اولتيموتيوس
فصل ۶
۱ آنانی که غلامان زیر یوغ میباشند، آقایان خویش را لایق کمال احترام بدانند، که مبادا نام و تعلیم خدا بد گفته شود.
۲ امّا کسانی که آقایان مؤمن دارند، ایشان را تحقیر ننمایند، از آنجا که برادرانند، بلکه بیشتر خدمت کنند از آنرو که آنانی که در این احسان مشارکند، مؤمن و محبوبند. و به این معانی تعلیم و نصیحت فرما.
۳ و اگر کسی بطور دیگر تعلیم دهد و کلام صحیح خداوند ما عیسی مسیح و آن تعلیمی را که به طریق دینداری است قبول ننماید،
۴ از غرور مست شده، هیچ نمیداند، بلکه در مباحثات و مجادلات دیوانه گشته است، که از آنها پدید میآید حسد و نزاع و کفر و ظنون شرّ،
۵ و منازعات مردم فاسدالعقل و مرتدّ از حقّ که میپندارند دینداری سود است. از چنین اشخاص اعراض نما.
۶ لیکن دینداری با قناعت سود عظیمی است.
۷ زیرا که در این دنیا هیچ نیاوردیم و واضح است که از آن هیچ نمیتوانیم برد.
۸ پس اگر خوراک و پوشاک داریم، به آنها قانع خواهیم بود.
۹ امّا آنانی که میخواهند دولتمند شوند، گرفتار میشوند در تجربه و دام و انواع شهوات بیفهم و مضرّ که مردم را به تباهی و هلاکت غرق میسازند.
۱۰ زیرا که طمع ریشهٔ همهٔ بدیها است، که بعضی چون در پی آن میکوشیدند، از ایمان گمراه گشته، خود را به اقسام دردها سفتند.
۱۱ ولی تو ای مرد خدا، از اینها بگریز و عدالت و دینداری و ایمان و محبّت و صبر و تواضع را پیروی نما.
۱۲ و جنگ نیکوی ایمان را بکن و بدست آور آن حیات جاودانی را که برای آن دعوت شدی و اعتراف نیکو کردی در حضور گواهان بسیار.
۱۳ تو را وصیّت میکنم، به حضور آن خدایی که همه را زندگی میبخشد و مسیح عیسی که در پیش پنطیوس پیلاطُس اعتراف نیکو نمود،
۱۴ که تو وصیّت را بیداغ و ملامت حفظ کن تا به ظهور خداوند ما عیسی مسیح.
۱۵ که آن را آن متبارک و قادر وحید و ملکالملوک و ربّالارباب در زمان معیّن به ظهور خواهد آورد.
۱۶ که تنها لایموت و ساکن در نوری است که نزدیک آن نتوان شد و احدی از انسان او را ندیده و نمیتواند دید. او را تا ابدالآباد اکرام و قدرت باد. آمین.
۱۷ دولتمندان این جهان را امر فرما که بلندپروازی نکنند و به دولت ناپایدار امید ندارند، بلکه به خدای زنده که همهچیز را دولتمندانه برای تمتّع به ما عطا میکند؛
۱۸ که نیکوکار بوده، در اعمال صالحه دولتمند و سخی و گشادهدست باشند؛
۱۹ و برای خود اساس نیکو بجهت عالم آینده نهند، تا حیات جاودانی را بدست آرند.
۲۰ ای تیموتاؤس، تو آن امانت را محفوظ دار و از بیهودهگوییهای حرام و از مباحثات معرفت دروغ اعراض نما،
۲۱ که بعضی چون ادّعای آن کردند از ایمان منحرف گشتند. فیض با تو باد. آمین.
ت) غلامان و اربابان (۶:۱-۲)
۶:۱ اكنون بحث دربارهی رفتار غلامان مطرح ميشود. آنها غلاماني ناميده شدهاند كه زير يوغ هستند، يعني زير يوغ بردگي. پيش از هر چيز، پولس دربارهی غلاماني سخن ميگويد كه آقاياني بیايمان دارند. آيا غلامان در چنين موردي بايد با آقايان خود رفتار وقيحانهاي داشته باشند؟ آيا بايد شورش كرده و فرار كنند؟ آيا تا آنجايي كه ممكن است بايد كار كمتري انجام دهند؟ برخلاف تمام اينها، آنها بايد آقايان خويش را لايق كمال احترام بدانند. يعني اينكه براي آنها احترام قايل شده، با وفاداري و در كمال اطاعت كار كنند، و به طور كلي بيشتر در پي اين باشند كه كمك كنند تا اينكه مانع ايجاد نمايند. انگيزهیِ بزرگ براي انجام چنين خدمت مداوم اين است كه نام مسيح در ميان است. اگر يك بردهی مسيحي با خشونت و طغيانگري رفتار نمايد، پس آقايش به نام خدا و ايمان مسيحي را كفر خواهد گفت. او به اين نتيجه خواهد رسيد كه ايمانداران بيارزش هستند.
