Carpets in Göreme, Turkey

ث) سؤال درباره ‌ی اقتدار عیسی (۲۰:‏‌۱-‏۸)

۲۰:‏‌۱-‏۲ عجب تصویری است! بزرگترین معلم تاریخ در سایه‌ی هیكل خبر خوش را اعلان می‌كند، و رهبران اسرائیل بی‌شرمانه اقتدار او را زیر سؤال می‌برند. در نظر آنها عیسی یك نجار گستاخ بود. او تحصیلات رسمی نگذرانده بود، و نه مدارج آكادمیك داشت و نه نامه‌ای از سوی یك مقام مذهبی رسمی. او چه صلاحیتی داشت؟ چه كسی بدو قدرت تعلیم به دیگران و تطهیر هیكل را داده بود؟ آنها می‌خواستند بدانند!

۲۰:‏‌۳-‏۸ عیسی با طرح سؤالی به پرسش آنان جواب داد، اگر آنها به درستی پاسخ می‌گفتند، به جواب سؤال خود نیز می‌رسیدند. آیا تعمید یحیی از خدا بود، و یا اینكه فقط از سوی یك قدرت انسانی؟ آنها در دامی گرفتار شده‌بود. اگر اقرار می‌نمودند كه یحیی با مسح الهی موعظه می‌نمود، پس چرا توبه ننموده و به مسیحی كه او اعلان نمود ایمان نیاوردند؟ اما اگر می‌گفتند كه یحیی تنها یك واعظ دوره‌گرد بود، آنگاه خشم همگان بر آنها بر می‌افروخت، چرا كه همگی یحیی را نبی خدا می‌پنداشتند. از این رو گفتند:‏ ”ما نمی‌دانیم كه یحیی از كجا این قدرت را یافته بود.“ عیسی گفت:‏ ”خوب، در این صورت، من هم نمی‌گویم كه با قدرت چه كسی تعلیم می‌دهم.“ اگر نمی‌توانستند قدرت یحیی را زیر سؤال ببرند، پس چرا اقتدار كسی كه از یحیی هم بزرگتر بود را زیر سؤال بردند؟ این عبارت نشان می‌دهد كه عامل ضروری در تعلیم كلام خدا این است كه تعلیم از روح‌القدس پر باشد. هر كس كه این عطا را داشته باشد می‌تواند بر كسانی كه به درجات، افتخارات و مقام انسانی خود می‌بالند غلبه نماید.

دیپلم‌تان را از كجا گرفته‌اید؟ چه كسی شما را منصوب نموده است؟ " این سؤالات قدیمی كه شاید همه از روی حسادت و خودخواهی باشد، هنوز نیز متداول است. شایستگی واعظان موفقی كه حتی از مقابل دانشكده‌های الهیات و یا چنین مكان‌هایی عبور نكرده‌اند و یا اعتبار حكم انتصاب آنها همیشه زیر سؤال می‌رود.

ج) حكایت باغبان ‌های شریر (۲۰:‏‌۹-‏۱۸)

۲۰:‏‌۹-‏۱۲ اندوه دل خدا بر امت اسرائیل باری دیگر در حكایت شرح داده می‌شود. خدا شخصی است كه تاكستانی (اسرائیل) غرس كرد و آن را به باغبانان (رهبران ملت اسرائیل؛ ر.ک اشعیا ۵:‏‌۱-‏۷) سپرد. او غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا از میوه‌ی باغ خود به آنها بسپارند. این غلامان همان انبیای خدا بودند، همچون اشعیا و یحیی تعمید‌دهنده كه اسرائیل را به توبه و ایمان دعوت كردند. اما حاكمان اسرائیل هر یك به نحوی بر انبیا جفا رسانیدند.

۲۰:‏‌۱۳ سرانجام خدا پسر حبیب خود را فرستاد با این امید كه او را احترام خواهند نمود. (البته گرچه خدا می‌دانست كه مسیح را طرد خواهند نمود.) توجه نمایید كه مسیح خود را از تمام دیگر انبیا متمایز می‌سازد. آنها غلامان بودند، و او پسر است. ۱۴:‏۲۰ باغبانان مثل گذشته خواستند تا وارث را نیز از سر راه بردارند، آنها می‌خواستند رهبری و تعلیم قوم را به انحصار خود درآوردند، تا میراث از آن ما گردد.“ آنها مقام مذهبی خود را به عیسی تسلیم نمی‌كردند. اگر او را می‌كشتند، دیگر قدرتی با آنها به رقابت بر نمی‌خواست البته به گمان خود.

