انجیل به روایت متی
فصل ۲۱
۱ و چون نزدیک به اورشلیم رسیده، وارد بیت فاجی نزد کوه زیتون شدند. آنگاه عیسی دو نفر از شاگردان خود را فرستاده،
۲ بدیشان گفت، در این قریهای که پیش روی شما است بروید و در حال، الاغی با کرهّاش بسته خواهید یافت. آنها را باز کرده، نزد من آورید.
۳ و هرگاه کسی به شما سخنی گوید، بگویید خداوند بدینها احتیاج دارد که فیالفور آنها را خواهد فرستاد.
۴ و این همه واقع شد تا سخنی که نبی گفته است تمام شود
۵ که دختر صَهیون را گویید، اینک، پادشاه تو نزد تو میآید با فروتنی و سواره بر حمار و بر کرّهٔ الاغ.
۶ پس شاگردان رفته، آنچه عیسی بدیشان امر فرمود، به عمل آوردند
۷ و الاغ را با کرّه آورده، رخت خود را بر آنها انداختند و او بر آنها سوار شد.
۸ و گروهی بسیار، رختهای خود را در راه گسترانیدند و جمعی از درختان شاخهها بریده، در راه میگستردند.
۹ و جمعی از پیش و پس او رفته، فریادکنان میگفتند،هوشیعانا پسر داودا، مبارک باد کسی که به اسم خداوند میآید! هوشیعانا در اعلیٰ علیّین!
۱۰ و چون وارد اورشلیم شد، تمام شهر به آشوب آمده، میگفتند، این کیست؟
۱۱ آن گروه گفتند، این است عیسی نبی از ناصرهٔ جلیل.
۱۲ پس عیسی داخل هیکل خدا گشته، جمیع کسانی را که در هیکل خرید و فروش میکردند، بیرون نمود و تختهای صرّافان و کرسیهای کبوترفروشان را واژگون ساخت.
۱۳ و ایشان را گفت، مکتوب است که خانهٔ من خانهٔ دعا نامیده میشود. لیکن شما مغاره دزدانش ساختهاید.
۱۴ و کوران و شلان در هیکل، نزد او آمدند و ایشان را شفا بخشید.
۱۵ امّا رؤسای کهنه و کاتبان چون عجایبی که از او صادر میگشت و کودکان را که در هیکل فریاد برآورده، هوشیعانا پسر داودا میگفتند دیدند، غضبناک گشته،
۱۶ به وی گفتند، نمیشنوی آنچه اینها میگویند؟ عیسی بدیشان گفت،بلی مگر نخواندهاید این که از دهان کودکان و شیرخوارگان حمد را مهیّا ساختی؟
۱۷ پس ایشان را واگذارده، از شهر بسوی بیتعَنْیَا رفته، در آنجا شب را بسر برد.
۱۸ بامدادان چون به شهر مراجعت میکرد، گرسنه شد.
۱۹ و در کناره راه یک درخت انجیردیده، نزد آن آمد و جز برگ بر آن هیچ نیافت. پس آن را گفت، از این به بعد میوه تا به ابد بر تو نشود! که در ساعت درخت انجیر خشکید!
۲۰ چون شاگردانش این را دیدند، متعجّب شده، گفتند، چه بسیار زود درخت انجیر خشک شده است!
۲۱ عیسی در جواب ایشان گفت، هرآینه به شما میگویم اگر ایمان میداشتید و شک نمینمودید، نه همین را که به درخت انجیر شد میکردید، بلکه هر گاه بدین کوه میگفتید، منتقل شده به دریا افکنده شو چنین میشد.
۲۲ و هر آنچه با ایمان به دعا طلب کنید، خواهید یافت.
۲۳ و چون به هیکل درآمده، تعلیم میداد، رؤسای کهنه و مشایخ قوم نزد او آمده، گفتند، به چه قدرت این اعمال را مینمایی و کیست که این قدرت را به تو داده است؟
۲۴ عیسی در جواب ایشان گفت، من نیز از شما سخنی میپرسم. اگر آن را به من گویید، من هم به شما گویم که این اعمال را به چه قدرت مینمایم،
۲۵ تعمید یحیی از کجا بود؟ از آسمان یا از انسان؟ ایشان با خود تفکّر کرده، گفتند که اگر گوییم از آسمان بود، هرآینه گوید پس چرا به وی ایمان نیاوردید.
