انجیل به روایت لوقا
فصل ۸
۱ و بعد از آن واقع شد که او در هر شهری و دهی گشته، موعظه مینمود و به ملکوت خدا بشارت میداد و آن دوازده با وی میبودند.
۲ و زنان چند که از ارواح پلید و مرضها شفا یافته بودند، یعنی مریم معروف به مَجْدَلیّه که از او هفت دیو بیرون رفته بودند،
۳ و یونا زوجهٔ خوزا، ناظر هیرودیس و سوسَن و بسیاری از زنان دیگر که از اموال خود او را خدمت میکردند.
۴ و چون گروهی بسیار فراهم میشدند و از هر شهر نزد او میآمدند، مَثَلی آورده، گفت
۵ که برزگری بجهت تخم کاشتن بیرون رفت. و وقتی که تخم میکاشت، بعضی بر کناره راه ریخته شد و پایمال شده، مرغان هوا آن را خوردند.
۶ و پارهای بر سنگلاخ افتاده، چون رویید از آنجهت که رطوبتی نداشت خشک گردید.
۷ و قدری در میان خارها افکنده شد که خارها با آن نمّو کرده آن را خفه نمود.
۸ و بعضی در زمین نیکو پاشیده شده، رویید و صد چندان ثمر آورد. چون این بگفت ندا در داد، هر که گوش شنوا دارد بشنود.
۹ پس شاگردانش از او سؤال نموده، گفتند که معنی این مَثَل چیست؟
۱۰ گفت، شما را دانستن اسرار ملکوت خدا عطا شده است و لیکن دیگران را بهواسطهٔ مثلها، تا نگریسته نبینند و شنیده درک نکنند.
۱۱ امّا مَثَل این است که تخم کلام خداست.
۱۲ و آنانی که در کنار راه هستند کسانی میباشند که چون میشنوند، فوراً ابلیس آمده، کلام را از دلهای ایشان میرباید، مبادا ایمان آورده نجات یابند.
۱۳ و آنانی که بر سنگلاخ هستند، کسانی میباشند که چون کلام را میشنوند، آن را به شادی میپذیرند و اینها ریشه ندارند؛ پس تا مدّتی ایمان میدارند و در وقتِ آزمایش، مرتّد میشوند.
۱۴ امّا آنچه در خارها افتاد اشخاصی میباشند که چون شنوند میروندو اندیشههای روزگار و دولت و لذّات آن ایشان را خفه میکند و هیچ میوه به کمال نمیرسانند.
۱۵ امّا آنچه در زمین نیکو واقع گشت کسانی میباشند که کلام را به دل راست و نیکو شنیده، آن را نگاه میدارند و با صبر، ثمر میآورند.
۱۶ و هیچکس چراغ را افروخته، آن را زیر ظرفی یا تختی پنهان نمیکند بلکه بر چراغدان میگذارد تا هر که داخل شود روشنی را ببیند.
۱۷ زیرا چیزی نهان نیست که ظاهر نگردد و نه مستور که معلوم و هویدا نشود.
۱۸ پس احتیاط نمایید که به چه طور میشنوید، زیرا هر که دارد بدو داده خواهد شد و از آنکه ندارد آنچه گمان هم میبرد که دارد، از او گرفته خواهد شد.
۱۹ و مادر وبرادران او نزد وی آمده بهسبب ازدحام خلق نتوانستند او را ملاقات کنند.
۲۰ پس او را خبر داده گفتند، مادر و برادرانت بیرون ایستاده، میخواهند تو را ببینند.
۲۱ در جواب ایشان گفت، مادر و برادران من اینانند که کلام خدا را شنیده، آن را بجا میآورند.
۲۲ روزی از روزها او با شاگردان خود به کشتی سوار شده، به ایشان گفت، به سوی آن کنار دریاچه عبور بکنیم. پس کشتی را حرکت دادند.
۲۳ و چون میرفتند، خواب او را در ربود که ناگاهطوفان باد بر دریاچه فرود آمد، بهحدّی که کشتی از آب پر میشد و ایشان در خطر افتادند.
۲۴ پس نزد او آمده، او را بیدار کرده، گفتند، استادا، استادا، هلاک میشویم. پس برخاسته، باد و تلاطم آب را نهیب داد تا ساکن گشت و آرامی پدید آمد.
۲۵ پس به ایشان گفت، ایمان شما کجا است؟ ایشان ترسان و متعجّب شده، با یکدیگر میگفتند که این چطور آدمی است که بادها و آب را هم امر میفرماید و اطاعت او میکنند؟
۲۶ و به زمین جَدَریان که مقابل جَلیل است، رسیدند.
