انجیل به روایت يوحنا
فصل ۸
۱ امّا عیسی به کوه زیتون رفت.
۲ و بامدادانباز به هیکل آمد و چون جمیع قوم نزد او آمدند نشسته، ایشان را تعلیم میداد.
۳ که ناگاه کاتبان و فریسیان زنی را که در زنا گرفته شده بود، پیش او آوردند و او را در میان برپا داشته،
۴ بدو گفتند، ای استاد، این زن در عین عمل زنا گرفته شد؛
۵ و موسی در تورات به ما حکم کرده است که چنین زنان سنگسار شوند. امّا تو چه میگویی؟
۶ و این را از روی امتحان بدو گفتند تاادّعایی بر او پیدا کنند. امّا عیسی سر به زیر افکنده، به انگشت خود بر روی زمین مینوشت.
۷ و چون در سؤال کردن الحاح مینمودند، راست شده، بدیشان گفت، هر که از شما گناه ندارد اوّل بر او سنگ اندازد.
۸ و باز سر به زیر افکنده، بر زمین مینوشت.
۹ پس چون شنیدند، از ضمیر خود ملزم شده، از مشایخ شروع کرده تا به آخر، یک یک بیرون رفتند و عیسی تنها باقی ماند با آن زن که در میان ایستاده بود.
۱۰ پس عیسی چون راست شد و غیر از زن کسی را ندید، بدو گفت، ای زن آن مدّعیان تو کجا شدند؟ آیا هیچکس بر تو فتوا نداد؟
۱۱ گفت، هیچکس ای آقا. عیسی گفت، من هم بر تو فتوا نمیدهم. برو دیگر گناه مکن.
۱۲ پس عیسی باز بدیشان خطاب کرده، گفت، من نورِ عالم هستم. کسی که مرا متابعت کند، در ظلمت سالک نشود بلکه نور حیات را یابد.
۱۳ آنگاه فریسیان بدو گفتند، تو بر خود شهادت میدهی، پس شهادت تو راست نیست.
۱۴ عیسی در جواب ایشان گفت، هرچند من بر خود شهادت میدهم، شهادت من راست است زیرا که میدانم از کجا آمدهام و به کجا خواهم رفت، لیکن شما نمیدانید از کجا آمدهام و به کجا میروم.
۱۵ شما بحسب جسم حکم میکنید امّا من بر هیچکس حکم نمیکنم.
۱۶ و اگر من حکم دهم، حکم من راست است، از آنرو که تنها نیستم بلکه من و پدری که مرا فرستاد.
۱۷ و نیز در شریعت شما مکتوب است که شهادت دو کسحقّ است.
۱۸ من بر خود شهادت میدهم و پدری که مرا فرستاد نیز برای من شهادت میدهد.
۱۹ بدو گفتند، پدر تو کجا است؟ عیسی جواب داد که نه مرا میشناسید و نه پدر مرا. هرگاه مرا میشناختید پدر مرا نیز میشناختید.
۲۰ و این کلام را عیسی در بیتالمال گفت، وقتی که در هیکل تعلیم میداد؛ و هیچکس او را نگرفت بجهت آنکه ساعت او هنوز نرسیده بود.
۲۱ باز عیسی بدیشان گفت، من میروم و مرا طلب خواهید کرد و در گناهان خود خواهید مرد و جایی که من میروم شما نمیتوانید آمد.
۲۲ یهودیان گفتند، آیا ارادهٔ قتل خود دارد که میگوید به جایی خواهم رفت که شما نمیتوانید آمد؟
۲۳ ایشان را گفت، شما از پایین میباشید امّا من از بالا. شما از این جهان هستید، لیکن من از این جهان نیستم.
۲۴ از این جهت به شما گفتم که در گناهان خود خواهید مرد، زیرا اگر باور نکنید که من هستم، در گناهان خود خواهید مرد.
۲۵ بدو گفتند، تو کیستی؟ عیسی بدیشان گفت، همانم که از اوّل نیز به شما گفتم.
۲۶ من چیزهای بسیار دارم که دربارهٔ شما بگویم و حکم کنم؛ لکن آنکه مرا فرستاد حقّ است و من آنچه از او شنیدهام، به جهان میگویم.
۲۷ ایشان نفهمیدند که بدیشان دربارهٔ پدر سخن میگوید.
۲۸ عیسی بدیشان گفت، وقتی که پسر انسان را بلند کردید، آن وقت خواهید دانست که من هستم و از خود کاری نمیکنم بلکه به آنچه پدرم مرا تعلیم داد، تکلّم میکنم.
۲۹ و او که مرا فرستاد، با من است وپدر مرا تنها نگذارده است زیرا که من همیشه کارهای پسندیده او را بجا میآورم.
۳۰ چون این را گفت، بسیاری بدو ایمان آوردند.
۳۱ پس عیسی به یهودیانی که بدو ایمان آوردند، گفت، اگر شما در کلام من بمانید، فیالحقیقۀ شاگرد من خواهید شد،
۳۲ و حقّ را خواهید شناخت و حقّ شما را آزاد خواهد کرد.
۳۳ بدو جواب دادند که اولاد ابراهیم میباشیم و هرگز هیچکس را غلام نبودهایم. پس چگونه تو میگویی که آزاد خواهید شد؟
۳۴ عیسی در جواب ایشان گفت، آمین آمین به شما میگویم هر که گناه میکند، غلام گناه است.
۳۵ و غلام همیشه در خانه نمیماند، امّا پسر همیشه میماند.
۳۶ پس اگر پسرْ شما را آزاد کند، در حقیقت آزاد خواهید بود.
۳۷ میدانم که اولاد ابراهیم هستید، لیکن میخواهید مرا بکشید زیرا کلام من در شما جای ندارد.
۳۸ من آنچه نزد پدر خود دیدهام میگویم و شما آنچه نزد پدر خود دیدهاید میکنید.
۳۹ در جواب او گفتند که پدر ما ابراهیم است. عیسی بدیشان گفت، اگر اولاد ابراهیم میبودید، اعمال ابراهیم را بجا میآوردید.