۲۶ و اگر گوییم از انسان بود، از مردم میترسیم زیرا همه یحیی را نبی میدانند.
۲۷ پس در جواب عیسی گفتند، نمیدانیم. بدیشان گفت، من هم شما را نمیگویم که به چه قدرت این کارها را میکنم.
۲۸ لیکن چه گمان دارید؟ شخصی را دو پسر بود. نزد نخستین آمده، گفت، ای فرزند امروز به تاکستان من رفته، به کار مشغول شو.
۲۹ در جواب گفت، نخواهم رفت. امّا بعد پشیمان گشته، برفت.
۳۰ و به دوّمین نیز همچنین گفت. او در جواب گفت، ای آقا من میروم. ولی نرفت.
۳۱ کدام یک از این دو خواهش پدر را بجا آورد؟ گفتند، اوّلی. عیسی بدیشان گفت، هرآینه به شما میگویم که باجگیران و فاحشهها قبل از شما داخل ملکوت خدا میگردند،
۳۲ زانرو که یحیی از راه عدالت نزد شما آمد و بدو ایمان نیاوردید، امّا باجگیران و فاحشهها بدو ایمان آوردند و شما چون دیدید، آخر هم پشیمان نشدید تا بدو ایمان آورید.
۳۳ و مَثَلی دیگر بشنوید، صاحب خانهای بود که تاکستانی غَرْس نموده، خطیرهای گردش کشید و چَرْخُشتی در آن کند و برجی بنا نمود. پس آن را به دهقانان سپرده، عازم سفر شد.
۳۴ و چون موسم میوه نزدیک شد، غلامان خود را نزد دهقانان فرستاد تا میوههای او را بردارند.
۳۵ امّا دهقانان غلامانش را گرفته، بعضی را زدند و بعضی را کُشتند و بعضی را سنگسار نمودند.
۳۶ باز غلامان دیگر، بیشتر از اوّلین فرستاده، بدیشان نیز به همانطور سلوک نمودند.
۳۷ بالاخره پسر خود را نزد ایشان فرستاده، گفت، پسر مراحرمت خواهند داشت.
۳۸ امّا دهقانان چون پسر را دیدند با خود گفتند، این وارث است. بیایید او را بکشیم و میراثش را ببریم.
۳۹ آنگاه او را گرفته، بیرون تاکستان افکنده، کشتند.
۴۰ پس چون مالک تاکستان آید، به آن دهقانان چه خواهد کرد؟
۴۱ گفتند، البتّه آن بدکاران را به سختی هلاک خواهد کرد و باغ را به باغبانان دیگر خواهد سپرد که میوههایش را در موسم بدو دهند.
۴۲ عیسی بدیشان گفت، مگر در کتب هرگز نخواندهاید این که سنگی را که معمارانش ردّ نمودند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند آمد و در نظر ما عجیب است.
۴۳ از این جهت شما را میگویم که ملکوت خدا از شما گرفته شده، به امّتی که میوهاش را بیاورند، عطا خواهد شد.
۴۴ و هر که بر آن سنگ افتد، منکسر شود و اگر آن بر کسی افتد، نرمش سازد.
۴۵ و چون رؤسای کَهَنه و فریسیان مثلهایش را شنیدند، دریافتند که دربارهٔ ایشان میگوید.
۴۶ و چون خواستند او را گرفتار کنند، از مردم ترسیدند زیرا که او را نبی میدانستند.
۱۲ . معرفی و انکار پادشاه (باب های ۲۱-۲۳)
الف) ورود پیروزمندانه ( ۲۱ :۱-۱۱)
۲۱:۱-۳ پس از ترك اریحا، عیسی به قسمت شرق كوه زیتون جائی که بیت عنیا و بیت فاجی قرار دارند رسید. از آنجا جاده قسمت انتهای جنوبی كوه زیتون را دور میزند و به دره یهوشافاط سرازیر میشود و پس از گذشتن از نهر قدرون به طرف بالا ادامه دارد و به اورشلیم میرسد.
