اعمال رسولان
فصل ۲۸
۱ و چون رستگار شدند، یافتند که جزیره ملیطه نام دارد.
۲ و آن مردمان بَرْبَری با ما کمال ملاطفت نمودند، زیرا بهسبب باران که میبارید و سرما آتش افروخته، همهٔ ما را پذیرفتند.
۳ چون پولُس مقداری هیزم فراهم کرده، بر آتش مینهاد، بهسبب حرارت، افعیای بیرون آمده، بر دستش چسپید.
۴ چون بَرْبَرِیان جانور را از دستش آویخته دیدند، با یکدیگر میگفتند، بلاشکّ این شخص، خونی است که با اینکه از دریا رست، عدل نمیگذارد که زیست کند.
۵ امّا آن جانور را در آتش افکنده، هیچ ضرر نیافت.
۶ پس منتظر بودند که او آماس کند یا بغتهًٔ افتاده، بمیرد. ولی چون انتظار بسیار کشیدند و دیدند که هیچ ضرری بدو نرسید، برگشته گفتند که خدایی است.
۷ و در آن نواحی، املاک رئیس جزیره که پوبلیوس نام داشت بود که او ما را به خانهٔ خود طلبیده، سه روز به مهربانی مهمانی نمود.
۸ از قضا پدر پوْبلیوس را رنج تب و اسهال عارض شده، خفته بود. پس پولُس نزد وی آمده و دعا کرده ودست بر او گذارده، او را شفا داد.
۹ و چون این امر واقع شد، سایر مریضانی که در جزیره بودند آمده، شفا یافتند.
۱۰ و ایشان ما را اکرام بسیار نمودند و چون روانه میشدیم، آنچه لازم بود برای ما حاضر ساختند.
۱۱ و بعد از سه ماه به کشتی اِسْکَنْدَریّه که علامت جوزا داشت و زمستان را در جزیره بسر برده بود، سوار شدیم.
۱۲ و به سراکُوس فرود آمده، سه روز توقّف نمودیم.
۱۳ و از آنجا دور زده، به رِیغیون رسیدیم و بعد از یک روز باد جنوبی وزیده، روز دوّم وارد پوطیولی شدیم.
۱۴ و در آنجا برادران یافته، حسب خواهش ایشان هفت روز ماندیم و همچنین به رُوم آمدیم.
۱۵ و برادرانِ آنجا چون از احوال ما مطلّع شدند، به استقبال ما بیرون آمدند تا فُورَنِاَپِیوس و سهدکّان. و پولُس چون ایشان را دید، خدا را شکر نموده، قویّدل گشت.
۱۶ و چون به رُوم رسیدیم، یوزباشی زندانیان را به سردار افواج خاصّه سپرد. امّا پولُس را اجازت دادند که با یک سپاهی که محافظت او میکرد، در منزل خود بماند.
۱۷ و بعد از سه روز، پولُس بزرگان یهود را طلبید و چون جمع شدند به ایشان گفت، ای برادرانِ عزیز، با وجودی که من هیچ عملی خلاف قوم و رسوم اجداد نکرده بودم، همانا مرا دراورشلیم بسته، به دستهای رومیان سپردند.
۱۸ ایشان بعد از تفحّص چون در من هیچ علّت قتل نیافتند، اراده کردند که مرا رها کنند.
۱۹ ولی چون یهود مخالفت نمودند، ناچار شده به قیصر رفع دعوی کردم، نه تا آنکه از امّت خود شکایت کنم.
۲۰ اکنون بدین جهت خواستم شما را ملاقات کنم و سخن گویم زیرا که بجهت امید اسرائیل، بدین زنجیر بسته شدم.
۲۱ وی را گفتند، ما هیچ نوشته در حق تو از یهودیّه نیافتهایم و نه کسی از برادرانی که از آنجا آمدند، خبری یا سخن بدی دربارهٔ تو گفته است.
۲۲ لیکن مصلحت دانستیم از تو مقصود تو را بشنویم زیرا ما را معلوم است که این فرقه را در هر جا بد میگویند.
