Olympic Mountain Marmot

۴. سفر عیسی به اورشلیم (باب‌های ۹ و ۱۰)

الف) پاداش خادم ( ۹:‏۱-‏۱۳)

پس از قراردادن راه ننگین، پرزحمت و مرگ آور او كه انتخاب كرده در مقابل شاگردان و پس از دعوت ایشان برای متابعت او در زندگی وقف شده و انكار نفس، حالا خداوند طرف دیگر قضیه را به آنها نشان می‌دهد. در صورتی كه به‌جهت شاگردی، آنها بهای زیادی در این زندگی پرداخت كنند، پاداش خود را از جلال تا به جلال دریافت خواهند داشت.

۹:‏۱-‏۷ خداوند بدین مضمون، شروع به سخن گفتن كرد كه بعضی از شاگردان تا ملكوت خدا را كه به قوت می‌آید نبینند، ذائقه موت را نخواهند چشید. او داشت رو به پطرس، یعقوب و یوحنا سخن می‌گفت. در كوههایی كه به تجلی معروف است آنها ملكوت خدا را در قوت دیدند. استدلال متن اینست كه ما الان هر زحمتی به خاطر مسیح متحمل شویم، پاداش آنها را به وفور در زمان بازگشت او در جلال با خادمینش دریافت خواهیم كرد. شرایطی كه بر فراز كوه حكمفرما بود سایه‌ای از سلطنت هزار ساله مسیح بود.

۱-‏ هیات عیسی متغیر گشت، جلال در خشان او از شخصیت وی ساطع گردید. حتی لباسهای او می‌درخشید. جلال او فوق از قدرت هر مایع سفیدكننده‌ای، لباس او را سفیدتر كرد.

در ظهور اول. جلال مسیح مستور بود. او در فروتنی، زحمت‌كش و با آگاهی از غمی كه قرار بود متحمل شود آمد ولی با جلال بازگشت. هیچ‌كس دیگر راجع به او اشتباه نخواهد كرد. او واضحا شاه شاهان و رب‌الارباب در بازگشت ثانوی خود خواهد بود.

۲-‏ ایلیا و موسی در آنجا بودند. آنها مظهر، مقدسین عهد‌عتیق یا شریعت ((موسی)) یا مقدسین كه مردند و كسانی كه ربوده شدند، بودند.

۳-‏ پطرس، یعقوب و یوحنا آنجا بودند. آنها می‌توانند مظهر مقدسین عهد‌جدید باشند یا آنانی در زمان آمدن ملكوت بر روی زمین زنده‌اند.

۴-‏ عیسی شخصیت مرکزی این واقعه بود. پیشنهاد پطرس مبنی بر ساختن سه سایبان، با ابر و صدائی از آسمان رد گردید. عیسی باید در همه چیز جایگاه اول را داشته باشد. او جلال سرزمین عمانوئیل خواهد بود.

۵-‏ ابر لزوماً باید شکینا یا ابر جلال خدا باشد كه در قدس‌الاقداس خیمه و هیكل زمان عهد‌عتیق ظاهر می‌شد. این تجلی حضور خدا بود.

۶-‏ صدا، صدای خدای پدر بود، كه مسیح را به عنوان پسر حبیب خود معرفی می‌كند.

۹:‏۸ وقتی كه ابر بر شاگردان سایه انداخت آنها دیدند كه جز عیسی هیچكس آنجا نیست. این یك تصویر پرجلال و منحصر بر فرد است از زمانی كه ملكوت او با قوت در قلبهای پیروانش می‌آید.

۹:‏۹-‏۱۰ و چون از كوه پایین می‌آمدند، ایشان را قدغن فرمود كه تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، از آنچه دیده‌اند كسی را خبر ندهند. این نكات اخیر آنها را سردرگم كرده بود. شاید آنها هنوز درك نكرده بودند كه او باید بمیرد و دوباره برخیزد. آنها راجع به عبارت برخاستن از مردگان كنجكاو شدند.

