انجیل به روایت لوقا
فصل ۷
۱ و چون همهٔ سخنان خود را به سمع خلق به اتمام رسانید، وارد کفرناحوم شد.
۲ و یوزباشی را غلامی که عزیز او بود، مریض و مشرف بر موت بود.
۳ چون خبر عیسی را شنید، مشایخ یهود را نزد وی فرستاده از او خواهش کرد که آمده، غلام او را شفا بخشد.
۴ ایشان نزد عیسی آمده، به الحاح نزد او التماس کرده، گفتند، مستحقّ است که این احسان را برایش بجا آوری.
۵ زیرا قوم ما را دوست میدارد و خود برای ما کنیسه را ساخت.
۶ پس عیسی با ایشان روانه شد و چون نزدیک به خانه رسید، یوزباشی چند نفر از دوستان خود را نزد او فرستاده، بدو گفت، خداوندا، زحمت مکش زیرا لایق آن نیستم که زیر سقف من درآیی.
۷ و از این سبب خود را لایق آن ندانستم که نزد تو آیم، بلکه سخنی بگو تا بندهٔ من صحیح شود.
۸ زیرا که من نیز شخصی هستم زیر حکم و لشکریان زیر دست خود دارم. چون به یکی گویم برو، میرود و به دیگری بیا، میآید و به غلام خود این را بکن، میکند.
۹ چون عیسی این را شنید، تعجّب نموده به سوی آن جماعتی که ازعقب او میآمدند روی گردانیده، گفت، به شما میگویم چنین ایمانی، در اسرائیل هم نیافتهام.
۱۰ پس فرستادگان به خانه برگشته، آن غلام بیمار را صحیح یافتند.
۱۱ و دو روز بعد به شهری مسمّیٰ به نائین میرفت و بسیاری از شاگردان او و گروهی عظیم، همراهش میرفتند.
۱۲ چون نزدیک به دروازه شهر رسید، ناگاه میّتی را که پسر یگانه بیوه زنی بود میبردند و انبوهی کثیر از اهل شهر، با وی میآمدند.
۱۳ چون خداوند او را دید، دلش بر او بسوخت و به وی گفت، گریان مباش.
۱۴ و نزدیک آمده، تابوت را لمس نمود و حاملان آن بایستادند. پس گفت، ای جوان، تو را میگویم برخیز.
۱۵ در ساعت آن مرده راست بنشست و سخن گفتن آغاز کرد و او را به مادرش سپرد.
۱۶ پس خوف همه را فراگرفت و خدا را تمجیدکنان میگفتند که نبیای بزرگ در میان ما مبعوث شده و خدا از قوم خود تفقّد نموده است.
۱۷ پس این خبر دربارهٔ او در تمام یهودیّه و جمیع آن مرز و بوم منتشر شد.
۱۸ و شاگردان یحیی او را از جمیع این وقایع مطّلع ساختند.
۱۹ پس یحیی دو نفر از شاگردان خود را طلبیده، نزد عیسی فرستاده، عرض نمود که آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگری باشیم؟
۲۰ آن دو نفر نزد وی آمده، گفتند، یحیی تعمیددهنده ما را نزد تو فرستاده، میگوید آیا تو آن آینده هستی یا منتظر دیگریباشیم.
۲۱ در همان ساعت، بسیاری را از مرضها و بلایا و ارواح پلید شفا داد و کوران بسیاری را بینایی بخشید.
۲۲ عیسی در جواب ایشان گفت، بروید و یحیی را از آنچه دیده و شنیدهاید خبر دهید که کوران، بینا و لنگان خرامان و ابرصان طاهر و کرّان، شنوا و مردگان، زنده میگردند و به فقرا بشارت داده میشود.
۲۳ و خوشابحال کسی که در من لغزش نخورد.
۲۴ و چون فرستادگان یحیی رفته بودند، دربارهٔ یحیی بدان جماعت آغاز سخن نهاد که برای دیدن چه چیز به صحرا بیرون رفته بودید، آیا نییی را که از باد در جنبش است؟
۲۵ بلکه بجهت دیدن چه بیرون رفتید، آیا کسی را که به لباس نرم ملبّس باشد؟ اینک، آنانی که لباس فاخر میپوشند و عیّاشی میکنند، در قصرهای سلاطین هستند.