۴۰ ولیکن الآن میخواهید مرا بکشید و من شخصی هستم که با شما به راستی که از خدا شنیدهام تکلّم میکنم. ابراهیم چنین نکرد.
۴۱ شما اعمال پدر خود را بجا میآورید. بدو گفتند که ما از زنا زاییده نشدهایم. یک پدر داریم که خدا باشد.
۴۲ عیسی به ایشان گفت، اگر خدا پدر شما میبود، مرا دوست میداشتید، زیرا که من از جانب خدا صادر شده و آمدهام، زیرا که من از پیش خود نیامدهام بلکه او مرا فرستاده است.
۴۳ برای چه سخن مرا نمیفهمید؟ از آنجهت که کلام مرا نمیتوانید بشنوید.
۴۴ شما از پدر خود ابلیس میباشید و خواهشهای پدر خود را میخواهید به عمل آرید. او از اوّل قاتل بود و در راستی ثابت نمیباشد، از آنجهت که در او راستی نیست. هرگاه به دروغ سخن میگوید، از ذات خود میگوید زیرا دروغگو و پدر دروغگویان است.
۴۵ و امّا من از این سبب که راست میگویم، مرا باور نمیکنید.
۴۶ کیست از شما که مرا به گناه ملزم سازد؟ پس اگر راست میگویم، چرا مرا باور نمیکنید؟
۴۷ کسی که از خدا است، کلام خدا را میشنود و از این سبب شما نمیشنوید که از خدا نیستید.
۴۸ پس یهودیان در جواب او گفتند، آیا ما خوب نگفتیم که تو سامری هستی و دیو داری؟
۴۹ عیسی جواب داد که من دیو ندارم، لکن پدر خود را حرمت میدارم و شما مرا بیحرمت میسازید.
۵۰ من جلال خود را طالب نیستم، کسی هست که میطلبد و داوری میکند.
۵۱ آمین آمین به شما میگویم، اگر کسی کلام مرا حفظ کند، موت را تا به ابد نخواهد دید.
۵۲ پس یهودیان بدو گفتند، الآن دانستیم که دیو داری! ابراهیم و انبیا مردند و تو میگویی اگر کسی کلام مرا حفظ کند، موت را تا به ابد نخواهد چشید؟
۵۳ آیا تو از پدر ما ابراهیم که مُرد و انبیایی کهمُردند بزرگتر هستی؟ خود را کِه میدانی؟
۵۴ عیسی جواب داد، اگر خود را جلال دهم، جلال من چیزی نباشد. پدر من آن است که مرا جلال میبخشد، آنکه شما میگویید خدای ما است.
۵۵ و او را نمیشناسید، امّا من او را میشناسم و اگر گویم او را نمیشناسم مثل شما دروغگو میباشم. لیکن او را میشناسم و قول او را نگاه میدارم.
۵۶ پدر شما ابراهیم شادی کرد بر اینکه روز مرا ببیند و دید و شادمان گردید.
۵۷ یهودیان بدو گفتند، هنوز پنجاه سال نداری و ابراهیم را دیدهای؟
۵۸ عیسی بدیشان گفت، آمین آمین به شما میگویم که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم.
۵۹ آنگاه سنگها برداشتند تا او را سنگسار کنند. امّا عیسی خود را مخفی ساخت و از میان گذشته، از هیکل بیرون شد و همچنین برفت.
ج) زن گرفتارشده در حین زناکاری (۸:۱-۱۱)
۸:۱ این آیه ارتباطی نزدیک با آخرین آیهی باب ۷ دارد. ارتباط بهتر میشد اگر دو آیه را پشت سر هم قرار میدادیم و هر یک به خانه خود رفتند اما عیسی به کوه زیتون رفت. خداوند به درستی گفت که: روباهان را سوراخها و مرغان هوا را آشیانهها است. لیکن پسر انسان را جای سر نهادن نیست.
۸:۲ کوه زیتون زیاد از هیکل دور نبود. صبح زود، خداوند عیسی از جانب کوه زیتون پائین آمده و از وادی قدرون گذشت و به شهر بالا رفت یعنی جائی که هیکل در آنجا واقع شدهبود. جمع قوم نزد او آمدند و نشستند و او ایشان را تعلیم میداد.
۸:۳ کاتبان (عدهای از مردمی که نوشتههای کتابمقدس را نسخهبرداری کرده و تعلیم میدادند) و فریسیان توطئهای چیدهبودند تا کلامی اشتباه از خداوند عیسی بشنوند و بهانهای برای ضدیت با او داشته باشند. آنها زنی را در همان هنگام که در زنا گرفته شدهبود آوردند و در میان جمعیت و احتمالاً در برابر عیسی بر پا داشتند.
۸:۴ اتهام زنا در مورد این زن روا بود و این بدونشک درست بود. هیچ دلیل یا سؤالی وجود نداشت که آن زن در حین گناهی بسیار بدگرفته شدهبود. ولی مرد کجا بود؟ بسیاری اوقات است که زنها در زندگی محکوم میشوند و مردانی که درست مثل همان ها گناهکار بودهاند، رها شدهاند.
۸:۵ و حالا حیلهی ایشان روشن میشود.آنها میخواستند که خداوند شریعت موسی را نفی کند. اگر آنها در اینکار موفق میشدند، سپس میتوانستند مردم عادی را بر ضد عیسی برگردانند. آنها به خداوند یادآور شدند که موسی در شریعت حکم کرده که اگر شخصی مرتکب زنا شود باید سنگسار شده بمیرد. برای دلایل شریرانهی ایشان، فریسیان امیدوار بودند که خداوند مخالفت ورزد و بنابراین آنها از او پرسیدند که او در این باره چه میگوید. آنها فکر میکردند که عدالت و شریعت موسی خواستار این هستند که آن زن محکوم شود و او امثالی از این امر میباشد. چنانچه داربی میگوید:
این که شخصی بدتر از ایشان پیدا شود قلبهای فاسد آنها را تسکین و راحتی میبخشید. آنها به گناه بزرگتر دیگران نسبت به خودشان و توبیخ کردن آنها فکر میکردند. و در حینی که دیگران را سرزنش و نکوهش میکردند یادشان میرفت که خودشان هم اعمالی شریرانه انجام دادهاند. بنابراین آنها از شرارت خود لذت میبردند.