یهودیان این حقیقت را اینطور می‌پنداشتند كه همه از مردگان برمی‌خیزند ولی عیسی در مورد برخاستن اشخاص سخن می‌گفت. او از میان مردگان بر می‌خاست، زمانی كه او بر می‌خاست همه مردگان چنین نمی‌شدند. این حقیقتی است كه فقط در عهد‌جدید یافت می‌شود.

۹:‏۱۱ شاگردان سئوال دیگری نیز داشتند. آنها فقط یك نمای پیشین از ملكوت داشتند. ملاكی نبوت كرده بود كه ایلیا به عنوان پیشوای مسیح اول می‌آید و در ابتدای خراب شدن همه چیز راه را پیش روی او هموار خواهد ساخت (ملاكی ۴:‏۵). ولی ایلیا كی بود؟ آیا اول او می‌آید چنانچه فریسیان می‌گفتند؟

۹:‏۱۲-‏۱۳ عیسی در جواب گفت:‏ البته این درست است كه ایلیا باید اول بیاید ولی مسئله مهم‌تر و فوری‌تر اینست كه آیا انبیای عهد‌عتیق پیشگویی نكرده‌اند كه پسر انسان زحمت بسیار كشیده و حقیر شمرده شود؟ تا آنجائی كه به ایلیا مربوط می‌شد، ایلیا آمده بود (در شخصیت و خدمت یحیی تعمیددهنده)، ولی مردم با وی آنچه خواستند كردند، چنانچه با ایلیا كردند. مرگ یحیی تعمیددهنده یك پیش در آمد راجع به كاری بود كه مردم با پسر انسان خواهند كرد. آنها پیشرو را رد كردند و پادشاه را نیز رد خواهند نمود.

ب) شفای پسر دیو زده ( ۹:‏۱۴-‏۲۹ )

۹:‏۱۴-‏۱۶ شاگردان مجاز به ماندن در بالای كوه تبدیل هیات نبودند. در پائین كوه مردم در حال مباحثه بودند. دنیایی محتاج در زیر پایهای ایشان قرار داشت. وقتی عیسی و سه شاگردش به پای كوه رسیدند، مباحثه‌ای در میان كاتبان و جمعی از مردم و دیگر شاگردان روی داده بود. به محض ظاهر شدن خداوند، مباحثه قطع شد و جمعیت دوان دوان به سوی او آمده و ا واز ایشان پرسید:‏ با شاگردان من چه مباحثه دارید؟

۹:‏۱۷-‏۱۸ پدری آشفته به عیسی درباره پسرش كه توسط روحی گنگ تسخیر شده بود، سخن گفت. شیطان، بچه را روی زمین می‌انداخت، دندانهایش را به هم می‌سائید و از دهانش كف برمی‌آورد. این ناهنجاریهای خطرناك باعث خشك شدن بدن او می‌شد. پدر او از شاگردان خواسته بود او را كمك كنند ولی ایشان نتوانسته بودند.

۹:‏۱۹ عیسی شاگردان را به خاطر بی‌ایمانی توبیخ كرد. آیا او قدرت اخراج ارواح را بدیشان عطا نفرموده بود؟

تا چه حد او باید با ایشان می‌بود تا بتوانند از قدرتی كه بدیشان داده بود استفاده كنند؟ تا چه حد او باید زندگی كم قوت و پر شكست ایشان را تحمل می‌نمود؟

۹:‏۲۰-‏۲۳ چون او را نزد خداوند آوردند، روح پلید با یك حركت فوری او را مصروع نمود. خداوند از پدر او پرسید چند وقت است كه او در این حالت می‌باشد؟ او جواب داد:‏ از طفولیت. در اثر انقباض عضلانی، روح پلید بارها او را در آتش و آب می‌انداخت. او بارها از مرگ رهایی یافته بود. پس پدر از خداوند خواهش كرد كه اگر می‌تواند كاری برای او انجام دهد گریه‌ای تلخ و از ته دل كه از سالها ناامیدی سرازیر می‌شود. عیسی به او گفت مسئله این نیست كه او توانایی شفا دارد یا نه بلكه آیا پدر آن پسر توانایی ایمان آوردن دارد. ایمان به خدای زنده در همه حال پاداش می‌یابد. هیچ چیز نزد خدا غیر ممكن نیست.