تاريخ كليسا مبين اين موضوع است كه معمولاً بهاي بردگان مسيحي بيشتر از دیگر بردها بود. اگر اربابي در يك مزايدهیِ برده درمييافت كه يكي از غلامان مسيحي است، معمولاً مايل بود پول بيشتري براي خريد آن برده بپردازد، چرا كه ميدانست آن برده با وفاداري كامل او را خدمت خواهد نمود. اين امر بر ايمان مسيحي ارج مينهاد.
غالباً بيان شده است كه در عهد جديد نظام بردهداري از سوي مسيحيت مورد نكوهش قرار نگرفته است. با اين حال، ميبينيم كه با گسترش پيغام و تعاليم مسيحيت، نظام بردهداري نيز رو به انقراض نهاده شد.
هر ايماندار حقيقي بايد بداند كه او غلام عيسي مسيح است. او به بهايي خريده شده است؛ و ديگر از آن خود نيست. او به عيسي مسيح تعلق دارد ـ روح، جان، جسم و هرچه كه دارد از اوست.
۶:۲ اين آيه به غلاماني ميپردازد كه آقايان مؤمن دارند. بيگمان اين غلامان همواره وسوسه ميشدند كه اربابان خود را خوار شمارند. بعيد نبود كه در جماعت محلي به هنگام مشاركت در روز خداوند به جهت شكستن نان (اعمال ۲۰:۷)، اربابان مسيحي و غلامان مسيحي دور يك منبر بنشينند — و همه در عيسي مسيح برادر. اما غلامان نبايد در اين مراسم ميپنداشتند كه تمايزات اجتماعي زندگي برداشته شده است. صرف اينكه يك ارباب مسيحي باشد بدين منزله نيست كه غلام به او احترام نگذاشته و او را خدمت ننمايد. اين حقيقت كه ارباب يك ايماندار و يك برادر محبوب است بايد غلام را بر آن دارد كه او را وفادارانهتر خدمت نمايد.
اربابان مسيحي در اينجا نه تنها ايمانداران وفادار و محبوب ناميده شدهاند، بلكه آناني كه در اين احسان شریکند. عموماً از اين آيه چنين برداشت كردهاند كه آنها نيز در بركات نجات سهيم هستند. با اين حال، از اين عبارت ميتوان چنين دريافت كه از آنجايي كه هم غلامان و هم اربابان به انجام اعمال نيكو علاقه دارند، آنها بايد در كنار يكديگر خدمت نموده، هريك ديگري را كمك نمايد.
بدون ترديد عبارت به اين معاني تعليم و نصيحت فرما اشارهاي است به تعاليم قبلي در مورد غلامان مسيحي. مسلماً مصداق امروزي اين ارتباط را ميتوان در روابط كارفرما و كارمند مشاهده كرد.
۶. معلمان كذبه و دلبستگي به پول (۶:۳-۱۰)
۶:۳ اكنون پولس توجه خود را به سوي كساني معطوف ميدارد كه عادت دارند آموزههاي عجيب و غريب در كليسا تعليم دهند. اين مردان كلام صحيح را قبول نميكنند. کقصود از صحيح در اينجا كلام سلامتیبخش است. اينها كلامي بودند كه از زبان خداوند، عيسي مسيح هنگامي كه برروي زمين بود صادر ميگشت و نيز در انجايل يافت ميشوند. اين كلام همان بدنهی كلي تعليمي است كه در عهد جديد يافت ميشود. اين تعليمي است كه به طريق دينداري است چرا كه اين كلام رفتار الهي را ترغيب و ايجاب ميكند.
۶:۴ چنين افرادي مغرور هستند. آنها ادعا ميكنند دانش برتري دارند، اما در حقيقت چيزي نميدانند. همانگونه كه پولس قبلاً گفت، آنها نميدانند در مورد چه سخن ميگويند.
