انجیل به روایت لوقا
فصل ۶
۱ و واقع شد در سَبَّتِ دوّمِ اوّلین که او از میان کشتزارها میگذشت و شاگردانش خوشهها میچیدند و به کف مالیده میخوردند.
۲ و بعضی از فریسیان بدیشان گفتند، چرا کاری میکنید که کردن آن در سَبَّت جایز نیست.
۳ عیسی در جواب ایشان گفت، آیا نخواندهاید آنچه داود و رفقایش کردند در وقتی که گرسنه بودند،
۴ که چگونه به خانهٔ خدا درآمده، نان تَقْدِمه را گرفته بخورد و به رفقای خود نیز داد که خوردن آن جز به کَهَنه روا نیست؟
۵ پس بدیشان گفت، پسر انسان مالک روز سَبَّت نیز هست.
۶ و در سَبَّت دیگر به کنیسه درآمده تعلیم میداد و در آنجا مردی بود که دست راستش خشک بود.
۷ و کاتبان و فریسیان چشم بر او میداشتند که شاید در سَبَّت شفا دهد تا شکایتی بر او یابند.
۸ او خیالات ایشان را درک نموده، بدان مرد دست خشک گفت، برخیز و در میان بایست. در حال برخاسته بایستاد.
۹ عیسی بدیشان گفت، از شما چیزی میپرسم که در روز سَبَّت کدام رواست، نیکویی کردن یا بدی؟ رهانیدن جان یا هلاک کردن؟
۱۰ پس چشم خودرا بر جمیع ایشان گردانیده، بدو گفت، دست خود را دراز کن. او چنان کرد و فوراً دستش مثل دست دیگر صحیح گشت.
۱۱ امّا ایشان از حماقت پر گشته به یکدیگر میگفتند که با عیسی چه کنیم؟
۱۲ و در آن روزها برفراز کوه برآمد تا عبادت کند وآن شب را در عبادت خدا به صبح آورد.
۱۳ و چون روز شد، شاگردان خود را پیش طلبیده دوازده نفر از ایشان را انتخاب کرده، ایشان را نیز رسول خواند.
۱۴ یعنی شمعون که او را پطرس نیز نام نهاد و برادرش اندریاس، یعقوب و یوحنا، فیلپّس و برتولما،
۱۵ متّی و توما، یعقوب ابن حَلْفی و شمعون معروف به غیورْ.
۱۶ یهودا برادر یعقوب و یهودای اسخریوطی که تسلیم کننده وی بود.
۱۷ و با ایشان به زیر آمده، بر جای هموار بایستاد و جمعی از شاگردان وی و گروهی بسیار از قوم، از تمام یهودیّه و اورشلیم و کناره دریای صور و صیدون آمدند تا کلام او را بشنوند و از امراض خود شفا یابند.
۱۸ و کسانی که از ارواح پلید معذّب بودند، شفا یافتند
۱۹ و تمام آن گروه میخواستند او را لمس کنند زیرا قوّتی از ویصادر شده، همه را صحّت میبخشید.
۲۰ پس نظر خود را به شاگردان خویش افکنده، گفت، خوشابحال شما ای مساکین زیرا ملکوت خدا از آن شما است.
۲۱ خوشابحال شما که اکنون گرسنهاید، زیرا که سیر خواهید شد. خوشابحال شما که الحال گریانید، زیرا خواهید خندید.
۲۲ خوشابحال شما وقتی که مردم بخاطر پسر انسان از شما نفرت گیرند و شما را از خود جدا سازند و دشنام دهند و نام شما را مثل شریر بیرون کنند.
۲۳ در آن روز شاد باشید و وجد نمایید زیرا اینک، اجر شما در آسمان عظیم میباشد، زیرا که به همینطور پدران ایشان با انبیا سلوک نمودند.
۲۴ لیکن وای بر شما ای دولتمندان زیرا که تسلّی خود را یافتهاید.
۲۵ وای بر شما ای سیرشدگان، زیرا گرسنه خواهید شد. وای بر شما که الآن خندانید زیرا که ماتم و گریه خواهید کرد.
۲۶ وای بر شما وقتی که جمیع مردم شما را تحسین کنند، زیرا همچنین پدران ایشان با انبیای کَذَبه کردند.
۲۷ لیکن ای شنوندگان شما را میگویم دشمنان خود را دوست دارید و با کسانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید.
۲۸ و هر که شما را لعن کند، برای او برکت بطلبید و برای هرکه با شما کینه دارد، دعای خیر کنید.
۲۹ و هرکه بر رخسار تو زَنَد، دیگری را نیز به سوی او بگردان و کسی که ردای تو را بگیرد، قبا را نیز از او مضایقه مکن.
۳۰ هرکه از تو سؤال کند بدو بده و هر که مال تو را گیرد از وی باز مخواه.
۳۱ و چنانکه میخواهید مردم با شما عمل کنند، شما نیز به همانطور با ایشان سلوک نمایید.
۳۲ زیرا اگر محبّان خود را محبّت نمایید، شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران هم محبّان خود را محبّت مینمایند.
۳۳ و اگر احسان کنید با هر که به شما احسان کند، چه فضیلت دارید؟ چونکه گناهکاران نیز چنین میکنند.
۳۴ و اگر قرض دهید به آنانی که امید بازگرفتن از ایشان دارید، شما را چه فضیلت است؟ زیرا گناهکاران نیز به گناهکاران قرض میدهند تا از ایشان عوض گیرند.