۲۰:‏‌۱۴ در حال او را از باغ بیرون افكنده، كشتند. در این لحظه عیسی از شنوندگان یهودی خود پرسید، پس صاحب باغ با این باغبانان ظالم چه خواهد كرد؟ در متی می‌خوانیم كه رئیس كاهنان و مشایخ جواب دادند او آنها را خواهد كشت و با بیان این مطلب خود را محكوم نمودند (متی ۲۱:‏‌۴۱). در اینجا خود خداوند پاسخ می‌دهد ”او خواهد آمد و باغبانان را هلاك كرده و باغ را به دیگران خواهد سپرد.“ این عبارت بدان معنا است كه یهودیانی كه مسیح را طرد كردند نابود شده و خدا این افتخار را به دیگران می‌بخشد. احتمالاً دیگران اشاره‌ای است به غیریهودیان و یا اسرائیلی كه در ایام آخر ایمان می‌آورند. یهودیان با این سخن عقب نشستند. آنها گفتند:‏ ”حاشا.“ خداوند با نقل مزمور ۱۱۸:‏‌۲۲ این پیشگویی را تائید نمود. معماران یهودی آن سنگ، مسیح را رد كردند. آنها در برنامه‌ی خود جایی برای او نداشتند. اما خدا او را سر زاویه خواهد گذاشت، سنگی كه وجودش لازم و ضروری است، و با این كار برترین و والاترین جایگاه را به او عطا نمود.

۲۰:‏‌۱۸ آیه‌ی ۱۸ بیانگر دو بازگشت مسیح است. ظهور اولیه‌ی او در سنگی كه روی زمین گذاشته می‌شود به تصویر كشیده شده‌است، انسان‌ها به خاطر فروتنی و خوار بودن آن لغزش خوردند، و با رد كردن او خرد شدند. در قسمت دوم آیه می‌خوانیم كه سنگ از آسمان فرود خواهد آمد و بی‌ایمانان را نرم خواهد كرد.

ح) پرداخت مالیات به قیصر و به خدا ( ۲۰ :‏‌ ۱۹ -‏ ۲۶ )

۲۰:‏‌۱۹-‏۲۰ رئیس كاهنان و كاتبان دریافتند كه عیسی درباره‌ی ایشان سخن می‌گوید، از این رو انگیزه‌ی به دام انداختن او در آنها بیشتر شد و از این رو مراقب او بودند. آنها جاسوسان فرستادند تا سخنی از او بشنوند كه بتوانند او را دستگیر نموده به دست والی رومی بسپارند. این جاسوسان ابتدا او را تمجید نمودند كه به خدا وفادار است و از انسانی نمی‌هراسد به این امید كه او به علیه قیصر سخن گوید.

۲۰:‏‌۲۱-‏۲۲ سپس از او پرسیدند كه آیا برای یك یهودی جایز است كه جزیه به قیصر بدهد. اگر عیسی می‌گفت نه، او را به خیانت محكوم كرده و برای محاكمه به مقامات رومی می‌سپردند. اگر می‌گفت بله، طرفداران هیرودیس (و گروه بسیاری از یهودیان) را به خاطر این موضوع به خشم می‌آورد.

۲۰:‏‌۲۳-‏۲۴ عیسی به این توطئه پی برد. او از آنها دیناری خواست، او خود حتی یك دینار هم نداشت. این حقیقت كه آنها دینار داشتند و از این سكه‌ها استفاده می‌كردند بیانگر اسارت آنها در چنگال یك قدرت غیریهودی بود. عیسی پرسید:‏ ”صورت و رقم این سكه را كیست؟“ آنها در جواب گفتند از آن قیصر.

۲۰:‏‌۲۵-‏۲۶ سپس عیسی با این فرمان آنها را خاموش گردانید، ”پس مال قیصر را به قیصر رد كنید و مال خدا را به خدا.“ به نظر می‌رسید كه آنها بیشتر به منافع قیصر می‌اندیشیدند تا اینكه نفع خدا را طالب باشند. ”پول به قیصر تعلق دارد و شما متعلق به خدا هستید. بگذارید سكه از آن دنیا باشد، اما مخلوقات از آن خدا باشند.“ سهل است كه انسان به مسایل كوچك زندگی بپردازد، اما مسایل اساسی زندگی را نادیده انگارد. و نیز بسیار سهل است كه قرض‌های خود را بپردازیم اما آنچه از آن خداست را به او ندهیم.

