يعقوب
فصل ۳
۱ ای برادران من، بسیار معلّم نشوید، چونکه میدانید که بر ما داوری سختتر خواهد شد.
۲ زیرا همگیِ ما بسیار میلغزیم. و اگر کسی در سخن گفتن نلغزد، او مرد کامل است و میتواند عنان تمام جسد خود را بکشد.
۳ و اینک، لگام را بر دهان اسبان میزنیم، تا مطیع ما شوند، و تمام بدن آنها را برمیگردانیم.
۴ اینک، کشتیها نیز چقدر بزرگ است و از بادهای سخت رانده میشود، لکن با سکّان کوچک به هر طرفی که ارادهٔ ناخدا باشد، برگردانیده میشود.
۵ همچنان زبان نیز عضوی کوچک است و سخنان کبرآمیز میگوید. اینک، آتش کمی چه جنگل عظیمی را میسوزاند.
۶ و زبان آتشی است! آن عالَمِ ناراستی در میان اعضای ما زبان است که تمام بدن را میآلاید و دایرهٔ کائنات را میسوزاند و از جهنّم سوخته میشود!
۷ زیرا که هر طبیعتی از وحوش و طیور و حشرات و حیوانات بحری از طبیعت انسان رام میشود و رام شده است.
۸ لکن زبان را کسی از مردمان نمیتواند رام کند؛ شرارتی سرکش و پر از زهر قاتل است!
۹ خدا و پدر را به آن متبارک میخوانیم، و به همان مردمان را که به صورت خدا آفریده شدهاند، لعن میگوییم.
۱۰ از یک دهان برکت و لعنت بیرون میآید! ای برادران، شایسته نیست که چنین شود.
۱۱ آیا چشمه از یک شکاف آب شیرین و شور جاری میسازد؟
۱۲ یا میشود ای برادرانِ من که درخت انجیر، زیتون یا درخت مو، انجیر بار آورد؟ و چشمهٔ شور نمیتواند آب شیرین را موجود سازد.
۱۳ کیست در میان شما که حکیم و عالم باشد؟ پس اعمال خود را از سیرت نیکو به تواضع حکمت ظاهر بسازد.
۱۴ لکن اگر در دل خود حسدِ تلخ و تعصّب دارید، فخر مکنید، و به ضدّ حقّ دروغ مگویید.
۱۵ این حکمت از بالا نازل نمیشود، بلکه دنیوی و نفسانی و شیطانی است.
۱۶ زیرا هرجایی که حسد و تعصّب است، در آنجا فتنه و هر امر زشت موجود میباشد.
۱۷ لکن آن حکمت که از بالا است، اوّل طاهر است و بعد صلحآمیز و ملایم و نصیحتپذیر و پر از رحمت و میوههای نیکو و بیتردّد و بیریا.
۱۸ و میوهٔ عدالت در سلامتی کاشته میشود برای آنانی که سلامتی را به عمل میآورند.
۶. زبان:استفاده و سوءاستفاده از آن (۳:۱-۱۲)
دوازده آیه باب سه به مسأله زبان میپردازند. (همچون در ۱:۱۹، ۲۶؛ ۲:۱۲؛ ۱۴:۱۱؛ ۵:۱۲ ذکر شده است). همانگونه که یک طبیب قدیمی زبان بیمار را بررسی میکند تا علت بیماری را تشخیص دهد، یعقوب نیز سلامتی روحانی شخص را با سخنان او میآزماید. لغزش ( Self diagnosis ) با گناه زبان آغاز میشود. یعقوب نیز با این شوخی امروزی موافق است که، «مواظب زبانت باش. چرا که راحت بریده میشود!»
۳:۱ موضوع با هشداری در برابر اشتیاق عجولانه در معلم کلام خدا شدن آغاز میشود. گرچه زبان در اینجا به طور خاص ذکر نشده است، اما مفهومی که در لفافه وجود دارد این است که هر که زبان خود را در تعلیم کتاب مقدس به کار میگیرد بر مسئولیت خود در مقابل خدا و انسان میافزاید. عبارت «بسیار معلم نشوید.» را میتوان چنین تعبیر کرد:«بیجهت برای معلم شدن مشتاق نباشید.» البته این موضوع را نباید به منزله منع استفاده از عطای شخصی دانست، شخصی که حقیقتا از سوی خدا برای تعلیم دادن دعوت دارد. تنها یک هشدار ساده است که خدمت را موضوعی کوچک شمرد. کسانی که کلام حقیقت را تعلیم میدهند اگر به آنچه تعلیم میدهند عمل نکنند داوری سنگینتری خواهند داشت.
