کولوسيان
فصل ۲
۱ زیرا میخواهم شما آگاه باشید که مرا چه نوع اجتهاد است برای شما و اهل لاوُدِکِیه و آنانی که صورت مرا در جسم ندیدهاند،
۲ تا دلهای ایشان تسلّی یابد و ایشان در محبّت پیوند شده، به دولتِ یقینِ فهمِ تمام و به معرفت سرّ خدا برسند؛
۳ یعنی سرّ مسیح که در وی تمامی خزاین حکمت و علم مخفی است.
۴ امّا این را میگویم تا هیچکس شما را به سخنان دلاویز اغوا نکند،
۵ زیرا که هرچند در جسم غایبم لیکن در روح با شما بوده، شادی میکنم و نظم و استقامت ایمانتان را در مسیح نظاره میکنم.
۶ پس چنانکه مسیح عیسی خداوند را پذیرفتید، در وی رفتار نمایید،
۷ که در او ریشه کرده و بنا شده و در ایمان راسخ گشتهاید، بطوری که تعلیم یافتهاید و در آن شکرگزاری بسیار مینمایید.
۸ باخبر باشید که کسی شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل، برحسب تقلید مردم و برحسب اصول دنیوی نه برحسب مسیح،
۹ که در وی از جهت جسم، تمامی پریِ الوهیّت ساکن است.
۱۰ و شما در وی تکمیل شدهاید که سر تمامی ریاست و قدرت است.
۱۱ و در وی مختون شدهاید، به ختنه ناساخته به دست، یعنی بیرون کردن بدن جسمانی، بهوسیلهٔ اختتان مسیح.
۱۲ و با وی در تعمید مدفون گشتید که در آن هم برخیزانیده شدید به ایمان بر عمل خدا که او را از مردگان برخیزانید.
۱۳ و شما را که در خطایا و نامختونی جسم خود مرده بودید، با او زنده گردانید چونکه همهٔ خطایای شما را آمرزید،
۱۴ و آن دستخطّی را که ضدّ ما و مشتمل بر فرایض و به خلاف ما بود، محو ساخت و آن را به صلیب خود میخ زده، از میان برداشت.
۱۵ و از خویشتن ریاسات و قوّات را بیرون کرده، آنها را علانیةًً آشکار نمود، چون در آن بر آنها ظفر یافت.
۱۶ پس کسی دربارهٔ خوردن و نوشیدن و دربارهٔ عید و هِلال و سَبَّت بر شما حکم نکند،
۱۷ زیرا که اینها سایه چیزهای آینده است، لیکن بدن از آنِ مسیح است.
۱۸ و کسی انْعام شما را نرباید از رغبت به فروتنی و عبادت فرشتگان و مداخلت در اموری که دیده است که از ذهن جسمانی خود بیجا مغرور شده است؛
۱۹ و به سر متمسّک نشده که از آن تمامی بدن به توسّط مفاصل و بندها مدد یافته و با هم پیوند شده، نمّو میکند به نموّی که از خداست.
۲۰ چونکه با مسیح از اصول دنیوی مردید، چگونه است که مثل زندگانِ در دنیا بر شما فرایض نهاده میشود؟
۲۱ که لمس مکن و مچش بلکه دست مگذار!
۲۲ (که همهٔ اینها محض استعمال فاسد میشود) برحسب تقالید و تعالیم مردم،
۲۳ که چنین چیزها هرچند در عبادت نافله و فروتنی و آزار بدن صورت حکمت دارد، ولی فایدهای برای رفع تنپروری ندارد.
ث. شایستگی پولس در ضدیت با خطرهای فلسفی، شریعتگرائی، عرفانی و اصول ریاضت (۲:۱-۲۳).
۲:۱ این آیه رابطه خیلی نزدیکی با دو آیه آخر باب اول دارد. در آنجا پولس رسول کوشیده بود که به وسیله تعلیم و موعظه همه مسیحیان را کامل در حضور مسیح حاضر سازد. در اینجا سعی او از طبیعت متفاوتی برخوردار بود. حالا او از اختلاف بزرگ در دعا سخن میگوید. و این اخلاف بزرگ در دعا به جهت کسانی است که او هرگز ملاقات نکرده است. از روزی که او راجع به کولسیان شنیده بود برای ایشان و همچنین همسایگان آنها در لائودکیه در دعا جد و جهد کرده بود، در حالی که او هیچکدام از ایشان را هرگز ملاقات نکرده بود (ر.ک مکاشفه ۳:۱۴-۱۹).
آیه ۱ برای کسانی که هرگز در یک خدمت عمومی نبودهاند و از آن برکت نیافتهاند تسلی دهنده است. این آیه تعلیم میدهد که ما نیاز داریم به وسیله آنچه که میتوانیم در حضور مردم انجام دهیم محدود شویم. ما میتوانیم به خداوند در خلوت خانهها و اتاقهایمان خدمت کنیم. اگر ما واقعاً در جمع خدمت کنیم، تأثیر ما بیشتر به وفاداریمان در قبال خدا بستگی پیدا میکند.
۲:۲ مضمون دقیق دعای پولس در این آیه داده شده است. اولین قسمت این آیه این است: تا دلهای ایشان تسلی یابد. کولسیان در خطر تعلیم پیروان فلسفه عرفانی بودند. بنابراین، تسلی در اینجا یعنی تایید شده یا تجهیز شده.
