Fawn Resting

۴-‏ سومین سال خدمت پسر خدا:‏ جلیل (باب ۶)

الف) چهارمین معجزه (خوراک دادن به پنج هزار نفر۶:‏۱-‏۱۵).

۶:‏۱ عبارت بعد از این یعنی یک زمانی از وقایع باب پنج تا این جا سپری شده‌است. اینکه چه زمانی در این بین بوده‌است نمی‌دانیم ولی می‌دانیم که عیسی از حوالی اورشلیم به آن طرف دریای جلیل رفت. وقتی که می‌گوید به آن طرف دریای جلیل رفت‌، احتمالاً به این معناست که او از ساحل شمال غربی به شمال شرقی آمده است. دریای جلیل همچنین به دریای طبریه نیز معروف است. زیرا شهر طبریه در قسمت غربی آن واقع شده‌بود. این شهر که مرکز استان جلیل بود پس از دوران امپراطوری طیبریوس نامگذاری شده‌بود.

۶:‏۲-‏۳ جمعیت زیادی از مردم از عقب او آمدند و آن هم نه لزوماً به خاطر اینکه به او به عنوان پسر خدا ایمان داشتند بلکه به این خاطر که معجزاتی را که به مریضان می‌نمود دیده بودند. ایمانی که در اثر معجزات پدید می‌آمد هرگز خدا را به اندازه‌ی ایمانی که با کلام او به تنهایی به دست می‌آمد خشنود نمی‌ساخت. کلام خدا نباید برای ثابت شدن به معجزات محتاج باشد. همه‌ی چیزهائی که خدا گفته است درست می‌باشد. این کلام امکان ندارد که اشتباه کند. و برای همه کافی است. ترجمه‌ی تحت‌‌اللفظی آیه‌ی ۳ این است:‏ و عیسی به کوه برآمد‌، ولی این صرفاً به معنی کوه‌ها (تپه‌ها)یی است که در اطراف دریا قرار داشتند.

۴:‏۶ واضح نیست که چرا یوحنا به این امر که عید فصح نزدیک بود اشاره می‌کند. بعضی‌ها معتقدند که خداوند عیسی در این حین که پیغام فوق‌العاده‌ی خود را در رابطه با نان حقیقی حیات در این باب می‌دهد دارد احتمالاً به عید فصح فکر می‌کند. او برای فصح به اورشلیم نرفته بود. یوحنا از فصح به عنوان عید یهود نام می‌برد. البته عملاً این عید توسط خدا در عهد عتیق پایه‌گذاری شده‌بود. او آن عید را به قوم یهود داده بود و برای همین آن به عید یهود معروف بود. ولی عبارت عید یهود می‌تواند به این معنا نیز باشد که خدا دیگر آن عید را به عنوان عید خود قبول ندارد زیرا قوم اسرائیل آن را به عنوان مراسم مذهبی صرف‌، اجرا می‌کردند بدون علاقه‌ای واقعاً قلبی. این عید مفهوم حقیقی خود را از دست داده بود و دیگر عیدی برای یهوه نبود.

۶:‏۵ عیسی وقتی که جمعیتی بسیار را دید‌، ناراحت نشد و به این فکر نکرد که آنها استراحت و یا وقتش را که می‌تواند با شاگردان باشد از او می‌گیرند. اولین فکر او برای آنها این بود که غذایی برای خوردن آنها تهیه کند. و بنابراین او از فیلپس پرسید که از کجا باید برای آنها نان خریداری کنند؟ وقتی عیسی سؤال می‌پرسد این برای افزودن به معلوماتش نیست ولی برای تعلیم به دیگران است. او جواب را می‌دانست ولی فیلپس جواب را نمی‌دانست.

۶:‏۶ خداوند داشت درسی بسیار با ارزش به فیلپس می‌آموخت و ایمان او را امتحان می‌کرد. عیسی خودش می‌دانست که معجزه‌ای برای این جمعیت بزرگ ظاهر خواهد کرد و آنها را خوراک خواهد داد. ولی آیا فیلپس فهمید که او قادر به انجام این کار است؟ آیا ایمان فیلپس کم بود یا زیاد؟

۶:‏۷ از قرار معلوم ایمان فیلپس... جاهای چندان وسیعی سیر نمی‌کرد. او سریعاً حساب کرد گفت که دویست دینار نان برای خوراک این عده آن هم در صورتی که هر کس اندکی نان بخورد لازم است. ما دقیقاً نمی‌دانیم که نان در آن روزگار برای آن جمعیت چقدر هزینه داشت ولی احتمالاً باید دویست دینار مبلغ بسیار زیادی بوده باشد. یک دینار‌، حقوق یک روز کامل کار بود.

۶:‏۸-‏۹ آندریاس برادر شمعون پطرس بود. آنها در نزدیکی بیت حسدا در امتداد دریای جلیل زندگی می‌کردند. آندریاس هم فکر می‌کرد که خوراک دادن به چنین جمعیتی بسیار سخت خواهد بود. او به پسر کوچکی اشاره کرد که پنج نان جو و دو ماهی کوچک داشت ولی احساس کرد که اینها برای تلاش کردن در جهت خوراک دادن به چنین جمعیتی و سیر کردن آنها بی‌فایده است. این پسر کوچک چیز زیادی نداشت ولی هر آنچه را که داشت تصمیم گرفت در دسترس خداوند عیسی قرار دهد. به عنوان نتیجه‌ی مهربانی او‌، این روایت در هر چهار انجیل ثبت شده‌است. او کار زیادی انجام نداد ولی کم وقتی که خدا در میان باشد زیاد خواهد بود و این روایت در تمامی دنیا مشهور شد.

۶:‏۱۰ در نشاندن مردم (در ترجمه‌ی تحت‌اللفظی‌، خواباندن)‌، خداوند عیسی راحتی آنها را مهیا کرد. توجه داشته باشید او جائی را انتخاب کرد که گیاه بسیار بود. این چندان معمول نبود که در آن نواحی چنین جائی پیدا شود ولی برای خداوند مهم بود که جمعیت در جائی تمیز و دلپذیر خوراک بخورند.

اینگونه ثبت شده که در آنجا پنج هزار مرد وجود داشت (یونانی‌، مردان)‌، بنابراین زنان و کودکان نیز بعلاوه‌ی مردان در آنجا حضور داشتند. اشاره به پنج هزار برای این است که به قدرت معجزه‌ای که روی داده بود توجه شود.

۶:‏۱۱ عیسی نان‌ها را گرفت و برای آنها شکرگزاری کرد. اگر او اینکار را قبل از تقسیم کردن و پخش کردن نان انجام می‌داد‌، ما چقدر پیش از غذایمان به شکر گزاری از خدا توجه می‌کردیم؟ سپس او نان‌ها را به شاگردان داد. این جا درسی واقعی برای ما وجود دارد. خداوند عیسی خودش شخصاً این کار را انجام نداد. او خدمت دیگران را به حساب می‌آورد. بسیار نیکو گفته شده‌است که:‏ تو کاری را انجام می‌دهی که می‌توانی‌، من کاری را می‌کنم که می‌توانم و خداوند کاری را انجام می‌دهد که ما نمی‌توانیم.

زمانی که خداوند نان را به شاگردان داد ‌، به طوری خارق‌العاده نان‌ها برکت یافته زیاد شدند. محل دقیق انجام شدن این معجزه ثبت نشده ولی می‌دانیم که در اثر این معجزه‌، آن پنج نان و دو ماهی کوچک برای سیر شدن جمعیتی بدان بزرگی در دستان خداوند کافی بود. شاگردان رفتند تا نان و ماهی‌ها را بین کسانی که نشسته بودند تقسیم کنند. هیچ نگرانی وجود نداشت زیرا واضحاً ثبت شده‌است که شاگردان به قدری که مردم خواستند ماهی بدیشان دادند.

گریفیت توماس به ما یادآوری کرده که در این داستان ما تصویری زیبا می‌بینیم از:‏

(الف) دنیای یخ‌زده. (ب) شاگردان ضعیف. (پ) نجات‌دهنده‌ی عالی. این معجزه‌، یک خلقت حقیقی را نمایان کرد. هیچ انسان معمولی نمی‌تواند هرگز پنج نان و دو ماهی کوچک را گرفته و چنان برکت دهد که مردم بسیاری از این راه سیر شوند. نیکو گفته شده‌است که‌، در آن زمان‌، بهار بود که خداوند نان را برکت داد‌، در زمان‌، زمان درو بود که خداوند نان‌ها را پاره کرد. و همچنین حقیقت دارد که نان‌های برکت نیافته‌، نان‌های زیادنشده هستند.

