فيليپيان
فصل ۲
۱ بنابراین اگر نصیحتی در مسیح، یا تسلّی محبّت، یا شراکت در روح، یا شفقت و رحمت هست،
۲ پس خوشی مرا کامل گردانید تا با هم یک فکر کنید و همان محبّت نموده، یکدل بشوید و یک فکر داشته باشید.
۳ و هیچچیز را از راه تعصّب و عُجْب مکنید، بلکه با فروتنی دیگران را از خود بهتر بدانید.
۴ و هریک از شما ملاحظهٔ کارهای خود را نکند، بلکه هرکدام کارهای دیگران را نیز.
۵ پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود
۶ که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمرد،
۷ لیکن خود را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد؛
۸ و چون در شکل انسان یافت شد، خویشتن را فروتن ساخت و تا به موت بلکه تا به موت صلیب مطیع گردید.
۹ از این جهت خدا نیز او را بغایت سرافراز نمود و نامی را که فوق از جمیع نامها است، بدو بخشید.
۱۰ تا به نام عیسی هر زانویی از آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است خم شود،
۱۱ و هر زبانی اقرار کند که عیسی مسیح، خداوند است برای تمجید خدای پدر.
۱۲ پس ای عزیزانِ من چنانکه همیشه مطیع میبودید، نه در حضور من فقط، بلکه بسیار زیادتر الآن وقتی که غایبم، نجات خود را به ترس و لرز به عمل آورید.
۱۳ زیرا خداست که در شما برحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل را به عمل ایجاد میکند.
۱۴ و هرکاری را بدون همهمه و مجادله بکنید،
۱۵ تا بیعیب و سادهدل و فرزندان خدا بیملامت باشید، در میان قومی کجرو و گردنکش که در آن میان چون نیّرها در جهان میدرخشید،
۱۶ و کلام حیات را برمیافرازید، بجهت فخر من در روز مسیح تا آنکه عبث ندویده و عبث زحمت نکشیده باشم.
۱۷ بلکه هرگاه بر قربانی و خدمت ایمان شما ریخته شوم، شادمان هستم و با همهٔٔ شما شادی میکنم.
۱۸ و همچنین شما نیز شادمان هستید و با من شادی میکنید.
۱۹ و در عیسی خداوند امیدوارم که تیموتاؤس را به زودی نزد شما بفرستم تا من نیز از احوال شما مطّلع شده، تازهروح گردم.
۲۰ زیرا کسی دیگر را همدل ندارم که به اخلاص دربارهٔ شما اندیشد.
۲۱ زانرو که همه نفع خود را میطلبند، نه امور عیسی مسیح را.
۲۲ امّا دلیل او را میدانید، زیرا چنانکه فرزند پدر را خدمت میکند، او با من برای انجیل خدمت کرده است.
۲۳ پس امیدوارم که چون دیدم کار من چطور میشود، او را بیدرنگ بفرستم.
۲۴ امّا در خداوند اعتماد دارم که خود هم به زودی بیایم.
۲۵ ولی لازم دانستم که اَپَفْرُدِتُس را به سوی شما روانه نمایم که مرا برادر و همکار و همجنگ میباشد، امّا شما را رسول و خادم حاجت من.
۲۶ زیرا که مشتاق همهٔٔ شما بود و غمگین شد از اینکه شنیده بودید که او بیمار شده بود.
۲۷ و فیالواقع بیمار و مشرف بر موت بود، لیکن خدا بر وی ترحّم فرمود، و نه بر او فقط بلکه بر من نیز تا مرا غمی بر غم نباشد.
۲۸ پس به سعی بیشتر او را روانه نمودم تا از دیدنش باز شاد شوید و حزن من کمتر شود.
۲۹ پس او را در خداوند با کمال خوشی بپذیرید و چنین کسان را محترم بدارید،
۳۰ زیرا در کار مسیح مشرف بر موت شد و جان خود را به خطر انداخت تا نقص خدمت شما را برای من به کمال رساند.
۳. تشویق به اتحاد بر پایه نمونه فروتنی و قربانی مسیح (۲:۱-۱۶)
اگر چه کلیسای فیلپی از بسیاری لحاظ نمونه بود و پولس دلایلی برای تحسین صمیمانه مقدسین آن داشت، ولی گرایشی مخفی به کشمکش در میان ایشان وجود داشت. اختلاف عقیدهای بین دو زن بنامهای اَفودیّه و سنتیخی وجود داشت (۴:۲). خوب است که این امر را در زهن خود نگاه داریم چون به ما کمک خواهد کرد از آنجا که در باب ۲ پولس رسول مستقیماً به دلیل و راه حل منازعه در میان قوم خدا میپردازد.