۳۵ بلکه دشمنان خود را محبّت نمایید و احسان کنید و بدون امیدِ عوض، قرض دهید زیرا که اجر شما عظیم خواهد بود و پسران حضرتاعلیٰ خواهید بود چونکه او با ناسپاسان و بدکاران مهربان است.
۳۶ پس رحیم باشید چنانکه پدر شما نیز رحیم است.
۳۷ داوری مکنید تا بر شما داوری نشود و حکم مکنید تا بر شما حکم نشود و عفو کنید تا آمرزیده شوید.
۳۸ بدهید تا به شما داده شود. زیرا پیمانه نیکوی افشرده و جنبانیده و لبریز شده را در دامن شما خواهند گذارد. زیرا که به همان پیمانهای که میپیمایید برای شما پیموده خواهد شد.
۳۹ پس برای ایشان مَثَلی زد که آیا میتواندکور، کور را راهنمایی کند؟ آیا هر دو در حفرهای نمیافتند؟
۴۰ شاگرد از معلّم خویش بهتر نیست لیکن هر که کامل شده باشد، مثل استاد خود بُوَد.
۴۱ و چرا خسی را که در چشم برادر تو است میبینی و چوبی را که در چشم خود داری نمییابی؟
۴۲ و چگونه بتوانی برادر خود را گویی ای برادر اجازت ده تا خس را از چشم تو برآورم و چوبی را که در چشم خود داری نمیبینی؟ ای ریاکار اوّل چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیکو خواهی دید تا خس را از چشم برادر خود برآوری.
۴۳ زیرا هیچ درخت نیکو میوهٔ بد بار نمیآورد و نه درخت بد، میوهٔ نیکو آورد.
۴۴ زیرا که هر درخت از میوهاش شناخته میشود. از خار انجیر را نمییابند و از بوته، انگور را نمیچینند.
۴۵ آدم نیکو از خزینه خوب دل خود، چیز نیکو برمیآورد و شخص شریر از خزینه بد دل خویش، چیز بد بیرون میآورد. زیرا که از زیادتی دل زبان سخن میگوید.
۴۶ و چون است که مرا خداوندا خداوندا میگویید و آنچه میگویم به عمل نمیآورید.
۴۷ هر که نزد من آید و سخنان مرا شنود و آنها را بجا آورد، شما را نشان میدهم که به چه کسمشابهت دارد.
۴۸ مثل شخصی است که خانهای میساخت و زمین را کنده، گود نمود و بنیادش را بر سنگ نهاد. پس چون سیلاب آمده، سیل بر آن خانه زور آورد، نتوانست آن را جنبش دهد زیرا که بر سنگ بنا شده بود.
۴۹ لیکن هر که شنید و عمل نیاورد، مانند شخصی است که خانهای بر روی زمین بیبنیاد بنا کرد که چون سیل بر آن صدمه زد، فوراً افتاد و خرابی آن خانه عظیم بود.
ث) انسان مالك روز سبّت است ( ۶ : ۱ - ۱۱ )
۶:۱-۲ اكنون وقایع مربوط به سبت را پیش رو داریم تا ببینیم كه مخالفت فزایندهی رهبران مذهبی داشت به اوج میرسید. اولین واقعه در “سبت دوم اولین” (ترجمهی تحتالفظی) رخ داد. این رویداد چنین شرح داده شدهاست: سبت اول، اولین پس از پسح. دومین پس از آن بود. در دومین سبت پس از اولین، خداوند و شاگردان وی از میان كشتزارها میگذشتند. شاگردان كمی گندم چیدند، دانههای آن را به كف دست خود مالیده، میخوردند. فریسیان نمیتوانستند به خاطر چیدن گندم منازعه كنند، چرا كه شریعت این اجازه را داده بود (تثنیه ۲۳:۲۵). انتقاد آنها بر سر این بود كه چرا در روز سبت این كار را میكنند. آنها گاهی اوقات چیدن گندم را عمل حصاد و مالیدن دانه را عمل خرمنكوبی مینامیدند.
۶:۳-۵ پاسخ خداوند كه واقعهای از زندگی داود را در آن ذكر میكند، این بود كه حكم سبت هیچگاه عملی ضروری را منع نكرده است. هنگامی كه داود و رفقایش در راه بازگشت بودند و فرار میكردند گرسنه شدند. آنها به خانهی خدا در آمده نان تقدسه را گرفته بخوردند، كه رسم بر آن بود كه فقط كاهنان از آن بخورند. خدا برای داود استثنا قایل شد. در میان اسرائیل گناه بود. پادشاه طرد شدهبود. نمیشد كوركورانه از حكم نان تقدمه اطاعت كرد در حالی كه پادشاه خدا گرسنگی میكشید.
این واقعه نیز مشابه آن بود. مسیح و شاگردانش گرسنه بودند. فریسیان ترجیح میدادند گرسنگی آنها را ببینند، اما شاهد چیدن گندم در روز سبت نباشند. اما پسر انسان مالك روز سبت نیز هست. در وهلهی اول او خود شریعت را عطا كرده بود، و هیچكس بهتر از خود او نمیتوانست معنای روحانی درست آن را تفسیر كرده آن را از سوءتعبیر (درك غلط) نجات دهد.
