اعمال رسولان
فصل ۴
۱ و چون ایشان با قوم سخن میگفتند، کَهَنَه و سردار سپاهِ هیکل و صدّوقیان بر سر ایشان تاختند،
۲ چونکه مضطرب بودند از اینکه ایشان قوم را تعلیم میدادند و در عیسی به قیامت از مردگان اعلام مینمودند.
۳ پس دست بر ایشان انداخته، تا فردا محبوس نمودند زیرا که آن، وقتِ عصر بود.
۴ امّا بسیاری از آنانی که کلام را شنیدندایمان آوردند و عدد ایشان قریب به پنج هزار رسید.
۵ بامدادان رؤسا و مشایخ و کاتبان ایشان در اورشلیم فراهم آمدند،
۶ با حنّای رئیس کَهَنَه و قیافا و یوحنّا و اسکندر و همهٔ کسانی که از قبیله رئیس کَهَنَه بودند.
۷ و ایشان را در میان بداشتند و از ایشان پرسیدند که شما به کدام قوّت و به چه نام این کار را کردهاید؟
۸ آنگاه پطرس از روحالقدس پر شده، بدیشان گفت، ای رؤسای قوم و مشایخ اسرائیل،
۹ اگر امروز از ما بازپرس میشود دربارهٔ احسانی که بدین مرد ضعیف شده، یعنی به چه سبب او صحّت یافته است،
۱۰ جمیع شما و تمام قوم اسرائیل را معلوم باد که به نام عیسی مسیح ناصری که شما مصلوب کردید و خدا او را از مردگان برخیزانید، در او این کس به حضور شما تندرست ایستاده است.
۱۱ این است آن سنگی که شما معماران آن را ردّ کردید و الحال سرِ زاویه شده است.
۱۲ و در هیچکس غیر از او نجات نیست زیرا که اسمی دیگر زیر آسمان به مردم عطا نشده که بدان باید ما نجات یابیم.
۱۳ پس چون دلیری پطرس و یوحنّا را دیدند و دانستند که مردم بیعلم و اُمّی هستند، تعجّب کردند و ایشان را شناختند که از همراهان عیسی بودند.
۱۴ و چون آن شخص را که شفا یافته بود با ایشان ایستاده دیدند، نتوانستند به ضدّ ایشان چیزی گویند.
۱۵ پس حکم کردند که ایشان از مجلس بیرون روند و با یکدیگر مشورت کرده، گفتند
۱۶ که با این دو شخص چه کنیم؟ زیرا که بر جمیع سکنه اورشلیم واضح شد که معجزهای آشکار از ایشان صادر گردید و نمیتوانیم انکارکرد.
۱۷ لیکن تا بیشتر در میان قوم شیوع نیابد، ایشان را سخت تهدید کنیم که دیگر با هیچکس این اسم را به زبان نیاورند.
۱۸ پس ایشان را خواسته، قدغن کردند که هرگز نام عیسی را بر زبان نیاورند و تعلیم ندهند.
۱۹ امّا پطرس و یوحنّا در جواب ایشان گفتند، اگر نزد خدا صواب است که اطاعت شما را بر اطاعت خدا ترجیح دهیم، حکم کنید.
۲۰ زیرا که ما را امکان آن نیست که آنچه دیده و شنیدهایم، نگوییم.
۲۱ و چون ایشان را زیاد تهدید نموده بودند، آزاد ساختند چونکه راهی نیافتند که ایشان را معذّب سازند بهسبب قوم زیرا همه بهواسطهٔ آن ماجرا خدا را تمجید مینمودند،
۲۲ زیرا آن شخص که معجزه شفا در او پدید گشت، بیشتر از چهل ساله بود.
۲۳ و چون رهایی یافتند، نزد رفقای خود رفتند و ایشان را از آنچه رؤسای کَهَنَه و مشایخ بدیشان گفته بودند، مطّلع ساختند.
۲۴ چون این را شنیدند، آواز خود را به یکدل به خدا بلند کرده، گفتند، خداوندا، تو آن خدا هستی که آسمان و زمین و دریا و آنچه در آنها است آفریدی،
۲۵ که بهوسیلهٔ روحالقدس به زبان پدر ما و بندهٔ خود داود گفتی، چرا امّتها هنگامه میکنند و قومها به باطل میاندیشند؛
۲۶ سلاطین زمین برخاستند و حکّام با هم مشورت کردند، برخلاف خداوند و برخلاف مسیحش.
