Persepolis

ذ) محاكمه صبحگاهی در مقابل سانهدرین (شورای عالی یهود) (۲۷‌:‏۱-‏:۲)

سومین مرحله محاكمه مذهبی در برابر شورای عالی یهود و صبح انجام گردید. هیچ مورد دعوی نمی‌‌بایست در همان روزی كه آغاز شده بود كامل شود، مگر اینكه متهم تبرئه شده باشد. می‌‌بایست قبل از اینكه برای متهم حكمی صادر شود یك شب از جریان دادرسی بگذرد. «این تصمیم‌‌گیری به این علت است كه وقت كافی برای رحم نمودن به متهم و تجدیدنظر برای وی وجود داشته باشد.» در این مورد به نظر می‌‌رسید كه رهبران مذهبی مصمّم بودند كه از بروز هر نوع حس ترحمی جلوگیری به عمل آورند. هر چند، نظر به اینكه محاكمات انجام شده درشب غیرمعمول بود آنان جلسه‌‌ای در صبح برقرار نمودند تا به دادرسی خود اعتبار قانونی ببخشند.

تحت قوانین روم رهبران یهودی صلاحیت انجام دادن كیفر اعدام را نداشتند. بنابراین ما در اینجا می‌‌بینیم كه آنها باشتاب عیسی را به نزد پنطیوس پیلاس فرمانروای رومی می‌‌برند. با وجودی كه انزجار آنها به هر چیزی كه به رومی‌‌ها مربوط می‌‌شد، شدید بود، اما آنها می‌‌خواستند از این قدرت برای ارضای انزجار شدیدتری «استفاده» كنند. مخالفت و دشمنی با عیسی، دشمنان سرسخت را با هم متحد نموده بود.

ر) پشیمانی و مرگ یهودا (۲۷:‏۳-‏:۱۰)

۲۷‌:‏۳-‏:۴ یهودا كه با تسلیم نمودن خون بیگناه، متوجه گناه خود گشته بود به كاهنان اعظم ومشایخ قوم پیشنهاد نمود كه پول را برگشت دهد. این خیانتكار مهجور كه ساعاتی پیش چنان مشتاقانه با آنها همكاری نموده بود از اینكه نقش بیشتری در این امر داشته باشد خودداری نمود. این یكی از پاداش‌‌های خیانت است. یهودا پشیمان گشت، اما این توبه‌‌ای پرهیزکارانه نبود كه منجر به رستگاری شود. او كه برای تأثیراتی كه این خیانت بر وی داشت متأسف بود، اما هنـوز تمایـل نـداشت كه عیسـای ناصـری را به عنـوان خداوند و منجی تصدیـق نماید.

۲۷‌:‏۵ یهودا در نهایت ناامیدی سكه‌‌های نقره را داخل معبد محلی كه فقط كاهنان می‌‌توانستد داخل شوند پرت كرد خارج شد و خودكشی نمود. با مقایسه این روایت با اعمال رسولان ۱:‏۱۸ ما این گونه نتیجه‌‌گیری می‌‌نمائیم كه او خود را به درختی حلق‌آویز كرد و طناب پاره شد و یا شاخه‌ی درخت شكست، و بدن وی به پرتگاه سقوط نمود و امعایش بیرون ریخت.

۲۷‌:‏۶ كاهنان اعظم كه بسیار «روحانی» بودند از نهادن آن پول در خزانه معبد به این دلیل كه بهای خون بود خودداری نمودند و آنها گناهكار محسوب شدند زیرا آن پول را برای تحویل دادن مسیح به آنها پرداخته بودند. اما این مطلب برای آنها بی‌‌اهمیت بود همان گونه كه خداوند گفته بود، آنها بیرون جام را پاك نمودند، اما داخل جام پر از فریب، خیانت و قتل بود.

۲۷‌:‏۷-‏:۱۰ آنها با آن پول مزرعه كوزه‌‌گری را خریدند، جائی که بتوان غیریهودیان بیگانه و ناپاك را دفن نمود، آنها نمی‌‌دانستند كه چند نفر غیریهودی به سرزمین آنها هجوم خواهند آورد و خیابانها را با خون رنگین خواهند نمود. از آن پس آن زمین برای آن ملت گناهكار به مزرعه خون معروف گردید.

كاهنان اعظم ناخواسته پیشگوئی زكریا را كه آن پول دفن برای خرید و معامله با یك كوزه‌‌گر استفاده خواهد شد، به انجام رساندند. عجیب اینكه، نوشته زكریا، نوشته دیگری تحت عنوان «گنجینه» برای «كوزه‌‌گر» دارد (زکریا ۱۱‌:‏۱۲-‏:۱۳). (نگاه كنید به Revised Standard Version (RSV)‎ نسخه استاندارد تجدید نظر شده)

كاهنان گذاشتن خون بهاء را در خزانه معبد منع اخلاقی نموده بودند اما پیشگوئی نوشته دیگری را با دادن پول به كوزه‌‌گر در ازاء مزرعه وی به انجام رساندند. (یادداشت‌‌های روزانه اتحادیه كتاب مقدس)

متی این پیشگوئی را به ارمیا نسبت می‌‌دهد، در حالی‌كه واضح است كه این پیشگوئی در كتاب زكریا آمده‌است. احتمالاً او روایت را به ارمیا نسبت می‌‌دهد زیرا آن پیامبر بر طبق نظام كهنی كه در تعداد بیشماری از دست نوشته‌‌های عبری و مرسوم برگرفته از سنت‌‌ها در تلمودی (تلمود:‏ مجموعه‌ای شامل شصت و سه جلد كتاب حاوی قوانین شرعی و مدنی یهود به صورت تفسیر و تفضیل تعلیمات عهد عتیق.) حفظ شده است، در رأس فهرست پیامبرانی كه او از آن استفاده نموده‌است قرار دارد. استفاده مشابه‌‌ای در لوقا ۲۴‌:‏۴۴ جائی که كتاب مزامیر نامش را به كل بخش سوم شریعت عبرانیان می‌‌دهد،‌ مشاهده می‌‌شود.