۲:۱ اگر در این آیه همان اگر شک داشتن نیست، بلکه اگر بحث میباشد. این آیه ۴ موردی را که ایمانداران باید در هماهنگی و مشارکت با یکدیگر بدانها توجه داشته باشند ذکر میکنند. پولس رسول در جواب میگوید: «از آنجا که در مسیح تسلی زیادی هست و محبت او بسیار قانعکننده است و روحالقدس همه ما را با هم در چنان شراکتی فوقالعاده قرار میدهد و از آنجا که شفقت و رحمت در مسیحیت تا حد اعلا بالاست ما باید قادر باشیم همگی در اتحادی شاد با یکدیگر زیست کنیم.»
مِیِر این چهار انگیزه را این چنین توصیف میکند:
۱. قدرت قانعکننده مسیح.
۲. مراقبت رئوفانهای که مسیح میبخشد.
۳. مشارکت روح.
۴. شفقت و رحمت.
واضح است که پولس رسول تقاضای اتحادی بر پایه وفاداری به مسیح و پری روحالقدس دارد. با همه اینها کسانی که در مسیح هستند به عنوان اعضای بدن او باید در اهداف، همدلی، هماهنگی و محبت متحد باشند.
۲:۲ اگر این بحثهای مذکور باری بر فیلپیان نهاده بود پولس بر پایه آن بحثها، بار خود را به یاد نمیآورد، چونکه ایشان باید خوشی او را کامل میگردانیدند. تا این موقع فیلپیان به راستی پولس را خوش ساخته بودند. او حتی برای لحظهای هم این را انکار نکرد، ولی حالا او میخواهد که ایشان نیز از فنجان خوشی او بچشند تا خود نیز لبریز شوند. ایشان میتوانستند این کار را با فکر کردن با هم و محبت نمودن همدیگر به یکدل و داشتن یک دل و یک فکر انجام دهند.
آیا این امر بدین معناست که از همه مسیحیان انتظار میرود مثل هم فکر کنند و عمل نمایند؟ کلام خدا در هیچ قسمت چنین چیزی نمیگوید. اگر چه ما در اصول اساسی ایمان مسیحی قطعا انتظار داریم که با هم موافق باشیم، بدیهی است که در بسیاری از مسائل کوچک عقاید مختلفی وجود داشته باشد. یکنواختی و اتحاد با هم فرق دارند. این امر امکانپذیر است که ما اتحاد داشته باشیم ولی یکنواختی نه. اگر چه ما ممکن است در مسائل کوچک موافق یکدیگر نباشیم، ولی میتوانیم عقایدمان را برای خودمان نگاه داریم و این کار را در جائی که هیچگونه اصل اخلاقی و اساسی مطرح نیست میتوانیم برای نیکوئی به دیگران این کار را انجام دهیم.
یک فکر بودن به معنای داشتن فکر مسیح است برای دیدن چیزهائی که او میتواند ببیند و عملی که او انجام میدهد. و همان محبت به معنای ابراز همان محبتی است که مسیح خداوند به ما ابراز کرد، محبتی که به بهائی که باید پرداخت مینمود توجه نداشت. یک دل بودن به معنای کار کردن با همدیگر در هماهنگی برای رسیدن به یک هدف میباشد. بالاخره، یک فکر بودن به معنای عمل کردن با چنان نظمی است که نشان دهد فکر مسیح است که فعالیتهای ما را برقرار میسازد.
۲:۳ هیچ چیز نباید از راه تعصب و عُجب انجام شود، چون اینها دو دشمن بزرگ اتحاد در میان قوم خدا هستند. تعصب داشتن انگیزه اول بودن است و به بهای آن هم هیچ توجهی ندارد. عُجب از غرور و خودنمایی صحبت میکند. هر جائی که شما انسانهایی را ببینید که مردم دور خود جمع کردهاند و علائق و نظرات خود را بدیشان تحمیل میکنند پس میتوانید بفهمید که در آنجا بذر نزاع و رقابت وجود دارد. چاره این مطلب را میتوان در پایان آیه ملاحظه کرد. بلکه با فروتنی، دیگران را از خود بهتر بدانید. این امر بدین معنا نیست که ما باید جنایتکاران را از نظر شخصیت اخلاقی بهتر از خود بدانیم، بلکه ما باید برای دیگران به دور از تعصب زندگی کنیم و علائق ایشان را بر علائق خود ارجحیت دهیم. ما میتوانیم این درخواست ساده کلام خدا را بخوانیم ولی عمل کردن به آن چیز دیگری است. دیگران را بهتر از خود دانستن برای فکر بشری کاملاً بیگانه میباشد و شما آن را با قدرت خودتان نمیتوانید انجام دهید. فقط به وسیله ساکن شدن و تجهیز شدن روحالقدس است که شخص میتواند دیگران را از خود بهتر بداند.
۲:۴ هر یک از شما ملاحظه کارهای خود را نکند، بلکه هر کدام کارهای دیگران را نیز. دیگران یعنی قوم خدا. کلمه دیگران به نوعی کلید این باب است. این امر چنین است که ما زندگی خود را با خدمتی وفادارانه به دیگران وقف میکنیم و بر نزاع و غرور انسانی خود غلبه مییابیم.
دیگران، خداوند، بلی دیگران.
