انجیل به روایت يوحنا
فصل ۴
۱ و چون خداوند دانست که فریسیان مطّلع شدهاند که عیسی بیشتر از یحیی شاگرد پیدا کرده، تعمید میدهد،
۲ با اینکه خود عیسی تعمید نمیداد بلکه شاگردانش،
۳ یهودیّه را گذارده، باز به جانب جلیل رفت.
۴ و لازم بود که از سامره عبور کند
۵ پس به شهری از سامره که سوخار نام داشت، نزدیک به آن موضعی که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود رسید.
۶ و در آنجا چاه یعقوب بود. پس عیسی از سفر خسته شده، همچنین بر سر چاه نشسته بود و قریب به ساعت ششم بود
۷ که زنی سامری بجهت آب کشیدن آمد. عیسی بدو گفت، جرعهای آب به من بنوشان.
۸ زیرا شاگردانش بجهت خریدن خوراک به شهر رفته بودند.
۹ زن سامری بدو گفت، چگونه تو که یهود هستی از من آب میخواهی و حال آنکه زن سامری میباشم؟ زیرا که یهود با سامریان معاشرت ندارند.
۱۰ عیسی در جواب او گفت، اگر بخشش خدا را میدانستی و کیست که به تو میگوید آب به من بده، هرآینه تو از او خواهش میکردی و به تو آب زنده عطا میکرد.
۱۱ زن بدو گفت، ای آقا دلو نداری و چاه عمیق است. پس از کجا آب زنده داری؟
۱۲ آیا تو از پدر ما یعقوب بزرگتر هستی که چاه را به ما داد و خود و پسران و مواشی او از آن میآشامیدند؟
۱۳ عیسی در جواب او گفت، هر که از این آب بنوشد باز تشنه گردد،
۱۴ لیکن کسی که از آبی که من به او میدهم بنوشد، ابداً تشنه نخواهد شد، بلکه آن آبی که به او میدهم در او چشمه آبی گردد که تا حیات جاودانی میجوشد.
۱۵ زن بدو گفت، ای آقا آن آب را به من بده تا دیگر تشنه نگردم و به اینجا بجهت آب کشیدن نیایم.
۱۶ عیسی به او گفت، برو و شوهر خود را بخوان و در اینجا بیا.
۱۷ زن در جواب گفت، شوهر ندارم. عیسی بدو گفت، نیکو گفتی که شوهر نداری!
۱۸ زیرا که پنج شوهر داشتی و آنکه الآن داری شوهر تو نیست! این سخن را راست گفتی!
۱۹ زن بدو گفت، ای آقا میبینم که تو نبی هستی!
۲۰ پدران ما در این کوه پرستش میکردند و شما میگویید که در اورشلیم جایی است که در آن عبادت باید نمود.
۲۱ عیسی بدو گفت، ای زن مرا تصدیق کن که ساعتی میآید که نه در این کوه و نه در اورشلیم پدر را پرستش خواهید کرد.
۲۲ شما آنچه را که نمیدانید میپرستید امّا ما آنچه را که میدانیم عبادت میکنیم زیرا نجات از یهود است.
۲۳ لیکن ساعتی میآید بلکه الآن است که در آنْ پرستندگانِ حقیقی پدر را به روح و راستی پرستش خواهند کرد زیرا که پدر مثل این پرستندگان خود را طالب است.
۲۴ خدا روح است و هر که او را پرستش کند میباید به روح و راستی بپرستد.
۲۵ زن بدو گفت، میدانم که مسیح یعنی کَرسْتُسْ میآید. پس هنگامی که او آید از هر چیز به ما خبر خواهد داد.
۲۶ عیسی بدو گفت، من که با تو سخن میگویم همانم.
۲۷ و در همان وقت شاگردانش آمده، تعجّب کردند که با زنی سخن میگوید ولکن هیچکس نگفت که، چه میطلبی یا برای چه با او حرف میزنی.
۲۸ آنگاه زن سبوی خود را گذارده، به شهر رفت و مردم را گفت،
۲۹ بیایید و کسی را ببینید که هرآنچه کرده بودم به من گفت. آیا این مسیح نیست؟
۳۰ پس از شهر بیرون شده، نزد او میآمدند.
۳۱ و در اثنا آن شاگردان او خواهش نموده، گفتند، ای استاد بخور.
۳۲ بدیشان گفت، من غذایی دارم که بخورم و شما آن را نمیدانید.
۳۳ شاگردان به یکدیگر گفتند، مگر کسی برای او خوراکی آورده باشد!
۳۴ عیسی بدیشان گفت، خوراک من آن است که خواهش فرستنده خود را به عمل آورم و کار او را به انجام رسانم.
۳۵ آیا شما نمیگویید که چهار ماه دیگر موسِم درو است؟ اینک، به شما میگویم چشمان خود را بالا افکنید و مزرعهها را ببینید زیرا که الآن بجهت درو سفید شده است.
۳۶ و دروگر اجرت میگیرد و ثمری بجهت حیات جاودانی جمع میکند تا کارنده و درو کننده هر دو با هم خشنود گردند.
۳۷ زیرا این کلام در اینجا راست است که یکی میکارد و دیگری درو میکند.
۳۸ من شما را فرستادم تا چیزی را که در آن رنج نبردهاید درو کنید. دیگران محنت کشیدند و شما در محنت ایشان داخل شدهاید.
۳۹ پس در آن شهر بسیاری از سامریان بهواسطهٔٔ سخن آن زن که شهادت داد که هر آنچه کرده بودم به من باز گفت بدو ایمان آوردند.
۴۰ و چون سامریان نزد او آمدند، از او خواهش کردند که نزد ایشان بماند و دو روز در آنجا بماند.
۴۱ و بسیاری دیگر بهواسطهٔٔ کلام او ایمان آوردند.
۴۲ و به زنگفتند که بعد از این بهواسطهٔٔ سخن تو ایمان نمیآوریم زیرا خود شنیده و دانستهایم که او در حقیقت مسیح و نجات دهنده عالم است.
۴۳ امّا بعد از دو روز از آنجا بیرون آمده، به سوی جلیل روانه شد.
۴۴ زیرا خود عیسی شهادت داد که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست.