۲۳ پس چون روزی برای وی معیّن کردند، بسیاری نزد او به منزلش آمدند که برای ایشان به ملکوت خدا شهادت داده، شرح مینمود و از تورات موسی و انبیا از صبح تا شام دربارهٔ عیسی اقامه حجّت میکرد.
۲۴ پس بعضی به سخنان او ایمان آوردند و بعضی ایمان نیاوردند.
۲۵ و چونبا یکدیگر معارضه میکردند، از او جدا شدند بعد از آنکه پولُس این یک سخن را گفته بود که روحالقدس به وساطت اِشَعْیای نبی به اجداد ما نیکو خطاب کرده،
۲۶ گفته است که، نزد این قوم رفته بدیشان بگو به گوش خواهید شنید و نخواهید فهمید و نظر کرده خواهید نگریست و نخواهید دید؛
۲۷ زیرا دل این قوم غلیظ شده و به گوشهای سنگین میشنوند و چشمان خود را بر هم نهادهاند، مبادا به چشمان ببینند و به گوشها بشنوند و به دل بفهمند و بازگشت کنند تا ایشان را شفا بخشم.
۲۸ پس بر شما معلوم باد که نجات خدا نزد امّتها فرستاده میشود و ایشان خواهند شنید.
۲۹ چون این را گفت یهودیان رفتند و با یکدیگر مباحثه بسیار میکردند.
۳۰ امّا پولُس دو سال تمام در خانهٔ اجارهای خود ساکن بود و هر که به نزد وی میآمد، میپذیرفت.
۳۱ و به ملکوت خدا موعظه مینمود و با کمال دلیری در امور عیسی مسیحِ خداوند بدون ممانعت تعلیم میداد.
۲۸:۱-۲ به محض اینکه خدمه و مسافران به ساحل رسیدند، دریافتند که در جزیرهی ملیطه هستند. برخی از بومیان جزیره غرق شدن کشتی و تلاش قربانیان برای رسیدن به ساحل را دیدند. آنها با محبت فراوان برای نجات یافتگان این حادثه که هم به خاطر بارش باران و هم به خاطر در آب افتادن کاملاً خیس و سردشان شده بود آتش روشن کردند.
۲۸:۳ در حالی که پولس به فراهم کردن آتش کمک میکرد، ماری سمی دست پولس را گزید. گویا آن مار در میان چوبهای شناور دریا پنهان شده بود. هنگامی که چوبها را بر آتش میگذاشتند، افعی بر روی دستان پولس جهیده بود. مار به دست پولس چسبید، نه تنها دور دست او پیچید بلکه او را گزید.
۲۸:۴-۶ در ابتدا بومیان آنجا گمان بردند که پولس قاتلی است. گرچه او از حادثه غرق شدن کشتی جان سالم بدر برده بود، اما عدالت گریبانگیر او شده بود و او باید به زودی افتاده، میمرد. با این حال، اما هنگامی که نیش مار بر پولس تأثیری نگذاشت عقیده آنها برگشت و گمان بردند که خدایی است! این یکی دیگر از مثالهای واضح ناپایداری و بیثباتی دل و فکر انسان است.
۲۸:۷ رئیس املاک جزیره در آن هنگام شخصی به نام پوبلیوس بود. او در آن قسمت از جزیره که کشتی غرق شده بود زمینهای بسیاری داشت. این مقام ثروتمند رومی، پولس و دوستانش را طلبیده به مدت سه روز به مهربانی مهمانی نمود، به عبارتی دیگر، تا هنگامی که مقدمات فراهم کردن اقامتگاه برای سپری کردن زمستان برای آنها فراهم شود.
۲۸:۸ محبت این شخص غیریهودی بیپاسخ نماند. در همان هنگام، پدر او بیمار شده و تب و اسهال بر وی عارض شد. پولس نزد وی آمده و دعا کرده و دست بر او گذارده، او را شفا داد.
۲۸:۹-۱۰ خبر این معجزه شفابخش به سرعت در تمام جزیره انتشار یافت. در طول سه ماه آینده تمام بیماران را نزد پولس میآوردند و همه شفا مییافتند. اهالی ملیطه به هنگام وداع پولس و لوقا آنها را بسیار اکرام نمودند و هدایای بسیاری به آنها تقدم کردند که برای سفر آنها به روم بسیار مفید بودند و بدینسان از آنها قدردانی نمودند.