او دو تن از شاگردان را به بیت عنیا فرستاد با این پیش آگاهی كه آنها الاغی با كرهاش افسار بسته خواهند یافت. آنها میباید حیوانات را باز نموده و نزد وی میبردند. اگر مورد پرسش قرار گرفتند، آنها باید توضیح دهند كه خداوند به آن چهارپایان نیاز دارد. سپس مالك آنها، رضایت خواهد داد. شاید آن مالك عیسی را میشناخت و قبلاً به او پیشنهاد كمك نموده بود. و یا شاید این واقعه علم مطلق و اقتدار والای خداوند را نشان میدهد. همه چیز همان گونه كه عیسی پیشگوئی كرده بود اتفاق افتاد.
۲۱:۴-۵ درخواست آوردن حیوانات پیشگوئیهای اشعیا و زكریا را به انجام رسانید:
«به دختر صیهون گوئید،
اینک، پادشاه شما به سوی شما میآید،
فروتنانه نشسته بر الاغ و كره الاغ.»
۲۱:۶ پس از اینكه شاگردان جامهشان را بر روی حیوانات گذاشتند، عیسی سوار بر كره الاغ شد. (مرقس ۱۱:۷) و به طرف اورشلیم رفت. و آن لحظهای تاریخی بود. شصت و نهمین هفته پیشگوئی دانیال پایان یافته بود. بر اساس نوشته سِر رابرت اندرسن (نگاه كنید به محاسبات وی در كتاب شاهزادة آینده). سپس مسیح منقطع خواهد گردید. (دانیال ۹:۲۶)
در حال سوار بر الاغ و ورود به اورشلیم، خداوند عیسی تعمداً آشكارا ادعا مینمود كه مسیح میباشد. لانگ مینویسد:
او تعمداً پیشگوئی را كه در زمان او متفقالقول در مورد مسیح تفسیر شده بود به انجام میرساند. اگر او قبلا اعلام مقام رفیع خود را خطرناك در نظر گرفته بود … اكنون او سكوت را غیرقابل تصور میپندارد. و از آن به بعد به هیچ وجه امكانپذیر نبود كه بگوئیم كه او هیچگاه خود را كاملا خالی از ابهام یا صریح توصیف ننموده است. بعدها هنگامی كه اورشلیم متهم به قتل مسیح گردید، نمیتواندن بگوید كه مسیح از دادن یك آیت قابل درك یكسان برای همگان كوتاهی نموده بود.
۲۱:۷-۸ خداوند سواره، بر فرشی از جامهها و شاخههای درخت خرما، با ابراز احساسات و تحسین مردم كه در گوشهایش زنگ میزد، وارد شهر گردید. حداقل، برای لحظاتی، او را به عنوان پادشاه اذعان نمودند.
۲۱:۹ جمعیت فریاد كنان میگفتند: «هوشیعانا به پسر داود! خجسته باد او كه به نام خداوند میآید.» این نقل قول از مزمور ۱۱۸:۲۵-۲۶ به طور آشكار به ظهور مسیح نسبت داده میشود. هوشیعانا در اصل به معنی «اكنون نجات ده» شاید منظور مردم این بود، «ما را از ستم، ظالمان رومی نجات بده» بعدها این واژه خاص برای ابراز حمد و تمجید استفاده گردید. عبارات، «پسر داود» و «متبارک باد کسی كه به نام خداوند میآید» هر دو به وضوح به این مطلب دلالت میكند كه عیسی به عنوان مسیح شناخته شده بود. او آن خجستهای است كه به واسطه اقتدار یهوه برای انجام خواست و اراده او آمده است.
در نوشتههای مرقس این عبارت را در بخشی از فریاد جمعیت میخوانیم، «خجسته باد پادشاهی پدر ما داود كه به نام خداوند میآید.» (مرقس ۱۱:۱۰) و این مطلب اشاره میكند كه مردم فكر میكردند پادشاهی در حال برقراری است و مسیح بر تخت داود خواهد نشست. با فریاد كردن این عبارت، « هوشیعانا در عرش برین» جمعیت آسمانها را دعوت میكردند كه برای حمد و ستایش مسیح به زمین بپیوندند. و شاید از او میخواستند از عرش برین به نجات آنها بیاید.
مرقس ۱۱:۱۱ مینویسد هنگامی كه عیسی به اورشلیم وارد شد، به معبد رفت. البته بداخل صحن رفت نه معبد. احتمالاً آنجا خانه خدا بود، اما او این معبد را خانه خود نمیدانست. زیرا كاهنان و مردم از دادن جایگاه بحق او خودداری نمودند. منجی نگاهی كوتاه به اطراف انداخت و با دوازده تن به بیت عنیا رفت و آن هنگام عصر یكشنبه بود.