۴۵ پس چون به جلیل آمد، جلیلیان او را پذیرفتند زیرا هر چه در اورشلیم در عید کرده بود، دیدند، چونکه ایشان نیز در عید رفته بودند. شفای پسر یک افسر
۴۶ پس عیسی به قانای جلیل آنجایی که آب را شراب ساخته بود، بازآمد. و یکی از سرهنگان مَلِک بود که پسر او در کفرناحوم مریض بود.
۴۷ و چون شنید که عیسی از یهودیّه به جلیل آمده است، نزد او آمده، خواهش کرد که فرود بیاید و پسر او را شفا دهد، زیرا که مشرف به موت بود.
۴۸ عیسی بدو گفت، اگر آیات و معجزات نبینید، همانا ایمان نیاورید.
۴۹ سرهنگ بدو گفت، ای آقا قبل از آنکه پسرم بمیرد فرود بیا.
۵۰ عیسی بدو گفت، برو که پسرت زنده است. آن شخص به سخنی که عیسی بدو گفت، ایمان آورده، روانه شد.
۵۱ و در وقتی که او میرفت، غلامانش او رااستقبال نموده، مژده دادند و گفتند که پسر تو زنده است.
۵۲ پس از ایشان پرسید که در چه ساعت عافیت یافت؟ گفتند، دیروز، در ساعت هفتم تب از او زایل گشت.
۵۳ آنگاه پدر فهمید که در همان ساعت عیسی گفته بود، پسر تو زنده است. پس او و تمام اهل خانهٔ او ایمان آوردند.
۵۴ و این نیز معجزه دوّم بود که از عیسی در وقتی که از یهودیّه به جلیل آمد، به ظهور رسید.
د) ایمان آوردن زن سامری (۴:۱-۳۰)
۴:۱-۲ فریسیان شنیدند که عیسی شاگردان بیشتری را نسبت به یحیی تعمید میدهد و اینکه محبوبیت یحیی از قرار معلوم در حال کاهش است. شاید آنها قصد داشتند از این حقیقت سوءاستفاده کرده و حس حسادت را بین شاگردان یحیی و آنهائی که سوی خداوند عیسی میرفتندایجاد کنند.عملا ًعیسی شخصاً عمل تعمید را انجام نمیداد.این کار به وسیلهی شاگردانش انجام میگرفت. بهر حال، مردم به عنوان شاگردان و یا پیروان خداوند تعمید میگرفتند.
۴:۳ با ترک کردن یهودیه و سفر به ایالت جلیل، عیسی از تفرقهافکنی و کارهای فریسیان و موفقیت ایشان در انجام اینگونه کارها جلوگیری کرد.ولی مطالب پراهمیت دیگری در این آیه وجود دارد. یهودیه مرکز تشکیلات مذهبی یهودیان بود در حالیکه جلیل به عنوان ناحیهای کاملا ً غیریهودی شناخته شدهبود. خداوند عیسی فهمید که رهبران یهودی، او را و شهادتش را رد میکنند و بنابراین در اینجا او به سوی غیر یهودیان میرود تا پیغام نجات را بدیشان بیان کند.
۴:۴ سامره درست در بین راه یهودیه و جلیل قرار داشت. ولی یهودیان کمی این مسیر مستقیم را برای رفتن به شهر دیگر اتخاذ میکردند. منطقۀ سامره مورد تنفر مردم یهودی بود که اغلب راه طولانیتری را اتخاذ میکردند و از جانب بیریی شمال به جلیل میرفتند. بنابراین وقتی میگوید که عیسی لازم بود از سامره عبور کند، منظور این نیست که او کاملا ً مجبور بود از نظر جغرافیایی از آن ناحیه (سامره) عبور کند بلکه این حقیقت که یک جان محتاج در سامره به کمک او نیاز داشت و او میتوانست به او کمک کند.
۴:۵ در سفر به درون سامره، خداوند عیسی به دهکدهی کوچکی به نام سوخار وارد شد. در فاصلهای نهچندان دور از آن دهکده، موصفی بود که یعقوب به پسر خود یوسف داده بود(پیدایش۲۲:۴۸) همچنان که عیسی به این منطقه سفر میکرد تمام صخههای گذشتهی تاریخ، پیوسته در ذهن او مجسم میشد.
۴:۶ چاهی که به چاه یعقوب معروف بود در آن قرار داشت. چاه قدیمی هنوز هم برای بینندگان قابل رؤیت است که در یکی از شهرهای کتابمقدس واقع میباشد که امروزه هم به خوبی محل آن قابل شناسایی است.
زمان قریب به بعد ازظهر بود (زمان یهودی) یا ۶ بعدازظهر (زمان رومی) وقتی که عیسی به سر چاه رسید. او در نتیجهی راه زیادی که پیاده آمده بود بر سر چاه نشست. همچنان که عیسی خداست او انسان نیز هست. به عنوان خدا او هرگز خسته نمیشود، ولی به عنوان انسان او خسته میشود. برای ما فهمیدن این چیزها سخت به نظر میآید. ولی شخصیت خداوند عیسی مسیح هیچگاه کاملاً توسط ذهن فانی بشری قابل فهم نیست. حقیقتی که خدا به جهان ما آمد و به عنوان انسان بین ما زندگی کرد رازی است که فراتر از حد فهم ما میباشد.
۴:۷ وقتی که خداوند عیسی بر سر چاه نشسته بود، زنی برای آب کشیدن از دهکده بیرون آمد. اگر چنانچه بعضی از محققین میگویند که در این زمان ظهر بودهاست، زمان بسیار نامعلومی برای زن بودهاست که ببیند و آب را از چاه بکشد چون گرمترین ساعت روز بودهاست. ولی این زن یک گناهکار فاسد بوده و احتمالا ً این زمان را انتخاب کرده بود تا از خجالت در امان بماند زیرا میدانست که زنهای دیگری هم به سر چاه میآیند و او را میبینند. البته، خداوند عیسی کاملا ً میدانست که او در همین زمان خاص به آنجا میآید. او میدانست که او یک جان محتاج است و بنابراین او تصمیم گرفت که وی را ملاقات کند و او را از زندگی گناهآلودش نجات دهد.
