Persepolis

۱۴. مصائب و مرگ پادشاه (باب‌‌های ۲۶ و ۲۷)

الف) توطئه‌ی قتل عیسی (۲۶‌:‏۱-‏۵)

۲۶‌:‏۱-‏۲ خداوند ما برای چهارمین و آخرین بار در این انجیل به شاگردانش از پیش هشدار داد كه مرگش فرا می‌رسد (۱۶‌:‏۲۱؛ ۱۷‌:‏۲۳؛ ۲۰‌:‏۱۸). اعلام او به رابطه‌ی زمانی تنگاتنگی كه بین عید پسح (فصح) و مصلوب شدن وی وجود داشت، اشاره می‌‌نمود. «می‌‌دانید كه دو روز دیگر، عید پسح فرا می‌‌رسد و پسر انسان را تسلیم خواهند كرد تا بر صلیب شود.» آن سال پسح معنای واقعی خود را خواهد یافت. بره قربانی عیدگذار بالاخره رسید و به زودی ذبح می‌شود.

۲۶‌:‏۳-‏۵ حتی در همان هنگامی كه وی این سخنان را ایراد می‌نمود، سران كاهنان، علمای دینی، و مشایخ قوم در كاخ كاهن اعظم قیافا گرد آمده بودند كه حیله‌‌ای بیاندیشند. آنها در نظر داشتند كه مخفیانه وی را دستگیر نموده و به قتل برسانند. اما انجام این كار را هنگام برپایی جشن، محتاطانه نمی‌‌دانستند. ممكن بود عكس‌العمل مردم علیه اعدام وی خشونت‌آمیز باشد. این مطلب كه رهبران مذهبی اسرائیل برای توطئه‌ی قتل مسیح خود پیشقدم شدند باور نكردنی است. آنها می‌‌بایست جزء اولین كسانی باشند كه او را شناخته و به تخت سلطنت بنشانند. اما آنها پیشگامان دشمنان وی شدند.

ب) تدهین عیسی در بیت عنیا (۲۶‌:‏۶-‏۱۳)

۲۶‌:‏۶-‏۷ پس از آمدن از میان كاهنان خیانت‌كار، شاگردان كم‌اهمیت و عهدشكنی یهودیان، این واقعه آرامشی مغتسم را مهیا می‌نماید. هنگامی كه عیسی در خانه شمعون جذامی در بیت عنیا بود، زنی به داخل خانه آمد و ظرفی از عطر بسیار گرانبها را روی سر وی ریخت. گرانبها بودن هدیه او عمق شیفتگی و دلبستگی او را به خداوند عیسی بیان نمود، و بلادرنگ گفت، كه چیزی كه در خور او باشد نیافته است.

۲۶‌:‏۸-‏۹ شاگردان او و مخصوصاً یهودا (یوحنا ۱۲‌:‏۴-‏۵)، نظرشان راجع به این كار این بود كه زن اسراف نموده است. آنها معتقد بودند كه بهتر بود كه بهای آن به فقرا داده شود.

۲۶‌:‏۱۰-‏۱۲ عیسی طرز تفكر غلط آنها را اصلاح نمود. عمل او اسراف‌آمیز نبود بلكه زیبا بود. نه تنها این چنین بود بلكه كاملاً به موقع انجام شد. به فقرا می‌توان همواره كمك نمود. اما تنها یك‌بار در تاریخ جهان می‌‌توان منجی را برای دفن نمودن تدهین نمود. زنگ آن زمان به صدا درآمد و یك زن تنها با نكته سنجی روحانی آن را مغتنم شمرد. او با اعتقاد به پیشگوئی خداوند در مورد مرگ خویش، می‌‌بایست دریافته باشد كه آن زمان اینك است نه هیچ وقت دیگر.آن زن حق داشت و پیشگوئی همان‌گونه به وقوع پیوست. رستاخیز مسیح آن زنانی را كه در نظر داشتند جسم او را پس از تدفینش تدهین نمایند متوقف نمود (مرقس ۱۶‌:‏۱-‏۶).

۲۶‌:‏۱۳ خداوند عیسی عمل ساده و محبت‌‌آمیز آن زن را با این جمله‌‌اش جاودانه نمود:‏ «به راستی به شما می‌گویم، در تمام جهان، هر جا كه این انجیل موعظه شود، كاری كه این زن انجام داده است به یاد او بازگو خواهد شد.» هر عملی كه پرستش واقعی در آن باشد بارگاه آسمان را با عطر خود پر می‌‌كند و در خاطر خداوند به شكلی محو نشدنی حك خواهد شد.

پ) خیانت یهودا (۲۶:‏۱۴-‏۱۶)

۲۶‌:‏۱۴-‏۱۵ سپس یكی از دوازده تن... یكی از شاگردان كه با خداوند عیسی زندگی كرده بود، با او به سفر رفته بود، معجزات او را دیده بود، تعلیمات بی‌همتای وی را شنیده بود، و شاهد معجزه‌ی یك زندگی بری از گناه بود – كسی كه عیسی می‌توانست او را «دوست آشنای من (خالص)... كسی كه نان من را خورد»، بخواند (مزمور ۴۱‌:‏۹) همان او بود كه پاشنه‌ی خود را علیه پسر خدا بلند كرد. یهودا اسخریوطی نزد سران كاهنان رفت و توافق نمود كه استاد خویش را در مقابل سی سكه نقره بفروشد. كاهنان بلادرنگ پول را به او پرداختند – كه معادل پانزده دلار می‌‌شود.

تضاد بین آن زنی كه عیسی را در خانه شمعون تدهین نمود و یهودا بسیار چشمگیر است. آن زن برای منجی ارزش والایی قائل شد. یهودا ارزش اندكی به او داد.

۲۶‌:‏۱۶ بنابراین كسی كه جز محبت از عیسی ندیده بود بیرون رفت تا نقش خود را در این معامله وحشتناك و مرگبار ایفا نماید.

ت) آخرین فصح (۲۶:‏۱۷-‏۲۵)

۲۶‌:‏۱۷ در نخستین روز عید فطیر، روزی كه تمامی خمیرمایه‌‌ها از منازل یهودیان بیرون افكنده می‌‌شوند، چه افكاری ذهن خداودن را مشغول نموده بود كه شاگردان را به اورشلیم فرستاد كه برای فصح آماده باشند. تمامی جزئیات شام دارای ویژگی‌‌های اندوهبار خواهد بود.