۲۱:۱۰-۱۱ در آن هنگام در داخل شهر مردم در پی تشخیص هویت او شگفت زده و در حیرت بودند. آنهایی كه سوال میكردند، جواب میگرفتند كه او عیسی، پیامبری اهل ناصرهی جلیل است. و از این مطلب ما در مییابیم كه تعداد كمی واقعا درك نمودند كه او مسیح است. در كمتر از یك هفته، این جمعیت متلون و بیوفا فریاد خواهند زد: «او را مصلوب كن! او را مصلوب كن!»
ب) پاكسازی معبد ( ۲۱ :۱۲-۱۳)
۲۱:۱۲ عیسی در آغاز خدمت عمومی خویش، تجارت و داد و ستد را از صحن معبد و اطراف آن بیرون رانده بود. (یوحنا ۲:۱۳-۱۶) اما سودجویان برای كسب پول بیشتر دوباره در صحن خارجی معبد پدیدار شده بودند. حیوانات و پرندگان مخصوص قبانی با قیمتهای گزاف خرید و فروش میشدند. صرافان سایر پولهای خارجی را به نیم شِكِل كه مردان یهودی باید به عنوان خراج(مالیات) به معبد میپرداختند با قیمتی گزاف تبدیل میكردند. اكنون كه خدمت او نزدیك به پایان بود، عیسی دوباره كسانی را كه از این فعالیتهای مقدس سودجویی میكردند بیرون راند.
۲۱:۱۳ با آمیختن نقل قولهایی از اشعیا و ارمیا، او بیحرمتی، سوداگری و انحصارگری را محكوم نمود. با نقل قول از اشعیا ۵۶:۷ به آنها یادآوری نمود كه خدا معبد را به عنوان خانه نیایش در نظر گرفته است. آنها معبد را به میعادگاه دزدان تبدیل كرده بودند (ارمیا ۷:۱۱).
این پاكسازی معبد نخستین عمل رسمی او پس از ورود به اورشلیم بود. و او توسط این عمل والایی و سروریر محرز خود را بر معبد مدعی گشت و اعلام نمود.
این واقعه حاوی پیامی دوگانه برای امروز میباشد. در زندگی كلیسایی ما، ما به نیروی پاكسازی وی برای بیرون راندن بازارها و سوپرها و میزبان سایر حقههای پولسازی بودن نیاز داریم. در زندگیهای شخصی خود، نیاز دائم به خدمت خداوند برای تصفیه و تطهیر بدنهای ما كه معابد روحالقدس میباشند وجود دارد.
پ) خشم و برآشفتگی كاهنان و کاتبان ( ۲۱ :۱۴-۱۷)
۲۱:۱۴ در صحنه بعدی ما خداوند را در حال شفای نابینایان و لنگان در حیاط معبد مییابیم. او بهر كجا كه میرفت نظر نیازمندان را جلب مینمود، و هیچگاه بدون برآوردن نیازهایشان آنها را روانه نمینمود.
۲۱:۱۵-۱۶ اما چشمان كینهتوز و دشمنانه او را مینگریستند. و هنگامی كه این سران كاهنان و علمای دین شنیدند كه كودكان شادمانه فریاد میزدند و عیسی را پسر داود میخواندند خشمگین شدند.
آنها گفتند، » آیا میشنوی آنها چه میگویند؟» گوئی از او انتظار داشتند كه كودكان را از مخاطب نمودن او به عنوان مسیح منع نماید! اگر عیسی همان مسیح نبود، این امر فرصت مناسبی بود كه این مطلب را یكبار برای همیشه اعلام نماید. اما پاسخ او بیان داشت كه كودكان درست میگفتند. او مزمور ۸:۲ از كتاب هفتادتنان را نقل كرد: «از زبان كودكان و شیرخوارگان تو حمد و تمجید را به كمال رساندی.» اگر كاهنان و علمای دین ظاهراً فاضل او را به عنوان مسح داده شد حمد و ستایش نمیكنند، بنابراین خداوند توسط كودكان كوچك پرستش خواهد شد. كودكان اغلب دارای بینائی روحانی میباشند كه وراء سن آنهاست، و سخنان پر از ایمان و محبتشان جلال خارقالعادهای را به نام خداوند میبخشد.