۲۶ پس برای دیدن چه رفته بودید، آیا نبیای را؟ بلی به شما میگویم کسی را که از نبی هم بزرگتر است.
۲۷ زیرا این است آنکه دربارهٔ وی مکتوب است، اینک، من رسول خود را پیش روی تو میفرستم تا راه تو را پیش تو مهیّا سازد.
۲۸ زیرا که شما را میگویم از اولاد زنان نبیای بزرگتر از یحیی تعمیددهنده نیست، لیکن آنکه در ملکوت خدا کوچکتر است از وی بزرگتر است.
۲۹ و تمام قوم و باجگیران چون شنیدند، خدا را تمجید کردند زیرا که تعمید از یحیی یافته بودند.
۳۰ لیکن فریسیان و فقها ارادهٔ خدا را از خود ردّ نمودند زیرا که از وی تعمید نیافته بودند.
۳۱ آنگاه خداوند گفت، مردمان این طبقه را به چه تشبیه کنم و مانند چه میباشند؟
۳۲ اطفالی رامیمانند که در بازارها نشسته، یکدیگر را صدا زده میگویند، برای شما نواختیم رقص نکردید و نوحهگری کردیم گریه ننمودید.
۳۳ زیرا که یحیی تعمیددهنده آمد که نه نان میخورد و نه شراب میآشامید، میگویید دیو دارد.
۳۴ پسر انسان آمد که میخورد و میآشامد، میگویید، اینک، مردی است پُرخور و بادهپرست و دوست باجگیران و گناهکاران.
۳۵ امّا حکمت از جمیع فرزندان خود مَصَدَّق میشود.
۳۶ و یکی از فریسیان از او وعده خواست که با او غذا خورَد. پس به خانهٔ فریسی درآمده بنشست.
۳۷ که ناگاه زنی که در آن شهر گناهکار بود، چون شنید که در خانهٔ فریسی به غذا نشسته است، شیشهای از عطر آورده،
۳۸ در پشت سر او نزد پایهایش گریان بایستاد و شروع کرد به شستن پایهای او به اشک خود و خشکانیدن آنها به موی سر خود و پایهای وی را بوسیده آنها را به عطر تدهین کرد.
۳۹ چون فریسیای که از او وعده خواسته بود این را بدید، با خود میگفت که، این شخص اگر نبی بودی هرآینه دانستی که این کدام و چگونه زن است که او را لمس میکند، زیرا گناهکاری است.
۴۰ عیسی جواب داده به وی گفت، ای شمعون چیزی دارم که به تو گویم. گفت، ای استاد بگو.
۴۱ گفت، طلبکاری را دو بدهکار بود که از یکی پانصد و از دیگری پنجاه دینار طلب داشتی.
۴۲ چون چیزی نداشتند که ادا کنند، هردو را بخشید. بگو کدام یک از آن دو او را زیادتر محبّت خواهد نمود.
۴۳ شمعون در جواب گفت، گمان میکنم آنکه او را زیادتر بخشید. به وی گفت، نیکو گفتی.
۴۴ پس به سوی آن زن اشاره نموده به شمعون گفت، این زن را نمیبینی؟ به خانهٔ تو آمدم آب بجهت پایهای من نیاوردی، ولی این زن پایهای مرا به اشکها شست و به مویهای سر خود آنها را خشک کرد.
۴۵ مرا نبوسیدی، لیکن این زن از وقتی که داخل شدم از بوسیدن پایهای من باز نایستاد.
۴۶ سر مرا به روغن مسح نکردی، لیکن او پایهای مرا به عطر تدهین کرد.
۴۷ از این جهت به تو میگویم، گناهان او که بسیار است آمرزیده شد، زیرا که محبّت بسیار نموده است. لیکن آنکه آمرزشِ کمتر یافت، محبّتِ کمتر مینماید.
۴۸ پس به آن زن گفت، گناهان تو آمرزیده شد.
۴۹ و اهل مجلس در خاطر خود تفکّر آغاز کردند که این کیست که گناهان را هم میآمرزد.
۵۰ پس به آن زن گفت، ایمانت تو را نجات داده است. به سلامتی روانه شو.