تعلیم کتاب مقدس مسئولیت خطیری در بردارد. معلم کلام باید آماده باشد از هر آنچه که در کلام مییابد اطاعت نماید. او نمیتواند انتظار داشته باشد که دیگران را فراتر از آنچه خود عمل میکند هدایت نماید. میزان تأثیر او بر دیگران توسط پیشرفت خود او در امور روحانی تعیین میشود. معلم دیگران را شبیه خود میسازد. اگر مفهوم کلام را بپوشاند و یا چیز دیگری تعبیر کند، در مقابل رشد شاگردان خود مانع ایجاد میکند. اگر به هر نحوی از چشمپوشی کند، زندگیهای نامقدسی پرورش میدهد. هیچ کتابی همچون عهد جدید نمیتواند چنین ادعایی بر خوانندگان خود داشته باشد. کلام خدا ما را به تعهد کامل به مسیح میخواند. کتاب مقدس تأکید میکند که او باید خداوند هر جنبه از زندگی ایماندار باشد. تعلیم دادن از این کتاب موضوعی است بسیار خطیر.
۳:۲ اکنون یعقوب موضوع را از خدمت تعلیم به مبحث گفتگو گسترش میدهد. همه ما در بسیاری از زمینهها در معرض لغزش هستیم اما هر کسی که بتواند زبان خود را مهار کند، به طوری که گناهانی را که ناشی از زبان است مرتکب نشود، آن شخص به خوبی رشد کرده و تربیت شده است. اگر شخص بتواند بر سخنان خود مسلط باشد، در خویشتنداری در دیگر زمینههای زندگی نیز با مشکل مواجه نخواهد شد. مسلماً، عیسی مسیح خداوند تنها کسی است که به طور کامل این موضوع را انجام داده است. اما ما به یک معنا میتوانیم کامل شویم، یعنی بالغ، کامل و کاملاً تربیت یافته.
۳:۳ در این آیات پنج تصویر از زبان به دست داده شده است. در وهله اول زبان با لگام مقایسه شده است. لگام همان افسار است که بر قسمت سر اسب میبندند و تا دهان اسب را نگاه دارند. دهنه به لگام متصل است. گرچه لگام یک قسمت کوچک فلزی است، اما با اینحال اگر شخص بتواند آن را کنترل نماید، میتواند رفتار اسب را کنترل نماید. پس زبان میتواند زندگی را هدایت نماید-چه به جهت خوب و چه بد.
۳:۴ تصویر دوم سکان است. سکان در مقابل کشتی بسیار کوچک است. سکان تنها قسمتی از وزن کشتی را شامل میشود. به عنوان مثال، کشتی ملکه الیزابت ۸۳.۶۷۳ تن وزن داشت، در حالی که سکان کشتی ۱۴۰ تن بود- کمتر از دو- دهم از یک درصد کل وزن کشتی. با اینحال هنگامی که یک سکان به گردش درمیآید، جهت کشتی را نیز خود تغییر میدهد. به نظر باورنکردنی میآید که انسان بتواند چنین کشتی عظیمی را به یک وسیله نسباتا کوچکی مقایسه کند؛ اما این دقیقا همان چیزی است که رخ میدهد. پس نباید قدرت زبان را با اندازه آن بسنجیم. اگر چه زبان عضوی کوچک و نسباتا مخفی بدن است؛ اما با اینحال میتواند پیشرفتهای بزرگی حاصل نماید.