۲۱:۱۷ عیسی رهبران مذهبی را ترك نمود تا درباره این واقعیت تعمق نمایند و به بیت عنیا بازگشت و شب را آنجا سپری نمود.
ت) درخت انجیر بی بار (۲۱:۱۸-۲۲)
۲۱:۱۸-۱۹ خداوند بامدادان در راه بازگشت به اورشلیم به درخت انجیری رسید. به این امید كه میوهای بیاید و گرسنگی خود را برطرف سازد. جز برگ چیزی بر درخت ندید. او گفت: «مباد كه دیگر هرگز میوهای از تو به بار آید. » درخت انجیر در دم خشك شد.
در روایت مرقس (۱۱:۱۲-۱۴) آمده است كه آن هنگام فصل انجیر نبود. بنابراین، مذمت نمودن درخت به این دلیل كه میوه نداشت به نظر میرسید كه منجی را غیرمنطقی و كجخلق به تصویر میكشد. با آگاهی به این كه این نتیجهگیری نمیتواند واقعیت داشته باشد، پس برای بروز چنین مشكلی چه توضیحی وجود دارد؟
در سرزمین كتابمقدس بر روی درختان انجیر قبل از اینكه برگها برویند انجیرهای خوراكی و زودرسی میرویند كه نوید بار دادن عادی آن درختان را میدهد. اگر هیچ انجیر زودرسی ظاهر نشود، همان طور كه در مورد این درخت انجیر صدق میكرد، نشان میداد كه آن درخت بعدها نیز به بار نخواهد نشست.
این تنها معجزهای بود كه عیسی در آن به جای بركت دادن نفرین كرد و به جای برقراری زندگی، منهدم نمود. و این مطلب باعث بوجود آوردن مشكل شد. چنین انتقادی باعث میشود یك شخص جاهل و ناآگاه دیدی مأیوس كننده نسبت به شخص مسیح اختیار نماید. او خدا است و پادشاه تمامی جهان. بعضی از كارهای او اسرارآمیز میباشند، لیكن ما باید در آغاز با این پایه استدلال كه همه آنها همواره به حق میباشند. به آنها نظر بیافكنیم. در این مورد، خداوند میدانست كه درخت انجیر هیچگاه به بار نخواهد نشست و او مانند كشاورزی كه یك درخت بیبار را در باغستان خود ریشهكن میكند، عمل نمود.
حتی كسانی كه از خداوند ما برای مذمت نمودن درخت انجیر انتقاد مینمایند، اذعان داشتند كه آن عملی نمادین بوده است. این ماجرا تفسیر منجی از خوشامدگوئی پرسروصدائی بود كه او در اورشلیم با آن روبرو گشته بود، میباشد. مانند تاك و درخت زیتون، درخت انجیر نماد ملت اسرائیل میباشد. هنگامی كه عیسی با ملت روبرو شد تنها برگ وجود داشت، كه از اقرار كردن سخن میگوید. اما میوهای برای خدا وجود نداشت. عیسی گرسنه میوه از سوی ملت بود.
به علت فقدان میوههای زودرس، او میدانست كه میوههای بعدی از طرف مردم بیایمان وجود نخواهد داشت، بنابراین او درخت انجیر را نفرین نمود. این مطلب داوری كه در سال ۷۰ میلادی بر ملت واقع میگردید از پیش به تصویر كشانید.
ما باید به خاطر داشته باشیم كه در حالی که اسرائیل بیایمان برای ابد بیثمر خواهد بود، باقی مانده ملت پس از وحدت و خلسه روحانی به سوی مسیح بازخواهند گشت. آنها در دوران رنج و عذاب و در دوره سلطنت هزاره، به همراه خود میوه میآورند.
هر چند تفسیر این نوشته به ملت اسرائیل مربوط میشود، در مورد تمامی مردم در تمامی اعصار میباشد كه ضربالمثل، دو صد گفته چون نیم كردار نیست، در موردشان صدق میكند. یعنی آنها زیادهگو اما سست عمل میباشند.
۲۱:۲۰-۲۲ هنگامی كه شاگردان شگفتی خود را از خشك شدن ناگهانی درخت ابراز نمودند، خداوند به آنها گفت اگر آنها ایمان داشتند میتوانستند معجزات بزرگتری از آن را انجام دهند. به طور مثال، آنها میتوانستند به یك كوه بگویند، »از جا كنده شو و به دریا افكنده شو» و این اتفاق خواهد افتاد.» اگر ایمان داشته باشید، هر آنچه در دعا درخواست كنید، خواهید یافت.»
