Sun Rise

Old Jerusalem Wall
Old Jerusalem Wall

۴. نکوهش جانبداری. (۲:‏۱-‏۱۳)

نیمه اول باب ۲ جانبداری از دیگران را نکوهش می‌کند. طرفداری کاملا با الگویی که خداوند به دست داده و یا با تعالیم عهد جدید مغایرت دارد. در مسیحیت هیچ جایی برای تبعیض و طرفداری وجود ندارد.

۲:‏۱ پیش از هر چیز این عمل به طور مشخص منع شده است. توجه کنید که ابتدا این تذکر خطاب به ایمانداران نوشته شده است؛ چرا که این قسمت با عبارت «ای برادران من» آغاز می‌شود. ایمان خداوند ما عیسی مسیح اشاره‌ایست به ایمان مسیحی.

مسأله بر سر توکل کردن به او نیست، بلکه حقیقتی که او به ما داده است. با کنار هم چیدن این مفاهیم در می‌یابیم که یعقوب می‌گوید:‏«ای برادران من، در ایمان مسیحی خود، از کسی جانبداری نکنید.» فخر فروشی و تبعیض قائل شدن کاملا با مسیحیت حقیقی مغایرت دارند. نوکر صفتی در حضور پرجلال خداوند جایی ندارد. خوار شمردن دیگران به خاطر نژاد، جنسیت، یا فقر عملی مغایر با ایمان است. این امر با دیگر قسمتهای عهد جدید متناقض نیست، قسمتهایی که به ایمانداران تعلیم داده می­شود که به حاکمان، اربابان، بزرگان و والدین خود احترام بگذارند. برخی روابط را خدا مقرر کرده است و باید آنها را به رسمیت بشناسیم. (رومیان ۱۳:‏۷) در این عبارت موضوع بر سر چاپلوسی و فرمانبرداری دیگران به خاطر لباس فاخر و یا برترینهای ظاهری آنها است.

۲:‏۲-‏۴ این موضوع با تصویر واضحی که یعقوب در آیات ۲-‏۴ به دست می‌دهد مورد تأیید قرار می‌گیرد. گای کینگ ( Guy King ) به درستی این قسمت را «راهنمای کوته‌بین» نامیده است. محل وقوع جماعت محلی مسیحیان است. شخصی با ظاهری متمایز از دیگران و با لباسی فاخر و نیز انگشتری زرین داخل می‌شود. راهنما در مقابل تعظیم می‌کند و سپس میهمان برجسته را به صندلی فاخری که در جلو قرار دارد هدایت می‌کند. به محض اینکه راهنما به درب ورودی باز می‌گردد، می‌بیند که میهمانی دیگر نیز آمده است. این بار او شخص فقیر با ظاهری ژنده وارد می‌شود. (عبارت پوشاک ناپاک بدین معنا نیست که لباسهای او نیاز به شستشو دارد. او با توجه به شرایط بد زندگی خود، لباسی حقیر بر تن دارد). این بار راهنما سعی می‌کند با راهنمایی کردن آن شخص به ردیفهای آخر و یا نشاندن او بر روی زمین و یا حتی در مقابل صندلی خود باعث شرمساری جماعت حاضر نشود. به نظر محال است که کسی چنین کاری انجام دهد. بیشتر ترجیح می‌دهیم که این واقعه برعکس شود. اما هنگامی که به قلب خود می‌نگریم، می‌بینیم که غالبا چنین تبعیضهای ظاهری را در میان خود انجام می‌دهیم، و بدینسان داوران خیالات فاسد می‌شویم.

شاید پر واضح‌ترین نمونه این موضوع در کلیسا تبعیضی است که در حق نژادها و رنگهای دیگر انجام می‌شود. ایمانداران سیاه‌پوست در بسیاری از مواقع از حقوق خود محروم شده‌اند و یا اینکه حداقل با روی خوش با آنها برخورد نشده است. یهودیانی که به مسیحیت ایمان می‌آورند از صمیم قلب پذیرفته نمی‌شوند. مسیحیان شرقی به انواع گوناگون طعم تبعیض را چشیده‌اند. باید اذعان داشت که مشکلات نژادی بسیاری در روابط نژادی انسانها وجود دارد. اما شخص مسیحی باید نسبت به اصول الهی وفادار باشد. وظیفه او این است که به حقیقت جامه عمل بپوشاند، این حقیقت که همه ایمانداران در مسیح یک هستند.

۲:‏۵، ۶ الف-‏جانبداری کاملا با ایمان مسیحی مغایرت دارد. یعقوب در آیات ۵-‏۱۳ به این موضوع اشاره می‌کند. او چهار دلیل می‌آورد که چرا برای یک ایماندار ناخوشایند است که از ثروتمندان جانبداری کند و فقیران را خوار بشمارد.