۲۶‌:‏۱۸-‏۲۰ عیسی شاگردان را به جستجوی مردی خاص كه گمنام بود فرستاد او آنها را به خانه تعیین شده هدایت می‌‌نمود. شاید مبهم بودن دستورات به این منظور بود كه نقشه‌ی توطئه‌گران را خنثی نماید. به هر حال، در اینجا ما به آگاهی كامل عیسی از افراد، محل‌های آنها، و تمایل آنها برای همكاری پی می‌بریم. به سخنان وی دقت كنید:‏ «استاد می‌گوید، «وقت من نزدیك است»؛ می‌‌خواهم آیین پسح را با شاگردانم در خانه تو به جای آورم.» او با مرگش كه نزدیك می‌شد با متانت روبرو شد. باشكوه و جلال كامل. او شام را تدارك دید. چه افتخاری بود برای این مرد گمنام كه خانه‌اش را برای آخرین پسح در اختیار آنان قرار دهد.

۲۶‌:‏۲۱-‏۲۴ در حین صرف شام، عیسی اعلام نمود كه یكی از آن دوازده تن به او خیانت خواهند ورزید. این سخن عیسی بسیار تكان دهنده بود. موجی از اندوه و ناامیدی و خودبی‌‌اعتمادی شاگردان را فرا گرفت. یكی پس از دیگری از او پرسیدند:‏ «خداوندا، آیا آن شخص من هستم؟» هنگامی كه همگی جز یهودا این پرسش را نمودند، عیسی به آنان گفت، او كسی بود كه دست خود را با من در كاسه فرو می‌‌برد. خداوند سپس تكه نانی برگرفت، آن را در خوراك داخل كاسه فرو برد و به یهودا داد. (یوحنا ۱۳‌:‏۳۶) كه نشانه‌ای از محبت و دوستی خاص بود. وی به آنها یادآوری نمود كه در اتفاقی كه برای وی رخ خواهد داد مقاومت‌‌ناپذیری خاصی وجود دارد. اما خیانتكار را از بار مسئولیتش آزاد نخواهد كرد. بهتر آن می‌‌بود كه هرگز زاده نمی‌شد. یهودا عمداً و با خواسته خود فروختن منجی را انتخاب كرده بود در نتیجه شخصاً مسئول عمل خود بود.

۲۶‌:‏۲۵ هنگامی كه یهودا نهایتاً و صریح پرسید كه آیا او آن شخص می‌‌باشد، عیسی پاسخ داد «بلی».

ث) اولین شام خداوند (۲۶‌:‏۲۶-‏۲۹)

در یوحنا ۱۳‌:‏۳۰ دیدیم كه به محض اینكه یهودا تكه نان را از عیسی گرفت، خارج شد و زمان شب بود. بنابراین ما این گونه نتیجه‌‌گیری می‌كنیم كه هنگامی كه شام خداوند برقرار شد او حضور نداشت. (هر چند كه در مورد این نكته اختلاف نظرهای قابل ملاحظه‌ای وجود دارند.)

۲۶:‏۲۶ پس از بجای آوردن آئین پسح، منجی آنچه را كه ما به آن شام خداوند اطلاق می‌‌نمائیم برقرار ساخت. عناصر اصلی یعنی نان و شراب و به عنوان بخشی از شام پسح (عیدگذر) روی میز حاضر بودند؛ اما عیسی معنی جدیدی به آنها بخشید. نخست او نان را گرفت و پس از شكرگزاری آن را پاره كرد. و در حالی كه آن را به شاگردان می‌داد گفت، «بگیرید، بخورید، این بدن من است.» نظر به اینكه بدن وی هنوز بر روی صلیب نبود، واضح است كه او به طور استعاره‌‌ای از نان به عنوان نماد بدن خود سخن می‌‌گفت.

۲۶‌:‏۲۷-‏۲۸ همین مطلب در مورد جام صدق می‌‌كند. از ظرف برای بیان ماده‌ای كه درون آن می‌‌باشد استفاده می‌‌شود. داخل جام عصاره میوه تاك بود كه به نوبه خود نماد خون عهد (پیمان) جدید بود. پیمان بدون قید و شرط و جدید فیض توسط ریخته شدن خون گرانقدر وی برای بخشش گناهان بسیاری، تصدیق و تأیید خواهد شد. خون وی برای ایجاد بخشش برای همگان كافی بود. اما در اینجا ذكر شده است كه خون او برای بسیاری ریخته شد، زیرا فقط در زدودن گناهان كسانی كه ایمان دارند مؤثر بود.

۲۶‌:‏۲۹ سپس منجی به آنان یادآور شد كه او دیگر با آنها از عصاره میوه‌ی تاك نخواهد نوشید تا روزی كه برای سلطنت به زمین باز شود. در آن هنگام شراب ویژگی جدیدی را دارا خواهد بود؛ و از شادی و بركات پادشاهی پدر وی سخن خواهد گفت.

پرسشی كه اغلب مطرح می‌‌شود این است كه آیا ما باید هنگامی كه در مورد شام خداوند سخن می‌‌رانیم از خمیرمایه داشتن و یا نداشتن نان و شراب تخمیر شده و یا نشده استفاده كنیم. با تردیدی بسیار كم می‌‌توانیم بگوئیم كه خداوند از نان بدون خمیرمایه و شراب تخمیر شده استفاده نمود. (تمامی شرابها در آن زمان تخمیر می‌‌شدند.) كسانی كه معتقدند كه نان فطیر شده نوع مرغوبی نیست (خمیرمایه تصویری از گناه است.) باید درك كنند كه این مطلب در مورد شراب تخمیر شده نیز صدق می‌‌كند. ما به قدری خود را درگیر عناصر مختلف می‌‌كنیم كه ذات خداوندی را نمی‌بینیم و این یك تراژدی است. پطرس تأكید می‌‌نماید كه معنی روحانی نان است كه اهمیت دارد نه خود نان. «در واقع مسیح، بره‌ی پسح ما، برای ما قربانی گشت. بنابراین، بیائید جشن را حفظ نمائیم، نه با خمیرمایه‌ی كهنه، نه با خمیرمایه‌ی خباثت و شرارت، بلكه با نان بی‌‌خمیرمایه‌ی صداقت و راستی.» (۱-‏قرنتیان ۵‌:‏۷-‏۸) این خمیرمایه‌ی درون نان نیست كه مهم است بلكه خمیرمایه‌ی زندگی ما است كه اهمیت دارد.