۶:‏۱۲ این مسئله‌ی بسیار زیبایی است. اگر عیسی انسانی معمولی بود او هرگز به پاره‌های باقیمانده فکر نمی‌کرد. هر انسانی که می‌تواند پنج هزار مرد را سیر کند راجع به چند تکه‌ی باقیمانده از غذا فکر نمی‌کند. ولی عیسی خدااست و خدا هرگز نعمات خود را به هدر نمی‌دهد. او نمی‌خواهد که ما چیزهای مقدس او را تلف کنیم که او به ما بخشیده است و بنابراین برای او اهمیت داشت که تکه‌های باقیمانده را جمع‌آوری کنند تا چیزی تلف نشود .

بسیاری از مردم سعی در توضیح دادن این معجزه دارند. آنها می‌گویند‌، جمعیت پسر کوچک را دیدند که پنج نان و دو ماهی کوچک را به عیسی داد. این باعث شد بفهمند که چقدر خودخواه هستند بنابراین تصمیم گرفتند که غذای خود را بیرون آورده و با هم در آن شریک شوند. بدین وسیله‌، برای همه غذا وجود داشت. ولی چنین توضیحی نمی‌تواند حقیقیت امر باشد چنانچه در آیه‌ی بعدی می‌بینیم.

۶:‏۱۳ دوازده سبد نان بعد از تمام شدن خوردن مردم جمع‌آوری شد. این یک امر کاملاً غیرممکن است که این چنین مقداری نان جمع‌آوری شود اگر حتی همه‌ی مردم غذای خود را برای خود نگاه داشته بودند. توضیحات انسانی مسخره هستند. فقط می‌توان یک نتیجه‌گیری کرد و آن هم این است که معجزه‌ای مقتدر آنجا ظاهر شده‌بود.

۶:‏۱۴ خود مردم تشخیص دادند که این یک معجزه بود. آنها کاری نکردند جز اینکه هر کس به سادگی فقط غذای خود را خورد. در حقیقت‌، آنها با دیدن این امر کاملاً متقاعد شده‌بودند که این یک معجزه بود و داشتند متوجه می‌شدند که عیسی همان نبی است که باید به جهان می‌آمد. آنها از عهد عتیق می‌دانستند که نبی‌ای خواهد آمد و آنها منتظرش بودند تا بیاید و ایشان را از دست امپراطوری روم خلاصی بخشد. آنها منتظر یک پادشاه زمینی بودند. ولی ایمان ایشان خالص نبود. آنها تصمیم نداشتند که عیسی را به عنوان پسر خدا قبول کنند و یا به گناهان خود اعتراف نموده و او را به عنوان نجات‌دهنده بپذیرند.

۶:‏۱۵ به عنوان نتیجه‌ی معجزه‌ی عیسی‌، مردم دوباره خواستند که او را پادشاه سازند‌، اگر عیسی فقط یک انسان بود بدون‌شک او با آمادگی و فوراً در خواست ایشان را می‌پذیرفت. فقط انسان‌ها برای تحسین شدن هیجان‌زده هستند و برای به شهرت رسیدن. ولی عیسی تحت تأثیر چنین غرور نبود. او می‌دانست که به این جهان آمده تا بجای گناهکاران بر روی صلیب کشته شود. او هیچ کاری بر خلاف این موضوع انجام نمی‌داد. او به تخت پادشاهی نمی‌نشست پیش از اینکه قربانی گناه را بگذراند. او باید رنج کشیده‌، خونش ریخته شده و قبل از به شهرت رسیدن می‌مرد.

اف. بی. میر می‌نویسد:‏

چنانچه برنارد مقدس گفته است:‏ او در زمانی که می‌خواستند وی را پادشاه سازند خود را همیشه مخفی می‌کرد ولی وقتی خواستند او را مصلوب کنند او حاضر بود. با داشتن این جملات در فکرمان اجازه دهید کلمات بی‌نظیر و مورد قبول ابنای حتی را فراموش نکنیم که گفت:‏ به حیات خداوند‌، به حیات آقایم پادشاه قسم که هر جایی که آقایم پادشاه خواه در موت و خواه در زندگی باشد‌، بنده‌ی تو در آنجا خواهد بود (۲-‏سموئیل۱۵:‏۲۱). و او حتماً جواب خواهد داد چنانچه داود جواب داد به کسانی که باقیمانده بودند تا به او ملحق شوند:‏ منتظر من بمانید‌، نترسید‌، چون او که زندگی مرا حفظ کرده‌، زندگی شما را حفظ می‌کند ولی اگر با من نیز بمانید در امان خواهید بود.

ب) پنجمین معجزه:‏ عیسی بر روی آب راه رفت و شاگردانش را نجات داد (۶:‏۱۶-‏۲۱).

۶:‏۱۶-‏۱۷در آن موقع‌، شب بود. عیسی به تنهایی به کوه رفته بود. جمعیت بدون‌شک به خانه‌هایشان رفته و شاگردان را تنها گذاشته بودند. و بنابراین شاگردان تصمیم داشتند که به جانب دریا پائین رفته و برای گذر از دریای جلیل آماده شوند.

زمانی که به کشتی سوار شده و به آن طرف دریا به کفرناحوم روانه شدند هوا تاریک بود. عیسی نزد ایشان نبود. او کجا بود؟ او در بالای کوه داشت دعا می‌کرد. چه تصویر واضحی از پیروان امروزی عیسی! آنها در دریای طوفانی زندگی هستند. هوا تاریک است. خداوند عیسی جائی نیست که دیده شود. ولی این بدان معنا نیست که او راجع به وقایعی که اتفاق می‌افتد‌، بی‌خبر است. او در دعایی ملکوتی برای آنانی که دوستشان دارد بسر می‌برد.

۶:‏۱۸ دریای جلیل به خاطر طوفان‌های شدید و ناگهانی معروف بود. بادها از جانب رود اردن به سرعت زیادی می‌وزیدند. وقتی که به دریای جلیل می‌رسیدند. باعث ایجاد موج‌های سنگین می‌شدند. این شرایط برای قایق‌های کوچک که به دریا وارد می‌شدند در آن زمان امن نبود.

۶:‏۱۹ شاگردان سه یا چهار مایل پیش رفته بودند. از نقطه نظر انسانی‌،آنها در خطری بزرگ قرار داشتند. در همان زمان آنها دیدند که عیسی بر روی دریا خرامان شده و نزدیک کشتی می‌آید. در اینجا نیز معجزه‌ای خارق‌العاده را مشاهده می‌کنیم. پسر خدا بر روی آب دریای جلیل راه می‌رفت. شاگردان ترسیدند زیرا کاملاً نفهمیده بودند که او چه شخصی خارق‌العاده‌ای است.

توجه کنید که داستان به چه سادگی بیان شده‌است. جالبترین حقایق برای ما گفته شده‌است ولی یوحنا از کلماتی عظیم و سخت برای اینکه به ما نشان دهد چه اتفاق بزرگی در حال رخ دادن است استفاده نکرد. او برای قرار دادن نکته‌ها‌، بسیار عالی حقایق را عنوان کرده‌است.

۶:‏۲۰ سپس خداوند عیسی کلماتی دلنشین و فوق‌العاده به زبان آورد. من هستم‌، مترسید. اگر او فقط یک انسان بود‌، آنها می‌بایست می‌ترسیدند. ولی او خالق مقتدر و حافظ جهان بود. با وجود چنین شخصی در دسترس‌، دلیلی برای ترس وجود نداشت. او همان کسی بود که در ابتدا دریای جلیل را ساخت و سپس آب‌های آن را آرام کرد و می‌توانست شاگردان هراسانش را به سلامت به ساحل برساند. کلمات من هستم به طور تحت‌اللفظی همان من هستم است. بنابراین این دومین دفعه‌ای است که در انجیل یوحنا‌، عیسی این نام یهوه را به خود نسبت می‌دهد.

۶:‏۲۱ وقتی آنها فهمیدند که او خداوند عیسی است او را به کشتی دعوت کردند. فوراً آنها خود را در مقصدشان پیدا کردند. در اینجا معجزه‌ی دیگری رخ داد و ثبت شد ولی توضیح داده نشده‌است. آنها مجبور نبودند که جلوتر بروند. خداوند عیسی آنها را بلافاصله به زمینی خشک رساند. او چه شخص فوق‌العاده‌ای است.

پ) مردم در طلب معجزه‌ای هستند. (۶:‏۲۲-‏۳۴)

۶:‏۲۲ حالا روز پس از آن روزی می‌باشد که پنج هزار مرد خوراک خوردند. انبوه جمعیت هنوز در شمال غربی دریای جلیل دیده بودند که شاگردان در شب قبل به کشتی کوچکی داخل شده‌بودند و می‌دانستند که عیسی با آنها نرفته بود. فقط یک قایق در آن زمان در دسترس بود. شاگردان آن را برداشته بودند.

