Persepolis

ت) آماده نمودن شاگردان برای جلال:‏ واقعه ‌ی تجلی (۱۷‌:‏۱-‏۸)

۱۷‌:‏۱-‏۲ شش روز پس از واقعه‌ی قیصریه فیلیپس، عیسی پطرس، یعقوب و یوحنا را بر فراز كوهی بلند در محلی در جلیل برد. اكثر مفسران اهمیتِ خاصی برای این شش روز قائل می‌‌باشند. به طور مثال گابلین می‌‌گوید:‏ «شش عدد انسان است، این عدد روزهای كاری را مشخص می‌‌كند. پس از شش روز -‏ پس از پایان كار و روز انسان – سپس روز خداوند، ‌پادشاهی فرا می‌رسد.»

هنگامی كه لوقا می‌گوید دگرگونی «حدود هشت روز بعد» اتفاق افتاد (۹‌:‏۲۸)، واضح است كه او روزهای پایانی و هم روزهای مابین را در نظر گرفته است. نظر به اینكه هشت، عدد رستاخیز و آغازی جدید می‌‌باشد، این مطلب كه لوقا پادشاهی را با آغازی جدید شناسایی می‌‌نماید كاملا تناسب دارد.

پطرس، یعقوب و یوحنا كه به نظر می‌‌رسد كه جایگاه خاصی را از نظر نزدیكی به منجی دارا می‌‌باشند، از امتیاز دیدن وی در حال دگرگونی برخوردار گشتند. تا امروز جلال او در جسمش پوشیده بود. اما اكنون سیما و جامهی او مانند خورشید درخشان گشت و با نور خیره كننده‌‌ای درخشیدن گرفت، ظهور آشكار الوهیت او، درست همان گونه كه در عهد عتیق ابر جلال یا shekinah كه نماد حضور خدا بود در عهد عتیق آن صحنه پیش نمایی بود از چگونگی هیبت عیسای خداوند، هنگامی كه باز می‌‌گردد و پادشاهی خود را برقرار می‌‌سازد. او دیگر به عنوان برة قربانی ظاهر نمی‌‌شود، بلكه به عنوان شیر قبیله یهودا ظاهر می‌‌شود. تمامی كسانی كه او را می‌بینند او را بلادرنگ به عنوان خدای پسر، پادشاه پادشاهان و خداوند خداوندان (سرور سروران) خواهند شناخت.

۱۷‌:‏۳ موسی و ایلیا بر فراز كوه ظاهر گشتند و با او در مورد فرا رسیدن مرگش در اورشلیم مباحثه نمودند. (لوقا ۹‌:‏۳۰-‏۳۱) موسی و ایلیا احتمالاً معرف قدیسین عهد عتیق بودند. و یا اگر ما موسی را معرف شریعت و ایلیا را معرف انبیاء فرض نمائیم، در اینجا می‌‌بینیم كه هر دو بخش عهد عتیق اشاره به پیش رو درد و رنج مسیح و جلال‌هائی كه در پی دارد می‌‌نمایند. امكان سوم این است كه موسی كه از طریق مرگ به آسمان رفت، تمامیِ كسانی را كه از بین مردگان بر می‌‌خیزند به هزاره وارد می‌‌گردند، تصویر نموده است. در حالی كه ایلیا كه به آسمان منتقل گشت كسانی را كه از راه انتقال به پادشاهی می‌رسند تصویر نموده است.

پطرس، یعقوب و یوحنا ممكن است معرف قدیسین عهد جدید به طور كلی باشند. آنها نیز می‌‌توانند نشانگر باقی مانده یهودیان با ایمان باشند كه در هنگام ظهور دوم زنده هستند و وارد پادشاهی با مسیح خواهند گردید.

جمعیتی كه در پای كوهستان بودند (آیه ۱۴، مقایسه كنید با لوقا ۹‌:‏۳۷) به ملت‌‌های غیریهودی كه در بركات سلطنت (پادشاهی) هزارساله مسیح سهیم می‌‌باشند تشبیه شده‌‌اند.

