اول قرنتيان
فصل ۷
۱ امّا دربارهٔ آنچه به من نوشته بودید، مرد را نیکو آن است که زن را لمس نکند.
۲ لکن بهسبب زنا، هر مرد زوجهٔ خود را بدارد و هر زن شوهر خود را بدارد.
۳ و شوهر حقّ زن را ادا نماید و همچنین زن حقّ شوهر را.
۴ زن بر بدن خود مختار نیست بلکه شوهرش، و همچنین مردنیز اختیار بدن خود ندارد بلکه زنش،
۵ از یکدیگر جدایی مگزینید مگر مدّتی به رضای طرفین تا برای روزه و عبادت فارغ باشید؛ و باز با هم پیوندید مبادا شیطان شما را بهسبب ناپرهیزی شما در تجربه اندازد.
۶ لکن این را میگویم به طریق اجازه نه به طریق حکم،
۷ امّا میخواهم که همهٔ مردم مثل خودم باشند. لکن هرکس نعمتی خاصّ از خدا دارد، یکی چنین و دیگری چنان.
۸ لکن به مجرّدین و بیوهزنان میگویم که ایشان را نیکو است که مثل من بمانند.
۹ لکن اگر پرهیز ندارند، نکاح بکنند زیرا که نکاح از آتشِ هوس بهتر است.
۱۰ امّا منکوحان را حکم میکنم و نه من بلکه خداوند که زن از شوهر خود جدا نشود؛
۱۱ و اگر جدا شود، مجرّد بماند یا با شوهر خود صلح کند؛ و مرد نیز زن خود را جدا نسازد.
۱۲ و دیگران را من میگویم نه خداوند که اگر کسی از برادران زنی بیایمان داشته باشد و آن زن راضی باشد که با وی بماند، او را جدا نسازد.
۱۳ و زنی که شوهر بیایمان داشته باشد و او راضی باشد که با وی بماند، از شوهر خود جدا نشود.
۱۴ زیرا که شوهر بیایمان از زن خود مقدّس میشود و زن بیایمان از برادر مقدّس میگردد و اگرنه اولاد شما ناپاک میبودند، لکن الحال مقدّسند.
۱۵ امّا اگر بیایمان جدایی نماید، بگذارش که بشود زیرا برادر یا خواهر در این صورت مقیّد نیست و خدا ما را به سلامتی خوانده است.
۱۶ زیرا که تو چه دانی ای زن که شوهرت را نجات خواهی داد؟ یا چه دانی ای مرد که زن خود را نجات خواهی داد؟
۱۷ مگر اینکه به هرطور که خداوند به هرکس قسمت فرموده و به همان حالت که خدا هرکس را خوانده باشد، بدینطور رفتار بکند؛ و همچنین در همهٔ کلیساها امر میکنم.
۱۸ اگر کسی در مختونی خوانده شود، نامختون نگردد و اگر کسی در نامختونی خوانده شود، مختون نشود.
۱۹ ختنه چیزی نیست و نامختونی هیچ، بلکه نگاه داشتن امرهای خدا.
۲۰ هرکس در هر حالتی که خوانده شده باشد، در همان بماند.
۲۱ اگر در غلامی خوانده شدی تو را باکی نباشد، بلکه اگر هم میتوانی آزاد شوی، آن را اُولیٰتر استعمال کن.
۲۲ زیرا غلامی که در خداوند خوانده شده باشد، آزاد خداوند است؛ و همچنین شخصی آزاد که خوانده شد، غلام مسیح است.
۲۳ به قیمتی خریده شدید، غلام انسان نشوید.
۲۴ ای برادران هرکس در هرحالتی که خوانده شده باشد، در آن نزد خدا بماند.
۲۵ امّا دربارهٔ باکرهها حکمی از خداوند ندارم. لکن چون از خداوند رحمت یافتم که امین باشم، رأی میدهم.
۲۶ پس گمان میکنم که بجهت تنگی این زمان، انسان را نیکو آن است که همچنان بماند.
۲۷ اگر با زن بسته شدی، جدایی مجوی و اگر از زن جدا هستی دیگر زن مخواه.
۲۸ لکن هرگاه نکاح کردی، گناه نورزیدی و هرگاه باکره منکوحه گردید، گناه نکرد. ولی چنین در جسم زحمت خواهند کشید، لیکن من بر شما شفقت دارم.
۲۹ امّا ای برادران، این را میگویم وقت تنگ است تا بعد از این آنانی که زن دارند مثل بیزن باشند
۳۰ و گریانان چون ناگریانان و خوشحالان مثل ناخوشحالان و خریداران چون غیرمالکان باشند،
۳۱ و استعمالکنندگان این جهان مثلاستعمالکنندگان نباشند، زیرا که صورت این جهان درگذر است.
۳۲ امّا خواهشِ این دارم که شما بیاندیشه باشید. شخص مجرّد در امور خداوند میاندیشد که چگونه رضامندی خداوند را بجوید؛
۳۳ و صاحب زن در امور دنیا میاندیشد که چگونه زن خود را خوش بسازد.
۳۴ در میان زن منکوحه و باکره نیز تفاوتی است، زیرا باکره در امور خداوند میاندیشد تا هم در تن و هم در روح مقدّس باشد؛ امّا منکوحه در امور دنیا میاندیشد تا شوهر خود را خوش سازد.
۳۵ امّا این را برای نفع شما میگویم نه آنکه دامی بر شما بنهم بلکه نظر به شایستگی و ملازمت خداوند، بیتشویش.
۳۶ لکن هرگاه کسی گمان برد که با باکره خود ناشایستگی میکند، اگر به حدّ بلوغ رسید و ناچار است از چنین شدن، آنچه خواهد بکند؛ گناهی نیست؛ بگذار که نکاح کنند.