۲۸:۱۱ پس از اینکه سه ماه زمستان سپری شد، و میشد به سلامت دریانوردی را آغاز کرد، یوزباشی به همراه زندانیانش به کشتی اسکندریه.. ه زمستان را در جزیره بسر برده بود سوار شدند. کشتی علامت جوزا (برادران دو قلو) داشت، به عبارتی کاستور و پالوکس دریانوردان کافر آنها را حامیان خود میپنداشتند.
۲۸:۱۲-۱۴ آنها از مالت حدود هشت مایل دور شدند و به سراکوس، پایتخت سیسیل که در ساحل شرقی واقع شده بود رسیدند. کشتی سه روز در آنجا توقف نمود سپس به سوی ریغیون در جنوب شرقی ایتالیا، پیش رفت. پس از یک روز باد مطلوب جنوبی وزیده ملاحان را قادر ساخت ۱۸۰ مایل به سمت شمال در امتداد ساحل غربی ایتالیا حرکت کرده به پرطیولی، در ساحل شمالی خلیج ناپل برسند. پوطیولی در ۱۵۰ مایلی جنوب روم قرار داشت. پولس در آنجا برادران مسیحیان را یافته، و اجازه یافت به مدت هفت روز با آنها مشارکت داشته باشد.
۲۸:۱۵ ما نمیدانیم که چگونه خبر ورود پولس به پرطیولی به گوش ایمانداران در روم رسید. به هر جهت، گروه مختلفی از برادران به استقبال رفته بودند. گروهی چهل و سه مایل به سمت جنوب شرقی روم سفر کرده بودند تا بازار آپیاس برسند. گروه دیگر سی و سه مایل به سمت جنوب شرقی به سه دکان آمده بود. پولس از این استقبال محبتآمیز مقدسین در روم بسیار خوشحال شده و قوت قلب گرفت.
۲۸:۱۶ هنگامی که به روم رسیدند یوزباشی پولس را اجازت داد در یک منزل شخصی که با یک سپاهی محافظت میشد بماند.
د) تحت نظر بودن پولس و شهادت او بر یهودیان در روم (۲۸:۱۷-۳۱)
۲۸:۱۷-۱۹ پولس مطابق با خط مشی همیشگیاش ابتدا خواست به دیدن یهودیان برود و از این رو از رهبران مذهبی آنها دعوت به عمل آورد. چون در خانه اجارهای او جمع شدند، او در مورد دعوی خود به آنها شرح داد. او به آنها گفت گرچه هیچ عملی خلاف قوم یهود و رسوم آنها انجام نداده است، اما با این حال یهودیان اورشلیم او را برای محاکمه به دستهای رومیان تسلیم نمودند. مقامات غیریهودی نتوانستند جرمی در او بیابند و خواستند که او را آزاد کنند، اما هنگامی که یهودیان مخالفت نمودند، پولس مجبور شده بود به قیصر رفع دعوی نماید. او با این دعوی نمیخواست از امت خود شکایت کند. بلکه تا از خود دفاع نماید.
۲۸:۲۰ او به خاطر بیگناهی خود و اینکه بر علیه قوم یهود جرمی مرتکب نشده بود، رهبران یهودیان روم را گرد هم آورده بود. در حقیقت او به خاطر امید اسرائیل بود که بدان زنجیر بسته شده بود. همان گونه که قبلا هم شرح دادیم، امید اسرائیل اشارهای است به تحقق وعدههایی که به پاتریارخها داده شده بود، مخصوصاً وعده مسیح. وعده قیامت از مردگان نیز در تحقق این وعدهها نهفته بود.
۲۸:۲۱-۲۲ رهبران یهودی اقرار کردند که چیزی در مورد پولس رسول نمیدانند. آنها هیچ نوشتهای در حق پولس از یهودیه نیافته بودند، و هیچیک از یهودیان بر علیه او شکایتی مطرح نکرده بودند. با این حال آنها مایل بودند بیشتر از پولس بشنوند، زیرا آنها میدانستند که در هر جا از ایمان مسیحی بد میگفتند.