۳:۵، ۶ سومین استعاره از زبان، آتش است. یک کبریت افروخته که از روی بیاحتیاطی در جایی انداخته شود، میتواند جرقه آتش باشد. در مقابل این میتواند جنگل عظیمی را در آتش فرو میبرد و ویرانههایی از ذغال باقی بگذارد. پس احتمال دارد یک کبریت کوچک موجب تباهی و خرابی شود! یکی از بزرگترین بلایای تاریخ آتشسوزی شیکاگو در سال ۱۸۷۱ بود. روایت بر این است که هنگامی این واقعه آغاز شد که گاو خانم اُلری به فانوس او ضربه زد. حال چه این روایت درست باشد یا نادرست، اتش به مدت سه روز تا شعاع سه و نیم مایلی شهر پیش رفت. این آتشسوزی ۲۵۰ نفر را کشت، ۱۰۰.۰۰۰ نفر را بیخانمان کرد، و خسارتی معادل ۱۷۵.۰۰۰.۰۰۰ دلار به بار آورد. زبان همچون یک کبریت کوچک افروخته یا یک فانوس واژگون شده است. نیروی بالقوه آن برای شرارت تقریبا نامحدود است. یعقوب آن را عالم ناراستی در میان اعضای ما مینامد. واژهی عالم در اینجا برای بیان وسعت و عظمت موضوع به کار گرفته شده است. گاهی اوقات آن را به این شکل به کار میبریم؛ دنیایی سرشار از زحمت. یعنی زحمت بسیار، بسیار زیاد. زبان گرچه کوچک است، اما به طرز وسیعی امکان وجود ناراستی در آن به چشم میخورد.
چگونگی گسترش سخن بد در گفتگوی میان دو زن در بروکلین چنین به تصویر کشیده شده است. یکی گفت:«تیلی به من گفت که آن رازی را که به تو گفتم به کسی نگو، به او گفتی.» دیگری پاسخ داد:«اون واقعا پستِ. به او گفتم که به تو نگوید که به او گفتم.» شخص اول در پاسخ گفت:«خوب، من به تیلی گفتم که به تو نمیگویم که او به من گفت-پس به او چیزی نگو.»
زبان میتواند تمام بدن را آلوده سازد. شخص میتواند تمام شخصیت خود را با استفاده از زبان خود برای، تهمت زدن، سوءاستفاده کردن، دروغ گفتن، کفر گفتن و قسم خوردن تباه سازد.
چَپَل ( Chappel ) مینویسد:
«شخص خردهگیر به خود آسیب میرساند ... شخصی که دیگران را به لجن میشد نمیتواند اوقات خود را بدون در دست و بر قلب داشتن ذرات این لجنها سپری نماید. هر از چند گاه با احساس کثیف از چنین تجربهای بیرون میآییم! با اینحال مقصود ما اصلا چنین نبود. اگر فکر میکردیم با افترا زدن به دیگران نشان دهیم که خود چقدر پاک هستیم، کاملا در اشتباه بودهایم. واقعا احمق هستیم اگر گمان کنیم با خراب کردن دیگران میتوانیم خود را بسازیم. آنقدر چشمانمان تار بود که فکر میکردیم با گذاشتن دینامیت در زیر خانه همسایهمان میتوانستیم بنیاد خانه خود را مستحکم نماییم. اما موضوع هیچگاه این نبوده است. شاید در جریحهدار کردن دیگران موفق شویم، اما همیشه از جراحتی عمیقتر در خود رنج میبریم.»
زبان دایره کائنات را میسوزاند. این همان دایره (چرخه) است که به هنگام تولد به حرکت درمیآید و توصیفکنندهی تمام چرخهی زندگی انسان است. زبان بد نه تنها زندگی شخص را آلوده میسازد، بلکه تمام اعمال او را نیز ملوث میسازد. زبان بد باعث میشود «تمامی بدن در طول کل دوران زندگی از شرارت تأثیر پذیرد.» زبان بد از جهنم سوخته میشود. سخن بد از آنجا نشأت میگیرد. ذات آن جهنمی است. واژهای که در اینجا برای جهنم به کار رفته Gehenna است؛ که به استثنای این مورد، تنها یکبار عیسی خداوند آن را در عهد جدید به کار برده است.