پیش از هر چیز، این مسأله به منزله بی‌حرمت ساختن شخصی است که خدا برای او احترام قایل است. خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی که به محبان خود وعده فرموده است بشنوند. فقیران برگزیدگان، نخبگان، و وارثان و محبان خدا هستند. در کتاب‌مقدس بارها می‌خوانیم که این فقیران هستند که در زیر بیرق مسیح صف‌آرایی می‌کنند نه ثروتمندان-‏خداوندمان خود گفته است، «فقیران بشارت می‌شنوند.» (متی ۱۱:‏۵) مردم عادی هستند که با خوشحالی از او می‌شنوند، و نه ثروتمندان و اعیان. (مرقس ۱۲:‏۳۷) اعیان بسیاری خوانده نشده‌اند، بلکه نادانان، ضعیفان، خوارشدگان، و فراموش‌شدگان. (اول قرنتیان ۱:‏۲۶-‏۲۹) ثروتمندان معمولا ایمان چندان محکمی ندارند، زیرا بیشتر بر ثروت خود تکیه می‌کنند تا خداوند. از سویی دیگر، خدا فقیران را برگزیده است تا در ایمان دولتمند باشند. نگاهی اجمالی بر شهروندان پادشاهی روشن می‌سازد که غالبا فقیران در ملکوت او بوده‌اند. آنها در پادشاهی او جایگاهی والا و پر از جلال کسب خواهند نمود. پس چقدر احمقانه و خطرناک است که کسانی را که روزی در پادشاهی خداوند و نجات دهنده ما برافراشته می‌شوند، حقیر بشماریم.

۲:‏۶ ب-‏دلیل دیگر برای احکقانه بودن جانبداری از ثروتمندان این است که آنها تنها طبقه‌ای هستند که معمولا قوم خدا را آزار می‌دهند همین ثروتمندان هستند. این استدلال در اینجا کمی گیج کننده می‌آید. تردیدی در آیات قبل مقصود از ثروتمندان، ثروتمندان ایماندار بود. و ثروتمندان که در آیه ۶ ذکر شده­اند ایماندار نیستند. مقصود یعقوب این است:‏«چرا از مردم به خاطر اینکه ثروتمند هستند جانبداری می‌کنید؟ اگر آنها را احترام می‌کنید، در واقع کسانی را احترام می‌کنید که همیشه از اولین کسانی بوده‌اند که بر شما ستم کرده و شما را در محکمه‌ها می‌کشند.» کالون با این عبارت نشان داد که جان کلام را دریافته است، :‏«چرا به جلادان خود احترام می‌گذارید؟»

۲:‏۷ دلیل سوم، برای احمقانه بودن جانبداری از ثروتمندان این است که آنها معمولا در مورد نام مسیح سخنان زشت و زننده‌ای به زبان می‌آورند. این نام نیکویی است که بر ایمانداران نهاده شده است-‏مسیحیان، یا پیروان مسیح. گرچه سرکوفت زدن نام مسیح که معمولا ویژگی ثروتمندان است، گناه نیست، اما با اینحال حقیقت دارد که آنانی که بر ایمانداران فقیر جفا می‌رسانند، غالبا با سخنانی شرم‌آور بر علیه نجات‌دهنده این کار را انجام می‌دهند. پس چرا نسبت به کسانی که صرفا به خاطر اینکه ثروتمند هستند، احترام خاصی قائل شوند؟ معمولا خصلتهای ثروتمندان باعث احترام خداوند عیسی نمی‌شوند. عبارت «به آن نام نیکو که بر شما نهاده شده است.» را می‌توان چنین ترجمه کرد:‏«آن نام نیکویی که بر شما نهاده شده است.» برخی می‌گویند این اشاره‌ایست به تعمید مسیحی. ایمانداران در نام خداوند عیسی تعمید می‌گیرند. این همان نامی است که معمولا ثروتمندان بر آن کفر می‌گویند.

۲:‏۸ چهارمین دلیل یعقوب این است که جانبداری از دولتمندان تخطی از این شریعت است که «همسایه خود را مثل نفس خود محبت نما.» این حکم، شریعت ملوکانه نامیده شده است، زیرا شریعت پادشاه است و به همین سبب او شاه تمام شریعتها است. شاید آن راهنما برای جانبداری از ثروتمندان چنین استدلال بیاورد که او نیز می‌خواست همسایه خود را مثل نفس خود محبت نماید. اما این بهانه‌ای برای بدرفتاری با فقیران نیست. اگر واقعا همسایگان خود را همچون خودمان محبت نماییم، با آنان همانگونه رفتار خواهیم کرد که دوست داریم با ما چنین رفتار شود. مسلما ما نمی‌خواهیم از این که فقیر هستیم خوار شمارده شویم. پس نباید به این دلیل دیگران را کوچک بشماریم.

مسلما این تعلیم در میان تمام تعالیم کتاب مقدس انقلابی‌ترین تعلیم است-‏«همسایه خود را مثل نفس خود محبت‌نما.» یعنی چه! یعنی اینکه همانگونه که به خود اهمیت می‌دهیم برای دیگران نیز اهمیت قائل شویم. ما باید داراییهای خود را با کسانی که همچون ما وضعیت مالی مناسبی ندارند، تقسیم نماییم. و گذشته از اینها، ما باید تمام تلاش خود را بکنیم تا برای آنها این فرصت را فراهم کنیم که نجات دهنده مبارک ما را بشناسند. غالبا تصمیمات ما بر این مبنا است که چگونه تحت تاثیر احساسات خود قرار می‌گیریم. ما خود محور هستیم. معمولا به امید دریافت پاداش، چه پاداش مادی و چه پاداش اجتماعی به ثروتمندان کمک می‌کنیم. فقیران را نادیده می‌انگاریم زیرا چندان امیدوار نیستیم که منفعتی حاصل نماییم. شریعت ملوکانه چنین سوءاستفاده از دیگران را منع می‌کند. شریعت به ما تعلیم می‌دهد که همسایگان خود را همچون خودمان محبت کنیم. و اگر بپرسیم «همسایه من کیست؟» از داستان سامری نیکو (لوقا ۱۰:‏۲۹-‏۳۷) می‌آموزیم که همسایه ما می‌تواند هر کسی که نیازمند کمک است باشد.