۶ . پسر انسان خدمت خود را گسترش میدهد ( ۷ : ۱ - ۹ : ۵۰ )
الف) شفای غلام یوزباشی ( ۷ : ۱ - ۱۰ )
۷:۱-۳ عیسی پس از اینكه سخنان خود را به پایان رسانید آن جماعت را ترك كرده وارد كفرناحوم شد. در آنجا مشایخ یهود گرد او جمع شدند، آنها آمده بودند تا برای غلام غیریهودی یوزباشی درخواست كمك كنند. به نظر میرسد كه این یوزباشی به طور خاص نزد یهودیان محبوبیت داشت، تا آنجائی كه برای آنها كنیسهای ساخته بود. از او نیز به مانند تمام افسران عهدجدید به خوبی یاد شدهاست (لوقا ۲۳:۴۷؛ اعمال ۱:۱۰-۴۸).
به ندرت میتوان اربابی را دید كه به مانند این یوزباشی با مهربانی به غلام خود توجه نماید. هنگامی كه آن غلام مریض شد، یوزباشی از مشایخ یهود خواست تا از عیسی خواهش كنند كه او را شفا دهد. تا آنجا كه میدانیم این افسر رومی تنها كسی است كه برای یك غلام از عیسی بركت طلبید.
۷:۴-۷ برای مشایخ قوم قرار گرفتن در چنین موقعیتی بسیار غریب به نظر میرسید. آنها به عیسی ایمان نداشتند، اما با این حال دوستی آنها با یوزباشی سبب شد به هنگام نیاز سوی عیسی آیند. آنها در مورد یوزباشی گفتند كه او مستحق است. اما هنگامی كه یوزباشی عیسی را دید، گفت “لایق نیستم،” “به عبارتی“آن قدر انسان مهمی نیستم.”
طبق روایت متی، یوزباشی مستقیماً نزد عیسی رفت. اینجا در لوقا، او مشایخ را فرستاد. ابتدا او مشایخ را فرستاد، سپس او خود نزد عیسی رفت.
فروتنی و ایمان یوزباشی بسیار جالب توجه است. او خود را لایق آن ندانست كه عیسی به خانهی او درآید. و نه او خود را لایق دانست كه خود شخصاً نزد عیسی آید. اما او ایمان داشت كه عیسی میتوانست بدون اینكه حضور فیزیكی داشته باشد نیز شفا دهد. سخنی از سوی او مرض را بیرون میراند.
۷:۸ یوزباشی در ادامهی سخنان خود چنین گفت كه او چیزهایی از قدرت (حكم) و مسئولیت میداند. او در این زمینه تجربهی ارزندهای داشت. او خود زیر حكم دولت روم بود و اوامر دولت را اجرا میكرد. علاوه بر این او لشكریانی زیر دست خود داشت كه دائماً مطیع اوامر او بودند. او میدانست كه قدرت عیسی بر مرض به مانند قدرت دولت روم بر او و قدرت او بر گماشتگان خود بود.
۷:۹-۱۰ جای تعجب نبود كه عیسی از ایمان یوزباشی غیریهودی تعجب نماید. در اسرائیل كسی نبود كه چنین جسورانه حاكمیت مطلق مسیح را اعتراف كرده باشد. هیچگاه چنین ایمان عظیمی بیپاداش نخواهد بود. هنگامی كه آنان به خانهی یوزباشی بازگشتند، آن غلام را كاملاً صحیح یافتند.
به هنگام مطالعهی اناجیل میبینیم كه عیسی دو بار تعجب نمود و این واقعه یكی از آن دو به شمار میآید. او از ایمان این یوزباشی غیریهودی شگفتزده شد، و از سوی دیگر از بیایمانی اسرائیل تعجب نمود (مرقس ۶:۶).
ب) زنده كردن پسر بیوه زن (۷:۱۱-۱۷)
۷:۱۱-۱۵ نائین شهر كوچكی در جنوب غربی كفرناحوم بود. هنگامی كه عیسی به شهر نزدیك میشد، گروهی از مردم را دید كه جهت خاكسپاری از شهر بیرون میآیند. این عزاداری برای یگانه پسر بیوهزنی بود. دل خداوند برای آن مادر بیكس سوخت-عیسی تابوتی را كه در آن جسد حمل میشد لمس نمود -تا تشییع جنازه را متوقف نماید- و به آن جوان گفت كه برخیزد. بلافاصله حیات به پیكر آن جوان بازگشت، و او راست بنشست. سپس تنها كسی كه بر مرگ و همچنین بر مرض قدرت داشت پسر را به مادرش سپرد.