ز) نخستین ظاهر شدن عیسی در مقابل پیلاطس (۲۷:‏۱۱-‏:۱۴)

پایه نارضایتی و شكایت واقعی یهودیان علیه عیسی مذهبی بود و بر همین اساس وی را محاكمه کردند. اما اتهامات مذهبی تأثیری بر دادگاه روم نداشت. با آگاهی از این مطلب هنگامی كه آنها وی را در برابر پیلاطس قرار دادند سه اتهام سیاسی علیه وی بر او وارد ساختند (لوقا ۲۳‌:‏۲). ۱) او یك انقلابی بود كه تهدیدی برای امپراتوری به شمار می‌‌رفت. ۲) وی مردم را تشویق می‌‌نمود كه مالیات نپردازند، بنابراین موفقیت و رونق امپراتوری را به تدریج تحلیل می‌‌برد. ۳) او ادعا نموده‌بود كه پادشاه می‌‌باشد، بنابراین قدرت و جایگاه امپراتور را تهدید می‌‌نمود.

در انجیل متی می‌‌خوانیم كه پیلاطس در مورد سومین اتهام او را مورد مؤاخذه قرار می‌‌دهد. پیلاطس پرسید كه آیا او پادشاه یهودیان می‌‌باشد، عیسی پاسخ مثبت داد. این پاسخ وی موجی از ناسزا و افترا از طرف رهبران یهودی را به دنبال داشت. پیلاطس از سكوت متهم بسیار متعجب گشت؛ او هیچ اهمیتی حتی برای یكی از اتهامات آنها قائل نشد و پاسخی نداد. احتمالاً والی تا آن هنگام كسی را ندیده بود كه تحت چنان حملاتی سكوت اختیار نماید.

ژ) عیسی یا باراباس؟ (۲۷‌:‏۱۵-‏:۲۶)

۲۷‌:‏۱۵-‏:۱۸ هنگام عید فصح مرسوم بود كه حكمرانان رومی، یهودیان را با آزاد كردن یك زندانی یهودی آرام نمایند. یكی از متهمان واجد شرایط باراباس یهودی بود كه جرمش طغیان و شورش و قتل بود (مرقس ۱۵:‏۷). به عنوان فردی شورشی علیه حكومت رومیان، احتمالاً او در بین هموطنان خود از محبوبیت برخوردار بود. بنابراین هنگامی كه پیلاطس به آنها گفت بین عیسی و باراباس یكی را انتخاب نمایند،‌ آنها با جار و جنجال دومی را انتخاب كردند. والی متعجب نشد؛ چرا كه رأی عمومی توسط كاهنان اعظم كه همگی به عیسی حسادت می‌‌ورزیدند شكل گرفته بود.

۲۷‌:‏۱۹ جریان دادخواهی موقتاً توسط پیغام‌‌آوری از سوی همسر پیلاطس متوقف گردید. او شوهرش را ترغیب نمود كه در مورد عیسی سیاست سلب مسئولیت از خود را اتخاذ نماید؛ زیرا او خواب مضطرب كننده‌‌ای درباره عیسی دیده بود.

۲۷‌:‏۲۰-‏:۲۳ در پشت صحنه، كاهنان اعظم و مشایخ برای آزادی باراباس و مرگ عیسی با هم مشورت می‌‌نمودند. بنابراین هنگامی كه پیلاطس دگربار از مردم پرسید آزادی كدامیك را خواستارند، آنها آزادی قاتل را فریاد زدند. پیلاطس كه در دام بی‌‌عزمی (بی‌‌تصمیمی) خود گرفتار آمده بود پرسید «پس با عیسی كه مسیح خوانده می‌‌شود چه كنم؟» آنها یك صدا خواستار مصلوب شدن وی شدند، موضعی كه برای والی قابل درك نبود. چرا او را مصلوب نمائیم؟ وی چه جنایتی مرتكب شده بود؟ اما برای دعوت نمودن آنان به آرامش و اندیشیدن خیلی دیر شده بود؛ جمعیت عصبی و غیرقابل كنترل اوضاع را به دست گرفتند و فریادهای آنان طنین‌انداز شد:‏ «مصلوبش كن!»

۲۷‌:‏۲۴ پیلاطس دریافت كه مردم سازش‌ناپذیر بودند و شورشی در حال تكوین بود. بنابراین در مقابل دیدگان جمعیت دستانش را شست. و بیگناهی خود را از ریختن خون متهم اعلام نمود. اما آب هیچگاه گناه پیلاطس را به علت نافرجامی در اجرای مهم‌ترین عدالت تاریخ تبرئه نمی‌‌نماید.

۲۷‌:‏۲۵ جمعیت كه از خود بیخود شده بودند نگران گناه نبودند و قبول نمودند كه آن گناه به گردن آنان باشد:‏ «خون او برگردن ما و فرزندان ما باد!» از آن هنگام به بعد قوم اسرائیل از محله‌‌های فقیرنشین یهودی به محل‌‌های كشتار دسته‌جمعی، از اردوگاههای كار احیای به اطاقهای گاز كشیده شدند و از بدوش كشیدن بار گناه سهناك خون مسیح انكار شده‌ی خود رنج می‌‌برند. آنها هنوز با زمان رنج یعقوب، آن هفت سال رنج و عذابی كه در متی ۲۴ و مكاشفه ۶-‏:۱۹ توصیف شده است، روبرو هستند. این نفرین تا آنها عیسای انكار شده را به عنوان مسیح پادشاه تصدیق ننمایند، باقی خواهد ماند.