۲:‏۹ ظاهربینی تخطی از شریعت ملوکانه است. این عمل هم گناه است و هم تخطی. گناه یعنی عدم انطباق با اراده خدا، ناکامی در انجام معیارها. تخطی یعنی شکستن شریعت یا قانونی که بر همه آشکار است. برخی اعمال گناه‌آلود هستند، زیرا اساسا و ذاتا اشتباه هستند. اما هنگامی از این اعمال تخطی می‌شود که شریعتی آنها را منع کرده باشد. ظاهربینی گناه است زیرا ذاتا عملی است اشتباه، اما تخطی نیز محسوب می‌شود چرا که شریعت انجام آن را منع می‌کند.

۲:‏۱۰ شکستن قسمتی از شریعت به معنای زیرپا گذاشتن همه آن است. شریعت همچون زنجیریست که ده حلقه دارد. با شکستن یک حلقه تمام زنجیر شکسته می‌شود. خدا اجازه نمی‌دهد احکامی که خود دوست داریم را نگاه داریم، و دیگر احکام را زیرپا بگذاریم.

۲:‏۱۱ همان خدایی که زنا را منع کرده است، قتل را نیز منع نموده. شاید انسانی زنا نکرده باشد، اما قتلی مرتکب شده باشد. آیا او از شریعت تجاوز نکرده است؟ مسلم بلی! روح شریعت این است که همسایه خود را همچون خود محبت نماییم. مسلما زنا تخطی از شریعت است، اما قتل هم تجاوز از شریعت محسوب می‌شود. و نیز تبعیض و فخرفروشی. اگر هر یک از این گناهان را مرتکب شویم از انجام احکام شریعت باز می‌مانیم.

ملاحظاتی بر ده فرمان

اکنون باید بحث خود را متوقف کرده و به شکلی اساسی‌ای که این قسمت از رساله یعقوب با آن مواجه است بپردازیم. مسأله این است:‏«آیا مسیحیان زیر شریعت هستند یا خیر؟» مسلما چنین به نظر می‌رسد که یعقوب ده فرمان را بر مسیحیان تحمیل می‌کند. او به وضوح به فرمان ششم و هفتم که قتل و زنا را منع می‌کند اشاره می‌کند. همچنین در عبارت «همسایه خود را مثل نفس خود محبت نما.»، حداقل پنج فرمان را در آن خلاصه می‌کند. با اینحال قرار دادن ایمانداران در زیر شریعت، به عنوان یک قائده زندگی، با دیگر قسمتهای عهد جدید همچون رومیان ۶:‏۱۴ «زیر شریعت نیستند، بلکه زیر فیض»؛ رومیان ۷:‏۶ «از شریعت آزاد شده‌ایم»؛ رومیان ۷:‏۴ «شما نیز بوساطت جسد مسیح برای شریعت مرده شدید.» (همچنین نگاه کنید به غلاطیان ۲:‏۱۹؛ ۳:‏۱۳، ۲۴، ۲۵؛ اول تیموتائوس ۱:‏۸، ۹؛ عبرانیان ۷:‏۱۹) این حقیقت که مسیحیان زیر ده فرمان نیستند به وضوح در دوم قرنتیان ۳:‏۷-‏۱۱ بیان شده است.

پس چرا یعقوب شریعت را بر ایمانداران دوره فیض تحمیل می‌کند؟ پیش از هر چیز، مسیحیان زیر شریعت به عنوان یک قائده زندگی قرار ندارند. مسیح، و نه شریعت، الگوی ایمانداران است. جائی که شریعت است، حتما مجازات است. مجازات زیرپا گذاشتن شریعت مرگ است. مسیح مرد تا مجازات شکستن شریعت را بپردازد. از این رو آنانی که در مسیح هستند از شریعت و عقوبت آن رهایی یافته‌اند. اما برخی از اصول شریعت، ارزشهای پایدار محسوب می‌شوند. این مفاهیم برای تمام انسانها در هر عصری صادق است.

بت‌پرستی، زنا، قتل و دزدی اصولا و ذاتا اشتباه هستند. آنها چه برای ایمانداران و چه بی‌ایمانان اشتباه هستند. علاوه بر این، نُه حکم از ده فرمان در رسالات تکرار شده‌اند. تنها حکمی که تکرار نشده حکم سبت است. در هیچ جایی گفته نشده که مسیحیان روز هفتم هفته را نگاه دارند، زیرا این فرمان بیشتر تشریفاتی است تا اخلاقی. کار کردن یک یهودی در روز هفتم فی‌النفسه کار بدی نبود. این عمل اشتباه بود زیرا خدا این روز را جدا ساخته بود.