۷:۱۶-۱۷ خوف مردم را فراگرفت. آنها معجزهی بسیار عظیمی را مشاهده كرده بودند، مردهای زنده گشته بود. آنها ایمان آوردند كه خداوند عیسی نبیای بزرگ است كه از سوی خدا فرستاده شدهاست. اما هنگامی كه گفتند: “خدا از قوم خود تفقد نموده است” شاید هنوز درك نكرده بودند كه عیسی خود، خدا بود. بلكه چنین دریافته بودند كه معجزه نشانی است از اینكه خدا به طریقی غیرانسانی در میان آنها كار میكند، خبر این معجزه در جمیع آن مرزو بوم منتشر شد.
كتاب لوقای طبیب احیای زندگی سه “تك فرزند” توسط عیسی را ثبت میكند، پسر بیوهزن، دختر یائیروس (۸:۴۲) و پسر دیوزده (۹:۳۸).
پ) پسر انسان بار دیگر منادی خود را مطمئن میسازد ( ۷ : ۱۸ - ۲۳ )
۷:۱۸-۲۰ اخبار معجزات عیسی به گوش یحیی تعمیددهنده كه در زندان قصر مكاریوس، در ساحل غربی دریای مرده گرفتار بود رسید. اگر عیسی واقعاً همان مسیحا بود، پس چرا او قدرت خود را به كار نگرفت تا یحیی را از دست هیرودیس رهایی بخشد؟ از این رو یحیی دو نفر از شاگردان خود را نزد عیسی فرستاد تا از او بپرسند كه آیا او واقعاً همان مسیح است، یا اینكه منتظر دیگری باشند. برای ما عجیب به نظر میرسد كه حتی مسیحا بودن عیسی برای یحیی سؤال بود. اما باید به خاطر داشته باشیم كه بهترین انسانها از اندك لغزشهای ایمان رنج میبرند. مشقتهای جسم نیز میتواند به فشارهای شدید ذهنی منجر شود.
۷:۲۱-۲۳ عیسی با یادآوری این موضوع كه او همان معجزاتی را انجام میدهد كه انبیا پیشگویی كرده بودند كه مسیح انجام خواهد داد به سؤال یحیی پاسخ گفت (اشعیا ۳۵:۵ ، ۶، ۶۱:۱). پس به عنوان ختم كلام به یحیی گفت “خوشا بهحال كسی كه در من لغزش نخورد.” این سخن را میتوان به مثابهی توبیخ برای یحیی برشمرد، یحیی از اینكه عیسی نتوانسته بود عنان قدرت را به دست گیرد و خود را آنچنانكه مردم انتظار داشتند آشكار سازد، لغزش خورده بود. اما میتوان آن را هشداری برای یحیی دانست تا ایمان خود را ترك نكند.
سی. جی مور (C. G. Moore) چنین میگوید:
همان ساعت برای من بیشتر به معنای ساعت ایمان است تا اینكه عیسی شواهد قدرت خود را افزایش دهد و آن را به كار نبندد... هنگامی كه پیامآوران یحیی باز میگردند و میگویند: “آری، او قدرت تام دارد، و همان كسی است كه تو میپنداشتی، اما او از اینكه تو را از زندان بیرون آورد سخنی نگفت...” به راستی فیض افزونی میطلبد، نه هیچ توصیفی، ایمان تقویت میشود، درهای زندان همچنان بسته میماند، و پس این پیام “خوشا بهحال كسی كه لغزش نخورد.” تمام ماجرا این است.
ت) پسر انسان منادی خود را تحسین میكند ( ۷ : ۲۴ - ۲۹ )
۷:۲۴ گرچه عیسی در خلوت به یحیی سخنانی میگفت، اما در میان جماعت تنها او را تحسین مینمود. هنگامی كه مردم به صحرای نزدیك اردن هجوم میبردند، انتظار چه چیزی را داشتند؟ آیا یك شخص فرصتطلب سست، دمدمی مزاج بیشهامت؟ هیچ كس نمیتوانست یحیی را متهم كند به اینكه او نیای است كه از باد در جنبش است.