۶:‏۲۳ در همان روز‌، زورق‌هایی دیگر از طبریه آمدند نزدیک آنجائی که خداوند عیسی جمعیت بزرگ را خوراک داده بود. ولی خداوند نمی‌توانست در یکی از این زورق‌ها باشد زیرا آنها تازه رسیده بودند‌، ولی احتمالاً در این کشتی‌های کوچک بود که جمعیت از کفرناحوم گذشته‌اند چنانچه در آیات بعدی ثبت شده‌است.

۶:‏۲۴ مردم عیسی را به دقت دیده بودند. آنها می‌دانستند که او برای دعا به فراز کوه رفته بود. آنها می‌دانستند که او با شاگردانش به کشتی سوار نشده‌بود. در همان روز بود که او را نمی‌شد پیدا کرد. آنها تصمیم داشتند که از دریا به آن سوی کفرناحوم گذر کنند‌، جائی که شاگردان غالباً دوست داشتند در آنجا باشند. آنها نمی‌توانستند بفهمند که چگونه عیسی می‌توانست آنجا باشد ولی تصمیم گرفتند که رفته و او را در هر صورت بیابند.

۶:‏۲۵-‏۲۶ زمانی که آنها به کفرناحوم رسیدند او را در آنجا یافتند. آنها نتوانستند جلوی کنجکاوی خود را بگیرند و از او پرسیدند که کی به اینجا آمده است.

عیسی به سؤال ایشان پاسخ داد ولی نه مستقیم. او فهمیده بود که آنها او را به این دلیل که چگونه شخصی است نمی‌جویند بلکه به خاطر غذایی که او بدیشان داده بود. آنها او را در روز قبل دیده بودند درحالیکه معجزه‌ای از خود ظاهر کرده بود. این معجزه باید ایشان را مجاب می‌کرد که تشخیص بدهند او همانا خالق و مسیح موعود است. ولی توجه آنها فقط به غذا بود. آنها نان‌های معجزه‌ی او را خورده بودند و گرسنگی ایشان رفع شده‌بود.

۶:‏۲۷ بنابراین عیسی در ابتدا آنها را تشویق کرد که کار کنند و آن هم برای خوراک غیر فانی. منظور خداوند این نبود که آنها نباید برای امرار معاش روزانه‌ی خود کار کنند بلکه او گفت که این امر نباید هدف اصلی آنها برای زندگی باشد. رفع شدن گرسنگی یک شخص تنها هدف زندگی نیست. انسان‌ها نه فقط از بدن تشکیل یافته‌اند بلکه از روح و جان نیز. ما باید کار کنیم برای خوراکی که تا حیات جاودان باقی است. انسان نباید چنین زندگی کند که گوئی بدن او همه‌چیز است. او نباید همه‌ی قدرت و استعداد خود را برای سیر کردن بدنش بکار ببرد که در روزهای کوتاهی به وسیله‌ی کرم‌ها خورده خواهد شد. بلکه‌، او باید مطمئن شود که روح او نیز به وسیله‌ی کلام خدا تغذیه شده‌است. انسان نه محض نان زیست می‌کند بلکه به هر کلمه‌ی خدا که از دهان خدا صادر می‌شود. ما باید بدون وقفه کار کنیم تا معلومات بهتر و بیشتری از کلام خدا کسب کنیم.

وقتی که خداوند عیسی گفت خدای پدر بر او مهر زده است‌، او منظورش این بود که خدا او را فرستاده و تأیید کرده‌است. وقتی که ما به کسی مهر می‌زنیم‌، بدین معناست که ما به آن شخص اعتماد داشته و می‌دانیم که این کارمان حتماً درست است. خدا‌، به پسر انسان مهر زد و بدین وسیله تصدیق کرد که او شخصی است که از راستی سخن می‌گوید و او خود راستی است.

۶:‏۲۸ حالا مردم از او پرسیدند که چه کاری باید انجام دهند تا اعمال خدا را بجا آورده باشند. انسان همیشه در پی این است که راهی به بهشت پیدا کند. او دوست دارد احساس کند که راهی برای او وجود دارد که بدان می‌تواند شایسته‌ی نجات یافتن باشد. اگر انسان قادر می‌بود که خودش راهی برای نجات جانش پیدا کند‌، سپس او برای به خود بالیدن ضمیمه‌ای پیدا می‌کرد و این فخر نابجای انسان برای او خشنودکننده می‌بود.

۶:‏۲۹ عیسی به ریاکاری ایشان نگریست. آنها وانمود می‌کردند که می‌خواهند برای خدا کار کنند و هنوز نمی‌خواستند کاری برای پسر خدا انجام دهند. عیسی به ایشان گفت که اولین عملی که باید انجام دهند این است که به فرستاده‌ی خدا ایمان بیاورند و او را بپذیرند. امروزه نیز چنین است. بسیاری در پی راه یافتن به بهشت به وسیله‌ی انجام دادن کارهای خوب هستند.ولی پیش از انجام اعمال خوب برای خدا‌، ابتدا باید آنها به خداوند عیسی مسیح ایمان بیاورند. کارهای خوب نجات را به بار نمی‌آورد بلکه پس از نجات از آن سرچشمه می‌گیرند. تنها کار خوبی که یک گناهکار می‌تواند انجام دهد این است که به گناهان خود اعتراف نموده و مسیح را به عنوان خداوند و نجات‌دهنده بپذیرد.

۶:‏۳۰ این آیه دلیلی دیگری از شرارت قلبی مردم است. روز قبل آنها شاهد بودند که خداوند عیسی پنج هزار نفر را سیر کرده بود فقط با پنج نان و دو ماهی کوچک. در روز بعد آنها با این درخواست نزد او آمدند که با نمایاندن معجزه‌ای به ایشان ادعای خود را مبنی بر پسر خدا بودن ثابت کند. مانند اکثر بی‌ایمانان‌، آنها می‌خواستند اول ببینند و بعد ایمان بیاورند. تا آن را دیده به تو ایمان آوریم. ولی این فرمان خدا نبود. خدا به گناهکاران ‌گفت:‏ اول ایمان آورید و سپس خواهید دید. ایمان همیشه باید اول بیاید.

۶:‏۳۱ یهودیان با برگشتن به عهد عتیق به خداوند معجزه‌ی من را در بیابان یاد‌آور شدند. به نظر می‌آمد آنها می‌گفتند که عیسی هرگز کار خارق‌العاده‌ای مثل آن را انجام نداده است. آنها از مزمور ۷۸:‏۲۴-‏۲۵ نقل قول کردند که می‌گوید:‏ از آسمان بدیشان نان عطا کرد. آنها به طور ضمنی می‌گفتند که موسی نان را از آسمان برای ایشان فرود آورد و خداوند بزرگتر از موسی نیست زیرا او به جمعیت فقط غذای طبیعی داده بود!

۶:‏۳۲ جواب خداوند لااقل دو مفهوم را در برداشت. اولاً‌، این موسی نبود که به ایشان من را عطا کرد بلکه خدا. بعلاوه‌ی من نان حقیقی روحانی آسمان نبود. من غذایی معمولی برای انسان‌ها نداشت. خداوند عیسی در اینجا راجع به نان حقیقی و اصیل سخن می‌گوید که خدا از آسمان عطا می‌کند. این نانی است برای روح و نه بدن. کلمات پدر من ادعای مسیح بر اولوهیتش است.

۶:‏۳۳ خداوند عیسی خود را به عنوان نان خدا که از آسمان نمایان کرده بود که حیات می‌بخشد. او داشت برتری نان خدا را بر من در بیابان نشان می‌داد. من حیات نمی‌بخشید ولی فقط زندگی جسمانی را حفظ می‌کرد. این برای کل جهان کافی نبود بلکه فقط برای اسرائیل. نان حقیقی که از آسمان فرود می‌آید و حیات می‌بخشد به انسان‌ها. نه فقط مخصوص یک نژاد بلکه کل جهان.

۶:‏۳۴ یهودیان هنوز نفهمیده بودند که خداوند عیسی دارد از خودش به عنوان نان حقیقی سخن می‌گوید و بنابراین آنها از او نان خواستند. آنها هنوز داشتند به نان معمولی فکر می‌کردند. به احتمال زیاد ایمان حقیقی در قلب‌های ایشان وجود نداشت.

ت) عیسی‌، نان حیات (۶:‏۲۵-‏۶۵)

۶:‏۳۵ حالا عیسی‌، حقیقت امر را واضحاً و به سادگی بیان کرد. این است نان حیات. آنانی که نزد او آیند و به اندازه‌ی کافی خواهند یافت تا گرسنگی روحانی ایشان برای ابد سیر شود. آنانی که به او ایمان آوردند تا به ابد سیر خواهند شد. به کلمات من هستم در این آیه توجه کنید و درک کنید که خداوند ادعای مساوی بودن با یهوه را دارد. این حماقت یک انسان گناهکار می‌تواند باشد. هیچ انسان معمولی نمی‌تواند حتی خودش را سیر کند چه رسد به اینکه اشتهای روحانی کل جهان را سیر گرداند!

