Ancient Pergamon Temple

۱. سلامها (۱:‏‏۱-‏۴)

۱:‏۱ پولس هم غلام خدا و هم رسول عيسي مسيح بود. اول او خود را به عنوان غلام آقاي افضل خود معرفي مي‌كند و دوم به عنوان فرستاده خداوند حاكم. اول او از تسليم و سرسپردگي خود سخن مي‌گويد و بعد از اقتدارش. او بوسيله انتخاب شخصي غلام شد ولي بوسيله انتصاب آسماني به رسول تبديل گشت.

هدف خدمت او پيشرفت ايمان برگزيدگان خدا و معرفت آن راستي است كه در دينداري مي‌باشد. پيشرفت ايمان مي‌تواند به معني به ايمان آوردن ايشان باشد يا همان تغيير گرايش يا هدايت ايشان به سوي ايمان پس از نجات. از آنجا كه عبارت، معرفت راستي به نظر در بر دارنده دومين مفهوم است، ما مي‌فهميم كه پولس رسول منظورش دو هدف اساسي بوده است:‏ ۱) بشارت ـ پيشرفت ايمان برگزيده‌گان خدا؛ ۲) تحصيل ـ پيشرفت دانش ايشان از راستي. اين همان متي ۲۸:‏‏۲۰ است:‏ انجيل را به همه‌ی امت‌ها موعظه كرده و آن مطالبي را كه مسيح فرمان داد تعليم دهيم. پولس رسول بدون تعاريف براي واضح‌تر كردن ايمان برگزيدگان خدا به سراغ آموزه برگزيدگي مي‌رود. كمتر آموزه‌اي در كتاب‌مقدس يافت مي‌شود كه تا اين حد راجع به آن تعاليم غلط، سو تفاهم و بحث پيش آمده باشد. به طور خلاصه، اين آموزه تعليم مي‌دهد كه خدا افراد خاصي را در مسيح پيش از بنياد عالم برگزيده تا از دنيا جدا شده و مقدس و بي‌عيب در حضور او باشند (افسسيان۱:‏‏۴).

پولس پس از اينكه از رسالت خود به عنوان عاملي در دست خدا براي ايجاد پيشرفت در ايمان برگزيده‌گان خدا و رسيدن آنان به معرفت راستي سخن گفت حالا اين را اضافه مي‌كند كه اين راستي در دينداري است. اين امر بدين معناست كه ايمان مسيحي بر پايه تقدس حقيقي استوار است و اين امر براي راهنمايي انسانها به عملكرد مقدسانه و بي‌عيب در زندگي ايماني كه مستلزم پاكي مي‌باشد مورد پذيرش ايمان مسيحي قرار گرفته است. هيچ چيز نمي‌تواند نامتجانس‌تر از واعظي باشد كه راجع به او گفته شده:‏ «وقتي كه او بالاي منبر بود، مردم آرزو مي‌كردند كه او هرگز پايين نيايد و وقتي كه از منبر به ميان ايشان مي‌آمد، آرزو مي‌كردند كه ديگر هرگز دوباره بالاي منبر نرود.»

۱:‏‏۲ مأموريت پولس در ارتباط با انجيل تأكيدي سه گانه داشت. اين مأموريت فقط راجع به ۱) بشارت ـ پيشرفت ايمان برگزيدگان خدا، زمان گذشته و ۲) تحصيل ـ پيشرفت دانش ايشان از راستي، زمان حال؛ نبود بلكه همچنين راجع به ۳) انتظار ـ به اميد حيات جاوداني، زمان آينده نيز بود.