ج) شاگردان با اعتماد به نفس (۲۶‌:‏۳۰-‏۳۵)

۲۶‌:‏۳۰ پس از شام خداوند، آن گروه كوچك ســرودی مــذهبی كه احتمالاً برگرفته از مزامیر ۱۱۳-‏۱۱۸ بود، یعنی «تسبیح اعظم» را خواندند. سپس از اورشلیم خارج شده، از نهر قدرون عبور كرده و از سراشیبی غربی كوههای زیتون بالا رفته و خود را به باغ جتسمانی رساندند.

۲۶‌:‏۳۱ خداوند عیسی در سراسر خدمت زمینی‌‌اش وفادارانه به شاگردانش در مورد راه پیش رویشان هشدار داده بود. اكنون او به آنان گفت كه همگی‌شان آن شب او را ترك خواهند نمود. هنگامی كه شدت طوفان ناگهانی را ببینند وحشت آنها را از پای خواهد انداخت. برای نجات جان خود، آنها استاد خود را ترك خواهند نمود. پیشگوئی زكریا به انجام خواهد رسید:‏ «به شبان ضربه بزن، گوسفندان متفرق خواهند شد.» (۱۳‌:‏۷)

۲۶‌:‏ ‌۳۲ لیكن وی آنها را بدون امید رها نخواهد كرد. هر چند كه آنها از همنشینی و معاشرت با او شرمزده خواهند بود، وی هیچگاه آنان را ترك نخواهد نمود. پس از برخاستن از میان مردگان او آنان را در جلیل ملاقات خواهد نمود. یار همیشگی و شگفت‌‌انگیز!

۲۶‌:‏۳۳-‏۳۴ پطرس با عجله به میان سخن خداوند آمد تا به وی اطمینان بخشد كه با وجودی كه ممكن است سایرین وی را ترك نمایند، او هیچگاه او را ترك نخواهد كرد. عیسی هیچگاه را با «امشب... سه بار» تصحیح نمود. قبل از اینكه خروس بخواند، این شاگرد شتاب‌زده سه بار استاد خویش را انكار خواهد نمود.

۲۶‌:‏۳۵ پطرس كه بر وفاداریش اصرار می‌ورزید اذعان داشت كه با مسیح خواهد مرد اما او را انكار نخواهد نمود. همگی شاگردان نیز در مورد این موضوع با هم توافق داشتند. آنها صادق بودند؛ و به گفته خود اعتقاد داشتند. فقط آنها از قلبهای خود آگاه نبودند.

چ) رنج و مشقت در جتسمانی (۲۶‌:‏۳۶-‏۴۶)

تنها كسانی می‌‌توانند ماوقع باغ جتسمانی را دریابند كه آگاه باشند كه دارند بر زمین مقدس گام برمی‌دارند. هر كس كه سعی بر نقد و اظهارنظر بر آن را دارد از حسّی پرصلابت و محتاطانه در سخن گفتن برخوردار می‌‌شود. گای كینگ در این مورد این گونه نوشته است، «ویژگی آسمانی این ماجرا انسان را به وحشت می‌‌اندازد. كه مبادا بهر طریقی حتی با كوچكترین اشاره، به آن صدمه برساند.»

۲۶‌:‏۳۶-‏۳۸ عیسی پس از ورود به جتسیمانی (كه به معنای بشكه زیتون یا چرخشت زیتون است) به هشت تن از یازده شاگردان گفت كه بنشینند و صبر كنند، سپس پطرس و دو پسر زبدی را به میان باغ برد. آیا این ماجرا می‌تواند بیانگر این واقعیت باشد كه شاگردان مختلف برای همدلی با منجی دروغ و مشقت وی دارای قابلیت‌های مختلفی می‌‌باشند؟

وی اندوهگین و عمیقاً مضطرب گشت. و صادقانه به پطرس، یعقوب و یوحنا گفت كه روحش فوق‌العاده و تا سرحد مرگ اندوهگین است. بدون شك این حالت او دگرگونی ناگهانی و وصف‌‌ناپذیر روح‌مقدس او بود. او پیش بینی كرده بود كه قربانی گناهان ما می‌‌شود. ما گناهكاران نمی‌توانیم درك كنیم كه این برای او چه معنایی داشت، آن برّی از گناه، كه گناه ما ساخته شود (۲-‏قرنتیان ۵‌:‏۲۱ ).

۲۶‌:‏۳۹ تعجب‌‌آور نیست كه او آن سه را واگذاشت و قدری بیشتر جلوتر به داخل باغ رفت. هیچكس دیگری نمی‌توانست در رنج كشیدنش سهیم باشد و یا دعاهای او را بخواند:‏ «ای پدر من، اگر ممكن است، بگذار این جام از من بگذرد؛ هر چند نه به خواست من، بلكه به اراده تو.»

مبادا تصور كنیم كه این دعا نارضایتی او و یا آرزوی او را كه روی برگرداند بیان نمود. ما باید سخنان وی را در یوحنا ۱۲‌:‏۲۷-‏۲۸ به خاطر داشته باشیم كه گفت:‏ «اكنون روح و روان من مضطرب است، چه بگویم؟ پدر، مرا از این ساعت رهایی ده؟ اما برای همین منظور به این ساعت رسیده‌‌ام. پدر، نام خود را جلال ده.» بنابراین، در دعا هنگامی كه گفت جام از وی بگذرد، او درخواست نمی‌نمود كه از رفتن به صلیب رهایی یابد. زیرا هدف محض آمدن وی به این دنیا رفتن به صلیب بود!

در دعا از فن خطابه استفاده شده بود، یعنی به منظور دریافت پاسخ ادا نشد بلكه برای آموزش یك درس بود. عیسی بلادرنگ گفته بود، «ای پدر من، اگر راه دیگری جز به صلیب شدن من وجود دارد كه گناهكاران خدانشناس نجات بایند.آن را اینك به من بنما، اما در همه حال من می‌‌خواهم همگان بدانند كه خواسته من هیچگاه در تضاد با اراده‌ی تو نخواهد بود.»

پاسخ چه بود؟ پاسخی وجود نداشت؛ آسمانها سكوت كرده بودند. با این سكوت گویا ما درمی‌‌یابیم كه هیچ راهی برای خدا وجود نداشت كه گناهكاران با تقصیر را برای مسیح، آن منجی بی‌‌گناه كه به جای ما و برای ما جان سپرد، توجیه نماید.