۶:۶-۸ واقعهی دوم كه در سبت دیگری رخ داد از معالجهای معجزهآسا سخن میگفت. كاتبان و فریسیان با قصد و غرض و با دقت تمام چشم بر عیسی میداشتند تا ببینند شاید در روز سبت مردی كه دستش خشك بود را شفا دهد. آنها با توجه به تجربهی گذشتهی خود و آن چیزی كه از او میدانستند، دلیل خوبی برای ایمان به شفا دادن او داشتند. خداوند آنها را ناامید نكرد. ابتدا او از آن مرد خواست تا در میان جماعت حاضر در كنیسه بایستد. این عمل مهیج توجه همگان را به سوی آنچه رخ میداد معطوف ساخت.
۶:۹ سپس عیسی از منتقدان خود پرسید كه در روز سبت كدام رواست، نیكویی كردن یا بدی. آنها اگر میخواستند جواب درست بدهند، باید میگفتند درست آن است كه در روز سبت خوبی كرد، و بدی كردن جایز نیست. اگر درست آن بود كه نیكویی كند پس شفای آن مرد عملی نیكو محسوب میشد. اگر بدی كردن در روز سبت جایز نبود، پس آنها با توطئه بر قتل خداوند عیسی سبت را میشكستند.
۶:۱۰ از سوی دشمنان هیچ پاسخی شنیده نشد. سپس عیسی به مرد گفت كه دست راست خشكشدهاش را دراز كند. (تنها لوقای طبیب ذكر میكند كه دست راست او خشك بود.) با فرمان عیسی قدرت لازم صادر گردیده به محض اینكه مرد اطاعت نمود، دستش مثل دست دیگر سالم گشت.
۶:۱۱ فریسیان و كاتبان از خشم پرگشتند. آنها میخواستند عیسی را به خاطر شكستن سبت محكوم كنند. هر آنچه عیسی كرد فقط چند كلام سخن و شفای مرد بود. هیچ عملی كه حاكی از زبونی و خواری باشد در كار نبود. با این حال آنان توطئه میچیدند كه چگونه او را “دستگیر كنند.” خدا سبت را به صلاح انسان مقرر كرده بود. هرگاه به درستی درك گردد، روشن میشود كه سبت نه عمل خیری و نه كار واجبی را منع نمیكند.
ج) انتخاب دوازده حواری ( ۶ : ۱۲ - ۱۹ )
۶:۱۲ عیسی پیش از اینكه شاگردان را انتخاب كند شبی را كاملاً در عبادت بسر برد. این موضوع چقدر شتابزدگی ما و مستقل عمل كردن از خدا را نكوهش میكند. لوقا تنها نویسندهی انجیل است كه این شب دعا را ذكر میكند.
۶:۱۳-۱۶ دوازده نفری كه از میان حلقهی وسیع شاگردان انتخاب كرد بدین شرح بودند:
۱. شمعون كه او را پطرس نیز نامیدند، پسر یونا و یكی از مشهورترین رسولان.
۲. برادرش اندریاس. او همان اندریاسی بود كه پطرس را با خداوند آشنا كرد.
۳. یعقوب پسر زبدی. او همان كسی است كه افتخار این را داشت كه با پطرس و یوحنا به كوه تبدیل هیئت رفت. او توسط هیرودیس آغریپاس اول كشته شد.
۴. یوحنا پسر زبدی. عیسی یعقوب و یوحنا را “پسران رعد” نامید. این همان یوحنایی بود كه انجیل و رسالاتی كه به نام خودش است و كتاب مكاشفه را نگاشت.
۵. فیلیپس، اهل بیتصیدا، كسی كه نتنائیل را با عیسی آشنا كرد. البته نباید او را با فیلیپ مبشر در كتاب اعمال اشتباه گرفت.
۶. برتولما، عموماً وی را با نام دیگر نتنائیل میشناسند. نام او فقط در فهرست دوازده حواری ذكر شدهاست.
۷. متی، باجگیر، همچنین به نام لاوی نیز معروف است. او انجیل اول را نگاشت.
۸. توما كه دوقلو نیز نامیده شدهاست. او همان شخصی بود كه گفت تا مدركی مسلم نبیند باور نخواهد خداوند قیام كرده است.
۹. یعقوببنحلقی. او باید همان كسی باشد كه پس از یعقوب، پسر زبدی كه توسط هیرودیس كشته شد عهدهدار مسئولیتی در كلیسای اورشلیم بودهاست .
۱۰. شمعون معروف به غیور. در میان نوشتههای مقدس، اندكی از او گفته شدهاست.
۱۱. یهودا پسر یعقوب. احتمالاً همان كسی است كه رسالهی یعقوب را نگاشته است، غالباً بر این باورند كه همان لبی، معروف به تدی باشد (متی ۱۰:۳؛ مرقس ۳:۱۸).
۱۲. یهودای اسخریوطی. گمان میرود كه او اهل قریوت در یهودا باشد، و با این اوصاف تنها رسولی است كه اهل جلیل نبود. تسلیمكنندهی خداوند كه عیسی او را “پسر هلاكت” نامید.
همگی شاگردان انسانهایی با عقل و خرد و توانایی برجسته نبودند. آنها معرف نمونهای از بشر بودند. چیزی كه آنها را بزرگ كرده بود رابطه و تعهد آنها نسبت به عیسی بود. احتمالاً هنگامی كه نجاتدهنده آنها را برگزید جوانانی بیست ساله بودند. جوانی زمانی است كه انسان بیشترین شور و اشتیاق را در زندگی در خود حس میكند و تعلیمپذیر بوده و تحمل سختی را به خوبی دارد. او تنها دوازده شاگرد انتخاب نمود. او بیشتر به كیفیت توجه داشت تا كمیت. او كه بدانها قدرت و توانایی بخشیده بود، میتوانست آنها را اعزام نموده و توسط فرایند تولد روحانی دنیا را بشارت دهد.