۲۷‌:‏۲۶ پیلاطس به درخواست مردم باراباس را آزاد نمود، و از آن هنگام تا به حال روح باراباس جهان را تحت‌‌الشعاع قرار داده است. قاتل هنوز سلطنت می‌‌كند؛ پادشاه پارسا انكار می‌‌شود. سپس، همان‌گونه كه مرسوم بود شخص محكوم را تازیانه زدند. شلاق چرمین بزرگی كه فلزات تیز و برنده در آن تعبیه شده بود به پشت وی تازیانه می‌‌زد و با هر ضربه گوشت بدن وی را می‌‌شكافت و جویبارهایی از خون را جاری می‌‌ساخت. اكنون كاری از دست والی سست عنصر برنمی‌‌آمد جز اینكه عیسی را برای مصلوب شدن به سربازان تحویل دهد.

س) سربازان عیسی را استهزاء می‌‌كنند (۲۷‌:‏۲۷-‏:۳۱)

۲۷‌:‏۲۷-‏:۲۸ سربازان والی عیسی را به قصر والی برده و تمامی افراد نظامی را گرد او جمع نمودند. كه احتمالاً بالغ بر چند صد نفر می‌‌شدند. پی‌‌آمد این ماجرا خارج از تصور است! خالق، حافظ و نگهدارنده جهان از بی‌‌حرمتی غیرقابل توصیف سربازان ظالم و پستی كه مخلوقات گناهكار و بی‌‌ارزش خود او بودند در رنج بود. آنها عیسی را عریان كرده و خرقه‌‌ای ارغوانی بر او پوشانیدند، خرقه‌‌ای شبیه خرقه‌ی پادشاهان. اما آن خرقه پیامی برای ما دارد. نظر به اینكه ارغوانی نشانه گناه است، (اشعیاء ۱‌:‏۱۸) من خوش دارم این گونه فكر كنم كه خرقه، تصویر گناهان من است كه بر عیسی نهاده شده است، باشد كه خرقه‌ی پارسایی خدا بر من قرار گیرد (۲ قرنتیان ۵‌:‏۲۱).

۲۷‌:‏۲۹-‏:۳۰ آنها تاجی از خار بافتند و آن را بر سرش فرو كردند. اما در وراء ملعبه قرار دادن مبتذل آنها، ما درمی‌‌یابیم كه او تاجی از خار بر سر داشت تا ما بتوانیم تاجی از جلال بر سر داشته باشیم. آنها او را به عنوان پادشاه گناه استهزاء نمودند؛ ما وی را به عنوان منجی گناهكاران پرستش می‌‌نمائیم.

آنها به او چوبی دادند. بدین معنی كه به سخره چوبدستی سلطنتی وی می‌‌باشد. آنها نمی‌‌دانستند كه دستی كه آن چوب را نگاه داشته، دستی است كه بر جهان حكومت می‌‌كند. اكنون آن دست با اثر زخم میخ چوبدستی سلطنت و سلطه بر جهان را در دست دارد.

آنها در مقابل وی زانو زدند و او را پادشاه یهودیان خواندند. و تنها به این عمل خود بسنده ننموده و به صورت تنها انسان كاملی كه تا به حال زیسته است آب دهان افكندند، سپس چوب را از دست وی گرفته و با آن بر سرش ضربه زدند.

عیسی صبورانه همه این اعمال آنها را تحمل نمود. و سخنی نگفت. «زیرا او را در نظر آورید كسی كه چنان خصومت‌‌هایی را از گناهكاران علیه خود تحمل نمود، مبادا كه در روح خود خسته و دلسرد شوید.» (عبرانیان ۱۲‌:‏۳)

۲۷‌:‏۳۱ در پایان آنها جامه‌‌های خودش را به او پوشاندند و او را به سوی محل مصلوب شدنش هدایت كردند.

ش) مصلوب نمودن پادشاه (۲۷:‏۳۲-‏:۴۴)

۲۷‌:‏۳۲ خداوند ما بخشی از راه را خودش صلیب خود را حمل نمود. (یوحنا ۱۹‌:‏۱۷) سپس سربازان مردی به نام شمعون (از قیروان، در افریقای شمالی) را وادار نمودند كه آن را برای وی حمل كند. بعضی معتقدند كه او یك یهودی و برخی دیگر می‌‌گویند كه سیاه‌‌پوست بود. اما امر مهم این است كه او از موهبت شگفت‌‌انگیز حمل صلیب برخوردار شد.

۲۷‌:‏۳۳ جلجتا واژه‌‌ای آرامی به معنی جمجمه و ترجمه یونانی آن noinark است. شاید این منطقه شبیه یك جمجمه باشد یا به این علت كه مكانی برای اعدام بود این گونه نامیده شده است. آن مكان نامعلوم است.

۲۷‌:‏۳۴ قبل از اینكه عیسی را به میخ بكشند، سربازان به وی شراب ترش آمیخته به زردآب كه به محكومین جنایتكار به عنوان مخدر می‌‌دهند، تعارف كردند. عیسی از نوشیدن آن خودداری نمود. برای او ضرورت داشت كه كل بار گناهان انسان‌‌ها را بدون تضعیف حسّی و یا تسكین دادن دردی تحمل نماید.

۲۷‌:‏۳۵ متی مصلوب شدن مسیح را، ساده و بدون احساس توصیف می‌‌نماید. او به داستانهای مهیج روی نیاورده است و یا به سبك احساسی روزنامه نویسی متوسل نشده است و فكر خود را به جزئیات ناچیز معطوف نمی‌‌نماید. او خیلی ساده واقعیت را بیان می‌‌نماید:‏ سپس آنها وی را مصلوب نمودند. لیكن تا ابدیت نمی‌‌توان به اعماق آن سخنان رسید.