دومین قسمت دعا این است که ایشان در محبت پیوند شوند و با هم یکی گردند و در برابر دشمنان متحد بایستند. همچنین اگر دلهای ایشان در محبت به مسیح گرم باشد، او میتواند بدیشان حقایق ایمان مسیحی را مکشوف بسازد. این یک اصل مشهور در نوشتههای کتابمقدس است که خداوند اسرار خود را به کسانی که به او نزدیک هستند مکشوف میسازد. برای مثال، یوحنا رسولی بود که بر شانه عیسی تکیه میزد و این امر با اینکه خود او کسی بود که مکاشفه بزرگ خداوند عیسی مسیح به وی داده شده منطبق است.
پولس پس از آن دعا کرد که ایشان به دولت تعیین فهم تمام و به معرفت سّر خدا برسند. هر چقدر که بیشتر ایشان به فهم ایمان مسیحی نائل گردند، بیشتر نسبت به حقایق آن مجاب میشوند. هر چقدر بیشتر مسیحان در ایمان وفادار بمانند، خطر هدایت شدنشان به وسیله معلمن کذبه روزگار کمتر خواهد بود.
کلمه تعیین سه بار در عهد جدید به کار رفته است: (۱) تعیین ایمان- ما بر کلام خدا و شهادت او برخورداریم (عبرانیان ۱۰:۲۲). (۲)تعیین فهم تمام: ما میدانیم و مطمئن هستیم (کولسیان ۲:۲). (۳) تعیین کامل امید- ما بر اعتمادی که داریم اصرار میورزیم (عبرانیان ۶:۱۱).
نقطه اوج دعای پولس در این کلمات یافت میشود تا به دولت تعیین تمام و به معرفت سّر خدای پدر و مسیح برسند.
هنگامی که پولس گفت سّر خدا و مسیح منظورش چه بود؟ او هنوز دارد به حقیقت کلیسا اشاره میکند: مسیح سر بدن است و همه ایمانداران اعضای بدن میباشند. ولی صورت ویژه سّری که او در ذهن داشت، سر بودن مسیح است. او مشتاق بود که مقدسین این حقیقت را بدانند. او میدانست که اگر ایشان بفهمند که سر ایشان چقدر رفیع است، به وسیله پیروان فلسفه عرفانی غرق نمیشوند و دیگر فرقهها و مکاتب و فرهنگهای شریر نمیتوانند برای ایشان تهدیدی باشند.
پولس میخواست که مقدسین از مسیح برای به کار بردن منابع او در هر موقعیت ضروری استفاده کنند. او میخواست که ایشان مسیح را ببینند چنانچه آلفرد میس ( Alfred Mace) به زیبایی بیان کرده است:
...آنچه که در قوم او بود، از منشأ همه صفات الهی و لایتناهی و پایانناپذیر و قیاس نشدنی بود، بنابراین نیازی نبود که او برای چیزی به بیرون متوسل شود. «خدا اراده نمود تا بشناساند که چیست دولت جلال این سّر در میان امتها که آن مسیح در ایشان و امید جلال است» (کولسیان ۱:۲۷). حقیقت این امر در قدرت است و پادزهری بود برای غرور لائودکیان و مذهب سنتی و هرگونه مذهب جعلی یا مخالف با ایمان مسیحی.
۲:۳ در مسیح تمامی خزاین حکمت و علم مخفی است. البته، پیروان فلسفه عرفانی به هر چیزی که از متون مکاشفه آسمانی میفهمیدند فخر میکردند. حکمت ایشان چیزی بود که به آنچه در مسیح و مسیحیت یافت میشوند اضافه کرده بودند. ولی در اینجا پولس دارد میگوید که تمامی خزاین حکمت و علم در مسیح که سر ایت مخفی میباشد. بنابراین برای ایمانداران نیازی نیست که به دنبال چیزهایی فرای نوشتههای مقدس بروند. خزاین در مسیح از بیایمانان مخفی داشته شده است و ایماندار نیاز دارد تا صمیمانه بدانها وارد شده و آنها را بشناسد.
مسیح در ایماندار به عنوان سر، مرکز و منشأ وجود دارد. به وسیله وسعت دولت جلال بیپایانش و سلامتی بینظیر اولوهیت لایتناهی خود و به وسیله همه چیزهائی که لزوماً به عنوان خدا دارا میباشد و به وسیله همه کارهایی که در خلقت و نجات به انجام رسانید و به وسیله شخصیت، اخلاق و جلالش، در برابر همه ارتش مرعیان، نویسندگان، متوسطان و دیگران که بر ضدّ او هستند صفآرایی میکند. (منتخب)
بیش از آنچه که به نظر میآید مطلب یافت میشود. تمامی علم در مسیح یافت میشود. او تجسم حقیقت و راستی است. او گفت: «من راه و راستی و حیات هستم.» هیچ حقیقتی تا به حال با این موضوع در تضاد نبوده است. تفاوت بین علم و حکمت اغلب چنین توضیح داده شده است. علم یعنی فهمیدن حقیقت در حالی که حکمت توانایی به کار بستن آنچه که آموخته شده است میباشد.
۲:۴ چون همه حکمت و علم در مسیح است، مسیحیان نباید به وسیله سخنان دلآویز بدعتگرایان کذبه اعقال شوند. اگر یک انسان راستی نداشته باشد، پس باید در پی یافتن راهحلهای هوشیارانهای برای جلب پیروانش باشد. این دقیقاً همان کاری است که اغلب بدعتگزاران انجام میدهند. ایشان از روی احتمالات بحثی را مطرح کرده و یک نظام تعلیمی بر استنباطهای شخصی خود میسازند. از طرفی دیگر، اگر انسانی کلام راست خدا را موعظه کند، پس نیازی به چنین چیزهایی مثل علم فصاحت بیان یا بحثهای هوشیارانه ندارد. حقیقت در خودش به بهترین شکل بحث میشود و مثل یک شیر از خودش دفاع خواهد کرد.