۷:۲۵ آیا توقع داشتند شخصی عیاش، خوشلباس، غرق در تجمل و آسایش را ببیند؟ خیر، چنین شخصی در قصرهای سلاطین پرسه میزند و به دنبال این است كه از عیاشیهای قصر لذت برده برای منفعت و رضای خاطر خود پیوسته با دیگران در ارتباط باشد.
۷:۲۶ آنها برای دیدن نبیایی رفته بودند -وجدان مجسمی كه كلام خدای زنده را اعلان مینمود و مهم نبود كه در این راه چه بهایی را بپردازد. به راستی كه او از نبی هم بزرگتر بود.
۷:۲۷ او خود موضوع نبوت بود، و این افتخار عظیم را داشت كه پادشاه را به دیگران معرفی كند. عیسی از ملاكی ۳:۱ نقل كرد تا نشان دهد كه عهدعتیق ظهور یحیی را وعده داده است، اما او در نقل خود، تغییر زیبایی در ضمایر انجام داده است. در ملاكی ۳:۱ چنین میخوانیم “اینك، من رسول خود را خواهم فرستاد، او طریق را پیش روی من مهیا خواهد ساخت.” اما عیسی این آیه را چنین نقل كرد، “اینك من رسول خود را پیش روی تو میفرستم تا راه تو را پیش تو مهیا سازد.” ضمیر من تبدیل به تو شد.
گادت (Godet) این تغییر را چنین شرح داده است:
از دیدگاه انبیا، شخصی كه میفرستاد و كسی كه پیش از وی باید راه آماده میشد هر دو یك شخصیت بودند، یعنی یهوه. در ملاكی پیش روی من نیز چنین است. اما عیسی كه از خود سخن میگفت، هیچگاه خود را با پدر یكی نمیدانست و تمایزی لازم بود. یهوه در اینجا از خود سخن نمیگوید، بلكه یهوه از عیسی سخن میگوید، از همین رو مقصود از پیش روی تو همین است. چرا باید بپذیریم كه، بنا بر دیدگاه انبیا و همچنین عیسی، ظهور مسیح همان ظهور یهوه است؟
۷:۲۸ عیسی در ادامهی سخنان خود یحیی را تحسین كرده و به تأكید میگوید كه از اولاد زنان نبیای بزرگتر از یحیی تعمیددهنده نیست. این برتری به خاطر شخصیت او نیست بلكه به خاطر جایگاهی كه به عنوان ندادهندهی مسیح دارد. انسانهای دیگری نیز بودند كه به مانند او در تعصب، شهرت و پارسایی بزرگ بودند. اما هیچیك از آنها افتخار اعلان ظهور پادشاه را نداشت. یحیی در این زمینه همتایی نداشت. با این حال خداوند به گفتهی خود افزود كه در ملكوت خدا كوچكترین از یحیی بزرگتر است. بهرهمند شدن از بركات ملكوت حتی از اعلان ملكوت خدا پیش روی مسیح هم بزرگتر است.
۷:۲۹ احتمالاً در آیهی ۲۹ عیسی هنوز به سخنان خود ادامه میداد. او استقبالی كه از موعظهی یحیی شد را یادآوری میكند. تمامی قوم و گناهكارانی كه به گناه خود اعتراف میكردند، مانند باجگیران، توبه نموده و در رود اردن تعمید یافتند. آنها با ایمان به پیغام یحیی و عمل به آن خدا را تمجید كردند، یعنی پی بردند كه خدائی كه میخواهد قوم اسرائیل پیش از اینكه مسیح بر آنها سلطنت كند توبه نمایند خدای عادلی (مقدسی) است. كاربرد واژهی تمجید كردن به وضوح نشان میدهد كه به معنای عادل ساختن نیست، هیچكس نمیتواند خدا را عادل سازد. بلكه بدان معنا است كه احكام و خواستههای خدا نیكو است.
ث) پسر انسان نسل خود را نكوهش میكند ( ۷ : ۳۰ - ۳۵ ).