بگذار این شعار من باشد
به من کمک کن تا برای دیگران زیست کنم
تا بتوانم مثل تو زندگی کنم
-چارلز مگسفر
۲:۵ پس همین فکر در شما باشد که در مسیح عیسی نیز بود. پولس حالا میخواهد در مقابل چشمان فیلپیان، نمونه خداوند عیسی مسیح را قرار دهد. مسیح چه نمونهای از خود برجای گذاشت؟ رفتار او بر دیگران را چه چیزی تعیین میکرد؟ گای کینگ به خوبی فکر خداوند عیسی را این طور توصیف کرده است: (۱) فکر فداکار. (۲) فکر قربانی. (۳) فکر خدمتی. خداوند عیسی همواره به فکر دیگران است.
او برای رنجهای خود اشک نریخت.
ولی برای رنجهای ما خونش بریخت.
-چارلز گابریل
۲:۶ وقتی میخوانیم که مسیح عیسی در صورت خدا بود میآموزیم که او از ازل خدا بوده است. این آیه بدین معنا نیست که او شبیه خدا بود، بلکه او عملا خدا است و این از اصلیترین حقایق کلام میباشد.
ولی او دزدی را با خدا برابر ننمود. در اینجا نهایت اهمیت در تفاوت بین تساوی شخصیت و تساوی شرایط با خدا میباشد. مسیح در شخصیت خود همیشه با خدا مساوی بوده، هست و خواهد بود. برای او محال است که از آن کوتاه بیاید. مساوی بودن در شرایط چیز دیگری است. مسیح از ازل در شرایط مساوی با خدای پدر بوده است و از شکوه و جلال آسمان لذت میبرد. ولی او این شرایط را غنیمت نشمرد، بلکه در زمانی که دنیای گم شده بشر محتاج به نجات بود، او شرایط مساوی خود با خدا را برای پرداخت بهای نجات جهان رها کرد، راحتی خوشیهای آسمان. او شرایط خود را غنیمت نشمارد.
بنابراین او تصمیم گرفت که به این جهان بیاید و تجاوزات و خطایای گناهکاران را بر خود متحمل شود. خدای بر پدر هرگز آب دهان انداخته نشد و هرگز او را نزدند، هرگز او را مصلوب نشد. در این مفهوم، پدر از پسر بزرگتر بود، نه در شخصیت، بلکه در شرایط و در مفهوم زندگی که در زمین داشت. عیسی این تعلیم را در یوحنا ۱۴:۲۸ عنوان کرد: «اگر مرا محبت مینمودید، خوشحال میگشتید که گفتم نزد پدر میروم زیرا که پدر بزرگتر از من است.» به بیانی دیگر شاگردان باید خوشحال میشدند که میشنوند او دارد به اسمان و خانه آسمانی باز میگردد. در آن مفهوم، پدر او بزرگتر بود. ولی زمانی که او به اسمان بازگشت، با پدر در شرایط او نیز همانند شخصیتش که یکی بود مساوی میگردید.
گیفورد (Gifford) توضیح میدهد:
بنابراین مسئله طبیعت یا ذات در میان نیست، بلکه شرایط هستی که در قسمت دوم عبارت توضیح داده شده است. [ «که چون در صورت خدا بود، با خدا برابر بودن را غنیمت نشمارد.» ] و یک جنبه از هستی او یعنی شرایطش تغییر کرد ولی طبیعت او لزوما هیچ تغییری نکرد. بیائید به مثل خود پولس در دوم قرنتیان ۸:۹ نگاهی میاندزیم: «هر چند دولتمند بود برای شما فقیر شد تا شما از فقر او دولتمند شوید.» در اینجا تغییری در شرایط وجود دارد و نه در ذات. وقتی که یک مرد فقیر ثروتمند میگردد شرایط او عوض میشود ولی نه ذات او به عنوان یک مرد. پسر خدا هم همینطور است. او از شرایط دولت و جلال که با ذات طبیعی و الهی او کاملاً جور بود به جهت ما نزول کرد و در حیات بشری و در شرایطی حقیرتر و سطح پائینتری که با تجسمش در وجود انسانی به هم تنیده شد قرار گرفت.
۲:۷ لیکن خود را خالی کرد. در ترجمه تحتاللفظی این است: «لیکن خود را خالی کرد.» این سوال فوراً پیش میآید: «خداوند عیسی خود را از چه چیزی خالی کرد؟»
در جواب این سوال باید خیلی مواظب باشیم. بشر سعی کرده است که خالی شدن مسیح را به صفات الهی او نسبت دهد. برای مثال خداوند وقتی روی زمین بود دیگر قدرت مطلق یا دانش مطلق نداشت. او دیگر در همه جا در آن واحد حاضر نبود. ایشان میگویند که او داوطلبانه این صفات الهی را از خود خالی کرد و به عنوان یک انسان به زمین آمد. بعضی حتی میگویند که او خود را مثل همه انسانها محدود کرد و قادر بود که خطا کند و نظرات و افسانههای انسانی را بپذیرد.
