتاقی را در زندگیمان در دسترس او قرار دهیم.
ث) عیسی، خیانت یهودا را پیشگویی میكند ( ۱۴: ۱۷ -۲۱ )
در شامگاه همان روز، خداوند با آن دوازده به اتاقی كه برایشان مهیا شده بود آمد. چون نشسته و غذا میخوردند، عیسی اعلام كرد كه یكی از شاگردانش به او خیانت خواهد كرد. همگی آنها در ذات خود گرایشهای شرارتبار داشتند. با بیاطمینانی نسبت به خود، هر یك سئوال میكرد كه كدامیك از ایشان تقصیر كار است. سپس عیسی، كسی را كه با او نان در ظرف آب گوشت فرو میبرد را خائن معرفی كرد. پسر انسان میرفت تا به طوری كه درباره او مكتوب بود، كشته شود. او گفت: ولی گناه و شرارت آن خائن بسیار بزرگ است، در حقیقت بهتر میبود كه او تولد نمییافت.
ج) شام آخر خداوند ( ۱۴:۲۲-۲۶ )
۱۴:۲۲-۲۵ پس از خوردن نان یهودا در شب بیرون رفت (یوحنا ۱۳:۳۰). پس عیسی كاری را انجام داد كه ما آن را شام خداوند مینامیم. معنی آن به زیبایی از سه عبارت استخراج شده است: ۱- او گرفت، انسانیتی كه به خود گرفت ۲- او شكست، او میرفت كه بر روی صلیب شكسته شود ۳-او داد، او خود را برای ما داد.
نان نشانه بدن اوست كه برای ما داد، پیالهی خون اوست كه ریخته شد. او با خون خود سرآغاز عهدجدید را تائید كرد. برای او تا هنگامی كه برای برقراری ملكوت خود به زمین باز نگردد، شادی فصح دیگری نخواهد بود.
۱۴:۲۶ در آن هنگام آنها شكر كردند، احتمالاً قسمتی از شكرگزاری عالی مزامیر ۱۱۳-۱۱۸ سپس آنها به سوی اورشلیم بیرون رفته به سوی وادی قدرون در كوههای زیتون رفتند.
چ) اعتماد به نفس پطرس ( ۱۴:۲۷-۳۱ )
۱۴:۲۷-۲۸ در راه نجاتدهنده به همه شاگردان گوشزد كرد كه همه ایشان از اینكه به عنوان پیروان او شناخته شوند، در چند ساعت دیگر ترسیده و شرم خواهند داشت. این سخن زكریا بود كه پیشگویی كرده بود: ”شبان را میزنم و گوسفندان پراكنده خواهند شد“ (زكریا ۱۳:۷) اما او بزرگوارانه به آنها اطمینان بخشید كه ایشان را انكار نخواهد كرد. پس از برخاستن از مردگان، او در جلیل در انتظار آنها خواهد بود.
۱۴:۳۱ پطرس فریاد زد: ”این نامعقول است. هرگاه مردنم لازم افتد، تو را هرگز انكار نكنم.“ پطرس تنها كسی نبود كه این ادعای تو خالی را داشت. همگی ایشان عجولانه متعهد شدند و با اعتماد به نفس پافشاری كردند. بگذارید كه ما هم هرگز فراموش نكنیم كه تفاوتی با ایشان نداریم. ما همگی باید بر ترس و شرارت دل خود آگاه باشیم.
ح) رنج در باغ جتسیمانی ( ۱۴:۳۲-۴۲ )
۱۴:۳۲ تاریكی كل زمین را فرا گرفته بود. آن هنگام بعداز ظهر پنجشنبه بود كه به جمله صبح ختم میشد. هنگامی كه آنها به قسمتی از زمین به نام جتسیمانی رسیدند، خداوند عیسی هشت نفر از شاگردان را نزدیك ورودی گذاشت.
۱۴:۳۳-۳۴ او پطرس، یعقوب و یوحنا را با خود به درون باغ برد. در اینجا او بار سنگینی را بر روح قدوس خود، زودتر از اینكه به خاطر قربانی شود متحمل میشود. ما نمیتوانیم درك كنیم كه این كار چه قصدی داشت، بیگناهی كه برای ما گناه شد. او سه شاگرد خود را در آنجا گذاشت و بدانها گفت كه بمانند و بیدار باشند. او قدری پیشتر به درون باغ رفت، تنها. همان گونه كه به تنهایی به سوی صلیب پیش رفت، و متحمل داوری دردناك خدا بر علیه گناهان ما شد.