همان‌گونه كه در مزمور ۲۲‌:‏۱۸ پیشگوئی شده، سربازان جامه‌‌های او را تقسیم كردند... و ... برای جامه‌ی بی‌‌درز وی قرعه انداختند. و این تمامی مایملك زمینی وی بود. دِنی (Denney) می‌‌گوید، «تنها زندگی كاملی كه در این جهان وجود داشته زندگی وی است كه مالك چیزی نبود و هیچ چیز جز لباسهایی كه می‌‌پوشید از خود بجا نگذاشت.»

۲۷‌:‏۳۶ این سربازان نمایندگان دنیای مردان كوچك و حقیر بودند. آنها ظاهراً هیچ دركی از اینكه تاریخ در حال شكل‌‌گیری بود، نداشتند. اگر آنها آگاه بودند، به نگهبانی او نمی‌‌نشستند و زانو می‌‌زدند و وی را پرستش می‌‌نمودند.

۲۷‌:‏۳۷ آنها این عنوان را بالای سر مسیح نصب كردند:‏ این است عیسی پادشاه یهودیان. قالب جمله‌‌بندی نوشته‌ی بالای سر عیسی تا حدی در چهار انجیل با یكدیگر تفاوت دارد(۵۲). مرقس می‌‌گوید «پادشاه یهودیان» (۱۵‌:‏۲۶)؛ لوقا:‏ «این است پادشاه یهودیان» (۲۳‌:‏۳۸)؛ و یوحنا:‏ «عیسای ناصری، پادشاه یهودیان» (۱۹:‏۱۹) كاهنان اعظم اعتراض نمودند كه عنوان نباید جمله‌‌ای باشد كه واقعیت را بیان كند، اما تنها ادعای محض متهم باشد. اما پیلاطس نظر آنها را رد نمود؛ حقیقت در برابر چشمان همگان وجود داشت – به زبان عبری، لاتین و یونانی (یوحنا ۱۹‌:‏۱۹-‏:۲۲).

۲۷‌:‏۳۸ پسر بری از گناه خدا در كنار دو سارق قرار داده شد، آیا اشعیاء ۷۰۰ سال قبل پیشگوئی نكرده بود كه او جزء خطاكاران به شمار خواهد آمد؟ (۵۳‌:‏۱۲) نخست هر دوی سارقین به وی توهین نموده و ناسزا نثار وی كردند. (آیه ۴۴) اما یكی از آنها توبه نمود و درست به موقع نجات یافت؛ در چند ساعت آینده او با مسیح در فردوس خواهد بود (لوقا ۲۳‌:‏۴۲-‏:۴۳).

۲۷‌:‏۳۹-‏:۴۰ اگر صلیب، محبت خدا را آشكار می‌‌نماید؛ انحراف بشر را نیز آشكار می‌‌كند. رهگذران می‌‌ایستادند تا چوپانی را كه برای گوسفندانش جان می‌‌دهد استهزاء نمایند:‏ «تو كه معبد را ویران نمودی و در سه روز آن را برپا نمودی، خودت را نجات بده! اگر پسر خدا هستی، از صلیب فرود بیا.» این زبان منطقی بی‌‌ایمانی است. «باشد تا ببینیم تا ایمان بیاوریم.» این زبان آزادی‌خواهی نیز می‌‌باشد. «از صلیب فرود بیا یعنی جرم را از روی صلیب پاك كن ما ایمان خواهیم آورد.» ویلیام بوت گفته است، «آنها ادعا نمودند كه اگر او از صلیب پائین آمده بود آنها ایمان می‌‌آوردند:‏ «ما ایمان داریم زیرا او بر صلیب باقی ماند.»

۲۷‌:‏۴۱-‏:۴۴ كاهنان اعظم، علمای دینی و مشایخ قوم با جمع هم‌‌آواز شدند. آنها با دیدی غیرارادی فریاد زدند، «دیگران را نجات داد؛ اما نمی‌‌تواند خود را نجات دهد.» منظور آنها طعنه و ریشخند بود؛ ما آن را به عنوان سرودی مذهبی برای حمد و ستایش تلقی می‌‌نمائیم:‏

خویشتن را نجات نتوان داد
روی صلیب مردن را برگزید
تا رحمتش گناهكاران تباه شده را نجات بخشد
آری مسیح پسر خدا باید خون می‌‌داد
تا گناهكاران از گناه رهایی یابند
آلبرت میدلین

این نیز در زندگی خداوند و ما نیز صدق می‌‌نماید. ما در حالی كه در جستجوی نجات خویشتن هستیم نمی‌‌توانیم دیگران را نجات دهیم.

رهبران مذهبی ادعای وی را برای منجی بودن، ادعای وی را برای پادشاه اسرائیل بودن، ادعای وی را برای پسر خدا بودن به سخره گرفتند. حتی سارقین به لعن و نفرین به آنها پیوستند. رهبران مذهبی با جنایتكاران در بهتان زدن به خداوند خود متحد شدند.

ص) سه ساعت ظلمت (۲۷‌:‏۴۵-‏:۵۰)

۲۷‌:‏۴۵ تمامی رنجها و بی‌‌حرمتی‌‌هایی كه او از دست انسانها متحمل شد در مقایسه با چیزی كه اكنون با آن روبرو می‌‌گشت جزئی بود. از ساعت ششم (ظهر) تا ساعت نهم (۳ بعدازظهر) ظلمت نه تنها بر سراسر سرزمین فلسطین بلكه بر جسم و روان مقدس وی نیز سایه افكنده بود. و در طی آن ساعات بود كه وی لعن و نفرین توصیف‌‌ناپذیر گناهان ما را تحمل نمود. در آن سه ساعت، فشرده‌‌ای از جهنم كه ما لایق آن بودیم و خشم خدا علیه تمامی خطاهای ما خلاصه شد. ما این ماجرا را تنها به صورت خیلی مبهم می‌‌بینیم و درك اهمیت جوابگوئی به تمامی ادعاهای منصفانه‌ی خدا علیه گناه از توان ما خارج می‌‌باشد. ما فقط می‌‌دانیم كه در آن سه ساعت او بها را پرداخت، دیون را تسویه نمود، و هر آنچه را كه برای رستگاری انسانها ضروری بود به پایان رسانید.