۲۶‌:‏۴۰-‏۴۱ وی به سوی شاگردان بازگشت اما آنها را خفته یافت. روح آنها مشتاق اما جسمشان ضعیف بود. اگر به دعاهایمان در زندگی بیاندیشیم، جرأت نمی‌كنیم كه آنان را محكوم نمائیم؛ خوابیدن ما بهتر از دعا كردن‌‌هایمان است، اذهان ما هنگامی كه باید بیدار و هوشیار باشند، سرگردان هستند. چند بار خداوند می‌باید همان گونه كه به پطرس گفت به ما بگوید، «آیا نمی‌توانستید ساعتی با من بیدار بمانید؟ بیدار باشید و دعا كنید، مبادا در وسوسه بیافتید.»

۲۶‌:‏۴۲ دگر بار، برای بار دوم، او از آنجا دور شد و به دعا كردن پرداخت، و بیان نمود كه تسلیم اراده‌ی پدر می‌باشد. او از جام رنج و مرگ تا آخرین جرعه خواهد نوشید.

او لزوماً در هنگام دعاهایش تنها بود. او به شاگردان آموخت كه دعا كنید، و در حضور آنها دعا نمود. اما هیچگاه به همراه آنان دعا ننمود. بی‌همتایی شخص او و كارهای او سهیم شدن دیگران را در دعاهای او در زندگیش غیرممكن می‌‌ساخت.

۲۶‌:‏۴۳-‏۴۵ هنگامی كه برای بار دوم نزد شاگردان آمد، آنها هنوز خواب بودند. برای بار سوم نیز او دعا كرد و آنان در خواب بودند. و آن هنگام بود كه به آنان گفت:‏ «آیا هنوز در خوابید و استراحت می‌‌كنید؟ اینک ساعت نزدیك است و پسر انسان به دست گناهكاران تسلیم می‌‌شود.»

۲۶‌:‏۴۶ فرصت بیداری با او در شب زنده‌داری او از دست رفت. صدای پاهای خیانتكار به گوش می‌رسید. عیسی گفت، «برخیزید. بیائید برویم.» نه برای عقب‌نشینی بلكه برای روبروئی با دشمن.

قبل از اینكه باغ را ترك نمائیم، بیائید یكبار دیگر بغض گریه او را بشنویم، در اندوه او تعمق نمائیم، و از صمیم قلبهایمان از او تشكر كنیم.

ح) در جتسمانی عیسی تسلیم و دستگیر می‌‌شود (۲۶‌:‏۴۷-‏۵۶)

تسلیم نمودن منجی بری از گناه توسط یكی از مخلوقات خودش یكی از شگفت‌آورترین نابهنجاری‌‌های تاریخ می‌‌باشد. جدای از فقدان انسانیت یهودا، ما قادر نیستیم اساس خیانت غیرقابل بخشش او را تشریح نمائیم.

۲۶:‏۴۷ در حالی‌كه عیسی هنوز در حال سخن گفتن با یازده تن بود یهودا همراه گروهی مسلح به شمشیر و چماق از راه رسید. مطمئناً حمل سلاح نظر یهودا نبود؛‌ زیرا هیچگاه ندیده بود كه منجی مقاومت نماید و یا دست به حمله‌ی ‌متقابل بزند. شاید اسلحه‌‌ها نماد عزم راسخ سران كاهنان و مشایخ برای دستگیری وی بدون هیچ امكان فرار باشد.

۲۶‌:‏۴۸ یهودا با بوسه‌‌ای به گونه عیسی كه نشانه تشخیص عیسی از سایر شاگردان بود وی را به چماقداران می‌‌شناساند. نماد جهانی محبت به پائین‌‌ترین درجه كاربرد آن به ابتذال كشیده شد.

۲۶‌:‏۴۹ در حالی كه یهودا به خداوند نزدیك می‌شد، گفت:‏ «سلام، استاد!» و سپس او را محكم و چندین بار بوسید. در این نوشته از دو واژه مختلف برای بوسیدن استفاده شده است. اولین واژه در آیه ۴۸، واژه عادی بوسیدن می‌باشد. اما در آیه ۴۹ از واژه قوی‌‌تری كه بوسیدن نمایشی و پشت سرهم را القاء می‌‌كند استفاده شده است.

۲۶‌:‏۵۰ عیسی با متانت و لحنی ناقد و محكوم كننده پرسید، «ای دوست، چرا آمده‌‌ای؟» بدون شك این پرسش وجود یهودا را به آتش كشید. اما وقایع اكنون بسرعت می‌گذشتند. موج جماعت (چماقداران) به پیش آمدند و عیسای خداوند را بدون درنگ دستگیر نمودند.

۲۶‌:‏۵۱ یكی از شاگردان كه در انجیل یوحنا ۱۸‌:‏۱۰ آمده است كه پطرس بود – شمشیر خود را كشید و گوش یكی از خدمتكاران كاهن اعظم را برید. البته احتمالاً پطرس گوش او را هدف قرار نداده بود؛ و بدون شك منظورش زدن یك ضربه مهلك بود. هدف او به ضعیفی قضاوتش بود كه باید آن را مشیت الهی دانست.

۲۶‌:‏۵۲ جلال اخلاقی عیسای خداوند در اینجا به طرزی تابناك می‌درخشد. نخست وی پطرس را نكوهش نموده و گفت:‏ «شمشیر خود را در نیام كن، زیرا هر كس شمشیر بكشد با شمشیر نیز كشته شود.» در پادشاهی مسیح، پیروزی با وسائل نفسانی كسب نمی‌‌شود. متوسل شدن به نیروی اسلحه در پیكار روحانی یعنی پذیرا شدن مصیبت. بگذارید دشمنانِ پادشاهی شمشیر بكشند، نهایتاً آنها مغلوب خواهند شد و بگذارید كه سربازان به دعا و كلام خدا و زندگی پر از روح‌‌القدس متوسل گردند.

از دكتر لوقا این گونه درمی‌‌یابیم كه عیسی گوش مالکوس (خدمتكار کاهن‌اعظم) را شفا داد. (لوقا ۲۲‌:‏۵۱؛ یوحنا ۱۸‌:‏۱۰) آیا این نمایش باشكوهی از فیض نمی‌‌باشد؟ او به كانی كه از او نفرت داشتند محبت می‌ورزید و به كسانی كه خواهان مرگش بودند عطوفت می‌نمود.