۲:۵ این آیه نشان میدهد که پولس رسول چقدر صمیمانه مواظب مشکلات و خطرهای کولسیان بود. او خود را به عنوان یک افسر ارتش به تصویر کشید که در هنگام بازرسی جماعت در رژه حضور داشته و مراقب است. دو کلمه نظم و استقامت، اصطلاحات نظامی میباشند. اولی توصیف کننده نظم آرایشی یک دسته از سربازان میباشد در حالی که دومی جناح خاصی را که آنها به وسیله آن آرایش گرفتهاند را به تصویر میکشد. پولس از این که میدید کولسیان چگونه در راستی کلام خدا ایستادهاند شاد میشد (در روح میدید و نه در جسم).
۲:۶ حالا او ایشان را تشویق میکند که در همان مسیری که شروع کردند یعنی به وسیله ایمان ادامه دهند. پس چنانکه مسیح عیسی، خداوند را پذیرفتید، در وی رفتار نمائید. او در اینجا بر واژه خداوند تأکید دارد. به بیانی دیگر، ایشان دریافته بودند که در او شایستگی کامل دارند. او نه فقط برای نجات کافی بود، بلکه برای کل زندگی مسیحی. حالا پولس به مقدسین اصرار میورزد که اولوهیت مسیح را بشناسند. ایشان نباید به وسیله تعالیم انسانها آواره گردند ولی به هر حال صدای آنها را میشنوند. کلمه رفتار یکی از آن کلماتی است که غالبا برای زندگی مسیحی به کار میرود. این کلمه از عمل و حرکت سخن میگوید. شما نمیتوانید حرکت کنید ولی در یک جا ساکن بمانید. به همین شکل نیز در زندگی مسیحی است؛ ما یا به جلو میرویم یا به عقب.
۲:۷ پولس اولاً از یک اصطلاح کشاورزی استفاده میکند و سپس از یک اصطلاح معماری. عبارت ریشه دوانیدن به آنچه که در زمان توبه آنها به وقوع پیوسته اشاره میکند. این امر چنین است که گوئی خداوند عیسی مسیح خاک است و ریشههای ما در اوست و ریشه همه خوراک خود را از او دریافت میدارد. این امر همچنین بر لزوم داشتن ریشههای عمیق تأکید میورزد که اگر چنین باشد در هنگام وزش بادهای مخالف ما هرگز جنبش نخواهیم خورد (متی ۱۳:۵، ۲۰، ۲۱).
سپس پولس به سراغ یک عبارت ساختمانی میرود. در او بنا شده. در اینجا خداوند عیسی به عنوان پایه و اساس ساختمان مطرح شده است و ما باید به عنوان سنگهای زنده در او بنا شویم (لوقا ۶:۴۷-۴۹). ما یک بار برای همیشه در او ریشه میدوانیم ولی دائماً در حال بنا شدن هستیم.
و در ایمان راسخ گشته اید . کلمه راسخ میتواند همچنین مسلم معنی بدهد و تعلیم در اینجا این است که این روندی است که از طریق زندگی مسیحی به طور مداوم در جریان است. کولسیان به وسیله اپفراس اصول اساس مسیحیت را تعلیم گرفته بودند. چنانچه که ایشان در مسیر مسیحی بودن خود حرکت میکردند این حقایق با ارزش در قلبها و زندگیهای ایشان کار کرده و ثابت میشد. برعکس، دوم پطرس ۱:۹ نشان میدهد که شکست این روند در زندگی روحانی به وسیله شک در خوشی و برکت انجیل به وجود میآید.
پولس از تشریح خود این نتیجهگیری را به عمل میآورد که ایشان باید در آن شکرگزاری بسیار نمایند. او نمیخواست که مسیحیان اشخاص سرد و خشک شریعتی باشند، بلکه میخواهد تا قلبهایشان فوقالعاده انجیل باشد تا در جواب پرستش و شکرگزاری را نثار خداوند کنند. شکرگزاری برای برکات مسیحیت پادزهری فوقالعاده بر ضدّ سموم معلمین کذبه بود.
آرتور وی ( Arthur Way ) آیه ۷ را چنین ترجمه کرده است: «در او ریشه گیرید و بنا شوید، و همانگونه که تعلیم یافتید، در ایمان استوار شده، لبریز از شکرگزاری باشید.»
۲:۸ حالا پولس آماده است تا مستقیماً به اشتباهات واضحی که ایمانداران دره لیکوس را تهدید میکرد یعنی جائی که کولس در آن واقع شده بود اشاره کند. باخبر باشید که کسی شما را نرباید به فلسفه و مکر باطل. تعالیم غلط در پی ربودن انسانها به آنچه که هیچ ارزش نداشت بودند، ولی هیچ چیز اساسی در این محل وجود نداشت. فلسفه به طور تحتاللفظی یعنی «عشق به حکمت». این امر خودش بد نیست، بلکه وقتی انسان در پی حکمت جدا از خداوند عیسی مسیح میرود خطرناک میشود. در اینجا این کلمه برای توضیح سعی انسان در یافتن فهم و درک چیزهایی میباشد که فقط به وسیله مکاشفه آسمانی قابل درک هستند (اول قرنتیان ۲:۱۴). این شریر است چون باعث جلال انسان میشود و نه خدا و مخلوق به جای خالق در آن مورد ستایش قرار میگیرد. این امر مختص لیبرالهای امروزه میباشد که به دانش از راه تعقل اعتقاد داشته و بدان فخر میکنند. مکر باطل به تعالیم غلط و بیارزش کسانی اشاره میکند که به بیان حقایق مرموز فخر میکنند. حقیقتا هیچ چیزی در تعالیم آنها سودمند نیست. ولی آن تعالیم با ایجاد حس کنجکاوی مردم، اشخاصی را به پیروی آنها فرا میخواند. همچنین بطالت ایشان به وسیله تبدیل شدنشان به اعضای اندک برگزیده معلوم میشود.