۱۴:۳۵ در كمال تعجب و شگفتی خداوند عیسی را در حال راز و نیاز با خدا بر روی زمین میبینیم. آیا او داشت از خدا درخواست میكرد كه بر صلیب نرود؟ هرگز. او به همین منظور به این دنیا آمده بود. ابتدا او دعا كرد كه اگر ممكن باشد آن ساعت از او بگذرد.
اگر راه دیگری برای نجات گناهكاران غیر از مرگ، مدفون شدن و قیام او وجود دارد، باید خدا آن را مكشوف میساخت. آسمان ساكت ماند. راه دیگری برای اینكه ما فدیه شویم وجود نداشت.
۱۴:۳۶ دوباره او دعا كرد: آبا، پدر، همه چیز نزد تو ممكن است. این پیاله را از من بگذران، لیكن نه به خواهش من بلكه به ارادهی تو. توجه نمائید كه او از خدا به عنوان پدر حبیب خود نام میبرد، كه نزد او همه چیز ممكن است. در اینجا مساله اساسی، بیش از اینكه جسمانی باشد. روحانی است. آیا پدر قادر مطلق میتوانست راه عادل شمردگی دیگری غیر از آنكه او میتوانست گناهكاران بیخدا را بدین طریق نجات بخشد پیدا كند؟ آسمان ساكت نشان داد كه راه دیگری وجود نداشت. خون پسر قدوس خدا باید ریخته میشد تا گناهكاران از گناهانشان آزاد شوند.
۱۴:۳۷-۴۰ او به نزد آن سه شاگرد بازگشت و ایشان را در خواب دید تفسیر غمانگیزی از طبیعت سقوط كرده انسان. عیسی به پطرس راجع به خوابیدن در آن ساعت حساس هشدار داد. ساعتی قبل بود كه پطرس به استواری پایداری خود بالیده بود. حالا او حتی نمیتوانست یك ساعت بیدار بماند. اگر انسانی نتواند یك ساعت دعا كند، بعید است كه او قادر باشد، در فشارهای بیحد زندگی در مقابل وسوسه مقاومت كند. مهم نیست كه در جان او چقدر شور و شوق وجود داشت، او باید با ضعف جسمانی خود تسویه حساب میكرد.
۱۴:۴۱-۴۲ خداوند عیسی سه بار بازگشت و شاگردان خود را خوابیده یافت. سپس او گفت: آیا هنوز در خواب و استراحت هستید؟ ساعت رسیده است و اینك پسر انسان به دستهای گناهكاران تسلیم میشود.“ با شنیدن این سخن آنها برخاسته به جلو رفتند، ولی نمیتوانستند زیاد به پیش بروند.
خ) عیسی تسلیم و دستگیر میشود ( ۱۴:۴۳-۵۲ )
۱۴:۴۳ یهودا با یك دسته وارد باغ شده بود. گروهی كه همراه او بودند با خود شمشیرها و چوبها داشتند، چنانكه گویی برای دستگیری جنایتكاری خطرناك آمادهاند.
۱۴:۴۴-۴۵ خیانتكار از پیش نشانهای تعیین كرده بود. او كسی را كه آنها باید بگیرند، باید میبوسید. بنابراین او به سوی عیسی رفت، او را یا سیدی خطاب كرد و با افراط او را بوسید. (یك شكل آشكار از بوسه آشنا و مكرر). چرا یهودا به خداوند خیانت كرد؟ آیا او از اینكه عیسی به سلطنت حكومت برسد ناامید شده بود؟ آیا آرزوهای او برای كسب جایگاهی بر ملكوت عیسی بر باد رفته بود؟ آیا او با حرص آمده بود؟ آیا همه اینها باعث شده بود او از كار نه چندان مشهور خود پشیمان شود.