در آخر، باید گفت که نُه فرمانی که در رسالات تکرار شده‌اند نه به عنوان شریعت بلکه همچون تعالیمی در جهت عدالت قوم خدا ذکر شده‌اند. به بیانی دیگر، خدا به مسیحیان نمی‌گوید، « اگر دزدی کنید، به مرگ محکوم می‌شوید.» یا «اگر عملی غیراخلاقی مرتکب شوید، نجات خود را از دست خواهید داد.» بلکه می‌گوید:‏«من شما را با فیض خود نجات داده‌ام. حال از شما می‌خواهم از سَر محبت به من یک زندگی مقدس داشته باشید. اگر می‌خواهید آنچه که از شما انتظار دارم را بدانید، آن را در عهد جدید می‌توانید بیابید.» در آنجا شما می‌بینید که ده فرمان تکرار شده است. اما همچنین تعالیم خداوندمان عیسی مسیح را نیز می‌بینید که شما را به سوی معیاری بالاتر از شریعت فرامی‌خواند. پس یعقوب واقعا ایمانداران را زیر شریعت و محکومیت قرار نمی‌دهد. او نمی‌گوید که:‏«اگر جانبداری کنید، شریعت را زیرپا می‌گذارید، و از این رو به مرگ محکوم هستید.»

۲:‏۱۲ یعقوب در واقع می‌گوید:‏«شما به عنوان ایمانداران، دیگر در زیر شریعت بندگی نیستید، بلکه شما زیر شریعت آزادی قرار دارید-‏آزادی به انجام عمل درست.» شریعت موسی از شما می‌خواست که همسایه خود را دوست بدارید، و هر گاه که چنین نمی‌کردید شما را محکوم می‌کرد. شما در زیر فیض قدرت یافته‌اید که همسایه خود را دوست بدارید و هرگاه این کار را که انجام می‌دهید پاداش خواهید یافت. شما این کار را برای نجات یافتن انجام نمی‌دهید، اما انجام می‌دهید چون نجات یافته‌اید. شما این کار را نه برای ترس از مجازات، بلکه در محبت او که برای شما مرده و زنده شد انجام می‌دهید. هنگامی که در مقابل تخت داوری مسیح می‌ایستید، بر طبق این معیار یا پاداش می‌یابید و یا اینکه چیزی عایدتان نمی‌شود.

موضوع بر سر نجات نیست، بلکه پاداش مدنظر است. عبارت «همچنین سخن می‌گویید و عمل می‌نمایید» به سخنان و اعمال اشاره دارد. هم حرف و هم زندگی شخص باید صَحه‌گذار این عمل باشند ایمانداران باید در سخن و عمل از جانبداری برحذر باشند. چنین سرپیچی از شریعت در مقابل تخت داوری مسیح مورد داوری قرار خواهد گرفت.

۲:‏۱۳ معنای آیه ۱۳ را باید در چارچوب متن دریافت. مخاطب یعقوب ایمانداران هستند. اینجا موضوع بر سر داوری ابدی نیست؛ چرا که کفاره گناهان ما یک بار برای همیشه در جلجتا پرداخت شد. موضوع بحث در اینجا رفتار خدا با ما در این دنیا است، ما که فرزندان او هستیم، اگر به دیگران رحم نکنیم، ما با خدا همگام نیستیم و می‌توانیم انتظار داشته باشیم که عواقب یک زندگی رو به افول را تجربه کنیم. رحم بر داوری مفتخر می‌شود می‌تواند به این معنا باشد که خدا ترجیح می‌دهد به جای تنبیه ما بیشتر بر ما رحم کند. (میکاه ۷:‏۱۸)؛ داوری «کار عجیب» او است. یعنی اینکه اگر به دیگران رحم کنیم می‌توانیم در مقابل تخت داوری شادی نماییم. و یا شاید بدین معناست که رحم داوری مفتخر می‌شود چرا که همیشه از داوری عظیم‌تر است. به نظر می‌رسد مفهوم کلی این باشد که اگر به دیگران رحم کنیم، داوری‌ای که احتمالا برای ما در نظر گرفته شده تبدیل به رحمت می‌شود.

پس بیایید خود را در مورد جانبداری آزامایش کنیم. ایا نسبت به کسانی که از نژاد خودمان هستند لطف بیشتری می‌کنیم یا به دیگر نژادها؟ آیا به جوانها بیشتر توجه می‌کنیم یا پیران؟ آیا ما بیشتر با افراد خوش‌تیپ انس می‌گیریم یا کسانی که ساده و صمیمی هستند؟ آیا بیشتر در این فکریم که با افراد سرشناس دوست شویم یا کسانی که نسبتا گم‌نام هستند؟ آیا از افراد معلول و ناتوان دوری می‌کنیم و با افراد قوی و سالم معاشرت می‌کنیم؟ آیا ثروتمندان را به فقرا ترجیح می‌دهیم؟ ایا نسبت به خارجی‌ها که با لهجه دیگری به زبان ما سخن می‌گویند بی‌اعتنا هستیم؟ هنگامی که این سوالات را پاسخ می‌دهیم، بیایید به یاد آوریم که هر گونه که با ایمانداران مطرود شده رفتار می‌کنیم در واقع همانگونه با نجات‌دهنده رفتار می‌کنیم. (متی ۲۵:‏۴۰)