حال كه شاگردان انتخاب شدهبودند، مهم بود كه به طرز عمیق اصول ملكوت خدا بدانها آموزش داده شود. باقیمانده این باب به خلاصهای از نمونهی شخصیت و رفتاری كه شاگردان خداوند عیسی باید داشته باشند، اختصاص یافته است.
۶:۱۷-۱۹ سخنانی كه به دنبال میآید همان موعظهی بالای كوه نیستند (متی ۵:۷). موعظهی بالای كوه بر روی كوه گفته شد، اما این سخنان بر جای هموار. موعظهی بالای كوه در خود فقط خوشا بهحالها را داشت و نه وای، اما این سخنان هر دوی آن را در خود دارد. اختلافات دیگری نیز در واژهها، طول گفتار و تاكید وجود دارد.
توجه نمایید كه پیغام شاگردی پرزحمت هم به گروهی بسیار داده میشود و هم به شاگردان. او خلوص نیت آنها را با بیپرده سخن گفتن آزمود. همانگونه كه شخصی در این باره چنین گفته است: “مسیح ابتدا جمع میسازد و سپس غربال میكند.”
مردم از تمام یهودیه و اورشلیم در جنوب، و از صور و صیدون در شمالغربی، چه یهود و چه غیریهود آمده بودند. مریضان و دیوزدگان (كسانی كه از ارواح پلید معذب بودند) برای اینكه او را لمس كنند فشار میآوردند، آنها میدانستند كه قدرت شفا از او صادر میگردد.
بسیار مهم است كه بدانیم تعالیم نجاتدهنده چقدر انقلابی است. به یاد داشته باشیم كه او در راه صلیب بود. او میمرد، دفن میشد و در روز سوم بر میخواست و به آسمان صعود مینمود. خبر خوش نجات باید به تمام دنیا منتشر میشد. نجات انسانها به شنیدن این پیام بستگی داشت. چگونه به دنیا بشارت داده میشد؟ رهبران مصلحتاندیش این دنیا ارتشی عظیم سامان میدادند، منابع مالی بسیار، منابع غذایی، سرگرمی برای روحیهی بشر، و روابط حسنهی اجتماعی مهیا میكردند.
چ) خوشا بهحال ها و وای به حالها (۶:۲۰-۲۶ )
۶:۲۰ عیسی دوازده شاگرد انتخاب كرد و آنها را فقیر، گرسنه و جفادیده اعزام كرد. آیا میتوان با این وضعیت به دنیا بشارت داد؟ آری، و با هیچ راه دیگری نمیشود! نجاتدهنده با چهار “خوشا بهحال” و چهار “وای به حال” آغاز كرد. “خوشا بهحال شما ای مساكین. ” او نگفت خوشا بهحال فقیران بلكه خوشا بهحال شما كه فقیر هستید. فقر فیالنفسه بركت نیست، بلكه بیشتر لعنت محسوب میشود. عیسی در اینجا از فقری سخن میگوید كه به خاطر او بر شخص عارض میشود. او از كسانی كه به خاطر تنبلی، مصیبت و یا دلایلی كه خودشان مسبب آن هستند سخن نمیگوید. بلكه او از كسانی سخن میگوید كه هدفمندانه فقر را برگزیدهاند تا نجات را به دیگران بشناسانند. و وقتی به این مسأله میاندیشیم، پی میبریم كه تنها روش معقول و مناسب همین است. تصور نمائید كه شاگردان همچون ثروتمندان اعزام میشدند. مردم به امید ثروتمند شدن زیر لوای مسیح میآمدند. شاگردان نمیتوانستند به آنها نقره و طلا وعده دهند. اگر كسی هم میآمد، فقط به خاطر بركت روحانی بود. همچنین اگر شاگردان ثروتمند بودند، آنها بركت اعتماد دائمی بر خداوند و اثبات وفاداری او را از دست میدادند. ملكوت خدا از آن كسانی است كه با مرتفعشدن نیازهای حاضر ارضا میشوند به طوری كه بیش از آن را به خداوند میسپارند.
۶:۲۱ “خوشا بهحال شما كه اكنون گرسنهاید.” باری دیگر منظور از این سخن خیل عظیمی كه از سوءتعذیه رنج میبرند نیست. بلكه مقصود شاگردان عیسی مسیح است كه آگاهانه انكار نفس را در زندگی برگزیدهاند تا نیازهای بشر را تسكین دهند، چه نیازهای جسمی و چه نیازهای روحانی. كسانی كه با غذایی ساده و ارزان كنار میآیند تا اینكه با زیادهرویهای خود دیگران را از انجیل محروم سازند. تمام این انكار نفسها در آینده پاداش خواهد داشت.
“خوشا بهحال شما كه الحال گریانید.” هر اندوهی فیالنفسه مبارك نیست، اندوه كسانی كه نجات نیافتهاند هیچ فایدهای ندارد. در اینجا عیسی از اشكهایی سخن میگوید كه به خاطر او ریخته میشوند. اشك ریختن برای بشر گمراه و تباهشده. اشكهائی كه برای وضعیت نابسامان كلیسا و جدائیهائی كه در آن شكل گرفته ریخته میشود. هر اندوهی كه برای خدمت به خداوند عیسی مسیح متحمل میشود. آنانی كه با اشكها میكارند با ترنم درو خواهند نمود.
