Carpets in Göreme, Turkey

پ) اعزام هفتاد نفر ( ۱۰ :‏‌ ۱ -‏ ۱۶ )

۱۰:‏‌۱-‏۱۲ این تنها واقعه در اناجیل است كه خداوند هفتاد شاگرد را اعزام می‌كند. این رویداد شباهت بسیاری به مأموریت دوازده شاگرد در انجیل متی باب ۱۰ دارد. با این حال، در آنجا شاگردان به نواحی شمالی اعزام می‌شوند، در حالی كه در اینجا این هفتاد نفر به سوی جنوب و به مسیری كه خداوند از آن به سوی اورشلیم می‌رفت اعزام می‌شوند. به نظر هدف از این مأموریت آن بود كه راه را برای سفر خداوند از قیصریه‌ی فیلیپس به شمال، از طریق جلیل و سامره، در امتداد اردن، و به سوی جنوب از طریق بیریه سپس بازگشت به اورشلیم از طریق آماده سازد.

گرچه خدمت و مأموریت آن هفتاد تن گذرا و موقتی بود، با این حال فرامین خداوند به این مردان بسیاری از اصول زندگی را در برمی‌گیرد كه در زندگی مسیحیان در هر عصری كاربرد دارد.

برخی از این اصول را می‌توان بدین شكل خلاصه نمود:‏

۱.‏ او آنها را جفت، جفت فرستاد (آیه‌ی ۱). این امر شهادت كافی را مهیا می‌سازد. “به گواهی دو سه شاهد، هر سخن ثابت خواهد شد.” (۲-‏قرنتیان ۱۳:‏‌۱).

۲. خادم خداوند باید همیشه دعا كند كه او عمله‌ها برای حصاد زمین بیرون نماید (آیه‌ی ۲). همیشه نیاز از تعداد عمله‌ها بیشتر است. مبرهن است كه ما به هنگام دعا برای عمله‌ها باید خود نیز مشتاق به رفتن باشیم. توجه كنید كه دعا كنید (آیه‌ی ۲)، بروید (آیه‌ی ۳).

۳. شاگردان عیسی به محیطی متخاصم اعزام شدند (آیه‌ی ۳). در ظاهر آنها به مانند بره در میان گرگان بی‌دفاع بودند. نمی‌توان انتظار داشت كه دنیا شاهانه از آنها پذیرایی كند، بلكه جفا ببینند و حتی كشته شوند.

۴. نباید اجازه داد فكر آسایش شخصی در سر پرورانده شود (آیه‌ی ۴ الف). “كیسه و توشه‌دان و كفش‌ها با خود برمدارید.” كیسه از پس‌اندازهای مالی سخن می‌گوید. توشه‌دان از ذخیره‌ی غذا سخن می‌گوید. مقصود از كفش‌ها هم می‌تواند كفش اضافی باشد، یا كفشی كه راحتی بیشتر را فراهم می‌كند. هر سه از فقری سخن می‌گویند كه گرچه چیزی ندارد، اما همه چیز دارد و بسیاری را غنی می‌سازد (۲-‏قرنتیان ۶:‏‌۱۰).

۵. “هیچ كس را در راه سلام منمایید” (آیه‌ی ۴ ب). خادمین مسیح نباید وقت خود را بر سر احوال‌پرسی‌های سنتی كه آن زمان در مشرق زمین مرسوم بود تلف نمایند. در حالی كه باید در عین ادب و نیكی رفتار نمایند، باید وقت خود را صرف اعلان پرجلال انجیل نمایند تا سخنان بیهوده. وقتی برای تأخیر نیست.

۶. هر جا كه با روحی خوش از آنها استقبال شد باید می‌پذیرفتند (آیات ۵-‏۶). اگر تحیات اولیه‌ی آنها را با روی خوش پذیرفتند، سپس آن میزبان ابن‌السلام خواهد بود. او انسانی است كه سلامتی از ویژگی‌های اوست و كسی است كه پیغام سلامتی را می‌پذیرد. اگر شاگردان را نپذیرفتند، آنها نباید ناامید شوند، سلامتی آنها به سوی خودشان راجع می‌شود. به عبارتی عمل آنها بیهوده نبوده بلكه دیگران آن را دریافت خواهند نمود.