۲۷‌:‏۴۶ حدود ساعت ۳ بعدازظهر، با صدای بلند فریاد بر‌آورد، «خدای من، خدای من، چرا مرا واگذاشتی؟» پاسخ در مزمور ۲۲:‏۳ یافت می‌‌شود، «… تو قدوسی، ای كه بر تسبیحات اسرائیل سلطنت می‌‌كنی.» زیرا خدا قدوس است، او نمی‌‌تواند گناه را نادیده بگیرد. برعكس او باید آن را مجازات نماید. عیسای خداوند خودش بری از گناه بود، اما او تقصیر همه گناهان ما را به گردن گرفت. هنگامی كه خدا به عنوان داور و قاضی، به پائین نگریست و گناهان ما را به گردن آن جایگزین بی‌‌گناه دید، از پسر محبت خود دست كشید. و این جدایی بود كه از قلب عیسی آنچه را كه خانم براونینگ فوق‌‌العاده زیبا «فریاد یتیم عمانوئیل» نامیده است، برآمد.

ترك شده بود، خدا می‌‌توانست از جوهره خویش جدایش كند
لیكن گناهان آدم بین پسر پارسا و خدا بود
عیسی آنها را پاك نمود
آری فقط، یك‌بار، فریاد یتیم عمانوئل جهان را تكان داد
فریادش بدون پژواك و مجرد به آسمانها صعود نمود «خدای من، من ترك شده هستم.»
الیزابت بارت براونینگ

۲۷‌:‏۴۷-‏:۴۸ هنگامی كه عیسی فریاد برآورد:‏ «ایلی، ایلی...» ، بعضی از كسانی كه نزدیك وی ایستاده بودند گفتند او الیاس را می‌‌خواند. اینكه آیا آنها اسامی را با هم اشتباه گرفتند یا قصدشان تنها استهزاء بود روشن نیست. یكی از آنها چوب بلندی را كه اسفنجی بر سر آن بود و با شراب ترش خیس شده بود به لبان وی نزدیك نمود. با نتیجه‌گیری از مزمور ۶۹‌:‏۲۱ در می‌‌یابیم كه مقصود از این‌كار ترحم نبود بلكه عملی برای افزودن رنج بود.

۲۷‌:‏۴۹ برداشت همگی این بود كه منتظر مانده ببینند كه آیا الیاس نقشی را كه سنت یهود بر او مقّرر نموده بود و آن كمك به عادلان بود به انجام خواهد رسانید یا خیر. اما هنوز زمان آمدن الیاس فرا نرسیده بود. (ملاكی ۴‌:‏۵) بلكه زمان مرگ عیسی فرا رسیده بود.

۲۷‌:‏۵۰ هنگامی كه او دگر بار با صدای بلند فریاد بركشید، روح خود را تسلیم نمود. فریاد بلند نشانگر این مطلب است كه او با قدرت جان سپرد، نه با ضعف. این حقیقت كه او روحش را تسلیم نمود مرگ وی را از سایرین متمایز می‌سازد. ما می‌‌میریم زیرا كه باید بمیریم؛ او مرد زیرا خود این گونه انتخاب نمود. آیا او نگفته بود كه «من جان خود را می‌‌نهم تا آن را بازستانم. هیچكس آن را از من نمی‌‌گیرد، بلكه من، به میل خود آن را می‌‌دهم. من اختیار دارم آن را بدهم و اختیار دارم آن را بازستانم» (یوحنا ۱۰‌:‏۱۷-‏:۱۸)؟

بنا كننده كائنات
تا انسان نفرین‌ساز انسان باشد؛
بهایی گزاف داد دعوی شریعتش را،
و شاخه‌‌های شكل گرفته از سر انگشتان قدیسش
تاج خار پیشانیش شد.
پنهان كرده بود در مخفیگاه‌های دل خاك، میخهایی كه دستانش را سوراخ كرد
و از عمق جنگلهای صنعت شده‌‌اش، درختی سر برآورد، كه چلیپای بدنش شد
او بر صلیبی چوبین جان باخت كه بالای زمین آفریده بود.
خورشید رو گرفته به فرمان او در مداری معین جای داشت
و نیزه‌‌ای كه خون گرانقدرش را به زمین ریخت.
گداخته آتش آفریدگار بود،
حفركننده‌ی گورش در دل صخره‌‌ها، دستان او بود.
و جایگاه ازلی اوست سریر پادشاهیش كه بر آن ظاهر می‌‌شود
اما شكوهی نو بر پیشانیش می‌‌نشیند تا هیچ زانوئی تاب ایستادن رویارویش را نداشته باشد.
اف. دبلیو. پیت

۲۷‌:‏۵۱ در هنگام مرگ وی، پرده بافته شده و سنگینی كه دو اطاق اصلی معبد را جدا می‌‌ساخت. توسط دستی نامرئی از بالا تا پائین دریده شد. تا آن زمان آن پرده حائلی بین اشخاص به جزوء كاهن اعظم و مقدس‌‌ترین مكان جائی که خدا سكونت داشت، بود. تنها یك مرد می‌‌توانست وارد بخش درونی حریم مقدس شود، و او تنها می‌‌توانست یك روز در سال وارد این حریم مقدس شود.

از كتاب عبرانیان ما می‌‌آموزیم كه آن پرده معرف جسم عیسی بود. شكافتن آن تقدیم جسم وی به مرگ را به تصویر می‌‌كشد. «شجاعت ورود به مكان اقدس به واسطه خون عیسی، از راهی تازه و زنده كه او به ما وقف نمود، از میان پرده كه همان بدن اوست جایز گردید» (عبرانیان ۱۰‌:‏۱۹-‏:۲۰). اكنون فروتن‌‌ترین ایمان‌‌داران می‌‌توانند با دعا و تسبیح در هر زمان وارد حضور خدا شود. اما بگذارید هیچگاه فراموش ننمائیم كه این موهبت به قیمت گزافی برای ما فراهم گردید به بهای خون عیسی.