آنها شيفتهی مباحثات و مجادلات هستند. واژهی به كار رفته براي ديوانه در متن اصلي به معناي بيمار بودن است. اين افراد سلامتي روحاني ندارند، و به جاي تعليم كلام مفيد، همانگونه كه در آيه قبل ذكر شد، واژههايي را تعليم ميدهند كه مقدسين را بيمار ميكنند. آنها سؤالات گوناگوني مطرح ميكنند كه روح را بنا نميكند و در مباحثات تقلا و تلاش ميكنند.
از آنجايي كه موضوع بحث آموزههاي كتاب مقدس نيست، نميشود به طور قطع آنها را تفهيم نمايند. لذا، تعاليم آنها حسد، نزاع، كفر و ظنون شر را پديد ميآورد. لنسكي ( Lenski ) ميگويد:
«در مجادلات و لفاظيهاي آنها، يكي بر ديگري حسد ميورزد چرا كه ميبيند ديگري مهارت بيشتري از خود نشان ميدهد؛ و وقتي رقابت آغاز ميشود نزاع شدت ميگيرد؛ در نتيجه كار به توهين و ناسزاگويي ميكشد، يعني انتقادها در لابهلاي كلام مقدس ايراد ميشوند.»
۶:۵ اين منازعات از مردم فاسدالعقل سرچشمه ميگيرد، يعني اذهان بيمار. لنسكي با صراحت اظهار ميدارد:
«وضعيت بيمارگونهی عقل، فساد و از همپاشيدگي را شامل ميشود ـ قوهی ذهني ديگردر زمينهی اخلاقي و روحاني به طور عادي عمل نميكند. آنها در برابر حقيقت به طور طبيعي واكنش نشان نميدهند. در حقيقت واقعيت و بيان آن با اين هدف مطرح ميشود كه پذيرفته شود. به طور خاص حقايق نجاتبخش و الهي انجيل بايد چنين تأثيري داشته باشند؛ دروغ، سفسطه، تحريفها همه با اين هدف بيان ميشوند كه رد شوند، كه همه در زمينهی اخلاقي و روحاني است... هنگامي كه حقيقت بيان ميشود ذهن فاسد فقط به دنبال اعتراض است؛ هنگامي كه چيزي خلاف حقيقت بيان ميشود، ذهن تنها به دنبال دلايلي براي پذيرش اين اختلاف است.»
همچنين اين افراد مرتد از حق هستند. زماني آنها با حقيقت آشنايي دارند، اما به خاطر نپذيرفتن نور، از حقيقتي كه زماني با آن مأنوس بودند دور شدهاند.
اين افراد ميپندارند كه دينداري سود است. ظاهراً، آنها تعليم مذهب را پيشهی خود ميدانند كه در آن براي اندك كاري مزد خوبي عايدشان ميشود. «آنها مقدسترين خدمت را به حرفهاي پرسود تبديل كردهاند.»
اين موضوع نه تنها يادآور شبانان مزدور است كه در جامعهی خادمين مسيحي كار ميكنند و هيچ علاقهاي به حقيقت ندارند، بلكه منفعت طلبياي كه امروزه در مسيحيت بسيار رواج يافته است را در ذهن ما تداعي ميكنند — فروش عفو، بازيهاي قرعهكشي، بازها و غيره. از چنين اشخاص اعراضنما، بر ما حكم میشود كه از چنين رياكاران خدانشناسي برحذر باشيم.
۶:۶ همانگونه كه آيهی قبل تعريف اشتباه سود را براي ما شرح داد، اين آيه معناي كلام را بيان ميكند. تركيب دينداري با قناعت سود عظيمي است. دينداري بدون قناعت يك شهادت يكطرفه از خود برجاي ميگذارد. قناعت بدون دينداري نيز شخص را به هيچوجه مسيحي نمیكند. اما ديندار بودن از يك سو و با شرايط ساختن از سويي ديگر چيزي است كه نميتوان آن را با پول خريد.
۶:۷ اين باب شباهت بسياري با تعاليم خداوند عيسي در موعظهی سر كوه دارد. آيهی ۷ تعليم عيسي را به ياد ما میآورد كه براي تأمين نيازهاي خود به پدر آسماني توكل نماييم.
دستان ما در سه زمان از زندگي خالي است: به هنگام تولد، هنگامي كه نزد عيسي ميآييم، و به هنگام مرگ. اين آيه تولد و مرگ را به ما يادآوري ميكند. در اين دنيا هيچ نياورديم و واضح است كه از آن هيچ نميتوانيم برد.