۱۷‌:‏۴-‏۵ پطرس از دیدن این رخداد عمیقاً تحت تاثیر قرار گرفت؛ او از طبع واقعی تاریخ برخوردار بود. به منظور ضبط این واقعه پرجلال،‌ او عجولانه پیشنهاد داد كه سه سرپناه یا اتاقك یادبودی بسازند. یكی برای عیسی، یكی برای موسی و یكی برای ایلیا. او حق داشت كه عیسی را اول قرار دهد، لیكن از اینكه به او برتری و برجستگی را تلقی ننمود اشتباه كرد. عیسی یك شخص بین اشخاص مساوی نیست، بلكه خداوند و سرور همگان می‌‌باشد. خدای پدر به منظور آموزش این درس، همگی آنان را با ابری درخشان پوشانید و سپس اعلام نمود:‏ «این است پسر محبوبم كه از او خشنودم، به او گوش فرا دهید!» در پادشاهی، مسیح آن شخص بی‌‌نظیر خواهد بود، پادشاهی والایی كه كلامش اقتدار نهایی خواهد بود. بنابراین اكنون در قلب‌های پیروان او این چنین باید باشد.

۱۷‌:‏۶-‏۸ شاگردان كه با دیدن ابر جلال و صدای خدا شگفت‌زده شده بودند به روی زمین افتادند. اما عیسی به آنها گفت كه برخیزند و ترسان نباشند. هنگامی كه برخاستند كسی را جز عیسی ندیدند. همین گونه نیز در پادشاهی خواهد بود. عیسای خداوند «تمامی جلال در سرزمین عمانوئیل» خواهد بود.

ث) درباره ‌ی پیشگام ( ۱۷‌:‏۹-‏۱۳)

۱۷‌:‏۹ پس از پائین آمدن از كوهستان، عیسی به شاگردان فرمان داد كه تا زمانی كه او از میان مردگان برنخاسته در مورد هر آنچه كه دیده‌اند سكوت اختیار نمایند. یهودیان كه برای هر كس بتواند آنها را از یوغ رومیان آزاد سازد اشتیاقِ فوق‌العاده‌‌ای نشان می‌‌دادند، ممكن بود كه در صورتی که او آنها را از سلطه روم آزاد سازد او را بپذیرند اما آنها او را به عنوان منجی و بری نمودن آنها از گناهانشان نمی‌‌خواستند. اسرائیل به علت تمامی مقاصد عملی خود، مسیح خود را انكار و رد نمودند، و ذكر نمودن این تصویر جلال مسیحیایی به یهودیان بی‌‌اثر بود. پس از رستاخیز، این پیام به صورت جهانی اعلام خواهد شد.

۱۷‌:‏۱۰-‏۱۳ شاگردان پیشنمایی از آمدن مسیح با قدرت و جلال را دیدند. لیكن پیشگام او ظاهر نگردید. ملاكی پیشگوئی نموده بود كه ایلیا باید قبل از ظهور مسیح بیاید (ملاكی ۴‌:‏۵-‏۶) بنابراین شاگردان وی از عیسی درباره این پیشگوئی پرسش نمودند. خداوند تائید نمودند كه در واقع ایلیا باید به عنوان یك اصلاح‌‌گر اول می‌آمد. لیكن توضیح داد كه ایلیا آمده بود. واضح است كه او به یحیی تعمیددهنده (ر.ک آیه ۱۳) اشاره می‌نمود. یحیی ایلیا نبود (یوحنا ۱‌:‏۲۱)، اما «در روح و قدرت ایلیا» آمده بود. (لوقا ۱‌:‏۱۷). اگر اسرائیل یحیی و پیامش را پذیرفته بود، او نقش پیشگوئی شده ایلیا را به انجام می‌‌رسانید. (متی ۱۱‌:‏۱۴) اما ملت اهمیت ماموریت یحیی را درك ننمود، و ملت به گونه‌‌ای كه می‌‌پسندید با او رفتار نمود. مرگ یحیی نشانه‌‌ای بود كه از پیش روشن می‌‌ساخت كه آنها با پسر انسان چه رفتاری خواهند داشت. آنها پیشگام را طرد كردند؛‌ و پادشاه را نیز طرد خواهند نمود. هنگامی كه عیسی این مطلب را توضیح داد، شاگردان دریافتند كه وی به یحیی تعمیددهنده اشاره می‌‌نماید. دلایل بسیاری موجود است كه ما باور كنیم كه قبل از ظهور دوم مسیح، پیامبری برخواهد خواست كه اسرائیل را برای آمدن پادشاه مهیا نماید.

تقریباً غیرممكن می‌‌نماید بگوئیم آیا او شخص ایلیا و یا شخص دیگری با همان ماموریت خواهد بود.