فلسفه و مکر باطل که پولس در اینجا بدان حمله میکند بر حسب تقلید مردم و بر حسب اصول دنیوی نه بر حسب مسیح میباشد. تقلید مردم در اینجا به معنی تعالیم مذهبی میباشد که به وسیله انسانها ابداع شده ولی در نوشتههای مقدس هیچ اساسی ندارند (تقلید یک نوع بازسازی عادتی است که به عنوان آسودگی یا مناسبت در بعضی شرایط میشود). بر حسب اصول دنیوی به آئینها و مراسم یهودی اشاره میکند که به وسیله انسانها به عنوان امیدی برای کسب لطف و عنایت الهی مطرح شدهاند.
شریعت موسی به هدف از آمدن خود یعنی نمونهگذاردن به جهت چیزهای آینده خدمت کرده است. شریعت موسی یک «مدرسه ابتدایی» بوده که قلبها را برای مسیح آماده کند. برگشتن به ان در زمان حال یعنی خود را در دسترس معلمین کذبه قرار دادن. ایشان کسانی هستند که پسر خدا را رد میکنند (یادداشتهای روزانه اتحادیه کتابمقدس).
پولس میخواست که کولسیان همه تعالیم را با آموزهها و تعالیم مسیح بسنجند. ترجمه فیلیپس از این آیه به ما کمک میکند: «به هوش باشید که کسی شما را با فلسفهای پوچ و فریبنده اسیر نسازد، فلسفهای که نه بر مسیح بلکه بر سنت آدمیان و اصول ابتدایی این دنیا استوار است.»
۲:۹ این خارقالعاده است که ببینیم پولس رسول چگونه دائماً خوانندگان خود را به سوی شخص مسیح هدایت میکند. در اینجا یکی از والاترین و درستترین آیات در کتابمقدس بر اولوهیت خداوند عیسی مسیح یافت میشود. که در وی از جهت جسم، تمامی پری اولوهیت ساکن است. به انباشتگی مطالب که قصدشان نشان دادن این حقیقت است که مسیح، خدا میباشد توجه کنید: اول از همه، شما اولوهیت او را دارید: «که در او ساکن است... پری اولوهیت.» دوماً، آن چیزی را دارید که شخصی آن را ادامه اولوهیت نامیده است: که در وی از جهت جسم، پری اولوهیت ساکن است. بالاخره، شما چیزی را دارید که تمامی پری اولوهیت نامیده شده است: «که در او تمامی پری اولوهیت ساکن است» (این یک جواب عالی برای هرگونه فلسفه عرفانی میباشد که اولوهیت خداوند عیسی را رد میکند: بدعت علم مسیحی، شاهدین یهوه، اتحاد، عرفان و...)
وینسنت ( Vincent ) میگوید: «این آیه دو ادعا را عنوان میکند.» (۱) که پری اولوهیت خدا از ازل در مسیح ساکن بوده است. (۲) پری ذات خدا در او... در جسم انسانی ساکن بوده است. بسیاری از مکاتب فکری ساکن بودن اولوهیت در عیسی را پذیرفتهاند. این ایه بر این امر صحّه میگذارد که تمامی پری اولوهیت در او ساکن است و در بدن بشری وی بود. بحث کاملاً واضح است، اگر در شخصیت خداوند عیسی مسیح تا این حد شایستگی وجود دارد، چرا باید به وسیله تعالیمی که او را رد یا تحقیر میکند راضی شد؟
۲:۱۰ پولس رسول هنوز سعی میکند خوانندگانش را تحت تاثیر شایستگی تام خداوند عیسی مسیح و جایگاه والا و کاملی که آنها در او دارند قرار دهد. این یک عبارت فوقالعاده از فیض خداست که حقیقت آیه ۱۰ باید در واقع در ادامه آیه ۹ بیاید. در مسیح تمامی پری اولوهیت از جهت جسم ساکن است و ایماندار در وی تکمیل میشود. این البته بدین معنا نیست که ایماندار به وسیله تمامی پری اولوهیت خدا پر میشود. تنها کسی که از ازل تا به ابد راست بوده تنها خداوند عیسی مسیح است. ولی آنچه که این آیه به ما تعلیم میدهد این است که یک ایماندار در مسیح همه احتیاجات زندگی و خداشناس خود را دارا میباشد. اسپرجیون تعریف خوبی از کاملیت ما ارائه میدهد. او میگوید که ما (۱) بدون کمک مراسم یهودی کامل هستیم. (۲) بدون کمک فلسفه کامل هستیم. (۳) بدون ابداعات خرافاتی کامل هستیم. (۴) بدون استحقاق انسانی کامل هستیم.
کسی که ما در او تکمیل شدهایم سر تمامی ریاست و قدرت است. پیروان فلسفه عرفانی با موضوع فرشتگان به سختی درگیر بودند. این امر کمی جلوتر در این باب نشان داده میشود. ولی مسیح سر تمامی فرشتگان و موجودات آسمانی میباشد و این مضحک است که ما با فرشتگان خود را مشغول بسازیم در حالی که میتوانیم خالق فرشتگان را به عنوان موضوع مورد علاقه خود داشته باشیم و از ارتباط با او لذت ببریم.