۶:۲۲ “خوشا بهحال شما وقتی كه مردم... از شما نفرت گیرند.. شما را از خود جدا سازند و دشنام دهند و نام شما را مثل شریر بیرون كنند.” این بركت برای كسانی كه از گناهان و یا حماقت خود رنج میبرند نیست. بلكه از آن كسانی است كه به خاطر وفاداری به مسیح تحقیر، طرد و سرزنش شدهاند و بدانها افترا زدهاند.
كلید درك مفهوم این خوشا بهحالها در عبارت “به خاطر پسر انسان” یافت میشود. چیزهائی كه به خودی خود لعنت محسوب میشوند، هنگامی كه مشتاقانه برای او تحمل شوند تبدیل به بركت میشوند. اما انگیزه باید محبت به عیسی باشد، وگرنه از جان گذشتهترین قربانیها بیارزش خواهند بود.
۶:۲۳ جفا دیدن به خاطر مسیح موجب شادی عظیم خواهد شد. پیش از هر چیز اجر عظیمی در آسمان به همراه خواهد داشت. و دوم آنكه این كار آنها را با شاهدان وفادار دوران گذشتهی مسیح پیوند میدهد.
این چهار خوشا بهحال شخص ایدهآل را در ملكوت خدا توصیف میكند، شخصی كه از خودگذشتگی میكند، بیپیرایه، با جدیت و با تحمل زندگی میكند.
۶:۲۴ اما، از سویی دیگر، چهار وایبهحالها نمایانگر بیارزشترین افراد در جامعهی جدید مسیح هستند. جای تأسف است كه این اشخاص در دنیای امروز بزرگترین محسوب میشوند! “وای بر شما ای دولتمندان،” در دنیائی كه روزانه هزاران انسان از گرسنگی جان میدهند، و انسانهائی كه از خبر خوش نجات توسط ایمان به مسیح محروم هستند، ثروتاندوزی مسألهی اخلاقی خطیری محسوب میشود. مسیحیانی كه وسوسه میشوند تا گنجها بر زمین بیاندوزند و یا برای روز مبادا احتكار و صرفهجویی میكنند، بهتر است به دقت بر این سخنان خداوند عیسی تفكر نمایند. انجام این كار به معنای زیستن برای دنیای ظلم است. ضمناً این وای به حال دولتمندان به طور قطع ثابت میكند هنگامی كه خداوند در آیهی ۲۰ گفت “خوشا به حال شما ای مساكین” مقصودش مسكینان در روح نبودهاست . در غیر این صورت آیهی ۲۴ نیز باید “وای بر شما از دولتمندان در روح” باشد، و این مفهوم در اینجا مورد بحث نیست. ثروتمندان و كسانی كه در به كار گرفتن ثروت خود در راه غنی ساختن ابدی دیگران قصور ورزیدهاند تنها پاداش خود را همین اكنون دریافت كردهاند، یعنی ارضای خودخواهانهی خواستههای خود در عصر حاضر.
۶:۲۵ “وای بر شما ای سیرشدگان.” این قشر همان ایماندارانی هستند كه در رستورانهای گرانقیمت غذا میخورند، هنگامی كه نوبت به آنها میرسد پس نمیدهند. شعار آنها این است “هیچ چیز برای قوم خدا خوب نیست!” خداوند میگوید آنها در آینده گرسنه خواهند بود، به عبارتی، روزی كه به شاگردان وفادار و از جان گذشته پاداش عطا میشود.
“وای بر شما كه الان خندانید.” این وای برای كسانی است كه زندگیشان چرخهای متداوم از تفریح، سرگرمی و لذتجویی است. اعمال آنها آنچنان است كه گویی زندگی برای بازی و سرگرمی خلق شده و نسبت به وضعیت اندوهبار كسانی كه از عیسی مسیح دورند بیاعتنا هستند. آنانی كه اكنون خندان هستند هنگامی كه به فرصتهای از دست رفته، افراطكاری خودخواهانه و فقر روحانی خود مینگرند ماتم و گریه خواهند كرد.
۶:۲۶ “وای بر شما وقتی كه جمیع مردم شما را تحسین كنند.” چرا؟ زیرا كه آن نشانهی مطمئنی است از اینكه در حیات زیست نمیكنید یا پیغام خدا را وفادارانه اعلام نمیكنید. ذات انجیل رنجاندن خدانشناسان است. آنانی كه دنیا آنها را تحسین میكند همان همسفران انبیا كذبه در عهدعتیق هستند كه برای مردم سخنان خوشایند میگویند، همان چیزهائی كه باب دل مردم دنیاست. این افراد بیشتر دوست دارند موردپسند مردم باشند تا اینكه خدا از آنها خشنود باشد.