۲۶‌:‏۵۳-‏۵۴ اگر عیسی می‌‌خواست در برابر جماعت ایستادگی نماید، به شمشیر ضعیف پطرس قناعت نمی‌‌نمود. او می‌توانست در یك لحظه تقاضای فرستادن بیش از دوازده لژیون فرشته بنماید (معادل ۳۶۰۰۰ تا ۷۲۰۰۰ نفر). اما این كار تنها باعث خنثی نمودن برنامه الهی می‌گردید. نوشته‌‌های مقدس كه تسلیم نمودن، رنج كشیدن و مصلوب شدن و رستاخیز وی را پیشگوئی نمودند، باید به انجام می‌‌رسیدند.

۲۶‌:‏۵۵ سپس عیسی به جماعت یادآوری نمود كه با اسلحه ظاهر شدن آنها و در پی وی آمدن بی‌مورد بوده است. آنان هیچگاه وی را ندیده بودند كه به خشونت متوسل شود و یا به غارت اموال بپردازد. او ترجیح می‌‌داده كه معلمی آرام باشد كه روزانه در معبد حضور داشته باشد. آنها می‌‌توانستند به آسانی وی را آن هنگام دستگیر نمایند. اما این كار را نكرده بودند. چرا اینك با شمشیر و چماق آمده بودند؟ از نقطه نظر انسانیت، رفتار آنها غیرمنطقی بود.

۲۶‌:‏۵۶ هر چند كه منجی دریافت كه شرارت انسان فقط با به تحقق رسیدن نقشه‌ی مشخص خدا به انجام می‌رسد. «این همه رخ داد تا نوشته‌های مقدس پیامبران تحقق یابد.» شاگردان با درك این مطلب كه راه نجاتی برای استادشان وجود ندارد، همگی او را ترك نمودند و با وحشت گریختند. ترسویی و كم‌دلی آنان غیرقابل بخشایش بود، و همین مطلب در مورد ما حتی بیشتر صدق می‌‌كند. روح‌‌القدس هنوز در دلهای آنان ساكن نشده بود. اما در دلهای ما ساكن شده است.

خ) عیسی در مقابل قیافا (۲۶‌:‏۵۷-‏۶۸)

۲۶‌:‏۵۷ دو محاكمه اصلی برای عیسای خداوند وجود داشت:‏ یك محاكمه مذهبی در مقابل رهبران یهودی، و یك محاكمه مدنی در مقابل فرمانروایان رومی. بررسی نوشته‌های چهار انجیل نشان می‌‌دهد كه هر محاكمه سه مرحله داشت. در نوشته یوحنا آمده است كه در محاكمه یهودیان نخست عیسی را نزد پدرزن قیافا، آناس، بردند. نوشته متی با مرحله دوم محاكمه در خانه قیافا، كاهن اعظم آغاز می‌شود. و اعضای شورای دادگاه یهود در آنجا گرد آمده بودند. معمولاً به متهمان این اجازه را می‌‌دهند كه دفاعیه‌ی خود را آماده سازند. اما رهبران مذهبی كه مستاصل شده بودند درمورد به زندان افكندن و دادرسی او شتابزده عمل نمودند و بهر طریق ممكن سعی نمودند كه وی را از یك محاكمه عادلانه محروم نمایند. (اشعیاء ۵۳‌:‏۸).

در آن شب خاص، فریسیان، صدوقیان، کاتبان و مشایخ كه دادگاه عالی یهود را تشكیل می‌دادند نهایت بی‌‌توجهی را نسبت به قوانینی كه تحت آن باید عمل می‌‌نمودند، انجام دادند. آنها نمی‌‌بایست هنگام شب و یا طی هر عیدی یهودی جلسه‌‌ای برپا می‌‌داشتند. آنها نمی‌بایست كه به شاهدها رشوه دهند كه آنها شهادت دروغ دهند. حكم اعدام نمی‌بایست در شب انجام شود. و اگر جلسه آنان در سالن هیون ستون Hewn Stone، در صحن معبد برگزار نمی‌شد، حكم آنان برقرار نمی‌شد. اشتیاق دستگاه حاكمة یهودیان برای خلاص شدن از شر عیسی حتی آنان را وادار كرد كه شریعت خویش را نیز زیر پا بگذارند.

۲۶‌:‏۵۸ قیافا رئیس قضاوت بود. دادگاه عالی یهود ظاهرا هم نقش هیئت منصفه و هم نماینده دادستان را ایفاء می‌‌نمود، حداقل چیزی كه دراین‌باره می‌‌توانیم بگوئیم این است كه این دادگاه تركیبی نامتجانس را تشكیل می‌‌داد. عیسی هم متهم بود. و پطرس نیز یك ناظر بود كه با نگهبانان نشسته بود و از فاصله دور در انتظار پایان دادرسی بود.

۲۶‌:‏۵۹-‏۶۱ رهبران یهودی با مشكل زیاد توانستند شهادت دروغ علیه عیسی را ترتیب دهند. اگر آنها مسئولیت‌‌های قبلی خود را در مراحل دادرسی به انجام رسانیده بودند و در جستجوی شواهدی برای اثبات بیگناهی وی بودند موفق‌تر می‌بودند. در نهایت، دو شاهد دروغین گزارشی نامفهوم و تحریف شده از سخنان عیسی را ارائه دادند:‏ «این معبد را ویران كنید و من سه روزه آن را باز برپا خواهم داشت.» (یوحنا ۲‌:‏۱۹-‏۲۱) براساس شهادت آن شاهدان، وی تهدید نموده بود كه معبد واقع در اورشلیم را منهدم نموده و دوباره آن را بازسازی می‌‌نماید. در واقع او مرگ و رستاخیز خود را پیشگوئی نموده بود. یهودیان از این پیشگوئی وی به عنوان مستمسكی برای به قتل رسانیدن وی استفاده نموده بودند.