۳:۷ این بار زبان به یک مخلوق وحشی و رام نشدنی تشبیه شده است. انواع وحوش، پرندگان، مارها و موجودات آبزی را میتوان رام کرد. دیدن فیلها، شیرها، ببرها، پرندگان شکاری، مارها، نهنگها و ماهیان رام شده چندان تعجببرانگیز نیست. پلینی از مخلوقاتی که در روزگار خود توسط انسان رام شده بودند فهرستی تهیه کرد:فیل، شیر و ببر از چهارپایان؛ عقاب در میان پرندگان؛ افعی و دیگر مارها؛ تمساح و ماهیان گوناگون از آبزیان دریایی. این استدلال که همه مخلوقات را نمیتوان رام نمود به منزله مخالفت با استدلال یعقوب است؛ دلیلی ندارد که بگوییم هر نوع مخلوقی را نمیتوان رام نمود، زمان کافی بدهید و پافشاری نمایید.
رابرت. جی. لی ( Robert G. Lee ) با فصاحت تمام این موضوع را بیان میکند:
انسان با فیلهای غولپیکر چه کرده است؟ او به زادگاه آنها در جنگل هجوم برده، آنها را به دام انداخته، آموزش داده-از آنها استفاده میکند-در حمل الوارها، در کشیدن واگنهای باری، و در هر کاری. انسان با ببرهای چشم سبز بنگالی چه کرده است؟ او آنها را شکار کرده، آموزش داده، و از آنها هم بازی ساخته است. انسان با شیرهای درنده، خشمناک و قوی آفریقا چه کرده است؟ او تعداد بسیاری از آنها را به دام انداخته و به آنها آموزش داده است که از حلقههای آتش بپرند، بر پشت اسبان بپرند، روی ستونهای بلند بنشینند، به هنگام گرسنگی گوشتهای دستنخوردهای که در میان چنگالهایشان است را رها کنند، بخوابند، بایستند، بدوند، بغرند، همه در اطاعت از سخنان انسان، همه در اطاعت از صدای شلاق انسان. یک بار (سالها پیش در یک سیرک) شیری را دیدم که در حالی که دهان بزرگ و گرسنهاش باز بود، مردی که مربیاش بود، سر خود را در دهان شیر فرو برد و به مدت یک دقیقه کامل سر خود را آنجا نگاه داشت.
انسان با مار بوا چه کرده است؟ با افعی بزرگ؟ به سیرک بروید و ببینید که زنان کوچک، چگونه این هیولاهای زشت را. همچون حلقههای گل به دور خود پیچیدهاند. به شوی حیوانات بروید و ببینید که چگونه انسان پلنگ و گربهی وحشی را در مقابل خود رام کرده است. بروید و ککهای آموزش دیده را ببینید، بروید و ببینید که شغالهای گرسنه کنار برهی بیآزار خوابیده است. عقاب و کبوتر کنار هم آشیانه کردهاند، ببینید که گرگ و خرگوش دارند با هم بازی میکنند.
۳:۸ اما اگر چه انسان در رام کردن حیوانات وحشی موفق است، اما نتوانسته زبان خود را مهار کند. اگر صادق باشیم، باید تصدیق کنیم که این موضوع در مورد زندگی ما صحت دارد. از آنجایی که سقوط کردهایم، تسلط خود بر این قسمت از بدن را از دست دادهایم. طبیعت انسان توانایی یا قوت اداره کردن این عضو کوچک را ندارد. تنها خدا میتواند آن را مهار کند.
سپس یعقوب زبان را شرارتی سرکش مینامد. اگر این عبارت را با عبارت «پر از زهر قاتل» ارتباط دهیم، احتمال میدهیم که یعقوب یک مار بیقرار با زهری بسیار سمی را مدنظر دارد. یک یا دو قطره میتواند کشنده باشد. پس زبان میتواند افکار را سمی کرده و شخصیتها را ترور کند. همهی ما میدانیم که بسیار راحت میتوان برای دیگران شایعه درست کرد. بارها شده که حتی به خاطر برخی تصورات اشتباه به دیگران تهمت زدهایم. و گاهی بدون هیچ دلیلی دیگران را تحقیر کردهایم، از آنها انتقاد میکنیم و آنها را دست کم میگیریم. آسیبی که وارد میشود را چگونه میتوان سنجید، اشکهایی که جاری شده است، قلبهای شکسته، آبرویی که ریخته شده؟ و چه کسی میتواند بگوید مصیبتی که این اعمال برای زندگی و خانواده ما به همراه آورده چقدر است؟ تلخی دورنیای که به همراه داشته، شرمساری برای عذرخواهی، تأثیرات بد بر سلامتی ما. والدینی که با انتقاد از دیگر ایمانداران مخالف هستند باید مراقب باشند که فرزندانشان همین روحیه را اتخاذ کرده و از جماعت مسیحیان دور نشوند. بهایی که باید برای استفاده نادرست از زبان بپردازیم بسار گران است.