۲۷ زیرا که فیالواقع بر بندهٔ قدّوس تو عیسی که او را مسح کردی، هیرودیس و پنطیوس پیلاطس با امّتها و قومهای اسرائیل با هم جمع شدند،
۲۸ تا آنچه را که دست و رأی تو از قبل مقدّر فرموده بود، بجا آورند.
۲۹ و الآنای خداوند، به تهدیدات ایشان نظر کن و غلامان خود را عطا فرما تا به دلیری تمام به کلام تو سخن گویند،
۳۰ به دراز کردن دست خود، بجهت شفا دادن و جاری کردن آیات و معجزات به نام بندهٔ قدّوس خود عیسی.
۳۱ و چون ایشان دعا کرده بودند، مکانی که در آن جمع بودند به حرکت آمد و همه به روحالقدس پر شده، کلام خدا را به دلیری میگفتند.
۳۲ و جمله مؤمنین را یک دل و یک جان بود، بهحدّی که هیچ کس چیزی از اموال خود را از آنِ خود نمیدانست، بلکه همهچیز را مشترک میداشتند.
۳۳ و رسولان به قوّت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت میدادند و فیضی عظیم بر همگی ایشان بود.
۳۴ زیرا هیچکس از آن گروه محتاج نبود زیرا هر که صاحب زمین یا خانه بود، آنها را فروختند و قیمت مَبیعات را آورده،
۳۵ به قدمهای رسولان مینهادند و به هر یک بقدر احتیاجش تقسیم مینمودند.
۳۶ و یوسف که رسولان او را برنابا، یعنی ابنالوعظ لقب دادند، مردی از سبط لاوی و از طایفه قپرسی،
۳۷ زمینی را که داشت فروخته، قیمت آن را آورد و پیش قدمهای رسولان گذارد.
ج) جفا بر کلیسا و رشد و گسترش آن (۴:۱ – ۷:۶۰)
۴:۱-۴ اولین جفا بر کلیسای نوپا نزدیک بود. در حقیقت منشأ آن رهبران مذهبی بودند. کاهنان، سردار سپاه هیکل و صدوقیان بر رسولان تافتند.
اسکروجی (Scroggie) بر این باور است که کاهنان نمایانگر تعصب مذهبی هستند؛ سردار سپاه هیکل نماد خصومت سیاسی و صدوقیان نماد بیایمانی ناشی از عقلگرایی. صدوقیان آموزه قیامت را انکار مینمودند. این امر موجبات مخالفت آنها با رسولان را فراهم میکرد، چرا که قیامت مفهوم کلیدی بشارت رسولان بود! اسپورجیون در این خصوص شباهتی مشاهده میکند:
همان گونه که میدانید صدوقیان مکتبی گسترده، متفکران لیبرال و پیشرفته و تفکر مدرن روزگار خود بودند. اگر شما کنایهای نیشدار، طعنه یا عملی خشن میخواهید، من این آقایان دست و دلباز را به شما توصیه میکنم. آنها با هر شخصی، خالی از تعصب رفتار میکنند، مگر کسانی که مدافعان حقیقت هستند؛ غلظتِ تلخی آنها در برابر حقیقت حتی از افسنتین و زرداب هم بیشتر است. آنها نسبت به برادران خطاکار خود آن قدر آزاداندیش هستند که یارای تحمل مبشرین کلام را ندارند.
رهبران از اینکه رسولان به مردم تعلیم میدادند به خشم آمده بودند؛ آنها گمان میکردند تعلیم دادن حق انحصاری آنها است. پس آنها نیز از اعلان قیامت عیسی از مردگان به خشم آمدند. اگر عیسی از میان مردگان قیام کرده بود، صدوقیان در نزد مردم بیاعتبار میشدند.
عبارت قیامت از مردگان در آیه ۲ بسیار حائز اهمیت است؛ زیرا که این آیه قیامت همگان از مردگان در پایان دنیا را نفی میکند. این عبارت و دیگر عبارات از قیامت از میان مردگان سخن میگویند. به عبارتی دیگر برخی قیام خواهند کرد و دیگران (بیایمانان) تا مدتی بعد در قبر باقی خواهند ماند.
رهبران تصمیم گرفتند رسولان را تا روز بعد به نوعی در بازداشت نگه دارند چرا که بسیار دیر شده بود (معجزه شفا در باب ۳ در حدود ساعت ۳ بعدازظهر رخ داده بود).