۷. شاگردان باید در اولین خانه‌ای كه از آنها پذیرایی كردند توقف می‌كردند (آیه‌ی ۷). شاید از خانه به خانه رفتن باعث می‌شد چنین به نظر برسند كه به دنبال پذیرایی باشكوه‌تر هستند، در حالی كه باید ساده و قدرشناس می‌زیستند.

۸. آنها نمی‌بایست نسبت به آشامیدنی و غذائی كه پیش رویشان می‌گذاشتند تردیدی به دل راه دهند (آیه‌ی ۷). آنها به عنوان خادمین خداوند حق داشتند به حد نیاز خود بخورند.

۹. شهرها و روستاها نیز به مانند اشخاص یا هواخواه خداوند بودند و یا برعلیه او (آیات ۸-‏۹). اگر منطقه‌ای پیغام را پذیرفت، شاگردان باید آنجا موعظه كرده، میهمان‌نوازی آنها را می‌پذیرفتند، و بركات انجیل را برای آنها به ارمغان می‌آوردند. خادمین مسیح باید آنچه پیش آنها گذارند بخورند، نه اینكه از غذایشان ایراد گرفته باعث رنجش اهل خانه شوند. و سرانجام اینكه غذا موضوع اصلی زندگی آنها نیست. شهرهائی كه پیغام خداوند را می‌پذیرند، همیشه ساكنان بیمار و گناهكارش شفا خواهند یافت. همچنین پادشاه به آنها بسیار نزدیك است (آیه‌ی ۹).

۱۰. ممكن است شهری انجیل را نپذیرد و سپس از امتیاز شنیدن دوباره‌ی آن محروم خواهند شد(آیات ۱۰-‏۱۲). در نقشه‌ی خدا زمانی خواهد رسید كه پیغام انجیل برای آخرین بار شنیده خواهد شد. انسان‌ها نباید انجیل را به بازی بگیرند، چرا كه ممكن است تا به ابد از آنها گرفته شود. نوری كه پذیرفته نشود، نوری است كه انكار می‌شود. شهرها و روستاهائی كه افتخار شنیدن پیغام انجیل به آنها داده می‌شود و آن را نمی‌پذیرند داوری بسیار سخت‌تری از شهر سدوم خواهند داشت. هر چه امتیاز بیشتر باشد مسئولیت هم بیشتر خواهد بود.

۱۰:‏‌۱۳-‏۱۴ پس از اینكه عیسی این سخنان را گفت، سه شهر جلیل را كه نسبت به شهرهای دیگر امتیاز بالاتری داشتند به یاد آورد. این شهرها معجزات او را در خیابان‌های خود مشاهده كرده بودند. آنها تعالیم ارزشمند او را شنیده بودند. با این حال كاملاً او را طرد كردند. اگر معجزاتی كه او در خورزین و بیت‌صیدا انجام داد در صور و صیدون قدیم ظاهر می‌شد، این شهرهای ساحلی به توبه‌ی عمیقی فرو می‌رفتند. از آنجائی كه شهرهای جلیل به اعمال عیسی اعتنایی نكردند، داوری بر آنها حتی از صور و صیدون هم سخت‌تر خواهد بود. حقیقت تاریخی این است كه، خورزین و بیت‌صیدا آنچنان ویران گردیده‌اند كه امروزه نمی‌توان محل دقیق آنها را باز شناخت.

۱۰:‏‌۱۵ پس از اینكه عیسی به ناصره رفت، كفرناحوم موطن او گردید. این شهر به خاطر امتیازی كه داشت سر به آسمان افراشته بود. اما او بارزترین چهره‌ی شهر خود را حقیر شمرد و فرصت را از دست داد. از این رو در روز داوری تا به جهنم سرنگون خواهد شد.

۱۰:‏‌۱۶ عیسی با بیان اینكه آنها فرستاده‌های وی هستند سخنان خود را به پایان رساند. نپذیرفتن آنها به مثابه‌ی نپذیرفتن مسیح بود، و نپذیرفتن او به مثابه‌ی نپذیرفتن خدای پدر بود.