ج) آماده شدن برای خدمت از طریق دعا و روزه ( ۱۷ ‌:‏۱۴-‏۲۱)

زندگی تنها تجربه بر فراز كوه نمی‌‌باشد. پس از لحظه‌‌ای سرخوشی روحانی ساعات و روزهای مشقت و خرج و مخارج می‌‌رسد. زمانی می‌‌رسد كه ما باید كوهستان را ترك نموده و به خدمت در دره‌ی نیازهای بشری بپردازیم.

۱۷‌:‏۱۴-‏۱۵ در پائین كوهستان، پدری آشفته حال در انتظار منجی ایستاده بود. او در مقابل عیسی زانو زد و با نثار شور و احساس خود درخواست نمود كه پسر دیوزده‌‌اش را شفا دهد. پسر از حملات شدید صرع كه باعث می‌‌شد گاهی به درون آتش و اغلب بدرون آب بیافتد، رنج می‌‌برد، و مصیبت او با خطر سوختن و شاید غرق شدن وخیم‌‌تر شده بود. او بهترین نمونه رنج و عذابی است كه توسط شیطان، بی‌‌رحم‌‌ترین ستمكاران ایجاد می‌‌شود.

۱۷‌:‏۱۶ پدر برای تقاضای كمك نزد شاگردان رفته بود، و این درس را آموخت كه «بشر از كمك نمودن به او عاجز است.» آنها برای مداوا قدرتی نداشتند.

۱۷‌:‏۱۷ عیسی خطاب به شاگردان چنین گفت:‏ «ای نسل بی‌ ‌ایمان و منحرف، تا به كی من باید با شما باشم؟ تا به كی باید شماها را تحمل نمایم؟» آنها فاقد ایمان برای شفای یك بیمار مصروع بودند، و در این رابطه نمونه‌ی بارز قوم یهود آن زمان بودند یعنی بی‌‌ایمان و منحرف.

۱۷‌:‏۱۸ به محض اینكه مصروع را نزد او آوردند، عیسی دیو را بیرون افكند، و رنج و عذاب بلادرنگ مداوا شد.

۱۷‌:‏۱۹-‏۲۰ شاگردان كه از ضعف خود حیران گشته بودند، در خلوت از خداوند توضیح خواستند. پاسخ او خیلی صریح و قاطع بود. بی‌‌ایمانی. اگر آنهاایمانی به اندازه یك دانه‌ی خردل (كه كوچكترین دانه‌‌هاست) داشتند آنها می‌‌توانستند به كوهستان امر نمایند كه به دریا سقوط كند و این اتفاق می‌‌افتاد. البته، باید بدانیم كه ایمان واقعی باید براساس فرمان و یا وعده‌ای از طرف خدا باشد. این مطلب كه انتظار داشته باشیم كه به منظور ارضای یك هوس شخصی كاری پرشكوه انجام دهیم، ایمان نیست بلكه گمان و فرض كردن است. اما اگر خدا یك ایمان‌‌دار را به مسیر خاصی هدایت نماید و یا فرمانی صادر نماید، آن مسیحی می‌‌تواند اطمینان كامل داشته باشد كه مشكلات عظیم و كوه پیكر به طور معجزه‌‌آسایی رفع خواهند شد. غیرممكن برای كسانی كه ایمان آورده‌‌اند وجود ندارد.

۱۷‌:‏۲۱ «این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی‌‌رود.» در اكثر كتب مقدس جدید حذف شده است، زیرا در بسیاری از دست نوشته‌‌های قدیمی وجود ندارد. هر چند كه در اكثر دست نوشته‌‌ها یافت می‌‌شود و معنایش با متن بخصوص در مورد یك مشكل خاص سخت تناسب دارد.

چ) آماده نمودن شاگردان در مورد خیانت نمودن به او ( ۱۷ ‌:‏ ۲۲ -‏ ۲۳ )

دگربار بدون نمایش و طمطراق، عیسای خداوند به شاگردان خویش از قبل هشدار داد كه او به مرگ می‌‌رسد. اما دگربار آن كلام توجیه كننده درباره پیروزی حاكی از آن بود كه او در روز سوم برخواهد خاست، به آنها آرامش می‌‌بخشید. اگر عیسی در مورد مرگش از پیش‌تر به آنها نگفته بود، آنها بدون شك هنگامی كه آن اتفاق افتاد كاملا دلسرد و سرخورده می‌‌شدند. مرگی شرمناك و پر از درد و رنج با انتظارات آنها از مسیح همخوانی نداشت.