در این متن، سلطان قلبها (جانها) را در حین انجام کارش میبینیم و بهتر است روشی را که او استفاده کرد برای متوجه ساختن نیاز آن زن و دادن راه حل برای مشکل آن زن به او بیاموزیم. خداوند ما ۷ مرتبه با آن زن سخن گفت. همچنین زن ۷ بار صحبت کرد ۶ بار با خدا وند و ۱ بار با مردم شهر. احتمالاً اگر ما هم به اندازهی آن زن با خداوند سخن بگوئیم، میتوانیم در شهادت دادن به مردم شهر. عیسی گفتگو را با یک در خواست شروع کرد. در حالیکه از سفرش خسته بود، او به آن زن گفت: "جرعهای آب به من بنوشان."
۴:۸ آیهی ۸ توضیح میدهد که چرا البته از دیدگاه انسانی، خداوند از آن زن خواست که به او آب بنوشاند. شاگردانش به درون شهر سوخار رفته بودند تا کمی خوراک بخرند. آنها معمولاً دلوهایی با خود حمل میکردند که با آنها آب را از چاه میکشیدند ولی شاگردان آنها را با خود برده بودند. با وجود همهی این دلایل ظاهری، خداوند وسیلهای برای کشیدن آب از چاه نداشت.
۴:۹ زن فهمید که عیسی یهودی است و تعجب کرد که با این وجود با او که یک زن سامری است سخن میگوید. سامریان از نسل یعقوب بودند و خود را اسرائیلیان حقیقی میدانستند. عملاً آنها ترکیبی از یهویان و حتیان بودند. کوه جزریم به عنوان مکان مقدس ایشان برای پرستش بود. این کوهی بود در سامره که در جلوی انظار خداوند و آن زن قرار داشت و ایشان میتوانستند آن را در هنگام صحبت مشاهده کنند. یهودیان نفرت عمیقی نسبت به سامریان داشتند. یهودیان آنها را دو رگه به حساب میآوردند. برای همین بود که آن زن به خداوند عیسی گفت: "چگونه تو که یهود هستی از من آب میخواهی و حال آنکه زن سامری میباشم؟" آن زن کمی فهمیده بود که دارد با خالق خویش سخن میگوید و اینکه محبت او فراتر است از همهی تمایزات بیاهمیت انسانها.
۴:۱۰-۱۱ با عنوان کردن درخواستی، خداوند کنجکاوی و توجه آن زن را به خود جلب کرد. او از خود به عنوان انسان و خدا سخن میگفت. او اول از همه بخششی از خدا بود. خدای واحد و یگانه، پسر یگانهاش را بخشید تا نجاتدهندهی جهان باشد. ولی او همچنین یک انسان نیز بود. کسی که از سفر خسته بود از آن زن جرعهای آب خواست. به بیانی دیگر، اگر آن زن میدانست که با خدای مجسم در حال سخن گفتن است، از او میخواست که برکتش دهد و او هم به آن زن آب زنده عطا میکرد. زن فقط میتوانست به آب زمینی فکر کند و غیرممکن بودن دادن آن توسط آن مرد بدون داشتن امکانات لازم، آن زن کاملاً در فهمیدن کلام خداوند و شناختن او ناتوان شد.
۴:۱۲ سردگمی او وقتی معلوم شد که او راجع به یعقوب پتریارخ کسی که چاه را بدیشان داده بود سخن گفت. او از آن آب خودش استفاده کرده و پسران و مواشیاش نیز. و حالا در اینجا یک مسافر خسته وجود داشت، قرنها بعد که از آن زن آبی درخواست کرد از چاه یعقوب و آن مرد کسی بود که میتوانست آبی بهتر از آنچه یعقوب به مردم داده بود بدیشان بدهد. اگر او چیز بهتری داشت، پس چرا باید در خواست جرعهای آب از چاه یعقوب میکرد؟
۴:۱۳ بنابراین خداوند شروع کرد به توضیح دادن تفاوت میان آبی که از چاه یعقوب میآمد و آبی که او میبخشید. هر که از آب این چاه بنوشد، باز تشنه گردد. زن سامری حتماً این مسئله را فهمید. او هر روز برای کشیدن آب به سر چاه میآمد. هنوز نیاز او کاملاً برآورده نشدهبود. حتی اگر همهی چاههای دنیا را داشت. انسانها به دنبال امیال و لذات چیزهای زمینی هستند ولی این چیزها تشنگی قلب انسانها را سیرآب نمیکند. چنانچه آگوستین در اعترافات خود میگوید: اوه، خداوند، تو ما را برای خود ساختی و قلبهای ما که آرامش ندارند تا هنگامی که در تو آرام بگیرند.
۴:۱۴ آبی که عیسی میدهد حقیقتاً تشنگی را برطرف میسازد. هر کس که از برکات و بخششهای او بنوشد، هرگز دوباره تشنه نمیگردد. نه فقط مزیتهای برکات او قلبها را پر میسازد بلکه از درون آنها تراوش هم میکند. آنها مانند چشمهای خروشان خواهند بود که پیوسته میجوشد و نهتنها در این زندگی بلکه در ابدیت هم. عبارت تا حیات جاودانی میجوشد یعنی که مزیتهای آن آب که مسیح میدهد محدود به زمین نیست بلکه تا ابدالآباد است. تضاد بسیار آشکار است. همهی چیزهای زمینی نمیتواند قلب انسان را پر سازد. ولی برکتهای مسیح نهتنها قلب را پر میسازد بلکه آنها بقدری زیاد هستند که همهی قلبها را شامل میشوند.
برای تمام دنیای بزرگ کافی نیست.
برای پر کردن سه گوشهی قلب
ولی هنوز میخواهد
فقط گروه سهتایی میتواند
این وسعت را پر کند، قلبهای تشنه انسانها – جرج هربرت
لذات این دنیا برای سالهای کوتاهی است ولی لذاتی که مسیح میبخشد تا حیات جاودانی ادامه خواهند داشت.
۴:۱۵ وقتی که زن راجع به این آب فوقالعاده شنید، فوراً خواست که آن را داشته باشد. ولی او هنوز داشت به آب طبیعی (زمینی) فکر میکرد. او نمیخواست که مجبور باشد هر روز به سر چاه بیاید و آب بکشد و آن را در ظروف سنگین بر سرش حمل کند. او درک نکرد که آبی را که خداوند عیسی راجع به آن سخن میگفت روحانی است که مربوط به همهی برکاتی است که با ایمان به او به همهی جانهای تشنهی انسانها عطا خواهد شد.