۲۷ چون به خشکی فرود آمد، ناگاه شخصی از آن شهر که از مدّت مدیدی دیوها داشتی و رخت نپوشیدی و در خانه نماندی بلکه در قبرها منزل داشتی، دچار وی گردید.
۲۸ چون عیسی را دید، نعره زد و پیش او افتاده، به آواز بلند گفت، ای عیسی پسر خدای تعالی، مرا با تو چه کار است؟ از تو التماس دارم که مرا عذاب ندهی.
۲۹ زیرا که روح خبیث را امر فرموده بود که از آن شخص بیرون آید، چونکه بارها او را گرفته بود، چنانکه هر چند او را به زنجیرها و کندهها بسته نگاه میداشتند، بندها را میگسیخت و دیو او را به صحرا میراند.
۳۰ عیسی از او پرسیده، گفت، نام تو چیست؟ گفت، لَجئْون. زیرا که دیوهای بسیار داخل او شده بودند.
۳۱ و از او استدعا کردند که ایشان را نفرماید که به هاویه روند.
۳۲ و در آن نزدیکی گله گراز بسیاری بودند کهدر کوه میچریدند. پس از او خواهش نمودند که بدیشان اجازت دهد تا در آنها داخل شوند. پس ایشان را اجازت داد.
۳۳ ناگاه دیوها از آن آدم بیرون شده، داخل گرازان گشتند که آن گله از بلندی به دریاچه جسته، خفه شدند.
۳۴ چون گرازبانان ماجرا را دیدند، فرار کردند و در شهر و اراضی آن شهرت دادند.
۳۵ پس مردم بیرون آمده تا آن واقعه را ببینند؛ نزد عیسی رسیدند و چون آن آدمی را که از او دیوها بیرون رفته بودند، دیدند که نزد پایهای عیسی رخت پوشیده و عاقل گشته نشسته است، ترسیدند.
۳۶ و آنانی که این را دیده بودند، ایشان را خبر دادند که آن دیوانه چطور شفا یافته بود.
۳۷ پس تمام خلق مرزوبوم جَدَرِیان از او خواهش نمودند که از نزد ایشان روانه شود، زیرا خوفی شدید بر ایشان مستولی شده بود. پس او به کشتی سوار شده، مراجعت نمود.
۳۸ امّا آن شخصی که دیوها از وی بیرون رفته بودند، از او درخواست کرد که با وی باشد. لیکن عیسی او را روانه فرموده، گفت،
۳۹ به خانهٔ خود برگرد و آنچه خدا با تو کرده است حکایت کن. پس رفته، در تمام شهر از آنچه عیسی بدو نموده بود، موعظه کرد.
۴۰ و چون عیسی مراجعت کرد، خلق او را پذیرفتند زیرا جمیع مردم چشم به راه او میداشتند.
۴۱ که ناگاه مردی، یایِرُس نام که رئیس کنیسه بود، به پایهای عیسی افتاده، به او التماس نمود که به خانهٔ او بیاید.
۴۲ زیرا که او را دختر یگانهای قریب به دوازده ساله بود کهمشرف بر موت بود. و چون میرفت، خلق بر او ازدحام مینمودند.
۴۳ ناگاه زنی که مدّت دوازده سال به استحاضه مبتلا بود و تمام مایملک خود را صرف اطبّا نموده و هیچکس نمیتوانست او را شفا دهد،
۴۴ از پشت سر وی آمده، دامن ردای او را لمس نمود که در ساعت جریان خونش ایستاد.
۴۵ پس عیسی گفت، کیست که مرا لمس نمود؟ چون همه انکار کردند، پطرس و رفقایش گفتند، ای استاد، مردم هجوم آورده، بر تو ازدحام میکنند و میگویی کیست که مرا لمس نمود؟
۴۶ عیسی گفت، البتّه کسی مرا لمس نموده است، زیرا که من درک کردم که قوّتی از من بیرون شد.
۴۷ چون آن زن دید که نمیتواند پنهان ماند، لرزان شده، آمد و نزد وی افتاده پیش همهٔ مردم گفت که، به چه سبب او را لمس نمود و چگونه فوراًشفا یافت.
۴۸ وی را گفت، ای دختر، خاطرجمع دار؛ ایمانت تو را شفا داده است؛ به سلامتی برو.
۴۹ و این سخن هنوز بر زبان او بود که یکی از خانهٔ رئیس کنیسه آمده، به وی گفت، دخترت مرد. دیگر استاد را زحمت مده.