۳۷ امّا کسی که در دل خود پایدار است و احتیاج ندارد بلکه در ارادهٔ خود مختار است و در دل خود جازم است که باکره خود را نگاه دارد، نیکو میکند.
۳۸ پس هم کسی که به نکاح دهد، نیکو میکند و کسی که به نکاح ندهد، نیکوتر مینماید.
۳۹ زن مادامی که شوهرش زنده است، بسته است. امّا هرگاه شوهرش مرد آزاد گردید تا به هرکه بخواهد منکوحه شود، لیکن در خداوند فقط.
۴۰ امّا بحسب رأی من خوشحالتر است، اگر چنین بماند و من نیز گمان میبرم که روح خدا را دارم.
۳. پاسخهای رسول به پرسشهای کلیسا (بابهای ۷ – ۱۴)
الف) دربارهای ازدواج و تجرد (باب ۷ )
۷:۱ پولس تا به اینجا دربارهای آن دسته از مشکلات کلیسای قرنتس سخن میگفت که مستقیماً به وی گزارش شده بود. اکنون به پاسخ دادن به سئوالاتی میپردازد که مقدسین در قرنتس در نامهای مطرح کرده بودند. اولی به ازدواج و تجرد میپردازد. از این رو او این اصل گسترده را مطرح میکند که مرد را نیکو آن است که "زن را لمس نکند". لمس کردن زن در اینجا به معنای رابطهای فیزیکی داشتن با وی است. مقصود پولس این نیست که تجرد مقدستر از ازدواج است، بلکه بهتر آن است که اگر فرد مجرد میخواهد خود را بدون دغدغهای فکری به خدمت خداوند بسپارد ازدواج نکند. این موضو ع در آیات بعدی شرح داده خواهد شد.
۷:۲ با این حال پولس میداند که شخص مجرد در معرض وسوسه قرار دارد. از این رو او عبارت اول را چنین بیان میکند: «لکن به سبب زنا هر مرد زوجهای خود را بدارد و هر زن شوهر خود را بدارد.» مقصود از هر مرد زوجهای خود بدارد، تک همسری است. آیهای ۲ این اصل را پایهگذاری میکند که فرمان خدا برای قوم خود همواره یکی بوده و هست، به عبارتی دیگر شخص باید فقط یک همسر داشته باشد.
۷:۳ هر یک در وضعیت تأهل باید وظایف همسری را در حق دیگری ادا نماید، چرا که میان آنها یک وابستگی دو جانبه وجود دارد. هنگامی که او میگوید: «شوهر حق زن را ادا نماید.» مقصود او این است، «شوهر وظایف شوهری خود را درحق زن ادا نماید.» زن نیز باید حق شوهر را ادا نماید. به ظرافتی که پولس در بیان این جملات به کار میبرد توجه نمایید. در سخنان او بیادبی مشاهده نمیشود. چقدر با دنیا تفاوت دارد!
۷:۴ در پیوند زناشویی میان زن و شوهر وابستگی متقابل وجود دارد. شوهر و زن باید بر وابستگی متقابل خود آگاه باشند تا فرمان اتحاد مقدس خدا را بجا آورند.
۷:۵ کریستنسون مینویسد:
به زبان واضح این عبارت بدین معنا است که اگر یکی از طرفین خواهان برقراری رابطه جنسی باشد، دیگری باید خواسته او را اجابت نماید. زن و شوهری که این دیدگاه واقعبینانه در مورد رابطه جنسی را اتخاذ نمایند، به ارضا کنندهترین جنبهای ازدواج خود دست خواهند یافت– چرا که این ازدواج ریشه در واقعیت دارد، و نه در برخی ایدهآلهای ساختگی و غیر ممکن.
شاید هنگامی که برخی از این قرنتیان روزهای آغازین نجات خود را تجربه میکردند، بر این گمان بودند که نزدیکی در چارچوب ازدواج مغایر با تقدس مسیحی است. پولس ذهن آنان را از چنین اشتباهاتی پاک میسازد. او در اینجا به تأکید به آنها میگوید که زوجهای مسیحی نباید از یکدیگر جدایی گزینند، به عبارتی، در مورد حقوقی که زوج یا زوجه بر بدن یکدیگر دارند. تنها دو استثنا وجود دارد. ابتدا این پرهیز باید به رضای دو طرف باشد، تا اینکه زن و شوهر وقتشان را به روزه و دعا بدهند. حالت دوم اینکه چنین پرهیزی باید موقتی باشد. زن وشوهر باید باز با هم بپیوندند، که مبادا شیطان آنها را به سبب ناپرهیزی وسوسه نماید.
۷:۶ آیهای ۶ همواره موضوع بحث و تأمل بوده است. پولس میگوید: «لکن این را میگویم به طریق اجازه نه به طریق حکم.» برخی چنین برداشت کردهاند که این آیه بدان معنا است که پولس این سخن را کلام الهی خدا بر نمیشمارد. چنین تفسیری پایه و اساس ندارد، چرا که پولس در اول قرنتیان۱۴:۳۸ ادعا میکند که آنچه که برای قرنتیان نوشته است همه احکام خداوند هستند. ما چنین برداشت میکنیم که مقصود پولس این بود که زوج تحت شرایط خاص میتوانند از یکدیگر جدایی گزینند، اما این جدایی یک اجازه است، و نه یک حکم، مسیحیان نباید هنگامی که به دعا و عبادت میپردازند از این عمل اجتناب ورزند. دیگران بر این باورند که آیهای ۶ اشاره دارد به مفهوم کلی ازدواج، به عبارتی مسیحیان اجازه دارند ازدواج کنند اما نباید از هم جدایی گزینند.