ما این را کاملاً رد میکنیم. خداوند عیسی هیچکدام از صفات الهی خود را وقتی که به زمین آمد ترک نکرد.
او همچنان دانایی مطلق بود. او همچنان حاضر مطلق بود و او همچنان قادر مطلق بود.
کاری که او انجام داد این بود که خودش را از شرایط مساوی با خدا بودن در جلال و اولوهیتی که در جسم انسانیاش تنیده شده بود خالی کرد. جلال او در وجودش بود اگر چه مخفی بود ولی نور آن بنابر ضرورت میدرخشید، همان طور که در کوه تبدیل هیأت دیدیم. هیچ لحظه بر روی زمین وجود نداشت که او همه صفات الهی را در خود نداشته باشد.
او نمایش آسمانی خود را کنار گذاشت،
و ذات الهی خود را در پوتهای خاکی مخفی کرد،
و در آن لباس محبت شگفتانگیز خود را نشان داد،
و به عمانی رسید که هرگز از او گرفته نشده بود.
چنان که قبلا نشان داده شد، باید در توضیح دادن این کلمات خیلی مواظب باشیم: «او خود را خالی کرد.» ایمنترین روش این است که اجازه بدهیم عبارات بعدی توضیح را میسر بسازند. او خودش را خالی کرده، صورت غلام را پذیرفت و در شباهت مردمان شد. به بیانی دیگر، او خود را به وسیله برگرفتن چیزی که قبلا هرگز نداشت خالی کرد -یعنی انسانیت. او اولوهیتش را کنار نگذاشت، فقط جای خود را در آسمان ترک کرد و این موقتی بود.
اگر او یک انسان معمولی بود، این یک عمل خالی کردن نبود. ما خود را به وسیله تولد در دنیا خالی نمیکنیم. ولی برای خدا انسان شدن- یعنی خودش را خالی کردن. در حقیقت، فقط خدا میتواند این کار را انجام دهد.
صورت غلام را پذیرفت . تجسم و حیات نجات دهنده به وسیله این کلمات زیبای یوحنا خلاصه میشوند: «عیسی ... از شام برخاست و جامه خود را بیرون کرد و دستمالی گرفته به کمر بست» (یوحنا ۱۳:۴). «حوله یا دستمال مظهر خدمت است و به وسیله غلامان مورد استفاده قرار میگرفت و به وسیله خداوند مبارک عیسی مسیح مورد استفاده قرار گرفت چون او آمد «تا خدمت کند و جان خود را در راه بسیاری فدا سازد» (متی ۲۰:۲۸). ولی اجازه بدهید تا در این قسمت صبر کرده و قطار تفکرات متنی یوحنا و متی را نگه داریم. اینها برای فیلپیان و در میان مقدسین فیلپیان در جریان هستند. پولس ایشان را ترغیب مینماید که فکر مسیح را داشته باشند. بحث این است که اگر مسیحیان بخواهند که جایگاه حقیرتر را برای خود اختیار کنند و یکدیگر را واقعاً محبت نمایند و خدتم کنند و خود را وقف دیگران کنند دیگر هیچ نزاع و کشمکشی در بین ایشان نخواهد بود. انسانهایی که میخواهند برای دیگران بمیرند معمولا با ایشان دعوا نمیکنند.
مسیح از ازل وجود داشته است ولی او به شباهت مردمان به این جهان آمد و این یعنی یک انسان واقعی.
انسانیت خداوند درست مثل اولوهیت او واقعی است. او خدای حقیقی و انسان حقیقی است. ولی این چه سّری است! هیچ ذهنی هرگز قادر به درک آن نخواهد بود.
۲:۸ هر کدام از قسمتهای این متن توصیف ژرفای فروتنی پسر محبوب خداست. او تنها اراده نداشت که جلال آسمانیاش را ترک کند! او خودش را خالی کرد! او صورت غلام را پذیرفت! او انسان شد! ولی حالا میخوانیم که او خودش را فروتن ساخت. جلال بر نام او تا ابدالآباد!
او خودش را به وسیله مطیع گردانیدن تا به موت فروتن ساخت! این در نظر ما خارقالعاده است! او حتی به بهای جان خودش مطیع گردید. تا به موت صلیب یعنی اطاعت تا به آخر. او حقیقتا تاجری بود که رفت و هر آنچه داشت فروخت تا مروارید باارزش بزرگ را بخرد (متی ۱۳:۴۶).
بلکه تا به موت صلیب. مرگ به وسیله مصلوب شدن ننگینترین نوع مرگ بود. میتوان آن را با چوبهی دار، صندلی الکتریکی یا اتاق گاز مقایسه کرد -که فقط برای جنایتکاران اعمال میشود. و این همان نوع مرگی بود که برای آسمان بهترین نوع بود و از زمان ورود او به جهان برایش مهیا شده بود. او نمیبایست با مرگ طبیعی بر روی تخت خواب بمیرد. او میبایست با مرگ ننگین صلیب میمرد.