۵۰ چون عیسی این را شنید، توجّه نموده به وی گفت، ترسان مباش، ایمان آور و بس که شفا خواهد یافت.
۵۱ و چون داخل خانه شد، جز پطرس و یوحنّا و یعقوب و پدر و مادر دختر، هیچکس را نگذاشت که به اندرون آید.
۵۲ و چون همه برای او گریه و زاری میکردند، او گفت، گریان مباشید! نمرده بلکه خفته است.
۵۳ پس به او استهزا کردند چونکه میدانستند که مُرده است.
۵۴ پس او همه را بیرون کرد و دست دختر را گرفته، صدا زد و گفت، ای دختر برخیز.
۵۵ و روح او برگشت و فوراً برخاست. پس عیسی فرمود تا به ویخوراک دهند.
۵۶ و پدر و مادر او حیران شدند. پس ایشان را فرمود که هیچکس را از این ماجرا خبر ندهند.
ح) زنانی كه عیسی را خدمت میكردند ( ۸ : ۱ - ۳ )
خوب است كه به یاد داشته باشیم اناجیل تنها وقایع اندكی از زندگی و خدمت خداوندمان را در خود دارند. روحالقدس این موضوعات را انتخاب كرد، اما بسیار دیگر را حذف كرد. در اینجا عبارتی بسیار ساده به ما میگوید كه عیسی به همراه شاگردان خود در هر شهری و دهی از جلیل خدمت كردند. در حالی كه او خبرخوش ملكوت خدا را بشارت میداد، بعید نیست كه زنانی كه توسط او بركت یافته بودند از نظر غذا و مسكن به او خدمت میكردند.
به عنوان مثال زنی بود به نام مریم معروف به مجدلیه. برخی بر این باورند كه او بانویی اسم و رسمدار از مجدل بود. در هر صورت، او به طرز عجیبی از هفت دیو آزاد شدهبود. زنی به نام یونا بود كه شوهرش ناظر هیرودیس بود. سوسن یكی دیگر بود. و زنان بسیار دیگری نیز بودند. محبت آنها نسبت به خداوندمان از نظرها پنهان نماند و ثبت گردید. آنها به هنگامی كه اموال خود را با مسیح شریك میشدند كمتر به این فكر میكردند كه در تمام دورانهای بعدی سخاوت و میهماننوازی آنها را مسیحیان بخوانند.
موضوع خدمت خداوند خبرخوش ملكوت خدا بود. ملكوت خدا به معنای قلمرو نیست كه چه مرئی و چه نامرئی در آنجا حاكمیت خدا اعلان میشود. متی از واژهی “ملكوت آسمان” استفاده میكند، اما مقصود اساساً یكی است، صرفاً بدین معنی است که خدای متعال بر ممالك آدمیان حكمرانی میكند (دانیال ۴:۱۷) یا اینكه آسمانها حكمرانی میكنند (دانیال ۴:۲۶)
ملكوت خدا در عهدجدید مراحل مختلفی از رشد دارد:
۱. بیش از هر چیز، یحیی تعمیددهنده اعلان میكند كه ملكوت خدا نزدیك است (متی ۳:۱-۲).
۲. سپس ملكوت به طور واقعی در شخص پادشاه برقرار میشود (“ملكوت خدا در میان شما است” لوقا ۱۷:۲۱.) این خبرخوش ملكوت بود كه عیسی اعلام نمود. او خود را پادشاه اسرائیل معرفی نمود (لوقا ۲۳:۳).
۳. سپس میبینیم كه ملكوت خدا از سوی ملت اسرائیل رد میشود (لوقا ۱۹:۱۴؛ یوحنا ۱۹:۱۵).
۴. امروزه ملكوت خدا یك راز است (متی ۱۳:۱۱). مسیح پادشاه هماكنون حضور ندارد اما حاكمیت او در قلب برخی از انسانها بر روی زمین اعتراف میشود. به یك معنا ملكوت خدا امروزه شامل تمام كسانی است كه حاكمیت خدا را میپذیرند، حتی اگر چه به طور واقعی ایمان نیاوردهاند. این جنبه از اعتراف ظاهری در مثل برزگر و دانه (لوقا ۸:۴-۱۵)، گندم و كركاس (متی ۱۳:۲۴-۳۰)، ماهی در تور ماهیگیری (متی ۱۳:۴۷-۵۰) دیده میشود. اما ملكوت به شكل عمیقتر و صحیحتر آن تنها شامل آنانی است كه ایمان آوردهاند (متی ۱۸:۳) یا از سر نو مولود گشتهاند (یوحنا ۳:۳). این جنبه واقعیت درونی قضیه است. (ر.ک جدول مندرج در متی ۳:۱-۲).