۸:۶ آنها هیچ ادعایی بر ضد خداوند نداشتند و سعی میکردند که یک دلیل از خودشان ابداع کنند. میدانستند که اگر اجازه دهد آن زن برود، بر خلاف شریعت موسی عمل نموده و آنها ادعایی مبنی بر بیعدالتی بر او پیدا میکردند. از طرفی دیگر اگر او آن زن را محکوم میکردند که یک دشمن امپراطوری روم است و همچنین میتوانستند بگویند که او بخشنده نمیباشد.عیسی سر به زیر افکنده به انگشت خود بر روی زمین مینوشت. هیچ راهی برای دانستن اینکه او چه چیزی مینوشت وجود ندارد. بسیاری از مردم با اطمینان کامل میگویند که میدانند ولی حقیقت ساده این است که کتابمقدس در این باره چیزی نگفته است.
۸:۷ یهودیان در پافشاری کردن برای گفتن جواب مورد نظر خود از او شکست خوردند. بنابراین عیسی به سادگی مجازات شریعت را اعلان کرد که باید به انجام رسد ولی باید توسط کسانی اعمال شود که خود هیچ گناهی مرتکب نشدهاند. ولی کاری که او انجام داد این بود که همهی آن مردمان را به گناهان خودشان متوجه ساخت. آنانی که دوست دارند دیگران را محکوم کنند، باید خودشان بیعیب باشند.این آیه اکثرا ً برای عذر خواهی از گناهان مورد استفاده قرار میگیرد ایده این است که ما از توبیخ شدن در امان هستیم زیرا همه خطاکار هستند. ولی این آیه برای عذر خواهی از گناه نیست. بلکه گناه را محکوم میکند اگر چه گناهکار در حین گناهش گرفتار نشود.
۸:۸ نجاتدهنده دوباره سر به زیر افکنده و بر زمین مینوشت. اینها تنها مواردی هستند که در آنها خداوند عیسی مینویسد و آنچه که او نوشت مدتها قبل از روی زمین پاک شدهاست.
۸:۹ آنانی که زن را متهم کرده بودند از ضمیر خود ملزم شدند. آنها شروع به رفتن کردندیک به یک. آنها همه خطاکار بودند از بزرگ تا کوچک. عیسی تنها ماند با آن زن که در میان ایستاده بود.
۸:۱۰ خداوند عیسی با فیض فوقالعاده به زن اشاره کرد که همهی مدعیانش رفتهاند. آنها هیچکجا یافت نمیشدند.حتی یک نفر هم پیدا نمیشد که از میان آن جمعیت، آن زن را جرات داشته باشد محکوم کند.
۸:۱۱ کلمهی خداوند در اینجا به احتمال زیاد به معنای "سرور" آمده است. وقتی که آن زن گفت: ه یچکس ای آقا، خداوند آن کلمات زیبا را بیان کرد من هم بر تو فتوا نمیدهم، برو دیگر گناه مکن. خداوند در اینجا ادعا نکرد که اقتداری در این مسئله برخورداراست.این قدرت در اختیار حکومت روم بود، و او آن را در همان دولت واگذاشت.او آن زن را محکوم نکرد ولی او را بخشید. این کار یعنی محکوم کردن او زمانش آن موقع نبود. ولی او هشداری به آن زن داد که باید از گناه خودداری کند.
در باب اول انجیل یوحنا ما خواندیم که فیض و راستی به وسیلهی عیسی مسیح رسید. این یک نمونه از آن فیض و راستی بود. در کلمات من هم بر تو فتوا نمیدهم ما نمونهای از فیض را میبینیم و کلمات برو دیگر گناه مکن کلمات راستی هستند. خداوند نگفت برو و تا جائی که ممکن است گناه مکن. عیسی مسیح خداوند است و معیار او بسیار بسیار بلند مرتبه و عالی است. او هرگز نمیتواند در هیچ شرایطی با گناه سازش کند. پس بنابراین او معیار عالی خدا را که خودش بود در مقابل زن قرار داد.
چ) عیسی نور جهان (۸:۱۲-۲۰)
حالا صحنه به بیتالمال هیکل جا به جا میشود (آیهی ۲۰ را نگاه کنید)جمعیت همچنان در پی او بودند.او رو به آنها کرد و یکی از مهمترین جملات خود را مبنی بر مسیح بودنش عنوان کرد.او گفت: من نور عالم هستم. طبیعتا ً او در مورد دنیایی سخن میگفت که در تاریکی گناه، گمراهی و بیچارگی بسر میبرد. نور عالم عیسی است. جدا از او هیچ بازگشتی از تاریکی گناه وجود ندارد. جدا از او هیچگونه راهنمایی در راه زندگی و هیچ مفهوم واقعی از زندگی و ابدیت وجود ندارد عیسی وعده داد که هر کس او را پیروی کند، در ظلمت سالک نشود بلکه نور حیات را یابد.
متابعت کردن از عیسی یعنی ایمان داشتن به او. بسیاری از مردم به اشتباه فکر میکنند که بدون تولد تازه میتوانند مثل عیسی مسیح زندگی کنند. متابعت کردن عیسی برای توبه نزد او آمدن و اعتماد کردن به او به عنوان خداوند و نجاتدهنده و پس از آن وقف زندگیش به او. آنانی که چنین کنند در زندگی خود راهنما و نوری واضح را خواهند داشت و امیدی روشن پشت قبرشان (پس از مرگشان).
۸:۱۳ حالا فریسیان عیسی را در موردی شرعی به چالش درآوردند. آنها به او یادآور شدند که او دارد به خودش شهادت میدهد. شهادت شخصی یک نفر کافی نبود برای اینکه آنچه میگوید ثابت شود. فریسیان برایشان مهم نبود که به کلام عیسی شک داشته باشند. در حقیقت آنها شک داشتند که خودشان کلاً راست هستند.