علی رغم مخالفتهای مقامات رسمی، بسیاری از مردم به سوی خداوند بازگشتند. حدود پنج هزار مرد به جماعت مسیحیان افزوده شدند (یونانی adres : مردان). مفسران بر سر این موضوع که آیا این پنج هزار نفر شامل آن سه هزار نفری که در روز پنطیکاست ایمان آوردند بودند یا خیر، اختلاف نظر دارند. این رقم زنان و فرزندان را شامل نمیشود.
۴:۵-۶ بامدادان، شورای مذهبی که به سانهدرین معروف بودند، بر مسند محکمه بازجویی نشسته، خواستند فعالیتهای دردسرزای آنها را متوقف نمایند. آنها تنها توانستند فرصتی دیگر به رسولان دهند تا بر مسیح شهادت دهند!
در میان روسا، مشایخ و کهنه افراد زیر به چشم میخوردند:
۱. حنا رئیس کهنه، که قبلاً خداوند را به نزد او برده بودند. او قبلاً رئیس کهنه بود اما شاید در اینجا از روی احترام این عنوان را به او دادهاند.
۲. قیافا، داماد حنا که ریاست محاکمه خداوند را به عهده داشت.
۳. یوحنا و اسکندر که درباره آنها چیزی نمیدانیم.
۴. تمام کسانی که از قبیله رئیس کهنه بودند، یعنی تمام کسانی که از تبار کاهنان بودند.
۴:۷ محکمه با این سوال آغاز شد که به کدام قوت و به چه نام این معجزه را انجام دادهاید. پطرس برای سومین بار متوالی اقدام به اعتراف به مسیح در اورشلیم و در نظر همگان نمود. این فرصت خوبی بود تا بشارت انجیل را به گوش تشکیلات مذهبی برساند و او با اشتیاق و بدون ترس این کار را کرد.
۴:۸-۱۲ ابتدا او به آنها یادآوری نمود که از این سبب ناخشنود هستند که به این مرد ضعیف احسانی شده است. گرچه پطرس به این موضوع اشارهای نکرد، اما مردی که شفا یافته بود همیشه در مقابل درب هیکل گدایی میکرد، و روسا هیچگاه نتوانسته بودند او را شفا دهند. سپس پطرس اعلان نمود که در نام عیسی مسیح ناصری همان کسی که مصلوب شده بود این مرد شفا یافت، و بدینسان همگان را در بهت و حیرت فرو برد. خدا عیسی را از مردگان برخیزانیده بود و این معجزه نیز به قدرت او انجام شده بود. یهودیان در اهداف و برنامههای خود جایی برای عیسی نداشتند، از این رو او را رد کرده و مصلوب نمودند. اما خدا او را از مردگان برخیزانید و به آسمان برافراشت.سنگی که رد شد، همان سر زاویه گشت، سنگی که وجودش برای بنای ساختمان ضروری است. وجود مسیح نیز حیاتی است. بدون اونجات ممکن نیست. اسمی دیگر عطا نشده که بدان نجات مهیا شود، و تنها به این نام است که باید ما نجات یابیم.
به هنگام مطالعهی آیات ۸-۱۲ باید به یاد داشته باشیم که این سخنان از زبان کسی صادر میشود که سه بار با دشنام و سوگند خداوند را انکار کرده بود.
۴:۱۳ مذهب خشک و بیروح هیچگاه یارای تحمل بشارت پُر جوش و خروش را ندارد که در زندگی و دلهای مردم ثمره میآورد. رهبران قوم از اینکه میدیدند مردم بیعلم و امی بر جامعه تاثیری مثبت میگذارند و حال اینکه خود با تمام حکمتی که داشتند بر جسم و خون تسلطی ندارند، در بهت و حیرت فرو رفته بودند.
در عهد جدید میان قشر روحانی و غیرروحانی تمایزی نمیبینیم. این تمایز را رومانیسم (Romanism) عرضه کرده بود. جان هاس (John Huss) در چکسلواکی به خاطر آموزهی کهانت تمام ایمانداران جان خود را در این راه نهاد، و امروزه نماد کار هاس را در پیالهی مشارکت که بر روی کتابمقدس باز میگذارند میتوان مشاهده نمود. قدرت پویای کلیسای اولیه همین کهانت شاهانه و شاهد بودن هر ایماندار بود. انجیلِ فیض خدا بدون کمک هیچیک از تجهیزات و امکانات امروزی، همچون سیستم حمل و نقل یا ترجمه و انتشار کلام تمامی امپراطوری آن روزگار را به لرزه درآورد، تا حدی که مقدسینی در دربار قیص نیز یافت میشدند. امروز خدا ما را میخواند تا به همان مسیحیت اولیه بازگردیم.