۲:۱۱ ختنه یک سنت خاص یهودی بود. این یک عمل جراحی کوچک بود که در آن به وسیله چاقو گوشت قلفه فرزندان ذکور را برمیداشتند. این عمل از لحاظ روحانی نمایانگر مرگ جسمانی (مردن برای جسم) بود یا کنار گذاشتن طبیعت شریر و فاسد و کهنه انسانی. بدبختانه، قوم یهود با خود این آئین مشغول شده و از مفهوم روحانی آن غفلت میورزیدند. آنها در جهت کسب رضایت خدا از طریق مراسم سنتی و اعمال نیکو در واقع میگفتند که چیزی در جسم وجود دارد که میتواند باعث رضایت خدا شود. هیچ چیز دورتر از حقیقت نمیتواند در این امر وجود داشته باشد.
در آیه قبل ختنه جسمانی مدنظر نبود، بلکه ختنه روحانی که همه کسانی که ایمان و اعتماد خود را بر خداوند عیسی نهادهاند بدان نائل میگردند. این امر از عبارت ختنه ناساخته به دست مشخص میشود. آنچه که این آیه تعلیم میدهد این است: هر ایمانداری به وسیله اختتان مسیح، ختنه میشود. اختتان مسیح به مرگ او بر روی صلیب جلجتا اشاره میکند. تعلیم در اینجا این است که وقتی خداوند عیسی مرد، ایماندار نیز مرده است. او نسبت به گناه (رومیان ۶:۱۱)، نسبت به شریعت و خودش (غلاطیان ۲:۲۰) و نسبت به جهان (غلاطیان ۶:۱۴) مرد. (این ختنه «ناساخته شده به دست» است در این معنا که دستهای بشری نمیتواند هیچ استحقاقی در این زمینه داشته باشد. انسان نمیتواند آن را کسب کند یا لایق آن باشد چون این کار خداست.) بنابراین او بدن جسمانی ما را بیرون کرد. به بیانی دیگر، هنگامی که شخصی نجات مییابد، در مرگ مسیح با وی یکی میشود و هرگونه امید کسب نجات یا شایستگی کسب آن به وسیله اعمال جسم رد میشود. ساموئل ریدات ( Samuel Ridout ) مینویسد: «مرگ خداوند ما نه فقط میوه را از میان برداشت بلکه ریشهای را که آن را پدید آورده محکوم کرده و برداشت.»
۲:۱۲ پولس حالا از موضوع ختنه سراغ تعمید میرود. درست همان طور که ختنه از مردن به جهت جسم سخن میگوید، تعمید نیز از مدفون شدن انسانیت کهنه سخن میگوید. پس میخوانیم : با وی در تعمید مدفون گشتید که در آن هم برخیزانیده شدید به ایمان بر عمل خدا که او را از مردگان برخیزانید. پس ما در اینجا نمونه تعمید خود را داریم. در اینجا تعلیم این است که ما فقط با مسیح نمردهایم، بلکه مدفون نیز شدهایم. این امر به زمان توبه و ایمان آوردن ما اشاره دارد ولی وقتی که آن را به صورت عمومی اعتراف میکنیم در آب تعمید میگیریم و این یک نشانه است. تعمید دفن شدن است، دفن شدن همه چیزهائی که ما به عنوان فرزندان آدم داشتیم. در تعمید ما آگاهی خود را از اینکه در جسممان هیچ چیزی نیست که باعث رضایت خدا شود اعلان میکنیم. پس ما جسم خود را برای همیشه از مقابل دیدگان خدا دور میکنیم. ولی این با دفن شدن ما خاتمه نمیپذیرد. ما نه فقط با مسیح مصلوب شده و دفن گشتهایم، بلکه با تازگی که در زندگی جدید است و ما در آن گام برمیداریم با او قیام نیز کردهایم. همه اینها در حین توبه و ایمان ما به وقوع میپیوندند. این بر طبق ایمان بر عمل خدا که مسیح را از مردگان برخیزانید میباشد.
۲:۱۳ پولس رسول حالا کاربرد همه اینها را برای کولسیان بیان میکند. قبل از توبه و ایمان، آنها در خطایای خود مرده بودند. این یعنی که آنها به خاطر گناهانشان مرده بودند و از لحاظ روحانی در قبال خدا مرده بودند. این امر بدین معنا نیست که روح ایشان مرده بود بلکه به سادگی در روح خود هیچ انگیزهای برای رفتن به نزد خدا و به حضور وی نداشتند و هیچ کاری برای کسب رضایت الهی نمیتوانستند انجام دهند. ایشان نه فقط در گناهان خود مرده بودند بلکه پولس همچنین از نامختونی ایشان در جسم سخن میگوید. نامختونی اغلب در عهد عتیق توصیف کننده امتها بود. کولسیان از امتها بودند. ایشان جزو اعضای قوم زمینی خدا، یهودیان نبودند. بنابراین در صفیت دور از خدا به سر برده و جسم با همه شهواتش بر ایشان حکمرانی میکرد. ولی هنگامی که ایشان انجیل را شنیدند و به خداوند عیسی مسیح ایمان آوردند، با او زنده گردیدند و همه خطایای ایشان آمرزیده شد. به بیانی دیگر، آنچه که واقعاً به کولسیان واقع شد این بود که تمام زندگی ایشان تغییر کرد. تاریخ ایشان به عنوان گناهکاران به پایان رسید و حالا ایشان در مسیح عیسی مخلوقات تازهای بودند و در یک زندگی تازه در قیام خود بودند. بنابراین ایشان باید با همه شهوات خصلتهای جسم انسانی خود خداحافظی میکردند.