ح) سلاح پنهان پسر انسان، محبت ( ۶ : ۲۷ - ۳۸ )
۶:۲۷-۲۹ الف اكنون خداوند عیسی از راز سلاح اسرارآمیز تسلیحات خدا پرده بر میدارد-سلاح محبت. این یكی از مؤثرترین سلاحها در بشارت دنیا خواهد بود. با این حال، هنگامی كه او از محبت سخن میگوید، مقصودش احساس انسانی كه از نام آن به دست میدهد نیست. این یك محبت فوق طبیعی است. تنها كسانی كه از سر نو مولود گشتهاند میتوانند آن را درک نمایند یا آن را به نمایش بگذارند، اما برای کسانی که از حضور روحالقدس محرومند كاملاً غیرممكن است. یك قاتل فرزندان خود را دوست دارد، اما این آن محبتی كه مسیح میگوید نیست. این محبت انسانی است، اما آن محبت الهی است. اولی فقط مستلزم زندگی طبیعی است، دومی فقط به زندگی روحانی نیاز دارد. اولی عمدتاً موضوعی است كه به احساس مربوط میشود، دومی بیشتر به اراده مربوط میشود. هر كسی میتواند دوست خود را محبت كند، اما محبت كردن دشمنان قدرت فوق طبیعی میطلبد. و آن محبت (agape) عهدجدید است، به معنای نیكویی كردن به كسانی كه از شما متنفر هستند، بركت طلبیدن برای لعنكنندگان، دعا كردن برای كسانی كه از شما كینه دارند، و همیشه و هر زمان رخسار دیگر را به سوی آنان نگاه داشتن است.
اف. بی. مایر (F. B. Meyer) این موضوع را چنین شرح میدهد:
محبت به عمیقترین شكل آن لازمهی مسیحیت است. در حالی كه دیگران رفقای خود را دوست دارند، ما دشمنان خود را دوست بداریم، اینكه باران و شعاع آفتاب بر عادلان و ناعادلان به یكسان فرود بیاید، در حالی كه دیگران فقط به افراد خوشایند و جذاب خدمت میكنند، ما به انسانهای معمولی و منفور خدمت كنیم، رنج بسیار بكشیم، از شریر تأثیر نپذیریم، با حقیقت شادی كنیم، متقبل شویم، ایمان داشته باشیم، امیدوار باشیم و همهچیز را متحمل شویم، و هیچگاه كوتاهی نورزیم این محبت است، و این محبت ثمرهی روحالقدس است. ما خودمان نمیتوانیم آن را بدست آوریم.
چنین محبتی بینظیر است. دنیا معمولاً بر كسی كه رو به عقب میجنگد غلبه میكند. این اصل در جنگهای جنگلی و اصل مقابله به مثل به كار میرود. اما این اصل نمیداند با شخصی كه هر بدی را با محبت پاسخ میدهد چه كند. دیگر رفتارهای دنیوی در برابر آن كاملاً برآشفته و مختل میشوند.
۶:۲۹ب-۳۱ هرگاه كه ردا را بدزدند، محبت قبا را نیز میدهد. محبت از هیچ نیاز واقعی رویگردان نیست. هنگامی كه اموال را ناعادلانه بدزدند، دیگر محبت نمیپرسد كه آیا اموال باز میگردد. قانون طلایی محبت این است كه با دیگران با همان محبت و دقتی رفتار كنیم كه به هنگام دریافت چیزی برای خود داریم.
۶:۳۲-۳۴ نجاتنیافتگان میتوانند محبان خود را محبت نمایند. این رفتار طبیعی است، و آن قدر معمول است كه هیچ تأثیری بر دنیای نجاتنیافتگان ندارد. بانكها و مؤسسات اعتباری به امید دریافت سود وام میدهند. اما زندگی روحانی به آن احتیاجی ندارد.
۶:۳۵ بنابراین عیسی مكرراً گفته است كه ما باید دشمنانمان را محبت نمائیم، احسان نماییم و بدون امید عوض، قرض دهیم. این رفتار خاص مسیحیان است و پسران حضرت اعلی را از دیگران جدا میسازد. البته كه این راهی نیست كه انسانها را پسران حضرت اعلی میسازد، چرا كه این رفتار فقط با پذیرفتن عیسی مسیح به عنوان خداوند و نجاتدهنده میسر است (یوحنا ۱:۱۲). اما این راهی است كه ایمانداران حقیقی خودشان را همچون پسران خدا به دنیا نشان میدهند. نحوهی رفتار خدا با ما در آیات ۲۷-۳۵ توصیف شدهاست. او با ناسپاسان و بدكاران مهربان است. هنگامی كه ما به مانند او رفتار میكنیم، وجه شباهت خود با خانوادهمان را ظاهر میسازیم. ما نشان میدهیم كه ما از خدا مولود گشتهایم.
۶:۳۶ رحیم بودن به معنای این است كه هر گاه كه در حدود قدرت ما است یا اینكه هرگاه میخواهیم انتقام بگیریم ببخشیم. پدر ما رحمت خود را به ما نشان داد چرا كه ما را از مجازاتی كه حق ما بود عفو كرد. او از ما میخواهد كه دیگران را ببخشیم.
۶:۳۷ دو چیز است كه محبت انجام نمیدهد: محبت حكم نمیكند و محبت محكوم نمیكند. عیسی گفت: “حكم مكنید تا بر شما حكم نشود.” پیش از هر چیز، ما نباید بر انگیزههای مردم حكم كنیم. ما درون قلب اشخاص را نمیبینیم پس نمیتوانیم بفهمیم كه چرا شخصی آنگونه عمل میكند. پس نباید بر خدمت و كار دیگران حكم كنیم (۱-قرنتیان ۴:۱-۵). در تمام این موارد خدا حاكم است. به طور كلی ما نباید عیبجو باشیم. روحیهی منتقد و عیبجو از قانون محبت تخطی میكند.