مرگ پسر خدا تغییرات و دگرگونی‌‌های شگفت‌‌آوری را نیز در طبیعت ایجاد نمود. گوئی كه نوعی همدلی بین مخلوقات بی‌‌جان و خالق آنها وجود داشت. زلزله‌‌ای صخره‌‌های عظیم را به دو نصف تقسیم كرد و گورهای بسیاری را گشود.

۲۷‌:‏۵۲-‏:۵۳ اما توجه نمائید كه ساكنان این گورها بعد از رستاخیز عیسی برخاستند و بداخل اورشلیم رفته و بر بسیاری ظاهر گشتند. كتاب مقدس نمی‌‌گوید كه آیا این قدیسین برخاسته دوباره جان سپردند یا با عیسای خداوند به آسمان رفتند.

۲۷‌:‏۵۴ لرزش‌‌های عجیب طبیعت فرمانده سربازان رومی و نفراتش را متقاعد نمود كه عیسی پسر خدا بود.

منظورِ فرمانده سربازان چه بود؟ آیا اعترافی كامل بود كه عیسی مسیح خداوند و منجی بود، و یا به این مطلب اذعان نمودند كه او ماورای انسان بود؟ ما در این مورد مطمئن نیستیم. البته اشاره‌‌ای دارد به ستم صلابت و درك این مطلب كه دگرگونی‌‌های طبیعت به نحوی به مرگ عیسی ارتباط داشت، و نه به مرگ كسانی كه با وی مصلوب شدند.

ط) زنان با ایمان (۲۷:‏۵۵-‏:۵۶)

در اینجا ذكر خاصی شده است از زنانی كه وفادارانه در خدمت خداوند بودند و تمام راه را از جلیل تا اورشلیم با او بودند. مریم مجدلیه، مریم، مادر یعقوب و یوشا و سالومه همسر زبدی آنجا بودند. اخلاص و فـداكاری شهامت‌‌آمیز این زنان و عشـق و محبت آنان سرآمد می‌‌باشد. آنان هنگامـی كه شاگردان مذكـر برای نجات جان خود فرار را بر قرار ترجیح دادند كنار مسیح باقی ماندند!

ظ) خاكسپاری در آرامگاه یوسف (۲۷:‏۵۷-‏:۶۱)

۲۷‌:‏۵۷-‏:۵۸ یوسف كه مردی ثروتمند اهل رامه بود یكی از اعضای دادگاه عالی یهود بود. وی با تصمیم شورا برای تحویل دادن عیسی به پیلاطس موافق نبود. (لوقا ۲۳‌:‏۵۱) اگر تا آن لحظه او یك شاگرد پنهان بود، اكنون احتیاط را به دست باد سپرد. وی شجاعانه به نزد پیلاطس رفت و از وی اجازه خواست كه خداوند خود را دفن نماید. باید تعجب پیلاطس و خشم یهودیان را تجسم نمود زیرا یكی از اعضای دادگاه یهود در ملاء‌‌عام بر عزم خود برای دفن آن مصلوب شده پافشاری نمود. یوسف هنگامی كه بدن عیسی را دفن نمود به معنای واقعی خویش را از نظر اقتصادی، اجتماعی و مذهبی دفن نمود. این عمل او برای ابد وی را از سازمانی كه عیسای خداوند را به قتل رسانید جدا ساخت.

۲۷‌:‏۵۹-‏:۶۰ پیلاطس این اجازه را به یوسف داد و او عاشقانه جسد مسیح را در پارچة كتانی پاكی پیچید و با قرار دادن مواد معطر در لابه‌‌لای پارچه آن را تدهین نمود. سپس جسد مسیح را در گور تازه خود كه در صخره‌‌ای محكم حفر شده بود نهاد. دهانه‌ی قبر با سنگ بزرگی كه به شكل سنگ آسیاب بود و در حاشیه‌‌ای كه آن نیز در سنگ حفر شده بود بر روی لبه قرار گرفت و مسدود گشت.

قرنها پیش، اشعیاء پیشگوئی نموده بود كه «و قبر او را با شریران تعیین نمودند و بعد از مردنش با دولتمندان» (اشعیاء ۵۳‌:‏۹) دشمنانش بدون شك در نظر داشتند كه جسد وی را به دره‌ی هنوم بی‌افكنند تا اینكه با زباله‌‌ها سوزانده شود یا توسط روباهان خورده شود. اما خدا نقشه آنها را باطل نمود و یوسف را واسطه قرار داد تا اطمینان حاصل شود كه او با اغنیاء دفن می‌‌شود.

۲۷‌:‏۶۱ پس از اینكه یوسف آنجا را ترك نمود، مریم مجدلیه و مادر یعقوب و یوشا آنجا ماندند و در مقابل قبر شب زنده‌‌دار بودند.

ع) قبر محافظت شده (۲۷‌:‏۶۲-‏:۶۶)

۲۷:‏۶۲-‏:۶۴ اولین روز فصح، روز تهیه خوانده می‌‌شود، و روز مصلوب شدن بود. روز بعد كاهنان اعظم و فریسیان معذب بودند. آنان سخنان عیسی را كه گفته بود دوباره برمی‌‌خیزد را به خاطر آوردند و نزد پیلاطس رفته و از وی تقاضای نگهبان مخصوص نمودند تا قبر را نگهبانی نماید. آنها ادعا نمودند كه شاگردان عیسی با دزدیدن جسد وی از قبر می‌‌خواستند این تصور را ایجاد نمایند كه وی قیام نموده است و در نتیجه درصدد ممانعت از این امر بودند. آنها در هراس بودند كه اگر چنین اتفاقی بیافتد، آخرین نیرنگ از اولی وخیم‌تر خواهد بود، یعنی گزارش در مورد رستاخیز وی وخیم‌‌تر از ادعای وی برای مسیح و پسر خدا بودن خواهد بود.