۶:‏۳۶ در آیه‌ی ۳۰‌، یهودیان از خداوند خواسته بودند که معجزه‌ای بدیشان بنماید تا با دیدن آن ایمان بیاورند. در اینجا عیسی گفت که آنها او را دیده‌اند – بزرگترین نشانه – و هنوز ایمان نیاورده‌اند. اگر پسر خدا نتوانسته بود در برابر ایشان در انسانیتی بی‌عیب و عالی بایستد و به وسیله‌ی آنها شناخته نشود‌، سپس بدون‌شک هیچ نشانه‌ای نمی‌توانست ایشان را متقاعد سازد.

۶:‏۳۷ خداوند عیسی با وجود بی‌ایمانی یهودیان‌، ناامید نشد. او می‌دانست که همه‌ی نقشه‌های پدر و اهداف او به انجام خواهد رسید. حتی اگر یهودیانی که او با ایشان سخن می‌گفت وی را نمی‌پذیرفتند سپس او می‌دانست همه‌ی آنانی که توسط خدا برگزیده شده‌اند به نزد او خواهند آمد. چنانچه پینگ در این رابطه می‌گوید:‏ پذیرفتن نصایح شکست‌ناپذیر خدا‌، وقایع‌، پیشنهاد و تشویق‌هایی را به ارمغان می‌آورد که هیچ چیز دیگر نمی‌تواند.

این آیه بسیار مهم است زیرا به ما دو تعلیم بسیار مهم کتاب‌مقدس را ارائه می‌دهند. اولی این است که خدا دارایی خاصی به مسیح داده است و آن دارایی همه‌ی کسانی هستند که به سوی او برای نجات فرستاده می‌شوند. دیگری‌، تعالیم وظایف انسانی است. برای نجات یافتن‌، انسان باید به نزد خداوند عیسی آمده و او را با ایمان بپذیرد. خدا عده‌ای را انتخاب کرده تا نجات یابند ولی کتاب‌مقدس تعلیم نمی‌دهد که او برخی را نیز برای هلاکت انتخاب کرده‌است. اگر کسی نجات می‌یابد‌، این به خاطر فیض رهایی‌بخش خداست. ولی اگر کسی برای ابد محکوم می‌شود‌، این امر تقصیر خود اوست. همه‌ی انسان‌ها به خاطر گناهان و شرارت خودشان است که محکوم می‌شوند. اگر همه‌ی انسان‌ها به جهنم بروند‌، آنها فقط آنچه را که لایقش بودند کسب کرده‌اند. در فیض‌، خدا خم شده و افراد خاصی را نجات می‌دهد که خارج از حد مطلوب انسانیت درست قرار دارند.آیا او می‌تواند اینکار را انجام دهد؟ او حتماً می‌تواند. خدا می‌تواند هر کاری بخواهد انجام دهد و هیچ انسانی نمی‌تواند به او بگوید آیا اجازه‌ی انجام آن را دارد یا نه. ما می‌دانیم که خدا هرگز کاری غلط و یا نابجا انجام نمی‌دهد.

ولی چنانچه کتاب‌مقدس تعلیم می‌دهد که خدا اشخاص بخصوصی را برای نجات دادن انتخاب کرد همچنین تعلیم می‌دهد که انسان وظیفه دارد که انجیل را بپذیرد. خدا یک فرمان خارجی صادر می‌کند –که اگر انسانی به خداوند عیسی مسیح ایمان آورد نجات خواهد یافت. خدا انسان‌ها را به اراده‌ی خودشان نجات نمی‌دهد. یک شخص باید برای توبه با ایمان نزد او برود. سپس خدا او را نجات خواهد داد. هیچ‌کس نیست که نزد خدا از طریق مسیح برود و بیرون رانده شود.

ذهن انسانی نمی‌توانداین دو نوع تعلیم را با هم ادغام کند. بهر حال ما باید اینها باور کنیم که اگر چه آنها را نفهمیم. اینها تعالیم کتاب‌مقدس هستند و واضحاً در اینجا بیان شدند.

۶:‏۳۸ در آیه‌ی ۳۷ خداوند عیسی گفت که همه‌ی نقشه‌های خدا واقعاً در فرآیند نجات آنانی که به او داده شده‌اند‌، به انجام خواهد رسید. چون این اراده‌ی پدر است‌، خداوند شخصاً متعهد به انجام دادن این اراده شد چونکه این مأموریت او بود که اراده‌ی خدا را انجام دهد. از آسمان نزول کردم. مسیح این را گفت و واضحاً تعلیم داد که او زندگیش را در آخوری واقع در بیت‌الحم شروع نکرده‌است. بلکه‌، او از ازل وجود داشته و با خدای پدر در آسمان بوده‌است. در آمدن به جهان او پسر مطیع خدا بود. او داوطلبانه جایگاه خادم را پذیرفت تا اراده‌ی پدر را انجام دهد. این بدین معنی نیست که او نمی‌توانست اراده‌ی خود را انجام دهد بلکه اراده‌ی او کاملاً در موافقت با اراده‌ی خدا قرار داشت.

۶:‏۳۹ اراده‌ی پدر این بود که هر کس به مسیح داده شود نجات یابد و تا زمان برخاستن از مردگان حفظ شده و پس از قیام یافتن به خانه‌ی آسمانی برده شود. کلمات هیچ و آنچه اشاره به ایمان‌داران دارد. در اینجا او دارد به کل بدن مسیح فکر می‌کند که در طی سالیان دراز نجات می‌یابد و نه به فرد فرد ایمان‌داران. خداوند عیسی مسئولیت داشت که نه‌تنها یک عضو از بدن گم شود بلکه کل بدن باید در روز بازپسین به مسئولیت او برخیزانده شود.

تا جائی که به مسیحیان ارتباط دارد‌، روز بازپسین به روزی اشاره می‌کند که در آن روز خداوند عیسی مسیح در ابرها بیاید‌، زمانی که در آن مسیح اول برخواهد خاست و سپس ایمان‌دارانی که زنده باشند تبدیل شده و زمانی که همه‌ی آنها بالا برده می‌شوند تا خداوند را در آسمان ملاقات کرده و برای ابد با خداوند خواهند بود. برای یهودیان‌، این به معنای آمدن مسیح در جلال خود بود.

۶:‏۴۰ خداوند حالا پیش رفته و توضیح می‌دهد که چگونه شخصی عضو خانواده فدیه‌شدگان خداوند می‌شود. اراده‌ی خدا این است که هر که پسر را دید بدو ایمان آورد‌، حیات جاودانی داشته باشد. دیدن پسر در اینجا صرفاً به معنای دیدن او با چشمان فیزیکی نیست بلکه با چشمان ایمان. هر شخص باید ببیند و بشناسد که عیسی مسیح پسر خداست و نجات‌دهنده‌ی جهان. سپس او باید به وی ایمان نیز بیاورد. این بدین معناست که به وسیله‌ی عمل قطعی ایمان باید خداوند عیسی را به عنوان نجات‌دهنده‌ی شخصی خود بپذیرد. هر کس چنین کند‌، حیات جاودان را کسب کرده و آن هم به عنوان ثروتی در حال حاضر و همچنین اطمینان از اینکه در روز بازپسین او نیز برخواهد خاست.

۶:‏۴۱ مردم با عدم‌آمادگی در قبول کردن خداوند عیسی در سکوت بسر می‌بردند و آنها این امر را با غرغرکردن به ضد او نشان دادند. او ادعا کرده بود که آن نانی است که از آسمان نازل شد. آنها فهمیدند که این ادعای بسیار بزرگی است. برای نازل شدن از آسمان‌، شخص نمی‌تواند یک انسان وقتی یک پیامبر بزرگ باشد. بنابراین آنها درباره‌ی او همهمه کردند زیرا تصمیم نداشتند به کلام او ایمان بیاورند.

۶:‏۴۲ آنها با خود می‌گفتند که این عیسی پسر یوسف است. البته آنها در اینجا اشتباه می‌کردند. یوسف‌، پدر او نبود. بلکه خداوند ما از روح‌القدس مولود شده‌بود. بی‌ایمانی ایشان در تولد از باکره آنها را به سوی تاریکی و ناباوری پیش برده بود. چنانچه امروزه نیز چنین است. آنانی که از ایمان آوردن به خداوند عیسی به عنوان پسر خدا سرباز می‌زنند و باور ندارند که او از رحم باکره به این جهان آمد‌، خود را در ناباوری کامل درباره‌ی حقایق کار و شخصیت مسیح پیدا می‌کنند.