۲۶‌:‏۶۲-‏۶۳ در طی وارد نمودن این اتهامات عیسای خداوند سكوت اختیار نموده بود:‏ «مانند یك گوسفند در مقابل پشم چین خود ساكت است، بنابراین او لب به سخن نگشود.» (اشعیاء ۵۳‌:‏۷) كاهن اعظم كه از سكوت او خشمگین شده بود او را تحت فشار قرار داد كه سخنی بگوید؛ اما منجی از پاسخ دادن خودداری نمود. سپس كاهن اعظم به وی گفت:‏ «به خدای زنده سوگندت می‌‌دهم كه به ما بگوئی آیا تو مسیح پسر خدا هستی؟» شریعت موسی یك یهودی را ملزم می‌‌نماید كه هنگامی كه كاهن اعظم به او قسم می‌دهد، شهادت بدهد (لاویان ۵‌:‏۱).

۲۶‌:‏۶۴ عیسی كه یك یهودی مطیع شریعت بود پاسخ داد:‏«همان گونه كه تو می‌گوئی درست است.» سپس او مسیحی بودند و الهی بودن خود را قوی‌‌تر از پیش اظهار داشت:‏ «هر چند كه من به شما می‌گویم كه از این پس پسر انسان را خواهید دید كه به دست راست قدرت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید.» در اصل او می‌‌گفت:‏ «من مسیح هستم، پسر خدا، همان‌گونه كه تو گفتی. جلال من در جسم بشری پنهان شده است، در ظاهر من انسانی مانند سایر انسانها می‌‌باشم. شما مرا در روزهای حقارت می‌‌بینید. اما روزی فرا می‌‌رسد كه شما یهودیان من را جلال یافته خواهید دید كه از هر لحاظ با خدا یكسان می‌‌باشم و در دست راست او نشسته‌‌ام، و بر ابرهای آسمان فرود می‌‌آیم.»

در آیه ۶۴ ضمیر تو به قیافا اشاره دارد. ضمایر دومی و سومی كه شما است در حال جمع به كار برده شده است و اشاره می‌‌نماید به یهودیانی كه نمایندگان اسرائیلی‌‌هایی هستند كه در زمان ظهور پرجلال مسیح، كسی كه آشكارا می‌‌داند كه پسر خدا است، زندگی می‌‌كردند.

«لنسكی می‌‌نویسد:‏» گاهی این‌گونه اظهار می‌‌شود كه عیسی هیچگاه خویشتن را پسر خدا نخواهد» دراینجا (در آیه ۶۴) او قسم می‌خورد كه كمتر از پسر خدا نمی‌‌باشد.»

۲۶‌:‏۶۵-‏۶۷ قیافا این نكته را درك كرد. عیسی به طور تلویحی به پیشگوئی مسیحایی دانیال اشاره نموده بود:‏ «در رویای شب نگریستم و شخصی را مانند پسر انسان دیدم، كه با ابرهای آسمان می‌آمد! او نزد قدیم‌الایام رسید و او را به حضور وی آوردند.» عكس‌العمل كاهن اعظم ثابت می‌كند كه او می‌‌دانست كه عیسی ادعای برابری با خدا را دارد. (نگاه كنید به یوحنا ۵:‏۱۸). او جامة كاهنی خویش را درید، نشانه‌‌ای كه حاكی از این بود كه شاهد به مقدسات توهین نموده‌است و كفر گفته است. سخنان فتنه‌انگیز او خطاب به دادگاه عالی یهود عیسی را گناهكار وانمود كرد. و هنگامی كه رأی آنها را پرسش نمود، شورا پاسخ داد، «سزایش مرگ است.»

۲۶‌:‏۶۸ دومین مرحله محاكمه با ضربه زدن و آب دهان انداختن به متهم توسط حقوقدانان پایان یافت، سپس با توهین و تمسخر از وی خواستند كه از قدرت خود به عنوان مسیح استفاده نموده و ضارب‌های خود را شناسایی نماید. كل دادخواهی نه تنها فاقد قضایی بود بلكه شرم‌‌آور و ننگین بود.

د) پطرس عیسی را انكار می‌‌نماید و به تلخی می‌گرید (۲۶‌:‏۶۹-‏۷۵)

۲۶‌:‏۶۹-‏۷۲ تاریكترین ساعت زندگش پطرس اكنون فرا رسیده بود. در حالی كه بیرون در صحن حیاط نشسته بود زن جوانی به او نزدیك شد و او را متهم نمود كه یكی از یاران عیسی می‌‌باشد. وی شدیداً و فوراً انكار نمود و گفت، «من نمی‌دانم كه تو چه می‌‌گوئی» و به سوی در ورودی رفت، شاید می‌خواست نظرات بیشتری را به خود جلب ننماید. اما آنجا دختر دیگری به طور آشكار اعلام نمود كه او كسی است كه همراه عیسای ناصری بوده است. این بار او قسم یاد كرد كه آن مرد را نمی‌شناسد. «آن مرد» استاد او بود.

۲۶‌:‏۷۳-‏۷۴ اندكی بعد جمعی كه آنجا ایستاده بودند پیش آمده و گفتند، «شكی نیست كه تو هم یكی از آنها هستی از لهجه‌ات پیداست.» انكار ساده دیگر كافی نبود. این بار او با قسم خوردن و لعنت كردن گفته‌های خود را تأیید نمود. «من این مرد را نمی‌‌شناسم» در آن زمان پر از اضطراب خروس بانگ زد.

۲۶‌:‏۷۵ آن صدای آشنا نه تنها به آرامش و سكوت آن ساعات اولیه بلكه به قلب پطرس نیز رسوخ كرد. آن شاگرد كه غرور و اعتماد به نفس خویش را از دست داده بود، سخنان خداوند را به خاطر آورد و خارج شد و به تلخی گریست.

به نظر می‌رسد كه تضادی ظاهری در اناجیل در مورد تعداد زمان انكارها وجود دارد. در اناجیل متی، لوقا و یوحنا این‌گونه روایت شده كه عیسی می‌گوید، «قبل از آنكه خروس بخواند، تو سه بار من را انكارخواهی نمود.» (متی ۲۶‌:‏۳۴؛ نیز ر.ک لوقا ۲۲‌:‏۳۴؛ یوحنا ۱۳‌:‏۳۸). در انجیل مرقس این گونه پیشگوئی شده است، «… قبل از آنكه خروس دو بار بانگ بزند،‌تو سه بار من را انكار خواهی نمود» (مرقس ۱۴‌:‏۳۰).