۱۴:۴۶-۵۰ همراهان مسلح خیانتكار چند قدم به پیش رفته و خداوند را گرفتند. پطرس سریعاً شمشیر خود را كشیده و گوش یكی از غلامان رئیس كهنه را برید. این یك عكسالعمل جسمانی بود و نه روحانی. پطرس یك سلاح جسمانی را برای نبردی روحانی بكار برد. خداوند پطرس را سرزنش كرد. و با معجزهای گوش غلام را به او بازگردانده شفا داد. چنانچه در لوقا ۲۲:۵۱ و یوحنا ۱۸:۱۱ میخوانیم. عیسی سپس به اسیركنندگان خود یادآوری كرد كه دستگیری و بردن او بازور چقدر نامعقول است! او هر روزه با ایشان در هیكل بود و تعلیم میداد. پس چرا او را در آنجا دستگیر نكردند؟ او جواب را میدانست. لازم بود كتب تمام گردد، كتبی كه خیانت به او را پیشگویی كرده بودند: (مزمور ۴۱:۹)، دستگیری او، (اشعیا ۵۳:۷) دور را گرفتند (مزمور ۲۲:۲) و او را ترك میكنند (زكریا ۱۳:۷).
۱۴:۵۱-۵۲ مرقس تنها انجیل نویسی است كه این واقعه را ثبت كرده است. این عقیده تا حدی مورد قبول است كه خود مرقس جوانی است كه در نهایت آشفتگی چادر خود را به دور خود پیچیده بود، واگذارده و از دست آن مردمان گریخت. چادر كتان لباس چندان رایجی نبود ولی یك تكه پارچهای بود كه او فورا برداشته بود تا خود را با آن بپوشاند.
اردمان این واقعه را چنین تفسیر میكند: احتمالاً این واقعه نامتعارف به این دلیل اضافه شده است تا نشان دهد كه عیسی چقدر در ساعات رنج خطرناك خود تنها بود. او حتما میدانست كه تنها زجر كشیدن یعنی چه.
د) عیسی در برابر كاهن اعظم (۱۴:۵۳-۵۴)
ثبت محاكمه مذهبی او از آیه ۵۳ تا باب ۱۵ آیه ۱ ادامه مییابد و به سه قسمت تقسیم میشود: ۱) محاكمه در حضور كاهن اعظم (آیات ۵۳ و ۵۴)، ۲) محاكمه شبانه سانهدرین (آیات ۵۵-۶۵) محاكمه در حضور سانهدرین در صبح (۱۵:۱).
۱۴:۵۳ این موضوع كه مرقس در اینجا محاكمه در حضور قیافا را ثبت كرده است عموماً مورد قبول است. محاكمهای كه در حضور حنا بود و در یوحنا ۱۸:۱۳ و ۱۹-۲۴ نیز یافت میشود.
۱۴:۵۴ پطرس خداوند عیسی را تا خانهی رئیس كهنه تعقیب كرد یعنی جائی كه فكر میكرد از آن فاصله امنیت دارد. شخصی انكار پطرس را چنین تقسیم بندی میكند:
۱- او در ابتدا مبارزه كرد، احساسات نابهنجار (نابجا).
۲- او سپس فرار كرد، با ترس و اضطراب
۳- بالاخره خداوند را تعقیب كرد، شاگردی نیمه راه در شب.
او به همراه ملازمان و دشمنان خداوندش در كنار آتش خود را گرم مینمود.
ذ) عیسی در حضور سانهدرین ( ۱۴:۵۵-۶۵ )
۱۴:۵۵-۵۹ اگر چه وقایع به طور كامل ثبت نشده است ولی آیه ۵۵ به نظر شرح محاكمه نیمهشب در حضور سانهدرین میباشد. ۷۱ نفر از روسای كهنه و رهبران مذهبی عهده دار گرداندن جلسه محاكمه بودند. در این شب بخصوص، فریسیان، صدوقیان و كاتبان و مشایخ كه سانهدرین را تشكیل میدادند با كمال بیاحترامی در مقابل احكامی كه باید انجام دهند رفتار نمودند. آنها حق نداشتند در شب و آنهم در روزهای عید یهودی، محاكمهای داشته باشند. آنها حق نداشتند شاهدینی اجیر كنند تا شهادت دروغ بدهند. بهرحال حكم مرگ تا زمانی كه شب سپری شود قابل اجرا نبود.