۵. ایمان و اعمال (۲:‏۱۴-‏۲۶)

شاید بحث‌برانگیزترین آیات رساله یعقوب همین آیات هستند. آنقدر برای کلیسا اهمیت دارد که لوتر میان تعلیم یعقوب در مورد عادل‌شمردگی توسط اعمال و تأکید پولس بر عادل‌شمردگی توسط ایمان یک تضاد سازش‌ناپذیری مشاهده نمود. معمولا این آیات را برای دفاع از این بدعت که ما با ایمان به اضافه اعمال نجات می‌یابیم که « Synergism » نامیده می‌شود، به کار می‌برند. به بیانی دیگر، ما باید به خداوند عیسی به عنوان نجات دهنده خود توکل نماییم، اما این کافی نیست. ما باید اعمال خوب و نیکوکارانه خود را نیز به کار نجات‌بخش او بی‌افزاییم.

در حقیقت می‌توان این قسمت را «عادل‌شمردگی با ایمان» نامید، زیرا گویی که می‌خواهد به ما بگوید که ما با اعمال خود شمرده می‌شویم. در حقیقت، برای اینکه مفهوم کامل عادل‌شمردگی را درک نماییم، باید کاملا درک کنیم که عادل‌شمردگی شش جنبه دارد. ما به فیض عادل شمرده شده‌ایم. (رومیان ۳:‏۲۴) یعنی اینکه ما شایستگی عادل شمرده شدن را نداریم؛ در حقیقت، حق ما نقطه مقابل آن بود. ما به ایمان عادل شمرده شده‌ایم. (رومیان ۵:‏۱) ایمان پاسخ انسان به فیض خدا است. ما توسط ایمان، هدیه رایگان را می‌یابیم. ایمان آن چیزی را که خدا برای ما انجام داده است برای ما به ارمغان می‌آورد. ما توسط خون عادل شمرده شده‌ایم. (رومیان ۵:‏۹) در اینجا خون‌بهایی است که باید برای مهیا ساختن عادل‌شمردگی پرداخت می‌شد. کفاره گناه توسط خون پربهای مسیح پرداخت شد، و اکنون خدا می‌تواند گناهکاران را عادل بشمارد زیرا این عمل رضایت خدا را حاصل نموده است. ما توسط خدا عادل شمرده شده‌ایم. (رومیان ۸:‏۳۳) حقیقت در اینجا این است که خدا شخصی است که عادل می‌شمارد. ما با قوت عادل شمرده شده‌ایم. (رومیان ۴:‏۲۵) عادل‌شمردگی ما به قوتی تشبیه شده است که مسیح را از مردگان برخیزانید. قیام او ثابت می‌کند که خدا رضایت حاصل نمود و ما به اعمال عادل شمرده شده‌ایم. (یعقوب ۲:‏۲۴) اعمال تجلی ظاهری ایمان ما هستند. آنها آن چیزی را که در درون ما پنهان است را ظاهر می‌سازند. از این رو می­بینیم که شخص توسط فیض، ایمان، خون، خدا، قوت و اعمال عادل شمرده می‌شود.

با اینحال هیچ تناقضی وجود ندارد. این عبارات تنها منعکس کننده جنبه‌های گوناگون همان حقیقت هستند. فیض اصلی است که خدا توسط آن عادل می‌شمارد؛ ایمان وسیله‌ای است که انسان توسط آن عادل‌شمردگی را می‌یابد؛ خون، بهایی است که نجات دهنده باید می‌پرداخت؛ خدا عامل پویا در عادل‌شمردگی است؛ قدرت گواهی است بر این امر و اعمال پیامد آن هستند.

۲:‏۱۴ یعقوب تأکید می‌کند ایمانی که به اعمال نیکو منجر نشود، ایمان نجات بخش نیست. دو کلید ما را در فهم این آیه بسیار یاری می‌کنند. اول از همه اینکه یعقوب نمی‌گوید:‏«چه حاصلی دارد ... گر چه اگر شخص ایمان داشته باشد.» بلکه می‌گوید:‏«چه سود دارد اگر کسی گوید:‏ایمان دارم.» به بیانی دیگر، مسأله بر سر شخصی نیست که حقیقتا ایمان دارد، ولی هنوز نجات نیافته است. یعقوب انسانی را توصیف می‌کند که چیزی ندارد جز ادعای ایمان. او می‌گوید ایمان دارد، اما در زندگی او هیچ چیزی که نشان ایمان او باشد دیده نمی‌شود. دومین کلیدی که ما را یاری می‌کند در ترجمه NASB دیده می‌شود. در آنجا، عبارت با این سوال پایان می‌یابد «آیا این ایمان می‌تواند او را نجات بخشد؟» به بیانی دیگر، آیا این نوع ایمان می‌تواند نجات بخشد؟ اگر سوال شود که یعقوب چه ایمانی را مدنظر دارد، پاسخ را می‌توان در قسمت اول آیه یافت. او از ایمانی سخن می‌گوید که توسط اعمال خوب حمایت نمی‌شود. چنین ایمانی بی‌ارزش است. این ایمان فقط حرف است و نه چیز دیگر.