دگر بار ما باید توضیح دهیم كه این وعدههای آشكارا بینقص در مورد دعا باید از نظر تمامی تعلیمات كتابمقدس درباره این موضع درك شود. آیه ۲۲ بدین معنی نیست كه هر مسیحی میتواند هر آنچه را كه میخواهد درخواست كند و انتظار داشته باشد كه آن را دریافت كند. او باید بر طبق شرایطی كه در كتابمقدس تعیین شده است دعا كند و بطلبد.
ث) اقتدار عیسی زیر سوال میرود ( ۲۱ :۲۳-۲۷)
۲۱:۲۳ هنگامی كه عیسی مطابق معمول به صحن خارجی معبد رفت، سران كاهنان و مشایخ تعالیم او را قطع نموده و از وی سوال نمودند كه چه كسی به او اقتدار تعلیم، انجام معجزات و پاكسازی معبد را داده است. آنها امیدوار بودند كه او را به دام بیاندازند، پاسخ او اصلاً مهم نبود. اگر او ادعا مینمود كه به عنوان پسر خدا خود را محق میداند، آنها او را به كفرگوئی متهم میكردند. اگر او ادعا مینمود كه از طرف مردم اجازه دارد، آنها او را بیاعتبار اعلام میكردند. اگر او ادعا مینمود كه از طرف خدا این اجازه و صلاحیت به او اعطا شده، آنها او را به مبارزه میطلبیدند. آنها خودشان را مدافعان و محافظان ایمان میدانستند، اشخاص باتجربه و متبحر كه با آموزشهای رسمی و منصوب شدن از طرف مردم صلاحیت یافتند كه زندگی مذهبی مردم را هدایت و اداره نمایند. عیسی دارای هیچگونه آموزش رسمی نبود و مطمئناً از نظر زمامداران اسرائیلی فاقد هرگونه اعتبار بود. مبارزه آنها انزجار قدیمی مذهبیون حرفهای علیه مردمی كه دارای نیروی مسح الهی بودند منعكس میكرد.
۲۱:۲۴-۲۵ خداوند اعلام نمود كه اگر آنها به پرسش او پاسخ دادند او در مورد صلاحیت خود توضیح خواهد داد، «آیا تعمید یحیی از آسمان بود یا از انسان؟» تعمید یحیی به معنی خدمت و ماموریت یحیی بود. بنابراین سوال این بود، «چه كسی به یحیی صلاحیت (حق) داد كه به ماموریت و خدمت خود ادامه دهد؟ انتصاب او انسانی بود یا آسمانی؟ او از طرف رهبران اسرائیل چه اعتبارنامهای را دارا بود؟» پاسخ واضح بود: یحیی مردی بود كه از طرف خدا فرستاده شده بود. نیروی او، اعطای الهی بود نه پشتیبانی انسانی.
كاهنان و مشایخ بر سر دوراهی قرار گرفتند. اگر آنها اذعان مینمودند كه یحیی از طرف خدا فرستاده شده است، آنها به دام میافتادند. یحیی، عیسی را به عنوان مسیح به مردم نشان داده بود. اگر صلاحیت یحیی الهی بود، چرا آنها توبه نكردند و به مسیح ایمان نیاورده بودند؟
۲۱:۲۶ از طرفی دیگر، اگر آنها میگفتند كه یحیی توسط خدا گمارده نشده بود، مورد استهزاء و ریشخند اكثر مردمی واقع میشدند كه اعتقاد داشتند كه یحیی پیامبری از جانب خدا میباشد. اگر آنها بدرستی پاسخ میدادند كه یحیی از طرف خدا فرستاده شده است، آنها پاسخ پرسش خود را داده بودند: عیسی همان مسیح میباشد و یحیی پیشگام او محسوب میگردید.