۶:‏۴۳ هر چند آنها واضحاً با او سخن نگفته بودند‌، ولی او می‌دانست که آنها چه می‌گویند و در اینجا عیسی بدیشان گفت که با یکدیگر همهمه نکنند. آیات بعدی نشان می‌دهد که همهمه‌ی ایشان بی‌فایده و عبث بوده‌است. هر چقدر بیشتر یهودیان خدمت خداوند عیسی را رد می‌کردند‌، تعالیم او سخت‌تر می‌گردید. نوری که رد شده همان نوری است که انکار شده‌است. هر چقدر بیشتر آنها انجیل را رد می‌کردند‌، قبول کردن پیام انجیل برایشان سخت‌تر می‌شد. اگر خداوند چیز ساده‌ای بدیشان می‌گفت و آنها ایمان نمی‌آوردند‌، سپس او چیزهای سخت‌تری را برایشان توضیح می‌داد و آنها عمیقاً در برابر آنچه او می‌گفت جبهه می‌گرفتند...

۶:‏۴۴ انسان به تنهائی کاملاً بیچاره و ناامید است. او حتی از خودش قدرت ندارد که به سوی عیسی بیاید. تا پیش از اینکه پدر کارش را در قلب و زندگی انسان شروع نکند‌، او گناهان و نیاز خود را به نجات‌دهنده نخواهد فهمید. بسیاری از مردم با این آیه مشکل دارند. آنها فکر می‌کنند که این آیه تعلیم می‌دهد که بسیاری از مردم آرزوی نجات یافتن دارند و نمی‌توانند آن را کسب کنند. این آیه چنین معنایی نمی‌دهد. ولی آیه تعلیم می‌دهد که خدا در مقتدرترین راه ممکن در زندگی ما عمل نموده تا ما را برای خود تصاحب کند. ما حق داریم خداوند عیسی مسیح را انتخاب کرده یا او را رد کنیم. ولی ما هرگز مورد اول را انتخاب نخواهیم کرد اگر خدا با قلب‌های ما صحبت نکرده باشد. مجدداً خداوند وعده‌ای را اضافه می‌کند که بر طبق آن او در روز بازپسین همه‌ی ایمان‌داران حقیقی را برخواهد خیزانید. چنانچه قبلاً هم دیدیم‌، این اشاره به آمدن مسیح می‌کند برای سلطنت زمانی که مردگان قیام کرده و زندگی‌ها عوض خواهند شد. این فقط قیام ایمان‌داران است.

۶:‏۴۵ خداوند برای توضیح دادن این مطالب که پدر او را فرستاده و پدر اول انسان‌ها را برگزیده تا به سوی او بروند از اشعیا ۱۳:‏۵۴ نقل قول کرد:‏ همه از خدا تعلیم خواهند یافت. چنین نیست که خدا به سادگی افراد را انتخاب کند. او در این باره کاری انجام می‌دهد. او با قلب‌های ایشان از طریق تعالیم گذشته صحبت می‌کند.

اراده‌ی آزاد انسان نیز مشاهده می‌شود. آنانی که به تعالیم کلام خدا واکنش نشان می‌دهند و از پدر می‌آموزند همانا به سوی مسیح خواهند رفت. در اینجا مجدداً دو حقیقیت عالی را در مورد اقتدار خدا و جایگاه انتخاب انسان در کنار هم و در نوشته‌های کتاب‌مقدس می‌بینیم. اینها نشان می‌دهند که نجات دارای یک بعد روحانی است و قسمتی هم مربوط به انسان دارد.

وقتی عیسی گفت در انبیا مکتوب است ‌،البته او منظورش نوشته‌های انبیا بود. او منظورش به طور خاص به اشعیاء بود ولی در کل او منظورش به همه‌ی انبیاء بود. این به وسیله‌ی تعالیم کلام خدا و روح خدا بود که انسان‌ها به سوی خدا می‌آیند.

۶:‏۴۶ این حقیقت که مردم از خدا تعلیم می‌گیرند بدین معنی نیست که آنها او را دیده‌اند. تنها شخصی که پدر را دیده است شخصی است که از جانب خدا آمده و اسمش خداوند عیسی مسیح است.

همه‌ی آنانی که از خدا تعلیم می‌یابند راجع به خداوند عیسی مسیح تعلیم می‌گیرند زیرا تعلیم خدا‌، مسیح را به عنوان موضوع محوری قرار می‌دهد.

۶:‏۴۷ آیه‌ی ۴۷ یکی از واضحترین و خلاصه‌ترین جملات مکتوب درباره‌ی راه نجات می‌باشد. خداوند عیسی با کلماتی سخن گفت که به سخن فراموش شوند. که هر کس به او ایمان آرد‌، حیات جاودان دارد. توجه کنید که او این جمله را با اصطلاح آمین آمین بیان می‌کند. این یکی از آیات عهد جدید است در این باب که نجات بر طبق کارها و نگاه داشتن شریعت و نه حتی با رفتن به کلیسا و عضو شدن و نه با اطاعت از قانون اساسی بلکه به سادگی با ایمان به خداوند عیسی مسیح میسر می‌شود.

۶:‏۴۸-‏۴۹ حالا خداوند عیسی می‌گوید که او نان حیات است که درباره‌اش سخن گفته بود‌، البته نان حیات یعنی نانی که به آنانی که آن را می‌خورند حیات می‌بخشد. یهودیان چند وقت قبل تجربه‌ی من در بیابان را خود در معجزه‌ی عالی تدارک خوراک و نان توسط خداوند عیسی دیده بودند. اینجا خداوند به ایشان یادآوری می‌کند که پدران ایشان در بیابان مَن را خوردند و مردند. به بیابانی دیگر‌، مَن فقط برای این زندگی بود. این من هیچ قدرتی برای بخشیدن حیات جاودان به کسانی که آن را می‌خورند نداشت. خداوند به وسیله‌ی عبارت پدران شما‌، خود را از انسان‌های سقوط کرده جدا کرد و به او اولوهیت اصیلش اشاره کرد.

۶:‏۵۰ در نقطه‌ی مقابل من‌، خداوند عیسی از خود به عنوان نانی که از آسمان نازل شده‌است سخن گفت. اگر کسی از این نان بخورد‌، نخواهد مرد. این بدان معنی نیست که او از نظر جسمانی نخواهد مرد. بلکه او در ملکوت‌، حیات جاودان خواهد داشت. حتی اگر جسماً بمیرد‌، بدن او در روز بازپسین خواهد برخاست و او ابدیت را با خداوند خواهد گذرانید.

در اینجا و در آیات بعدی‌، خداوند عیسی پشت سر هم از انسان‌ها و خوردن او توسط آنها سخن می‌گوید. او منظورش از این حرف‌ها چیست؟ آیا او منظورش این است که انسان‌ها باید جسم او را در معنی تحت‌اللفظی‌، بخورند؟ کاملاً واضح است که این پدیده غیرممکن و مشمئزکننده است. بعضی‌ها فکر می‌کنند که او به‌هرحال منظورش این است که تعلیم دهد که ما باید او را در خدمت عمومی بخوریم که در بعضی راه‌های معجزه‌آمیز‌، نان و شراب به بدن و خون مسیح برای نجات یافتن تشبیه شده و این عناصر یافت می‌شوند. ولی این منظور عیسی نبود. در این متن کاملاً واضح است که منظور چنین می‌باشد. خوردن او یعنی ایمان داشتن به او. وقتی که ما به خداوند عیسی مسیح اعتماد می‌کنیم و او را به عنوان نجات‌دهنده می‌پذیریم‌، ما او را با ایمان از آن خود می‌کنیم. ما در سود شخصیت و اعمال او شریک می‌شویم. آگوستین گفت:‏ ایمان بیاورید و خواهید خورد.

۶:‏۵۱ عیسی نان زنده است. او نه‌تنها در خود حیات دارد بلکه او حیات هم می‌بخشد. هر کسی از این نان بخورد.... تا به ابد زنده خواهد ماند. ولی این امر چگونه خواهد بود؟ چگونه خداوند می‌تواند به گناهکاران خطاکار‌، حیات جاودان عطا کند؟ جواب در قسمت پایانی این آیه یافت می‌شود:‏ نانی که من عطا می‌کنم جسم من است که آن را به‌جهت حیات جهان می‌بخشم. در اینجا خداوند عیسی داشت به مرگ خود بر روی صلیب اشاره می‌کرد. او زندگی خود را نیابتاً بجای گناهکاران می‌بخشید. بدن او شکسته شده‌، خون او ریخته می‌شد برای کفاره‌ی گناهان بشر. او به عنوان جانشین می‌مرد. او مجازات گناهانی را که ما مرتکب شدیم متحمل می‌شد. و چرا او اینکار را انجام داد. او فقط برای قوم یهود نبود که مرد‌، یا حتی فقط برای عده‌ای برگزیده. ولی مرگ او ارزش کافی را برای کل دنیا دارا می‌باشد.این البته بدین معنا نیست که تمام دنیا خواهند یافت بلکه بدین معناست که کار خداوند عیسی روی جلجتا و ارزش آن برای نجات کل دنیا کافی می‌باشد اگر همه‌ی مردم نزد عیسی بیایند.