۲:‏۱۵، ۱۶ اکنون عبث بودن سخن بدون عمل به تصویر کشیده شده است. ما با دو نفر آشنا می‌شویم. یکی حتی مایحتاج روزانه خود و یا حتی لباس هم ندارد. اما دیگری هر دو را دارد، اما نمی‌خواهد آن را با دیگران تقسیم نماید. فرد دوم گویی که بسیار سخاوتمند است، به برادر فقیر خود می‌گوید:‏«برو و لباس بر تن کن و شکمی سیر غذا بخور.» اما حتی یک قدم هم برای او برنمی‌دارد. این سخنان چه فایده‌ای دارد؟ مسلماً هیچ ارزشی ندارند! نه گرسنگی او را رفع می‌کنند و نه لباسی گرم بر تن او می‌کنند.

۲:‏۱۷ همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد، در خود مرده است. ایمان بدون عمل ایمانی اصیل نیست، بلکه همه حرف است. یعقوب نمی‌گوید که ما توسط ایمان به اضافه اعمال نجات می‌یابیم. پذیرفتن چنین دیدگاهی کار کامل خداوند عیسی مسیح را بی‌حرمت می‌سازد. اگر توسط ایمان به اضافه عمل نجات می‌یافتیم، پس دو نجات دهنده داشتیم-‏عیسی و خودمان. اما عهد جدید به وضوح می‌گوید که مسیح تنها نجات دهنده است. یعقوب تأکید می‌کند که ما تنها با ایمان به سخنان نجات نیافته‌ایم، بلکه به آن ایمانی که اعمال نیکو ثمر می‌آورد. به بیانی دیگر، اعمال ریشه نجات نیستند، بلکه ثمرات؛ آنها علت نیستند بلکه ثمرات هستند. کالون این موضوع را مختصر و مفید بیان می‌کند:‏«ما تنها به ایمان نجات یافته‌ایم، اما نه ایمانی که تنها است.»

۲:‏۱۸ ایمان حقیقی و اعمال نیکو درهم تنیده شده‌اند. یعقوب با تصویری از بحث میان دو نفر این موضوع را نشان می‌دهد. شخص اول که واقعا نجات یافته است، سخنگو است. شخص دوم ادعا می‌کند ایمان دارد اما هیچ عمل نیکویی ندارد که ایمان او را تأیید کند. گویی شخص اول، دیگری را به یک چالش دندان‌شکن فرامی‌خواند. می‌توانیم این گفتگو را چنین خلاصه کنیم:‏شخص اول به درستی و در کمال انصاف می‌گوید:‏«بله، تو می‌گویی که ایمان داری، اما اعمالت این را نشان نمی‌دهد. من عقیده دارم ایمان باید با زندگی‌ای سرشار از اعمال نیکو تأیید شود. به من ثابت کن که بدون زندگی عاری از اعمال ایمان داری. تو نمی‌توانی این کار را بکنی. ایمان نامریی است. تنها راهی که دیگران پی می‌برند که تو ایمان داری زندگی‌ای است که آن را تأیید کند. من ایمان خود را از اعمال خود به تو ثابت خواهم نمود.» کلید حل این آیه در واژه «بنما» است:‏نمایاندن ایمان بدون عمل امریست محال.

۲:‏۱۹، ۲۰ بحث ادامه می‌یابد. شخص اول هنوز سخن می‌گوید. ایمان ظاهری شخص می‌تواند چیزی نباشد جز پذیرش عقلانی یک حقیقت آشکار. این پذیرش عقلانی در شخص هیچ تعهدی ایجاد نمی‌کند، و یک زندگی تبدیل یافته ایجاد نمی‌کند. کافی نیست که فقط به وجود خدا ایمان داشته باشیم. مسلما این امر ضروری است اما کافی نیست. حتی شیاطین نیز به وجود خدا ایمان دارند و از مجازات نهایی توسط او به خود می‌لرزند. شیاطین به حقیقت ایمان دارند اما تسلیم نمی‌شوند. این ایمان نجات بخش نیست. هنگامی که شخص حقیقتا به خداوند ایمان می‌آورد، ایمان او تعهد روح، جان و جسم را به همراه دارد. در مقابل این تعهد به زندگی متحول شده می‌انجامد. ایمان جدای از اعمال فقط یک اعتقاد محض است، یعنی اعتقادی باطل.