۲:۹ حال تغییر غیرمنتظرهای در اینجا وجود دارد. آیات قبلی کاری را که خداوند عیسی انجام داده بود توصیف کردند. او راه خودانکاری را در پیش گرفت. او در پی یافتن نامی برای خودش نبود. او خودش را فروتن ساخت. ولی حالا ما به قلمرو توجه به کاری که خدا انجام داد میرسیم. اگر نجات دهنده خودش را فروتن ساخت، خدا هم او را به غایت سرافراز نمود. اگر او در پی یافتن نامی برای خودش نبود، خدا نیز نامی را که فوق از جمیع نامهاست به وی عطا کرد. اگر او برای خدمت به دیگران زانوهایش را خم کرد، خدا هم فرمان داد تا هر زانوئی در برابر او خم شود.
و در این قسمت در رساله فیلپیان درسی برای ما وجود دارد، مخصوصاً برای ما. این درس این است که نباید خودمان را برافرازیم، بلکه در خدمت به دیگران در هر لحظه باید خدا را برافرازیم.
خدا مسیح را به وسیله قیام دادن او از مردگان بلند کرد و آسمانها را برای بازگشت او به دست راستش گشود. نه فقط آن، بلکه - خدا نامی را که فوق از جمیع نامها است بدو بخشید.
محققین بر سر اینکه این نام چیست با هم اختلاف عقیده دارند. بعضی میگویند که این نام، عیسی است که نام یهوه را در خود دارد. در اشعیا ۴۵:۲۲، ۲۳ این امر پیشگویی شده بود که هر زانوئی در برابر نام یهوه (خدا) خم خواهد شد.
بعضی دیگر احساس میکنند که نامی را که فوق جمیع نامهاست به سادگی یعنی طریقی برای گفتن بالاترین جایگاهی که در جهان وجود دارد یعنی جایگاه سلطنت و تفوق. هر دوتوضیح قابل قبول هستند.
۲:۱۰ خدا قربانی مسیح را کاملاً پذیرفت و اراده کرد که هر زانوئی در برابر او خم شود، از آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است. این امر بدین معنا نیست که همه چیزهائی که در این سه جا وجود دارند نجات مییابند. آنانی که به اراده خود در مقابل او زانو نمیزنند حالا یک روز مجبور خواهند بود که در مقابل او زانو بزنند. آنانی که در دوران فیض او مصالحه نکردند در روز داوری مجبور به این خواهند شد.
۲:۱۱ با فیضی پرجلال خداوند از جلال خود به بیتلحم و سپس به جسمانی و بعد جلجتا سفر کرد. خدا در مقابل او را با آگاهی دادن به دنیا از اولوهیت وی حرمت نهاد. آنانی که ادعاهای او را رد میکنند روزی خواهند فهمید که احمق بودند و اشتباه بزرگی کردهاند و این را خواهند فهمید که عیسی ناصری به راستی خداوند جلال میباشد.
قبل از پایان این متن پرشکوه راجع به شخصیت و کار خداوند عیسی، ما باید این را تکرار کنیم این متن که در ارتباط برای وجود یک مشکل کوچک در کلیسای فیلپی عنوان شده است. پولس قصد نوشتن رسالهای بر روی مبحث خداوند نداشت. بلکه، او در پی اصلاح تکبر و روح تفرقه در میان مقدسین بود. درمان وضعیت ایشان، فکر مسیح است. پولس در همه شرایط، خداوند را مطرح میکند. «حتی در سادهترین و معمولیترین مسائل.» اردمان مینویسد: «او قادر است که حقیقت را در غالب چنان زیبایی عنوان کند که گوئی با خواندن آن ما به یک جواهر پرارزش که در صدف دنیا جای گرفته است نگاه میکنیم.»
۲:۱۲ پولس رسول جلال درخشنده مسیح را به تصویر کشید و حالا آماده است تا بر بنیادی که آن جلال را به تصویر کشیده شده است صحبت کند.
فیلپیان همیشه در حین حضور پولس مطیع او بودند. حالا چقدر بیشتر وقتی که غائب است ایشان میبایست نجات خود را به ترس و لرز به عمل آورند.
ما مجددا به متن کتابمقدس راجع به آنچه باعث آشفتگی میشود میرسیم. ما در آغاز، باید روشن کنیم که پولس چنین تعلیم نمیدهد که نجات به وسیله اعمال کسب میگردد. او دائماً از طریق نوشتههای خود بر این امر تاکید میکند که نجات به واسطه اعمال نیست، بلکه به واسطه ایمان به خداوند عیسی مسیح. پس این آیه به چه معناست؟
۱. این آیه میتواند بدین معنا باشد که ما باید نجاتی را که خدا در درون ما قرار داده است به عمل آوریم. خدا جیات جاودانی را به عنوان هدیهای مجانی به ما عطا کرده است. ما باید آن را به وسیله زندگی مقدس به عمل بیاوریم.
۲. نجات در اینجا به معنی راه حلی برای مشکل ایشان، در فیلپی بود. ایشان از منازعه و دعوا به ستوه آمده بودند. پس ایشان میبایست نجات خود را به عمل میآوردند یا راه حل مشکل خودرا پیدا میکردند. حالا ایشان میبایست فکر مسیح را داشته باشند.