۸:۱۴ خداوند میدانست که معمولاً دو یا سه شاهد برای اثبات شهادات نیاز است. ولی در این مورد شهادت او کاملاً راست بود زیرا او خدا است. او میدانست که از آسمان آمده و باز هم به آسمان برخواهد گشت. ولی آنها نمیدانستند که او از کجا آمده و به کجا خواهد رفت. آنها فکر میکردند که او هم انسانی دیگر درست مثل آنهاست و ایمان نداشتند که او پسر ازلی و ابدی و مساوی با پدر است.
۸:۱۵ فریسیان بر حسب ظاهر و معیارهای انسانی بر دیگران حکم میکردند. آنها به عیسی به عنوان نجاری از ناصره نگاه کرده و هرگز تأمل نمیکردند تا بفهمند که او با انسانهای دیگر خیلی فرق دارد. خداوند عیسی گفت که او بر هیچکس حکم نمیکند. این بدان معناست که او بر دیگر انسانها از روی معیارهای انسانی چنان که فریسیان میکردند حکم نمیکرد. یا به احتمال بیشتر بدین معنی است که هدف او از آمدن به دنیا این نبود که به مردم حکم کند بلکه تا ایشان را نجات دهد.
۸:۱۶ اگر خداوند حکم میکرد. حکم او به حق و راست میبود. او خداست و هر کاری که او انجام دهد در همکاری کامل با خدای پدری است که او را فرستاد. دوباره و دوباره خداوند عیسی رو به فریسیان گفت و براین امر تأکید کرد که او با خدای پدر یکی است. این امر چنان بود که قلبهای ایشان را که در مخاصمت تلخ برفته او بود تکان داد.
۸:۱۷-۱۸ خداوند عنوان کرد که شهادت دو شاهد بر طبق شریعت موسی لازم است. او هیچ چیزی نگفت که این حقیقت را نفی کند.
اگر آنها اصرار داشتند که خداوند عیسی دو شاهد برای خود داشته باشد، برای او سخت نبود که ایشان را ظاهر بسازد. اول از همه، او با زندگی بدون گناهش بر خودشهادت میداد و با کلامی که از دهان او صادر میشد. دوماً خدای پدر با کلام آسمانی خود بر خداوند عیسی شهادت میداد و با معجزاتی که توسط خداوند مسیح در تحقق نبوتهای عهد عتیق که به مسیح موعود نسبت داده شدهبود انجام گرفته و آن شخص در آن موقع روبروی رهبران یهودی با قدرت ایستاده بود و آنها تصمیم نداشتند که باور کنند او همان مسیح موعود است.
۸:۱۹ سؤال بعدی فریسیان بدونشک حالت تحقیرآمیز داشت. شاید آنها به جمعیت اطراف نگریسته و گفتند: پدر تو کجاست؟ عیسی پاسخ داد که آنها نه پدر او را میشناسند و نه او را دیدهاند.البته آنها به شدت بااین خدا در ضدیت بودند. ولی با وجود اینها، این امر درست بود. آگر آنها خداوند عیسی را پذیرفته بودند، آنها پدر او را نیز میشناختند. ولی هیچکس نمیتواند خدای پدر را از طریق غیر از خداوند عیسی مسیح بشناسد. بنابراین رد کردن نجاتدهنده توسط آنها این ادعا را که آنها خدا را به راستی میشناسد غیر ممکن میساخت.
۸:۲۰ در اینجا میفهمیم که صحنهی وقوع حوادث در آیات قبلی در بیتالمال هیکل بودهاست. دربارهی خداوند با حفاظت آسمانی دوره شد و هیچکس قادر نبود او را بگیرد بهجهت آنکه هنوز ساعت او نرسیده بود. ساعت او اشاره به زمانی دارد که او بر روی صلیب جلجتا مصلوب شده و برای گناهان جهان مرد.
ح) مباحثه ی یهودیان با عیسی (۸:۲۱-۵۹)
۸:۲۱ عیسی مجدداً علم کامل خود را به آینده نشان داد. او به شنوندگان خود گفت که میرود –که نهتنها به مرگ و دفن شدنش اشاره دارد بلکه به قیام و صعود او به آسمان نیز. قوم یهود دوباره در جستجوی مسیح خواهند بود درحالیکه نفهمیدهاند او آنها را ملاقات کرده و آنها او را رد کردند. به خاطر ردکردن آنها، پس ایشان در گناهان خود خواهند مرد (گناه در یونانی و ترجمهی جدید کینگ جیمز بصورت مفرد آمده است). این بدین معنی است که آنها برای همیشه از ورود به آسمان محروم خواهند بود یعنی جائی که خداوند داشت میرفت. این حقیقتی جدی بود. آنانی که از پذیرفتن خداوند عیسی سرباز زدند امیدی به آسمان نداشتند. چقدر وحشتناک خواهد بود مرگ انسانی که بدون خدا، بدون مسیح و بدون هیچ امیدی برای ابد در گناهش بمیرد!
۸:۲۲ یهودیان نفهمیدند که خداوند دارد به بازگشت خود به آسمان اشاره میکند. او منظورش از اینکه گفت میروم چه بود؟ آیا او منظورش فرار از دست توطئههای ایشان برای قتلش به وسیلهی خودکشی بود؟ عجیب بود که آنها چنین فکر میکردند. اگر او میخواست خود را بکشد، هیچ مانعی نبود که آنها همان کار را با او انجام دهند. ولی این هم نمونهای دیگر از تاریکی و ناباوری ایشان بود. این خیلی جالب به نظر میرسد که آنها تا اینقدر گمراه و خرفت بودند دربارهی چیزهایی که نجاتدهنده میگفت!
۸:۲۳ بدونشک خداوند با تفکر کردن در نتیجهگیری احمقانه در مورد خودکشی به آنها گفت که آنها از پایین میباشند. این بدین معناست که آنها دیدی بسیار سطحی نسبت به مسائل داشتند. آنها نمیتوانستند از مسائل طبیعی و زمان و احساس فراتر بروند. آنها هیچگونه فهم روحانی نداشتند. در مقابل، مسیح از بالا بود. تعالیم کلامش و اعمال او آسمانی بودند. همهی کارهایی که آنها در این جهان انجام داده بودند در مقابل زندگی او میگفت که او از سرزمینی فراتر از این جهان آمده است.