۵. روزی ملكوت به شكل حقیقی آن بر روی زمین برقرار میشود و خداوند عیسی به مدت هزار سال به عنوان شاه شاهان و ربالارباب حكومت خواهد نمود (مكاشفهی ۱۱:۱۵؛ ۱۹:۱۶؛ ۲۰:۴).
۶. مرحلهی آخر همان چیزی است كه ما آن را ملكوت جاودانی خداوند و نجاتدهندهی ما عیسی مسیح میشناسیم (۲ پطرس ۱:۱۱) این ملكوت در ابدیت است.
خ) مَثَل برزگر ( ۸ : ۴ - ۱۵ )
۸:۴-۸ مَثَل برزگر توصیفكنندهی ملكوت به شكل كنونی آن است. این مثل به ما میآموزد كه ملكوت خدا هم دربرگیرندهی اقرار است و هم حقیقت. و اصلی را برای این هشدار جدی شكل میدهد كه چگونه ما كلام خدا را میشنویم. شنیدن كلامی كه وعظ شده و آموختن آن كار چندان سادهای نیست. مسئولیت كسانی كه میشنوند نسبت به قبل بیشتر میشود. اگر نسبت به پیغام كلام بیاعتنا باشند، یا اینكه اطاعت را مسألهای اختیاری بدانند، این كارشان به ضرر آنها تمام خواهد شد. اما اگر شنیده و اطاعت كنند، خود را در جایی قرار میدهند كه نور بیشتری از خدا درخواهند یافت. عيسي این مَثَل را برای گروهی بسیار گفت و سپس آن را براي شاگردانش شرح داد.
مَثَل در مورد برزگر گفته شده، بذر او، چهار نوع از زمین که بذر را دریافت و و چهار نتیجه.
خداوند با عبارت “هر كه گوش شنوا دارد بشنود” كلام خود را پایان داد. به عبارت دیگر هنگامی كه كلام خدا را میشنوید مراقب باشید كه چگونه آن را میپذیرید. دانه باید در زمین نیكو قرار گیرد تا پر ثمر باشد.
۸:۹-۱۰ هنگامی كه شاگردان او معنای این مثل را پرسیدند، خداوند عیسی چنین پاسخ داد كه اسرار ملكوت خدا را هر كسی درك نمیكند. از آنجائی كه شاگردان در توكل و اطاعت راغب بودند. استطاعت فهم مسیح بدانها عطا شد. عیسی آگاهانه بسیاری از حقایق را در قالب امثال بیان نمود تا آنانی كه بدو محبت حقیقی ندارند درك نكنند، تا نگریسته نبینند و شنیده درك نكنند. به یك معنا، آنها ندیدند و نشنیدند. به عنوان مثال، آنها میدانستند كه عیسی از برزگر و دانه سخن گفت، اما معنای عمیقتر این مثل را درك نكردند. آنها درنیافتند كه دلهایشان سخت، ناتوبهكار، پر خار و خس بود و از كلامی كه شنیدند هیچ بهرهای نبردند.
۸:۱۱-۱۵ خداوند تنها به شاگردان خود این مثل را تفسیر كرد. آنها پیشتر تعلیمی را كه میشنیدند، پذیرفته بودند، به همین سبب بیشتر به آنها عطا شد. عیسی شرح داد كه تخم، كلام خدا است، به عبارت دیگر حقیقت خدا، تعلیم خود مسیح.
شنوندگان كنار راه كلام خدا را شنیدند، اما بسیار سطحی و كمژرفا. كلام در سطح زندگی آنان باقی ماند. این مسأله باعث میشود ابلیس (مرغان هوا) به راحتی آن را به چنگ آورد.
شنوندگان بر سنگلاخ نیز كلام را شنیدند، اما نگذاشتند كه كلام خدا آنها را بشكافد. آنها همچنان ناتوبهكار ماندند. این دانه به هیچ نحوی ترغیب (رطوبت) نشد، از این رو پژمرده شد و مرد. شاید این اشخاص ابتدا اعتراف پرجلوهای از ایمان داشته باشند، اما از واقعیت به دور هستند. در ظاهر آنها حیات دیده میشود اما زیر این سطح ریشهای نیست. هنگامی كه مشكلات فرا میرسد، آنها ایمان خود را ترك میكنند.
شنوندگان زمین خاردار در ظاهر برای مدت كوتاهی به خوبی طاقت میآورند، اما هنگامی كه نمیتوانند در ادامهی راه ثابتقدم بایستند نشان میدهند كه ایماندارانی اصیل نیستند. اندیشههای روزگار، دولت و لذات زندگی بر آنها غلبه میكند و كلام خفه شده پژمرده میشود.