نجاتی که در اینجا در موردش صحبت شده در مورد جان نمیباشد، اما رستگاری از دام مانع میشود تا مسیحی اراده خدا را انجام بدهد. و در یک قسمت مشابه، تاک آن را بعنوان کل تجربه از رستگاری از شرّ توصیف میکند.
نجات معنای زیادی در عهد جدید دارد. ما در ۱:۱۹ عنوان کردیم که نجات به معنی رهایی از زندان است. در ۱:۲۸ به نجات نهایی بدنهای ما از حضور گناه اشاره میکند. معنی نجات در هر موردی باید در هر قسمت از متن به وسیله آن مشخص شود. ما معتقدیم که در این متن، نجات یعنی راه حلی برای مشکلی که فیلپیان با آن درگیر بودند، یعنی عصبانیت و مرافعه.
۲:۱۳ حالا پولس بدیشان خاطر نشان میسازد که به عمل آوردن نجات ایشان امکانپذیر است چون این خداست که در آنها برحسب رضامندی خود، هم اراده و هم فعل را به عمل ایجاد میکند. این یعنی که خداست که در درون ما آرزو و علاقه انجام ارادهاش را قرار میدهد. سپس او همچنین در ما کار میکند تا قدرت این آرزو را نیز میدهد.
در اینجا ما دوباره تبدیل تدریجی فوقالعاده اسمان و بشر را شاهد هستیم. در یک معنا ما خوانده شدهایم تا نجات خود را به عمل آوریم و در مفهومی دیگر این فقط خداست که میتواند ما را به انجام آن قادر بسازد. ما باید سهم خود را انجام دهیم و خدا هم سهم خود را انجام خواهد داد (به هر حال، این به طور ضمنی به معنی بخشش گناهان یا تولد تازه نیست. نجات کاملاً کار خداست. ما به سادگی به آن ایمان آورده و بدان وارد میشویم).
۲:۱۴ وقتی که ما آرزوی او را به عمل میآوریم باید آن را بدون همهمه یا زیر سؤال بردن انجام بدهیم: «نه به نحوی دیگر اما پیروزمندانه.» با شکایت و ابراز مخالفت معمولاً به گناه ختم میشویم).
۱۵:۲ ما به وسیله اجتناب از همهمهها و مجادلهها میتوانیم بیعیب و ساده دل باشیم (بیریا و بیگناه). بیعیب یعنی کسی که هیچگونه حکمی نمیتواند بر ضدّ او باشد (ر.ك دانیال ۶:۴). یک شخصبیعیب شاید مرتکب گناه شود ولی عذرخواهی کرده آن را اعتراف میکند و هر موقع که ممکن باشد آن را جبران میکند. بیملامت در اینجا یعنی بیریا بودن یا بدون حقهبازی.
فرزندان خدا باید در میان قومی کجرو و گردنکش بیملامت باشند. فرزندان خدا به وسیله زندگی بدون ملامت میتوانند در برابر همه زمینههای تاریکی دنیا به وضوح بایستند.
این امر باعث میشود که پولس به ایشان همانند نیرّهایی که در تاریکی میدرخشند فکر کند. هر چقدر شب تاریکتر باشد، نور بیشتری ظاهر میگردد. مسیحیان نیرّهای درخشان هستند. ایشان نمیتوانند از خود نوری بسازند ولی میتوانند جلال نورانی خداوند را منعکس کنند. بنابراین، دیگران میتوانند عیسی را در ایشان ببینند.
۲:۱۶ و کلام حیات را برمیافرازید. ما مثل نور میدرخشیم ولی این امر عذری برای ما نیست تا با صداهایمان به او شهادت ندهیم. شهادتی دو جانبه از زندگی و لبهای ما باید جاری باشد.
اگر فیلپیان این هدفها را به تحقق میرساندند پولس میدانست که ایشان زمینهای برای جلال در روز مسیح خواهند داشت. او نه فقط برای دیدن جانهای نجات یافته احساس مسئولیت میکرد بلکه همچنین میخواست که همگی در حضور مسیح، کامل حاضر شوند (کولسیان ۱:۲۸).
روز مسیح به زمان بازگشت او و داوری خدمت ایمانداران اشاره دارد (۱:۶، ۱۰). اگر فیلپیان در خدمت خود به خداوند وفادار باشند قطعا در آن روز خدمت پولس بیهوده نخواهد بود.
۴. نمونه مسیح مانند پولس، تیموتائوس و اِپفرودِتُس (۲:۱۷-۳۰)
در بخش قبلی، پولس، خداوند عیسی را به عنوان نمونه اصیل فکر سطح بالا مطرح کرد. اما بعضی شاید وسوسه شده و بگویند «آه، اما خدا است و ما فقط فانی.» بنابراین حالا پولس سه نمونه از انسانهایی که فکر مسیح را از خود بروز میدادند ارائه میدهد: خودش، تیموتائوس و اِپفرودِتُس. اگر مسیح خورشید است، پس این سه ماه هستند که نور جلال خورشید را منعکس میکنند. ایشان نورهایی در دنیای تاریک هستند.