ظاهراً، آنها از اینكه او در حال ترك نمودن آنها و به قتل رسیدن بود بسیار دردمند بودند. آنها پیشگوئی درد و عذاب و مصائب او را شنیدند اما به نظر می‌رسید كه وعده رستاخیز او را نشنیدند.

ح) پطرس و استادش مالیات‌ ‌های خود را می‌‌پردازند (۱۷‌:‏۲۴-‏ ۲۷)

۱۷‌:‏۲۴-‏۲۵ در كفرناحوم ماموران اخذ مالیات معبد از پطرس پرسیدند كه آیا استاد وی شِكِل (پول یهودیان باستان) را كه برای انجام خدمات معبد استفاده می‌‌شود پرداخته است یا خیر. پطرس پاسخ داد. «آری» شاید این شاگرد گمراه شده می‌‌خواست مسیح را از شرمزدگی نجات دهد.

علم مطلق خداوند در آنچه كه در زیر می‌‌آید دیده می‌‌شود. هنگامی كه پطرس به خانه آمد، قبل از اینكه پطرس فرصت كند و بگوید چه اتفاقی افتاده بود عیسی نخست با او سخن گفت. «تو چه فكر می‌‌كنی شمعون؟ پادشاهان جهان از چه كسانی باج و خراج می‌‌گیرند، از فرزندان خود یا از بیگانگان؟» این پرسش را باید با در نظر گرفتن آن زمان درك نمود. یك فرمانروا برای حمایت از قلمرو خود و خانواده‌اش از زیردستان خود مالیات‌(خراج) می‌‌گرفت، اما از خانواده خود مالیاتی (خراجی) اخذ نمی‌‌كرد. براساس شكل حكومت ما، مالیات از همگان اخذ می‌‌شود كه شامل فرمانروا و خانواده‌اش می‌‌شود.

۱۷‌:‏۲۶ پطرس بدرستی پاسخ داد كه فرمانروایان از بیگانگان خراج می‌‌گیرند. سپس عیسی اشاره نمود كه پس فرزندان معافند. مسئله‌ی مهم این بود كه معبد خانه خدا بود، پرداختن خراج برای حمایت از این معبد برای عیسی، پسر خدا، برابر بود با پرداخت خراج به خودش.

۱۷‌:‏۲۷ هر چند كه به جای ایجاد تخلف و ناخشنودی نابجا، خداوند موافقت نمود كه خراج را بپردازد. لیكن برای تهیه پول چه فكری كرده بود؟ هیچگاه ثبت نشده كه عیسی شخصاً با خود پول همراه داشته است. او پطرس را به كنار دریای جلیل فرستاد و به او گفت اولین ماهی را كه صید كرد نزد او بیاورد. در دهان آن ماهی یك سكه یا استاتر (سكه نقره یا طلای، شهر كشور یونان) بود كه پطرس برای پرداخت خراج – نیمی برای خود و نیمی برای عیسای خداوند پرداخت.

این معجزه‌ی شگفت‌آور، كه با نهایت خویشتنداری و كف نفس بیان گردید، به وضوح علم مطلق مسیح را نشان می‌‌دهد. او می‌‌دانست كه كدامیك از ماهیان دریای جلیل یك سكه در دهان خود داشت. او محل آن ماهی خاص را می‌‌دانست. و می‌‌دانست كه آن ماهی اولین ماهی خواهد بود كه پطرس صید خواهد نمود. اگر اصول الهی در كار بود، عیسی خراج را نمی‌‌پرداخت. این مطلب برای وی یكنوع بی‌‌اعتنایی اخلاقی محسوب می‌‌گردید. و او تمایل داشت كه به جای تخلف و ناخشنود نمودن خراج را بپردازد. ما به عنوان ایمان‌‌داران از قانون بری هستیم. اما در مورد مطالب غیراخلاقی ما باید به وجدان‌‌‌های سایرین احترام گذاشته، و كاری نكنیم كه باعث ناخشنودی و تخلف شود.

انجیل به روایت متی

فصل  ۱۷

۱  و بعد از شش روز، عیسی، پطرس و یعقوب و برادرش یوحنّا را برداشته، ایشان را در خلوت به کوهی بلند برد.

۲  و در نظر ایشان هیأتِ او متبدّل گشت و چهره‌اش چون خورشید، درخشنده و جامهاش چون نور، سفید گردید.