زمین نیكو ایمانداران حقیقی را به تصویر میكشد كه دلهایشان راست و نیكو است. آنها نهتنها كلام را پذیرفتند بلكه اجازه دادهاند زندگی آنها را شكل دهد. آنها تعلیمپذیر و مطیع بوده، شخصیت حقیقی مسیحی را در خود رشد ميدهند و برای خدا ثمر میآورند.
داربی پیغام این قسمت را در كلامی موجز چنین بیان میكند:
اگر به هنگام شنیدن، آنچه را كه میشنوم از آن خود كنم، نهتنها از یافتن آن شادان هستم، بلكه آن را از آن خود نیز میدانم، پس آن كلام جزئی از جوهر روح من میشود و از این پس بیشتر نیز خواهم یافت، زیرا هرگاه كه حقیقت جوهری از روح من میشود، فضای بیشتری برای پذیرش بیشتر ایجاد میشود.
د) مسئولیت كسانی كه میشنوند ( ۸ : ۱۶ - ۱۸ )
۸:۱۶ با یك نگاه به نظر نمیرسد كه این قسمت با سخنان پیشین چندان ارتباط داشته باشد. به هر حال حقیقت این است كه سیل متداوم افكار جریان گرفتهاست. نجاتدهنده هنوز دارد بر اهمیت تعالیم خود بر شاگردان تأكید میورزد. او خود را به مردی تشبیه میكند كه چراغی را افروخته است و نباید آن را زیر ظرفی یا تختی پنهان نماید، بلكه بر چراغدانی گذارد تا همه روشنی را ببینند. وی در تعلیم اصول ملكوت خدا به شاگردان، چراغی را روشن كرده بود. آنها باید با آن چراغ چه میكردند؟
اول از همه، آنها نباید آن را با ظرفی بپوشانند. در متی ۵:۱۵ مرقس ۴:۲۱ و لوقا ۱۱:۳۳ این ظرف پیمانه نامیده شدهاست. بیگمان پیمانه واحد اندازهگیری در دنیای تجارت محسوب میشد. بنابراین مقصود از پنهان نمودن چراغ به زیر پیمانه میتواند این باشد كه شخص اجازه دهد شهادت زندگیش زیر هجوم مشغلههای زندگی محو شود. بهتر آن است كه چراغ را روی پیمانه قرار دهند، به عبارتی دیگر مسیحیت را بر كسب و كار خود اعمال كنند و تجارت را همچون منبری برای انتشار پیام انجیل به كار گیرند.
دوم اینكه یك شاگرد نباید چراغ را زیر تخت پنهان نماید. تخت نماد آسایش، رفاه، كاهلی و افراط است. چقدر این عوامل مانع درخشش نور میشوند! شاگرد باید چراغ را روی پایه قرار دهد. به عبارتی دیگر او باید با حقیقت زندگی كند و آن را بشارت دهد تا اینكه همه آن را ببینند.
۸:۱۷ به نظر آیهی ۱۷ میخواهد این را بگوید كه اگر به خاطر كسب و كار و یا سستی این پیغام به دیگران نرسد، مسامحه و ضعف ما آشكار خواهد شد. پنهانكاری حقیقت ظاهر میگردد، و مستور نگاه داشتن آن معلوم و هویدا میشود.
۸:۱۸ بنابراین باید مراقب باشیم كه چه طور میشنویم. اگر در گفتن حقیقت به دیگران امین هستیم، پس خدا حقایق جدید و عمیقتری را بر ما آشكار خواهد ساخت. از سوی دیگر اگر این روح غیرت برای بشارت را در خود نداریم، خدا ما را از آن حقیقتی كه به گمان خود داریم بینصیب خواهد ساخت. اگر از آنچه در دست داریم استفاده نكنیم، آن را از دست خواهیم داد.
جی. اچ. لانگ (G.H. long) این موضوع را چنین شرح میدهد:
شاگردان با ذهنی مشتاق به درك و آمادهی ایمان و اطاعت گوش فرا دادند: دیگران با بیتوجهی و یا از روی كنجكاوی و یا با مخالفت كامل گوش فرا دادند، به گروه اول معرفتی افزونتر عطا شد، اما گروه دوم از همان معرفتی را هم كه به گمان خود كسب كرده بودند بینصیب ماندند.
گر خواهیم كه نگاه داریم آن حقیقت آسمانی را
باید كه قسمت كنیم با دیگری آن را
گر باز بمانیم از بخشیدن آن، بینصیب خواهیم ماند از داشتن آن
و این است اصل محبت.