۷:۷ اکنون پولس به اندرز دادن به مجردها میپردازد. پیش از هر چیز پرواضح است که در نظر او تجرد بهتر است، اما او دریافته است که تنها به یاری خدا میتوان چنین وضعیتی اتخاذ نمود. هنگامی که او میگوید: «اما میخواهم که همه مردم مثل خودم باشند.» از چارچوب متن پیداست که مقصود او «تجرد» است. در مورد اینکه پولس همیشه مجرد بود و یا اینکه به هنگام نگارش این نامه مجرد بوده. همواره عقاید گوناگونی وجود داشته است. با این حال، با توجه به هدف کنونی ما نیازی نیست که در مورد این موضوع بحث نماییم، حتی اگر بتوانیم به نتیجه برسیم مقصود پولس از عبارت، « لکن هر کس نعمتی خاص از خدا دارد، یکی چنین و دیگری چنان» این است که خدا به برخی این فیض را عطا میکند که مجرد بمانند در حالی که به طور مسلم دیگران را به ازدواج فرا میخواند. این یک مسألهای فردی است و نیاید از این آیه یک قانون کلی که در مورد همه قابل اجرا باشد استخراج کرد.
۷:۸ از این رو او توصیه میکند مجردین و بیوه زنان مثل او بمانند.
۷:۹ با این حال اگر آنها به هنگام تجرد نمیتوانند پرهیز کنند، پس اجازه دارند ازدواج کنند. زیرا که نکاح از آتش هوس بهتر است. این آتش شهوانی خطر در گناه افتادن را در پی دارد.
۷:۱۰ دو آیهای بعدی خطاب به منکوحانی است که هر دو ایماندار هستند. «اما منکوحان را حکم می کنم و نه من بلکه خداوند» بدین معنا است که آنچه را که پولس در اینجا تعلیم میدهد قبلاً خداوند عیسی هنگامی که بر روی زمین بود تعلیم داده بود. مسیح قبلاً در این مورد حکم روشنی بیان کرده بود. به عنوان مثال، او طلاق را منع کرده بود مگر در مواردی که عدم وفاداری یکی از طرفین محرز شود (متی ۵:۳۲، ۱۹:۹) تعلیم کلی پولس این است که زن از شوهر خود جدا نشود.
۷:۱۱ با این حال او تشخیص میدهد که در موارد افراطی زن، شوهر خود را ترک کند. در چنین شرایطی، او موظف است مجرد بماند، یا با شوهر خود صلح کند. جدایی باعث شکستن پیوند ازدواج نمیشود؛ بلکه برای خداوند این فرصت فراهم میشود تا اختلافت میان دو طرف را شفا داده و آنها را به سوی مشارکت با خود و با یکدیگر سوق دهد. بر شوهر حکم شده است که زن خود را جدا نسازد. در این مورد هیچ استثنایی وجود ندارد.
۷:۱۲ آیات۱۲–۲۴ به آن جنبه از مشکلات زناشویی میپردازد که در آن تنها یکی از طرفین ایماندار است. پولس سخنان خود را با این عبارت آغاز میکنند: «دیگران را من میگویم نه خداوند.» باری دیگر ما به شدت تأکید میکنیم این به منزلهای آن نیست که سخنان پولس بیانگر دیدگاه خود اوست و نه خداوند. او تنها شرح میدهد که آنچه که میگوید قبلاً توسط خداوند عیسی هنگامی که بر روی زمین بود تعلیم داده نشده است. در اناجیل تعلیمی مشابه به این تعلیم یافت نمیشود. در جایی که تنها یک ایماندار بود خداوند عیسی به بحث دربارهای ازدواج نپرداخت. اما اکنون مسیح در باب این موضوع به پولس فرمان میدهد و از این رو آنچه که پولس در اینجا بیان میکند الهام خداست.
مقصود از دیگران در اینجا کسانی است که همسرشان بیایمان است. البته این آیه به معنای نادیده گرفتن ازدواج مسیحیان با بیایمانان نیست. احتمالاً مقصود وضعیت کسانی است که پس از ازدواج ایمان آوردهاند اما هنوز همسرشان بیایمان است. «و زنی که شوهر بیایمان داشته باشد و او راضی باشد که با وی بماند از شوهر خود جدا نشود.» برای اینکه به اهمیت این عبارت پی ببریم بهتر آن است که فرمان خدا به قوم در عهد عتیق را به یاد آوریم. هنگامی که یهودیان با دختران کافران ازدواج میکردند و از آنها صاحب فرزند میشدند، حکم آنها این بود که هم همسر و هم فرزندان را از خود دور نگه دارند. این موضوع به وضوع در عزرا۱۰:۲، ۳و نحمیا ۱۳:۲۳–۲۵دیده میشود.
اکنون این سئوال در قرنتس مطرح شده است که زنی که به مسیح ایمان آورده با شوهر و فرزندان خود چه کند، و یا حتی مردی که همسری بیایمان دارد با وی چه کند. آیا باید او را رها کند؟ مسلماً پاسخ خیر است. حکم عهد عتیق دیگر بر قوم خدا که زیر فیض هستند کاربردی ندارد. اگر یک مسیحی که همسری غیر مسیحی دارد، و آن زن راضی باشد که با وی بماند، او نباید او را ترک کند. البته این بدان معنا نیست که وی میتواند با یک بیایمان ازدواج نماید، اما تنها بدین معنا است که اگر به هنگام ایمان آوردن با او ازدواج کرده است دیگر نباید وی را ترک نماید.
۷:۱۳ از سویی دیگر، زنی که شوهر بیایمان دارد و او راضی باشد که با وی بماند باید با شوهر خود بماند. شاید با فروتنی و شهادت نیکوی خود بتواند او را برای خداوند صید نماید.