چارهی کار در کجاست؟ هر روز دعا کنید که خداوند ما را از شایعهپراکنی، عیبجویی، و سخنان نامربوط دور سازد. از دیگران بد نگویید؛ محبت گناهان بسیار را میپوشاند. (اول پطرس ۴:۸) اگر نکته بدی از دیگران میدانیم، مستقیماً نزد او رفته و با محبت با او در میان گذاشته و دعا کنید. (متی ۱۸:۱۵؛ لوقا ۱۷:۳) بیایید به جای اینکه اشتباهات برادران خود را بزرگ کنیم مسیح را در آنها ببینیم. اگر سخنی بیحاصل و نامربوط به زبان میآوریم، بیایید در همان وسط جمله حرفمان را بریده و بدانیم که ادامه آن بنا کننده نیست. برخی چیزها بهتر است به زبان آورده نشود.
۳:۹، ۱۰ به کار بردن زبان هم برای بیان سخنان بد و هم خوب، تناقض ایجاد میکند. این کاملاً غیرطبیعی است؛ در طبیعت چنین چیزی وجود ندارد. لحظهای شخص خدا را با زبان خود حمد میگوید، و چندی بعد کسانی که به صورت خدا آفریده شدهاند را لعن میگوید. چقدر ناشایسته است که یک منبع مشترک (در میان انسانها) ثمرات متناقضی به همراه داشته باشد! چنین وضعیتی نباید وجود داشته باشد. زبانی که خدا را متبارک میخواند باید به آنها کمک کند تا اینکه آنها را جریحهدار سازد. هر چه میگوییم باید از این امتحان سه سوالی عبور کند:آیا درست است؟ آیا دوستانه است؟ آیا لازم است؟ ما باید دایماً از خداوند بخواهیم که بر دهان ما نگاهبانی قرار دهد. (مزمور ۱۴۱:۳) و دعا کنیم که سخنان دهان ما و تفکرات دل ما همه منظور نظر او که قوت و نجات دهندهی ماست، باشد. (مزمور ۱۹:۱۴) باید به خاطر بسپاریم که زبان نیز از اعضای بدن ما در رومیان ۱۲:۱ است.
۳:۱۱ هیچ چشمهای در یک زمان آب شیرین و شور جاری نمیسازد. زبان نباید چنین باشد. آنچه از آن جاری میشود باید کاملا خوب باشد.
۳:۱۲ همانگونه که آبی که از چشمه جاری میشود تازگی و طراوت دارد، میوه درخت انجیر نیز خوراک و قوت را در ذهن تداعی میکند. یک درخت انجیر نمیتواند زیتون بدهد. و نه درخت مو میتواند انجیر بیاورد. در طبیعت درخت تنها یک نوع میوه میدهد. پس چگونه میشود که زبان دو نوع میوه بدهد-خوب و بد؟
این پیغام را نباید با متن مشابه آن در متی ۷:۱۶-۲۰ اشتباه گرفت. در آنجا ما را آگاه میسازد که نباید انتظار داشته باشیم که از درخت بد میوه خوب عایدمان شود. انسان بد تنها میتواند اعمال بد ثمر بیاورد. در اینجا یعقوب به ما هشدار میدهد که مبادا زبانمان دو نوع میوه متناقض بدهد.
هیچ چشمهای نمیتواند در یک لحظه هم آب شیرین بدهد و هم آب شور. یا باید آب شیرین بدهد یا شور. این مثالها در اینجا فقط بدین منظور ذکر شدهاند که به ما یادآوری نمایند که سخنانمان همه باید یکپارچه باشند.