۲۱:۲۷ اما آنها از روبرو شدن با حقیقت خودداری نمودند، و بیاطلاعی را بهانه نمودند. آنها نمیتوانستند سرچشمه نیروی یحیی را ذكر كنند. سپس عیسی گفت: « من نیز به شما نمیگویم به چه حقی این كارها را میكنم.» چرا او میباید سخنی به آنها بگوید كه آنها كاملا به آن واقف بودند اما تمایلی به اقرار به آن نداشتند؟
د) مَثَل دو پسر ( ۲۱ :۲۸-۳۲)
۲۱:۲۸-۳۰ این مثل نكوهشی نیشدار بود به مشایخ و سران كاهنان برای غفلت آنها به اطاعت از فراخوان یحیی به توبه و سپس ایمان آوردن. این مثل درباره مردی است كه از دو پسرش خواست كه برای كار به تاكستان بروند. یكی از آنها ابتدا از رفتن خودداری نمود اما بعدا تصمیمش را تغییر داد و رفت. آن دیگری موافقت به رفتن نمود، اما هیچگاه نرفت.
۲۱:۳۱-۳۲ هنگامی كه از آنها پرسید كدام پسر ارادهی پدر خویش را به جا آورد، رهبران مذهبی ناخواسته خودشان را محكوم نمودند و گفتند: «اولی.»
خداوند مثل را این گونه تفسیر نمود. خراجگیران و فاحشهها مانند پسر اولی بودند. آنها بلادرنگ تظاهر به اطاعت از یحیی تعمیددهنده نكردند، اما نهایتاً اكثر آنها توبه كردند و به عیسی ایمان آوردند. رهبران مذهبی مانند پسر دوم بودند. آنها اقرار نمودند كه بشارت یحیی را تایید میكنند، اما هیچگاه به گناهانشان اقرار نكردند و یا به منجی ایمان نیاوردند. بنابراین گناهكاران تمام و كمال وارد پادشاهی خدا شدند در حالی كه رهبران مذهبی از خودراضی بیرون باقی ماندند. امروزه نیز چنین است. گناهكارانی كه با خدا پیمان میبندند آسانتر از كسانی كه به پرهیزكاری تظاهر دروغین میكنند بشارت را دریافت میكنند.
عبارت، «یحیی در طریق پارسایی نزد شما آمد» یعنی او آمد كه لزوم پارسایی را از طریق توبه و ایمان آوردن بشارت دهد.
ذ) مَثَل باغبانان شرور ( ۲۱ :۳۳-۴۶)
۲۱:۳۳-۳۹ برای بیشتر روشن نمودن پرسش صلاحیت و حق داشتن، عیسی مثل صاحب باغی كه تاكستانی غرس كرد و گرد آن دیوار كشید و چرخشتی در آن نصب كرد و برجی بنا نهاد، و آن را به چند باغبان اجاره داد و خود به كشور دوری رفت. هنگام برداشت محصول… او غلامان خود را نزد باغبانان فرستاد تا سهم خود را از محصول تحویل بگیرند. اما باغبانان یكی از غلامان او را كتك زدند، یكی را كشتند و یكی را سنگسار كردند. هنگامی كه غلامان دیگری را فرستاد با آنها هم همین رفتار را تكرار كردند. بار سوم او پسرش را فرستاد، فكر كرد كه به او احترام میگذارند. آنها به خوبی آگاه بودند كه او وارث زمین است، آنها با پرورانیدن فكر تصاحب میراث او، او را به قتل رسانیدند.
۲۱:۴۰-۴۱ در این هنگام خداوند از كاهنان و مشایخ پرسید صاحب باغ باید با آن باغبانان چه كار كند؟ آنها پاسخ دادند،» او آن مردان شـرور را با بیرحمی نابود خواهد كرد، و تاكستان خود را به باغبانان دیگری كه در فصل برداشت محصول به او میوه بدهند اجاره خواهد داد .»
تفسیر این مثل مشكل نمیباشد. خدا صاحب تاكستان است، اسرائیل آن تاكستان (مزمور ۸۰:۸ ؛ اشعیا ۵:۱-۷؛ ارمیا ۲:۲۱). حصار، شریعت موسی است كه اسرائیل را از غیریهودیان جدا كرده و آنها را به عنوان قوم مشخص و متمایز خدا حفاظت مینماید. چرخشت كه به عنوان كنایه به كار برده شده میوهای را كه اسرائیل باید برای خدا فراهم و تولید مینمود، مشخص میكند. منظور از ذكر برج، مراقبت هوشیارانه یهوه از قومش میباشد. باغبانان سران كاهنان و علمای دین میباشند.