۲۷‌:‏۶۵-‏:۶۶ پیلاطس جواب داد، «شما یك نگهبان دارید، بروید و هر قدر كه خود می‌‌دانید قبر را حفاظت نمائید.» این پاسخ احتمالاً بدین معنی است كه یك نگهبان رومی قبلا برای این‌كار تعیین شده است. یا ممكن است این معنی را القاء نماید كه «تقاضای شما انجام می‌‌شود. من اكنون نگهبانی برای این منظور تعیین می‌‌نمایم.» آیا هنگامی كه پیلاطس این جمله را ادا كرد كنایه‌‌ای در لحن صدایش بود، «هر قدر كه خود می‌‌دانید قبر را حفاظت نمائید.»؟ آنها كمال سعی خود را نمودند. سنگ قبر را مهر و موم كرده و نگهبانانی نزدیك قبر مستقر نمودند، اما رعایت بهترین اصول ایمنی نیز سودی نداشت. آنگر می‌‌گوید:‏

اقدامات پیشگیرانه‌‌ای كه دشمنان وی در نظر گرفته بودند كه قبر را با مهر و موم نمودن و مستقر نمودن نگهبان غیرقابل نفوذ نمایند (۶۲-‏:۶۴) تنها منجر به باطل شدن نقشه‌‌های آن شرور و ارائه مدركی قطعی دال بر رستگاری پادشاه گردید.

انجیل به روایت متی

فصل  ۲۷

۱  و چون صبح شد، همهٔ رؤسای کهنه و مشایخ قوم بر عیسی شورا کردند که او را هلاک سازند.

۲  پس او را بند نهاده، بردند و به پنطیوس پیلاطس والی تسلیم نمودند.

۳  در آن هنگام، چون یهودا تسلیم کننده اودید که بر او فتوا دادند، پشیمان شده، سی پارهٔ نقره را به رؤسای کهنه و مشایخ ردّ کرده،

۴  گفت، گناه کردم که خون بی‌گناهی را تسلیم نمودم. گفتند، ما را چه، خود دانی!

۵  پس آن نقره را در هیکل انداخته، روانه شد و رفته خود را خفه نمود.

۶  امّا روسای کهنه نقره را برداشته، گفتند، انداختن این در بیتالمال جایز نیست زیرا خونبها است.

۷  پس شورا نموده، به آن مبلغ، مزرعه کوزه‌گر را بجهت مقبره غُرباء خریدند.

۸  از آن جهت، آن مزرعه تا امروز بحَقْلُالدَّم مشهور است.

۹  آنگاه سخنی که به زبان ارمیای نبی گفته شده بود تمام گشت که سی پاره نقره را برداشتند، بهای آن قیمت کرده شده‌ای که بعضی از بنی‌اسرائیل بر او قیمت گذاردند.

۱۰  و آنها را بجهت مزرعه کوزهگر دادند، چنانکه خداوند به من گفت.

۱۱  امّا عیسی در حضور والی ایستاده بود. پس والی از او پرسیده، گفت، آیا تو پادشاه یهود هستی؟ عیسی بدو گفت، تو می‌گویی!

۱۲  و چون رؤسای کهنه و مشایخ از او شکایت می‌کردند، هیچ جواب نمی‌داد.

۱۳  پس پیلاطس وی را گفت، نمی‌شنوی چقدر بر تو شهادت می‌دهند؟

۱۴  امّا در جواب وی، یک سخن هم نگفت، بقسمی که والی بسیار متعجّب شد.

۱۵  و در هر عیدی، رسم والی این بود که یک زندانی، هر که را می‌خواستند، برای جماعت آزاد می‌کرد.

۱۶  و در آن وقت، زندانی مشهور، بَراَبَّا نام داشت.

۱۷  پس چون مردم جمع شدند، پیلاطُس ایشان را گفت، که را می‌خواهید برای شما آزاد کنم؟ براَبّا یا عیسی مشهور به مسیح را؟

۱۸  زیرا که دانست او را از حسد تسلیم کرده بودند.

۱۹  چون بر مسند نشسته بود، زنش نزد او فرستاده، گفت، با این مرد عادل تو را کاری نباشد، زیرا که امروز در خواب دربارهٔٔ او زحمت بسیار بردم.

۲۰  امّا رؤسای کهنه و مشایخ، قوم را بر این ترغیب نمودند که بَراَبَّا را بخواهند و عیسی را هلاک سازند.

۲۱  پس والی بدیشان متوجّه شده، گفت، کدام یک از این دو نفر را می‌خواهید بجهت شما رها کنم؟ گفتند، برابّا را.

۲۲  پیلاطُس بدیشان گفت، پس با عیسی مشهور به مسیح چه کنم؟ جمیعاً گفتند، مصلوب شود!

۲۳  والی گفت، چرا؟ چه بدی کرده است؟ ایشان بیشتر فریاد زده، گفتند، مصلوب شود!

۲۴  چون پیلاطُس دید که ثمری ندارد بلکه آشوب زیاده می‌گردد، آب طلبیده، پیش مردم دست خود را شسته گفت، من برّی هستم از خون این شخص عادل. شما ببینید.

۲۵  تمام قوم در جواب گفتند، خون او بر ما و فرزندان ما باد!

۲۶  آنگاه بَرْاَبَّا را برای ایشان آزاد کرد و عیسی راتازیانه زده، سپرد تا او را مصلوب کنند.

۲۷  آنگاه سپاهیان والی، عیسی را به دیوانخانه برده، تمامی فوج را گرد وی فراهم آوردند.

