Hanauma Bay

۷:‏ ۱-‏۸ این عبارات آغازین ما را به ابتدای قوم اسرائیل می‌‌برد. کاملاً مشخص نیست که چرا به تفصیل به تاریخ ابراهیم می‌‌پردازد، اما شاید علل آن چنین باشد:‏

۱. تا نشان دهد که چقدر استیفان به ملت اسرائیل علاقه دارد.

۲. تا سرگذشت زندگی یوسف و موسی را نمونه­ای از طرد شدگی مسیح معرفی کند.

۳. تا نشان دهد که گرچه پرستش ابراهیم محدود به مکان خاصی نبود اما پرستش او مقبول خدا افتاد (استیفان متهم شده بود به اینکه بر علیه هیکل سخن گفته است – «این مکان مقدس»).

نکات برجسته‌ی زندگی‌‌نامه‌ی ابراهیم به شرح ذیل هستند:‏

۱. دعوت خدا از او در بین­النهرین (آیات ۲ و ۳).

۲. سفر او به حران و سپس به کنعان (آیه ۴).

۳. وعده‌­ای که خدا در مورد اعطای زمین به ابراهیم داد، گرچه خود پارتریارخ آن را دریافت نکرد – چرا که با خرید مقبره مکفیله این را ثابت نمود (آیه ۵)، ولی تحق این وعده هنوز به آینده تعلق دارد (عبرانیان ۱۱:‏۱۳-‏۴۰).

۴. پیش بینی خدا از اسارت اسرائیل در مصر و رهایی آنها (آیات ۶ و ۷). هر دو قسمت این پیش بینی توسط مردانی که از سوی قوم طرد شدند به تحقق پیوست :‏ یوسف (آیات ۹-‏۱۹)؛ موسی (آیات ۲۰-‏۳۶). چهارصد سالی که در آیه‌ی ۶ و پیدایش ۱۵:‏۱۳ اشاره شده، زمانی است که قوم یهود در مصر در اسارت بودند. چهارصد و سی سالی که در خروج ۱۲:‏۴۰ و غلاطیان ۳:‏۱۷ ذکر شده، از رسیدن یعقوب و خانواده‌­اش به مصر آغاز می‌شود. و با خروج قوم از مصر و اعطای شریعت پایان می‌‌یابد. اسرائیلیان در طول سی سال اول در مصر تحت جفا نبودند و در حقیقت با آنها همچون خاندان دربار رفتار می‌‌شد.

۵. عهد ختنه (آیه ۸ الف).

۶. تولد اسحاق، سپس یعقوب، و دوازده پدر قوم (آیه ۸ ب). البته این عبارت خود داستان را به یوسف، یکی از دوازده پسر یعقوب پیوند می‌دهد.

۷:‏۹-‏۱۹ در میان تمام نمونه‌­های مسیح درعهد عتیق، یوسف یکی از باارزش‌ترین و گرانبهاترین آنها است. اگر چه به طور واضح این امر بیان نشده، مطمئناً یهودیان روزگار استیفان به هنگام شنیدن مراحل زندگی یوسف و مقایسه آن با عیسی ناصری و رفتار آنها با وی، انگشت اتهامی را که به سوی آنها بود می‌‌دیدند!

۱. برادران یوسف وی را به مصر فروختند (آیه ۹).

۲. همان کسی که طرد شد در مصر به قدرت و جلال رسید (آیه ۱۰).

۳. برادران یوسف به سبب قحطی به مصر پناه آوردند، اما برادر خود را بجا نیاوردند (ایات ۱۱ و ۱۲).

۴. در کرت دوم یوسف خود را به برادرانش شناسانید. از این رو طرد شده، نجات دهنده‌ی خانواده خود می‌‌گردد (آیه ۱۳ و ۱۴). توجه نمایید که ظاهراً بین هفتاد و پنج تنی که در آیه‌ی ۱۴ بدان اشاره شد و هفتاد تنی که در پیدایش ۴۶:‏۲۷ ذکر شده، تناقضی وجود دارد. استیفان ترجمه‌ی یونانی پیدایش ۴۶:‏۲۷ و خروج ۱:‏۵ را مدنظر داشت که در آن هفتاد و پنج تن ثبت شده است. اما متن عبری هفتاد تن را ثبت نموده که نشان می‌دهد شیوه‌ی شمارش اعضای خانواده در دو فرهنگ عبری و یونانی تفاوت دارد.