۸:۲۴ عیسی اکثراً از تکرار برای تأکید کردن استفاده میکرد. در اینجا او به روشنی بدیشان هشدار میدهد که آنها در گناهانشان خواهند مرد. اگر آنها قاطعانه تصمیم میگرفتند که به او ایمان نیاورند، هیچ راه دیگری برایشان وجود نمیداشت. جدا از خداوند عیسی هیچ راهی برای بخشش گناهان و آنهایی که مرده در گناهان بخشیده نشدهاند بالاخره ورود به آسمان وجود نداشت. کلمهی او در نسخه اصلی در این آیه یافت نمیشود که احتمالاً اضافه شدهاست. به طور تحتاللفظی چنین خوانده میشود: زیرا اگر باور نکنید که هستم، در گناهان خود خواهید مرد. در عبارت من هستم ما شاهد یک ادعای دیگر از سوی خداوند عیسی مبنی بر اولوهیت هستیم.
۸:۲۵ یهودیان کاملاً از تعالیم خداوند عیسی گیج شدهبودند. آنها از روی قصد و سوءنیت از او پرسیدند که او چه کسی است. شاید منظورشان این بود که با طعنه از او بپرسند که تو فکر میکنی که چه کسی هستی؟ یا فکر میکنی چه کسی هستی که اجازه داری با ما چنین سخن بگوئی؟ یا شاید آنها خیلی از اینکه او درباره آنها چه میگفت عصبانی شدهبودند. جواب او شایان توجه است: همانم که از اول نیز به شما گفتم. او مسیح موعود بود. یهودیان این امر را شنیده بودند که خداوند واضحاً گفته بود ولی قلبهای سخت ایشان نمیتوانست در مقابل حقیقت انعطافپذیر باشد. ولی جواب او معنی دیگری داشت -خداوند عیسی دقیقاً همانی بود که خودش موعظه میکرد. او چیزی نمیگفت که برخلاف آن عمل کند. او مظهر همهی چیزهایی بود که تعلیم میداد. زندگی او با تعالیمش یکسان و هماهنگ بود.
۸:۲۶ معنی آیهی ۲۶ واضح نیست. به نظر میآید که خداوند دارد میگوید چیزهای زیادی وجود دارد که او میتواند دربارهی آن یهودیان بیایمان بگوید و حکم کند. او میتوانست شرارت ایشان را نمایان سازد و همچنین انگیزههای ایشان را. در هر حال او فقط چیزهایی را میگفت که پدرش به او گفته بود و او مطیع وی میبود. و چون پدر حق است، او شایستهی ایمان آوردن و شنیدن از وی میباشد.
۸:۲۷ یهودیان نفهمیدند که او دارد دربارهی خدای پدر با ایشان صحبت میکند. به نظر میآید که ذهن ایشان هر چه بیشتر میشنود، تاریکتر میشود. وقتی که قبلاً خداوند عیسی ادعا کرد که پسر خداست آنها فهمیدند که او دارد ادعای برابر بودن با خدای پدر را میکند. ولی چیز دیگری نفهمیدند.
۸:۲۸ عیسی دوباره آنچه را قرار بود اتفاق بیفتد پیشگوئی کرد. اولاً یهودیان پسر انسان را بلند خواهند کرد. این اشاره به مرگ او بر صلیب دارد. پس از اینکه آنها چنین کردند، خواهند دانست که او مسیح موعود بود. آنها این را از روی زمینلرزه و تاریکی خواهند دانست ولی مهمتر از همه از روی قیام وی از مردگان. به کلمات خداوند با دقت توجه کنید: آن وقت خواهید دانست که منهستم. در اینجا دوباره در نسخهی اصلی کلمهی او وجود ندارد. معنی عمیقتر این آیه چنین است: آن وقت خواهید دانست که من خدا هستم. سپس آنها خواهند فهمید که او از خودش کاری نکرد که این البته به اقتدار خودش مربوط بود. بلکه او به جهان آمد به عنوان یک شخص نه مستقل بلکه او هر آنچه پدرش به او تعلیم میداد به همان تکلم میکرد.
۸:۲۹-۳۰ ارتباط خدای پدر با خداوند بسیار نزدیک و صمیمی بود. هر کدام از این عبارات؛ ادعایی مبنی بر مساوی بودن با خدا هستند. در تمامی اعمال خدماتی زمینی او، پدر با او بود. هیچ زمانی نبود که عیسی تنها باشد. در همهی اوقات او کارهایی را انجام میداد که خدا را خشنود میساخت. این کلمات فقط راجع به یک وجود بیگناه میتواند صدق کند. هیچ انسانی وجود ندارد که از پدر و مادر زاده شده باشد و به راستی این کلمات را بتواند بیان کند: من همیشه کارهای پسندیدهی او را بجا میآورم. بسیاری اوقات هست که ما کارهایی انجام میدهیم که خودمان را پسند میآید. بعضی اوقات سعی میکنیم که پیروان خود را خشنود بسازیم. فقط خداوند عیسی بود که کاملاً این تصمیم را داشت که فقط خدا را خشنود بسازد.
وقتی که او این کلمات فوقالعاده را بیان کرد، عیسی دید که بسیاری به او ایمان آوردند و اعتراف نمودند. بدونشک بعضیها از آنها ایمانشان اصیل بود. دیگران شاید فقط یک اعتراف زبانی به خداوند کردند.
۸:۳۱ سپس عیسی وجه تمایزی بین شاگردان حقیقیاش عنوان کرد. یک شاگرد کسی است که اعتراف میکند یک شاگرد است ولی یک شاگرد حقیقی کسی است که کاملاً خود را به خداوند عیسی مسیح تسلیم کردهاست. آنانی که حقیقتاً ایماندار هستند چنین شخصیتی دارند -آنها در این کلام میمانند. این یعنی که آنها تعلیم گرفتن از مسیح ادامه میدهند. آنها از او روی برنمیگردانند. ایمان حقیقی همیشه تداوم دارد. آنها نجات پیدا نکردند چون در کلام او ماندند بلکه آنها در کلام او ماندند زیرا که نجات یافتهاند.