۶:‏۵۲ یهودیان هنوز در فکر چیزهای معمولی و نان و بدن جسمانی بودند. تفکرات آنها قادر به فراتر رفتن از مسائل این زندگی نبود. آنها نفهمیدند که خداوند عیسی داشت از مسائل جسمانی برای تعلیم حقایق روحانی استفاده می‌کرد. و بنابراین آنها از خود پرسیدند که چگونه این شخص می‌تواند جسد خود را به ما و دیگران بدهد تا آن را بخوریم؟ چتر نجات فقط پس از پریدن به بیرون از هواپیما باز می‌شود. ایمان دیدگان را باز کرده و جان شما را آماده‌ی فهم می‌کند و قلب شما را آماده‌ی باور کردن و اراده‌ی شما را آماده‌ی اطاعت کردن می‌کند. تمامی سؤال‌های شما این است:‏ چگونه؟ جواب سؤال شما به نرمی و در قوت مسیح توسط پولس بیان شده وقتی که فریاد برآورد:‏ خداوندا‌، چه کنم؟

۶:‏۵۳ یکبار دیگر عیسی که همه‌چیز را می‌دانست دقیقاً فهمید که آنها راجع به چه چیز فکر کرده و چه چیزی می‌گویند. و بنابراین او با وقار بدیشان گوشزد کرد که اگر آنها جسم او را نخورند و خون او را ننوشند در خود حیات نخواهند داشت. این نمی‌تواند اشاره به نان و شرابی که شام خداوند نامیده می‌شود باشد. وقتی که خداوند شام خود را در شبی که به او خیانت شد پایه‌گذاری کرد‌، پیش خواهد رفت. بدنش هنوز شکسته نشده‌بود و خونش بر روی صلیب ریخته نشده‌بود .شاگردان قسمتی از نان و شراب را برداشته ‌، اما آنها بصورت عملی بدن او را نخوردند و خونش را ننوشیدند . خداوند عیسی ارزش مرگش بر در جلجتا را برای ما خیلی ساده اظهار کرد مگر آنکه ما آن را با ایمان به خود اختصاص بدهیم ‌، ما نمی‌توانیم هرگز نجات یابیم . ما باید به او ایمان بیاوریم ‌، او را قبول کنیم ‌، به او اعتماد کنیم ‌، و او را نزدیک به خودمان بدانیم .

۶:‏۵۴ با مطابقت دادن این آیه با آیه‌ی ۴۷‌، با خوردن بدن و نوشیدن خون او ما به او ایمان می‌آوریم . در آیه*۱ی ۴۷ می‌خوانیم " آمین آمین به شما می‌گویم هر که به من ایمان آرد‌، حیات جاودانی دارد " . در آیه‌ی ۵۴ ما آموختیم که هر که جسم مرا خورد و خون مرانوشید ‌، حیات جاودانی دارد.حالا همه‌چیز مساوی با همدیگر می‌باشد . با خوردن جسم و نوشیدن خون او یعنی به او ایمان آوردن است . همه‌ی کسانی که به او ایمان دارند در روز آخر برخیزانیده می‌شوند . این اشاره البته ‌، به بدن‌هایی دارد که مردند ولی اعتمادشان را بر خداوند عیسی دارند .

۶:‏۵۵ جسد خداوند عیسی در واقع خوراک است ‌، و خونش در واقع نوشیدنی . این یک فرق نمایان است به خوراک و نوشیدنی در این دنیا که یک ارزش موقت دارد . ارزش مرگ عیسی خداوند هرگز تمام نمی‌شود . آنهایی که در او شریک شدند با دریافت ایمان زندگی آنها تا به ابد ادامه خواهد یافت .

۶:‏۵۶ یک رابطه‌ی بسیار نزدیک بین او و آنانی که به او ایمان دارند. هر کسی که جسم او را بخورد و خون او را بنوشد در شخصیت او سهیم می‌شود. هیچ‌چیز و هیچ‌کس نمی‌تواند این چنین نزدیک و صمیمی باشد. وقتی که ما غذای معمولی را می‌خوریم‌، ما آن را به اعماق شکم خود فرستاده و قسمتی از ما می‌شود. وقتی که ما خداوند عیسی را به عنوان رهاننده‌ی خود می‌پذیریم او به زندگی‌های ما آمده و ما هم با او می‌مانیم(دائماً در حضور او).

۶:‏۵۷ حالا خداوند عیسی به پیوندی که بین او و مردمش وجود دارد در غالب مثلی اشاره می‌کند. این مثل ارتباط او با خدای پدر بود. خدای پدر زنده ‌، خداوند عیسی را فرستاد به جهان. (عبارت خدای پدر زنده یعنی پدری که منبع حیات است). در اینجا عیسی به عنوان انسانی روی زمین به خاطر پدرش بر روی زمین زیست. زندگی او در ارتباط و هماهنگی و مشارکت کامل با خدای پدر بود. خدا مرکز و محور اصلی زندگی او بود. هدف او انجام کارهای خدای پدر بود. او در اینجا به عنوان انسانی روی زمین بود و دنیا نفهمید که او خدای مجسم‌شده در بدن است. چونکه او توسط دنیا شناخته نشد‌، ولی او و پدرش یک هستند. آنها با نزدیکی و صمیمیتی زیست می‌کردند که راه اصلی ایمان آوردن به خداوند عیسی است. آنها به خاطر او زندگی می‌ کنند‌، که توسط دنیا شناخته نشد‌، مورد تنفر واقع می‌شوند و اکثر اوقات مورد جفا قرار می‌گیرند. ولی چون آنها ایمان خود را و اعتمادشان را بر حیات یکدیگر و در ارتباط نزدیک و صمیمی با هم قرار داده‌اند پس این حیات ایشان تا ابدیت تداوم خواهد داشت.

۶:‏۵۸ این آیه به نظر می‌آید خلاصه‌ی همه‌ی مطالبی باشد که خداوند در آیات قبلی گفت. او نانی است که از آسمان نازل شده‌است. او فراتر از نانی است که پدران ایشان در بیابان خوردند. آن نانی فقط ارزش فانی داشت. آن نان فقط مخصوص این زندگی بود. ولی مسیح نان خدا بود که حیات جاودان را به همه‌ی آنانی که او را می‌خورند عطا می‌کرد.

۶:‏۵۹ جمعیت عیسی را دنبال کرده و شاگردانش نیز به سمت شمال شرقی دریای جلیل یعنی کفرناحوم همراه او رفتند. از قرار معلوم جمعیت‌، عیسی را در کنیسه یافتند و این در آن مکان بود که او پیام نان حیات را بدیشان گفت.

۶:‏۶۰ این دفعه‌، خداوند عیسی شاگردان بیشتری بغیر از آن دوازده شاگرد مخصوص داشت. هر کس که او را پیروی می‌کرد که تعالیم او را می‌پذیرد به عنوان شاگرد شناخته می‌شد. بهر حال‌، همه‌ی کسانی که به عنوان شاگرد شناخته می‌شوند ایمان‌داران حقیقی نیستند. حالا بسیاری از آنانی که اظهار می‌کردند شاگرد او هستند‌، گفتند که این کلام سخت است. آنها منظورشان این بود که تعالیم او ناخوشایند بود. این تعالیم چندان سخت نبودند که آنها نتوانند بفهمند بلکه این تعالیم برای آنها و پذیرش ایشان ناخوشایند بود. وقتی که آنها گفتند:‏ که می‌تواند آن را بشنود منظورشان این بود که چه کسی می‌تواند به این عقاید ناخوشایند گوش فرا دهد؟

۶:‏۶۱ در اینجا مجدداً این حقیقت را درمی‌یابیم که خداوند علم کامل و دانایی مطلق داشت. عیسی کاملاً می‌دانست که شاگردانش چه چیزی با هم می‌گویند. او می‌دانست که آنها داشتند راجع به این که او ادعا کرده بود از آسمان نازل شده‌است جروبحث می‌کردند و گویا از این که او این را گفته بود که باید خوششان نیامده بود. و بنابراین او از ایشان پرسید‌، آیا این شما را لغزش می‌دهد؟

۶:‏۶۲ آنها لغزش خوردند چونکه او گفته بود از آسمان نزول کرده‌است. حالا او از ایشان سؤال نمود که اگر او را ببینند که به‌جای اول خود که از آنجا صعود نموده بود یعنی آسمان باز می‌گردد که خودش به خوبی می‌دانست پس از رستاخیزش بدانجا صعود خواهد نمود آنها چه خواهند کرد؟ آنها همچنین از اینکه او گفته بود آنها باید جسم او را خورده و خونش را بنوشند لغزش خوردند. آنها چه چیزی باید فکر می‌کردند اگر همان جسم را می‌دیدند که به آسمان صعود می‌کند؟ چگونه انسان قادر است بدن او را بخورد و خون او را بنوشد پس از اینکه او به سوی پدر بازمی‌گردد.