۲:‏۲۱ دو نمونه از ایمان به عمل از عهد عتیق ذکر می‌شود. این نمونه‌ها ابراهیم-‏یک یهودی و راحاب-‏یک غیریهودی-‏هستند. ابراهیم با تقدیم پسر خود اسحاق به قربانگاه به اعمال عادل شمرده شد. برای اینکه از زاویه‌ای درست به این حقیقت نگاه کنیم، باید نگاهی بیاندازیم به پیدایش ۱۵:‏۶. ما در آنجا می‌خوانیم که ابراهیم به خداوند ایمان داشت، و خداوند آن را برایش عدالت محسوب نمود. در اینجا ابراهیم با ایمان داشتن عادل شمرده می‌شود؛ به بیانی دیگر او به ایمان عادل شمرده شد. موضوع اینجا تمام نمی‌شود، بلکه باید به پیدایش باب ۲۲ رجوع کنیم و ببینیم که ابراهیم پسر خود را تقدیم نمود. اینجاست که او به اعمال عادل شمرده می‌شود. به محض اینکه ابراهیم به خداوند ایمان آورد، او در نظر خدا عادل شمرده شد. اما سپس، هفت باب جلوتر می‌خوانیم که خدا ابراهیم را در بوته آزمایش قرار داد. ابراهیم نشان داد که ایمان اصیل او باعث شد که با اشتیاق اسحاق را قربانی کند. اطاعت او حاکی از این بود که ایمانش فقط یک اعتقاد محض نبود، بلکه یک تعهد قلبی.

گاهی اوقات افراد اعتراض می‌کنند که هنگامی که ابراهیم اسحاق را تقدیم می‌کرد کسی در آنجا حاضر نبوده است، پس کسی در آنجا نبود که ابراهیم اصالت ایمان خود را برای او ثابت نماید. اما مردان جوانی که ابراهیم را همراهی می‌کردند از او چندان دور نبودند، و منتظر نشسته بودند که ابراهیم و اسحاق از کوه باز گردند. علاوه براین اسحاق آنجا بود. همچنین اشتیاق ابراهیم برای قربانی کردن پسر خود در اطاعت از فرمان خدا در کتاب مقدس ثبت شده است، پس اصالت ایمان او به تمامی نسلها منعکس شده است.

۲:‏۲۲، ۲۳ پس پر واضح است که ایمان ابراهیم الهام­بخش اعمال او بود، و توسط اعمال او بود که ایمانش کامل گردید. ایمان حقیقی و اعمال درهم تنیده شده‌اند. اولی به وجود آورنده‌ی دومی است. و دومی بر اولی شهادت می‌دهد. در قربانی کردن اسحاق تجلی عملی ایمان ابراهیم را می‌بینیم. این تحقق عملی کلامی بود که گفت ابراهیم به ایمان عادل شمرده شد. اعمال نیکوی او باعث شد او دوست خدا نامیده شود.

۲:‏۲۴ از این موضوع چنین نتیجه می‌گیریم که، انسان از اعمال عادل شمرده می‌شود، نه از ایمان تنها. البته بدان معنا نیست که او توسط ایمان به اضافه اعمال عادل شمرده شده است. او با ایمان از سوی خدا عادل شمرده می‌شود، و از سوی انسان با اعمال. همان لحظه‌ای که او ایمان آورد خدا او را عادل برشمرد. انسان می‌گوید:‏«اصالت ایمان خود را ثابت کن.» و تنها راه انجام این کار اعمال نیکو است.

۲:‏۲۵ دومین مثال عهد عتیقی راحاب فاحشه است. مسلما او به خاطر شخصیت خوب خود نجات نیافت. (او یک فاحشه بود!) بلکه از اعمال عادل شمرده نشد زیرا که قاصدان را پذیرفته، به راهی دیگر روانه نمود. راحاب اهل کنعان بود، که در شهر اریحا زندگی می‌کرد. او شنیده بود که لشکریان پیروزمند به سوی شهر پیشروی می‌کنند، و هیچ لشکری یارای مقاومت با آنها را نداشت. او به این نتیجه رسیده بود که خدای عبرانیان، خدای حقیقی است. و تصمیم گرفت با این خدا همکاری کند، به هر بهایی که باشد. هنگامی که جاسوسان وارد شهر شدند، او با انها رفتار دوستانه‌ای داشت. او با این کار اصالت ایمان خود به خدای زنده را ثابت نمود. او با پناه دادن جاسوسان نجات نیافت، بلکه میهمان‌نوازی او را ثابت نمود که او یک ایماندار اصیل است.

برخی از افراد از این عبارت برای تعلیم این عقیده که قسمتی از نجات توسط اعمال حاصل می‌شود سوءاستفاده می‌کنند. اما مقصود آنها از انجام عمل نیکو، صدقه دادن، ادا کردن دین، گفتن حقیقت و رفتن به کلیسا است. آیا اعمال نیکوی ابراهیم و راحاب اینها بودند؟ مسلما خیر! در مورد ابراهیم، عمل او اشتیاق برای کشتن فرزندش بود! و در مورد راحاب، موضوع خیانت بود! اگر ایمان را از این اعمال بردارید، بیشتر اعمال شر خواهند بود تا خوب. مکینتاش ( Mackintosh ) به خوبی می‌گوید:‏«ایمان را از آنها بزدایید، و خواهید دید که نه تنها عمل آنها غیراخلاقی و بی‌احساس، بلکه گناه‌آلود نیز خواهد بود، این قسمت به اعمال زندگی اشاره دارد و نه اعمال شریعت. اگر ایمان را از اعمال ابراهیم و راحاب برداریم، آنها تبدیل به عمل بد می‌شوند. به آنها همچون ثمره ایمان و اعمال زندگی بنگرید.»

پس این عبارت را نمی‌توان برای تعلیم نجات توسط اعمال به کار گرفت. این عبارت خواننده را در یک وضعیت سست قرار می‌دهد تا نجات توسط قتل و خیانت را تعلیم دهد!