۹:‏۲۴ پدر آن پسر دیوزده مظهر تضاد میان ایمان و بی‌ایمانی در بین قوم خدا در همه نسلها می‌باشد. ایمان می‌آورم ای خداوند، بی‌ایمانی مرا امداد فرما. ما می‌خواهیم ایمان بیاوریم و هنوز درونمان پر از شك و تردید است. ما از این تضاد غیر معقول درون خودمان متنفر هستیم ولی به نظر می‌رسد كه جنگمان بی‌فایده است.

۹:‏۲۵-‏۲۷ چون عیسی روح پلید را نهیب داد كه پسر را رها كند یك انقباض عضلانی دیگر باعث شد كه بدن او مانند مرده شود. نجات‌دهنده، پسر را برخیزانند و به پدرش بازگرداند.

۹:‏۲۸-‏۲۹ بعدها وقتی كه خداوند ما با شاگردانش در خانه‌ای تنها بودند، آنها در خلوت از او پرسیدند كه چرا نتوانستند آن روح پلید را بیرون كنند. او به ایشان جواب داد كه این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی‌رود. از میان ما كدامیك هست كه در خدمت مسیحی خود حس ناكامی و شكست نداشته باشد؟

ما با اشتیاق فراوان و وظیفه شناسی، زحمت كشیده‌ایم بدون اینكه نشانی از قدرت روح خدا در كارمان باشد. ما همچنین كلمات نجات‌دهنده را شنیده‌ایم كه به ما یادآوری می‌كند:‏ این جنس....

پ) دومین پیشگویی عیسی درباره مرگ و قیام خود ( ۹:‏۳ ۰-‏۳۲)

۹:‏۳۰ دیدار خداوند از قیصر یه فیلیپس به پایان رسید. حالا او به جلیل روانه شده است سفری كه او را به سوی اورشلیم و صلیب هدایت می‌كرد. او می‌خواست در حقا سفر كند. قسمت اعظم خدمت عمومی او به پایان رسیده بود. حالا او می‌خواست وقت خود را با شاگردان سپری كند تا ایشان را برای تعلیم و آنچه در پیش رو داشتند آماده كند.

۹:‏۳۱-‏۳۲ او واضحا به آنها گفت قرار است كه دستگیر شده، كشته شود و در روز سوم دوباره برخیزد. لیكن آنها این سخن را درك نكرده و ترسیدند از او بپرسند. ما نیز در اكثر مواقع می‌ترسیم از وی چنین سئوال كنیم و برای همین بركت را از دست می‌دهیم.

ت) بزرگی در ملكوت ( ۹:‏ ۳۳-‏۳۷)

۹:‏۳۳-‏۳۴ وقتی آنها به خانه‌ای در كفرناحوم كه در آنجا قرار بود بمانند رسیدند، عیسی از آنها پرسید كه در بین راه با یكدیگر چه مباحثه‌ای می‌كردند؟ آنها از گفتنش شرم داشتند زیرا در مورد این بحث می‌كردند كه چه كسی از میان ایشان بزرگتر است. شاید تجلی ملكوت قریب‌الوقوع، آرزوهای آنها را برای سلطنت احیا كرده بود و داشتند راجع به جایگاه و مقام خود در آن ملكوت مباحثه می‌كردند. این خیلی تاسف‌انگیز است كه در آن هنگامی كه او داشت به ایشان راجع به مرگ قریب‌الوقوع خود سخن می‌گفت، آنها داشتند برتری خود را بر دیگری ثابت می‌كردند. چنانچه ارمیا گفت:‏ قلب انسان‌ها در هر شرایطی فتنه‌انگیز و بسیار شرور است.