۴:۱۶ در این قسمت مکالمه یک تفسیر غیرمنتظره مشاهده میشود. درست در همین لحظه بود که آن زن درخواست آب کرده بود و خداوند عیسی به او گفت که برو و شوهرت را اینجا بیاور. چرا؟ قبل از اینکه آن زن بتواند نجات یابد، میبایست با خود به عنوان گناهکاری روبرو شود و خودش را بشناسد. او باید با توبهای حقیقی نزد مسیح حاضر میشد، و به گناهان و تقصیرات خود اعتراف مینمود. خداوند عیسی تمام زندگی گناهآلود او را میدانست و قدم به قدم در حال هدایت او بود تا خود آن زن نیز آن زندگی که در آن بود را ببیند.
فقط کسانی که خود را گمشده میبینند، نجات خواهند یافت. همهی انسانها گم شدهاند ولی همهی آنها ارادهی پذیرفتن آن را ندارند. در پی نفع بردن مردم برای مسیح، ما هرگز نباید از سؤال راجع به گناه اجتناب کنیم. آنها باید با گناهان خود روبرو شوند و تخلفاتی که انجام دادهاند و با این حقیقت که به نجاتدهنده نیاز دارند و نمیتوانند خود را نجات دهند و اینکه عیسی نجاتدهندهای است که به او نیاز دارند و او آنها را نجات خواهد داد اگر از گناهانشان توبه کنند و به او ایمان بیاورند.
۴:۱۷ در ابتدا زن خواست از بازگو کردن حقیقت سرباز زند و اینکار را با دروغ نگفتن انجام داد. او گفت: "من شوهر ندارم." شاید در نگاه اول جملهی او درست بود. ولی این جمله برای این توسط زن مطرح شدهبود که مخفیترین حقیقت زندگی آن یعنی گناه زندگی کردن با مردی که شوهر او نبود را مخفی سازد:
او راجع به شریعت نطق کرد، از کمی طعنه استفاده کرد و تظاهر کرد که متعجب شدهاست -هر کاری که باعث شود مسیح جان فراری او را که از خود مشغول فرار کردن بود نبیند (یادداشتهای روزانه انجمن محققین).
خداوند عیسی به عنوان خدا همهی اینها را میدانست. و بنابراین او به آن زن گفت: "نیکو گفتی که شوهر نداری." اگر چه او توانسته بود مردانی که به دنبال او بودند را فریب دهد ولی نمیتوانست این مرد را فریب دهد. او همهچیز را دربارهی او میدانست.
۴:۱۸ خداوند هرگز از عالم مطلق در همهچیز خود برای رسوا کردن و خجالت دادن بیهودهی شخصی استفاده نکرد. ولی او از این علم در اینجا استفاده کرد تا شخصی را از اسارت گناه، نجات دهد. آن زن چقدر باید بهتزده شده باشد وقتی که او، گذشتهی وی را شرح داد! او پنج شوهر داشته و آن مردی که الآن با او زندگی میکند، شوهر او نیست.
دربارهی این آیه نظرات متفاوتی وجود دارد. بعضی معتقدند که پنج شوهر قبلی آن زن، مرده بودند و یا او را ترک کرده بودند و هیچ گناهی در ارتباطش وجود نمیداشته. اگر چنین باشد و یا نباشد بهر حال از قسمتهای بعدی این آیه مشخص است که این زن زناکار بودهاست. "آنکه الآن داری شوهر تو نیست." این نکتهی مهمی است. زن یک گناهکار بود و تا وقتی که اراده نمیکرد که با این گناهکار بودنش روبرو شود و خود را بشناسد خداوند نمیتوانست به او آب زنده عطا کند.
۴:۱۹ وقتی که زندگی زن در جلویش باز شد، متوجه شد شخصی که با او سخن میگوید انسان معمولی نیست. با این وجود او هنوز نفهمیده بود که او خداست. بالاترین نظری که او میتوانست راجع به مقام آن مرد داشته باشد یک نبی بود یعنی کسی که از جانب خدا با انسانها سخن میگوید.
۴:۲۰ به نظر میآید حالا که زن نسبت به گناهانش محکوم شدهبود و بنابراین او سعی میکرد موضوع را با سؤالی راجع به مکان پرستش عوض کند. بدونشک چنانچه آن زن گفت: "پدران ما در این کوه پرستش میکردند." او به کوه جزریم اشاره میکرد. سپس او به خداوند یادآور شد (غیرضروری) که یهودیان ادعا میکردند که در اورشلیم جای اصلی است و باید در آنجا پرستش کرد.
۴:۲۱ عیسی تفسیر او را رد نکرد ولی از آن استفاده کرد تا به حقیقتی روحانی تفسیرش را منتقل کند. او به آن زن گفت: که زمان فرا رسیده است که نه در کوه جزریم و نه در اورشلیم مکانی برای پرستش خواهد بود. در عهد عتیق، اورشلیم توسط خدا به عنوان شهری مقرر شدهبود که پرستش باید از آنجا به او تقدیم میشد. هیکل اورشلیم مکان سکونت خدا بود و یهودیان متدین با قربانیها و هدایای خود به اورشلیم میآمدند. البته، در دوران انجیل دیگر اینچنین نبود. خدا جای بخصوصی روی زمین ندارد که انسانها باید بروند و در آنجا او را پرستش کنند، خداوند در آیات بعدی بیشتر در این باره توضیح میدهد.
۴:۲۲ وقتی که خداوند گفت: "شما آنچه را که نمیدانید میپرستید،" او طرز پرستش سامریان را مردود شمرد. این امر، در تضاد با آن دسته معلمان مذهبی امروزی است که میگویند همهی مذاهب خوب هستند و در نهایت همهی آنها به بهشت منتهی میشوند. خداوند عیسی به این زن گفت که پرستش سامریان مورد تأیید و مدنظر خدا نیست. این پرستش به وسیلهی انسانها اختراع شده و بدون تأیید کلام خدا پیش رفته است. این پرستش همانند پرستش یهودیان نبود. خدا قوم یهود را به عنوان قوم برگزیدهی خود بر زمین جدا کرده بود. او به آنها احکام پرستش خود را داده بود.