احتمالاً بیش از یك خروس وجود داشت، خروسی كه در طی شب و خروسی كه صبح زود می‌خواند. و احتمالاً در اناجیل حداقل شش انكار مختلف توسط پطرس یافت می‌‌شود. او مسیح را در مقابل ۱) یك زن جوان (متی ۲۶‌:‏۶۹-‏۷۰؛ مرقس ۱۴‌:‏۶۶-‏۶۸)؛ ۲) زن جوان دیگری (متی ۲۶‌:‏۷۱-‏۷۲؛ مرقس ۱۴‌:‏۶۹-‏۷۰)؛ ۳)جمعی كه نزدیك او ایستاده بودند (متی ۲۶‌:‏۷۳-‏۷۴؛ مرقس ۱۴‌:‏۶۹-‏۷۰)؛ ۴) یك مرد (لوقا ۲۲‌:‏۵۸) ۵) مرد دیگر (لوقا ۲۲‌:‏۵۹-‏۶۰)؛ ۶) خدمتكار كاهن اعظم (یوحنا ۱۸‌:‏۲۶-‏۲۷) انكار نمود. ما معتقدیم كه این مرد آخری با سایرین تفاوت دارد زیرا او گفت، «آیا من تو را در باغ با وی ندیدم؟» سایرین چنین سخنانی را ایراد نكرده بودند.

انجیل به روایت متی

فصل  ۲۶

۱  و چون عیسی همهٔ این سخنان را به اتمام رسانید، به شاگردان خود گفت،

۲  می‌دانید که بعد از دو روز عید فصح است که پسر انسان تسلیم کرده می‌شود تا مصلوب گردد.

۳  آنگاه رؤسای کَهَنَه و کاتبان و مشایخ قوم در دیوانخانهٔ رئیس کَهَنَه که قیافا نام داشت جمع شده،

۴  شورا نمودند تا عیسی را به حیله گرفتار ساخته، به قتل رسانند.

۵  امّا گفتند، نه در وقت عید مبادا آشوبی در قوم بر پا شود.

۶  و هنگامی که عیسی در بیت عَنْیا در خانهٔ شمعون ابرص شد،

۷  زنی با شیشهای عطر گرانبها نزد او آمده، چون بنشست بر سر وی ریخت.

۸  امّا شاگردانش چون این را دیدند، غضب نموده، گفتند، چرا این اسراف شده است؟

۹  زیرا ممکن بود این عطر به قیمت گران فروخته و به فقرا داده شود.

۱۰  عیسی این را درک کرده، بدیشان گفت، چرا بدین زن زحمت می‌دهید؟ زیرا کار نیکو به من کرده است.

۱۱  زیرا که فقرا را همیشه نزد خود دارید امّا مرا همیشه ندارید.

۱۲  و این زن که این عطر را بر بدنم مالید، بجهت دفن من کرده است.

۱۳  هرآینه به شما می‌گویم هر جایی که در تمام عالم بدین بشارت موعظه کرده شود، کار این زن نیز بجهت یادگاری او مذکور خواهد شد.

۱۴  آنگاه یکی از آن دوازده که به یهودای اسخریوطی مسمّیٰ بود، نزد رؤسای کهنه رفته،

۱۵  گفت، مرا چند خواهید داد تا او را به شما تسلیم کنم؟ ایشان سی پاره نقره با وی قرار دادند.

۱۶  و از آن وقت در صدد فرصت شد تا او را بدیشان تسلیم کند.

۱۷  پس در روز اوّل عید فطیر، شاگردان نزد عیسی آمده، گفتند، کجا می‌خواهی فصح را آماده کنیم تا بخوری؟

۱۸  گفت، به شهر، نزد فلان کس رفته، بدو گویید، استاد می‌گوید وقت من نزدیک شد و فصح را در خانهٔ تو با شاگردان خود صرف می‌نمایم.

۱۹  شاگردان چنانکه عیسی ایشان را امر فرمود کردند و فصح را مهیا ساختند.

۲۰  چون وقت شام رسید با آن دوازده بنشست.

۲۱  و وقتی که ایشان غذا می‌خوردند، او گفت، هرآینه به شما می‌گویم که یکی از شما مرا تسلیم می‌کند!

۲۲  پس بغایت غمگین شده، هر یک از ایشان به وی سخن آغاز کردند که خداوندا آیا من آنم؟

۲۳  او در جواب گفت، آنکه دست با من در قاب فرو برد، همان کس مراتسلیم نماید!

۲۴  هرآینه پسر انسان به همانطور که دربارهٔ او مکتوب است رحلت می‌کند. لیکن وای بر آنکسی که پسر انسان بدست او تسلیم شود! آن شخص را بهتر بودی که تولّد نیافتی!

۲۵  و یهودا که تسلیم کننده وی بود، به جواب گفت، ای استاد آیا من آنم؟ به وی گفت، تو خود گفتی!

۲۶  و چون ایشان غذا می‌خوردند، عیسی نان را گرفته، برکت داد و پاره کرده، به شاگردان داد و گفت، بگیرید و بخورید، این است بدن من.

۲۷  و پیاله را گرفته، شکر نمود و بدیشان داده، گفت، همهٔٔ شما از این بنوشید،

۲۸  زیرا که این است خون من در عهد جدید که در راه بسیاری بجهت آمرزش گناهان ریخته می‌شود.

۲۹  امّا به شما می‌گویم که بعد از این از میوهٔ مَوْ دیگر نخواهم نوشید تا روزی که آن را با شما در ملکوت پدر خود، تازه آشامم.

۳۰  پس تسبیح خواندند و به سوی کوه زیتون روانه شدند.

۳۱  آنگاه عیسی بدیشان گفت، همهٔٔ شما امشب دربارهٔ من لغزش می‌خورید چنانکه مکتوب است که شبان را می‌زنم و گوسفندان گله پراکنده می‌شوند.

۳۲  لیکن بعد از برخاستنم، پیش از شما به جلیل خواهم رفت.

۳۳  پطرس در جواب وی گفت، هر گاه همه دربارهٔ تو لغزش خورند، من هرگز نخورم.

۳۴  عیسی به وی گفت، هرآینه به تو می‌گویم که در همین شب قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد!

۳۵  پطرس به وی گفت، هرگاه مردنم با تولازم شود، هرگز تو را انکار نکنم! و سایر شاگردان نیز همچنان گفتند.

۳۶  آنگاه عیسی با ایشان به موضعی که مسمّی به جتسیمانی بود رسیده، به شاگردان خود گفت، در اینجا بنشینید تا من رفته، در آنجا دعا کنم.