۷:۱۴ در حقیقت حضور یک ایماندار در خانهای یک بیایمان تأثیر تقدیس کننده دارد. همانگونه که قبلاً گفتیم، تقدیس به معنای جدا کردن است. البته مقصود در اینجا این نیست که شوهر بیایمان توسط همسر خود نجات مییابد، و نه به این معنا که او مقدس شده است. بلکه مقصود این است که از جنبهای امتیاز بیرونی او جدا شده است. او خوش اقبال است که یک همسر مسیحی دارد که برای وی دعا میکند. زندگی وشهادت او برای خدا تأثیری در آن خانه محسوب میشوند. از دیدگاه انسانی احتمال نجات مردی که همسر مسیحی و خدا شناس داشته باشد بیشتر از این است که که زنی بیایمان داشته باشد.
همانگونه که واین (Vine) دراین باره میگوید: «شوهر که تأثیر روحانی میپذیرد احتمال ایمان آوردنش بیشتر است.» البته نقطهای مقابل این وضعیت نیز درست است، هنگامی که زن بیایمان است و شوهرش مسیحی است. زن بیایمان در چنین موردی مقدس میگردد.
سپس پولس میافزاید: «و اگر نه اولاد شما ناپاک میباشد، لکن الحال مقدسند.» اشاره کردیم که در عهد عتیق فرزندان و نیز زن بیایمان باید دور نگاه داشته میشدند. اکنون پولس شرح میدهد که دردورهای فیض فرزندانی که حاصل ازدواجی هستند که یکی از طرفین ایماندار و دیگری بیایمان همه مقدس هستند. ریشهای واژهای مقدس با واژهای که مقدس میگردد ترجمه شده یکی است. مقصود این نیست که فرزندان به خودی خود مقدس میشوند، و لزوماً زندگی پاکی دارند. بلکه بدین معنا است که از امتیاز خاصی برخوردار هستند. آنها حداقل یک شریک دارند که خداوند را دوست دارد، و داستان انجیل را برای آنها بازگو مینماید. احتمال نجات آنها بسیار قوی است. امتیاز آنها این است که در محیطی زندگی میکنند که روح خدا در درون یکی از والدین آنها ساکن است. آنها از این جنبه مقدس گردیدهاند. این آیه همچنین به ما اطمینان میبخشد که درحالی که یکی از طرفین ایماندار نیست بچهدار شدن امر اشتباهی محسوب نمیشود. خدا ازدواج را به رسمیت میشناسد و فرزندان نیز مشروح هستند.
۷:۱۵ اما اگرطرف بیایمان خواست جدا شود تکلیف چیست؟ پاسخ این است که او اجازه دارد جدا شود. عبارت، «برادر یا خواهر در این صورت مقید نیست» را به سختی میتوان تشریح نمود. برخی بر این باورند که اگر بیایمان ایماندار را ترک نماید، و مسلم شود که جدایی آخرین راه ممکن است، سپس ایماندار آزاد است که طلاق بگیرد. کسانی که این دیدگاه را اتخاذ کردهاند چنین تعلیم میدهند که آیهای ۱۵یک عبارت داخل پرانتز (توضیحی) محسوب میشود، و آیهای ۱۶با آیهای ۱۴به گونهای که در ذیل آمده است، به هم مرتبط هستند.
۱. آیهای ۱۴ میگوید که وضعیت ایدهآل برای یک ایماندار این است که از همسر بیایمان خود جدا نشود تا تأثیر مقدس یک مسیحی در خانه حفظ شود.
۲. آیه ۱۶بیان میکند که ایماندار با ماندن در خانه میتواند بیایمان را برای مسیح صید کند.
۳. آیهای ۱۵عبارتی است توضیحی که اجازه میدهد در صورتی که یکی از طرفین توسط همسر بیایمان خود طرد شود، طلاق بگیرد (و احتمالاً دوباره ازدواج نماید).
با اتحاد مداوم دو طرف امید به نجات همسر بیایمان نیز بیشتر است.
اما دانشجویان کتابمقدس اصرار میورزند که موضوع حاکم بر آیهای ۱۵جدایی است و نه طلاق و ازدواج دوباره. از نگاه آنها این آیه بدان معنا است که اگر طرف بیایمان جدا شود، باید اجازه داد این کار در کمال آرامش انجام شود. اجباری نیست که زن فراتر از آنچه که انجام داده است، پیوند ازدواج را نگاه دارد. خدا ما را به سلامتی خوانده است، و نیازی نیست با نمایش احساسی و یا متوسل شدن به قانون طرف بیایمان را از جدا شدن باز داریم.
تفسیر صحیح کدام است؟ ما در یافتهایم که تصمیم قطعی گرفتن در این مورد غیر ممکن است. اما بر ما مبرهن است که خداوند در متی۱۹:۹به ما آموخته است که طلاق تنها در صورتی جایز است که یکی از طرفین خیانت ورزد (زنا کند). ما معتقدیم که چنین موردی، طرف بیگناه آزاد است که دوباره ازدواج نماید. تا آنجایی که به اول قرنتیان۷:۱۵مربوط است، ما نمیتوانیم چنین برداشت کنیم که این آیه اجازه میدهد در صورتی که طرف بیایمان همسر ایماندار خود را ترک کند، وی طلاق گرفته و یا دوباره ازدواج نماید. با این حال هر کس که مرتکب این نوع جدایی میشود دیری نخواهد پایید که ناخواسته تن به یک ارتباط تازه میدهد، و بدینسان پیوند اولیهای او از هم گسسته خواهد شد. دیویس (J. M. Davies) مینو یسد:
«بیایمانی که جدایی میگزیند به زودی با شخص دیگری ازدواج میکند، که این کار به طور غیره ارادی پیوند ازدواج را میشکند. اگر اصرار ورزیم که طرف طرد شده ازدواج نکند در واقع یوغی بر او نهادهایم که در اکثر موارد، قادر نخواهند بود آن را تحمل کنند.