۹:‏۳۵-‏۳۷ عیسی با توجه به اینكه می‌دانست آنها راجع به چه چیزی مباحثه می‌كردند، با فروتنی به ایشان درسی داد. او گفت كه راه مقدم شدن اینست كه شخصی داوطلبانه جای پائین را اختیار كرده و برای دیگران و نه خود زندگی كند. عیسی طفلی كوچك برپاداشت و در آغوش كشید. او تاكید كرد محبتی كه در نام او به حقیرترین و گمنام‌ترین انسان‌ها كرده شود، بزرگترین اعمال است. اگر ما به دیگران محبت كنیم، در اصل به خود خداوند، بلی حتی به خدای پدر محبتمان را ابراز كرده‌ایم. ای خداوند عیسی، تعالیم تو شهوات دل مرا آشكار كرد. مرا بشكن و بگذار حیات تو در زندگی من یافت شود.

ث) شاگردان مانع فرقه* ۱ #گرایی می* ۱ #شوند ( ۹:‏ ۳۸-‏۴۲)

این باب به نظر پر از ناكامی است. پطرس روی كوه تجلی به طور نامربوطی سخن گفته بود (آیات ۵ و ۶). شاگردان در بیرون كردن روح پلید شكست خورده بودند (آیه ۱۸). آنها راجع به اینكه چه كسی بزرگتر است مباحثه می‌كردند (آیه ۳۴). در آیات ۳۸-‏۴۰ ما آنها را در اشاره به یك فرقه‌گرایی می‌بینیم.

۹:‏۳۸ یوحنا، شاگرد محبوب خداوند بود كه به عیسی گزارش داد شخصی را دیده‌اند كه به نام او دیوها را بیرون می‌كرد. چونكه او از شاگردان متابعت نمی‌كرد، آنها به او گفته بودند كه از این كار دست بردارد آن مرد تعلیم غلطی نمی‌داد یا در زندگی گناه آلود نبود. او به سادگی فقط با شاگردان همراه نشده بود.

آنها دایره‌ای دور من كشیدند تا مرا بیرون نگاه دارند.
شورشی، بدعتگزار، چیزی را زیر پا گذاشته‌ای.
ولی من و عشق فهم داریم تا بر آن چیره شوم.
ما دایره‌ای می‌كشیم و آن‌ها را به درون می‌آوریم.

۹:‏۳۹ عیسی گفت:‏ او را منع مكنید. اگر او به اندازه كافی به من ایمان دارد تا اسم مرا در بیرون كردن دیوها بكار ببرد پس او طرف من است و بر علیه شیطان كار میكند. چنین شخصی نمی‌تواند بزودی در حق من بد بگوید و یا دشمن من گردد.

۹:‏۴۰ آیه ۴۰ در ظاهر با متی ۱۲:‏۳۰ تضاد دارد یعنی جائی كه عیسی گفت:‏ هركه با من نیست، برخلاف من است و هر كه با من جمع نكند، پراكنده سازد. ولی هیچ تضادی حقیقتاً در متی با این قسمت وجود ندارد، موضوع اینست كه یا مسیح پسر خداست و یا قدرت خود را از دیوها یافته است. در این چنین مسئله اساسی، هر كس با او نباشد بر ضد او كار می‌كند.

اینجا در انجیل مرقس، مسئله حائز اهمیت شخص یا كار مسیح نبود بلكه مشكل همكاری كسی بود كه در خدمت خداوند می‌باشد، خدمت مسیح نیازمند محبت و تحمل است. هر كس در خدمتش بر ضد او نیست باید بر ضد شیطان باشد و بنابر این لزوماً باید طرف مسیح باشد.

۹:‏۴۱ حتی كوچكترین محبتی در اسم مسیح پاداش خواهد داشت. دادن كاسه‌ای آب به شاگردان به خاطر اینكه آنها از آن مسیح هستند، بدون اجر نخواهد ماند. همچنین، اخراج ارواح ناپاك در نام او چشمگیر بود. دادن كاسه‌ای آب مسئله‌ای پیش پا افتاده است ولی هر دوی این كارها برای جلال او با ارزش هستند. ((از این رو كه شما از آن مسیح هستید)) مانند طنابی است كه باید ایمان‌داران را دور هم جمع كند. اگر این كلام را حفظ كنیم، ما را از روحهای مختلف، منازعات بیهوده و جاه‌طلبی در خدمت به مسیح می‌رهاند.