۲۸:۲۳ چندی بعد تعداد زیادی از یهودیان به منزل پولس آمدند تا از او بشنوند. او این فرصت را غنیمت شمرد و بر آنها در مورد ملکوت خدا شهادت میداد و درباره عیسی حجت میآورد. او برای این کار از تورات موسی و انبیاء از صبح تا شام نقل میکرد.
۲۸:۲۴ برخی به پیغام او ایمان آوردند، و بعضی ایمان نیاوردند (ایمان نیاوردن بسیار قویتر از نپذیرفتن ساده یک پیغام است).
۲۸:۲۵-۲۸ هنگامی که پولس دید باری دیگر انجیل از سوی ملت اسرائیل رد میشود، اشعیا ۶:۹ و ۱۰ را نقل نمود. آنجایی که نبی ماموریت یافت تا کلام را به قومی بشارت دهد که دلشان غلیظ شده، گوشهایشان کر، و چشمان آنها کور شده است. پولس باری دیگر این اندوه را در خود حس کرد که دارد به کسانی بشارت میدهد که نمیخواهند به آن گوش فرا دهند. با توجه به نپذیرفتن انجیل از سوی یهودیان، پولس اعلام نمود که انجیل را به امتها خواهد فرستاد، و بدانها اطمینان بخشید که امتها او را خواهند شنید.
۲۸:۲۹ یهودیان بیایمان در حالی که با یکدیگر مباحثه میکردند آنجا را ترک نمودند. همان گونه که کالون (Calvin) خاطرنشان میسازد، نقل قول پولس از این نبوت خدانشناسانی که مسیح را رد کردند، خشمگین ساخت. این عمل او خشم آنها را بر کسانی که ایمان آورده بودند برانگیخت. این اصلاحگر تفسیری مفید ارایه میدهد:
سرانجام، بیهوده است که شخص اعتراض نماید و بگوید انجیل مسیح موجب اختلاف نظر شد، چرا که پر واضح است اینها همه از لجاجت انسان سرچشمه میگیرد. و در حقیقت گاهی لازم است با کسانی که خدا را تحقیر میکنند جنگ کنیم تا از سلامتی او بهرهمند گردیم.
۲۸:۳۰ سپس پولس به مدت دو سال تمام، در رم و در خانه اجارهای خود ساکن بود و کسانی را که به دیدن او میآمدند خدمت مینمود. احتمالاً در همین زمان بود که رسالات خود به افسسیان، فیلیپیان، کولسیان و فیلمون را نگاشت.
۲۸:۳۱ او در این مدت از آزادی چشمگیری برخوردار بود، به ملکوت خدا موعظه مینمود و با کمال دلیری در امور عیسی مسیح خداوند بدون ممانعت تعلیم میداد.
بدینسان کتاب اعمال پایان مییابد. برخی بر این باورند که این کتاب به طور غیرمنتظره پایان مییابد. به هر جهت، تقسیمبندیای که در ابتدا ارایه کردیم، در اینجا به پایان میرسد. انجیل به اورشلیم، یهودیه، سامره و اکنون به دنیای امتها رسید.
وقایع زندگی پولس پس از کتاب اعمال را تنها میتوان از نوشتههای بعدی او دریافت.
به طور کلی بر این باورند که پس از دو سال اقامت در روم بالاخره دعوی او به نرون ارجاع داده شد و رأی برائت وی صادر گردید.
سپس او سفری را آغاز نمود که آن را به سفر چهارم بشارتی وی میشناسند. مکانهایی که احتمالاً او در این سفر ملاقات نمود میتواند به شرح ذیل باشد (گر چه لزوماً نمیتواند چنین باشد):
۱. کولسیه و افسس (فیلیپیان ۲۲)
۲. مکادونیه (۱ تیموتائوس ۱:۳، فیلیپیان ۱:۲۵؛ ۲:۲۴)
۳. افسس (۱ تیموتائوس ۳:۱۴)
۴. اسپانیا (رومیان ۱۵:۲۴)
۵. کریت (تیطس ۱:۵)
۶. قرنتس (۲ تیموتائوس ۴:۲۰)
۷. میلتوس (۲ تیموتائوس ۴:۲۰)
۸. زمستانی در نیکوپولیس (تیطس ۳:۱۲)
۹. تروآس (۲ تیموتائوس ۴:۱۳)
ما از این که او چرا، کی و کجا دستگیر شد اطلاعی نداریم، اما میدانیم که باری دیگر او را به عنوان یک زندانی به روم آوردند. این حبس او بسیار سختتر از حبس اول او بود (۲ تیموتائوس ۲:۹). بسیاری از دوستانش او را تنها گذاشتند (۲ تیموتائوس ۴:۹-۱۱) و میدانست که زمان مرگش نزدیک شده بود (۲ تیموتائوس ۴:۶-۸).