سانهدرین از دلیری پطرس و یوحنا شگفت زده شدند و چون پی بردند که همان ماهیگیران بیعلم جلیلی هستند خواستند از آنها بگذرند. اما خویشتنداری، اقتدار و دلیری رسولان باعث شد که آنها به عیسی و محاکمه او بیاندیشند. آنها علت دلیری رسولان را در این دانستند که ایشان از همراهان عیسی بودند، اما دلیری آنها به این سبب بود که از روحالقدس پرگشته بودند.
۴:۱۴-۱۸ حضور آن مفلوج شفا یافته در محکمه نیز برای آنها چندان خوشایند نبود. نمیتوانستند انکار کنند که معجزهای رخ نداده است.
جِی. اچ. جاوت (J. H. Jowett) مینویسد:
ممکن است انسانها با استدلالهای زیرکانه با شما به مقابله بپردازند. شاید با این استدلالها به سادگی شکست بخورید. اما استدلال یک زندگی نجات یافته هیچگاه شکست نمیخورد. «با دیدن مردی که شفا یافته و در صحت و سلامت در کنارشان ایستاده بود، دیگر حرفی برای گفتن نداشتند.»
آنها برای اینکه بر سر تصمیم نهایی به بحث بپردازند موقتاً پطرس و یوحنا را از اتاق بیرون کردند. مشکل این بود که آنها نمیتوانستند رسولان را به خاطر احسانی که در حق آن مرد کرده بودند مجازات نمایند؛ اما از سویی دیگر اگر در مقابل این اشخاص افراطی نمیایستادند، با از دست دادن پیروان خود ضربه مهلکی بر آنها وارد میآمد. از این رو تصمیم گرفتند پطرس و یوحنا را از سخن گفتن درباره عیسی چه به طور خصوصی و چه در ملاعام منع نمایند.
۴:۱۹-۲۰ پطرس و یوحنا نمیتوانستند با این محدودیت کنار بیایند. آنها پیش از هر چیز در برابر خدا مسئول بودند و نه انسان. اگر واقعاً حق با آنها بود روسا باید عمل آنها را میپذیرفتند. رسولان قیام و صعود مسیح را به چشم خود دیده بودند. هر روز در پای تعالیم او نشسته بودند. آنها مسئولیت داشتند به خداوند و نجات دهنده خود عیسی مسیح شهادت دهند.
۴:۲۱-۲۲ ضعف روسا را در مجازات نکردن رسولان میبینیم؛ تمام قوم میدانستند که معجزهای رخ داده است. آن مرد لنگ را که شفا یافته بود، همگان میشناختند، چرا که وضعیت اسفناک او سالهای سال در مقابل چشمان قوم بود. از این رو تنها کاری که سانهدرین میتوانست انجام دهد این بود که رسولان را تهدید نموده و آنها را رها کند.
۴:۲۳ به محض اینکه مقامات یهودی رسولان را رها ساختنند، آنها بیدرنگ نزد دیگر ایمانداران رفتند، چرا که این غریزه فرزندان خدا است. آنها با جماعت مشتاقی که دور هم جمع شده بودند و تنها جرم آنها مسیح بود به مشارکت پرداختند. از این رو یکی از سنگ محکهای شخصیت مسیحی در تمام دوران کلیسا این است که ببینیم که شخص مسیحی با چه کسانی و در کجا به مشارکت میپردازند.