۹:‏۴۲ خادمین خداوند پیوسته باید در نظر داشته باشند كه اعمال و كلام ایشان چه تاثیری روی دیگران دارد. ممكن است یك دوست ایمان‌دار لغزش بخورد و این باعث آسیب روحی دراز مدتی در وی بشود. برای آن كسی كه یكی از كودكان را از راه تقدس و حقیقت لغزش دهد بهتر است كه سنگی بر گردنش آویخته و خفه شود.

ج) انضباط سختگیرانه ( ۹:‏۴۳-‏۵۰ )

۹:‏۴۳ آیات باقیمانده باب بر ضرورت توبه و نظم تاكید دارد. آنانی كه به راستی در راه شاگردی قدم نهاده‌اند دائما باید با خواهشهای طبیعی و جسمانی خود بجنگند. كلام پاسخی برای نابودی ایشان بود كه برا ی كنترل ایشان در جهت كسب پیروزی روحانی بدیشان تضمین می‌داد.

خداوند از دست و پا و چشم صحبت كرد و توضیح داد كه بهتر خواهد بود اگر كسی یكی از اینها را از دست بدهد تا اینكه با آنها به جهنم وارد شود. برای رسیدن به هدف باید بها پرداخت و خیلی چیزها را قربانی كرد.

دست می‌تواند اشاره به اعمال ما باشد، پا به قدمهای ما و چشم امیال و آرزوهای ما را به تصویر می‌كشاند. اینها خطرات بالقوه و نهان هستند. تا وقتی به سختی با این‌گونه اعمال مقابله نكنیم، آنها ما را به سوی هلاكت ابدی می‌كشانند.

آیا این متن به ما چنین تعلیمی می‌دهد كه ایمان‌داران ممكن است گم شده و یا حتی نهایتاً ابدیت را در جهنم بسر ببرند؟ اگر متن را به تنهایی بررسی كنیم چنین مفهومی را می‌رساند ولی اگر این متن با تعالیم دیگر عهدجدید مغایر نباشد، باید نتیجه بگیریم كه هر كس به جهنم افكنده شود هرگز یك مسیحی واقعی نبوده است. شخص باید ایمان آورد تا تولد تازه بیابد و برای مدتی به خوبی به پیش رود ولی اگر همان شخص همواره در شهوات خود افراط كند، پرواضح است كه هرگز نجات نخواهد یافت.

۹:‏۴۴-‏۴۸ خداوند از جهنم مكرراً به عنوان جائی كه كرم ایشان نمیرد و آتش خاموش نپذیرد سخن می‌گوید. این مكان جدا وحشتناك است. اگر واقعاً به جهنم معتقد باشیم، ما دیگر برای هیچ‌چیز به جز جانهای فناناپذیر زندگی خواهیم كرد. ای خداوند، به من اشتیاقی برای جانهای تشنه بده!

خوشبختانه این هرگز از نظر اخلاقی ضروری نیست كه ما پایها و دستهایمان را ببریم و یا چشمانمان را درآوریم. عیسی هرگز از ما چنین اعمال افراطی نخواست. آن چیزی كه او به ما گفت این بود كه بهتر است این اعضا را وقف كنیم تا اینكه با سوءاستفاده از آنها به اعماق جهنم افكنده شویم.

۹:‏۴۹ آیات ۴۹ و ۵۰ به طور خاصی مشكل هستند پس برای همین ما آنها را عبارت به عبارت بررسی می‌كنیم. زیرا هر كس به آتش نمكین خواهد شد. سه مشكل اساسی اینها هستند:‏ به چه آتشی اشاره می‌شود؟ منظور از نمكین شدن چیست؟ آیا هر كس یا همه نجات خواهند یافت یا نه؟

آتش می‌تواند به معنای جهنم باشد (چنانچه در آیات ۴۴ و ۴۶ و ۴۸) آمده است یا می‌تواند داوری به هر نوع باشد كه شامل داوری الهی اعمال ایمان‌داران و شخص ایشان است.