۶:‏۶۳ این مردمان مشغول تفکر درباره‌ی بدن جسمانی مسیح بودند درحالیکه او در اینجا بدیشان می‌گوید که حیات جاودان نه به معنای واقعی کلمه‌ی خوردن جسم او بلکه با کار روح قدوس خدا کسب می‌گردد. جسم نمی‌تواند حیات ببخشد و فقط روح است که می‌تواند چنین کند. آنها این کلام او را تحت‌اللفظی شنیده و دریافت کردند و نفهمیدند که باید این حقایق را روحانی درک کنند. و بنابراین در اینجا خداوند عیسی توضیح داد که کلامی که او بدیشان گفت روح و حیات بود. زمانی که گفتار او درباره‌ی خوردن جسدش و نوشیدن خونش در بعد روحانی آن فهمیده شد یعنی به معنی ایمان آوردن به او‌، سپس آنانی که این پیغام را بپذیرند حیات جاودان را خواهند یافت.

۶:‏۶۴ در حینی که او این سخنان را می‌گفت‌، خداوند می‌دانست که بعضی از شنوندگان هستند که او را نمی‌فهمند زیرا ایمان نمی‌آورند. سختی مطالب آن چنان نبود که برای درک آنها ناتوان باشند بلکه آنها تصمیم نداشتند که ایمان بیاورند. عیسی از ابتدا می‌دانست که بعضی از پیروان مدعی او به او ایمان نخواهد داشت و اینکه یکی از شاگردان او به وی خیانت خواهد کرد. البته خداوند عیسی همه‌ی این چیزها را از ازل می‌دانست ولی احتمالاً در اینجا منظور این است که او جدای از این از ابتدای شروع خدمتش بر زمین قرار گرفته بود.

۶:‏۶۵ حالا او توضیح می‌دهد که این به خاطر بی‌ایمانی و ناباوری ایشان است که او قبلاً گفته بود که کسی نزد من نمی‌تواند آمد مگر آنکه پدر من‌، آن را بدو عطا کند. این کلمات‌، هجومی است به سوی غرور انسان‌هایی که فکر می‌کنند می‌توانند نجات خود را خودشان کسب کنند. خداوند عیسی به انسان‌ها گفت که حتی قدرت به نزد او آمدن فقط می‌تواند از سوی خدای پدر بدیشان عطا شود.

ث) واکنش ‌های ضد و نقیض نسبت به کلام نجات‌دهنده (۶:‏۶۶-‏۷۲)

۶:‏۶۶ این گفته‌های خداوند عیسی ناخوشایندی بسیاری از پیروان او وی را ترک کرده و دیگر تصمیم نداشتند با او بمانند. این شاگردان هرگز ایمان حقیقی نداشتند. آنها خداوند را برای دلایل مختلفی پیروی می‌کردند ولی نه از روی محبتی خالص برای او یا دانایی از اینکه او حقیقتاً چه کسی است.

۶:‏۶۷ در اینجا عیسی رو به آن دوازده شاگرد کرد و آنها را با سؤالی به چالش درآورد بدین مضمون که آیا آنها نیز می‌خواهند او را ترک کنند؟

۶:‏۶۸ جواب پطرس شایان توجه است. او در جواب گفت:‏ خداوندا‌، ما چگونه می‌توانیم تو را ترک کنیم؟ تو تعالیمی به ما داده‌ای که ما را به سوی حیات جاودان سوق می‌دهند. اگر ما تو را ترک کنیم‌، کس دیگری نخواهد بود که ما نزدش برویم. ترک کردن تو یعنی رقم زدن سرنوشت خودمان.

۶:‏۶۹ پطرس از جانب دوازده شاگرد سخن گفت که آنها ایمان آورده‌اند که خداوند عیسی مسیح موعود‌، پسر خدای زنده است. مجدداً به کلمات ایمان و داشتن توجه کنید. اول از همه آنها ایمان خود را بر خداوند عیسی مسیح گذارده و سپس دانسته بودند که او به راستی همان است که ادعا می‌کند.

۶:‏۷۰ در آیه‌ی ۶۸ و ۶۹ پطرس کلمه‌ی ما را بر معنی آن دوازده شاگرد بکار برد. در آیه‌ی ۷۰ خداوند اشتباه او را تصحیح کرد. او نباید با اطمینان می‌گفت که آن دوازده تن حقیقتاً ایمان‌دار هستند. این حقیقت داشت که خداوند عیسی آن دوازده را برگزیده بود ولی یکی از آنها ابلیسی بود. یک نفر در آن جمع بود که خداوند عیسی به او اشاره می‌کرد ولی پطرس نمی‌توانست تشخیص بدهد که او کیست؟

۶:‏۷۱ خداوند عیسی می‌دانست که یهودای اسخریوطی او را تسلیم می‌کرد. او می‌دانست که یهودا هرگز او را به عنوان خداوند و نجات‌دهنده‌ی حقیقی نپذیرفته است. دراینجا دوباره ما شاهد دانایی مطلق خداوند هستیم. همچنین ما واقعه‌ی این حقیقت را می‌بینیم که بر طبق آن پطرس وقتی راجع به شاگردان سخن می‌گفت در اشتباه بود.

در خطابه‌ی نان حیات‌، خداوند ما تعلیم خود را با مضمونی ساده شروع کرد ولی چنانچه پیش رفت‌، مسلم است که یهودیان کلام او را رد می‌کردند. هر چقدر که آنها قلب و ذهن خود را به حقیقت کلام او نزدیک می‌کردند‌، تعالیم او دشوارتر از قبل می‌گردید. در پایان او دربایره‌ خوردن بدنش و نوشیدن خونش سخن گفت. این بسیار سخت بود. آنها گفتند که این کلام سخت است. چه کسی می‌تواند آن را بفهمد؟ و آنها از پیروی او سرباز زدند. رد شدن حقایق نتیجه‌ی کوری یهودیان بود. چونکه آنها نمی‌توانستند ببینند‌، به جایی رسیدند که دیگر نمی‌توانستند ببینند.

انجیل به روایت يوحنا

فصل   ۶

۱  و بعد از آن عیسی به آن طرف دریای جلیلکه دریای طبریّه باشد، رفت.

۲  و جمعی کثیر از عقب او آمدند زیرا آن معجزاتی را که به مریضان می‌نمود، می‌دیدند.

۳  آنگاه عیسی به کوهی برآمده، با شاگردان خود در آنجا بنشست.

۴  و فِصَح که عید یهود باشد، نزدیک بود.

۵  پس عیسی چشمان خود را بالا انداخته، دید که جمعی کثیر به طرف او می‌آیند. به فیلپُس گفت، از کجا نان بخریم تا اینها بخورند؟

۶  و این را از روی امتحان به او گفت، زیرا خود می‌دانست چه باید کرد.

۷  فیلپّس او را جواب داد که دویست دینار نان، اینها را کفایت نکند تا هر یک اندکی بخورند!

۸  یکی از شاگردانش که اندریاس برادر شِمْعُون پطرُس باشد، وی را گفت،

۹  در اینجا پسری است که پنج نان جو و دو ماهی دارد. و لیکن این از برای این گروه چه می‌شود؟

۱۰  عیسی گفت، مردم را بنشانید. و در آن مکان، گیاهِ بسیار بود، و آن گروه قریب به پنج هزار مرد بودند که نشستند.

۱۱  عیسی نانها را گرفته و شکر نموده، به شاگردان داد و شاگردان به نشستگان دادند؛ و همچنین از دو ماهی نیز به قدری که خواستند.

۱۲  و چون سیر گشتند، به شاگردان خود گفت، پاره‌های باقیمانده را جمع کنید تا چیزی ضایع نشود.

۱۳  پس جمع کردند و از پاره‌های پنج نان جو که از خورندگان زیاده آمده بود، دوازده سبد پر کردند.

۱۴  و چون مردمان اینمعجزه را که از عیسی صادر شده بود دیدند، گفتند که این البتّه همان نبی است که باید در جهان بیاید!