اسكندر كبير پي از مرگ خود گفت: «هنگامي كه مُردم و خواستيد مرا در تابوت بگذاريد، به دور دستان من پارچهاي نپيچيد، بگذاريد بيرون باشند تا همه ببينند كه دستانم خالي است.» بيتس ( Beats ) در اين مورد ميگويد:
«آري، آن دستاني كه زماني پرافتخارترين عصاي پادشاهي دنيا و پيروزمندانهرين شمشير را در دست داشت؛ كه زماني از نقره و طلا پر بود؛ كه زماني قدرت داشت زندگي را ببخشد يا بازستاند، به هنگام مرگ «خالي» بود.»
۶:۸ قناعت يعني شخص از احتياجات اوليهی زندگي راضي باشد. پدر آسماني ما ميداند كه ما نياز به خوراك و پوشاك داريم و وعده داده كه اين نياز ما را تأمين نمايد. زندگي بيايمانان غالباً حول تأمين خوراك و پوشاك ميگردد. شخص مسيحي در درجهی اول بايد ملكوت خدا و عدالت او را بطلبد و خدا نيازهاي اوليهی او را برطرف خواهد كرد.
واژهی پوشاك در اينجا به معناي پوشش است و ميتواند شامل مكاني براي زندگي و نيز لباس براي پوشيدن باشد. ما بايد به خوراك، پوشاك و مكاني براي زندگي قناعت كنيم.
۶:۹ آيات ۹-۱۶ در مورد خواهش سيريناپذير براي ثروتمند شدن سخن ميگويد. گناه آنان ثروتمند بودن نيست، بلكه در حسرت آن بودن است. آناني كه ميخواهند دولتمند شوند افرادي هستند كه تنها به خوراك، پوشاك و مكاني براي زندگي قانع نيستند، بلكه ميخواهند بيشتر داشته باشند.
خواهش ثروتمند شدن انسان را در تجربه گرفتار ميسازد. او براي رسيدن به اين هدف، وسوسه ميشود با روشهايي همچون حقهبازي و فريب كار خود را پيش برد. چنين روسهايي شامل قماربازي، سفتهبازي، كلاهبرداري، شهادت دروغ، دزدي و حتي قتل است. چنين انساني حتي در دام يا تله گرفتار میشود. اين خواهش آن قدر قوي ميشود كه نميتواند خود را از آن رهايي بخشد. شايد او به خود چنين ميگويد كه هرگاه حساب بانكیاش به تراز مطلوبي رسيد از اين كارها دست خواهد كشيد. اما او نميتواند. هنگامي كه به اين هدف ميرسد، خواهش او بيشتر میشود. علاقه به ثروت همچنين ترس و دغدغهی خاطر به همراه دارد كه اين خود جان انسان را بسيار عذاب ميدهد. افرادي كه ميخواهند ثروتمند شوند در انواع شهوات بيفهم گرفتار ميشوند. هميشه ميل «چشم و همچشمي كردن» وجود دارد. آنها براي اينكه در اجتماع به جايگاه مطلوبي برسند، غالباً حاضرند برخي از ارزشهاي پربهاي زندگي را فدا كنند.
آنها در شهوات مضر نيز گرفتار ميشوند. طمع براي كسب ثروت انسانها را بر آن ميدارد سلامتي جسم و جان خود را به خطر بيندازند. درواقع، اين پاياني است كه به سوي آن سوق داده ميشوند. آنها آن قدر سرگرم ماديات ميشوند كه در تباهي و هلاكت غرق ميشوند. تقلاي بيوقفه براي رسيدن به طلا، آنها را از درك اين موضوع كه جان آنها نخواهد مرد، باز ميدارد. بارنز ( Barnes ) هشدار ميدهد:
«تباهي كامل شده است. خوشبختي، شرافت، حيثيت، جان كاملاً تباه شده است. علاقهیِ رايج به ثروتمند شدن شخص را به قطاري از حماقتها رهسپار ميسازد كه همه چيز را در اين دنيا و آخرت تباه ميسازد. پس سبب كه بسياري از اعضاي خانواده بشر تباه شدهاند!»