۵. مرگ و تدفین پدران قوم در سرزمین کنعان (آیات ۱۵ و ۱۶). مشکل دیگری نیز در این آیه به چشم می‌‌خورد. در اینجا می‌خوانیم که ابراهیم مقبره‌­ای را از بنی‌‌حمور خریده بود. پیدایش ۲۳:‏۱۶-‏۱۷ به ما می‌گوید که ابراهیم مقبره‌ی مکفیله را از بنی‌‌حت در حبرون خریداری نمود. یعقوب در شکیم زمینی از بنی‌‌حمور خرید (پیدایش ۳۳:‏۱۹). در این مورد چند گزینه وجود دارد:‏ (۱) ممکن است ابراهیم در شکیم نیز زمینی خریده و یعقوب بعداً آن زمین را دوباره در شکیم خریداری کرده باشد (۲) شاید استیفان نام ابراهیم را برای اشاره به فرزند ابراهیم یعنی یعقوب به کار برده باشد (۳) شاید استیفان به خاطر ایجاز کلام این دو خریداری را که ابراهیم و یعقوب انجام داده‌­اند یکی کرده است.

۶. رشد خانواده یعقوب در مصر و بردگی آنها پس از مرگ یوسف (آیات ۱۷-‏۱۹). البته این موضوع ما را برای مرحله بعدی استدلال استیفان یعنی رفتاری که قوم با موسی کردند آماده می‌‌سازد.

۷:‏۲۰-‏۴۳ استیفان با شجاعت قاطعانه خود روشن می‌‌سازد که یهودیان حداقل در دو مورد نجات دهنده‌­ای را که خدا جهت نجات آنها فرستاده بود رد کردند. برهان دوم او موسی است. استیفان متهم شده بود به اینکه بر علیه موسی سخنان کفرآمیز گفته است (۶:‏۱۱). او ثابت می‌کند که قوم اسرائیل مقصر است، چرا که مردی را که خدا برگزیده بود رد کردند. استیفان زندگی موسی را چنین مرور می‌کند:‏

۱. تولد، کودکی و تحصیل او در مصر (آیات ۲۰-‏۲۲). عبارت در قول قوی گشته احتمالاً اشاره‌­ای است به توانایی او در نوشتن؛ زیرا که او شخص زبان­‌آوری نبود (خروج ۴۰:‏۱۰).

۲. اولین باری که او از سوی برادرانش طرد شد، هنگامی که از یکی از آنها در مقابل یک مصری دفاع نمود (آیات ۲۳-‏۲۸). به آیه ۲۵ توجه نمایید! چقدر این آیه طردشدگی مسیح توسط قوم خود را در ذهن ما تداعی می‌کند.

۳. تبعید او در زمین مدیان (آیه ۲۹).

۴. ظهور خدا بر وی در بوته‌ی آتش و اعزام او به مصر به جهت نجات قوم خود (۳۰-‏۳۵).

۵. او نجات دهنده ملت اسرائیل می‌‌شود (آیه ۳۶).

۶. نبوت او در مورد ظهور مسیح (آیه ۳۷) (مثل من در اینجا به معنای «همان گونه که مرا برگزید» است).

۷. نقش او به عنوان اعطا کننده شریعت به جماعت در صحرا (آیه ۳۸).

۸. موسی برای دومین بار از سوی قوم طرد می‌شود، هنگامی که قوم گوساله‌ی طلایی را پرستش نمودند (آیات ۳۹-‏۴۱). بت‌­پرستی اسرائیل به وضوح در آیات ۴۲ و ۴۳ شرح داده شده است. در حالی که قوم وانمود می‌کردند برای خداوند قربانی می‌ ‌گذرانند، خیمه ملوک را برداشتند که یکی از نفرت‌­انگیزترین اشکال بت‌­پرستی بود، و رمفان که خداوند ستارگان بود را پرستش نمودند. خدا به سبب این گناه به آنها هشدار داد که به بابل به اسارت برده خواهند شد. در آیات ۴۲ و ۴۳ استیفان از ترجمه هفتاد تنان عاموس ۵:‏۲۵-‏۲۷ نقل می‌کند. به همین دلیل است که او به جای «بدان طرف دمشق» می‌گوید «بدان طرف بابل». البته هر دو صحیح هستند.