رایل این موضوع را چنین تفسیر می‌كند:‏

در عهد‌جدید شاید هیچ سخنی در باب شأن عمل خادم وفادار و گناه آن كسانی كه پیغام انجیل را از او نمی‌پذیرند راسخ‌تر از این نباشد. باید به یاد داشته باشیم كه مخاطب این سخن دوازده رسول نیستند، بلكه آن هفتاد شاگرد كه از نام و عاقبت آنها چیزی نمی‌دانیم. اسكات چنین اظهار می‌دارد “نپذیرفتن فرستاده، و یا تحقیر وی، توهین به پادشاهی است كه این مأموریت را به وی سپرده است، و توهین به كسی كه این شاگرد نماینده‌ی اوست. رسولان و هفتاد شاگرد فرستاده‌ها ونماینده‌های مسیح بودند، و كسانی كه آنها را نپذیرفته و تحقیر نمودند در حقیقت او را نپذیرفته و تحقیر كرده‌اند.”

ت) بازگشت هفتاد تن ( ۱۰ :‏‌ ۱۷ -‏ ۲۴ )

۱۰:‏‌۱۷-‏۱۸ پس از اینكه آن هفتاد نفر از مأموریت خود برگشتند، با شور و شعف گفتند كه حتی دیوها هم اطاعت آنها می‌كردند. پاسخ عیسی را می‌توان به دو منظور برداشت كرد. ابتدا ممكن است بدین معنا باشد كه او در موفقیت آنها سقوط نهایی شیطان از آسمان را دید. جمیسون (Jamieson)، فاوست (Fausset) و براون (Brown) سخن او را چنین تعبیر كرده‌اند:‏

من در این مأموریت به دنبال شما آمدم و پیروزی آن را مشاهده كردم، در حالی كه شما از اطاعت دیوها به نام من متعجب بودید، چشم اندازی باشكوه‌تر در برابر دیدگان من گشوده شد، شیطان همچون تیر آتشینی ناگهان از آسمان به زمین افكنده شد! سقوط شیطان از آسمان دیده شد.

این سقوط شیطان تا به آینده نیز ادامه خواهد داشت. میكائیل و فرشتگانش او را از آسمان بیرون خواهند افكند (پیدایش ۱۲:‏‌۷-‏۹). این امر به هنگام دوره‌ی مصیبت و پیش از سلطنت پرجلال مسیح بر روی زمین واقع خواهد شد.

دومین تفسیر ممكن از سخنان عیسی این است كه آن را هشداری در برابر غرور بپنداریم. گویی او چنین می‌گوید كه:‏ “آری، شما كاملاً خودسر هستید زیرا حتی دیوها اطاعت شما می‌كنند. اما به خاطر داشته باشید -‏غرور سرچشمه‌ی گناه است. نتیجه‌ی سقوط لوسیفر (شیطان) غرور بود كه باعث شد از آسمان بیرون افكنده شود. ببینید كه شما از این خطر اجتناب ورزیدید.”

۱۰:‏‌۱۹ خداوند به شاگردان خود در برابر نیروهای شریر قوت بخشیده بود. آنها در مأموریت خود در برابر حملات مصون بودند. در مورد تمام خادمین خدا این موضوع صادق است كه همه‌ی آنها در حفاظت هستند.

۱۰:‏‌۲۰ اما آنها نباید به خاطر قدرت داشتن بر ارواح شادی می‌كردند، بلكه بیشتر باید از نجات خود شادمان می‌شدند. به هنگام موفقیت در خدمت مسیحی خطرات زیركانه‌ای آنها را تهدید می‌كند، اما این حقیقت كه نام‌های ما در آسمان مرقوم است برای ما یادآور دینی است كه به خدا و پسرش داریم. بهتر آن است كه به خاطر نجاتی كه فیض بر ایمان به ارمغان آورده شادی نماییم.

۱۰:‏‌۲۱ عیسی كه توده‌ی مردم او را از خود راندند، به پیروان خود نگریست و در روح وجد نموده، پدر را به خاطر حكمت بی‌همتایش سپاس گفت. آن هفتاد نفر از دانایان و خردمندان جهان نبودند. آنها نخبگان و دانشمندان روزگار خود نبودند. بلكه كودكانی بیش نبودند! آنها كودكانی با ایمان سرسپرده بودند كه اطاعت محض می‌كردند. نخبگان برای سعادت خود به اندازه‌ی كافی حكیم، زیرك و دانشمند بودند. غرور چشم آنها را به سوی ارزش حقیقی فرزند محبوب خدا بسته بود. خدا توسط كودكان است كه می‌تواند به طرز چشمگیری كار كند. خداوندمان به خاطر تمام كسانی كه پدر به او بخشیده بود، و برای موفقیت زودهنگام آن هفتاد تن كه نویدی بر سقوط ابدی شیطان بود خدا را سپاس گفت.