۶:۱۰ طمع ريشهی همه بدهيها است — البته مقصود اين نيست كه تمام بديها در دنيا از طمع سرچشمه ميگيرد. بلكه مسلماً اين يكي از بسيار منابع شرارت است. به عنوان مثال، طمع انسان را به سوي حسادت، نزاع، دزدي، خيانت،عنانگسيختگي، خدا را فراموش كردن، خودخواهي، اختلاس و غيره سوق ميدهد.
ميتوان از ثروت در خدمت خداوند و بسياري راههاي ديگر كه پيامدهاي خوبي دارد استفاده كرد. اما در اينجا علاقه بيش از حد به ثروت است كه به گناه ميانجامد.
يكي از پيامدهاي بد طمع در اينجا ذكر شده است، و آن دور شدن از ايمان مسيحي است. انسانها در تقلاي رسيدن به طلا و ثروت، امور روحاني را ناديده ميانگارند و دشوار ميتوان گفت كه آيا واقعاً آنها نجات يافتهاند يا خير.
نه تنها آنان ارزشهاي روحاني را از دست دادهاند، بلكه خود را به اقسام دردها سفتهاند. دردها در اينجا به طمع براي ثروت ارتباط داده شده است! زندگي تباه شده يك تراژدي است. از دست دادن فرزند يك درد است. اين يك درد است كه ببينيم ثروت شخصي يك شبه به باد فنا ميرود. از اينكه خدا را بدون نجات يا با دستان خالي ملاقات كرد بايد ترسيد.
اسقف رايل ( J.C. Ryle ) اين موضوع را به اختصار بيان ميكند:
«در حقيقت، پول يكي از ارضا ناكنندهترين ثروتها است. آن برخي از نگرانیها را برميدارد، اما ترديدي نيست كه دلهره و اضطراب بسياري نيز به همراه دارد. به دست آوردنش دردسر است. حفظ كردنش پر از اضطراب. در استفاده از آن وسوسهها بسيار است. در سوءاستفاده از آن گناه. از دست دادنش موجب غم ميشود. خلاصي يافتن از آن بس دشوار است. دو سوم تقلاها، نزاعها،دعواهایِ حقوقي در جهان هم يك علت دارد — پول!»
زماني ثروتمندترين مرد دنيا، مالك چاههاي نفت، پالايشگاهها، مخازن، خط لوله و نيز هتلها، يك شركت بيمه، يك شركت بازرگاني و نيز شركت هواپيمايي بود. اما ملك ۷۰۰ آكري خود را با محافظان، سگهاي وحشي، نردههاي استيل، نورافكنها، زنگها و آژيرها احاطه كرده بود. او علاوه بر ترس از هواپيما و كشتي، از بيماري، كهولت و بيكسي و مرگ نيز ميترسيد. او تنها و نااميد بود و اذعان ميداشت كه پول خوشبختي نميآورد.
۷. مسئوليت هاي پاياني تيموتائوس (۶:۱۱-۲۱)
۶:۱۱ تيموتائوس در اينجا يك مرد خدا خطاب شده است. در عهد عتيق اين لقب به انبيايي داده ميشد كه رفتارشان آسماني بود. شايد اين آيه ميخواهد بگويد كه تيموتائوس عطاي نبوت داشت. نقطهی مقابل مرد خدا، «مرد گناه» است كه در دوم تسالونيكيان ۲ يافت ميشود. مرد گناه همان مظهر گناه خواهد بود. هر رفتار او انسان را به ياد گناه مياندازد. تيموتائوس بايد مرد خدا باشد، مردي كه خدا را در ذهن انسانها تداعي ميكند و خدا را جلال ميدهد.
تيموتائوس در خدمت خود براي مسيح بايد از غرور (آيه ۴)، ناپاكي (آيه ۵)، روح ناراضي (آيات ۶-۸)، شهوات بيفهم و مضر (آية ۹)، و دلبستگي به ثروت بگريزد (آيه ۱۰). او بايد شخصيت مسيحي را در خود پرورش دهد، تنها چيزي كه با خود به آسمان ميبرد. در اينجا اجزاي شخصيت مسيحي ذكر شدهاند: عدالت، دينداري، ايمان، محبت، صبر، تواضع.
مقصود از عدالت انصاف داشتن در روابط با ديگران است. دينداري يعني شبيه خدا بود. شايد ايمان را بتوان وفاداري يا وابسته بودن معنا كرد. محبت از دوست داشتن خدا و ديگر انسانها سخن ميگويد. صبر به معناي استواري و تحمل در مشكلات است، و تواضع يعني طبع فروتن و مهربان داشتن.