۳۷  و پطرس و دو پسر زِبِدی را برداشته، بی‌نهایت غمگین و دردناک شد.

۳۸  پس بدیشان گفت، نَفْسِ من از غایت الم مشرف به موت شده است. در اینجا مانده با من بیدار باشید.

۳۹  پس قدری پیش رفته، به روی در افتاد و دعا کرده، گفت، ای پدر من، اگر ممکن باشد این پیاله از من بگذرد؛ لیکن نه به خواهش من، بلکه به ارادهٔ تو.

۴۰  و نزد شاگردان خود آمده، ایشان را در خواب یافت. و به پطرس گفت، آیا همچنین نمی‌توانستید یک ساعت با من بیدار باشید؟

۴۱  بیدار باشید و دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید! روح راغب است، لیکن جسم ناتوان.

۴۲  و بار دیگر رفته، باز دعا نموده، گفت، ای پدر من، اگر ممکن نباشد که این پیاله بدون نوشیدن از من بگذرد، آنچه ارادهٔ تو است بشود.

۴۳  و آمده، باز ایشان را در خواب یافت زیرا که چشمان ایشان سنگین شده بود.

۴۴  پس ایشان را ترک کرده، رفت و دفعه سوم به همان کلام دعا کرد.

۴۵  آنگاه نزد شاگردان آمده، بدیشان گفت، مابقی را بخوابید و استراحت کنید. الحال ساعت رسیده است که پسر انسان به دست گناهکاران تسلیم شود.

۴۶  برخیزید برویم. اینک، تسلیم کننده مننزدیک است!

۴۷  و هنوز سخن می‌گفت، که ناگاه یهودا که یکی از آن دوازده بود با جمعی کثیر با شمشیرها و چوبها از جانب رؤساء کَهَنه و مشایخ قوم آمدند.

۴۸  و تسلیم کنندهٔ او بدیشان نشانی داده، گفته بود، هر که را بوسه زنم، همان است. او را محکم بگیرید.

۴۹  در ساعت نزد عیسی آمده، گفت، سلام یا سیّدی! و او را بوسید.

۵۰  عیسی وی را گفت، ای رفیق، از بهر چه آمدی؟ آنگاه پیش آمده، دست بر عیسی انداخته، او را گرفتند.

۵۱  و ناگاه یکی از همراهان عیسی دست آورده، شمشیر خود را از غلاف کشیده، بر غلام رئیس کهنه زد و گوشش را از تن جدا کرد.

۵۲  آنگاه عیسی وی را گفت، شمشیر خود را غلاف کن، زیرا هر که شمشیر گیرد، به شمشیر هلاک گردد.

۵۳  آیا گمان می‌بری که نمی‌توانم الحال از پدر خود درخواست کنم که زیاده از دوازده فوج از ملائکه برای من حاضر سازد؟

۵۴  لیکن در این صورت کتب چگونه تمام گردد که همچنین می‌بایست بشود؟

۵۵  در آن ساعت، به آن گروه گفت، گویا بر دزد بجهت گرفتن من با تیغها و چوبها بیرون آمدید! هر روز با شما در هیکل نشسته، تعلیم می‌دادم و مرا نگرفتید.

۵۶  لیکن این همه شد تا کتب انبیا تمام شود. در آن وقت جمیع شاگردان او را واگذارده، بگریختند.

۵۷  و آنانی که عیسی را گرفته بودند، او را نزد قیافا رئیس کَهَنه جایی که کاتبان و مشایخ جمع بودند، بردند.

۵۸  امّا پطرس از دور در عقب او آمده، به خانهٔ رئیس کهنه در آمد و با خادمان بنشست تا انجام کار را ببیند.

۵۹  پس رؤسای کهنه و مشایخ و تمامی اهل شورا طلب شهادت دروغ بر عیسی می‌کردند تا او را بقتل رسانند،

۶۰  لیکن نیافتند. با آنکه چند شاهد دروغ پیش آمدند، هیچ نیافتند. آخر دو نفر آمده،

۶۱  گفتند، این شخص گفت، می‌توانم هیکل خدا را خراب کنم و در سه روزش بنا نمایم.

۶۲  پس رئیس کهنه برخاسته، بدو گفت، هیچ جواب نمی‌دهی؟ چیست که اینها بر تو شهادت می‌دهند؟

۶۳  امّا عیسی خاموش ماند! تا آنکه رئیس کهنه روی به وی کرده، گفت، تو را به خدای حّی قسم می‌دهم ما را بگو که تو مسیح پسر خدا هستی یا نه؟

۶۴  عیسی به وی گفت، تو گفتی! و نیز شما را می‌گویم بعد از این پسر انسان را خواهید دید که بر دست راست قوّت نشسته، بر ابرهای آسمان می‌آید!

۶۵  در ساعت رئیس کهنه رخت خود را چاک زده، گفت، کفر گفت! دیگر ما را چه حاجت به شهود است؟ الحال کفرش را شنیدید!

۶۶  چه مصلحت می‌بینید؟ ایشان در جواب گفتند، مستوجب قتل است!

۶۷  آنگاه آب دهان بر رویش انداخته، او را طپانچه میزدند و بعضی سیلی زده،

۶۸  می‌گفتند، ای مسیح، به ما نبوّت کن! کیست که تو را زده است؟

۶۹  امّا پطرس در ایوان بیرون نشسته بود که ناگاه کنیزکی نزد وی آمده، گفت، تو هم با عیسی جلیلی بودی!

۷۰  او روبروی همه انکارنموده، گفت، نمی‌دانم چه می‌گویی!

۷۱  و چون به دهلیز بیرون رفت، کنیزی دیگر او را دیده، به حاضرین گفت، این شخص نیز از رفقای عیسی ناصری است!

۷۲  باز قسم خورده، انکار نمود که این مرد را نمی‌شناسم.

۷۳  بعد از چندی، آنانی که ایستاده بودند پیش آمده، پطرس را گفتند، البتّه تو هم از اینها هستی زیرا که لهجه تو بر تو دلالت می‌نماید!

۷۴  پس آغاز لعن کردن و قسم خوردن نمود که این شخص را نمی‌شناسم. و در ساعت خروس بانگ زد.

۷۵  آنگاه پطرس سخن عیسی را به یاد آورد که گفته بود، قبل از بانگ زدن خروس، سه مرتبه مرا انکار خواهی کرد. پس بیرون رفته زار زار بگریست.