ر. سی. ترنچ (R.C. Trench)
ذ) مادر و برادران حقیقی عیسی ( ۸ : ۱۹ - ۲۱ )
در این قسمت از سخنان عیسی، به او میگویند كه مادر و برادران او به انتظار ملاقات او هستند به خاطر ازدحام خلق آنها نمیتوانستند به او نزدیك شوند. پاسخ خداوند این بود كه رابطهی حقیقی با او بسته به پیوندهای طبیعی نیست، بلكه به اطاعت از كلام خدا بستگی دارد. او آن كسانی را اعضای خانوادهی خود میداند كه به كلام او توجه میكنند، با فروتنی آن را میپذیرند و بیچون و چرا از آن اطاعت میكنند. هیچ ازدحامی نمیتواند مانع ملاقات خانوادهی روحانی او شود.
ر) پسر انسان طوفان را آرام میكند ( ۸ : ۲۲ - ۲۵ )
۸:۲۲ در ادامهی این باب میبینیم كه عیسی قدرت خود را بر عناصر طبیعت، بر دیوها و بر مرض و حتی بر مرگ نشان میدهد. همهی اینها مطیع كلام او هستند، تنها انسان آن را نمیپذیرد.
توفانهای سهمگین به سرعت دریای جلیل را در بر میگیرند، و كار دریانوری را دشوار میسازند. با این حال شاید این طوفان عجیب علت شیطانی داشته است، شاید تلاشی بوده تا نجاتدهنده دنیا را نابود كند.
۸:۲۳ هنگامی كه توفان آغاز شد عیسی در خواب بود، این حقیقت كه او خوابیده بود گواهی است بر انسانیت حقیقی او. و هنگامی كه عیسی نهیب داد توفان به خواب فرو رفت، و این گواهی است بر الوهیت مطلق او.
۸:۲۴ شاگردان نجاتدهنده را بیدار كرده، ترس و اضطراب خود را به خاطر سلامتیشان ابراز كردند. او با متانت كامل باد و امواج را نهیب داد و همه چیز آرام شد. او اكنون نیز میتواند برای شاگردان آشفتهای كه در امواج متلاطم گرفتار شدهاند همان كار را انجام دهد.
۸:۲۵ او از شاگردان پرسید: “ایمان شما كجا است؟” آنها نباید نگران میشدند نیازی نبود كه او را بیدار كنند.“هیچ موجی قادر نیست كشتی را كه ارباب اقیانوسها و زمین و آسمانها در آن ساكن است در كام خود فرو برد.” بودن با مسیح در قایق یعنی کاملاً در آسایش و امنیت بودن.
شاگردان هنوز به دامنهی قدرت آقای خود پی نبرده بودند. درك آنها از عیسی ناقص بود. آنها از اینكه عناصر طبیعت نیز مطیع او هستند متعجب شدهبودند. ما نیز با شاگردان هیچ تفاوتی نداریم. در توفانهای زندگی، غالباً یأس بر ما غلبه میكند. سپس هنگامی كه خداوند به كمك ما میآید، از نمایش قدرت او شگفت زده میشویم. و در تعجبیم كه چرا كاملاً به او توكل نكردیم.
ز) شفای دیوزده جدریان ( ۲۶ : ۸ - ۳۹ )
۸:۲۶-۲۷ هنگامی كه عیسی و شاگردانش به ساحل رسیدند، در واقع در ناحیهی جدریان بودند. در آنجا شخصی را دیدند كه دیوزده بود. متی دو نفر دیوزده را ذكر میكند، در حالی كه مرقس و لوقا تنها از یكی سخن میگویند. این مغایرتهای ظاهری احتمالاً بیانگر این امر است كه دو واقعهی متمایز وجود داشته است، یا اینكه یك نویسنده روایت كاملتری را نسبت به دیگر نویسندگان ارائه كرده است. این مورد خاص دیوزدگی باعث شدهبود كه قربانی رخت خود را درآورده، از اجتماع دوری جوید، و در قبرها زندگی كند.
۸:۲۸-۲۹ چون عیسی را دید، از او خواهش نمود كه با او كاری نداشته باشد. البته كه آن روح خبیث بود كه از دهان آن مرد مفلوك حرف میزد.