۷:۱۶ درک آیهای ۱۶ در افراد بسته به تفسیر آیهای ۱۵تفاوت دارد. اگر شخصی بر این باور باشد که آیهای ۱۵طلاق را مجاز نمیشمارد، او از این آیهای استدلال میآورد. اما چنین استدلال میکند که باید با ایماندار اجازه داد تا جدا شود اما نباید از بیایمان طلاق بگیرد زیرا این کار احتمال احیای پیوند زناشویی را بسیار ضعیف میکند و دیگر شانس برای نجات طرف بیایمان باقی نمیگذارد. از سویی دیگر اگر شخصی اعتقاد داشته باشد که در صورتی که طرف ایماندار ترک کرده شود طلاق جایز است، پس این آیه با آیهای ۱۴ارتباط مییابد و آیهای ۱۵عبارت داخل پرانتز محسوب میشود.
۷:۱۷ گاهی او قات میان نو ایمانان این احساس شکل میگیرد که باید کاملاً از تمام جنبههای زندگی گذشته خود جدا شوند، که در این بین پیوندهایی همچون ازدواج که به خودی خود گناهآلود نیستند نیز در زمرهای آن قرار میگیرند. مسیحیت باری نیل به اهداف خود به زور متوسل نمیشود. بلکه تحولات در آن به روشهایی صلحآمیز انجام میشوند. در آیات۱۷- ۲۴پولس این قاعدهای کلی را مطرح مینماید که برای ایمان آوردن نیازی به تحولات شدید در پیوندهایی که از قبل شکل گرفتهاند نیست.
هرایمانداری باید در راستای دعوت خداوند گام بردارد. اگر او خوانده شده است که ازدواج نماید، پس نباید در ترس از خداوند این کار را انجام دهد. اگر خدا این فیض را عطا کرده که شخص تجرد اختیار کند، پس او باید در پی این دعوت باشد. علاوه بر این اگر حتی پس از ایمان شخص، او با یک بیایمان ازدواج کرد، نیازی نیست که این رابطه متوقف شود، بلکه به بهترین شکل ممکن باید در پی نجات همسر خود باشد. آنچه که پولس به قرنتیان میگوید تنها به آنها اختصاص ندارد، او این موضوع را به همهای کلیساها تعلیم میدهد. واین مینویسد:
هنگامی که پولس میگوید، «و همچنین در همه کلیساها امر میکنم» مقصود او این نیست که از یک مرکز مشخص فرامینی صادر میکند، بلکه او تنها کلیسای قرنتس را آگاه میسازد که وی این تعالیم را در هر کلیسایی داده است.
۷:۱۸ پولس در آیات۱۸و۱۹به موضوع پیوندهای نژادی میپردازد. اگر مردی به هنگام ایمان آوردن یهودی بوده و نشان ختنه را در بدن خود داشت، او نباید از این نشان متنفر بوده و به دنبال محو کردن نشانههای زندگی گذشتهای خود باشد. از سویی دیگر اگر کسی قبل از این که تولد تازه بیابد کافر بوده باشد نیازی نیست که با قبول کردن نشان یهودیت گذشتهای خود را پنهان نماید. همچنین میتوانیم این آیه را چنین تفسیر نماییم که اگر یک یهودی ایمان میآورد نباید سعی در گریختن از پس زمینهای غیریهودی خود داشته باشد.
۷:۱۹ ذات مسیحیت به ما میگوید، ختنه چیزی نیست و نامختونی هیچ، بلکه نگاه داشتن امرهای خدا. به بیانی دیگر، خدا به آنچه که در درون است اهمیت میدهد و نه به ظاهر. نیازی نیست که به هنگام ورود به مسیحیت روابط زندگی کنار گذاشته شود. کلی میگوید، «بلکه شخص ایماندار توسط ایمان مسیحی به مراحلی نایل میشود که بر تمام شرایط برتری مییابد.»
۷:۲۰ قاعدهای کلی این است که هر کس در هر حالتی که خوانده شود با خدا بماند. البته این تنها به شرایطی اشاره دارد که در خود گناهآلود نیستند. اگر شخصی پیش از ایمان آوردن درگیر تجارت شرارتآمیز بوده باشد، انتظار میرود که آن را ترک کند! اما مقصود پولس در اینجا چیزهایی است که گناهآلود نیستند. این خود در آیات بعدی به هنگام بحث دربارهای بردهها ثابت میشود.
۷:۲۱ هنگامی که بردهای نجات مییابد باید چه کند؟ آیا او باید بر علیه مالک خود شورش کرده و آزادی خود را بطلبد؟ آیا مسیحیت بر این تأکید میورزد که به دنبال «حقوق» خود باشیم؟ پولس پاسخ ما را میدهد: «اگر در غلامی خوانده شوی تو را باکی نباشد.» به بیانی دیگر «اگر به هنگام ایمان آوردن بردهای بودی؟ بیجهت نگران نباش. تو میتوانی از یک سو برده باشی اما از برکات عالی مسیحیت نیز بهرهمند شوی.»
بلکه اگر هم می توانی آزاد شوی، آن را اولیتر استعمال کن. دو تفسیر دربارهای این عبارت وجود دارد. برخی چنین برداشت میکنند که پولس میگوید، «اگر میتوانی آزاد شوی، به هر روشی که میتوانی متوسل شو و این فرصت را مغتنم بشمار.» دیگران بر این باورند که پولس میگوید حتی اگر یک برده میتواند آزاد شود، مسیحیت نیازی نمیبیند که آن شخص از این آزادی سود جوید. بلکه باید اسارت او شهادتی بر خداوند عیسی باشد. غالب ایمانداران تفسیر اول را ترجیح میدهند (و احتمالاً این تفسیر درست است)، اما آنها نباید این حقیقت را نادیده انگارند که تفسیر دوم تقریباً با الگویی که خدا وند عیسی مسیح خود برای ما برجا گذاشته است همسان است.