پس یعقوب سخنانمان را در بوته آزمایش قرار میدهد. پیش از اینکه این قسمت را تمام کنیم، بیایید این سوالات را از خود بپرسیم. آیا به دیگران چیزهایی میآموزم که خود اطاعت نمیکنم؟ آیا پشت سر دیگران از آنها انتقاد میکنم؟ آیا سخنان من همیشه پاک، بنا کننده و دوستانه است؟ پس از یک جلسه رسمی، آیا با سبکسری به بحث درباره نتایج فوتبال میپردازم؟ آیا از کتاب مقدس سخن میگویم؟ آیا به هنگام بازگو کردن واقعهای، آنقدر اغراق میکنم که مردم را بیشتر تحت تأثیر قرار دهم؟ آیا غالبا حقیقت را میگویم، حتی اگر منجر به آبروریزی، و یا ضرر و زیان شود؟
۷. حکمت:درست و غلط (۳:۱۳-۱۸)
اکنون یعقوب به بحث درباره تفاوت میان حکمت درست و اشتباه میپردازد. وقتی او درباره حکمت میگوید، به این نمیاندیشد که انسان چقدر معرفت دارد، بلکه چگونه روزهای زندگی خود را سپری میکند. مسأله بر سر چقدر علم داشتن نیست، بلکه کاربرد درست آن است که اهمیت دارد. ما در اینجا تصویری از یک انسان حکیم در مقابل داریم. اساساً این شخص، خداوند عیسی مسیح است؛ او حکمت مجسم است. (متی ۱۱:۱۹؛ اول قرنتیان ۱:۳۰) اما انسان حکیم نیز کسی است که زندگی مسیح را ظاهر میسازد. کسی که ثمره روح در او، آشکار است. (غلاطیان ۵:۲۲، ۲۳)
همچنین تصویری از یک انسان حکیم دنیوی نیز در مقابل داریم. او بر طبق اصول این دنیا زندگی میکند. او تمام ویژگیهایی که انسانها آن را تحسین میکنند دارا میباشد. رفتار او هیچ نشانی از زندگی الهی بر جای نمیگذارد.
۳:۱۳ اگر انسانی حکیم و عالم باشد، سیرت نیکوی او به همراه روح فروتنی که از حکمت سرچشمه میگیرد آن را ظاهر میسازد. عیسی خداوند، تجسم حکمت حقیقی، متکبر و خودبین نبود؛ بلکه فروتن و افتادهدل بود. (متی ۱۱:۲۹) بنابراین، تمام کسانی که حقیقتا حکیم هستند، نشانی از فروتنی واقعی در خود دارند.
۳:۱۴ حسد تلخ وانگیزههای خودخواهانه از ویژگیهای انسان حکیم دنیوی است. انگیزهی او در زندگی رسیدن به منافع خود است. او به هر رقیب خود رشک میورزد. او به حکمتی که موفقیت به همراه دارد فخر میکند. اما یعقوب میگوید که این به هیچ وجه حکمت نیست. این انکار عملی این حقیقت است که انسانی که حقیقتاً حکیم است، فروتن نیز است.
۳:۱۵ حتی در خدمت مسیحی هم، محال است که شخصی نسبت به دیگر خادمان حسادت نورزد، و جایگاه بارز را برای خود نخواهد. همیشه این خطر وجود دارد که حکیمان دنیا رهبری کلیساها را به عهده بگیرند. ما باید دایماً مبارزه کنیم که مبادا اصول دنیوی ما را در امور روحانی هدایت کنند. یعقوب این حکمت اشتباه را، دنیوی و نفسانی و شیطانی مینامد. در این سه صفت یک سیر نزولی وجود دارد. دنیوی یعنی حکمتی که آسمانی نیست، بلکه از این دنیا است. نفسانی یعنی اینکه ثمره روحالقدس نیست، بلکه ثمرهی ذات پست انسان است. شیطانی یعنی اینکه به سوی اعمالی که بیشتر به رفتار دیوها شباهت دارند تا انسانها، تمایل دارد.