۲:۱۴ حالا پولس چیز دیگری را توصیف میکند که شامل کار مسیح میشود.او آن دستخطی را که ضدّ ما و مشتمل بر فرایض و به خلاف ما بود، محو ساخت و آن را به صلیب خود میخ شده، از میان برداشت. آن دستخط شریعت بود که به ضدّ ما نوشته شده بود. در یک معنا، ده فرمان بر ضدّ ما و برای محکوم کردن ما نوشته شده بود چون ما آن را به طور کامل نگاه نداشتیم. ولی پولس رسول فقط به ده فرمان فکر نمیکرد، بلکه به شریعتی که به اسرائیل داده شده بود. در شریعت سنتی، همه گونه احکامی راجع به غذاها، روزهای مقدس و مراسم مذهبی وجود داشت. اینها همگی قسمتی از شریعت یهودیان بودند. همه اینها در جهت آماده کردن یهودیان برای آمدن خداوند عیسی بودند. این شرایع، سایههای شخصیت و کارهای وی میبودند. او در مرگ خود بر روی صلیب، همه چیزهایی را که به ضدّ ما نوشته شده بودند برداشت و به روی صلیب خود میخکوب کرد و قبضی را که ما نسبت به خدا بر طبق آن بدهکار بودیم پرداخت کرد. چنانچه که میر به خوبی میگوید: «به وسیله مرگ مسیح بر روی صلیب، شریعتی که انسانهای گمشده را محکوم میکرد قدرت خود را از دست داد چون مسیح با مرگ خود همه لعنتهایی را که تبدیل به شریعت شده بودند و برای انسانها لعنت، بار آورده بودند متحمل شد.» کلی ( Kelly ) نیز این امر را چنین خلاصه میکند: «شریعت نمرده ولی ما نسبت به آن مردهایم.»
زبان پولس در اینجا به عملکرد میخکوب کردن نوشتهای به عنوان گواهی مبنی بر پرداخت شدن قرض یک بدهکار در مکان عمومی به جهت اعلان عمومی شبیه باشد.
۲:۱۵ خداوند عیسی به وسیله مرگ خود بر روی صلیب و متعاقباً قیام و صعود خویش همچنین بر قدرتهای شرارت غلبه یافت و آنها را اعلانیه آشکار نموده و بر آنها ظفر یافت. ما معتقدیم که این همان ظفر مشابهی است که در افسسیان ۴ توصیف شده است، در جائی که درباره خداوند عیسی گفته شده است که اسارت را به اسیری برد. مرگ، مدفون شدن، قیام و صعود او ظفری شکوهمندانه بر همه نیروهای جهنمی و شیطان بود. در حینی که او راه خود به آسمان را میپیمود از قلمرویی که رئیس قدرت هوا در آن حکومت میکرد رَد شد.
شاید این آیه برای کسانی که از شیطانپرستی به مسیحیت گرویدهاند، باعث تسلی و آرامش باشد. در مسیح از هیچ چیز نباید ترسید چون او ریاسات و قوات را بیرون کرده است، پس کسانی که هنوز از ارواح شریر میترسند میتوانند این آرامش را کسب کنند که در مسیح از آنها آزاد هستند.
۲:۱۶ بار دیگر پولس رسول آماده است تا درباره کاربرد آنچه که گفته بود سخن بگوید. ما میتوانیم این مساله را این طور خلاصه کنیم. کولسیان نسبت به همه تلاشهای جسمانی خود برای کسب رضایت الهی مرده بودند. ایشان نه فقط مرده بودند بلکه با مسیح دفن شده و در یک زندگی تازه با مسیح قیام کرده بودند. بنابراین آنها میبایست برای همیشه با یهودیگراها و پیروان فلسفه عرفانی که سعی در برگرداندنشان به چیزهایی داشتند که کولسیان نسبت به آنها مرده بودند اتمام حجت مینمودند. پس کسی درباره خوردن و نوشیدن و درباره عید و هلال و سبّت بر شما حکم نکند. همه مذاهب بشری انسان را تحت اسارت فرامین، احکام، قوانین و تقویم مذهبی نگاه میدارند. این تقویم معمولاً شامل رعایت (روزهای مقدس)، سالها، اعیاد ماهانه، یا تعطیلات هفتگی (سبّت) میشود. عبارت «پس اجازه ندهید کسی بر شما حکم کند» یعنی یک مسیحی نمیتواند منصفانه توسط دیگران محکوم شود آن هم برای به طور مثال خوردن گوشت خوک یا نگه نداشتن یک عید مذهبی یا روز مقدس هفته. بعضی از فرهنگهای غلط مثل تناسخ به اعضای خود تأکید میکنند که از خوردن گوشت اجتناب کنند. برای قرنها، کاتولیکهای رومی نمیبایست در روز جمعه گوشت میخوردند. بسیاری از کلیساها در حین ۴۰ روز روزه پرهیز نمیبایست غذاهای خاصی را میخوردند. دیگران مثل مورمورنها، میگویند که یک شخص نمیتواند در جایگاه خویس بایستد اگر چای یا قهوه بنوشد. هنوز هم عدهای، بر این امر تأکید دارند که شخص باید روز سبّت را برای کسب رضایت خدا نگه دارد. یک مسیحی تحت چنین فرامینی و احکامی نمیباشد. برای کسب اطلاعات بیشتر در زمینه شریعت، سبّت و شریعتگرایی به ضمیمههایی که در متی ۵:۱۸؛ ۱۲:۸ و غلاطیان ۶:۱۸ وجود دارد توجه کنید.