با این حال مسیحیان باید در موضوعات مشخصی حكم كنند. ما باید اغلب قضاوت كنیم كه آیا دیگران مسیحیان حقیقی هستند، واگرنه هیچگاه یوغ ناموافق را نخواهیم شناخت (۲-قرنتیان ۶:۱۴). باید در خانه و جماعتها بر گناه حكم شود. جان كلام اینكه بین خوب و بد قضاوت كنید، ما نباید انگیزهها را زیر سؤال برده یا ترور شخصیت كنیم.
“عفو كنید تا آمرزیده شوید.” این حكم بخشش را به اشتیاق به بخشیدن وابسته میسازد. اما به نظر دیگر متون کتابمقدس چنین تعلیم دهند كه هنگامی كه مسیح را با ایمان میپذیریم، ما آزادانه و بلاشرط بخشیده شدهایم. چگونه میتوانیم این تضاد ظاهری را با هم وفق بدهیم؟ توضیح آن این است كه ما از دو نوع بخشش سخن میگوئیم-قضایی و پدری. بخشش قضایی همانی است كه خدای داور آن را به هر كسی كه به خداوند عیسی مسیح ایمان دارد عطا میكند. بدین معنا است كه جزای گناهان توسط مسیح پرداخت شدهاست و گناهكاری كه بدان ایمان دارد نباید بهای آن را بپردازد. این بخشش بیقید و شرط است.
بخشش پدری آن بخششی است كه خدای پدر به هنگام اعتراف فرزندش به گناه و توبهی وی بدو عطا میكند. این بخشش نتیجهی احیای مشاركت در خانوادهی خدا است، و هیچ ربطی به كفارهی گناه ندارد. خدا به عنوان پدر هنگامی كه ما راغب به بخشیدن دیگران نیستیم نمیتواند ما را ببخشد. او چنین عمل نمیكند، و نمیتواند با كسانی كه این چنین هستند مشاركت داشته باشد. عیسی در سخنان خود از بخشش پدری سخن میگوید، هنگامی كه میگوید “تا آمرزیده شوی.”
۶:۳۸ محبت خود را در بخشیدن ظاهر میكند (ر.ک یوحنا ۳:۱۶؛ افسسیان ۵:۲۵). خدمت مسیحی خدمت پرهزینهای است. كسانی كه سخاوتمندانه میدهند، سخاوتمندانه بدانها داده خواهد شد. تصویر این مفهوم شخصی با جیبهای بسیار در دامن خود است. او در این جیبها دانه میریزد. هر چه بیشتر این دانهها را بر زمین منتشر سازد. حصاد او عظیمتر خواهد بود. پاداش او پیمانهی نیكوی افشرده و جنبانیده و لبریز شدهاست. او پاداش خود را در دامن خود و به عبارت دقیقتر، در جیبهای دامن خود مییابد. این یك اصل ثابت در زندگی است كه هرگونه بکاریم درو خواهیم كرد، به عبارت عمل ما به خود ما بر میگردد، یعنی به همان پیمانهای كه بپیمائیم، برایمان پیموده خواهدشد. اگر مادیات را در این دنیا بكاریم گنجهای روحانی با ارزشی وصفناپذیر درو خواهیم كرد. همچنین این گفته درست است كه میگویند اگر نگاه داری از دست خواهی داد، و هر چه بدهی به دست خواهی آورد.
خ) مثل ریاكار كور ( ۶ : ۳۹ - ۴۵ )
۶:۳۹ خداوند عیسی در قسمت پیشین تعلیم داد كه خدمت شاگردان خدمت دادن است. اكنون او هشدار میدهد كه میزان بركت رساندن آنها به دیگران به وضعیت روحانی آنها محدود است. كور نمیتواند كور را راهنمایی كند، هر دوی آنها در حفرهای خواهند افتاد. هنگامی كه چیزی نداریم نمیتوانیم بدهیم. اگر نسبت به حقایق مسلم كلام خدا كور باشیم، نمیتوانیم كسی را در موضوعات مربوط به كلام كمك كنیم. اگر در زندگی روحانی ما نقاط ضعفی وجود داشته باشد، مطمئناً در زندگی شاگردان ما هم نقاط ضعف وجود خواهد داشت.
۶:۴۰ “شاگرد از معلم خویش بهتر نیست لیكن هر كه كامل شده باشد. مثل استاد خود بود.” هیچ كس نمیتواند آنچه را كه نمیداند آموزش بدهد. او نمیتواند فراتر از آنچه خود كسب كردهاست به شاگردان خود بیاموزد. هرچه بیشتر به آنها میآموزد، آنها نیز بیشتر به شباهت او در میآیند. اما مرحلهی رشدی كه استاد بدان نایل شدهاست برای شاگردان مرحلهی بالاتری است كه او میتواند شاگردان را بدان سو سوق دهد. یك دانش آموز هنگامی كامل میشود كه به شباهت استاد خود درآید. هرگونه نقص و كاستی در تعلیم و زندگی استاد بر زندگی شاگردان تأثیرگذار خواهد بود، و هنگامی كه آموزش به پایان میرسد، نمیتوان از شاگردان انتظار داشت كه از استاد خود سبقت جویند.