در گفتن: "نجات از یهود است،" خداوند داشت تعلیم میداد که قوم یهود به وسیلهی خدا انتخاب شدهبودند تا پیغامبران او باشند و برای همین کلام خدا به آنها داده شدهبود. همچنین از درون قوم اسرائیل بود که مسیح موعود به جهان بخشیده شدهبود. او از یک مادر یهودی به دنیا آمده بود.
۴:۲۳ نکتهی بعدی که عیسی به زن گفت این بود که با آمدن او، خدا دیگر مکان مشخصی به عنوان پرستش روی زمین نخواهد داشت. و حالا هر کسی که به خداوند ایمان دارد میتواند او را در هر زمان و مکانی پرستش کند. پرستش حقیقی یعنی ایماندار به حضور خدا با ایمان وارد شود و او را در حضورش پرستش و ستایش کند. جسم او شاید در یک مخفیگاه، زندان و یا یک زمین باشد ولی روح او نزدیک خدا و مکان مقدس او در آسمان است بهواسطهی ایمان. عیسی به زن اعلان کرد که پرستش پدر در حال حاضر به روح و راستی خواهد بود. مردم یهودی خدا را با اشکال خارجی و در جشنها پرستش میکردند. آنها گمان میکردند با پایبند بودن به اصول شریعت و رفتن به مراسم مذهبی خاصی میتوانند پدر را پرستش کنند. ولی پرستش آنها در روح نبود. بیرونی بود و نه درونی (باطنی). جسم آنها ممکن بود که تا به زمین خم شود ولی قلبهای آنها با خدا راست نبود. احتمالاً آنها به فقیران ظلم میکردند و از راههای حقهبازانه تجارت و کسب درآمد میکردند.
در طرف مقابل سامریان هم شکلی از پرستش را داشتند ولی آن هم اشتباه بود. پرستش آنها هیچ اقتدار کاملی نداشت. آنها شریعت خود را آغاز کرده و احکامی را که اختراع خودشان بود بکار میبستند. بنابراین وقتی که خداوند گفت پرستش باید به روح و راستی باشد منظورش توبیخ کردن هم یهودیان و هم سامریان بود. ولی او همچنان داشت به آنها میگفت که حالا که او آمده است برای انسانها میسر شدهاست که در روح و راستی و با اینگونه پرستش به نزد خدا بروند. در این باره فکر کنید! پدر اینگونه پرستندگان خود را طالب است. خدا برای پرستشهای قومش اشتیاق دارد. آیا او پرستش مرا دریافت میکند (میپذیرد)؟
۴:۲۴ خدا روح است و این تعریفی از وجود خداست. او یک انسان معمولی نیست که دارای اشتباهات و محدودیتهای بشری باشد. همچنین او محدود به یک مکان و زمان مشخص نیست. او شخصی نادیدنی است که در آن واحد در همهجا و همهی زمانها حضور دارد. زیرا او دانای مطلق و قادر مطلق است. او در همهی طریقهایش عالی است. بنابراین، آنانی که او را پرستش میکنند باید در روح و راستی او را بپرستند. هیچ ظاهرسازی و ریاکاری در او نیست. هیچ نیازی به تظاهر به متدین بودن نیست، اگر باطن کسی فاسد است، نباید شخص فکر کند با رفتن به یک سری مراسم مذهبی میتواند خدا را خشنود سازد. حتی اگر خدا خودش آن مراسم را برپا نموده باشد او همچنان اصرار دارد که انسان با دلی شکسته و پشیمان به او نزدیک شود. دو "باید" دیگر در این باب یافت میشوند – "باید" برای صیاد جانها (۴:۴)و "باید" برای پرستندگان(۴:۲۴).
۴:۲۵ همچنان که زن سامری به خداوند گوش میداد، داشت به آمدن مسیح فکر میکرد. روح قدوس خدا در او این احساس را پدید میآورد که مسیح باید بیاید. او با اطمینان گفت که وقتی او بیاید، از هر چیز به ما خبر خواهد داد. در این جمله، او یکی از مقاصد و اهداف واضح آمدن مسیح را عنوان کرد.
عبارت "مسیح... یعنی کِرستُس" به سادگی توضیح دربارهی حقیقتی است که این دو کلمه معنی میدهد. مسیح واژهی عبرانی برای مسح شدهی خدا و کِرستُس معادل یونانی آن است.
۴:۲۶ وقتی عیسی به او گفت: "من که با تو سخن میگویم همانم" به راستی سخن گفت. واژهی همانم قسمتی از متن اصلی نبودهاست. چونکه با این واژهی همانم واضحتر به نظر میرسد ولی عملاً کلام خداوند معنای عمیقی داشت. در استفاده از کلام "من هستم" او از یکی از نامهایی که خدا در عهد عتیق برای خود بکار برده بود استفاده کرد. او گفت: "من هستم" که با تو سخن میگویم یا به بیانی دیگر، "یهوه میباشد که با تو سخن میگوید." او داشت به آن زن اعلام میکرد که در حقیقت آن کسی که او دارد به وی نگاه میکند خودش خداست. یهوه عهد عتیق همان، عیسی عهد جدید است.
۴:۲۷ وقتی که شاگردان از سوخار بازگشته عیسی را در حال سخن گفتن با این زن یافتند، آنها از اینکه او با زنی سامری صحبت میکند تعجب کردند. همچنین احتمالاً آنها تشخیص دادند که این زنی گناهکار است. ولی هیچکس جرأت نکرد از خداوند بپرسد که از آن زن چه میخواهد و چرا با او صحبت میکند. نیکو گفته شدهاست که: "شاگردان از اینکه او با زنی صحبت میکند در تعجب بودند ای کاش آنها زمانی که خداوند با خودشان سخن میگفت مشغول توجه کردن میبودند."
۴:۲۸ آنگاه زن سبوی خود را گذارد! این سبوی آن زن، چیزهای مختلفی را در زندگی او نشان میدهد که او برای رسیدن به آرزوهای بزرگش از آنها استفاده میکرد. همهی آنها شکست خورده بودند. حالا که او خداوند عیسی را یافته بود، او دیگر نیاز به چیزهایی ساخته شده به دست در زندگیش نداشت.