روایات حاکی از آن است که او در سال ۶۷ یا ۶۸ میلادی در روم گردن زده شد. برای تحسین پولس، سخنان او در ۲-قرنتیان ۴:۸-۱۰؛ ۶:۴-۱۰؛ ۱۱:۲۳-۲۸ را در کنار تفسیر ما در مورد این کلام الهامی مطالعه نمایید.
نکاتی در باب پیام کتاب اعمال
پس از مطالعه کتاب اعمال، بهتر است اصول و عملکرد کلیسای اولیه را مورد بازنگری قرار دهیم. ویژگی ایمانداران و کلیسای محلیای که عضو آن بودند چه بود؟
اول اینکه، مبرهن است که مسیحیان اولیه، پیش از هر چیز برای منافع خداوند عیسی زندگی میکردند. تمام دیدگاه آنها بر مسیح استوار بود. آنها قبل از هر چیز تنها برای شهادت دادن به نجات دهنده میزیستند، و با اشتیاق خود را به این کار سپرده بودند. در دنیایی که دیوانهوار در تلاش برای بقا به سر میبرد، شاگردان مسیحیان غیوری بودند که پیش از هر چیز ملکوت خدا و عدالت وی را جستجو میکردند. در نظر آنها، دعوت پرجلال او بر همه چیز مقدم بود.
جاوت با تحسین فراوان میگوید:
شاگردان با اشتیاق مقدس و پرشور تعمید یافتند از روی مذبح خدا ربوده شدند. آنها این آتش را از کسی داشتند که تمام اهداف امور دیگر از آن قدرت مییافتند. این آتش در جان پولس همچون تون آتشی در یک کشتی بزرگ بود که او را از میان طوفانها و اعماق فرو برنده عبور میداد. هیچ چیزی نمیتوانست مانع این مردان شود! هیچ چیز نمیتوانست مانع پیشروی آنها شود... الزامی شدید در تمام اعمال و سخنان آنها طنین انداز بود. آنها همه پرحرارت بودند و هم درخشان چرا که به قدرت روحالقدس تعمید یافته بودند.
پیغام آنها حول قیامت و جلال خداوند عیسی مسیح میچرخید. آنها شاهدان مسیح قیام کرده بودند. انسانها مسیح را کشته بودند، اما خدا او را از میان مردگان برخیزانید و بدو در آسمان جلال و اکرام بخشید. هر زانویی باید در برابر او خم میشد – او که جلال یافته بر دست راست خدا ایستاده بود. راه دیگری برای نجات وجود نداشت.
در محیطی سرشار از تنفر، خشم و حسادت شاگردان محبت را به همه نمایاندند. آنها جفاها را با محبت پاسخ گفتند و برای دشمنان خود دعا نمودند. محبت آنها نسبت به دیگر مسیحیان باعث شد دشمنان آنها بگویند: «بنگرید چقدر این مسیحیان یکدیگر را دوست دارند!»
ما به طور خاص چنین برداشت میکنیم که آنها با سرسپردگی تنها برای انتشار انجیل زیستند. آنها دارایی خود را از آن خود نمیدانستند، بلکه خود را ناظران خدا قلمداد میکردند. هر گاه که نیازی بود، سیل کمکها جاری میشد تا آن نیاز برآورده شود.