تاریخ تکرار می‌شود. در هر نسلی یک قالب حاکم است. مردم، همان مردم هستند. هر گاه پیغام خدا به گوش آنها می‌رسد، آن را نمی‌‌فهمند (۲۵). هر گاه که ترغیب می‌‌شوند تا در صلح و سلامتی زیست نمایند، از گوش فرادادن سرباز می‌‌زنند (۲۷). هر گاه خدا نجات دهنده‌­ای برای آنها می‌‌فرستد، او را طرد می‌کنند (۳۹). هرگاه از وضعیت اسفناکی رهایی می‌یابند بت‌‌های عبث و بی‌­حاصل را به خدای بخشنده ترجیح می‌‌دهند (۴۱). ذات بشر چنین است:‏ طغیانگر، ناسپاس و احمق. خدا، همان خداست. خدایی که با موسی سخن گفت، همان خدایی است که با نیاکانش سخن گفته بود (۳۲). این خدا به هنگامی که قوم در فلاکت و بدبختی باشند می‌‌شنود (۳۴). برای رهایی می‌­آید (۳۴). او قوم خود را از مرگ به سوی حیات هدایت می‌کند (۳۶). او کسانی را که به میل و اراده‌ی خود او را نپذیرند به حال خود رها می‌کند (۴۲). خدای بزرگ ما چنین است:‏ بخشنده، قادر و قدوس. او همیشه همان است، هر اتفاقی هم که رخ دهد (ملاکی ۳:‏۶). برای شنوندگان استیفان این پیغام به مثابه هشداری برای آنها بود که خدا را بازیچه دست خود قرار ندهند. و این پیغام اطمینان می‌‌بخشد که تمام وعده‌­های خدا تا به ابد پایدار هستند.

۷:‏۴۴-‏۴۶ استیفان متهم بود به اینکه بر علیه هیکل سخن گفته است. او با اشاره به روزهایی که اسرائیل خیمه شهادت در صحرا داشت به این اتهام پاسخ می‌گوید. در طول این دوران بود که قوم جنود آسمان را پرستش می‌کردند. هنگامی که یوشع اسرائیلیان را به ملک کنعان هدایت نمود و ساکنان بت­‌پرست آنجا بیرون شدند، خیمه به آن ملک آورده شد و تا ایام داود نیز وضعیت چنین بود. پدران آنها درخواست نمودند که خود مسکنی برای خدای یعقوب بسازند و از این رو در حضور خدا فیض یافتند.

۷:‏۴۷-‏۵۰ افتخار بنای هیکل به داود داده نشد، اما سلیمان برای او خانه‌­ای ساخت. گرچه هیکل مکان حضور خدا در میان قوم خود بشمار می‌‌رفت، اما خدا به آن ساختمان محدود نبود. سلیمان پس از اینکه ساختمان را بنا کرد به وضوح این موضوع را بیان نمود (۱پادشاهان ۸:‏۲۷). اشعیا نیز به قوم هشدار داده بود که آن ساختمان برای خدا اهمیت ندارد بلکه وضعیت اخلاقی و روحانی زندگی انسان‌‌ها (اشعیا ۶۶:‏۱-‏۲). او به دنبال دلی شکسته و فروتن است، به دنبال انسانی که از کلام او اطاعت می‌کند.

۷:‏۵۱-‏۵۳ رهبران یهودی استیفان را متهم نموده بودند که او بر علیه شریعت سخن گفته است. اکنون او با دفاعیه‌­ای موجز، بلیغ و شیوا به این اتهام پاسخ می‌گوید.

گردنکش و به دل و گوش نامختون آنها بودند. «او آنها را توبیخ می‌‌نماید، نه به این خاطر که قوم برگزیده‌ی خدا هستند، بلکه به خاطر اینکه در دل و گوش خود سرکش و نامختون هستند.» آنها نیز به مانند پدران خود عادت داشتند با روح‌القدس مقاومت نمایند. پدران آنها بر انبیایی که از آمدن مسیح خبر دادند جفا رسانده بودند. اما اکنون آنها آن عادل را تسلیم نموده و کشته بودند. آنها قومی بودند که نتوانستند شریعت را حفظ نمایند، همان قومی که به توسط فرشتگان شریعت را یافته بودند.