۶:۱۲ تيموتائوس نه تنها بايد برگيزد و پيروي نمايد، بلكه همچنين او بايد بجنگد. در اينجا واژهی جنگيدن به معناي نبرد كردن نيست بلكه رقابت كردن. اين واژه بايد معنايي ميدان جنگ را در خود ندارد بلكه ميدان رقابت. مقصود از جنگ نيكويي ايمان، همان ايمان مسيحي است و رقابتي كه در آن نهفته. تيموتائوس بايد در اين مسابقه خوب بدود. او بايد حيات جاوداني را به دست آورد. البته مقصود اين نيست كه او بايد براي نجات بجنگد. چرا كه او نجات را دارد، بلكه مقصود در اينجا اين است كه هر روزه در آن حيات جاوداني كه از آن او است زيست نمايد.
تيموتائوس به هنگام ايمان آوردن به اين حيات جاوداني فرا خوانده شد. او همچنين اعتراف نيكو كرده در حضور گواهان بسيار. احتمالاً اين اشارهاي است به تعميد او، اگرچه شايد مقصود شهات ايمان او به عيني مسيح خداوند باشد.
۶:۱۳ اكنون پولس مسئوليت خطيري را برعهدهی تيموتائوس ميگذارد، و اين كار را در حضور دو شاهد بزرگ انجام ميدهد. اول اين مسئوليت در حضور آن خداي كه همه را زندگي ميبخشد به او سپرده ميشود. شايد پولس به هنگام نگارش اين نامه براي تيموتائوس ميدانست كه شايد روزي زندگي خود را در راه اعتراف نام خداوند عيسي فدا كند. اگر موضوع اين بود، پس براي اين جنگجوي جوان نیز خوب بود كه به ياد داشته باشد كه خدا تنها كسي است كه هم را زندگي ميبخشد. حتي اگر انسانها ميتوانستند تيموتائوس با بكشند، با اين حال ايمان او به شخصي بود كه مردگان را برميخيزاند.
دوم اينكه اين مسئوليت در حضور مسيح عيسي سپرده میشود. او الگوي عالي اعتراف نيكو بود. او در پيش پنطيوس پيلاطس اعتراف نيكو نمود. گرچه شايد اين اشارهاي باشد به تمام سخنان و اعمال نجاتدهنده در حضور والي روحي، اما شايد هم به طور خاص اشاره داشته باشد به سخن او در يوحنا ۳۷:۱۸: «از اين جهت من متولد شدم و به جهت اين در جهان آمدم تا به راستي شهادت دهم، و هركه از راستي است سخن مرا ميشنود.» اين شهادت محكم و استوار براي تيموتائوس الگويي در شهادت دادن به راستي بود.
۶:۱۴ تيموتائوس مسئول بود كه اين وصيت را حفظ كند. برخي بر اين باورند كه اين عبارت اشارهاي است به جنگ نيكويي كه در بالا ذكر شد. ديگران ميگويند مقصود حفظ كردن تمام مسئوليتي است كه پولس در اين رساله به تيموتائوس سپرده است. برخي ديگر اين توصيه را پيغام انجيل، يا مكاشفهی خدا كه در كلام خدا عطا شده است، ميدانند. ما ميدانيم كه اين مسئوليت، حفظ كردن راستي ايمان مسيحي است.
عبارت بيداغ و ملامت به تيموتائوس ربط دارد تا به وصيت. تيموتائوس بايد در حفظ كردن اين وصيت، بايد شهادتي را حفظ كند كه به داغ بوده و بیملامت باشد.
ما در عهد جديد ميبينيم كه ظهور خداوند عيسي مسيح دائماً در حضور ايمانداران رخ داده است. وفاداري به مسيح در اين دنيا در داوري مسيح پاداش خواهد يافت. در عوض، اين پاداشها به هنگام بازگشت مسيح برروي زمين و برقراري پادشاهي او ظاهر خواهند شد و در آن هنگام پيامدهاي وفاداري و خيانت به طور واضح روشن خواهد شد.
۶:۱۵ محققين كتاب مقدس هنوز نميتوانند به طور قطع بگويند كه آيا مرجع ضماير در اين آيه و آيهی بعدي خداي پدر است يا خداوند عيسي مسيح. به هر حال به نظر آيهی ۱۵ به عيسي خداوند اشاره دارد، زيرا او در مكاشفه ۱۷:۱۴ با اطمينان شاه شاهان و ربالارباب ناميده شده است. از سويي ديگر به نظر آيهی ۱۶ به طور خاص به خداي پدر اشاره دارد.