نمك سمبل طهارت، نمكین شدن و حفظ شدن است. در سرزمینهای شرقی نمك نماد وفاداری، دوستی یا ایمان و اعتماد است.

اگر هركس به معنای نجات‌یافتگان باشد، پس منظور این است كه آن اشخاص در جهنم خواهند سوخت كه بدین معناست:‏ آنها تا به ا بد در اثر این داوری، رنج خواهند كشید.

اگر هر كس به معنای ایمان‌داران باشد، متن می‌آموزد كه آنها از جزای آتش در زندگیشان رهایی می‌یابند، آنها خودشان را از فساد بوسیله اعمال نیكو و توبه شخصی حفظ می‌كنند یا در مقابل تخت داوری مسیح اعمالشان آزموده می‌شود.

و هر قربانی به نمك، نمكین می‌گردد. این عبارت نقل قولی است از لاویان ۲:‏۱۳ (همچنین نگاه كنید به اعداد ۱۸:‏۱۹ و ۲-‏تواریخ ۱۳:‏۵) نمك، نماد عهد میان خدا و قومش است و برای این در نظر گرفته شده تا به یاد قوم بیاورد كه عهد یك معاهده‌ی جدی است كه تا به ابد نگاه داشته خواهد شد. در تقدیم بدن‌هایمان به عنوان قربانی زنده به خدا (رومیان ۱۲:‏۱ و ۲) ما باید قربانی خود را با نمك نمكین كنیم تا آن به پیمانی قطعی تبدیل شود.

۹:‏۵۰ نمك نیكو است. مسیحیان نمك عالم هستند (متی ۵:‏۱۳). خدا از مسیحیان انتظار دارد تا تاثیر سلامت بخش و حفظ كننده‌ای در جهان داشته باشند. تا زمانی كه مسیحیان به وظایف شاگردی خود عمل می‌كنند، برای هم نیكو خواهند بود.

لیكن هرگاه نمك فاسد گردد به چه چیز آن را اصلاح می‌كنید؟ نمك بدون شوری بی‌ارزش است. این فقط كافی نیست كه در اول زندگی مسیحی خوب شروع كنیم. تا زمانی كه خود داوری، پیوسته و اساسی وجود دارد فرزند خدا نمی‌تواند در انجام دادن مقاصد خدا پیروز شود كه خدا برای انجام آنها او را نجات داده است. در خود نمك بدارید. یك قدرت برای خدا در دنیا باشید. برای تاثیر داشتن و مفید بودن در جلال دادن نام مسیح، جد و جهد داشته باشد.

و با یكدیگر صلح نمائید. این عبارت ظاهرا به آیه ۳۳ و ۳۴ مربوط می‌شود، جائی كه شاگردان راجع به برتری بر دیگری مباحثه می‌كردند. غرور باید كنار گذاشته می‌شد و جایش را به خدمت با فروتنی می‌داد.

خلاصه مطالب اینكه، آیات ۴۹ و ۵۰ تصویر زندگی ایمان‌داری است كه به خدا وقف شده است. این قربانی با آتش نمكین شده و با توبه و تفتیش مخلوط شده است. این قربانی با نمك یعنی عهد وفادارانه تغییر ناپذیر، نمكین شده است. اگر ایمان‌دار به عهد خود پشت كند و یا به طور واضح در شهوات گناه‌آلود زندگی كند پس زندگی او فاقد نجات، ارزش و هدف خواهد بود. بنابر این او باید هر چیزی كه در ماموریت الهی او مداخله می‌كند را ریشه كن كرده و مشاركت صلح‌آمیز را با ایمان‌داران دیگر حفظ كند.

انجیل به روایت مرقس

فصل   ۹

۱  و بدیشان گفت، هرآینه به شما می‌گویم بعضی از ایستادگان در اینجا می‌باشند که تا ملکوت خدا را که به قوّت می‌آید نبینند، ذائقه موت را نخواهند چشید.