دیوزدگی یك واقعیت است. این دیوها فقط تأثیرات (روانی) نبودند. بلكه موجودات فوقطبیعی كه در انسان ساكن میشدند، افكار، سخنان و رفتار او را در تسلط خود میگرفتند. این دیوها باعث میشدند كه انسان كاملاً خشن شوند این خشونت تا به حدی بود كه هرگاه تشنج شدید به آن مرد دست میداد، زنجیرها را میگسست، زنجیرهائی كه او را با آنها بسته بودند تا مانع فرار او به صحرا شود. چندان خوشایند نیست كه بدانیم همین دیوهائی كه در این مرد بودند كافی بود تا حدود دو هزار خوك را نابود كند (ر.ک مرقس ۵:۱۳).
۸:۳۰-۳۱ نام آن مرد لجئون بود چرا كه گروه بزرگی (لژیون) از دیوها او را در تسخیر خود داشتند. این دیوها عیسی را پسر خدای تعالی میشناختند. آنها میدانستند كه نمیتوانند از سرنوشت خود فرار كنند، و اینكه عیسی آنها را از آن شخص بیرون خواهد كرد. اما آنها از او خواستند كه مجازاتشان به تعویق افتد، یعنی از او خواهش كردند كه ایشان را نفرماید كه به یك باره به هاویه روند.
۸:۳۲-۳۳ هنگامی كه از آن مرد خارج میشدند اجازه خواستند تا داخل گلهی گراز بسیاری كه در مجاورت كوه میچریدند شوند. این اجازه بدانها داده شد، و نتیجه آن شد كه گرازها با شتاب از بلندی به دریا جسته و خفه شدند. امروزه از خداوند به خاطر نابود ساختن اموال دیگران انتقاد میشود. با این حال باید گفت كه اگر گرازبانان یهودی بودند، آنها پیشهای نجس و نامشروع داشتند. و چه یهودی بودند یا غیریهودی، باید ارزش یك انسان را از دوهزار گراز بیشتر میدانستند.
۸:۳۴-۳۹ این خبر به سرعت در آن ناحیه منتشر شد. هنگامی كه جماعت بزرگی جمع شدند، دیدند كه همان دیوزدهی سابق كاملاً سلامت عقل و ادب به او بازگشته است. اهالی جدریان آن قدر مضطرب گشتند كه از عیسی خواهش نمودند كه از نزد ایشان روانه شود. آنها بیشتر به گرازهای خود میاندیشیدند تا به نجاتدهنده، بیشتر به خوكهای خود فكر میكردند تا به جان خود.
داربی در این مورد چنین نتیجهای گرفته است:
جهانیان از عیسی التماس میكنند كه آنها را رها كند، آنها به دنبال آسایش خود هستند، آسایشی كه نه لشکری از ارواح پلید، بلکه حضور و قدرت خدا آن را بر هم میزند! مردی كه شفا یافت... خواست در كنار او باشد، اما خداوند او را بازگردانید... تا شاهدی بر فیض و قدرتی باشد كه در او به منصهی ظهور رسیده بود.
چندی بعد هنگامی كه عیسی از دیكاپولیس دیدن كرد، چنین جماعتی به دیدن او آمدند (مرقس ۷:۳۱-۳۷) آیا این عمل میتواند نتیجهی شهادت وفادارانهی همان دیوزدهای باشد كه شفا یافت؟
س) معالجه ی مرض علاجناپذیر و زنده كردن مرده (۸:۴۰- ۵۶)
۸:۴۰-۴۲ عیسی از راه دریای جلیل به كرانهی باختری بازگشت. آنجا جماعتی دیگر چشم به راه او میداشتند. مخصوصاً یایروس رئیس كهنه كه با اضطراب انتظار دیدن او را میكشید چرا كه دختر دوازده سالهاش مشرف به موت بود. او به اصرار از او التماس كرد كه بیدرنگ به خانهی او آید. اما خلق بر او ازدحام میكردند، و مانع پیشروی او میشدند.
۸:۴۳ در میان جمعیت زنی كمرو و مأیوس وجود داشت، كه به مدت دوازده سال به استحاضه مبتلا بود. لوقای طبیب این را نیز میافزاید كه او تمام پسانداز و آنچه را كه داشت صرف اطبا نموده بود اما نتیجهای نگرفته بود (مرقس حتی اندكی فراتر رفته و افزوده كه او حتی بدتر هم میشد!)
۸:۴۴-۴۵ او چنین احساس كرده بود كه در عیسی قدرتی است كه میتواند او را شفا دهد، پس راه خود را از میان جمعیت به سمت عیسی گشود. او خم شده، دامن ردای او را لمس نمود، حاشیه یا لبهی جامه كه قسمت پائینی ردای لباس یهودیان را شكل میداد. (اعداد ۱۵:۳۸-۳۹؛ تثنیه ۲۲:۱۲). در ساعت خونریزی قطع شد و كاملاً شفا یافت. او سعی نمود كه به سرعت فرار كند، اما سؤال عیسی مانع فرار او شد، عیسی گفت: “كیست كه مرا لمس نمود؟” پطرس و دیگر شاگردان گمان كردند كه این پرسشی غیرمنطقی است، مردم بسیاری از اطراف فشار میآوردند، و دیگران را پس رانده او را لمس مینمودند!