۳:۱۶ هر گاه که در جایی حسد و تعصب ببینید، فتنه، ناهماهنگی، و هر نوع زشتی را نیز خواهید دید. به ناآرامی و تلاطم دنیای امروز بیندیشید-همه به این علت است که انسان حکمت حقیقی را رد کرده و بر طبق زیرکیهای خود زندگی میکند!
۳:۱۷ حمتی که از خداست، اول طاهر است. در فکر، کلام و عمل پاک است. در روح و جسم، در آموزه و عمل، در ایمان و اخلاق طاهر است. همچنین حکمت صلحآمیز است. یعنی اینکه یک انسان حکیم صلح را دوست دارد، و هر آنچه در توان دارد را در راه ایجاد صلح تلاش میکند. این موضوع را میتوان در داستان لوتر مشاهده کرد. داستان درباره دو گاوی است که در میانه پلی باریک که بر رودخانهای عمیق بنا شده بود به هم رسیدند. نه میتوانستند برگردند و نه جرأت جنگیدن داشتند. «پس از یک مذاکره، یکی از آنها خم شد و گذاشت که دیگری از رویش عبور کند، در نتیجه هیچ آسیبی به هیچکدام نرسید.» لوتر میگوید؛ «درس اخلاقی بسیار آسان است اگر شخصیت شما در پی صلح است راضی باشید، منظورم شخصیت است و نه وجدان.» حکمت حقیقی ملایم است. باگذشت است نه بیگذشت؛ مودب است نه بیادب. یک مرد حکیم، شخصی است که به احساسات دیگران هم احترام بگذارد. سیمپسون ( A. B. Simpson ) میگوید:«اخلاق زشت و زننده، جوابهای تُند، و بریدن حرف دیگران-همه هیچ سنخیتی با تعلیم نجیب تسلی دهنده ندارد.»
ویژگی دوم نصیحتپذیر بودن است. یعنی اینکه چنین شخصی مسالمتآمیز است، راحت میتوان به او نزدیک شد، منطق میپذیرد، و هر جا که لازم باشد تسلیم میشود. چنین شخصی نقطه مقابل آدم کلهشق و یک دنده است. حکمت آسمانی پر از رحمت و میوههای نیکو است. این حکمت برای کسانی که در اشتباه بوده و دلنگران هستند، پر از رحمت است و به آنها کمک میکند که راه درست را انتخاب کنند. این حکمت مهربان و بامحبت است. در آن هیچ کینهجویی یافت نمیشود؛ در واقع او بیادبی را با خیرخواهی پاسخ میدهد. این حکمت بیتردد (بری از تبعیض) است، یعنی اینکه، از کسی جانبداری نمیکند. در رفتار با دیگران بری از تبعیض است. سرانجام اینکه، حکمت حقیقی بیریا است. اصیل و راستین است. هیچ وقت وانمود نمیکند که چیزی غیر از خودش باشد.
حال بیایید تمام این عقاید را کنار یکدیگر بگذاریم تا تصویر این دو انسان را ترسیم نماییم- حکیم حقیقی و حکیم دروغین. حکیم حقیقی فروتنی صادقانهای دارد. دیگران را بهتر از خود میداند. او خودنمایی نمیکند، بلکه از دیگران تعریف و تمجید میکند. رفتار او همانند دنیای اطراف او نیست؛ بلکه مغایر با دنیا است. او برای جسم زندگی نمیکند بلکه برای روح. اعمال و رفتار او خداوند عیسی را در ذهن شما تداعی میکند. زندگی او پاک است. او هم از نظر اخلاقی و هم از نظر روحانی پاک است. پس او صلحدوست است. او توهین و تهمتهای دروغ را متحمل خواهد شد، اما هیچگاه درصدد تلافی برنیامده تا حقانیت خود را ثابت کند. او باوقار، متین و رئوف است. راحت منطق را قبول میکند، و میخواهد دیدگاه دیگران را بداند. او انتقامجو نیست بلکه همیشه آماده است کسانی که نسبت به او بدی کردهاند را ببخشد. نه تنها این، بلکه او معمولا نسبت به دیگران مهربان است، مخصوصا کسانی که لیاقت آن را ندارند. و نسبت به همه چنین است؛ و نه فقط با اشخاص مورد علاقه خود. فقیران و دولتمندان همه یک رفتار را از او میبینند؛ ثروتمندان نسبت به مردم عادی برتری ندارند. سرانجام اینکه او ریاکار نیست. سخنانش همان چیزی است که در ذهنش است. هیچگاه نمیبینیم که او تملق نماید. او از حقیقت سخن میگوید و هیچگاه نقاب بر چهره نمیزند.