دیگر همین کافی بود! در حقیقت، دیگر نمی‌‌شد سخنی گفت! آنها می‌‌خواستند استیفان از خود دفاع کند. اما او دادیار شد و آنها متهمان گناهکار. پیغام او یکی از آخرین سخنان خدا به قوم یهود پیش از انتشار پیام انجیل در میان غیریهودیان بود.

۷:‏۵۴-‏۶۰ به محض اینکه استیفان در نظر همگان آسمان را گشاده دید، دیگر عوام نخواستند به سخنان او گوش دهند؛ آنها با عصبانیت فریاد برآورده، بر وی هجوم آوردند و او را کشان کشان به بیرون دیوارهای شهر برده سنگسارش کردند.

روح‌القدس نام جوانی را که مراقب جامه‌­های جلادان بود ذکر می‌کند. نام او سولس بود. گویی که روح‌القدس می‌‌خواهد به خواننده بگوید:‏ «نام او را به خاطر داشته باش. بار دیگر نام او را خواهی شنید.»

مرگ استیفان به مرگ خداوند شباهت داشت:‏

۱-‏ او دعا نمود:‏ «ای عیسی خداوند، روح مرا بپذیر» (آیه ۵۹) و عیسی دعا کرده بود:‏ «ای پدر، به دست‌‌های تو روح خود را می‌‌سپارم» (لوقا ۲۳:‏۴۶).

۲-‏ او دعا نمود:‏ «خداوندا این گناه را بر اینها مگیر» (آیه ۶۰) و عیسی گفته بود:‏ «ای پدر، اینها را بیامرز، زیرا که نمی‌‌دانند چه می‌کنند» (لوقا ۲۳:‏۳۴).

آیا این واقعه به ما نمی‌گوید که استیفان از مصاحبت با خداوند، «از جلال تا جلال به همان صورت متبدل شد، چنان که از خداوند که روح است» (۲قرنتیان ۳:‏۱۸).

سپس، پس از دعا نمودن خوابید. هرگاه در عهد جدید واژه‌ی خوابیدن در رابطه با مرگ به کار رفته، معنای آن مرگ جسم است نه روح. ایمان‌‌دار به هنگام مرگ نزد مسیح می‌‌رود (۲قرنتیان ۵ :‏۸) و جسم را در خواب توصیف نموده است.

معمولاً یهودیان اجازه نداشتند مجازات مرگ را خود به اجرا بگذارند؛ تنها حاکمان رومی آنها چنین حقی را داشتند (یوحنا ۱۸:‏۳۱ ب). اما به نظر می‌‌رسد تنها هنگامی که هیکل در خطر می‌­افتاد رومی‌‌ها از این قاعده مستثنی بودند. استیفان متهم شده بود که بر علیه هیکل سخن گفته است، گرچه اتهام او ثابت نشده بود، اما یهودیان وی را اعدام نمودند. خداوند عیسی نیز متهم شده بود که تهدید نموده هیکل را ویران می‌کند (مرقس ۱۴:‏۵۸)، اما شهادات شاهدین با هم مغایرت داشتند.

اعمال رسولان

فصل   ۷

۱  آنگاه رئیس کَهَنَه گفت، آیا این امور چنیناست؟

۲  او گفت، ای برادران و پدران، گوش دهید. خدای ذوالجلال بر پدر ما ابراهیم ظاهر شد وقتی که در جزیره بود قبل از توقّفش در حرّان.

۳  و بدو گفت، از وطن خود و خویشانت بیرون شده، بهزمینی که تو را نشان دهم برو.

۴  پس از دیار کلدانیان روانه شده، در حرّان درنگ نمود؛ و بعد از وفات پدرش، او را کوچ داد به سوی این زمین که شما الآن در آن ساکن می‌باشید.

۵  و او را در این زمین میراثی، حتّی بقدر جای پای خود نداد، لیکن وعده داد که آن را به وی و بعد از او به ذریّتش به ملکیّت دهد، هنگامی که هنوز اولادی نداشت.

۶  و خدا گفت که، ذریّت تو در ملک بیگانه، غریب خواهند بود و مدّت چهارصد سال ایشان را به بندگی کشیده، معذّب خواهند داشت.

۷  و خدا گفت، من بر آن طایفهای که ایشان را مملوک سازند داوری خواهم نمود و بعد از آن بیرون آمده، در این مکان مرا عبادت خواهند نمود.

۸  و عهد ختنه را به وی داد که بنابراین چون اسحاق را آورد، در روز هشتم او را مختون ساخت و اسحاق یعقوب را و یعقوب دوازده پَطْرِیارخ را.