۲۸  و او را عریان ساخته، لباس قرمزی بدو پوشانیدند،

۲۹  و تاجی از خار بافته، بر سرش گذاردند و نی بدست راست او دادند و پیش وی زانو زده، استهزاکنان او را می‌گفتند، سلام ای پادشاه یهود!

۳۰  و آب دهان بر وی افکنده، نی را گرفته بر سرش میزدند.

۳۱  و بعد از آنکه او را استهزا کرده بودند، آن لباس را از وی کنده، جامه خودش را پوشانیدند و او را بجهت مصلوب نمودن بیرون بردند.

۳۲  و چون بیرون می‌رفتند، شخصی قیروانی شمعون نام را یافته، او را بجهت بردن صلیب مجبور کردند.

۳۳  و چون به موضعی که به جُلْجُتا، یعنی کاسهٔ سر مسمّیٰ بود رسیدند،

۳۴  سرکه ممزوج به مّر بجهت نوشیدن بدو دادند. امّا چون چشید، نخواست که بنوشد.

۳۵  پس او را مصلوب نموده، رخت او را تقسیم نمودند و بر آنها قرعه انداختند تا آنچه بهزبان نبی گفته شده بود تمام شود که رخت مرا در میان خود تقسیم کردند و بر لباس من قرعه انداختند.

۳۶  و در آنجا به نگاهبانی او نشستند.

۳۷  و تقصیر نامه او را نوشته، بالای سرش آویختند که این است عیسی، پادشاه یهود!

۳۸  آنگاه دو دزد یکی بر دست راست و دیگری بر چپش با وی مصلوب شدند.

۳۹  و راه‌گذران سرهای خود را جنبانیده، کفر گویان

۴۰  می‌گفتند، ای کسی که هیکل را خراب می‌کنی و در سه روز آن را می‌سازی، خود را نجات ده. اگر پسر خدا هستی، از صلیب فرود بیا!

۴۱  همچنین نیز رؤسای کهنه با کاتبان و مشایخ استهزاکنان می‌گفتند،

۴۲  دیگران را نجات داد، امّا نمی‌تواند خود را برهاند. اگر پادشاه اسرائیل است، اکنون از صلیب فرود آید تا بدو ایمان آوریم!

۴۳  بر خدا توکّل نمود، اکنون او را نجات دهد، اگر بدو رغبت دارد زیرا گفت، پسر خدا هستم!

۴۴  و همچنین آن دو دزد نیز که با وی مصلوب بودند، او را دشنام می‌دادند.

۴۵  و از ساعت ششم تا ساعت نهم، تاریکی تمام زمین را فرو گرفت.

۴۶  و نزدیک به ساعت نهم، عیسی به آواز بلند صدا زده گفت، ایلی ایلی لَما سَبَقْتِنی. یعنی الٰهی الٰهی مرا چرا ترک کردی.

۴۷  امّا بعضی از حاضرین چون این را شنیدند، گفتند که او الیاس را می‌خواند.

۴۸  در ساعت یکیاز آن میان دویده، اسفنجی را گرفت و آن را پُر از سرکه کرده، بر سر نی گذارد و نزد او داشت تا بنوشد.

۴۹  و دیگران گفتند، بگذار تا ببینیم که آیا الیاس می‌آید او را برهاند.

۵۰  عیسی باز به آواز بلند صیحه زده، روح را تسلیم نمود.

۵۱  که ناگاه پرده هیکل از سر تا پا دو پاره شد و زمین متزلزل و سنگها شکافته گردید،

۵۲  و قبرها گشاده شد و بسیاری از بدنهای مقدّسین که آرامیده بودند برخاستند،

۵۳  و بعد از برخاستن وی، از قبور برآمده، به شهر مقدّس رفتند و بر بسیاری ظاهر شدند.

۵۴  امّا یوزباشی و رفقایش که عیسی را نگاهبانی می‌کردند، چون زلزله و این وقایع را دیدند، بی‌نهایت ترسان شده، گفتند، فی‌الواقع این شخص پسر خدا بود.

۵۵  و در آنجا زنان بسیاری که از جلیل در عقب عیسی آمده بودند تا او را خدمت کنند، از دور نظاره می‌کردند،

۵۶  که از آن جمله، مریم مَجْدَلیّه بود و مریم مادر یعقوب و یوشاء و مادر پسران زِبِدی.

۵۷  امّا چون وقت عصر رسید، شخصی دولتمند از اهل رامه، یوسف نام که او نیز از شاگردان عیسی بود آمد،

۵۸  و نزد پیلاطس رفته، جسد عیسی را خواست. آنگاه پیلاطس فرمان داد که داده شود.

۵۹  پس یوسف جسد را برداشته، آن را در کتانِ پاک پیچیده،

۶۰  او را در قبری نو کهبرای خود از سنگ تراشیده بود، گذارد و سنگی بزرگ بر سر آن غلطانیده، برفت.

۶۱  و مریم مَجْدِلیّه و مریم دیگر در آنجا، در مقابل قبر نشسته بودند.

۶۲  و در فردای آن روز که بعد از روز تهیّه بود، رؤسای کهنه و فریسیان نزد پیلاطس جمع شده،

۶۳  گفتند، ای آقا ما را یاد است که آن گمراهکننده وقتی که زنده بود گفت، بعد از سه روز برمی‌خیزم.

۶۴  پس بفرما قبر را تا سه روز نگاهبانی کنند مبادا شاگردانش در شب آمده، او را بدزدند و به مردم گویند که از مردگان برخاسته است و گمراهی آخر، از اوّل بدتر شود.

۶۵  پیلاطس بدیشان فرمود، شما کشیکچیان دارید. بروید چنانکه دانید، محافظت کنید.

۶۶  پس رفتند و سنگ را مختوم ساخته، قبر را با کشیکچیان محافظت نمودند.