حکیم دنیوی چنین نیست. دل او پر است از حسادت و ستیزهجویی. او برای اینکه خود را ارتقا دهد، از هر مبارزه و رقابتی دریغ نخواهد داشت. رفتار او هیچ نجابتی ندارد؛ هیچوقت از سطح این دنیا بالاتر نخواهد رفت. او برای ارضای نیازهای طبیعی خود زندگی میکند-همانگونه که حیوانات میکنند. و روشهای او بیرحمانه، خائنانه، و شیطانی است. در زیر جامهی زیبای او زندگی ناپاکی نهفته است. افکار او آلوده است، اخلاق او پست و سخنانش ناپاک است. او با تمام کسانی که با او موافق نیستند و یا به هر شکلی برخلاف میل او رفتار میکنند میجنگد. چه در خانه، چه در محل کار یا زندگی اجتماعی او دایما ستیزهجو است. و او ناملایم، مغرور، خشن و بیرحم است. مردم به راحتی نمیتوانند به او نزدیک شوند؛ او همیشه میان خود با آنها فاصلهای ایجاد میکند. دلیل آوردن برای او بیفایده است. ذهن او شکل گرفته است، و عقاید او هیچگاه تغییر نمیکنند. او بخشنده نیست، بلکه ستیزهجو است. هنگامی که شخصی را در حین اشتباه میبیند، هیچگاه رحم نمیکند. بلکه او در کمال بیادبی و فرومایگی با او به بدرفتاری میپردازد. ارزش مردم برای او بر مبنای منفعتی است که به او میرسانند. وقتی دیگر ارتباط خود را با آنها قطع میکند، بدین معنا است که دیگر نفعی به حال او ندارند. سرانجام اینکه، او دورو و خالی از صداقت است. هیچگاه نمیتوانید به او اطمینان کنید-نه به سخنان او و نه به اعمال او.
۳:۱۸ یعقوب این باب را با این عبارت به پایان میرساند، «و میوه عدالت در سلامتی کاشته میشود برای آنانی که سلامتی را به عمل میآورند.» این آیه یک حلقه ارتباطی میان آنچه که تاکنون در مورد آن بحث میکردیم و موضوع بعدی است. ما آموختیم که حکمت حقیقی، صلحدوست است. در باب بعدی در مورد جنگ میان مردم میخوانیم. در اینجا میخوانیم که زندگی همچون مراحل مختلف زراعت است. ما کشاورز را داریم (مرد حکیم که صلحجو است)؛ آب و هوا (سلامتی)؛ و حصاد (عدالت). کشاورز میخواهد میوه عدالت به عمل آورد. آیا چنین امری را میتوان در یک جو پُر مناقشه و ستیزهجویانه عملی کرد؟ خیر. زراعت باید در وضعیتی آرام صورت پذیرد. باید توسط کسانی که روحیهای آرام دارند انجام شود. میوه عدالت در زندگی آنها و زندگی کسانی که به آنها خدمت میکنند نمایان میشود. باری دیگر یعقوب ایمان ما را در بوته آزمایش قرار میدهد، این بار نوع حکمتی که در زندگی هر روزه خود ظاهر میسازیم. باید از خود بپرسیم- «آیا به انسانهای متکبر دنیا بیش از ایماندار فروتن در عیسی خداوند احترام میگذارم؟» ؛ «آیا بدون اینکه به دیگران توجه کنم به خدمت خداوند میپردازم؟»؛ «آیا برای اینکه دیگران را تحت تأثیر قرار دهم چاپلوسی میکنم؟»؛ «آیا در دل خود خشم و حسادت دارم؟»؛ «آیا سخنان کنایهآمیز و تلخ به زبان میآورم؟»؛ «آیا افکارم، سخنانم، و اخلاقم پاک هستند؟»