اسلحه جنگ آنها جسمانی نبود، بلکه در خدا قوی برای انهدام قلعهها. آنها دریافته بودند که آنها بر علیه رهبران مذهبی و سیاسی جنگ نمیکنند، بلکه باقدرتهای شریر در جایهای آسمانی. از این رو مسلح به ایمان، دعا و کلام خدا به پیش رفتند. برخلاف اسلام مسیحیت به زور متوسل نشد.
این مسیحیان اولیه جدای از دنیا میزیستند. آنها در دنیا بودند و نه از دنیا. آنها همواره با بیایمانان در تماس بودند تا شهادت دهند اما هیچگاه با شهوات گناهآلود دنیا مصالحه نکرده و به مسیح خیانت نکردند. آنها همچون زائران و بیگانگان، در سرزمینهای بیگانه سفر کردند تا برای دیگران برکت به همراه بیاورند، بدون اینکه خود را به آن ناپاک سازند.
آیا آنها درگیر مسایل سیاسی شدند تا شرارتهای اجتماعی دوره خود را معالجه نمایند. دیدگاه آنها این بود که تمام گناهان و بیعدالتیهای دنیا از ذات گناهآلود بشر سرچشمه میگرفت. برای معالجه این شرارتها، شخص باید به دنبال ریشهها میگشت. اصلاحات سیاسی و اجتماعی بدون اینکه بیماری را ریشهکن کند فقط عوارض را از میان برمیدارند. تنها انجیل میتواند به کُنه این موضوع دست یابد، و ذات شریر بشر را متحول سازد. و بدینسان آنها خود را مشغول راه علاج دوم نکرند. آنها گاه و بیگاه انجیل را بشارت دادند. به هر جا که انجیل قدم مینهاد زخمهای چرکین زدوده شده یا کاهش مییافت.
هنگامی که جفا بر آنها عارض میگشت، شگفتزده نمیشدند. آنها آموخته بودند که انتظار جفا را بکشند. آنها به جای اینکه درصدد انتقامجویی برآیند یا اینکه حق خود را باز پس گیرند، دعوی خود را نزد خدا که به عدالت داوری میکند بردند. آنها به جای اینکه از محکمهها بگریزند، دعا کردند که شجاعت یابند تا نام مسیح را اعلان نمایند.
هدف شاگردان بشارت به دنیا بود. برای آنها میان خانه و سفرهای بشارتی خارجی هیچ تمایزی وجود نداشت. دنیا مزرعه بود. فعالیت بشارتی آنها به همین جا ختم نمیشد، آنها راضی نمیشدند که جانها را به سوی مسیح هدایت نمایند و سپس آنها را به حال خود واگذارند. بلکه کسانی که ایمان میآوردند، در جماعتهای محلی مسیحی گرد هم میآمدند. آنها در جماعتها کلام را میآموخند، در دعا پرورش یافته و بدینسان در ایمان قوی میگشتند. سپس از آنها خواسته میشد این پیغام را به دیگران نیز برسانند.
تأسیس کلیساهای محلی باعث شد کار خداوند ادامه یابد و برای نواحی اطراف امداد بشارتی فراهم شود. این جماعتها خودجوش بودند، به عبارتی از نظر اداره امور، بشارت و مسایل مالی خودکفا بودند. هر جماعت مستقل از کلیساهای دیگر عمل میکرد، با این حال میان آنها مشارکت روحانی وجود داشت. و هر کدام از درون کلیسا پشتیبانی مالی میشد. پس سازمان مرکزی یا صندون اصلی وجود نداشت.
جماعتها در درجهی اول پناهگاه روحانی ایمانداران بودند تا مراکزی برای دستیابی به بیایمانان. فعالیتهای کلیسا شامل شکستن نان، عبادت، دعا، مطالعه کلام، و مشارکت بود. جلسات بشارتی در این جماعتها برگزار نمیشد بلکه هر جا که فرصت بشارت به بیایمانان فراهم بود – در کنایس، بازارها، زندانها، و خانه به خانه.
کلیسا در ساختمانهایی که بدین منظور ساخته شده بودند برگزار نمیشد، بلکه در خانههای ایمانداران. این امر باعث میشد کلیسا به هنگام جفا در یکجا متمرکز نباشند، بلکه به سرعت و به سادگی به «زیرزمینها» برود.