۴:۲۴-۲۶ مقدسین به محض شنیدن این رخداد، نزد خداوند دعا نمودند. آنها برای مخاطب ساختن خدا در دعایشان از واژهای که معنای «خداوند مطلق» میدهد استفاده میکردند، واژهای که به ندرت در عهد جدید به کار رفته است، و پیش از هر چیز او را به عنوان خالق همه چیز شکر نمودند (خالقی که از مخلوقات خود که در مقابل حقیقت او میایستند برتر است). سپس سخنان داود در مزمور ۲ را به زبان آوردند، داود در این آیه با قوت روحالقدس از مخالفت سلاطین و پادشاهان در برابر مسیح او سخن میگوید. در حقیقت این مزمور اشاره دارد به زمانی که مسیح به جهت برقراری پادشاهی خود میآید و سلاطین و حکام مانع تحقق اهداف او میشوند. اما مسیحیان اولیه پی بردند که شرایط آنها در آن روز با سخنان داود بسیار شباهت داشت و از این رو کلام او را به کار بردند. همان گونه که گفته شده است، آنها با مهارت الهی خود کلام مقدس را به دعاهای خود پیوند زدند و بدین وسیله روحانیت حقیقی خود را نشان دادند.
۴:۲۷-۲۸ کاربرد مزموری که نقل شد را در این آیات میبینیم. درست در همانجا یعنی اورشلیم که رومیان و یهودیان بر علیه بنده قدوس خدا، عیسی جمع شده بودند. هیرودیس نماینده یهودیان بود و پیلاطس به نمایندگی از امتها عمل نمود. اما آیه ۲۸ شگفتی همگان را برمیانگیزد. انتظار میرود که حاکمان با یکدیگر جمع شده تا نیات باطل دل شریر خود را به انجام رسانند. اما این آیه به ما میگوید آنها با هم جمع شدند تا آنچه را که دست و رأی خدا از قبل مقدر فرموده بود، بجا آورند. ماتسون این آیه را چنین شرح میدهد:
مسأله اینجاست که تلاش آنها در جهت مخالفت با ارادهی الهی، به عملی در راستای اراده خدا تبدیل شد... آنها با یکدیگر جمع شده بر علیه مسیح شورا نمودند؛ اما خود نمیدانستند که با این پیمان بر جلال مسیح افزودند... خدای ما امواجی را که بر علیه او به پا میخیزند سرکوب نمیکند، بلکه بر آنها سوار میشود و در میان آنها کار میکند.
۴:۲۹-۳۰ مسیحیان با ابراز نمودن اعتماد خود به قدرت برتر خدا از او سه چیز میخواستند:
۱. به تهدیدات ایشان نظر کن. آنها نمیخواستند که به خدا تحمیل کنند که چگونه آنها را مجازات نماید، بلکه این کار را به عهده او گذاشتند.
۲. غلامان خود را عطا فرما... دلیری. سلامت جسمی آنها مسأله اصلی نبود، بلکه جسارت در بشارت کلام در درجهی اول اهمیت قرار داشت.
۳. دراز کردن دست خود به جهت شفا. خدا با آیات و معجزاتی که به نام عیسی به انجام میرسید، بشارت انجیل را تایید مینمود.
۴:۳۱ چون ایشان دعا کرده بودند، آن مکان به حرکت آمد؛ نشانهای فیزیکی از حضور قدرت روحالقدس در آنجا بود.همه به روحالقدس پُر شدند که نشانهای است از اطاعت آنها از خداوند و سلوک آنها در نور و سرسپردگی آنها در برابر خدا. آنها کلام خدا را به دلیری میگفتند که پاسخ واضحی است به دعای آنها در آیه ۲۹.
در کتاب اعمال بارها از پری روحالقدس سخن به میان آمده است. به اهداف یا پیامدهای آن توجه نمایید.
۱- سخن گفتن (۲:۴؛ ۴:۸ و در اینجا).
۲- خدمت کردن (۶:۳).
۳- شبانی کردن (۱۱:۲۴).
۴- توبیخ نمودن (۱۳:۹).
۵- جان خود را دادن (۷:۵۵).
۴:۳۲-۳۵ هنگامی که دل آنان از محبت مسیح شعلهور گردید، آنها نیز محبت خود را به یکدیگر ابراز کردند. تجلی این محبت در دادن است. از این رو ایمانداران اولیه واقعیت زندگی مشترک خود در مسیح را با شریک شدن در اموال یکدیگر ظاهر ساختند. آنها به جای اینکه با خودخواهی اموال خود را حفظ نمایند، اموال خود را از آن تمام جماعت ایمانداران میدانستند. هر گاه در جایی احتیاجی بود، زمین یا خانه خود را فروخته عواید آن را به رسولان تقدیم مینمودند تا آنها آن را توزیع نمایند. نکته حائز اهمیت این است که هر گاه احتیاجی پدید میآمد اموال خود را تقسیم مینمودند؛ و این عمل آنها سلیقهای و مختص یک زمان مشخص نبود.