۲  و بعد از شش روز، عیسی پطرس و یعقوب و یوحنّا را برداشته، ایشان را تنها بر فراز کوهی به خلوت برد و هیأتش در نظر ایشان متغیّر گشت.

۳  و لباس او درخشان و چون برف بغایت سفیدگردید، چنانکه هیچ گازری بر روی زمین نمی‌تواند چنان سفید نماید.

۴  و الیاس با موسی بر ایشان ظاهر شده، با عیسی گفتگو می‌کردند.

۵  پس پطرس ملتفت شده، به عیسی گفت، ای استاد، بودنِ ما در اینجا نیکو است! پس سه سایبان می‌سازیم، یکی برای تو و دیگری برای موسی و سومی برای الیاس!

۶  از آنرو که نمی‌دانست چه بگوید، چونکه هراسان بودند.

۷  ناگاه ابری بر ایشان سایه انداخت و آوازی از ابر در رسید که این است پسر حبیب من، از او بشنوید.

۸  در ساعت گرداگرد خود نگریسته، جز عیسی تنها با خود هیچ کس را ندیدند.

۹  و چون از کوه به زیر می‌آمدند، ایشان را قدغن فرمود که تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، از آنچه دیده‌اند کسی را خبر ندهند.

۱۰  و این سخن را در خاطر خود نگاه داشته، از یکدیگر سؤال می‌کردند که برخاستن از مردگان چه باشد.

۱۱  پس از او استفسار کرده، گفتند، چرا کاتبان می‌گویند که الیاس باید اوّل بیاید؟

۱۲  او در جواب ایشان گفت که، الیاس البتّه اوّل می‌آید و همه‌چیز را اصلاح می‌نماید و چگونه دربارهٔ پسر انسان مکتوب است که می‌باید زحمت بسیار کشد و حقیر شمرده شود.

۱۳  لیکن به شما می‌گویم که الیاس هم آمد و با وی آنچه خواستند کردند، چنانچه در حقّ وی نوشته شده است.

۱۴  پس چون نزد شاگردان خود رسید، جمعیکثیر گرد ایشان دید و بعضی از کاتبان را که با ایشان مباحثه می‌کردند.

۱۵  در ساعت، تمامی خلق چون او را بدیدند، در حیرت افتادند و دوان دوان آمده، او را سلام دادند.

۱۶  آنگاه از کاتبان پرسید که با اینها چه مباحثه دارید؟

۱۷  یکی از آن میان در جواب گفت، ای استاد، پسر خود را نزد تو آوردم که روحی گنگ دارد،

۱۸  و هر جا که او را بگیرد می‌اندازدش، چنانچه کف برآورده، دندانها بهم می‌ساید و خشک می‌گردد. پس شاگردان تو را گفتم که او را بیرون کنند، نتوانستند.

۱۹  او ایشان را جواب داده، گفت، ای فرقه بی‌ایمان تا کی با شما باشم و تا چه حدّ متحمّل شما شوم! او را نزد من آورید.

۲۰  پس او را نزد وی آوردند. چون او را دید، فوراً آن روح او را مصروع کرد تا بر زمین افتاده، کف برآورد و غلطان شد.

۲۱  پس از پدر وی پرسید، چند وقت است که او را این حالت است؟ گفت، از طفولیّت.

۲۲  و بارها او را در آتش و در آب انداخت تا او را هلاک کند. حال اگر می‌توانی بر ما ترحّم کرده، ما را مدد فرما.

۲۳  عیسی وی را گفت، اگر می‌توانی ایمان آری، مؤمن را همه‌چیز ممکن است.

۲۴  در ساعت پدر طفل فریاد برآورده، گریهکنان گفت، ایمان می‌آورم ای خداوند، بی‌ایمانی مرا امداد فرما.

۲۵  چون عیسی دید که گروهی گرد او به شتاب می‌آیند، روح پلید را نهیب داده، به وی فرمود، ای روح گنگ و کرّ من تو را حکم می‌کنم از او در آی و دیگر داخل او مشو!