۹  و پطریارخان به یوسف حسد برده، او را به مصر فروختند. امّا خدا با وی می‌بود

۱۰  و او را از تمامی زحمت او رستگار نموده، در حضور فرعون، پادشاه مصر توفیق و حکمت عطا فرمود تا او را بر مصر و تمام خاندان خود فرمانفرما قرار داد.

۱۱  پس قحطی و ضیقی شدید بر همهٔ ولایت مصر و کنعان رخ نمود، به‌حدّی که اجداد ما قوُتی نیافتند.

۱۲  امّا چون یعقوب شنید که در مصر غلّه یافت می‌شود، بار اوّل اجداد ما را فرستاد.

۱۳  و در کَرَّت دوم یوسف خود را به برادران خود شناسانید و قبیله یوسف به نظر فرعون رسیدند.

۱۴  پس یوسف فرستاده، پدر خود یعقوب و سایر عیالش را که هفتاد و پنج نفر بودند، طلبید.

۱۵  پس یعقوب به مصر فرود آمده، او و اجداد ما وفات یافتند.

۱۶  و ایشان را به شکیم برده، در مقبرهای که ابراهیم از بنیحمور، پدر شکیم به مبلغی خریده بود، دفن کردند.

۱۷  و چون هنگام وعده‌ای که خدا با ابراهیم قسم خورده بود نزدیک شد، قوم در مصر نموّ کرده، کثیر می‌گشتند.

۱۸  تا وقتی که پادشاهِ دیگر که یوسف را نمی‌شناخت برخاست.

۱۹  او با قوم ما حیله نموده، اجداد ما را ذلیل ساخت تا اولاد خود را بیرون انداختند تا زیست نکنند.

۲۰  در آن وقت موسی تولّد یافت و بغایت جمیل بوده، مدّت سه ماه در خانهٔ پدر خود پرورش یافت.

۲۱  و چون او را بیرون افکندند، دختر فرعون او را برداشته، برای خود به فرزندی تربیت نمود.

۲۲  و موسی در تمامی حکمت اهل مصر تربیت یافته، در قول و فعل قوی گشت.

۲۳  چون چهل سال از عمر وی سپری گشت، به‌خاطرش رسید که از برادران خود، خاندان اسرائیل تفقّد نماید.

۲۴  و چون یکی را مظلوم دید او را حمایت نمود و انتقام آن عاجز را کشیده، آن مصری را بکشت.

۲۵  پس گمان برد که برادرانش خواهند فهمید که خدا به دست او ایشان را نجات خواهد داد. امّا نفهمیدند.

۲۶  و در فردای آن روز خود را به دو نفر از ایشان که منازعه می‌نمودند، ظاهر کرد و خواست مابین ایشان مصالحه دهد. پس گفت، ای مردان، شما برادر می‌باشید. به یکدیگر چراظلم می‌کنید؟

۲۷  آنگاه آنکه بر همسایهٔ خود تعدّی می‌نمود، او را ردّ کرده، گفت، کِه تو را بر ما حاکم و داور ساخت؟

۲۸  آیا می‌خواهی مرا بکشی چنانکه آن مصری را دیروز کشتی؟

۲۹  پس موسی از این سخن فرار کرده، در زمین مدیان غربت اختیار کرد و در آنجا دو پسر آورد.

۳۰  و چون چهل سال گذشت، در بیابانِ کوه سینا، فرشته خداوند در شعلهٔ آتش از بوته به وی ظاهر شد.

۳۱  موسی چون این را دید از آن رؤیا در عجب شد و چون نزدیک می‌آمد تا نظر کند، خطاب از خداوند به وی رسید

۳۲  که، منم خدای پدرانت، خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب. آنگاه موسی به لرزه درآمده، جسارت نکرد که نظر کند.

۳۳  خداوند به وی گفت، نعلین از پایهایت بیرون کن زیرا جایی که در آن ایستاده‌ای، زمین مقدّس است.

۳۴  همانا مشقّت قوم خود را که در مصرند دیدم و ناله ایشان را شنیدم و برای رهانیدن ایشان نزول فرمودم. الحال بیا تا تو را به مصر فرستم.