اف. دبلیو. گرانت (F. W. Grant) چنین شرح میدهد:
از این رو این امر نه یک حرکت عمومی در جهت ترک اموال شخصی، بلکه محبتی بود که از بخشیدن به دیگران مضایقه نمیکرد. این غریزه دل آنها بود که اموال حقیقی خود را در آن قلمرویی مییافتند که مسیح در آنجا قیام کرده بود.
تفسیر امروزی اف. ای. مارش (F. E. Marsh) در این مورد گرچه کنایهآمیز است، ولی در کمال تأسف حقیقت دارد:
شخصی در مورد تضاد کلیسای اولیه و مسیحیت امروزه گفته است: «اگر لوقای انجیل نگار به جای مسیحیت اولیه، مسیحیت امروزی را توصیف مینمود، باید جملهبندی خود در اعمال ۴:۳۲-۳۵ را بدین شکل تغییر میداد:... و جمله مومنین را دل و جانی سخت بود، به حدی که همه اموال خود را از آن خود میدانستند و همه چیز را بر طبق مد رایج داشتند. و به قدرت عظیم به جذابیت این دنیا شهادت میدادند. و خودخواهی عظیم بر آنها بود. و در میان آنها بسیاری بودند که محبت نداشتند، چرا که بسیاری از آنها صاحب زمین بوده و حتی بیشتر نیز میخریدند، و گاهی اوقات قسمت ناچیزی را وقف جامعه میکردند، تا نامهایشان در روزنامهها اعلان شود، و هر کس بر طبق خواسته دل خود مورد تمجید قرار میگرفت.»
قدرت اسرارآمیزی در زندگی آنها که کاملا آن را وقف خداوند کرده بودند به چشم میخورد. از این رو آیه ۳۳ بر حسب تصادف یا اتفاق نیست، و رسولان به قوت عظیم به قیامت عیسی خداوند شهادت میدادند و فیض عظیم بر همگی ایشان بود. به نظر میرسد هرگاه خدا افرادی را میبیند که تمام اموال خود را وقف او میکنند، به شهادت آنها قوت و جذابیت قابل توجهی میبخشد.
بسیاری استدلال میکند که تقسیم اموال با یکدیگر یک مرحلهی گذرا در کلیسای اولیه بوده و نمیتوان اکنون آن را به عنوان الگو به کار گرفت. چنین استدلالی نمایانگر فقر روحانی ما است. اگر قدرت پنطیکاست را در خود داشتیم، ثمرات آن نیز در زندگی ما نمایان میشد.
رایری خاطر نشان میسازد:
این اثر نظام اشتراکی مسیحیت نیست، فروش اموال کاملاً داوطلبانه بود (آیه ۳۴). حق مالکیت برچیده نشده بود. تا هنگامی که شخص داوطلبانه اموال خود را به رسولان نمیداد، جماعت بر ثروت او تسلطی نداشت. توزیع آن نیز بین همه برابر نبود، بلکه بر طبق نیاز اشخاص. در میان آنها اصول نظام اشتراکی (کمونیستی) حاکم نیست. این امر تصویری شایسته از بخشش مسیحیت است.
به دو نشانهی یک کلیسای بزرگ در آیه ۳۳ توجه نمایید: قوت عظیم و فیض عظیم. وانس هافنر (Vance havner) چهار نشانهی دیگر را نیز بدان میافزاید: خوفی شدید (۵:۵،۱۱)؛ جفای شدید (۸:۱)؛ شادی عظیم (۸:۸؛ ۱۵:۳)؛ جمعی کثیر که ایمان آوردهاند (۱۱:۲۱).
۴:۳۶-۳۷ این آیات مقدمه باب ۵ را شکل میدهند. سخاوت برنابا در تضاد کامل با ریاکاری حنانیا به تصویر کشیده شده است. یوسف ملقب به برنابا که یک لاوی بود در حالت عادی نمیتوانسته مالک زمینی باشد. خداوند، نصیب لاویان بود. اینکه او چگونه و چرا این زمین را به دست آورده برای ما در هالهای از ابهام است. اما میدانیم که شریعت محبت چنان باقوت در زندگی ابنالوعظ کار میکرد که او زمین خود را فروخته و قیمت آن را پیش قدمهای رسولان گذارد.