۸:۴۶ اما عیسی دریافته بود كه این لمس با ازدحام دیگران فرق دارد. همانگونه كه شخصی در این مورد گفته است: “جسم ازدحام میكند، لیكن ایمان لمس میكند.” عیسی میدانست كه ایمان، او را لمس نموده بود، چرا كه احساس كرد قدرتی از او صادر شد، قدرتی كه زن را شفا داد. او درك كرد كه قوتی از او صادر گشت. البته این موضوع بدان معنا نیست كه از قدرت او كاسته شد، بلكه برای عیسی ارزش شفا داشت. قوتی صرف شدهبود.
۸:۴۷-۴۸ آن زن... لرزان..... نزد وی افتاد و با لحنی حاكی از پوزشخواهی گفت كه به چه سبب او را لمس نمود و شهادتی پر از امتنان از آنچه رخ داده بود. اعتراف علنی او باعث شد عیسی ایمان او را ستایش كند و در میان جماعت سلامتی خود را به او پاداش دهد. تاكنون هیچكس بدون اطلاع عیسی و بدون اینكه بركتی بیابد با ایمان او را لمس نكرده بود. حتی هیچكس بدون اینكه در اطمینان نجات تقویت شود آشكارا اعتراف نكرده بود.
۸:۴۹ شفای آن زن مبتلا به استحاضه آن قدر وقت عیسی را نگرفت، اما همان كافی بود تا فرستادهای از خانهی رئیس كهنه این خبر را بیاورد كه دختر یایروس مرده، و دیگر استاد را زحمت ندهند. آنها ایمان داشتند كه او شفا مییابد، ولی ایمان زنده شدن او را نداشتند.
۸:۵۰ با این حال عیسی به آسانی رها نمیكرد. او با سخنانی تسلیبخش، ترغیبآمیز و امیدبخش پاسخ گفت “ترسان مباش، ایمان آور و بس كه شفا خواهد یافت.”
۸:۵۱-۵۳ به محض اینكه عیسی به خانهی رسید، تنها با پطرس، یعقوب و یوحنا و والدین دختر وارد آن خانه شد. همه گریهی یأس سر داده بودند، اما عیسی به آنها گفت از ناله و شیون باز ایستند چرا كه او نمرده، بلكه خفته است. این سخن عیسی باعث شد كه او را استهزا كنند، چرا كه یقین داشتند دختر مرده است.
آیا او واقعاً مرده بود، یا اینكه به خواب عمیقی همچون اغما فرو رفته بود، غالب مفسران بر این باورند كه او مرده بود. آنها خاطر نشان میسازند كه عیسی در مورد الیعازر نیز گفته كه او در خواب است، یعنی منظورش این بود كه مرده است. سر رابرت اندرسون (Sir Robert Anderson) میگوید كه آن دختر واقعاً نمرده بود. او چنین استدلال میآورد:
۱- عیسی گفت كه آن دختر شفا خواهد یافت. عبارتی كه او به كار برد همان كلماتی است در آیهی ۴۸ این باب بیان نمود، آنجا كه مقصود شفا بود و نه قیامت. این عبارت هیچگاه در عهدجدید در مورد زنده شدن مرده به كار نرفته است.
۲. عیسی در مورد الیعازر واژهای دیگر برای خواب او به كار برد.
۳. مردم گمان كردند كه او مرده است، اما عیسی كه میدانست او واقعاً نمرده است او نگفت كه میخواهد او را زنده كند.
اندرسون میگوید موضوع بر سر باورداشتن یك شخص است. عیسی گفت كه او در خواب است. دیگران بر این گمان بودند كه میدانند او مرده است.
۸:۵۴-۵۶ به هر حال عیسی به آن دختر گفت “ای دختر برخیز” او فوراً برخاست. عیسی پس از اینكه دختر را به والدینش سپرد بدانها گفت كه از این معجزه كسی را با خبر نسازند. او علاقهای به شهرت، شور و شوق ناپایدار جامعه و یا كنجكاوی بیاساس مردم نداشت.
بدینسان دومین سال خدمت عمومی عیسی به پایان میرسد. باب ۹ و اعزام دوازده شاگرد سرآغاز سومین سال خدمت او است.