۲:۱۷ مراسم و آئینهای مذهبی یهود سایه چیزهای آینده بودند، لیکن بدن از آن مسیح است. این مراسم به عنوان تصاویری پیشین در عهد عتیق نشان داده شده بودند. برای مثال، سبّت به عنوان قسمتی از این مراسم مربوط به کسانی بود که به خداوند عیسی مسیح ایمان آورده و در استراحت مییابند. حالا که خداوند عیسی آمده، چرا مردم باید با سایهها خود را مشغول کنند؟ این درست مشابه مشغول بودن با یک تصویر است در حالی که خود شخصی که چهرهاش در آن تصویر میباشد حاضر است.
۲:۱۸ داشتن معنی دقیق این آیه دشوار است چون ما کاملاً از همه تفکرات عرفانی باخبر نیستیم. شاید این آیه بدین معنا باشد که این مردمان وانمود میکردند که آنقدر به خدا نزدیک هستند که جرأت دارند مستقیماً به حضور او بروند. شاید پیروان فلسفه عرفانی تعلیم میدادند که انسان باید از طریق فرشتگان به خدا نزدیک شود و بنابراین مردم را تشویق به فروتنی به وسیله عبادت فرشتگان به جای خداوند میکردند. ما امروزه چیزی شیبه به این امر را در دنیا داریم. کاتولیک رومیهایی هستند که به دعای مستقیم به خدا یا خداوند عیسی اعتقاد ندارند، بنابراین شعار ایشان این است: «به عیسی از طریق مریم.» این به نظر یک فروتنی دروغین میباشد چون ایشان عملاً یک مخلوق را پرستش میکنند. مسیحیان نباید به کسی اجازه دهند که انعام ایشان را به وسیله چنین عمل غیر کتاب مقدسی برباید. کلام کاملاً واضح است که بین خدا و انسان یک متوسطی است، یعنی انسانی که مسیح عیسی باشد (اول تیموتائوس ۲:۵).
پولس رسول با این عبارت مبهم ادامه میدهد: مداخلت در اموری که ندیده است. پیروان فلسفه عرفانی اعتراف میکردند که یک سری رموز سّری و عمیق را دارند که یک شخص آناه را بنیاد نهاده است. شاید این اسرار شامل بسیاری رؤیاها نیز میشده است. بنابراین پولس اضافه میکند: که از ذهن جسمانی خود بیجا مغرور شده است. ایشان رفتاری ممتاز از دیگران در قبال مخلوقات دیگر از خود بروز میدادند که گوئی برتر از سایرین هستند. یک مسیحی که در پیروی از خداوند خود گام برمیدارد وقت و رقتی برای چنین سازماندهیهایی ندارد.
نکته مهم قابل توجه در این آیه این است که عملکردهای مذهبی مختلف این انسانها بر طبق اراده خودشان ظاهر شدهاند. ایشان هیچگونه اقتدار کتاب مقدسی نداشتند. ایشان به شایستگی مسیح رفتار نمیکردند. آنها از ذهن جسمانی خود بیجا مغرور شده بودند، چونکه دقیقاً آنکاری را انجام میدادند که میخواستند و این عملکردشان مستقل از خداوند بود، در حالی که رفتارشان فروتنانه و مذهبی مینمود.
۲:۱۹ و به سر متمسک نشده. در اینجا از خداوند عیسی به عنوان سر بدن یاد شده است. «به سر متمسک شدن» یعنی زندگی با این آگاهی که مسیح سر است و تمامی نیازهای ما را از منبع پایانناپذیر خود تامین میکند و با تمامی جلالش عمل مینماید. این یعنی نگاه کردن به خداوند در جلال برای اعانت و تغذیه و راهنمایی و با او در ارتباط بودن. این امر در عبارت بعدی بیشتر توضیح داده شده است: که از آن تمامی بدن به توسط مفاصل و بندها مدد یافته و با هم پیوند شده، نمو میکند به نمویی که از خداست. قسمتهای مختلف بدن بشر به وسیله مفاصل و بندها به هم مربوط شدهاند. بدن نیز به سر مربوط است. بدن به سر برای راهنمایی و هدایت نگاه میکند. این دقیقاً طرز تفکر پولس رسول و تأکید او در این قسمت میباشد. اعضای بدن مسیح بر روی زمین باید در او شایستگی و پیروزی داشته باشند و نباید به وسیله بحثهای متقاعد کننده این معلمین کذبه گمراه شوند.
متمسک شدن به سر به ارتباط لحظه به لحظه با خداوند و ضرورت این رابطه تأکید میکند. پری دیروز برای امروز کافی نیست. ما نمیتوانیم گندم را در آسیاب با آب بکوبیم اگر در سر راه آب مانعی وجود داشته باشد. همچنین در اینجا این امر نیز باید اضافه شود که در جائی که مسیحیان به سر متمسک هستند، نتیجتاً همه اعمال اعضای بدن خود به خود با هم هماهنگ میشوند.