خداوند من سعی کردم از سبوی شکسته استفاده کنم
ولی آه! آب تمام شدهبود!
وقتی خواستم بنوشم، آب به هدر رفته بود.
و هر چه ناله میکردم، مسخرهام میکردند.
حالا هیچکس جز مسیح نمیتواند راضیام سازد.
هیچ اسمی برای من وجود ندارد؛
این محبت حیات و خوشی دائمی است،
که در خداوند عیسی فقط یافت میشود. - بی. ای
آن زن فقط سبوی خود را وانگذارد بلکه به درون شهر رفت. وقتی که شخصی نجات مییابد، فوراً به فکر کسانی که محتاج آب هستند میافتد. جی.هادسون تیلر گفته است:
"بعضیها به موفقیتهای شاگردان حسادت میورزند. من ترجیح میدهم به موفقیت زن سامری حسادت بورزم. کسی که وقتی آنها برای غذا رفته بودند او برای اشتیاقی که در جهت جانهای تشنه داشت، سبوی خود را واگذارد."
۴:۲۹-۳۰ شهادت او ساده ولی ثمر بخش بود. او همهی مردم شهر را دعوت کرد که بیایند و مردی را ببینند که هرآنچه آن زن کرده بود، به وی گفت. همچنین او این امکان را در دل مردم قرار داد که او مسیح است. در ذهن او، میتوانست کمی شک وجود داشته باشد زیرا او تازه خودش را به آن زن به عنوان مسیح اعلان کرده بود. ولی او این سؤال را در ذهن مردم شهر ایجاد کرد تا آنها خود بروند و عیسی را بشناسند. بدونشک این زن در شهر خود به عنوان یک گناهکار فاسد شناخته شدهبود. چقدر تعجبآور بود برای مردم شهر که او را در میان جمعیت و مکانی عمومی ببینند درحالیکه شهادت آمدن خداوند عیسی مسیح را اعلان میکند! این شهادت آن زن ثمربخش بود. مردم شهر خانهها و کارهای خود را ترک کردند تا برای یافتن عیسی بیرون از شهر بروند.
ذ) شادی پسر از انجام اراده ی پدر (۴:۳۱-۳۸)
۴:۳۱ حالا که شاگردان با غذا برگشتند به خداوند اصرار کردند که غذا بخورد. از قرار معلوم آنها در مورد وقایعی که در آن لحظه اتفاق افتاده بود توجهی نداشتند. در این لحظهی تاریخی که شهر سامره داشت مژدهی جلال خداوند عیسی را میشنید، افکار آنها از خوراک برای بدنشان فراتر نمیرفت.
۴:۳۲ خداوند عیسی غذایی یافته بود آن هم در صید کردن پرستندگانی برای پدرش. در مقایسه با این شادی، خوراک جسمانی برای او اهمیت بسیار کمی داشت. ما چیزی را دریافت میکنیم که پس از زندگی به آن میرسیم. شاگردان به دنبال غذا بودند. آنها برای پیدا کردن غذا به داخل شهر رفتند. آنها با غذا برگشتند. خداوند به دنبال صید جان بود. او به دنبال نجات دادن مردان و زنان از گناهان بود و دادن آب حیات به ایشان. او نیز همان چیزی را یافت که بعداً به آنجا رفت. ما به دنبال چه چیزی هستیم؟
۴:۳۳ به خاطر دید انسانی، شاگردان نتوانستند معنی سخنان خداوند را بفهمند. آنها این حقیقت را نفهمیدند که شادی و خوشحالی صید جانی در زمان زندگی از تمام خوشیها و لذات دنیوی و خوراکیها و نوشیدنیها بالاتر است. و بنابراین آنها اینطور نتیجهگیری کردند که کسی برای او غذا آورده است.
۴:۳۴ عیسی مجدداً توجه ایشان را از مسائل مادی به مسائل روحانی جلب کرد. غذای او این بود که خواهش فرستندهی خود خدا را به انجام رساند یعنی کاری را که خدا از او خواسته بود. این بدین معنی نیست که خداوند عیسی عملاً از خوردن غذا خودداری میکرد ولی بدین معناست که هدف والا و مقصود زندگی او برای ارضاء کردن بدنش نبود بلکه انجام دادن ارادهی خدا.
۴:۳۵ شاید شاگردان داشتند با هم راجع به آمدن فصل درو سخن میگفتند. یا شاید این ضربالمثل رایج در میان یهویان بود، "چهار ماه بین فصل کاشت و زمان درو." در هر صورت، خداوند دوباره حقیقت جسمانی درو برای تعلیم درس روحانی استفاده کرد. شاگردان نباید فکر میکردند که به زمان درو هنوز خیلی مانده است. آنها نمیتوانستند زندگی خود را در جهت ارضای خود با غذا و پوشاک سپری کنند با وجود اینکه فکر کنند کار خدا را هم میتوانند بعداً انجام دهند. آنها باید میفهمیدند که مزرعهها به جهت درو سفید شدهاست. در اینجا مزرعهها البته به دنیا نسبت داده شدهاند. در همان لحظهای که خداوند سخن میگفت، او در میان مزرعهای از جانهای محتاج سامریان قرار داشت. او داشت کاری عالی را پیش پای شاگردان میگذاشت و آن این بود که فوراً و با گذشت تقدیم کنند.
بنابراین، امروزه خداوند به همهی ما که ایمان آوردهایم میگوید: "چشمان خود را بالا افکنید و مزرعهها را ببینید." در حینی که ما در حال تأمل کردن به نیازهای دنیا هستیم، خداوند بار جانهای گمشده اطرافیانمان را در مقابلمان قرار میدهد. پس از آن دیگر، این ارادهی ماست که برای او به پیش رویم و به دنبال به عمل آمدن بافهها باشیم.
۴:۳۶ حالا خداوند عیسی داشت، به شاگردان، کاری را که برایش آنها را دعوت کرده بود تعلیم میداد. او آنها را انتخاب کرده بود تا دروگر باشند. آنها در این جهان فقط اجرت نمیگیرند بلکه آنها ثمر حیات جاودانی را نیز جمع خواهند کرد. خدمت برای مسیح، پاداشهای زیادی در زمان حاضر دارد. ولی در روزهایی که میآید، شادی مضاعفی در دیدن جانهایی که در بهشت خواهند بود به ایشان دست خواهد داد زیرا این جانها به خاطر وفاداری و ایمان ایشان در اعلان کردن پیام انجیل در بهشت هستند.