۲:۱۷ پولس رسول از یک تمثیل بسیار زیبا برای توصیف خدمت فیلپیان و خودش استفاده میکند. او از تصویری از عمل عادی در میان یهودیان و کافرین قربانی ریختنی یا نوشیدن شراب روی قربانی که همچنین تقدیم شده بود استفاده میکند.
او از فیلپیان به عنوان دهندگان یاد میکند. ایمان ایشان قربانی است. خود پولس قربانی ریختنی میباشد. او شادمان است که بر قربانی و خدمت ایمان ایشان ریخته میشود.
ویلیامز نظرش را اینگونه میدهد:
پولس رسول آن را بعنوان قربانی شخصی خودش و قوتی که از فلیپیان دریافت کرده مقایسه میکند، بزرگنمایی آنها و کوچک کردن خودش. هر دوی آنها زندگیشان را بخاطر انجیل به زمین گذاشته بودندآ اما اعمالشان به عنوان قربانی بزرگ مدنظر میباشد، و او تنها کسی است که قربانی ریختنی را ارائه داده است. در زیر این چهره زیبا اینگونه بیان کرد، او عنوان مرگ را به مانند شهادت انتخاب کرد.
اگر چنین است پس او نیز با همه ایشان شادمان و شادی میکند.
۲:۱۸ و همچنین فیلپیان نیز با پولس شادمان هستند. ایشان نباید به شهادت تحت عنوان یک تراژدی نگاه کنند بلکه به او تبریک گفته و با وی شادی کنند.
۲:۱۹ تا اینجا پولس دو نمونه از محبت قربانی خود را عنوان کرده است: خداوند عیسی و خودش. هر دوی ایشان آماده بودند تا زندگیهای خود را تا حدّ مرگ بریزند. دو نمونه دیگر از این افراد فداکار میمانند یعنی تیموتائوس و اِپفرودِتُس.
پولس رسول امیدوار است که تیموتائوس را به فیلپی بفرستد تا بتواند از شنیدن احوال ایشان تازه روح گردد.
۲:۲۰ در میان ملازمین پولس، تیموتائوس برای شرایط روحانی فیلپیان با توجه به شخصیت فروتنی که داشت منحصر به فرد بود. هیچکس دیگری وجود نداشت که پولس بتواند او را در آن شرایط نزد ایشان بفرستد. این یک حکم رفیع برای شخصی به جوانی تیموتائوس بود!
۲:۲۱ دیگران در اقیانوس علائق خود بلعیده شده بودند. ایشان چنان مجذوب زندگی خود شده بودند که دیگر وقتی برای امور عیسی مسیح نداشتند. آیا این برای امروز ما پیغامی راجع به تلویزیون، یخچال و چیزهایی از این قبیل که در خانههایمان داریم میتواند داشته باشد؟ (ر.ك لوقا ۸:۱۴).
۲:۲۲ تیموتائوس فرزند پولس رسول در ایمان بود و او نقش خود را با وفاداری به انجام رسانیده بود. ایشان دلیل خدمت او را میدانستند، زیرا که چون فرزند، پدرش را خدمت میکند، تیموتائوس هم پولس را در کار موعظه انجیل خدمت میکرد و این واقعاً با ارزش بود.
۲:۲۳، ۲۴ پس چون تیموتائوس خودش را ثابت کرده بود پولس امید داشت که او را نزد فیلپیان به محض اینکه در حضور قیصر حاضر شود بفرستد. این بدون شک، منظور پولس از عبارت چون دیدم کار من چطور میشود، میباشد. او امیدوار است که محاکمهاش موفق باشد و آزاد گردد تا بتواند یک بار دیگر فیلپیان را ملاقات کند.
۲:۲۵ سپس ما میبینیم که فکر مسیح در اِپفرودِتُس است. ما مطمئن نیستیم که آیا این همان اِپفرودِتُس میباشد که در کولسیان ۴:۱۲ است. به هر صورت او در فیلپی زندگی میکرد و یک پیغامبر برای جمائت آنجا بود.
پولس از او تحت عناوین: (۱) برادر من، (۲) همکار من؛ (۳) سرباز همکار من سخن میگوید. اولین عنوان، از محبت سخن میگوید، دومی از سختکوشی و سومی از جنگ. او مردی بود که میتوانست با دیگران همکاری کند و این ضرورتی بزرگ در زندگی و خدمت مسیحی میباشد. این برای یک ایماندار آسانتر است که مستقلا کار کند و همه کار را به طریق خودش انجام دهد. کار کردن با دیگران خیلی سختتر است، چون اجازه داده به دیگران برای بیان و اعمال نظرات و عقاید شخصی در جهت نیکویی گروه در عمل سخت است. بیائید همکاران و سرباز همکار باشیم.