۲:۲۰ اصول اولیه دنیوی، چنانکه در این آیه مورد استفاده واقع شده است به آئینها و مراسم اشاره دارد. برای مثال، سنتهای عهد عتیق اصول ابتدائی دنیوی بودند که اصول اولیه مذهبی و عناصر آن یعنی الف ب پ را تعلیم میدادند (غلاطیان ۴:۹-۱۱). شاید پولس همچنین به مراسم و سنتهایی که در ارتباط با فلسفه عرفانی و دیگر مذاهب بود فکر میکرد. به ویژه، پولس با اصول ریاضت و مرتاضی سر و کار داشت که از یهودیگرائی سرچمشه گرفته بودند و در حضور خدا مفهوم خود را از دست داده بودند یا از فلسفه عرفانی نشأت گرفته یا حتی از فرهنگیهای دیگری که هرگز در حضور خدا مورد مقبول نبودهاند. از آنجا که کولسیان با مسیح مرده بودند، پولس از ایشان میپرسد که چگونه است که هنوز مثل زندگان در دنیا بر ایشان فرایض نهاده میشود؛ اگر چنین است ایشان از یاد بردهاند که گره سخت دنیا از دور گردن ایشان باز شده است. شاید این سوال در ذهن بعضی پدید آید: «اگر یک مسیحی نسبت به فرایض دنیوی مرده است، پس چرا باید در عشاء ربانی شرکت کند؟» بدیهیترین جواب این است که این گونه مراسم مسیحی و کلیسایی در عهد جدید تعلیم داده شدهاند. به هر حال، آنها به معنای فیض نیستند و ما را بیشتر برای آسمان مهیا نمیکنند و در حضور خدا سزاوارتر نمیشویم. بلکه، اینها نشان دهنده اطاعت ما از خداوند هستند. و نشانه احترام و یکی شدن با مسیح و به یاد آوردن مرگ او هستند. این مراسم کلیسایی در واقع شرایطی نیستند که ما باید آنها را حفظ کنیم تا برکات و لذات سماوی را بچشیم.
۲:۲۱ این آیه بهتر فهمیده میشود اگر ما عبارت «به عنوان مثال» را در اول آن قرار دهیم. به بیانی دیگر، پولس در آیه ۲۰ دارد میگوید: «چرا، مانند کسانی که در دنیا زندگی میکنند، خود را به فرایض تسلیم میکنید؟» به عنوان مثال (آیه ۲۱) لمس مکن، نچش، دست نگذار! عجیب است که بعضی تعلیم دادهاند که پولس در اینجا دارد به کولسیان فرمان میدهد که لمس نکنند و نچشند و دست مگذارند! این دقیقاً معنایی متضاد آیه میباشد.
باید در اینجا گفته شود که بعضی از قدرتها مثل ویلیام کلی معتقدند که ترتیب عبارات در این آیه باید اینطور باشد: «دست مگذار، نچش، حتی لمس مکن.» این ترتیب میتواند سختگیری عملکرد ریاضتمندانه معلمین سنتگرا را نشان دهد.
۲:۲۲ مفهوم این قضیه در آیه ۲۲ بیشتر توضیح داده میشود. اینها ممانعتهایی بودند که به دست انسان ساخته شده بودند چنانچه به وسیله این عبارت نشان داده شده است: بر حسب فرمانها و تعلیم مردم. آیا ماهیت مذهب حقیقی این طور است که با گوشت و نوشیدنی مشغول باشد یا با مسیح زنده؟
ویماوس ( Weymouth) آیات ۲۰-۲۲ را این گونه ترجمه کرده است:
پس حال که با مسیح به اصول ابتدایی این دنیا مردهاید، چرا همچون کسانی که گویی هنوز به دنیا تعلق دارند، تن به قواعد آن میدهید، قواعدی که میگوید: این را لمس مکن! به آن لب نزن و بر آن دست مگذار؟ اینها همه مربوط به چیزهایی است که با مصرف از بین میرود، و بر احکام و تعالیم بشری بنا شده است.
۲:۲۳ این عملکردهای مذهبی انسانی یک نوع صورت حکمت و فروتنی و آزار بدنی کاذب به همراه دارد. عبادت نافله یعنی این مردم نوعی از پرستش را که با توجه به افکار و عقاید خودشان صحیح است برمیگزینند و نه پرستش که بر طبق کلام خداست. اینها به نظر مذهبی میآیند ولی این مسیحیت حقیقی نیست. فروتنی کاذب قبلاً توضیح داده شد -ایشان وانمود میکردند که آنقدر فروتن هستند که میتوانند به خدا مستقیماً نزدیک شوند و بنابراین از قوات آسمانی استفاده میکردند. آزار بدن به عملکرد مرتاضانه اشاره دارد. این یک عقیده است که از طریق انکار نفس و شکنجه شخص به انسان میتواند درجه والاتری از تقدس را به دست بیاورد. این امر در هندوئیسم و مذاهب رمزی شرقی یافت میشود.
ارزش همه این عملکردها چیست؟ شاید بهترین جواب ممکن را در پایان این آیه مشاهده کنیم: فایدهای برای رفع تنپروری ندارد. همه اینها در ظاهر تاثیر دارند ولی برای رفع تن* ۱#پروری هیچگونه فایدهای ندارند. هرگونه روش غلط به هر حال نمیتواند وضعیت انسان را بهبود ببخشد. اگر چه این گونه اعمال بر جسم تاثیر میگذارند، ولی برای کسب رضایت خدا هیچ فایدهای ندارد که ما به جسم خود ریاضت و سختی بدهیم. رفتار مسیحی به گونهای است که نشان دهنده مردن او نسبت به جسم است با همه لذات و شهواتش و از آن به بعد او برای جلال خدا زندگی میکند. ما این کار را انجام میدهیم نه برای اینکه هلاک نشویم، بلکه برای کسی که خویشتن را به جهت ما داد و ما او را دوست داریم. رابرتسون (A. T. Robertson) به خوبی میگوید: «این محبت است که ما را واقعاً برای راستی آزاد میسازد. محبت انتخاب ما را آسان میکند. محبت صورت وظیفه ما را زیبا مینماید. محبت، با مسیح گام برداشتن را شیرین میکند. محبت، خدمت مهربانی را با آزادی به ارمغان میآورد.»