۱۰:‏‌۲۲ پدر همه چیز را به پسر سپرده بود، چه در آسمان و زمین و چه در اعماق زمین. خدا تمام جهان را تحت قدرت پسرش قرار داده بود. هیچ‌كس نمی‌شناسد كه پسر كیست جز پدر. در تجسم رازی نهفته است كه هیچ‌كس جز پدر نمی‌تواند آن را درك كند. اینكه خدا چگونه توانسته است در جسم انسان ساكن گردد، فراتر از فهم و درك مخلوق است. كسی نمی‌داند كه پدر كیست، غیر از پسر و هر كه پسر بخواهد بر او مكشوف سازد. خدا نیز فراتر از فهم بشر است. پسر كاملاً او را می‌شناسد، و پسر او را بر ضعیفان، و بر حقیرانی كه به او ایمان دارند مكشوف ساخته است (۱ قرن ۱:‏‌۲۶-‏۲۹). آنانی كه پسر را دیده‌اند، پدر را دیده‌اند. پسر یگانه‌ای كه در آغوش پدر است، همان او را ظاهر كرد (یوحنا ۱:‏‌۱۸).

كلی (Kelly) می‌گوید:‏ “پسر، پدر را آشكار می‌سازد، اما آنگاه كه انسانی تلاش می‌كند تا گره از معمای حل‌نشدنی جلال مسیح بگشاید، همیشه رشته‌های ذهنش از هم گسسته می‌شوند.”

۱۰:‏‌۲۳-‏۲۴ خداوند در خلوت به شاگردان خود گفت كه در روزهایی زندگی می‌كنند كه دیگر نظیرش یافت نمی‌شود. انبیا و پادشاهان عهد‌عتیق می‌خواستند روزهای ظهور مسیحا را بنگرند، اما ندیدند. خداوند عیسی در اینجا ادعا می‌كند كه همان شخصی است كه انبیای عهد‌عتیق چشم به انتظارش بودند، یعنی مسیح موعود. شاگردان این افتخار را داشتند تا معجزات امید اسرائیل را ببینند و تعالیم او را بشنوند.

ث) فقیه و سامری نیكو ( ۱۰ :‏‌ ۲۵ -‏ ۳۷ )

۱۰:‏‌۲۵ احتمالاً آن فقیه كه در زمینه‌ی تعالیم شریعت موسی خبره بود صادقانه این سوال را مطرح نكرد. او سعی داشت نجات‌دهنده را فریب داده او را بیازماید. شاید گمان كرد كه خداوند شریعت را رد كند. عیسی در نظر او استادی بیش نبود، و حیات جاودانی برای او دست‌یافتنی بود یا اینكه خود را سزاوار آن می‌دانست.

۱۰:‏‌۲۶-‏۲۸ خداوند در پاسخ خود تمام این چیزها را مدنظر قرار داد. اگر آن فقیه، فروتن و صبور بود، نجات‌دهنده صریح‌تر به او پاسخ می‌گفت. تحت این شرایط، عیسی توجه او را به سوی تورات معطوف نمود. تورات چه چیزی را می‌طلبید؟ آن از انسان می‌خواست تا خداوند را به عالی‌ترین شكل ممكن محبت نماید، و همسایه‌ی خود را مثل نفس خود. عیسی به او گفت كه اگر چنین كند زیست خواهد نمود.

در نگاه اول، چنین به نظر می‌رسد كه خداوند نجات توسط حفظ احكام شریعت را تعلیم می‌داد. ده فرمان به قومی عطا شده‌بود كه گناهكار بودند. هدف شریعت نجات از گناه نیست، بلكه تا گناه را بشناساند. وظیفه‌ی شریعت این است كه به انسان نشان دهد كه چقدر گناهكار است.

غیرممكن است كه انسان گناهكار خدا را با تمام دل خود محبت نماید و همسایه‌ی خود را مثل نفس خود دوست بدارد. اگر می‌توانست این كار را از بدو تولد تا به هنگام مرگ خود انجام دهد، دیگر به نجات نیازی نداشت. او دیگر گم شده نبود. بلكه حتی جزای او عمری طولانی بر روی زمین بود و نه حیات جاودان در آسمان. تا هنگامی كه او بدون گناه می‌زیست، او به حیات خود ادامه می‌داد. حیات ابدی تنها برای گناهكارانی است كه به گم شده‌بودن خود و اینكه فیض خدا آنها را نجات داده اعتراف میكنند.