عهدجديد از حيات جاودان هم به عنوان ميراث زمان حال و هم اميد آينده سخن مي‌گويد. كلمه‌ی اميد به طور غير مشخصي مضمون نگرديده است. از لحظه‌اي كه ما به مسيح به عنوان نجات دهنده اعتماد مي‌كنيم، حيات جاودان را به عنوان ميراث دارا مي‌باشيم (يوحنا ۵:‏‏۲۴) و وارثين بركات ناشي از عمل رهايي بخش او مي‌گرديم ولي عملاً لذت آنها را تا زماني كه به خانه‌هاي ابديمان پا نگذاريم به طور كامل و عملي نخواهيم چشيد. ما اميد داريم يعني منتظر حيات جاودان هستيم تا در شكل نهايي خود وقتي كه بدنهاي جلال يافته‌مان را در بر كرديم و براي هميشه از گناه، بيماري، غم و رنج و مرگ آزاد شديم، آن را دريافت كنيم (فيلپيان۳:‏‏۲۰-‏۲۱؛ تيطس۳:‏‏۷).

اميد ما مطمئن است چون خدا آن را وعده داده است. هيچ چيز مطمئن‌تر از كلام خدائي كه دروغ نتوان گفت و فريفته نمي‌شود و كسي را فريب نمي‌دهد نمي‌باشد. در ايمان آوردن به او و آنچه گفته است هيچ ريسكي وجود ندارد. در حقيقت هيچ چيز منطقي‌تر از ايمان داشتن مخلوق به خالقش نيست.

خدا از زمانهاي ازلي، وعده حيات جاودان را داده است. اين امر در دو طريق درك مي‌شود. اولاً، خدا از ازل تصميم گرفته بود كه به همه‌ی آناني كه به خداوند عيسي مسيح ايمان مي‌آورند حيات جاودان عطا كند و آنچه كه او تصميم گرفته بود مشابه وعده‌اي بود يا مي‌تواند به معني بركات نجات باشد كه شامل وعده مسيح موعود در پيدايش ۳:‏‏۱۵ مي‌شود. اين در ازل يا می‌شود گفت قبل از تاريخ به وقوع پيوسته است.

۱:‏‏۳ خدا در زمان معين اين برنامه پر شكوه حيات جاوداني را كه در ازل طرح‌ريزي كرده بود مكشوف ساخت. او اين برنامه را در عهد عتيق به طور كامل مكشوف نكرده بود. ايمانداران تفكر مبهمي از زندگي پس از مرگ داشتند. ولي ابهام با آمدن نجات‌دهنده ناپديد شد. «كه موت را نيست ساخت و جيات و بي‌فسادي را روشن گردانيد بوسيله انجيل» (دوم تيموتائوس۱:‏‏۱۰). و خبر خوش به پولس و ديگر رسولان در تحقق حكم نجات‌دهنده ما خدا سپرده شد كه اين يعني اطاعت از مأموريت بزرگ.

۱:‏‏۴ نامه خطاب به تيطس می‌باشد، فرزند حقيقي پولس بر حسب ايمان عام. ولي اين تيطس كيست؟

ما دو زندگينامه از دو اشاره پراكنده در سه تا از نامه‌هاي پولس داريم، يك يوناني (غلاطيان۲:‏‏۳)، او احتمالاً از طريق خدمت پولس به خداوند عيسي مسيح ايمان آورده و تولد تازه يافته بود (تيطس۱:‏‏۴). سپس اين بحث مطرح مي‌شود كه انجيل حقيقي چيست. از يك سو پيامي بود كه پولس و ديگران اعلان مي‌داشتند مبني بر نجات بوسيله فيض از طريق ايمان بعلاوه هيچ‌چيز. از طرفي ديگر يهودياني بودند كه بر ختنه تأكيد داشتند (و حفظ شريعت) و ادعا مي‌كردند كه شهروندان درجه يك ملكوت خدا هستند. تيطس در اين مباحثه به يك مورد امتحان مبدل گشت. پولس و برنابا او را به اورشليم بردند (غلا۲:‏‏۱) تا با مشايخ و رسولان جلسه ملاقاتي داشته باشد. رأي شورا اين بود كه يك غير يهودي مثل تيطس مجبور به اجراي شريعت يهود و نگه داشتن آداب و رسوم يهودي براي نجات يافتن نيست (اعمال۱۵:‏‏۱۱). امت‌ها نمي‌بايست، به امت‌ها تبديل مي‌گشتند. بلكه، يهوديان و امت‌ها تبديل به خلقتي تازه در ايمان به عيسي مسيح مي‌شدند.