۲:‏۲۶ یعقوب این قسمت را با این عبارت به پایان می‌رساند:‏«زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است، همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است.» در اینجا موضوع به زیبایی تمام خلاصه شده است. یعقوب ایمان را با بدن انسان مقایسه می‌کند. او اعمال را به روح تشبیه می‌کند. بدن بدون روح، بی‌جان، بی‌فایده و بی‌ارزش است. پس ایمان بدون عمل مرده، بی‌حاصل و بی‌اثر است. مسلما آن ایمانی است جعلی، و نه یک ایمان اصیل و نجات‌بخش.

پس می‌توانیم با پاسخ دادن به این سوالات ایمان خود را محک بزنیم. آیا همچون ابراهیم حاضرم بهترین چیزی که در زندگی دارم را به خدا تقدیم کنم؟ آیا همچون راحاب برای اینکه به مسیح وفادار بمانم به دنیا پشت می‌کنم؟

يعقوب

فصل   ۲

۱  ای برادرانِ من، ایمانِ خداوند ما عیسی مسیح، ربّ الجلال را، با ظاهربینی مدارید.

۲  زیرا اگر به کنیسهٔ شما شخصی با انگشتری زریّن و لباس نفیس داخل شود و فقیری نیز با پوشاک ناپاک درآید؛

۳  و به صاحب لباس فاخر متوجّه شده، گویید، اینجا نیکو بنشین، و به فقیر گویید، تو در آنجا بایست، یا زیر پای‌انداز من بنشین،

۴  آیا در خود متردّد نیستید و داوران خیالات فاسد نشده‌اید؟

۵  ای برادران عزیز، گوش دهید، آیا خدا فقیران این جهان را برنگزیده است تا دولتمند در ایمان و وارث آن ملکوتی که به محبّان خود وعده فرموده است بشوند؟

۶  لکن شما فقیر را حقیر شمرده‌اید. آیا دولتمندان بر شما ستم نمی‌کنند و شما را در محکمه‌ها نمی‌کشند؟

۷  آیا ایشان به آن نام نیکو که بر شما نهاده شده است کفر نمی‌گویند؟

۸  امّا اگر آن شریعت ملوکانه را برحسب کتاب بجا آورید، [یعنی]، همسایهٔ خود را مثل نفس خود محبّت نما، نیکو می‌کنید.

۹  لکن اگر ظاهربینی کنید، گناه می‌کنید و شریعتْ شما را به خطاکاری ملزم می‌سازد.

۱۰  زیرا هرکه تمام شریعت را نگاه دارد و در یک جزو بلغزد، ملزم همه می‌باشد.

۱۱  زیرا او که گفت، زنا مکن، نیز گفت، قتل مکن. پس هرچند زنا نکنی، اگر قتل کردی، از شریعت تجاوز نمودی.

۱۲  همچنین سخن گویید و عمل نمایید، مانند کسانی که بر ایشان داوری به شریعت آزادی خواهد شد.

۱۳  زیرا آن داوری بیرحم خواهد بود برکسی که رحم نکرده است و رحم بر داوری مفتخر می‌شود.

۱۴  ای برادران من، چه سود دارد اگر کسی گوید، ایمان دارم، وقتی که عمل ندارد؟ آیا ایمان می‌تواند او را نجات بخشد؟

۱۵  پس اگر برادری یا خواهری برهنه و محتاج خوراک روزینه باشد،

۱۶  و کسی از شما بدیشان گوید، به سلامتی بروید و گرم و سیر شوید، لیکن مایحتاج بدن را بدیشان ندهد، چه نفع دارد؟

۱۷  همچنین ایمان نیز اگر اعمال ندارد، در خود مرده است.

۱۸  بلکه کسی خواهد گفت، تو ایمان داری و من اعمال دارم: ایمان خود را بدون اعمال به من بنما، و من ایمان خود را از اعمال خود به تو خواهم نمود.

۱۹  تو ایمان داری که خدا واحد است؟ نیکو می‌کنی! شیاطین نیز ایمان دارند و می‌لرزند!

۲۰  و لیکن ای مرد باطل، آیا می‌خواهی دانست که ایمان بدون اعمال، باطل است؟

۲۱  آیا پدر ما ابراهیم به اعمال، عادل شمرده نشد، وقتی‌که پسر خود اسحاق را به قربانگاه گذرانید؟

۲۲  می‌بینی که ایمان با اعمال او عمل کرد و ایمان از اعمال، کامل گردید.

۲۳  و آن نوشته تمام گشت که می‌گوید، ابراهیم به خدا ایمان آورد و برای او به عدالت محسوب گردید، و دوست خدا نامیده شد.

۲۴  پس می‌بینید که انسان از اعمال عادل شمرده می‌شود، نه از ایمان تنها.

۲۵  و همچنین آیا راحاب فاحشه نیز از اعمالْ عادل شمرده نشد وقتی که قاصدان را پذیرفته، به راهی دیگر روانه نمود؟

۲۶  زیرا چنانکه بدن بدون روح مرده است، همچنین ایمان بدون اعمال نیز مرده است.