بنابراین این سخن عیسی، “چنین بكن كه خواهی زیست” كاملاً مشروط بود. اگر اشاره به شریعت بر آن فقیه تأثیر می‌گذاشت، او می‌گفت،“اگر این همان چیزی است كه خدا از ما می‌خواهد، پس من گم شده ناتوان و ناامید هستم. من خود را به محبت و رحمت تو می‌سپارم. با فیض خود مرا نجات ده!”

۱۰:‏‌۲۹ او بجای گفتن این موضوع خواست خود را عادل شمارد. چرا باید چنین می‌كرد؟ كسی او را محكوم نكرده بود. او به خطاكار بودن خود آگاه بود و دل او با غرور به مقاومت برخاست. او پرسید “همسایه‌ی من كیست؟” این سؤال او ترفندی بود تا از گرفتار شدن بگریزد.

۱۰:‏‌۳۰-‏۳۵ خداوند عیسی در پاسخ به آن سؤال داستان سامری نیكو را تعریف كرد. جزئیات داستان برای ما بسیار آشنا هستند. قربانی راهزنان (قریب به یقین یك یهودی) نیم‌مرده بر سر راه اریحا افتاده بود. كاهن یهودی و لاوی از كمك به او سرباز زدند، شاید می‌ترسیدند كه دسیسه‌ای در كار باشد، یا می‌ترسیدند اگر توقف كنند، آنها هم مورد حمله‌ی راهزنان قرار گیرند. تنها یك سامری منفور بود كه به كمك او شتافت، او كه كمك‌های اولیه را به او رسانید. و او را به كاروانسرایی برده، برای حفظ سلامتی او تدارك لازم را دید. همسایه‌ی سامری، یك یهودی نیازمند بود.

۱۰:‏‌۳۶-‏۳۷ سپس نجات‌دهنده سؤال گریزناپذیر خود را پرسید. كدام یك از این سه نفر ثابت كردند كه همسایه‌ی آن شخص ناتوان هستند؟ مسلماً آنكه بر او رحمت كرد. بله البته. پس آن فقیه باید می‌رفت و همچنان می‌كرد.“اگر یك سامری ثابت كرد كه با رحمت رساندن به یك یهودی می‌تواند همسایه‌ی واقعی او باشد، پس همه‌ی انسان‌ها همسایه هستند.”

چندان دشوار نیست كه در كاهن و لاوی تصویری از عجز و ناتوانی شریعت در كمك رساندن به گناهكار مرده را مشاهده نماییم، تورات امر كرده بود “همسایه‌ی خود را همچون نفس خود محبت نما”، اما قدرت انجام این كار را عطا نكرده بود و همچنین چندان دشوار نیست كه سامری نیكو را همان خداوند عیسی بپنداریم كه نزد ما آمد، ما را از گناهانمان نجات داد، و برای تدبیری كامل در زمین و آسمان و تا به ابدیت اندیشید. كاهنان و لاویان ما را ناامید می‌كنند اما سامری نیكو هیچگاه ما را ناامید نمی‌كند.

در داستان سامری نیكو تغییری ناگهانی را می‌توانیم مشاهده كنیم. این داستان با این سؤال آغاز می‌شود كه “همسایه‌ی تو كیست؟” اما با طرح این سؤال كه “چه كسی را همسایه‌ی خود می‌دانی؟” به پایان می‌رسد.

ج) مریم و مرتا ( ۱۰ :‏‌ ۳۸ -‏ ۴۲ )

۱۰:‏‌۳۸-‏۴۱ اكنون خداوند به كلام خدا و دعا به عنوان دو ابزار مهم برای یافتن بركت نگاه می‌كند (۱۰:‏‌۳۸-‏۱۱:‏‌۵۴).

مریم نزد پای‌های عیسی نشسته كلام او را می‌شنید در حالی كه مرتا به خاطر تدارك و پذیرایی از میهمان باشكوه مضطرب می‌بود. مرتا از خداوند خواست خواهر خود را به خاطر عدم كمك رساندن به او سرزنش نماید، اما عیسی به نرمی مرتا را به خاطر بی‌تاب بودنش سرزنش نمود!