خ) صدوقیان و معمای قیامت ( ۲۰ :‏‌ ۲۷ -‏ ۴۴ )

۲۰:‏‌۲۷ از آنجا كه طرح سؤال سیاسی در به دام انداختن عیسی ناكام ماند، برخی از صدوقیان با طرح سؤالی الهیاتی نزد او آمدند. آنها منكر قیامت از مردگان بودند، از این رو با تصویری بسیار افراطی خواستند آموزه‌ی قیامت را مسخره جلوه دهند.

۲۰:‏‌۲۸-‏۳۲ آنها به عیسی یادآوری نمودند كه تورات موسی مقرر كرده است كه مرد مجرد با بیوه‌ی برادر خود ازدواج نماید تا هم نامش از اسرائیل محو نشود و هم اینكه اموال او را حفظ نماید (تثنیه ۲۵:‏‌۵). بر طبق داستان آنها، زنی به ترتیب با هفت برادر ازدواج نمود. هنگامی كه هفتمین برادر نیز مرد، او هنوز بی‌اولاد بود. سپس او نیز بمرد. ”پس در قیامت، زن كدام یك از ایشان خواهد بود؟“ این همان چیزی بود كه آنها می‌خواستند بدانند. آنها به‌گمان خود با طرح چنین سؤال بی‌جوابی بسیار زیرك بودند.

۲۰:‏‌۳۴ عیسی پاسخ داد كه ارتباط زناشویی تنها متعلق به این زندگی است، و در آسمان تداوم نخواهد یافت. البته مقصود او این نبود كه همسران یكدیگر را در آسمان نخواهد شناخت بلكه رابطه‌ی آنها بر مبنایی دیگر استوار خواهد بود.

۲۰:‏‌۳۵ مقصود از عبارت ”آنانی كه مستحق رسیدن به آن عالم“ هستند، این نیست كه هر شخص مستحق آسمان است. تنها شایستگی‌ای كه گناهكاران می‌توانند داشته باشند شایستگی خداوند عیسی مسیح است. مستحقان كسانی هستند كه برخود قضاوت می‌كنند، بر مسیح شهادت می‌دهند و تمام نیكویی‌هائی كه در مسیح است را از آن خود می‌كنند. عبارت قیامت از مردگان تنها به قیامت ایمانداران اشاره می‌كند. این عبارت به طور تحت‌الفظی به معنای برخاستن از میان مردگان است (برگرفته از عبارت یونانی). باور قیامت همگان از مردگان اعم از نجات‌یافته و نجات‌نیافته در یك زمان واحد در کتاب‌مقدس یافت نمی‌شود.

۲۰:‏‌۳۶ برتری وضعیت پس از مرگ بیشتر در آیه‌ی ۳۶ توصیف شده‌است. دیگر مرگ نخواهد بود و انسان‌ها مثل فرشتگان خواهند بود. و همچنین آنها در مقام پسران خدا ظاهر خواهند شد. البته ایمانداران اكنون نیز فرزندان خدا هستند، اما این امر جنبه‌ی ظاهری ندارد. آنها در آسمان آشكارا در مقام فرزندان خدا ظاهر خواهند شد. شراكت آنها در قیامت اول تحقق این امر است. ”می‌دانیم كه چون او ظاهر شود، مانند او خواهیم بود زیرا او را چنانكه هست خواهیم دید“ (۱-‏یوحنا ۳:‏‌۲). ”چون مسیح كه زندگی است ظاهر شود، آنگاه شما هم با وی در جلال ظاهر خواهید شد“ (كولسیان ۳:‏‌۴).

۲۰:‏‌۳۷-‏۳۸ عیسی برای اثبات قیامت، به خروج ۳:‏‌۶ اشاره می‌كند، جائی كه موسی خداوند را خدای ابراهیم، اسحاق و یعقوب نامید. حال اگر صدوقیان لحظاتی تفكر می‌كردند، پی می‌بردند كه (۱) خدا، خدای مردگان نیست بلكه خدای زندگان است. (۲) ابراهیم، اسحاق و یعقوب همه مرده بودند. پس خدا باید آنها را زنده می‌گردانید. خداوند نگفت ”من خدای ابراهیم بودم...“ بلكه ”هستم.“ ماهیت خدا به عنوان خدائی زنده قیامت را ایجاب می‌كند.