۷:۳۰-۳۴ فریسیان و معلمان شریعت تعمید یحیی را نپذیرفتند، و از این رو نقشه خدا برای سعادت خود را رد نمودند. در حقیقت خوشنود ساختن طبقهای كه رهبرانش چنین اشخاصی هستند غیرممكن بود. عیسی آنها را به اطفالی كه در بازارها مشغول بازی هستند، تشبیه میكند. آنها نه میخواستند در جشن عروسی شركت جویند و نه در مراسم عزاداری، آنها گمراه، بیثبات، سركش و خودسر بودند. مهم نبود که خدا چه نوع خدمتی در میان آنها انجام میدهد، آنها به هر خدمتی اعتراض میكردند. یحیی تعمیددهنده الگویی از بیپیرایگی، پارسایی و انكار نفس برای آنها بود. آنها این الگو را نخواستند و از آن خرده گرفته او را دیوزده نامیدند. پسر انسان با باجگیران و گناهكاران خورد و آشامید، به عبارتی خود را با كسانی كه بهر آمرزش آمده بود یكی دانست. اما هنوز فریسیان ناراضی بودند، و او را پرخور و بادهپرست خواندند. روزه یا جشن عزاداری یا عروسی، یحیی یا عیسی-هیچچیز و هیچكس آنها را خشنود نساخت!
رایل چنین اندرز میدهد:
ما دیگر نباید به دنبال این باشیم که هر شخصی را خشنود سازیم. چنین امری محال و هرگونه تلاش در این راستا وقت تلف كردن است. ما باید از اینكه در اثر قدمهای مسیح راه میرویم خشنود باشیم، و بگذاریم كه دنیا هرچه میخواهد بگوید. اگر بخواهیم برطبق خواستههای خود عمل كنیم، هیچگاه نمیتوانیم دنیا را راضی كنیم یا سخنان بدسرشت آن را خاموش سازیم. ابتدا از یحیی تعمیددهنده عیبجویی كردند و سپس از خداوند مبارك او. و تا روزی که حتی یکی از شاگردان استاد بر روی زمین باشد این عیبجوئی و خردهگیری ادامه خواهد داشت.
۷:۳۵ “اما حكمت از جمیع فرزندان خود مصدق میشود.” حكمت در اینجا نمایانگر خود نجاتدهنده است. اقلیت كوچك شاگردان كه او را پذیرفتند همان فرزندان حكمت هستند. حتی اگرچه تودهی مردم او را نپذیرفتند. ولی پیروان حقیقی او با زندگی سرشار از محبت، تقدس و فداكاری از سخنان او دفاع میكنند.
ج) تدهین نجاتدهنده به دست زنی گناهكار ( ۷ : ۳۶ - ۳۹ )
۷:۳۶ در رویداد بعدی ما تصویری از حكمتی را پیش رو داریم كه توسط یكی از فرزندانش یعنی توسط زنی گناهكار تصدیق میشود. همان طور که دكتر اچ. سی. وودرینگ (Dr. H. C. Woodering) به صراحت در این مورد میگوید: “هنگامی كه خدا نمیتواند رهبران مذهبی را متقاعد نماید تا از مسیح قدردانی نمایند، او فاحشهها را در این امر به كار میگیرد.” شمعون فریسی از عیسی خواست كه با او غذا خورد، شاید او از روی كنجكاوی و یا شاید از روی عداوت این كار كرد.
۷:۳۷-۳۸ در همان زمان زن گناهكاری در آن اتاق ظاهر شد. ما نمیدانیم او چه كسی بود، این روایت كه او مریم مجدلیه است نیز فاقد هرگونه پشتوانهی كتابمقدسی است. این زن شیشهای سفید و شفاف از عطر را با خود آورد. عیسی در حالی كه مشغول غذا خوردن بود به نیمكت تكیه داده و سرش نزدیك میز بود، زن نزد پایهایش ایستاد. پایهای او را به اشك خود شست، و آنها را به موی سرخود خشكانید، و به كرات آنها را بوسید. سپس با عطری گرانبها پایهای وی را تدهین نمود. پرستش و قربانی آن زن گناه وی را آشكار ساخت كه حتی نكتهی مثبتی هم در او یافت نمیشد.
۷:۳۹ دیدگاه شمعون كاملاً فرق میكرد. او میپنداشت كه انبیا نیز باید به مانند فریسیان خود را از گناهكاران جدا سازند. اگر عیسی واقعاً نبی بود باید به این نتیجه میرسید كه نباید اجازه میداد كه یك گناهكار این چنین به وی محبت کند.