۸:۳۲ این وعده به همهی شاگردان داده شدهاست که آنها حق را خواهند شناخت و حق ایشان را آزاد خواهد کرد. یهودیان حق را نمیدانستند ولی آنها در اسارت بدی بسر میبردند. آنها در اسارت گمراهی، خطا، گناه، شریعت و تعصب بودند. آنها که حقیقتاً خداوند عیسی را میشناختند از گناه آزاد میشدند و در نور گام برمیداشتند و به وسیلهی روحالقدس خدا هدایت میشدند.
۸:۳۳ بعضی از یهودیانی که کنار عیسی ایستاده بودند سخنان او را دربارهی آزاد شدن شنیدند. آنها فوراً با این امر مخالفت ورزیدند. آنها با غرور عنوان کردند که از نسل ابراهیم هستند و گفتند که هرگز کسی را بندگی نکردهاند. ولی این درست نبود. اسرائیل تا آن موقع اسیر قومهای مصر، آشور، بابل، پارس، یونان و حالا روم بود. ولی بیشتر از اینها در همان موقع که آنها با خداوند عیسی صحبت میکردند اسیر گناه و شیطان بودند.
۸:۳۴ این واضح است که خداوند دربارهی اسارت از گناه صحبت میکند، او به شنوندگان یهودی یادآوری کرد که هر که گناه کند، غلام گناه است. این دسته از یهودیان تظاهر میکردند که خیلی مذهبی هستند ولی حقیقت چنین بود که ایشان ناراست، گستاخ و به زودی قاتلین میبودند -حتی الآن نیز آنها در حال توطئهچینی برای قتل پسر خدا بودند.
۸:۳۵ عیسی سپس وضعیت یک پسر آزاد و پسر غلام را در یک خانه با هم مقایسه کرد. پسر غلام هرگز مطمئن نیست که تا ابد در آن خانه میماند ولی پسر همیشه در خانه میماند. اگرچه پسر به پسر خدا اشاره داشته باشد و یا حتی به کسانی که فرزندان خدا با ایمان به مسیح میگردند در هر صورت واضح است که خداوند عیسی داشت به یهودیان میگفت که آنها پسران هستند ولی غلامان که هر زمان امکان دارد بیرون رانده شوند.
۸:۳۶ هیچ سؤالی وجود ندارد در این مورد که پسر در این آیه اشاره به خود مسیح است. آنانی که توسط او آزاد شوند در حقیقت آزاد هستند. این یعنی وقتی کسی به نزد نجاتدهنده میآید و از او حیات جاودان دریافت میکند و آن شخص از اسارت گناه، تعصب، شرارت و شریعت پرستی آزاد میشود.
۸:۳۷ خداوند میدانست که از نظر جسمانی کاملاً واضح بود که یهودیان از نسل ابراهیم هستند. (تحتاللفظی: ریشه). ولی این واضح بود که آنها نسل روحانی ابراهیم نبودند. آنها انسانهایی الهی مانند ابراهیم نبودند. آنها در پی کشتن خداوند عیسی بودند چونکه تعالیم او در ایشان جائی نداشت. این یعنی آنها اجازه نمیدادند کلام مسیح در زندگی اشان تأثیر بگذارد. آنها تعالیم او را شنیده بودند ولی خود را تسلیم او نکرده بودند.
۸:۳۸ چیزهایی که عیسی تعلیم میداد فرمانهایی بود که از سوی پدرش به وی داده شدهبود. او و پدرش کاملاً یکی بودند و کلام آنها کلام خدای پدر بود. خداوند عیسی کاملاً خدای پدر را نمایان میساخت در حینی که روی زمین زیست مینمود. در نقطه مقابل، یهودیان اعمالی را انجام میدادند که از پدر خود آموخته بودند. خداوند عیسی منظورش پدر زمینی ایشان نبود بلکه شیطان.
۸:۳۹ بار دیگر یهودیان ادعا کردند که قوم و خویش ابراهیم هستند. آنها در این حقیقت که ابراهیم پدرشان است فخر کردند. بهر حال خداوند عیسی اشاره کرد که اگرچه آنها از نسل ابراهیم هستند (ریشه) (آیهی ۳۷) ولی فرزندان او نیستند. معمولاً فرزندان به والدین خود نگاه کرده و همانند آنها صحبت میکنند. ولی این در مورد یهودیان صادق نبود. زندگی آنها در نقطهی مقابل زندگی ابراهیم بود. درحالیکه آنها از طریق جسم از نسل ابراهیم بودند ولی از نظر روحی فرزندان شیطان بودند.
۸:۴۰ خداوند تا جائی پیش رفت که مثالی از تفاوت میان آنها و ابراهیم بیان کرد. عیسی به جهان آمده بود و با آنها سخن گفته بود ولی چیزی جز حقیقت نگفته بود. آنها از کلام او لغزش خورده بودند و بنابراین میخواستند او را بکشند. ابراهیم اینکار را نکرد. او جایگاه خود را در سمت و سوی حقیقت و راستی قرار داده بود.
۸:۴۱ کاملاً واضح بود که پدر ایشان چه کسی است زیرا آنها همانند او عمل میکردند. آنها اعمال پدر خود را که ابلیس باشد بجا میآوردند. یهودیان خیلی با این امر که از زنا زاده شدهاند با خداوند به ضدیت برخاستند. ولی بسیاری از شاگردان کتابمقدس در کلمهی زنا میتوانند ارتباطی با بتپرستی مشاهده کنند. آنها داشتند میگفتند که ما یهودیان هرگز مرتکب بتپرستی روحانی نشدهایم. آنها میگفتند که ما همیشه با خدا راست بودهاند. آنها میگفتند که یک نفر را فقط به عنوان پدر میشناسند.