۶:۴۱-۴۲ این حقیقت مهم حتی به شكلی بارزتر در مثل خار و چوب به تصویر كشیده شدهاست. روزی مردی از زمین خرمنكوب جائی كه دانهها را میكوبند میگذرد. وزش ناگهانی باد پر كاه ریزی را از زمین بلند كرده و آن را مستقیماً در چشم آن شخص میاندازد. او چشم خود را میمالد تا از این خار خلاصی یابد، اما هر چه بیشتر كه میمالد، بیشتر خود را آزار میدهد. لحظاتی بعد شخص دیگری از راه میرسد، و رنج و عذاب آن مرد را میبیند، و به او پیشنهاد كمك میكند. اما این مرد خود چوبی در چشم خود دارد! بعید است كه او بتواند به آن مرد كمك كند، زیرا نمیتواند كه ببیند چه كار میكند. درس آشكاری كه میتوان از این مثل آموخت این است كه یك معلم نمیتواند از عیبهائی كه در زندگی شاگردان خود وجود دارد سخن گوید در حالی كه خود همان عیوب را به بدترین شكل ممكن در زندگی خود دارد، و آنها را نمیبیند. اگر میخواهیم به دیگران كمك كنیم، زندگی خود ما باید الگو و نمونهای برای آنها باشد. واگر نه به ما خواهند گفت “ای طبیب، خود را شفا ده!”
۶:۴۳-۴۵ مثل چهارمی كه خداوند به كار میبرد درخت و میوههایش است. یك درخت میوه میآورد، چه نیكو و چه بد، بستگی به نوع آن دارد. ما از روی نوع و كیفیت میوهها میتوانیم بر درخت قضاوت كنیم. در مورد شاگردی نیز چنین است. انسانی كه از نظر اخلاقی پاك است و از نظر روحانی در سلامتی بسر میبرد میتواند از خزینهی خوب دل خود برای دیگران بركت بیاورد. از سوی دیگر انسانی كه اصولاً ناپاك است تنها چیز بد بیرون میآورد. بنابراین در آیات ۳۹-۴۵، خداوند از این موضوع سخن میگوید كه خدمت شاگردان باید خدمت شخصیت باشد. آنچه هستند مهمتر از تمام سخنان و اعمال آنها است. ثمرهی نهایی خدمت آنها با هویت واقعی آنها (آنچه خود هستند) رقم خواهد خورد.
د) خداوند اطاعت میخواهد ( ۶ : ۴۶ - ۴۹ )
۶:۴۶ “چون است كه مرا خداوندا خداوندا میگویید و آنچه میگویم بعمل نمیآورید؟” واژهی خداوند در اینجا به معنای آقا است، یعنی اینكه او بر زندگی ما قدرت كامل دارد، اینكه ما به او تعلق داریم و باید هر آنچه او میگوید انجام دهیم. به راستی كه این موضوع تضاد احمقانهای است كه او را خداوند بنامیم اما از او اطاعت نكنیم. فقط اقرار به خداوندی او كافی نیست. محبت و ایمان حقیقی اطاعت را نیز در خود دارد. اگر به آنچه او میگوید عمل نكنیم، نه او را محبت میكنیم و نه بدو ایمان داریم.
شما مرا “راه” میخوانید لیكن در من سلوك نمینمایید.
شما مرا “حیات” میخوانید لیكن در من زندگی نمیكنید،
شما مرا “آقا” میخوانید لیكن از من اطاعت نمیكنید،
اگر توبیختان میكنم، مرا سرزنش مكنید.
شما مرا “نان” میخوانید لیكن از من سیر نمیشوید
شما مرا “حقیقت” میخوانید لیكن به من ایمان نمیآورید
شما مرا “خداوند” میخوانید لیكن مرا خدمت نمینمایید.
اگر توبیختان میكنم، مرا سرزنش مكنید.
جفری اوهارا (Geoffery O’Hara)
۶:۴۷-۴۹ خداوند داستان دو بنا را توصیف میكند، تا هر چه بیشتر بر این حقیقت مهم تأكید ورزد. ما معمولاً این داستان را در مورد انجیل به كار میبریم، ما میگوییم مرد دانا بیانگر شخصی است كه ایمان میآورد و نجات مییابد، مرد نادان نیز همان شخصی است كه مسیح را رد میكند و گمشدهاست. البته این كاربرد معتبری است اما اگر داستان را در سیاق متن تفسیر نماییم درخواهیم یافت كه معنای عمیقتری نیز در آن وجود دارد.
مرد دانا كسی است كه نزد مسیح میآید (نجات)، سخنان او را میشنود (تعلیم) و آنها را بجا میآورد (اطاعت). او همان شخصی است كه زندگی خود را بر مبنای اصول شاگردی مسیحیت كه در این باب مطرح شدهاست، بنا میكند. این طریق صحیح بنای زندگی محسوب میشود. هنگامی كه طوفان و سیلاب به خانه هجوم میآورند، آن پابرجا میماند چرا كه بر سنگ بنا شدهاست، یعنی بر مسیح و تعالیم او.
مرد نادان آن شخصی است كه میشنود (تعلیم)، اما در پیروی از تعالیم كوتاهی میورزد (ناطاعتی). او زندگی خود را بر مبنای آنچه در نظر خود بهترین است بنا میكند، و در واقع از اصول نفسانی این دنیا پیروی میكند. هنگامی كه توفانهای زندگی از راه میرسند، خانهی او كه بیبنیاد است فرو میریزد. شاید جان او در امان بماند لیكن زندگیش از دست میرود.
مرد دانا همان انسان فقیر و گرسنه است، كه ماتم دارد و جفا میبیند- همه به خاطر پسر انسان. دنیا چنین شخصی را نادان میپندارد. اما عیسی او را دانا میخواند.
مرد نادان همان شخص ثروتمندی است كه جشنهای مفصل برپا میكند و زندگیش مضحك است، و نزد همه محبوب است. دنیا وی را دانا مینامد. اما عیسی او را نادان میخواند.