در هر صورت، به نظر معناي آيهی ۱۵ چنين است: هنگامي كه خداوند عيسي مسيح را براي سلطنت به زمين بازگردد، تمام انسانها در خواهند يافت كه او متبارك و قاد روحيد است. ظاهر او نشان خواهد كرد چه كسي ملك حقيقي است. در آن هنگام پولس به تيموتائوس چنين نوشت كه خداوند عيسي مطرود است و هنوز هم. اما روزي خواهد آمد كه بر همه مبرهن خواهد شد كه او شاه تمام كساني است كه سلطنت ميكنند و او ارباب تمام كساني است كه همچون ارباب حكومت ميكنند.
متبارك نه تنها به معناي كسي است كه شايستگي پرستش را دارد، بلكه كسي كه در خود كمال بركت را دارد.
۶:۱۶ به هنگام ظاهر شدن مسيح، همچنين انسانها درخواهند يافت تنها خدا لايموت و فناناپذير است. يعني اينكه او تنها كسي است كه ذاتاً فناناپذير است. فناناپذيري فرشتگان امري است كه به آنها عطا شده، و ايمانداران به هنگام قيامت بدنهايي خواهند يافت كه فناناپذير است (اول قرنتيان ۵۳:۱۵؛ اول قرنتيان ۵۴:۱۵)، اما تنها خدا در ذات خود فناناپذير است.
سپس ميخوانيم خدا در نوري است كه نزديك آن نتوان شد. مقصود جلال روشن و نوراني است كه گرد تخت خدا را احاطه كرده است. وضعيت انسان در مقابل اين جلال و شكوه محو خواهد شد. تنها كساني كه در محبوب پذيرفته شده و در مسيح كامل شدهاند ميتوانند بدون اينكه آسيبي ببينند به خدا نزديك شوند.
ذات واجبالوجود خدا مانع از آن ميشود كه انسان او را ببيند يا بتواند او را ببيند. در عهد عتيق، انسانها تجليات خدا را مشاهده ميكردند كه ظهور الهي ( Theophany ) ناميده شده است. اما در عهد جديد خدا كاملاً خود را در شخص پسر محبوب خود، عيسي مسيح خداوند مكشوف ساخت.
با اين حال، اين موضوع هنوز هم صحت دارد كه خدا را به چشم نميتوان ديد.
اكرام و قدرت تا ابدالآباد تنها سزاوار اوست، و پولس مسئوليتهاي تيموتائوس را با اين اداي احترام پايان ميدهد.
۶:۱۷ پولس در آيات قبل به تفصيل در مورد كساني كه طمع ثروت دارند سخن گفت. در اينجا او به دولتمندان ميپردازد، تيموتائوس بايد به آنها امر فرمايد كه بلند پروازي نكنند. اين وسوسهی ثروتمندان است. آنها قشر كم درآمد جامعه را همچون بيفرهنگان و نافرهيختگان مينگرند. مسلماً اين صحت ندارد. ثروت بسيار داشتن در عهد عتيق نشان بركت خدا بود اما در عهد جديد چنين نيست. در حالي كه ثروت در شريعت نشاني از لطف الهي بود، در دورهی جديد بركت بسيار رنج است.
دولتمندان نبايد به ثروت ناپايدار اميد ببندند. ثروت اين قابليت را دارد كه بال در بياورد و بپرد. در حالي كه ثروت بسيار در ظاهر امنيت ميآورد، اما حقيقت اين است كه تنها كلام خدا در اين دنيا اطمينان ميآورد.
از اين رو دولتمندان ترغيب ميشوند به خداي زنده كه همه چيز را دولتمندانه براي تمتع به ما عطا ميكند، توكل كنند. يكي از بزرگترين دامهاي ثروت اين است كه دشوار است آن را داشت اما به آن توكل نكرد. در حقيقت اين نوعي بتپرستي است. اين انكاركننده اين حقيقت است كه خدا تنها كسي است كه همه چيز را دولتمندانه براي تمتع به ما عطا ميكند. اين عبارت اخير زندگي مجلل را محكوم نميكند، بلكه تنها ميگويد خدا منشأ شادي حقيقي است و ماديات نميتواند چنين چيزي ايجاد كند.