۸:۴۲ خداوند اشتباه ادعای آنها را نشان داد با یادآوری کردن این نکته که اگر آنها خدا را دوست میداشتند او را محبت میکردند و کسی را کهفرستاده است نیز. این احمقانه است که کسی ادعا کند خدا را دوست دارد و در همان حین از خداوند عیسی مسیح نفرت داشته باشد. عیسی گفت او ا ز جانب خدا صادر شدهاست. این یعنی که او پسر خدا است هیچ زمان معقولی وجود ندارد برای اینکه او به عنوان پسر خدا مولود شده باشد ولی این ارتباط پدر و پسر از ازل وجود میداشتهاست. او همچنین بدیشان یادآوری کرد که از جانب خدا آمده است. آشکار بود که او دارد ازلیت خود را عنوان میکند. او در آسمان با پدر ساکن میبود قبل از اینکه دنیا پدید آید. ولی پدر او را به جهان فرستاد تا نجاتدهندهی آن باشد و او به عنوان یگانه مطیع خدای پدر به جهان آمد.
۸:۴۳ در آیهی ۴۳ بین دو واژهی سخن و کلام تفاوت وجود دارد. کلام مسیح به چیزهایی که او تعلیم میداد ربط داشت. سخن او مربوط به کلامی بود که او با آن حقیقت را عنوان میکرد. آنها حتی نمیتوانستند سخنان او را بشنوند. وقتی که او از نان سخن گفت آنها فقط راجع به نان طبیعی و زمینی فکر میکردند. وقتی که از آب حرف میزد، آنها هرگز آن را به آب روحانی ارتباط نمیدادند. چرا آنها نمیتوانستند سخنان او را بفهمند؟ برای این دلیل بود که آنها نمیتوانستند تعالیم او را تحمل کنند.
۸:۴۴ حالا خداوند عیسی بازتر سخن میگوید و به ایشان گفت که پدر ایشان ابلیس میباشد. این بدین معنا نیست که آنها از شیطان زاده شده باشند از همان طریقی که ایمانداران از خدا مولود شدهاند. بلکه بدین معناست که چنانچه آگوستین گفت، آنها به وسیلهی سرمشقگیری از شیطان فرزندان او شدهاند. آنها خویشاوندی خود را با شیطان به وسیلهی زندگی کردن در طریقهای او و همانند او نشان میدادند. خواهش های پدر خود را میخواهید به عمل آرید عبارتی است که اهداف و تمایلات قلب ایشان را نشان میدهد.
ابلیس از ابتدا قاتل میبود. او مرگ را به آدم و تمامی نسل بشر داد. نهتنها او یک قاتل بود بلکهیک دروغگو هم بود. او در راستی ثابت نمیباشد زیرا در او راستی نیست. وقتی که او دروغ میگوید از ذات خود سخن میگوید. دروغ بخشی از حقیقت وجودی او میباشد. او دروغگو و پدر دروغگویان است. یهودیان در این دو طریق از شیطان سرمشق میگرفتند. آنها قاتلین بودند چون در قلبشان درصدد کشتن پسر خدا میبودند. آنها دروغگویان بودند زیرا میگفتند که خدا پدرشان است. آنها تظاهر میکردند که الهی هستند و انسانهایی روحانی درحالیکه زندگیهایشان شرورانه بود.
۸:۴۵ آنانی که خود را به دروغ سپردهاند به نظر میآید که گنجایش تشخیص دادن حقیقت را ندارند. در اینجا خداوند عیسی در مقابل این انسانها ایستاد و او همیشه از حقیقت سخن میگفت. ولی آنها او را باور نداشتند. این نشان میدهد که شخصیت واقعی آنها شریرانه بود. لنسکی به خوبی بیان میکند:
وقتی که آنها با حقیقت روبرو شدند، ذهنهای فاسدشان فقط در جستجوی اعتراض و مخالفت بود.وقتی که دیدند چقدر با حقیقت تفاوت دارتد به دنبال دلایلی برای پذیرفتن اختلافشان با حقیقت گشتند.
۸:۴۶ فقط مسیح، پسر بیگناه خدا میتوانست این کلمات را به راستی ادا کند. هیچ شخصی روی زمین وجود نداشت که بتواند او را به حتی یک گناه محکوم کند. هیچ شرارتی در وجود او نبود. او در همهی طریقهایش کامل بود. او فقط کلمات راستی را بیان میکرد ولی آنها هنوز او را باور نمیکردند.
۸:۴۷ اگر واقعاً انسانی خدا را دوست داشته باشد حتماً کلام خدا را شنیده و از آن اطاعت میکند. یهودیان با رد کردن پیام مسیح نشان دادند که واقعاً از خدا نیستند. از آیهی ۴۷ کاملاً واضح است که خداوند عیسی ادعا میکند که دقیقاً کلام خدا را بیان میکند. هیچ درک اشتباهی در این مورد وجود ندارد.
۸:۴۸ بار دیگر یهودیان از زبان فحشآمیز خود استفاده کردند زیرا که نمیتوانستند به هیچ طریقی جواب کلام خداوند عیسی را بدرستی بدهند. در نامیدن او به یک سامری آنها از یک توهین نژادی استفاده کردند. این یعنی که آنها میگفتند او یک یهودی اصیل نیست بلکه دشمن اسرائیل. همچنین آنها او را متهم کردند که دیو دارد. با این سخن بدونشک آنها منظورشان این بود که او دیوانه است. برای آنها فقط انسانی دیوانه میتواند ادعاهایی که عیسی کرد را عنوان کند.
۸:۴۹ به طریقی که خداوند عیسی به دشمنانش پاسخ داد توجه کنید. تعالیم تو، کلام کسی نبود که دیو دارد بلکه به دنبال جلال پدر خودش است. این دلیلی بود که به خاطرش آنها او را بدنام میکردند. نه به خاطر اینکه او دیوانه بود بلکه به خاطر این که او کاملاً مجذوب پدر خود در آسمان بود.