۱۰:‏‌۴۲ خداوند ما علاقه را بر خدمت مغتنم می‌شمارد. ممكن است خدمت به خاطر غرور و خودستایی خدشه‌دار شود. مشغله‌ها به خودی خود آن یك چیز لازم نیستند، آن نصیب خوب كه گرفته نخواهد شد. سی. ای کوتس (C. A. Coates) این موضوع را چنین تفسیر می‌كند:‏ “خداوند می‌خواهد ما را از مرتا به مریم تبدیل نماید، همانگونه كه او می‌خواهد ما را از فقیهان به همسایگان تبدیل كند.”

چارلز اردمان (Charles R. Erdman) چنین می‌نویسد:‏

در حالی كه خداوند برای آنچه برای او تدارك می‌بینیم ارزش قایل است، اما می‌داند كه نیاز اولیه‌ی ما این است كه نزد پای‌های او نشسته اراده‌ی او را بیاموزیم، سپس در كارهایمان آرام، متین و پرمحبت خواهیم بود، و سرانجام اینكه خدمت ما به كمال خدمت مریم خواهد رسید، هنگامی كه در صحنه‌ای دیگر او بر پای‌های مسیح مرهم نهاد كه هنوز هم عطر خوش آن دنیا را پر ساخته است.

انجیل به روایت لوقا

فصل   ۱۰

۱  و بعد از این امور، خداوند هفتاد نفر دیگر را نیز تعیین فرموده، ایشان را جفت جفت پیش روی خود به هر شهری و موضعی که خود عزیمت آن داشت، فرستاد.

۲  پس بدیشان گفت، حصاد بسیار است و عمله کم. پس از صاحب حصاد درخواست کنید تا عمله‌هابرای حصاد خود بیرون نماید.

۳  بروید، اینک، من شما را چون بره‌ها در میان گرگان می‌فرستم.

۴  و کیسه و توشهدان و کفشها با خود برمدارید و هیچ‌کس را در راه سلام منمایید،

۵  و در هر خانه‌ای که داخل شوید، اوّل گویید سلام بر این خانه باد.

۶  پس هرگاه ابن الّسلام در آن خانه باشد، سلام شما بر آن قرار گیرد والاّ به سوی شما راجع شود.

۷  و در آن خانه توقّف نمایید و از آنچه دارند بخورید و بیاشامید، زیرا که مزدور مستحّق اجرت خود است و از خانه به خانه نقل مکنید.

۸  و در هر شهری که رفتید و شما را پذیرفتند، از آنچه پیش شما گذارند بخورید.

۹  و مریضان آنجا را شفا دهید و بدیشان گویید ملکوت خدا به شما نزدیک شده است.

۱۰  لیکن در هر شهری که رفتید و شما را قبول نکردند، به کوچه‌های آن شهر بیرون شده بگویید،

۱۱  حتّی خاکی که از شهر شما بر ما نشسته است، بر شما میافشانیم. لیکن این را بدانید که ملکوت خدا به شما نزدیک شده است.

۱۲  و به شما می‌گویم که حالت سدوم در آن روز، از حالت آن شهر سهلتر خواهد بود.

۱۳  وای بر تو ای خورَزین؛ وای بر تو ای بیتصیدا، زیرا اگر معجزاتی که در شما ظاهر شد در صور و صیدون ظاهر می‌شد، هرآینه مدّتی در پلاس و خاکستر نشسته، توبه می‌کردند.

۱۴  لیکن حالت صور و صیدون در روز جزا، از حال شما آسانتر خواهد بود.

۱۵  و تو ای کفرناحوم که سر به آسمان افراشتهای، تا به جهنّم سرنگون خواهی شد.

۱۶  آنکه شما را شنود، مرا شنیده و کسی که شما را حقیر شمارد، مرا حقیر شمرده و هر که مرا حقیر شمارد، فرستنده مرا حقیر شمرده باشد.

۱۷  پس آن هفتاد نفر با خرّمی برگشته، گفتند، ای خداوند، دیوها هم به اسم تو اطاعت ما می‌کنند.

۱۸  بدیشان گفت، من شیطان را دیدم که چون برق از آسمان می‌افتد.