بعدها تيطس به يكي از همكاران با ارزش پولس تبديل شد، كه به عنوان يك حلال مشكلات در قرنتس و كريت خدمت مي‌نمود. وقتي كه تيطس بعداً مجدداً در مكادونيه به پولس پيوست، او از شنيدن عكس‌العمل قرنتيان در توبه شاد شد (دوم قرنتيان۲:‏‏۱۲-‏‏۱۳؛ ۷:‏‏۵-‏۷،۱۳–۱۶). پولس از او به عنوان رفيق و همكارش در خدمت سخن مي‌گويد (دوم قرنتيان۸:‏‏۲۳). ما به طور قطع نمي‌دانيم كه پولس و تيطس در چه زماني در كريت بودند، ولي عموماً عقيده بر اين بوده است كه اين پس از اولين زنداني شدن پولس در روم بوده است.

آخرين اشاره به تيطس در دوم تيموتائوس ۴:‏‏۱۰ يافت مي‌شود. او در دوره دوم زنداني شدنش همراه پولس بود ولي سپس پولس گزارش مي‌دهد كه او از دلملطيه، يوگوسلاوي امروزي، نقل مكان كرده است. پولس ممكن است او را بدانجا فرستاده باشد، ولي لحن آيه طوري است كه گويي او يك مرد تنهاي متروك بوده است.

پولس رسول از تيطس به عنوان فرزند حقيقي‌اش در ايمان عام سخن مي‌گويد. اين مي‌تواند بدين معنا باشد كه پولس وسيله‌اي براي تغيير گرايش تيطس بوده است ولي اين ضرورتاً بدين معنا نمی‌باشد. پولس همچنين تيموتائوس را به عنوان فرزند حقيقي خود در ايمان خطاب قرار داده است (اول تيموتائوس۱‌:‏۲). ولي ممكن است كه تيموتائوس زماني كه پولس را براي بار اول ملاقات نمود يك شاگرد ايماندار بوده باشد (اعمال۱۶:‏‏۱). پس اين عبارت مي‌تواند به اين معنا باشد كه اين مردان جوان از لحاظ كيفيت روحاني در ديدي مشابه با پولس قرار داشتند و در خدمت به او كمك مي‌كردند.

پولس براي اين سرباز جوان خود آرزوي فيض و رحمت و سلامتي دارد. در اين متن، فيض يعني قدرت آسماني كه براي زندگي و خدمت مورد نياز است. رحمت، شفقت براي نيازهاي عميق انسان است. سلامتي يعني آزادي از اضطراب، وحشت، و حواس‌پرتي در همه‌ی شرايط. اين‌ها از جانب خداي پدر و نجات دهنده ما عيسي مسيح خداوند داده خواهند شد. از اين رو، روح خدا به طور تلويحي مساوي بودن كامل اين منابع فيض، رحمت و سلامتي يعني پدر و پسر را بيان مي‌كند.

۲. مشايخ در كليسا (۱:‏‏۵-‏۹)

۱:‏‏۵ هنگامي كه پولس كريت را ترک كرد، چيزهايي مشخصي در آنجا وجود داشت كه هنوز نياز به اصلاح داشتند، معلمين كذبه‌اي در آنجا بودند كه مي‌بايست ساكت شوند، و نياز مبرمي به راهنمايي روحاني در جماعت كليسايي كريت وجود داشت. او تيطس را براي اصلاح اين مشكلات در آنجا ترك كرد.

ما نمي‌دانيم كه ايمان مسيحي چگونه اولين بار به كريت رفت. شايد بهترين حدس اين است كه كريتياني كه در روز پنطيكاست در اورشليم بودند (اعمال۲:‏‏۱۱) با خبر خوش انجيل باز گشتند و آن كليساهاي محلي متعاقباً تأسيس گرديدند.