آیهی ۳۶ این تعلیم را نمیدهد که یک شخص حیات جاودان را خواهد یافت آن هم به خاطر دروگری وفادارانه بلکه ثمرهی کارش به حیات جاودان راه خواهد یافت.
در بهشت، هم کارنده و هم دروکننده با هم خشنود میگردند. در زندگی طبیعی، زمین در ابتدا باید برای بذر آماده بشود و سپس بذر در آنان کاشته شود. بعداً دانه درو میشود. بنابراین این روند در زندگی روحانی هم وجود دارد. اول از همه، پیغام باید موعظه شود. ولی زمانی که موسم درو رسید، همهی آنانی که در این کار سهمی داشتهاند با هم خشنود میگردند.
۴:۳۷ در این جا، خداوند یک نبوت را مشاهده میکند که میگوید که در این روزها معمول خواهد بود که، "یکی میکارد و دیگری درو میکند." بعضی از مسیحیان دعوت شدهاند که موعظهی انجیل را انجام دهند برای سالهای بسیار و اینکه ثمرهی کار خود را ببینند. دیگران در پایان همهی آن سالها قدم بر میدارند و بسیاری جانها به سوی خداوند بازگشت میکنند.
۴:۳۸ عیسی شاگردانش را میفرستاد به مناطقی که تا آن موقع توسط اشخاص دیگر آماده شدهبود. در زمان عهد عتیق، انبیاء راجع به آمدن پیام انجیل و مسیح وعده داده بودند. سپس، یحیی تعمیددهنده نیز به عنوان نداکننده آماده بود تا قلبهای مردم را برای دریافت مسیح آماده کند. خود خداوند بذر را در سامره کاشته بود و برای درو کردن دیگران آماده کرده بود. حالا شاگردان بودند که باید در زمین میایستاد و درو میکردند و خداوند از آنها میخواست که بدانند همان موقع که دارند از دیدن عدهای بسیار که به سوی مسیح بازگشت میکنند باید بفهمند که آنها دارند به محنت انسانهای دیگری داخل میشوند.
جانهای کمی در اثر خدمت یک شخص تنها نجات مییابد. بسیاری از مردم در دفعات پیغام انجیل را شنیدهاند بدون اینکه ایمان آورده باشند و نجاتدهنده را بپذیرند. بنابراین، شخصی که در نهایت انسانی را به سوی مسیح هدایت میکند نباید خود را تحسین کند مثل اینکه او تنها وسیلهای بودهاست که خدا در انجام کار حیرتآورش از آن استفاده کردهاست.
ر) بسیاری از سامریان به عیسی ایمان آوردند (۴:۳۹-۴۲)
۴:۳۹ به عنوان نتیجهی شهادت راست و سادهی زن سامری، بسیاری از سامریان به خداوند عیسی ایمان آوردند. همهی چیزی که آن زن گفت این بود: "هر آنچه کرده بودم به من بازگفت،" که این پیغام برای آوردن دیگران نزد نجاتدهنده کافی بود. این امر میتواند تشویقی باشد برای ما تا ساده، شجاع و روراست در شهادت دادن به مسیح باشیم.
۴:۴۰ پذیرشی که سامریان به خداوند عیسی ابراز داشتند در نقطهی مقابل یهودیان بود. به نظر میآمد که سامریان تشخیص حقیقی راجع به شخصیت فوقالعادهی او کسب کرده و آنها از او خواهش کردند که نزد ایشان بماند. در نتیجهی اصرار ایشان، خداوند دو روز در آنجا بماند. فقط تصور کنید که شهر سوخار چه سعادتی نصیبش شد که در این برههی زمانی پذیرای خداوند حیات و جلال بوده باشد.
۴:۴۱-۴۲ دو گفتگو کاملاً شبیه یکدیگر نمیباشند. بعضیها به خاطر شهادت آن زن ایمان آورده بودند. بسیاری بیشتر ایمان آوردند از شنیدن کلام خود خداوند عیسی. خدا از مفاهیم مختلفی و وسائل مختلفی برای آوردن گناهکاران به نزد خود استفاده میکند. مبنای اصلی این امر این بود که آنها باید به خداوند عیسی مسیح ایمان میآوردند. این بسیار عالی بود که شنیده شود سامریان چنین شهادت فوقالعادهای به نجاتدهنده بدهند به هیچوجه هیچ شکی وجود نداشت در اذهان ایشان. آنها کاملاً در نجاتشان ایمان داشتند آن هم نه با کلام زن بلکه کلام خداوند عیسی. با شنیدن از خود او ایمان آوردن به کلامش، سامریان داشتند که او در حقیقت مسیح و نجاتدهندهی عالم است. فقط روحالقدس میتوانست چنین شناختی به ایشان عطا کند. مردم یهودی فکر میکردند که مسیح فقط برای آنها خواهد بود. ولی سامریان فهمیدند که برخوردداری از رسالت مسیح، تمام دنیا را شامل میشود.
ز) سومین معجزه شفای پسر یک افسر (۴:۴۳-۵۲)
۴:۴۳-۴۴ بعد از سپری کردن دو روز مرد سامریان، خداوند قدمهای خود را به سوی جلیل به پیش گذاشت. آیهی ۴۴ به نظر مسئلهی سختی را مطرح میکند. این آیه اظهار میکند که دلیل رفتن نجاتدهنده از سامره به جلیل این بود که هیچ نبی را در وطن خود حرمت نیست. درحالیکه جلیل وطن او بود چون ناصره شهری بود که در آن منطقه (جلیل) قرار داشت. احتمالاً معنی آیه این است که عیسی به شهری غیر از ناصره رفت. در هر صورت، جمله بدونشک درست است که یک شخص معمولاً بهدرستی در شهر و خانه خود شناخته نمیشود چنان که در شهر و دیار غیر از زادگاه خود. دوستان و خویشان یک نفر از او به عنوان یک جوان و شخصی مثل خودشان حساب میکنند. قطعاً خداوند عیسی به وسیلهی مردم خود به همان عنوانی که میبایست شناخته شود، شناخته نشدهبود.