۱۵  و امّا عیسی چون دانست که می‌خواهند بیایند و او را به زور برده، پادشاه سازند، باز تنها به کوه برآمد.

۱۶  و چون شام شد، شاگردانش به جانب دریا پایین رفتند،

۱۷  و به کشتی سوار شده، به آن طرف دریا به کفرناحوم روانه شدند. و چون تاریک شد عیسی هنوز نزد ایشان نیامده بود.

۱۸  و دریا به‌واسطهٔٔ وزیدن باد شدید به تلاطم آمد.

۱۹  پس وقتی که قریب به بیست و پنج یا سی تیر پرتاپ رانده بودند، عیسی را دیدند که بر روی دریا خرامان شده، نزدیک کشتی می‌آید. پس ترسیدند.

۲۰  او بدیشان گفت، من هستم، مترسید!

۲۱  و چون می‌خواستند او را در کشتی بیاورند، در ساعت کشتی به آن زمینی که عازم آن بودند رسید.

۲۲  بامدادان گروهی که به آن طرف دریا ایستاده بودند، دیدند که هیچ زورقی نبود غیر از آن که شاگردان او داخل آن شده بودند و عیسی با شاگردان خود داخل آن زورق نشده، بلکه شاگردانش تنها رفته بودند.

۲۳  لیکن زورقهای دیگر از طبریّه آمد، نزدیک به آنجایی که نان خورده بودند بعد از آنکه خداوند شکر گفته بود.

۲۴  پس چون آن گروه دیدند که عیسی و شاگردانش در آنجا نیستند، ایشان نیز به کشتیهاسوار شده، در طلب عیسی به کفرناحوم آمدند.

۲۵  و چون او را در آن طرف دریا یافتند، بدو گفتند، ای استاد کی به اینجا آمدی؟

۲۶  عیسی در جواب ایشان گفت، آمین آمین به شما می‌گویم که مرا می‌طلبید نه به‌سبب معجزاتی که دیدید، بلکه به‌سبب آن نان که خوردید و سیر شدید.

۲۷  کار بکنید نه برای خوراک فانی بلکه برای خوراکی که تا حیات جاودانی باقی است که پسر انسان آن را به شما عطا خواهد کرد، زیرا خدای پدر بر او مهر زده است.

۲۸  بدو گفتند، چه کنیم تا اعمال خدا را بجا آورده باشیم؟

۲۹  عیسی در جواب ایشان گفت، عمل خدا این است که به آن کسی که او فرستاد، ایمان بیاورید.

۳۰  بدو گفتند، چه معجزه می‌نمایی تا آن را دیده به تو ایمان آوریم؟ چه کار می‌کنی؟

۳۱  پدران ما در بیابان منّ را خوردند، چنانکه مکتوب است که از آسمان بدیشان نان عطا کرد تا بخورند.

۳۲  عیسی بدیشان گفت، آمینآمین به شما می‌گویم که موسی نان را از آسمان به شما نداد، بلکه پدر من نان حقیقی را از آسمان به شما می‌دهد.

۳۳  زیرا که نان خدا آن است که از آسمان نازل شده، به جهان حیات می‌بخشد.

۳۴  آنگاه بدو گفتند، ای خداوند این نان را پیوسته به ما بده.

۳۵  عیسی بدیشان گفت، من نان حیات هستم. کسی که نزد من آید، هرگز گرسنه نشود و هر که به من ایمان آرد، هرگز تشنه نگردد.

۳۶  لیکن به شما گفتم که مرا هم دیدید و ایمان نیاوردید.

۳۷  هر آنچه پدر به من عطا کند، به جانب من آید و هر که به جانب من آید، او را بیرون نخواهم نمود.

۳۸  زیرا از آسمان نزول کردم نه تا به ارادهٔ خود عمل کنم، بلکه به ارادهٔ فرستنده خود.

۳۹  و ارادهٔٔ پدری که مرا فرستاد این است که از آنچه به من عطا کرد، چیزی تلف نکنم بلکه در روز بازپسین آن را برخیزانم.

۴۰  و ارادهٔ فرستنده من این است که هر که پسر را دید و بدو ایمان آورد، حیات جاودانی داشته باشد و من در روز بازپسین او را خواهم برخیزانید. بی‌ایمانی یهودیان

۴۱  پس یهودیان دربارهٔ او همهمه کردند زیرا گفته بود، من هستم آن نانی که از آسمان نازل شد.

۴۲  و گفتند، آیا این عیسی پسر یوسف نیست که ما پدر و مادر او را می‌شناسیم؟ پس چگونه می‌گوید که از آسمان نازل شدم؟

۴۳  عیسی در جواب ایشان گفت، با یکدیگر همهمه مکنید.

۴۴  کسی نمی‌تواند نزد من آید، مگر آنکه پدری که مرا فرستاد او را جذب کند و من در روز بازپسین او را خواهم برخیزانید.

۴۵  در انبیا مکتوب است که همه از خدا تعلیم خواهند یافت. پس هر که از پدر شنید و تعلیم یافت نزد من می‌آید.

۴۶  نه اینکه کسی پدر را دیده باشد، جز آن کسی که از جانب خداست، او پدر را دیده است.

۴۷  آمین آمین به شما می‌گویم هر که به من ایمان آرد، حیات جاودانی دارد.

۴۸  من نان حیات هستم.

۴۹  پدران شما در بیابان منّ را خوردند و مردند.

۵۰  این نانی است که از آسمان نازل شد تا هر که از آن بخورد نمیرد.

۵۱  من هستم آن نان زنده که از آسمان نازل شد. اگر کسی از این نان بخورد تا به ابد زنده خواهد ماند و نانی که من عطا می‌کنم جسم من است که آن را بجهت حیات جهان می‌بخشم.

۵۲  پس یهودیان با یکدیگر مخاصمه کرده، می‌گفتند، چگونه این شخص می‌تواند جسد خود را به ما دهد تا بخوریم؟

۵۳  عیسی بدیشان گفت، آمین آمین به شما می‌گویم اگر جسد پسر انسان را نخورید و خون او را ننوشید، در خود حیات ندارید.

۵۴  و هر که جسد مرا خورد و خون مرا نوشید، حیات جاودانی دارد و من در روز آخر او را خواهم برخیزانید.

۵۵  زیرا که جسد من، خوردنی حقیقی و خون من، آشامیدنی حقیقی است.

۵۶  پس هر که جسد مرا می‌خورَد و خون مرا می‌نوشد، در من می‌ماند و من در او.

۵۷  چنانکه پدرِ زنده مرا فرستاد و من به پدر زنده هستم، همچنین کسی که مرا بخورَد او نیز به من زنده می‌شود.

۵۸  این است نانی که از آسمان نازل شد، نه همچنان که پدران شما منّ را خوردند و مردند؛ بلکه هر که این نان را بخورد تا به ابد زنده مانَد.

۵۹  این سخن را وقتی که در کفرناحوم تعلیم می‌داد، در کنیسه گفت.

۶۰  آنگاه بسیاری از شاگردان او چون این را شنیدند گفتند، این کلام سخت است! کِه می‌تواند آن را بشنود؟

۶۱  چون عیسی در خود دانست که شاگردانش در این امر همهمه می‌کنند، بدیشان گفت، آیا این شما را لغزش می‌دهد؟

۶۲  پس اگر پسر انسان را بینید که به جایی که اوّل بود صعود می‌کند چه؟

۶۳  روح است که زنده می‌کند و امّا از جسد فایده‌ای نیست. کلامی که من به شما می‌گویم، روح و حیات است.

۶۴  ولیکن بعضی ازشما هستند که ایمان نمی‌آورند. زیرا که عیسی از ابتدا می‌دانست کیانند که ایمان نمی‌آورند و کیست که او را تسلیم خواهد کرد.

۶۵  پس گفت، از این سبب به شما گفتم که کسی نزد من نمی‌تواند آمد مگر آنکه پدرِ من، آن را بدو عطا کند.

۶۶  در همان وقت بسیاری از شاگردان او برگشته، دیگر با او همراهی نکردند.

۶۷  آنگاه عیسی به آن دوازده گفت، آیا شما نیز می‌خواهید بروید؟

۶۸  شمعون پِطرُس به او جواب داد، خداوندا نزد کِه برویم؟ کلمات حیات جاودانی نزد تو است.

۶۹  و ما ایمان آورده و شناختهایم که تو مسیح پسر خدای حّی هستی.

۷۰  عیسی بدیشان جواب داد، آیا من شما دوازده را برنگزیدم و حال آنکه یکی از شما ابلیسی است.

۷۱  و این را دربارهٔ یهودا پسر شمعونِ اسخریوطی گفت، زیرا او بود که می‌بایست تسلیم کننده وی بشود و یکی از آن دوازده بود.