خدا به طور مداوم خادمان خود را، پیامبران را، به تاكستان به قوم اسرائیل بای جستجوی میوههای دوستی، قداست و محبت فرستاد. اما آن قوم پیامبران را آزار و اذیت نموده و بعضی از آنان را به قتل رسانیدند. در نهایت، خدا پسر خویش را فرستاد و گفت: «آنها پسر من را حرمت خواهند گذاشت.» (آیه ۳۷) سران كاهنان و علما دین گفتند، «این وارث است» یك مجوز برای قتل. آنها به طور خصوصی موافقت كرده بودند كه عیس پسر خدا میباشد. (با وجودی كه در ملاءعام آن را انكار مینمودند.) پس در مورد حق و صلاحیت او خودشان پاسخ سوال را دادند. حق و صلاحیت او از این حقیقت كه او خدای پسر بود سرچشمه میگرفت.
در مثل نقل شده كه آنها گفتند، »این است وارث بیائید او را به قتل برسانیم و میراثش را تصاحب كنیم. (آیه ۳۸)» در واقع آنها این گونه گفتند، «اگر ما او را به حال خود رها كنیم، همه به او ایمان میآورند و رومیان آمده و هم جا و هم قوم ما را از دست ما خواهند ستاند.» (یوحنا ۱۱:۴۸) بنابراین او را مطرود نموده، بیرون افكنده و مصلوبش نمودند.
۲۱:۴۲ هنگامی كه منجی سوال نمود كه صاحب تاكستان چه باید بكند، پاسخ آنها، همانگونه كه او در آیات ۴۲ و ۴۳ بیان نمود، خودشان را محكوم كردند. او سخنانی از مزمور ۱۱۸:۲۲ را نقل نمود: «سنگی كه معماران رد كردند، همان سر زاویه شده است. این از جانب خداوند شده و در نظر ما عجیب است.» هنگامی كه مسیح آن سنگ. خودش را به معماران یعنی رهبران اسرائیل معرفی نمود، آنها در نقشههای ساختمانی خود هیچ مكانی را به او اختصاص ندادند. آنها او را بیثمر قلمداد كردند و او را كنار گذاشتند. اما پس از مرگش او از میان مردگان برخاست و خدا به او جایگاه برجستهای عطا نمود. او بالاترین سنگ ساختمان خدا گردید: «خدا نیز او را به غایت سرافراز نمود و نامی را كه برتر از همه نامها بود، بدو بخشید …»(فیلیپیان ۲:۹).
۲۱:۴۳ سپس عیسی رك و صریح اعلام نمود كه پادشاهی خدا از اسرائیل گرفته خواهد شد و به ملتی داده خواهد شد كه میوهی آن را بدهند. و همان گونه اتفاق افتاد. اسرائیل به عنوان قوم برگزیدهی خدا كنار گذاشته شد و به حكم داوری خدا از عقل و بینش محروم شدند. زندگی سختی بر نژادی كه مسیح خود را مطرود نمودند مستولی شد. این پیشگوئی كه پادشاهی خدا از اسرائیل گرفته خواهد شد و به ملتی داده خواهد شد كه آن را بدهد در دو مضمون تضمیم شد: (۱) كلیسا، كه تركیبی از یهودیان و غیریهودیان ایماندار یعنی »قومی مقدس، قوم خود خدا» (۱-پطرس ۲:۹)؛ یا (۲) بخش ایماندار اسرائیل كه هنگام ظهور دوم زندگی خواهند نمود. اسرائیل رستگاری یافته برای خدا میوه خواهد آورد.
۲۱:۴۴ »هرآنكه بر آن سنگ افتد، خرد خواهد شد، و هرگاه آن سنگ بر كسی افتد، او را درهم خواهد شكست.» در بخش نخست آیه، سنگ روی زمین قرار دارد؛ در بخش دوم از بالا سقوط میكند. این مطلب دو ظهور مسیح را بیان مینماید. هنگامی كه بار نخست آمد، رهبران یهودی در مورد او دچار خطا و گناه شدند و خرد شدند. هنگامی كه او دوباره بیاید، برای داوری پائین میآید و دشمنانش را مانند گرد پراكنده خواهد ساخت.
۲۱:۴۵-۴۶ سران كاهنان و فریسیان درك كردند كه هدف این مثلها، در پاسخ آنها در مورد صلاحیت مسیح میباشد و مستقیما به آنها معطوف میشود. آنها میخواستند به هر عنوان شده او را دستگیر كنند، اما آنها از مردم كه هنوز عیسی را به عنوان پیامبر قبول داشتند می هراسیدند.