۲۰:‏‌۳۹-‏۴۴ برخی از كاتبان ناگزیر این استدلال قوی را تائید نمودند. اما سخنان عیسی هنوز پایان نیافته بود، باری دیگر او به كلام خدا توسل جست. در مزمور ۱۱۰:‏‌۱ داود مسیح را خداوند خود نامید. یهودیان عمدتاً بر این عقیده كه مسیح پسر داود است اتفاق نظر داشتند. چگونه او می‌توانست در یك زمان واحد هم خداوند داود باشد و هم از سوئی دیگر پسر داود باشد؟ عیسی خداوند خود پاسخ آن سؤال بود. او در عین حال هم پسر انسان از نسل داود بود و هم خالق داود. اما همه‌ی آنها چشمان خود را بر این حقیقت بسته بودند.

د) هشدار به كاتبان ( ۲۰ :‏‌ ۴۵ -‏ ۴۷ )

سپس عیسی به طور علنی به مردم در برابر كاتبان هشدار داد. آنها لباس دراز پوشیده خود را پرهیزكار جلوه می‌دادند. آنها دوست داشتند هنگامی كه از بازارها عبور می‌كنند با القابی خاص از دیگران متمایز باشند. آنها در كنایس و ضیافت‌ها در پی این بودند كه صدر مجلس را به خود اختصاص دهند. اما پس‌انداز بیوه‌زنان بی‌دفاع را به یغما می‌بردند. و با نمازهای طولانی شرارت خود را از نظرها مخفی می‌كردند. این ریاكاری به شدت هر چه بیشتر مجازات خواهد شد.

فصل   ۲۰

۱  روزی از آن روزها واقع شد هنگامی که او قوم را در هیکل تعلیم و بشارت می‌داد که رؤسای کهنه و کاتبان با مشایخ آمده،

۲  به وی گفتند، به ما بگو که به چه قدرت این کارها را می‌کنی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟

۳  در جواب ایشان گفت، من نیز از شما چیزی می‌پرسم. به من بگویید.

۴  تعمید یحیی از آسمان بود یا از مردم؟

۵  ایشان با خود اندیشیده، گفتند که اگر گوییم از آسمان، هرآینه گوید چرا به او ایمان نیاوردید؟

۶  و اگر گوییم از انسان، تمامی قوم ما را سنگسار کنند زیرا یقین می‌دارند که یحیی نبی است.

۷  پس جواب دادند که نمی‌دانیم از کجا بود.

۸  عیسی به ایشان گفت، من نیز شما را نمی‌گویم که این کارها را به چه قدرت بجا می‌آورم.

۹  و این مَثَل را به مردم گفتن گرفت که شخصی تاکستانی غرس کرد و به باغبانانش سپرده، مدّت مدیدی سفر کرد.

۱۰  و در موسم، غلامی نزد باغبانان فرستاد تا از میوهٔ باغ بدو سپارند. امّا باغبانان او را زده، تهیدست بازگردانیدند.

۱۱  پس غلامی دیگر روانه نمود. او را نیز تازیانه زده، و بی‌حرمت کرده، تهیدست بازگردانیدند.

۱۲  و باز سومی فرستاد. او را نیز مجروح ساخته، بیرون افکندند.

۱۳  آنگاه صاحب باغ گفت، چه کنم؟ پسر حبیب خود را می‌فرستم شاید چون او رابینند احترام خواهند نمود.

۱۴  امّا چون باغبانان او را دیدند، با خود تفکّرکنان گفتند، این وارث می‌باشد، بیایید او را بکشیم تا میراث از آنِ ما گردد.

۱۵  در حال او را از باغ بیرون افکنده، کشتند. پس صاحب باغ بدیشان چه خواهد کرد؟

۱۶  او خواهد آمد و باغبانان را هلاک کرده، باغ را به دیگران خواهد سپرد. پس چون شنیدند گفتند، حاشا.