۴:۴۵ وقتی که خداوند به جلیل بازگشت، با پذیرش مطلوب مواجه شد زیرا مردم همهی کارهایی را که در اورشلیم و در زمان عید انجام داده بود دیدند. ظاهراً جلیلیان در این جا اشاره به یهودیان است. آنها برای پرستش به اورشلیم رفته بودند. آنجا آنها خداوند را دیده و شاهد کارهای مقتدرانهی او بودند. حالا اراده داشتند او را در جلیل ببینند و نه به خاطر اینکه میدانستند او پسر خداست بلکه به خاطر اینکه راجع به شخصی که در هر کجا میخواهد، اعمال خارقالعاده از خود ظاهر میسازد کنجکاو بودند.
۴:۴۶ مجدداً شهر قانا سعادت ملاقات خداوند را دریافت کرد. در اولین دیدار، بعضی از مردم دیده بودند که او آب را به شراب تبدیل کرد. حالا آنها شاهد یک معجزهی مقتدرانهی دیگر به وسیلهی او بودند که تا کفرناحوم پیشرفته بود. پسر یکی از سرهنگان ملک.... در کفرناحوم مریض بود. این مرد بدونشک یک کارمند یهودی هیرودیس پادشاه بود.
۴:۴۷ او شنیده بود که عیسی در یهودیه بود. و حالا به جلیل بازگشته است. او لزوماً باید کمی ایمان به توانایی مسیح در شفا دادن میداشته زیرا او مستقیماً نزد او آمده و خواهش کرد که فرو بیاید و پسر مشرف به موتش را شفا دهد. در این مورد، به نظر میآید که این شخص از اکثر سایر همشهریهای خود اعتماد بیشتری بر خداوند داشت.
۴:۴۸ خداوند نه فقط رو به افسر بلکه به مردم یهودی نیز گفت که طبیعت و شخصیت ایشان اینطور است که تا معجزه نیبند، ایمان نمیآورد. در عموم موارد چنین میفهمیم که خداوند عیسی از ایمانی که روی معجزه تکیه دارد چندان خشنودتر نیست نسبت به ایمانی که روی کلام او به تنهایی استوار است. این برای او سعادت بیشتری به همراه داشت که چیزی را سادهتر باور نماید زیرا که او گفته بود که یک دلیل دیدنی برای اثبات آن ارائه خواهد داد. این شخصیت انسانهاست که اول باید ببینند و سپس ایمان آورند. ولی خداوند عیسی تعلیم داد که ما ابتدا باید ایمان بیاوریم سپس خواهیم دید.
آیات و معجزات هر دو به معجزه اشاره دارند. آیات، معجزاتی هستند که معنی یا مفهوم عمیقی دارند. معجزات، معجزاتی هستند که انسان را وادار به شگفت میکنند به وسیلهی کیفیت فوق بشری خود.
۴:۴۹ سرهنگ با روی سماجت از روی ایمانی حقیقی باور کرد که خداوند عیسی میتواند پسرش را خوب کند و خواست که خداوند او را ملاقات کند و جز این کار دیگری را خواستار نبود. در یک نگاه، ایمان او ناقص بود. او فکر میکرد که عیسی لزوماً باید در کنار تخت پسرش باشد تا بتواند او را شفا دهد. درحالیکه نجاتدهنده او را برای این امر سرزنش نکرد بلکه او را به خاطر ایمانی که از خود نشان داده بود، پاداش داد.
۴:۵۰ در اینجا میبینیم که ایمان مرد افزایش مییابد. او ایمانی که داشت را تجربه کرد و خداوند به او بیشتر عطا کرد. عیسی او را به خانه فرستاد با این وعده که، "پسرت زنده است." پسرش شفا یافته بود! بدون هیچ دلیل یا معجزهی عینی، مرد به سخنی که خداوند عیسی گفته بود ایمان آورده و به سوی خانه روانه شده این است ایمان در عمل.
۴:۵۱-۵۲ و حالا در حینی که او به خانه نزدیک میشد، غلامانش بیرون آمده تا او را باخبری خوشحالکننده که پسرت شفا یافته است استقبال کنند. آن مرد چندان با این خبر هیجانزده نشد. او به وعدهی خداوند عیسی ایمان آورده و با این ایمان، حالا میتوانست واقعه را ببیند. پدر از غلامانش پرسید که پسرش در چه ساعتی عافیت یافت؟ جواب آنها بیانکننده این مطلب بود که شفا یافتن او تدریجی نبودهاست. این واقعه بلافاصله اتفاق افتاده بود.
۴:۵۳ در اینجا کوچکترین شکی وجود ندارد که این معجزه فوقالعاده است. در ساعت هفتم روز قبل، قانا عیسی به سرهنگ گفته بود که "پسرت زنده است." در همان ساعت و در کفرناحوم، پسر آن سرهنگ در همان ساعت شفا یافته بود و تب از او زایل گشته بود. از این واقعه، آن افسر آموخت که خداوند عیسی لزوماً نباید بصورت فیزیکی برای جواب دادن به دعا و یا انجام معجزه در جائی حضور داشته باشد. این باید همهی مسیحیان را در دعاهای زندگیشان تشویق کند. ما خدای قادری داریم که خواستههای ما را میشنود و قادر است همهی کارها و اعمال خود را در هر لحظه و در هر مکانی بروی زمین و در آسمان انجام دهد.
خود افسر ایمان آورد و همهی اهل خانهی او نیز ایمان آوردند. این که آیات مشابهی در عهد جدید هستند که خدا دوست دارد خانوادهای به مسیح ایمان بیاورد کاملاً واضح است. این ارادهی او نیست که همهی خانوادهها باید در بهشت از هم جدا شوند. برای او مهم است که این حقیقت را ثبت کردهاست که همهی اهل خانه آن افسر به پسر او (خدا) ایمان آورند.
۴:۵۴ شفای پسر افسر دومین معجزهی خداوند در کل مدت خدمتش تا به اینجا نبودهاست. این دومین معجزهای بود که عیسی در جلیل بعد از آمدنش از یهودیه نمایان کرد.