۶:۱۸ به مسيحيان يادآوري ميشود كه ثروتي كه دارند از آن خودشان نيست، بلكه آنها ناظران بر آن هستند. آنها مسئول هستند كه از آن براي جلال خدا و براي سعادت برادران و خواهران خود سود جويند. آنها بايد از ثروت براي انجام اعمال صالحه استفاده كرده و با گشادهدستي در آن فقيران و نيازمندان را سهيم كنند.
قاعدهیِ زندگي جان و سلي اين بود: «هركار خوبي كه ميتواني انجام ده، با تمام وسايلي كه در اختيار داري، با تمام روشهايي كه ميتواني، در هر مكاني كه ميتواني، در هر زماني كه ميتواني، به تمام مردم، تا هنگامي كه ميتواني.»
مقصود از گشادهدستي اين است كه او بايد اين آمادگي را داشته باشد كه هر جا كه خدا نشان داد از آن استفاده كند.
۶:۱۹ اين آيه مؤكد اين حقيقت است كه ميتوانيم به گونهاي ثروت و ماديات را در اين زندگي به كار گيريم كه پاداش جاوداني خود را به دست آوريم. ميتوانيم اكنون پسانداز خود را در كار خدمت خداوند به كار بنديم، تا با اين كار براي خود اساس نيكو به جهت عالم آينده بنهيم. با اين كار به حيات جاوداني كه حيات واقعي است دست مييابيم.
۶:۲۰ حال به توصيه پاياني پولس به تيموتائوس ميرسيم. او ترغيب ميشود از آن چيزي كه به او سپرده شده است محافظت به عمل آورد. احتمالاً مقصود آموزههاي راستين ايمان مسيحي است. در اينجا مقصود جان تيموتائوس يا نجات او نيست، بلكه حقيقت انجيل فيض خدا است. حقيقت مانند پول سپرده شده در بانك، به تيموتائوس سپرده شد تا از آن حفاظت نمايد، «كامل، جامع و بدون اينكه آسيبي به آن برسد.»
او بايد از بيهودهگوييهاي حرام و از مباحثات معرفت دروغ اجتناب نمايد. بيهودهگوييهاي حرام يا وراجي كردن يعني سخن گفتن در مورد اموري كه مفيد نيستند.
پولس ميدانست كه تيموتائوس با تعاليم بسياري مواجه خواهد شد كه در ظاهر حقيقت به نظر ميرسيدند اما در حقيقت مخالف مكاشفه مسيحي هستند. اسقف مول ( Moule ) مينويسد:
«گنوسيهاي زمان پولس ادعا ميكردند شاگردان خود را هدايت خواهند نمود تا به فراسوي يك ايماندار معمولي گام بردارند، به سوي يك حلقهی برتر كه در آنجا اسرار وجودي را در خواهند يافت، و با چنين معرفتي، از بردگي ماده رهايي يافته، با آزادي در دنياي روح گام مينهند.»
تيموتائوس بايد از تمام اين چيزها دوري ميكرد.
مصداق اين عقيده را امروزه پيش از هر چيز در فرقههاي دروغيني همچون «دانش مسيحي» مشاهده ميكنيم. اين مكتب ادعا ميكند كه در شخصيت مسيحي باشيم و نيز معرفت حقيقي را داشته باشيم، اما به دروغ چنين ناميده شده است. اين نه مسيحيت است نه دانش!
همچنين اين آيه در مورد انواع علوم طبيعي كه امروزه در مدارس ما تدريس ميشود كاربرد دارد. در حقيقت، هيچ يافتهی علمي درستي با كتاب مقدس تضاد ندارد، زيرا اسرار علم توسط همان كسي در جهان قرار داده شد كه كتاب مقدس را نوشت، يعني خود خدا. اما بسياري از حقايق به اصطلاح علمي در حقيقت چيزي نيستند جز تئوریهاي اثبات نشده. هر فرضيهاي كه با كتابمقدس در تضاد است بايد رد شود.
۶:۲۱ پولس پي برده بود كه مسيحيان با اين تعاليم غلط به بيراهه رفته و منحرف گشتهاند. اين آيات پاياني خطرات بزرگ نخبهگرايي، خردگرايي، مدرنيسم، ليبراليسم و هر اسم ديگري كه مسيح را ناديده میانگارد، بر ما روشن ميسازد.
فيض با تو باد. اين دعا از «ويژگيهاي» نگارش پولس است، زيرا تنها فيض خدا است كه ميتواند قوم او را در «سختيها و تنگيها» حفظ نمايد. آمين