۳  که ناگاه موسی و الیاس بر ایشان ظاهر شده، با او گفتگو می‌کردند.

۴  امّا پطرس به عیسی متوجّه شده، گفت که، خداوندا، بودن ما در اینجا نیکو است! اگر بخواهی، سه سایبان در اینجا بسازیم، یکی برای تو و یکی بجهت موسی و دیگری برای الیاس.

۵  و هنوز سخن بر زبانش بود که ناگاه ابری درخشنده بر ایشان سایه افکند و اینک، آوازی از ابر در رسید که این است پسر حبیب من که از وی خشنودم. او را بشنوید!

۶  و چون شاگردان این را شنیدند، به روی در افتاده،بی‌نهایت ترسان شدند.

۷  عیسی نزدیک آمده، ایشان را لمس نمود و گفت، برخیزید و ترسان مباشید!

۸  و چشمان خود را گشوده، هیچ کس را جز عیسی تنها ندیدند.

۹  و چون ایشان از کوه به زیر می‌آمدند، عیسی ایشان را قدغن فرمود که تا پسر انسان از مردگان برنخیزد، زنهار این رؤیا را به کسی باز نگویید.

۱۰  شاگردانش از او پرسیده، گفتند، پس کاتبان چرا می‌گویند که می‌باید الیاس اوّل آید؟

۱۱  او در جواب گفت، البتّه الیاس می‌آید و تمام چیزها را اصلاح خواهد نمود.

۱۲  لیکن به شما می‌گویم که الحال الیاس آمده است و او را نشناختند، بلکه آنچه خواستند با وی کردند؛ به همانطور پسر انسان نیز از ایشان زحمت خواهد دید.

۱۳  آنگاه شاگردان دریافتند که دربارهٔ یحیی تعمیددهنده بدیشان سخن می‌گفت.

۱۴  و چون به نزد جماعت رسیدند، شخصی پیش آمده، نزد وی زانو زده، عرض کرد،

۱۵  خداوندا، بر پسر من رحم کن زیرا مصروع و به شدّت متألّم است، چنانکه بارها در آتش و مکرّراً در آب می‌افتد.

۱۶  و او را نزد شاگردان تو آوردم، نتوانستند او را شفا دهند.

۱۷  عیسی در جواب گفت، ای فرقه بی‌ایمانِ کج رفتار، تا به کی با شما باشم و تا چند متحمّل شما گردم؟ او را نزد من آورید.

۱۸  پس عیسی او را نهیب داده، دیو از وی بیرون شد و در ساعت، آن پسر شفا یافت.

۱۹  امّا شاگردان نزد عیسی آمده، در خلوت از او پرسیدند، چرا ما نتوانستیم او را بیرون کنیم؟

۲۰  عیسی ایشان را گفت، به‌سبب بی‌ایمانی شما. زیرا هرآینه به شما می‌گویم، اگر ایمانِ به قدر دانه خردلی می‌داشتید، بدین کوه می‌گفتید از اینجا بدانجا منتقل شو، البتّه منتقل می‌شد و هیچ امری بر شما محال نمی‌بود.

۲۱  لیکن این جنس جز به دعا و روزه بیرون نمی‌رود.

۲۲  و چون ایشان در جلیل می‌گشتند، عیسی بدیشان گفت، پسر انسان بدست مردم تسلیم کرده خواهد شد،

۲۳  و او را خواهند کشت و در روز سوم خواهد برخاست. پس بسیار محزون شدند.

۲۴  و چون ایشان وارد کفرناحوم شدند، محصّلانِ دو درهم نزد پطرس آمده، گفتند، آیا استاد شما دو درهم را نمی‌دهد؟

۲۵  گفت، بلی. و چون به خانه درآمده، عیسی بر او سبقت نموده، گفت، ای شمعون، چه گمان داری؟ پادشاهان جهان از چه کسان عشر و جزیه می‌گیرند؟ از فرزندان خویش یا از بیگانگان؟

۲۶  پطرس به وی گفت، از بیگانگان. عیسی بدو گفت، پس یقیناً پسران آزادند!

۲۷  لیکن مبادا که ایشان را برنجانیم، به کناره دریا رفته، قلاّبی بیندازو اوّل ماهی که بیرون می‌آید، گرفته و دهانش را باز کرده، مبلغ چهار درهم خواهی یافت. آن را برداشته، برای من و خود بدیشان بده!