مسلماً در ابتدا چیزی به نام فرقه و دسته وجود نداشت، تمام ایمانداران، اعضای بدن مسیح و هر کلیسای محلی را به عنوان تجلی کلیسای جهانی میشناختند.
میان روحانیون و ایمانداران عادی هیچ تمایزی وجود نداشت. در یک جماعت تنها یک شخص اجازه تعلیم، بشارت، تعمید دادن یا اجرای مراسم شام خداوند را نداشت. همه این را میدانستند که هر ایمانداری عطای خاصی دارد، و برای به کار بردن آن عطا آزادی وجود داشت.
آن کسانی که عطای رسالت، نبوت، بشارت، شبانی و تعلیم را یافته بودند، در پی این نبودند که خود را تبدیل به یک مقام مهم و حیاتی در کلیسا کنند. وظیفه آنها این بود که مقدسین را در ایمان استوار سازند به طوری که آنها نیز قادر باشند هر روزه خداوند را خدمت نمایند. افرادی که در دوران عهد جدید عطایی داشتند به مسح روحالقدس تجهیز شده بودند. این باعث میشد که در این راه افرادی ساده و فراموش شده به کار گرفته شده و بر عصر خود تاثیری عظیم بگذارند. آنها به آن مفهومی که ما امروزه در فکر داریم «حرفهای» نبودند، بلکه واعظان امی که از بالا مسح یافته بودند.
اعلان پیغام انجیل در کتاب اعمال همواره با معجزات همراه بود – آیات و معجزات و عطایای گوناگون روحالقدس. در حالی که در ابتدا وجود معجزات بسیار چشمگیر است، اما میبینیم که تا به انتهای کتاب ادامه مییابد.
پس از اینکه کلیسای محلی شروع به فعالیت نمود، رسولان یا نمایندگان آنها کشیشان را منصوب نمودند – افرادی که ناظران روحانی بودند. این افراد گله را شبانی میکردند. در هر کلیسا چند کشیش وجود داشت.
واژهی «شماس» در کتاب اعمال تنها برای اشاره به یک مقام کلیسایی به کار نرفته است. با این حال فعل آن واژه برای توصیف خدماتی که برای خداوند انجام شده، چه روحانی و چه غیرروحانی به کار رفته است.
ایمانداران اولیه با غوطهور شدن در آب تعمید مییافتند. تصور رایج بر این بود که ایمانداران باید بلافاصله پس از ایمان آوردن تعمید مییافتند. در روز اول هفته شاگردان گرد هم میآمدند و با شکستن نان خداوند را به یاد میآوردند. احتمالاً این جلسه به مانند امروزه رسمی نبود. به نظر میرسد که آن چیزی شبیه یک وعده غذایی معمولی یا شام محبت بود.
کلیسای اولیه به دعا خو گرفته بود. این شریان حیاتی حضور خدا بود. دعاها صمیمانه، با ایمان، عمیق بودند. همچنین شاگردان روزه میگرفتند تا تمام قدرت آنها بدون هیچ مزاحمت یا سستی متمرکز امور روحانی شود.
انبیاء و معلمان کلیسای انطاکیه پس از دعا و روزه برنابا و سولس را به یک سفر بشارتی اعزام نمودند. این دو نفر پیش از این ماموریت نیز خداوند را خدمت میکردند. این عمل آنها به منزله انتصاب آنها نبود؛ بلکه رهبران انطاکیه اذعان داشتند که روحالقدس آنها را فراخوانده است. همچنین این عمل آنها حاکی از مشارکت عمیق جماعت ایمانداران با ماموریت برنابا و پولس بود.
کسانی که برای خدمات بشارتی اعزام میشدند، از سوی جماعت محلی خود رهبری و کنترل نمیشدند. ظاهراً آنها آزاد بودند تا هرگونه که روحالقدس آنها را هدایت میکند خدمت نمایند. اما آنها شرح خدمات خود را به کلیسا منعکس میکردند تا آنها نیز برکت یابند.