با توجه به اشتیاقی كه آنها در ضدیت با خداوند عیسی داشتند، این قدرتمندان مذهبی كوچكترین تردیدی در شكستن قوانین خود نداشتند. آنها تلاشی قاطعانه در جمع كردن گروهی از شاهدین دروغین انجام دادند ولی در اظهار كردن حتی یك شهادت متفق ناكام ماندند. بعضی خداوند را به این تهدید متهم كردند كه او گفته است من این هیكل را كه ساخته شده به دست است خراب میكنم و در سه روز، دیگری را ناساخته شده به دست بنا میكنم. آنچه كه واقعاً عیسی گفته بود در یوحنا ۱۲:۱۹ یافت میشود. آنها به عمد هیكل بدن او را با هیكل اورشلیم قاطی كردند.
۱۴:۶۰-۶۲ وقتی رئیس كهنه اول از او سئوال كرد، عیسی جواب نداد. اما هنگامی كه او را قسم داد (متی۲۶:۶۳) كه آیا او مسیح است، پسر خدای متبارك، عیسی جواب داد كه هست و از كلامی كه در لاویان۵:۱ آمده است اطاعت كرد. سپس برای پاك كردن هر فكر مردود و شكی در مورد هویت اصلی اش، خداوند عیسی به رئیس كهنه گفت: «كه او پسر انسان را خواهد دید كه برطرف راست قوت نشسته، در ابرهای آسمان میآید.» بدین وسیله منظور عیسی این بود كه رئیس كهنه در حال حاضر او را كه واضحا به عنوان ضد آشكار شده است روبرو میبیند. در ظهور اولش جلال آسمانی او در پوشش بدن انسانیاش قرار گرفته بود. اما زمانی كه او در قدرت و جلال میآید. پوشش برداشته خواهد شد و همه كاملاً خواهند فهمید كه او چه كسی است.
۱۴:۶۳-۶۴ رئیس كهنه فهمید كه منظور او چیست. او جامه خود را به نشانه عصبانیت در مقابل كفر او چاك زد. یك اسرائیلی كه باید آماده و منتظر آمدن مسیح باشد، صدایش در محكوم كردن مسیح از همه بلندتر بود. اما او تنها نبود، كل سانهدرین قبول كردند كه عیسی كفر گفته و او را به مرگ محكوم كردند.
۱۴:۶۵ صحنهای كه در اینجا به وجود آمد در كریهترین شكل ممكن بود. بعضی از اعضای شورای سانهدرین شروع به انداختن آب دهان بر پسر خدا كردند، روی او را پوشاندند و او را مجبور میكردند كه بگوید چه كسی او را میزند. این غیرممكن است كه نجاتدهنده شایسته مجبور به تحمل كردن ضدیتهای گناهكاران باشد. ملازمان هیكل نیز به آنان پیوستند و او را با سیلی و ضربات دست میزدند.
ر) پطرس عیسی را انكار كرد و به تلخی گریست ( ۱۴:۶۶-۷۲ )
۱۴:۶۶-۶۸ پطرس در ایوان پایین ساختمان منتظر بود. یكی از كنیزان رئیس كهنه از آنجا گذشت. او با دقت به پطرس نگریست و او را متهم كرد. به اینكه از پیروان عیسی ناصری است. شاگرد متعصب و بیچاره به طور كامل اتهامی را كه از آن زن به او زده بود رد كرد و به بیرون به دهلیز خانه رفت كه ناگاه خروس بانگ زد. گناه داشت زنگ هولناك خود را به صدا در میآورد.
۱۴:۶۹-۷۰ آن دختر دوباره او را دید و به او اشاره كرده گفت كه از شاگردان عیسی است. پطرس بار دیگر فریاد زد و انكار دیگری از خود بروز داد و احتمالاً در تعجب بود كه چرا مردم او را تنها نمیگذارند. سپس جمعیت به پطرس گفتند: «در حقیقت تو از آنها میباشی زیرا جلیلی نیز هستی و لهجه تو چنان است».
۱۴:۷۱-۷۲ پطرس با نفرین و انكار به طور قطعی تكرار میكرد كه این مرد را نمیشناسد. كلمات دهان او خیلی زودتر از بانگ خروس از دهانش خارج نشد. به نظر میآمد دنیای طبیعت نیز به دروغ پطرس اعتراض میكند. در یك لحظه پطرس متوجه شد كه پیشگویی خداوند به انجام رسید. او افتاد و گریست.
هر چهار انجیل انكار پطرس را شرح دادند ما همگی باید از این مسئله درس بگیریم كه اتكا به نفس، ما را به جسمانیت رهبری میكند. ما باید بیاموزیم خود را انكار كرده كاملاً به قدرت خدا اتكا كنیم.