۳۵  همان موسی را که ردّ کرده، گفتند، که تو را حاکم و داور ساخت؟ خدا حاکم و نجات‌دهنده مقرّر فرموده، به دست فرشته‌ای که در بوته بر وی ظاهر شد، فرستاد.

۳۶  او با معجزات و آیاتی که مدّت چهل سال در زمین مصر و بحر قُلزُم و صحرا به ظهور می‌آورد، ایشان را بیرون آورد.

۳۷  این همان موسی است که به بنی‌اسرائیل گفت، خدا نبیای را مثل من از میان برادران شما برای شما مبعوث خواهد کرد. سخن او را بشنوید.

۳۸  همین است آنکه در جماعت در صحرا با آن فرشته‌ای که در کوه سینا بدو سخن می‌گفت و با پدران ما بود و کلمات زنده را یافت تا به ما رساند،

۳۹  که پدران ما نخواستند او را مطیع شوند بلکه او را ردّ کرده، دلهای خود را به سوی مصر گردانیدند،

۴۰  و به هارون گفتند، برای ما خدایان ساز که در پیش ما بخرامند زیرا این موسی که ما را از زمین مصر برآورد، نمی‌دانیم او را چه شده است.

۴۱  پس در آن ایّام گوسالهای ساختند و بدان بت قربانی گذرانیده به اعمال دستهای خود شادی کردند.

۴۲  از این جهت خدا رو گردانیده، ایشان را واگذاشت تا جنود آسمان را پرستش نمایند، چنانکه در صحف انبیا نوشته شده است که، ای خاندان اسرائیل، آیا مدّت چهل سال در بیابان برای من قربانی‌ها و هدایا گذرانیدید؟

۴۳  و خیمهٔ ملوک و کوکبِ خدای خود رِمْفان را برداشتید، یعنی اصنامی را که ساختید تا آنها را عبادت کنید. پس شما را بدان طرف بابل منتقل سازم.

۴۴  و خیمهٔ شهادت با پدران ما در صحرا بود چنانکه امر فرموده، به موسی گفت، آن را مطابق نمونه‌ای که دیده‌ای بساز.

۴۵  و آن را اجداد ما یافته، همراه یوشع درآوردند به ملک امّت‌هایی که خدا آنها را از پیش روی پدران ما بیرون افکند تا ایام داود.

۴۶  که او در حضور خدا مستفیض گشت و درخواست نمود که خود مسکنی برای خدای یعقوب پیدا نماید.

۴۷  امّا سلیمان برای او خانه‌ای بساخت.

۴۸  و لیکن حضرت اعلی در خانه‌های مصنوع دستها ساکن نمی‌شود چنانکه نبی گفته است

۴۹  که، خداوند می‌گوید آسمان کرسی من است و زمین پای‌انداز من. چه خانه‌ای برای من بنا می‌کنید و محّل آرامیدن من کجاست؟

۵۰  مگر دست من جمیع این چیزها را نیافرید.

۵۱  ای گردنکشان که به دل و گوش نامختونید، شما پیوسته با روح‌القدس مقاومت می‌کنید، چنانکه پدران شما همچنین شما.

۵۲  کیست از انبیا که پدران شما بدو جفا نکردند؟ و آنانی را کشتند که از آمدن آن عادلی که شما بالفعل تسلیمکنندگان و قاتلان او شدید، پیش اخبار نمودند.

۵۳  شما که به توسّط فرشتگان شریعت را یافته، آن را حفظ نکردید!

۵۴  چون این را شنیدند دلریش شده، بر وی دندانهای خود را فشردند.

۵۵  امّا او از روح‌القدس پر بوده، به سوی آسمان نگریست و جلال خدا را دید و عیسی را بدست راست خدا ایستاده و گفت،

۵۶  اینک، آسمان را گشاده، و پسر انسان را به دست راست خدا ایستاده می‌بینم.

۵۷  آنگاه به آواز بلند فریاد برکشیدند و گوشهای خود را گرفته، به یکدل بر او حمله کردند،

۵۸  و از شهر بیرون کشیده، سنگسارش کردند. و شاهدان، جامه‌های خود را نزد پایهای جوانی که سولُسْ نام داشت گذاردند.

۵۹  و چون استیفان را سنگسار می‌کردند، او دعا نموده، گفت، ای عیسی خداوند، روح مرا بپذیر.

۶۰  پس زانو زده، به آواز بلند ندا در داد که خداوندا این گناه را بر اینها مگیر. این را گفت و خوابید.