۱۷  به ایشان نظر افکنده، گفت، پس معنی این نوشته چیست، سنگی را که معماران ردّ کردند، همان سر زاویه شده است؟

۱۸  و هر که بر آن سنگ افتد خُرد شود، امّا اگر آن بر کسی بیفتد او را نرم خواهد ساخت؟

۱۹  آنگاه رؤسای کهنه و کاتبان خواستند که در همان ساعت او را گرفتار کنند، لیکن از قوم ترسیدند زیرا که دانستند که این مثل را دربارهٔ ایشان زده بود.

۲۰  و مراقب او بوده، جاسوسان فرستادند که خود را صالح می‌نمودند تا سخنی از او گرفته، او را به حکم و قدرت والی بسپارند.

۲۱  پس از او سؤال نموده، گفتند، ای استاد می‌دانیم که تو به راستی سخن می‌رانی و تعلیم می‌دهی و از کسی روداری نمی‌کنی، بلکه طریق خدا را به صدق می‌آموزی.

۲۲  آیا بر ما جایز هست که جزیه به قیصر بدهیم یا نه؟

۲۳  او چون مکر ایشان را درک کرد، بدیشان گفت، مرا برای چه امتحان می‌کنید؟

۲۴  دیناری به من نشان دهید. صورت و رقمش از کیست؟ ایشان در جواب گفتند، ازقیصر است.

۲۵  او به ایشان گفت، پس مال قیصر را به قیصر ردّ کنید و مال خدا را به خدا.

۲۶  پس چون نتوانستند او را به سخنی در نظر مردم ملزم سازند، از جواب او در عجب شده، ساکت ماندند.

۲۷  و بعضی از صدّوقیان که منکر قیامت هستند، پیش آمده، از وی سؤال کرده،

۲۸  گفتند، ای استاد، موسی برای ما نوشته است که اگر کسی را برادری که زن داشته باشد بمیرد و بی‌اولاد فوت شود، باید برادرش آن زن را بگیرد تا برای برادر خود نسلی آورد.

۲۹  پس هفت برادر بودند که اوّلی زن گرفته، اولاد ناآورده، فوت شد.

۳۰  بعد دوّمین آن زن را گرفته، او نیز بی‌اولاد بمرد.

۳۱  پس سومین او را گرفت و همچنین تا هفتمین و همه فرزند ناآورده، مردند.

۳۲  و بعد از همه، آن زن نیز وفات یافت.

۳۳  پس در قیامت، زن کدام یک از ایشان خواهد بود، زیرا که هر هفت او را داشتند؟

۳۴  عیسی در جواب ایشان گفت، ابنای این عالم نکاح می‌کنند و نکاح کرده می‌شوند.

۳۵  لیکن آنانی که مستحّق رسیدن به آن عالم و به قیامت از مردگان شوند، نه نکاح می‌کنند و نه نکاح کرده می‌شوند.

۳۶  زیرا ممکن نیست که دیگر بمیرند از آن جهت که مثل فرشتگان و پسران خدا می‌باشند، چونکه پسران قیامت هستند.

۳۷  و امّا اینکه مردگان برمی‌خیزند، موسی نیز در ذکر بوته نشان داد، چنانکه خداوند را خدای ابراهیم و خدای اسحاق و خدای یعقوب خواند.

۳۸  و حالآنکه خدای مردگان نیست بلکه خدای زندگان است. زیرا همه نزد او زنده هستند.

۳۹  پس بعضی از کاتبان در جواب گفتند، ای استاد، نیکو گفتی.

۴۰  و بعد از آن هیچ‌کس جرأت آن نداشت که از وی سؤالی کند.

۴۱  پس به ایشان گفت، چگونه می‌گویند که مسیح پسر داود است

۴۲  و خود داود در کتاب زبور می‌گوید، خداوند به خداوند من گفت به دست راست من بنشین

۴۳  تا دشمنان تو را پای‌انداز تو سازم؟

۴۴  پس چون داود او را خداوند می‌خواند، چگونه پسر او می‌باشد؟

۴۵  و چون تمامی قوم می‌شنیدند، به شاگردان خود گفت،

۴۶  بپرهیزید از کاتبانی که خرامیدن در لباس دراز را می‌پسندند و سلام در بازارها و صدر کنایس و بالا نشستن در ضیافت‌ها را دوست می‌دارند.

۴۷  و خانه‌های بیوه زنان را می‌بلعند و نماز را به ریاکاری طول می‌دهند. اینها عذاب شدیدتر خواهند یافت.