۷:۲۲ زیرا غلامی که در خداوند خوانده شده باشد، آزاد خداوند است. مقصود در اینجا مردی که آزاد متولد شده، نیست، به عبارتی، مقصود بردهای است که آزادی خود را کسب نموده است. به بیانی دیگر، اگر مردی به هنگام ایمان آوردن برده بود، او نباید نگران این موضوع باشد، زیرا او آزاد خداوند است. او از گناهان و اسارت شیطان آزاد شده است. از سویی دیگر اگر مردی به هنگام ایمان آوردن آزاد بود، باید بداند که از این پس او غلام دست و پا بستهای نجات دهنده است.
۷:۲۳ هر شخص مسیحی به قیمتی خریده شده است. او از این پس به کسی تعلق دارد که او را خریده است، یعنی عیسی مسیح. ما باید غلام مسیح باشیم و غلام انسان نشویم.
۷:۲۴ از این رو، مهم این نیست که شخص به چه قشری از جامعه تعلق دارد، او میتواند همواره در همان وضعیت نزد خدا بماند، دو واژهای «نزد خدا» کلیدی هستند که تمام حقیقت را بر ما نمایان میسازند. اگر مردی نزد خدا است پس حتی بردگی میتواند تبدیل به آزادی حقیقی شود. «این حقیقت است که زندگی ما را تقدیس کرده و به ما منزلت میبخشد.»
۷:۲۵ پولس در آیات۲۵- ۲۸ خطاب به مجردها سخن میگوید، چه پسر و چه دختر. واژهای باکرهها را میتوان هم در مورد پسر و هم دختر به کار برد. آیهای ۲۵ از دیگر آیاتی است که برخی در جهت رد الهامی بودن این آیه از آن استدلال میآورند. آنها تا حدی در این قضیه افراط کردهاند که میگویند از آنجایی که پولس خود مجرد بود، بر جنسیت خود تعصب داشت و این تعصب شخصی او را میتوانیم در اینجا مشاهده نماییم! اتخاذ چنین دیدگاهی به منزلهای زیر سئوال بردن الهامی بودن کلام خداست. هنگامی که پولس میگوید دربارهای باکرهها حکمی از خداوند ندارم، مقصودش این است که در طول خدمت خداوند بر روی زمین، او هیچ تعلیم مشخصی در این مورد بر جای نگذاشت. از این رو پولس چون از خداوند رحمت یافته است که امین باشد، رأی میدهد، و این رأی الهام است.
۷:۲۶ به طور کلی، نیکو آن است که شخص به جهت تنگی این زمان ازدواج نکند. تنگی این زمان اشاره دارد به رنجهای زندگی بر روی زمین. گویا در زمانی که پولس این نامه را مینوشت تنگی و مشکلات خاص عارض بود. با این حال تنگی و مشکلات ادامه دارد و ایمانداران تا به هنگام بازگشت خداوند با آن روبرو خواهند بود.
۷:۲۷ توصیهای پولس این است که آن کس که ازدواج کرده است به دنبال جدایی نباشد. از سویی دیگر، اگر مردی از زن جدا است، او نباید زنی بخواهد. عبارت از زن جدا هستی در اینجا به معنای بیوه بودن و یا مطلقه بودن نیست. بلکه قفط مقصود آزادی از پیمان ازدواج است، و احتمالاً شامل کسانی که هرگز ازدواج نکردهاند میشود.
۷:۲۸ پولس میگوید که نباید چنین پنداشت که ازدواج کردن گناه است. گذشته از اینها، حتی پیش از اینکه گناه وارد جهان شود خدا در باغ عدن ازدواج را بنیان نهاد. خدا بود که فرمان داد: «خوب نیست که آدم تنها باشد» (پیدایش۲:۱۸) «نکاح به هر وجه محترم باشد و بسترش غیر نجس» (عبر۱۳:۴). پولس در جایی دیگر کسانی که ازدواج را منع میکنند را نشانهای بیایمانی زمان آخر میداند (۱ تیمو۴:۱- ۳).
از این رو پولس میگوید، «لکن هر گاه نکاح کردی گناه نورزیدی و هر گاه باکره منکوحه گردد گناه نکرد.» کسانی که به مسیح ایمان میآورند نباید چنین بپندارند که ازدواج آنها اشتباه است. با این حال پولس میافزاید زنانی که ازدواج میکنند در جسم زحمت خوا هند کشید. احتمالاً مقصود او درد زایمان و غیره است. هنگامی که پولس میگوید، «لیکن من بر شما شفقت دارم» احتمالاً مقصود او این است (۱) من در رنجهایی که ازدواج به همراه دارد بر شما شفقت دارم، به طور خاص گرفتاریهای خانوادگی، یا (۲) من تمام گرفتاریهای خواننده را میدانم و بر او شقفت دارم.
۷:۲۹ پولس تأکید میکند از آنجایی که وقت تنگ است ما باید حتی این روابط مشروح زندگی را تحت شعاع خدمت به خداوند قرار دهیم. بازگشت مسیح بسیار نزدیک است، و اگر چه زن و شوهرها باید وظایف متقابل خود را انجام دهند و نسبت به هم وفادار باشند، اما باید در زندگی اولویت را به مسیح بدهند.
ایرونسایدچنین میگوید:
«همه باید در پرتو این حقیقت زندگی کنند که وقت در حال گذر است و بازگشت خداوند نزدیک، و توجه به آسایش فردی نباید مانع از محبت به خدا شود.»