۸:۵۰ آنها باید میدانستند که او هیچ وقت در پی جلال خودش نیست. همهی کارهایی که او میکرد برای جلال دادن پدرش بود. اگرچه او آنها را به خاطر بدنام کردنش متهم میکرد ولی منظورش این نبود که طالب جلال خودش است. خداوند این کلمات را اضافه کرد: کسی هست که میطلبد و داوری میکند. این کس البته خداست. خدای پدر طالب جلال است برای پسر حبیبش و همهی کسانی را که او را جلال ندهند داوری خواهد کرد.
۸:۵۱ دوباره ما شاهد یکی از آن گفتههای خارقالعادهی خداوند عیسی هستیم که این کلمات فقط میتوانند از دهان خدا صادر شوند. کلمات نشان دهندهی نزدیکی بسیار صمیمانهای با خدا میباشد: آمین آمین به شما میگویم. عیسی وعده داد که اگر کسی کلام او را حفظ کند، آن شخص موت را تا به ابد نخواهد دید. این نمیتواند اشاره به مرگ جسمانی داشته باشد زیرا بسیاری از ایمانداران مسیحی هرروز میمیرند. اشاره به مرگ روحانی است .خداوند میگفت که آنانی که به ایمان دارند از مرگ ابدی رها شده و هرگز دچار عذاب جهنم نخواهند شد.
۸:۵۲ یهودیان حالا بیش از قبل اطمینان داشتند که عیسی دیوانه است. آنها به او یادآوری کردند که ابراهیم و انبیاء مردند. ولی او میگوید که اگر کسی کلام او را حفظ کند موت را تا به ابد نخواهد چشید. چگونه میتواند این چیزها قبول کرده شوند؟
۸:۵۳ آنها فهمیدند که خداوند عملاً دعا میکند که بزرگتر از پدر ایشان ابراهیم و دیگر انبیاء است. ابراهیم هرگز کسی را از مرگ رهایی نداد و او نمیتوانست خود را نیز از مرگ رهایی بخشد. همچنین انبیاء نیز نمیتوانستند چنین کنند. و در اینجا کسی بود که ادعا میکرد قادر است پیروان خود را از مرگ رهایی ببخشد. او میبایست خود را بزرگتر از پدران ایشان به حساب میآورد.
۸:۵۴ یهودیان گمان میکردند که عیسی در پی جلال دادن و جلب توجه خودش میباشد. عیسی بدیشان یادآوری کرد که این مسئله درست نیست. این خدای پدر بود که او را جلال میداد. یعنی همان خدایی که آنها اقرار میکردند دوستش دارند و خدمتش میکنند.
۸:۵۵ یهودیان میگفتند که خدا پدر ایشان است. و آنها عملاً او را نمیشناختند. درحالیکه آنها مشغول صحبت کردن با کسی نبودند که خدای پدر رامیشناخت یعنی همانکه با او برابر بود. آنها میخواستند که عیسی برابر بودن با خدا را انکار کند ولی او گفت که اگر اینکار را انجام دهد او دروغگو میشود. او خدای پدر را میشناخت و از کلام او اطاعت مینمود.
۸:۵۶ از آنجائی که یهودیان به وارد کردن ابراهیم به بخششان با خداوند اصرار میورزیدند، او هم به ایشان یادآور شد که ابراهیم منتظر روز آمدن مسیح موعود بود و او عملاً به وسیلهی ایمانش او را دید و خوشحال شد. خداوند عیسی گفت که او همان شخصی است که ابراهیم آرزوی دیدنش را داشت. ایمان ابراهیم در انتظار آمدن مسیح بود.
چه زمانی ابراهیم روز مسیح را دید؟ شاید زمانی که او اسحاق را به کوه موریا برد تا او را به عنوان قربانی سوختنی به خدا تقدیم کند. تمام تصویر مرگ و قیام مسیح در آن زمان عملاً برای او تداعی شد و این ممکن است که ابراهیم با ایمانش آن تصویر را دیده باشد. بنابراین خداوند عیسی ادعا میکرد که او انجام نبوتهای عهد عتیق دربارهی مسیح موعود و آمدنش است.
۸:۵۷ بار دیگر یهودیان عدم توانایی خود را در درک مسائل روحانی ظاهر کردند. ابراهیم شادی کرد بر اینکه روز مرا ببیند ولی آنها جواب دادند که او گفته است ابراهیم را دیده. در اینجا تفاوت بارزی وجود دارد. خداوند عیسی خود را در مقامی بالاتر از ابراهیم به حساب آورد. او دلیل افکار و آرزوها و امیدهای ابراهیم بود. ابراهیم با ایمان منتظر روز مسیح بود.
یهودیان این را نفهمیدند. آنها نتیجهگیری کردند که عیسی هنوز پنجاه سال ندارد (عملاً او در آن زمان حدود سی و سه ساله بود). چگونه او میتوانست ابراهیم را دیده باشد؟
۸:۵۸ خداوند عیسی در اینجا یک ادعای روشن دیگر مبنی بر خدا بودن را ابراز مینماید. او نگفت که پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من بودم،این به سادگی بدین معنا میبود که قبل از تولد ابراهیم او مولود شدهاست. بلکه، او یکی از اسامی خدا را برای خویش بکار برد. من هستم، خداوند عیسی با خدای پدر از ازل ساکن بودهاست. هیچ زمانی برای موجودیت یافتن او وجود ندارد یا زمانی که او وجود داشتهاست. پس بنابراین او گفت: پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم.
۸:۵۹ یکدفعه یهودیان تصمیم گرفتند که عیسی را بکشند ولی او خود را مخفی ساخت و از میان گذشته و از هیکل بیرون رفت. یهودیان دقیقاً فهمیدند که منظور عیسی از اینکه گفت پیش از آنکه ابراهیم پیدا شود من هستم، چه بود. او داشت ادعا میکرد که خودش یهوه است. به خاطر همین بود که آنها میخواستند او را سنگسار کنند چون این ادعا برای آنها در حکم کفرگوئی به خدا بود. آنها تصمیم نداشتند این حقیقت را بپذیرند که مسیح در میان ایشان ایستاده است. آنها نمیخواستند که او برایشان سلطنت کند!