۱۹  اینک، شما را قوّت می‌بخشم که ماران و عقربها و تمامی قوّت دشمن را پایمال کنید و چیزی به شما ضرر هرگز نخواهد رسانید.

۲۰  ولی از این شادی مکنید که ارواح اطاعت شما می‌کنند بلکه بیشتر شاد باشید که نامهای شما در آسمان مرقوم است.

۲۱  در همان ساعت، عیسی در روح وجد نموده گفت، ای پدر مالک آسمان و زمین، تو را سپاس می‌کنم که این امور را از دانایان و خردمندان مخفی داشتی و بر کودکان مکشوف ساختی. بلی ای پدر، چونکه همچنین منظور نظر تو افتاد.

۲۲  و به سوی شاگردان خود توجّه نموده گفت، همه‌چیز را پدر به من سپرده است. و هیچ‌کس نمی‌شناسد که پسر کیست، جز پدر و نه که پدر کیست، غیر از پسر و هر که پسر بخواهد برای او مکشوف سازد.

۲۳  و در خلوت به شاگردان خود التفات فرموده، گفت، خوشابحال چشمانی که آنچه شما می‌بینید، می‌بینند.

۲۴  زیرا به شما می‌گویم بسا انبیا و پادشاهان می‌خواستند آنچه شما می‌بینید، بنگرند و ندیدند و آنچه شما می‌شنوید، بشنوند و نشنیدند.

۲۵  ناگاه یکی از فقها برخاسته، از روی امتحان به وی گفت، ای استاد چه کنم تا وارث حیات جاودانی گردم؟

۲۶  به وی گفت، در تورات چه نوشته شده است و چگونه می‌خوانی؟

۲۷  جواب داده، گفت، اینکه خداوند خدای خود را به تمام دل و تمام نفس و تمام توانایی و تمام فکر خود محبّت نما و همسایهٔ خود را مثل نفس خود.

۲۸  گفت، نیکو جواب گفتی. چنین بکن که خواهی زیست.

۲۹  لیکن او چون خواست خود را عادل نماید، به عیسی گفت، و همسایهٔ من کیست؟

۳۰  عیسی در جواب وی گفت، مردی که از اورشلیم به سوی اریحا می‌رفت، به دستهای دزدان افتاد و او را برهنه کرده، مجروح ساختند و او را نیم مرده واگذارده، برفتند.

۳۱  اتّفاقاً کاهنی از آن راه می‌آمد، چون او را بدید از کناره دیگر رفت.

۳۲  همچنین شخصی لاوی نیز از آنجا عبور کرده، نزدیک آمد و بر او نگریسته از کناره دیگر برفت.

۳۳  لیکن شخصی سامری که مسافر بود، نزد وی آمده، چون او را بدید، دلش بر وی بسوخت.

۳۴  پس پیش آمده، بر زخمهای او روغن و شراب ریخته، آنها را بست واو را بر مرکب خود سوار کرده، به کاروانسرایی رسانید و خدمت او کرد.

۳۵  بامدادان چون روانه می‌شد، دو دینار درآورده، به سرایدار داد و بدو گفت این شخص را متوجّه باش و آنچه بیش از این خرج کنی، در حین مراجعت به تو دهم.

۳۶  پس به نظر تو کدام یک از این سه نفر همسایه بود با آن شخص که به دست دزدان افتاد؟

۳۷  گفت، آنکه بر او رحمت کرد. عیسی وی را گفت، برو و تو نیز همچنان کن.

۳۸  و هنگامی که می‌رفتند، او وارد بلدی شد و زنی که مرتاه نام داشت، او را به خانهٔ خود پذیرفت.

۳۹  و او را خواهری مریم نام بود که نزد پایهای عیسی نشسته، کلام او را می‌شنید.

۴۰  امّا مرتاه بجهت زیادتی خدمت مضطرب می‌بود. پس نزدیک آمده، گفت، ای خداوند، آیا تو را باکی نیست که خواهرم مرا واگذارد که تنها خدمت کنم؟ او را بفرما تا مرا یاری کند.

۴۱  عیسی در جواب وی گفت، ای مرتاه، ای مرتاه، تو در چیزهای بسیار اندیشه و اضطراب داری.

۴۲  لیکن یک چیز لازم است و مریم آن نصیب خوب را اختیار کرده است که از او گرفته نخواهد شد.