واین میگوید:
مسلماً مقصود این نیست که مرد از انجام وظایف خود به عنوان شوهر خود داری نماید، بلکه رابطهای او با همسرش باید کاملاً تحتالشعاع رابطهای برتر با خداوند باشد... همان کسی که باید برترین جایگاه را در دل شخص داشته باشد، او نباید اجازه دهد که رابطهای طبیعی مانع از اطاعت مسیح شود.
۷:۳۰ در زندگی نباید به غم و شادی و اموال دنیا بیجهت توجه نمود تمام این چیزها باید تحتالشعاع اشتیاق ما برای خدمت به خداوند باشد و باید تا هنگامی وقت باقی است از هر فرصتی سود جست.
۷:۳۱ ما به هنگام زندگی در این دنیا، ناخواسته با چیزهای دنیوی در تماس هستیم. ایماندار از این چیزها استفادهای مشروع میکند. با این حال پولس هشدار میدهد ما نباید از آنها استفادهای نابجا به عمل آوریم. به عنوان مثال، یک مسیحی نباید برای غذا، پوشاک و آسایش زیست نماید. او باید از غذا و پوشاک به عنوان محیتاج ضروری استفاده نماید اما آنها نباید خدای زندگی او شوند. ازدواج، اموال، تجارت، و یا فعالیتهای سیاسی علمی، موسیقی و هنری جایگاه خود را در دنیا دارند، اما اگر جایگاه اوا را در زندگی ما از آن خود کنند مطمئناً باعث پریشانی زندگی روحانی ما خواهند شد. عبارت صورت این جهان در گذر است از هنر تئاتر اقتباس شده است و مقصود در آن تعویض صحنهها است. این عبارت از ناپایداری امور اطراف ما سخن میگوید. ماهیت کوتاه و گذرای آنرا میتوان به وضوح در جملهای معروف شکسپیر مشاهده نمود. «دنیا همه یک صحنه است، و تمام مردان وزنان بازیگران آن هستند. آنها وجود دارند و وارد صحنه میرشوند، و هر انسانی هنگامی که روی صحنه است نقشهای زیادی را بازی میکند.»
۷:۳۲ پولس میخواهد که مسیحیان بیاندیشه باشند. مقصود او اندیشههایی است که بیجهت مانع از خدمت به خداوند میشود. از این رو او در ادامه شرح میدهد که شخص مجرد در امور خداوند میاندیشد که چگونه رضامندی خداوند را بجوید. البته این بدان معنا نیست که شخص مجرد خود را بدون دغدغه فکری به کار خداوند میسپارد، بلکه تجرد فرصتی را برای این کار فراهم میآورد که در تأهل آنرا نمیبینیم.
۷:۳۳ باری دیگر این عبارت بدان معنا نیست که شخص متأهل نمیتواند به امور خدا توجه نماید، بلکه این قاعدهای کلی است که ازدواج ایجاب میکند که شوهر، زن خود را خوش سازد. او وظایف دیگری دارد که باید بدانها بیاندیشد.
همانگونه که واین خاطر نشان ساخته است: «به طور کلی، اگر مردی ازدواج کرده است، در واقع او حوزهای خدمتی خود را محدود ساخته است. اگر او مجرد است، میتواند تا به اقصای جهان رفته و انجیل را بشارت دهد.»
۷:۳۴ باکره در امور خداوند میاندیشد تا هم در تن و هم در روح مقدس باشد، اما منکوحه در امور دنیا می اندیشد تا شوهر خود را خوش سازد. لازم است در اینجا توضیحی بیافزایم. باکره یا زن مجرد، قادر است قسمت بیشتر از وقت خود را به امور خداوند بسپارد. عبارت «تا هم در تن و هم در روح مقدس باشد» بدین معنا نیست که تجرد مقدستر است، بلکه تنها بدین معنا است که او میتواند هم در تن و هم در روح خود را بیشتر به کار خداوند بسپارد. در حقیقت او پاکتر نیست، بلکه وقت او آزادتر است.
علاوه بر این، منکوحه در امور دتیا میاندیشد. این بدان معنا نیست که او نسبت به زن مجرد بیشتر به دتیا میاندیشد، بلکه قسمتی از اوقات او در طی روز باید به وظایف دنیوی همچون امور منزل سپری شود. این امور مشروح و شایسته هستند، و پولس در اینجا آنها را زیر سئوال نمیبرد و یا آنها را ناچیز نمیشمارد، بلکه او میگوید: برای زن مجرد راه برای خدمت وسیعتر است و وقت بیشتری نسبت به زن منکوحه دارد.
۷:۳۵ پولس با این تعلیم نمیخواهد ایمانداران را زیر یک نظام پر قید و بند قرار دهد. بلکه او فقط برای نفع ایشان به آنها تعلیم میدهد تا هنگامی که به زندگی خود و خدمت به خداوند میاندیشند، در پرتو این تعلیم هدایت او را تشخیص دهند. دیدگاه او این است که تجرد خوب است، و شخص را قادر میسازد خداوند را بیتشویش خدمت کند. طبق نظر پولس انسان آزاد است بین تجرد و ازدواج یکی را برگزیند. پولس نمیخواهد افسار بر کسی بنهد و یا اینکه آنها را در قید و بند قرار دهد.
۷:۳۶ آیات۳۶- ۳۸ شاید صیقلترین آیات در این باب و یا شاید در کل رساله محسوب میشوند. تفسیر عام این است: در زمان پولس مرد تسلط بیچون و چرایی بر خانه و اهل خانهای خود داشت. ازدواج وی با او بستگی داشت– آنها نمیتوانستند بدون اجازهای پدر ازدواج کنند. از این رو از این آیه چنین برداشت کردهاند که اگر شخصی اجازه ندهد دخترانش ازدواج نماید، عمل خوبی انجام داده است، اما اگر اجازه دهد که ازدواج کنند گناه نکرده است.