چ) مثل دو بدهكار ( ۷ : ۴۰ - ۵۰ )
۷:۴۰-۴۳ عیسی فكر او را خواند، و در كمال ادب از شمعون اجازه خواست تا چیزی به او بگوید. خداوند با مهارت تمام داستان طلبكار و دو بدهكار را بیان كرد. یكی پنجاه دلار بدهكار بود و دیگری پنج دلار. چون هیچیك از آنها نتوانستند قرض خود را ادا كنند، او هر دو را بخشید. در این هنگام عیسی از شمعون پرسید كه كدامیك از دو بدهكار وامدهندهی خود را بیشتر محبت خواهد نمود. مرد فریسی به درستی پاسخ داد “گمان میكنم آنكه او را زیادتر بخشید.” او با اذعان كردن این امر و در ادامهی سخنان مسیح در واقع خود را محكوم كرد.
۷:۴۴-۴۷ از لحظهای كه خداوند وارد خانه شد آن زن از محبت به مسیح مضایقه نكرد. در مقابل فریسی از او به سردی پذیرایی كرد، و حتی آداب و رسوم معمول را روا نداشت، به عنوان مثال پاهای او را بشوید، روی او را ببوسد و برای تدهین سرش به او روغن دهد. چرا چنین بود؟ دلیلش، این بود كه آن زن در خود این بصیرت را داشت كه باید زیاده بخشیده شود، در حالی كه شمعون اصلاً احساس نمیكرد كه گناهكار بزرگی است. “لیكن آنكه آمرزش كمتر یافت، محبت كمتر مینماید.”
مقصود عیسی این نبود كه آن فریسی گناهكار بزرگی نبود بلكه او تأكید نمود كه شمعون هیچگاه به گناه عظیم خود اعتراف نكرد و بخشیده نشد. اگر چنین میكرد، خداوند را همچون آن فاحشه محبت بسیار مینمود. همهی ما گناهكاران بزرگی هستیم. همهی ما میتوانیم از بخشش بزرگ بهرهمند شویم. همهی ما میتوانیم خداوند را به شدت محبت نماییم.
۷:۴۸ سپس عیسی آشكارا به آن زن اعلام كرد كه گناهانش آمرزیده شد. او به خاطر محبتش به مسیح بخشیده نشد، بلكه محبت او حاصل بخشش او بود. او بسیار محبت نمود زیرا كه بسیار بخشیده شد. عیسی این فرصت را غنیمت شمرد و در نظر دیگران آمرزش گناهان وی را اعلان نمود.
۷:۴۹-۵۰ دیگر مهمانان در دل خود این ادعای مسیح یعنی آمرزش گناهان را زیر سؤال بردند. طبیعت دل از فیض متنفر است. اما عیسی بدان زن اطمینان بخشید كه ایمانش او را نجات داده و میتواند به سلامتی روانه شود. این مسألهای است كه روانپزشكان هم از انجام آن قاصرند. آنها سعی میكنند عقدههای حاصل از معصیت را تشریح نمایند، اما هیچگاه نمیتوانند شادی و سلامتی را كه عیسی میدهد به شخص هدیه كنند.
رفتار خداوندمان در خوردن بر سر سفرهی آن فریسی باعث شده كه برخی از مسیحیان در دفاع از عادت وی در معاشرت با گناهكاران، شركت در تفریحات آنان و افراط در عیاشیها به بیراهه بروند. رایل چنین هشدار میدهد:
كسانی كه این چنین استدلالی میكنند رفتار خداوندمان در این واقعه را نیز به خوبی به یاد دارند. او “كار پدر” را نیز به همراه خود بر سر سفرهی فریسی برده بود. او بر علیه گناه فریسی شهادت داد. او ذات بخشش مجانی گناهان و راز محبت حقیقی به خود را برای آن فریسی تشریح كرد. او ذات بخشش ایمان را آشكارا بیان نمود. اگر مسیحیانی كه از این عقیده یعنی معاشرت با بیایمانان طرفداری میكنند در خانههای خود روح خداوند مان را میبینند، و به مانند او سخن گفته و رفتار میكنند، بگذارید بر طبق همین عادت رفتار كنند. اما آیا آنان بر سر میز آشنایان بیایمان خود به مانند مسیح بر سر میز آشنایان بیایمان خود به مانند مسیح بر سر میز شمعون رفتار كرده و سخن میگویند؟ این سؤالی است كه خود آنها جوابش را به خوبی میدانند.