پولس به علاوه از او به عنوان رسول و خادم جهت من یاد میکند. این سرنخ باارزش دیگری راجع به شخصیت او به ما میدهد. او میخواست کار عادی و معمولی خودرا به انجام رساند. امروزه بسیاری هستند که به کار عمومی و دلپسند خود علاقهمند هستند. ما باید از آنهائی که در کار عادی و وظیفه شخصی خود به خوبی انجام وظیفه میکنند تشکر کنیم. اِپفرودِتُس با کار سخت خودش را فروتن ساخته بود. ولی خدا او را به وسیله ثبت کردن خدمت وفادارانهاش در باب دوم رساله فیلپیان برای تمامی نسلهای بشر تحسین کرد.
۲:۲۶ مقدسین اِپفرودِتُس را برای کمک نزد پولس فرستاده بودند، سفری حداقل در حدود ۷۰۰ مایل. پیغامبر وفادار در نتیجه این سفر بیمار شد و حتی مشرف به موت گردید. این امر او را بسیار غمگین کرد، نه اینکه چون خیلی بیمار بود، بلکه ترس از اینکه مقدسین راجع به بیماری او بشنوند. اگر چنین میبود آنها خود را برای فرستادن وی در سفری که منجر به مخاطره جان او شده بود سرزنش میکردند. به وضوح در اِپفرودِتُس میتوانیم «یک قلب مملو از فداکاری را شاهد باشیم.»
بسیاری از مسیحیان خوشبختانه عادت ظرفیت زیادی در موقع بیماری یا حتی در عملهای جراحی دارند.
۲:۲۷ اِپفرودِتُس بیمار و مشرف به موت بود ولی خدا بر وی ترحم فرمود. این موضوع برای ما با ارزش است، چون نوری بر موضوع شفای آسمانی میتاباند:
۱. اولاً، بیماری همیشه نتیجه گناه نیست. دراینجا انسانی وجود دارد که در اثر وفاداری خود در انجام وظیفهاش بیمار گشته است (ر.ك آیه ۳۰) «... زیرا در کار مسیح مشرف بر موت شد.»
۲. دوماً، ما میآموزیم که این همیشه اراده خدا نیست که فوری و به شکل معجزهآسا، بیماران را شفا دهد. این آیه نشان میدهد که بیماری اِپفرودِتُس طول کشیده و به تدریج بهبود یافته است (همچنین ر.ك دوم تیموتائوس ۴:۳۰ و سوم یوحنا ۲).
۳. سوماً، ما میآموزیم که شفا بخششی از جانب خداست و نه چیزی که ما بتوانیم آن را از وی بگیریم چونکه حق ماست.
پولس اضافه میکند که ترحم خدا نه فقط شامل حال اِپفرودِتُس شد بلکه همچنین شامل حال او نیز شد تا غمی بر غم وی نباشد. پولس رسول غم چشمگیری در ارتباط با اسارت خود داشت. اگر اِپفرودِتُس میمرد او غمی بر غمهایش افزون میگردید.
۲:۲۸ حالا اِپفرودِتُس بهبود یافته است و پولس او را به سعی بیشتر روانه خانه میکند. فیلپیان حتما از اینکه محبوبشان نزدشان برمیگردد، خوشحال خواهند شد و این شادی نیز از غمهای پولس خواهد کاست.
۲:۲۹ ایشان نه فقط باید اِپفرودِتُس را با شادی بپذیرند بلکه باید به چنین مرد عزیزی برای خدا حرمت بنهند. این ارزش و مزیت بزرگی است که شخصی این چنین در خدمت خداوند باشد. مقدسین باید این را تشخیص داده و حتی بیشتر به کسی که او را خوب میشناسند و برایشان آشناست حرمت بگذارند.
۲:۳۰ چنان که قبلا نشان داده شد، بیماری اِپفرودِتُس مستقیما در ارتباط با خستگی وی در اثر خدمت به مسیح بود. این در نظر خداوند بسیار پرارزش است. سوختن برای مسیح بهتر از زنگ زدن (بیهوده شدن) میباشد. این بهتر است که در خدمت به خداوند عیسی بمیریم تا اینکه از مرگی طبیعی یا در اثر یک بیماری یا تصادف بمیریم.
آیا «تا نقص خدمت شما را برای من به کمال رساند؟» این امر را مطرح میکند که فیلپیان پولس را فراموش کرده و اینکه اِپفرودِتُس کاری را که ایشان باید انجام میدادند انجام داده است؟ این به نظر درست نمیآید، از آنجا که این مقدسین در فیلپی بودند که اِپفرودِتُس را نزد پولس فرستادند.
ما پیشنهاد میکنیم که نقص خدمت ایشان به ناتوانی آنها در ملاقات پولس به طور شخصی و کمک مستقیم به او به خاطر فاصله ایشان از روم میباشد. پولس رسول به جای توبیخ ایشان میگوید که اِپفرودِتُس این کار را به انجام رسانیده و به عنوان جانشین آنها خدمت ایشان را انجام داده یعنی خدمتی که ایشان قادر نبود شخصا آن را اعمال کنند.