۲۶  پس صیحه زده و او را به شدّت مصروع نموده، بیرون آمد و مانند مرده گشت، چنانکه بسیاری گفتند که فوت شد.

۲۷  امّاعیسی دستش را گرفته، برخیزانیدش که برپا ایستاد.

۲۸  و چون به خانه در آمد، شاگردانش در خلوت از او پرسیدند، چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم؟

۲۹  ایشان را گفت، این جنس به هیچ وجه بیرون نمی‌رود جز به دعا.

۳۰  و از آنجا روانه شده، در جلیل می‌گشتند و نمی‌خواست کسی او را بشناسد،

۳۱  زیرا که شاگردان خود را اعلام فرموده، می‌گفت، پسر انسان به دست مردم تسلیم می‌شود و او را خواهند کشت و بعد از مقتول شدن، روز سوم خواهد برخاست.

۳۲  امّا این سخن را درک نکردند و ترسیدند که از او بپرسند.

۳۳  و وارد کفرناحوم شده، چون به خانه درآمد، از ایشان پرسید که در بین راه با یکدیگر چه مباحثه می‌کردید؟

۳۴  امّا ایشان خاموش ماندند، از آنجا که در راه با یکدیگر گفتگو می‌کردند در اینکه کیست بزرگتر.

۳۵  پس نشسته، آن دوازده را طلبیده، بدیشان گفت، هر که می‌خواهد مقدّم باشد مؤخّر و غلام همه بُوَد.

۳۶  پس طفلی را برداشته، در میان ایشان بر پا نمود و او را در آغوش کشیده، به ایشان گفت،

۳۷  هر که یکی از این کودکان را به اسم من قبول کند، مرا قبول کرده است و هر که مرا پذیرفت نه مرا بلکهفرستنده مرا پذیرفته باشد.

۳۸  آنگاه یوحنّا ملتفت شده، بدو گفت، ای استاد، شخصی را دیدیم که به نام تو دیوها بیرون می‌کرد و متابعت ما نمی‌نمود؛ و چون متابعت ما نمی‌کرد، او را ممانعت نمودیم.

۳۹  عیسی گفت، او را منع مکنید، زیرا هیچ‌کس نیست که معجزهای به نام من بنماید و بتواند به زودی در حقّمن بد گوید.

۴۰  زیرا هر که ضدّ ما نیست با ماست.

۴۱  و هر که شما را از این رو که از آنِ مسیح هستید، کاسهای آب به اسم من بنوشاند، هرآینه به شما می‌گویم اجر خود را ضایع نخواهد کرد.

۴۲  و هر که یکی از این کودکان را که به من ایمان آورند، لغزش دهد، او را بهتر است که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته، در دریا افکنده شود.

۴۳  پس هرگاه دستت تو را بلغزاند، آن را بِبُر زیرا تو را بهتر است که شلّ داخل حیات شوی، از اینکه با دو دست وارد جهنّم گردی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛

۴۴  جایی که کِرْم ایشان نمیرد و آتش، خاموشی نپذیرد.

۴۵  و هرگاه پایت تو را بلغزاند، قطعش کن زیرا تو را مفیدتر است که لنگ داخل حیات شوی از آنکه با دو پا به جهنّم افکنده شوی، در آتشی که خاموشی نپذیرد؛

۴۶  آنجایی که کِرْمِ ایشان نمیرد و آتش، خاموش نشود.

۴۷  و هر گاه چشم تو تو را لغزش دهد، قلعش کن زیرا تو را بهتر است که با یک چشم داخل ملکوت خدا شوی، از آنکه با دو چشم در آتش جهنّم انداخته شوی،

۴۸  جایی که کرم ایشان نمیرد و آتش خاموشی نیابد.

۴۹  زیرا هر کس به آتش، نمکین خواهد شد و هر قربانی به نمک، نمکین می‌گردد.

۵۰  نمک نیکو است، لیکن هر گاه نمک فاسد گردد به چه چیز آن را اصلاح می‌کنید؟ پس در خود نمک بدارید و با یکدیگر صلح نمایید.