طبق تعالیم قوم خدا در این دوره چنین تفسیری تقریباً بیمفهوم است. این تفسیر با چارچوب متن این باب مطابقت ندارد، و به نظر گیج کننده میآید.
ترجمهای (RSV) باکره را «نامزد» ترجمه کرده است. پس در اینجا مفهوم این است که اگر مردی با نامزد خود ازدواج کند گناه نکرده است؛ اما اگر با او ازدواج نکند بهتر است.
چنین دیدگاهی مشکلاتی به همراه داشته است. ویلیام کلی در تفسیر خود از اول قرنتیان دیدگا ه دیگری را مطرح میکند که به نظر ارزشمند میآید. کلی معتقد است که واژهای باکره (Parthenos) را میتوان «بکارت» نیز ترجمه کرد. از این رو این عبارت از دختران با کرهای یک مرد سخن نمیگوید، بلکه دربارهای بکارت خود او. طبق تفسیر او، این عبارت بدین معنا است که اگر مردی ازدواج نکند کار خوبی انجام داده است، اما اگر تصمیم به ازدواج بگیرد، گناهی نکرده.
جان نلسون دارای (John Nelson Daray) چنین تفسیری را در ترجمه جدید خود اتخاذ کرده است:
اما اگر کسی گمان میبرد که با بکارت خود به طور ناشایست رفتار میکند، و اگر به سن ازدواج رسیده است و به ناچار باید چنین کند، بگذارید آنچه میخواهد بکند، او گناهی نکرده: بگذارید ازدواج کند. اما اگر کسی که در دل خود پایدار است، و احتیاجی به ازدواج ندارد، بلکه در ارادهای خود مستحکم است، و در دل خود عزم را جزم نموده که باکرهای خود را نگاه دارد، نیکو میکند. پس هم کسی که ازدواج میکند نیکو میکند؛ و هم کسی که ازدواج نمیکند نیکوتر مینماید.
پس با نگاهی دقیقتر به آیهای ۳۶ ما چنین برداشت میکنیم که اگر مردی به سن بلوغ رسیده است و گمان میکند که عطای خویشتن داری ندارد، اگر ازدواج کند گناه نکرده است. او احساس میکند که نیاز است که چنین بکند، و از این رو او باید آنچه خواهد بکند یعنی ازدواج کند.
۷:۳۷ اما، اگر مردی قصد دارد بدون پریشانی خاطر خداوند را خدمت نماید، و اگر به اندازهای کافی بر خود مسلط است به طوری که احتیاجی به ازدواج کردن نمیبیند، اگر قصد دارد مجرد بماند با این دیدگاه که در خدمت خود خدا را جلال دهد، پس او نیکو میکند.
۷:۳۸ نتیجه این است که کسی که خود را به نکاح میدهد نیکو میکند، اما کسی که تجرد اختیار میکند تا خداوند را خدمت نماید نیکوتر مینماید.
۷:۳۹ دو آیهای پایانی این باب شامل توصیههایی به بیوه زنان میباشد. زن تا مادامی که شوهرش زنده است از نظر شرعی به شوهرش بسته است. شرع در اینجا اشاره به قانون ازدواج دارد، که خدا آن را مقرر کرده است. اگر شوهر زنی بمیرد، او آزاد است تا با هر مردی که بخواهد منکوحه شود. این حقیقت در رومیان۷:۱-۳ نیز به وضوح شرح داده شده است، به عبارتی مرگ رابطهای ازدواج را میشکند. با این حال، پولس این شرط را نیز مافزاید که او آزاد است با هر که بخواهد ازدواج نماید، لیکن در خداوند فقط. در وهلهای اول این عبارت بدین معنا است که شخصی که زن قصد ازدواج با وی را دارد باید مسیحی باشد، اما معنای این عبارت از این فراتر است. در خداوند به معنای «در ارادهای خداوند» است. به بیانی دیگر، ممکن است با یک مسیحی ازدواج کند اما این کار در ارادهای خداوند نباشد. او باید هدایت خداوند را در این امر مهم بطلبد و با ایمانداری که خداوند برای او در نظر گرفته است ازدواج نماید.
۷:۴۰ حکم صریح پولس این است که اگر زن بیوه ازدواج نکند خوشحالتر است. این موضوع با ۱تیمو۵:۱۴ جایی که پولس اظهار میدارد که بیوههای جوان باید ازدواج کنند، مغایرت ندارد. او در اینجا دیدگاه کلی خود را بیان میکند، در حالی که در اول تیموتائوس از یک استثنا سخن میگوید.
سپس او میافزاید، «گمان میبرم که روح خدا را دارم.» برخی در مورد این عبارت دچار سوء تفاهم شده و چنین برداشت کردهاند که پولس به هنگام نوشتن دربارهای این موضوعات به خود یقین نداشته است. باری دیگر ما به شدت در برابر این تفسیر اعتراض میکنیم. الهامی بودن نوشتههای پولس در این مورد را نباید زیر سئوال برد. او در اینجا به کنایه سخن میگوید. چرا که برخی از اعضای کلیسای قرنتس رسالت و تعالیم او را زیر سوال برده بودند. آنها ادعا میکردند که این سخن آنها از جانب خداوند است. پولس نیز در جواب آنها میگوید، «هر چه دیگران میخواهند راجع من بگویند، من گمان میکنم که من نیز روح خدا را دارم. آنها ادعا میکنند که او را دارند اما مسلماً گمان نمیکنند که روحالقدس در انحصار آنها است.»
ما میدانیم که پولس هنگامی که این چیزها را برای ما مینوشت روح خدا را داشت، و راه سعادت برای ما پیروی از تعالیم او است.