در این راستا، کلیسا نه یک مجموعه سازمان یافته، بلکه یک ارگان زنده بود که با هدایت خداوند حرکت میکرد. سرِ کلیسا، مسیح که در آسمان است، اعضا را هدایت میکرد و آنها نیز به دنبال این بودند که تعلیم بپذیرند و به ندای او حساس بوده هر جا که میگوید بروند. از این رو ما در کتاب اعمال به جای یک الگوی ثابتِ خدمتی یک الگوی انعطافناپذیر، و پویا مییابیم. بنابراین برای مدت زمان اقامت رسول در یک شهر یا ناحیه قاعده مشخصی وجود نداشت. پولس در تسالونیکی سه ماه ماند، اما در افسس سه سال. همه اینها به این بستگی داشت که چقدر طول میکشد تا مقدسین را استوار سازد به نحوی که خود بتوانند به دیگران خدمت نمایند.
برخی چنین میپندارند که رسولان متوجه شهرهای بزرگ بودند، تا در آنجا کلیساهایی تأسیس نمایند که از آن طریق پیغام انجیل در ناحیه اطراف آن گسترش یابد. اما آیا این صحت دارد؟ آیا رسولان چنین استراتژی ثابت و قطعی داشتند؟ یا آنها هر روزه به دنبال این بودند که از خداوند هدایت یابند. چه مراکز بزرگ باشند یا آبادیهای کماهمیت؟
مطمئناً یکی از درسهای بارزی که میتوانیم از کتاب اعمال بگیریم این است که ایمانداران اولیه هیشه به انتظار هدایت خداوند بودند. آنها همه چیز را به خاطر مسیح ترک کرده بودند. آنها هیچکس و هیچ چیزی نداشتند جز خود خداوند. از این رو آنها هر روزه به انتظار هدایتهای او بودند و هیچگاه ناامید نبودند.
گویا اینکه روال خادمین مسیحی دورهگرد این بود که دو نفری سفر کنند. همراه غالباً خادم جوانی بود که دوره کارآموزی خود را طی میکرد. رسولان دایماً به دنبال جوانان وفاداری بودند که بتوانند آنها را تعلیم دهند.
غالباً خادمین خداوند خودکفا بودند، به عنوان مثال پولس خیمهدوزی میکرد و گاهی اوقات نیز هدایای ایمانداران کلیسا نیازهای آنان را رفع میکرد.
نکته جالب توجه دیگر این است که مقدسین رهبران روحانی خود را به رسمیت میشناختند. روحالقدس بود که به آنها قدرت میداد تا با اقتدار سخن گویند. و این همان روحالقدس بود که به دیگر ایمانداران این انگیزه روحانی صحیح را میبخشید که مطیع آنها باشند.
شاگردان تا حدی از دولت وقت خود اطاعت میکردند. و این زمانی که آنها از بشارت انجیل منع میشدند از این حد میگذشتند. سپس آنها به جای انسان از خدا اطاعت میکردند. هنگامی که مقامات دولتی آنها را مجازات میکردند، آنها بدون مقاومت آن را تحمل میکردند و حتی لحظهای هم بر علیه دولت به پا نمیخاستند.
انجیل ابتدا به یهودیان بشارت داده شد، پس از اینکه قوم اسرائیل آن را نپذیرفت، خبرخوش به گوش امتها رسید. فرمانِ «ابتدا به یهود» از نظر تاریخی در کتاب اعمال تحقق یافت. امروزه یهودیان نیز به مانند غیریهودیان براساس یک اصل در مقابل خدا قرار میگیرند – هیچ تفاوتی نیست، «زیرا همه گناه کردهاند و از جلال خدا قاصر میآیند.»
در خدمات کلیسای اولیه قدرت عظیمی وجود داشت. گرچه مردم از خشم خدا میترسیدند اما به سادگی اعتراف نمیکردند که مسیحی هستند. گناه در کلیسا به سرعت آشکار میشد و در برخی موارد خدا آن را مجازات میکرد به عنوان مثال حنانیا و سفیره.
آخرین و پایدارترین اصلی که از کتاب اعمال میجوشد این است: اگر ما از الگوی کلیسای اولیه در ایمان، وقف، سرسپردگی و خدمت خستگیناپذیر پیروی نماییم، بشارت انجیل در عصر ما به تمام دنیا اعلان میشد.