همچنين نمي‌توانيم مطمئن باشيم كه پولس و تيطس در چه زماني با هم در كريت بودند. ما مي‌دانيم كه او به عنوان زنداني در سفر خود به روم به كريت با كشتي وارد شد (اعمال۲۷:‏‏۱۲)، ولي شرايط به سختي اجازه مي‌داد كه او در كليساها آزادانه خدمت كند. از آنجا كه اعمال رسولان هيچ اشاره‌اي به بودن پولس در روم براي اولين بار و در بين راه بوقوع پيوسته است. با انجام مكرر يك عمل كارآگاهانه كتا‏ب‌مقدس، ما مي‌توانيم سفرنامه پولس را از اشاراتي كه در نوشته‌هاي خود او بدست مي‌آيد باز سازي كنيم.

اول، پولس از ايتاليا بر سر راهش به آسيا به كريت رفت (تركيه غربي امروزي). او تيطس را در كريت واگذاشت (تيطس۱:‏‏۵)، او به افسس، مركز استان آسيا سفر كرد. در افسس او تيموتائوس را مأمور كرد تا آموزه‌هاي اشتباهي را كه در آنجا پخش مي‌شد اصلاح كند (اول تيموتائوس۱:‏‏۳،۴). سپس او از طريق كشتي از درياي اژه به مكادونيه رفت تا به مقصد اول خود برود و آن مقصد فيلپي بود كه در زندان تصميم گرفته بود به محض آزاد شدنش از آنجا ديدن كند (فيلپيان۱:‏‏۲۶). بالاخره، او از جنوب غربي يونان به نيكاپوليس سفر كرد، يعني جايي كه قصد داشت زمستان را در آنجا بسر برد و منتظر تيطس بماند (تيطس۲:‏‏۱۳).

بر طبق نوشته هومر در اين زمان در حدود نود الي صد شهر در كريت وجود داشته است و كليساها احتمالاً در بسياري از اين شهرها وجود داشته‌اند. در هر شهري نياز بود تا مشايخي تعيين شود.

ملاحظاتي در باب مشايخ

در عهد جديد، مشايخ به مسيحيان بالغي گفته می‌شود كه داراي شخصيتي تمام عيار براي رهبري روحاني در جماعت محلي ايمان‌داران هستند. نام شيخ (پير) كه به شخص بالغ روحاني اطلاق می‌شود از كلمه يوناني presbuteros (كه در انگليسي به presbyter تبديل شده) ترجمه شده است. كلمه يوناني episkopos كه «اسقف» يا «ناظر» ترجمه گرديده همچنين براي اشاره به مشايخ و مسئوليت آنان به عنوان شبانان گله خدا مورد استفاده قرار گرفته است.

عناوين «مشايخ» و «اسقفان» به دلايل زير همچنين عموماً براي اشاره به همان اشخاص به كار مي‌رود. در اعمال ۲۰:‏‏۱۷، پولس مشايخ (presbuteroi) را از افسس دعوت مي‌كند؛ در آيه ۲۸، او ايشان را ناظران (episkopoi) مي‌خواند. در اول پطرس ۵:‏‏۱–‏۲، پطرس به همين شكل از اين الگو استفاده مي‌كند. شرايط اسقفان (episkopoi) در اول تيموتائوس ۳ و نيز شرايط مشايخ (presbuteroi) در تيطس۱ اساساً مشابه هستند.

در ترجمه‏هاي جديد، اسقف به معني ناظر در شوراي كليسا آمده است. ولي اين كلمه هرگز اين معني را در عهد جديد دارا نبوده است:‏ اين الگوي كتاب‌مقدسي يعني حضور اسقفان متعدد در كليسا و نه يك اسقف براي كليساهاي متعدد.

همچنين نبايد شيخ را با شبان امروزي اشتباه گرفت چون امروزه شبان مسئول موعظه كردن، تعليم دادن و تقسيم كردن عشاء رباني در كليساي محلي مي‌باشد. عموماً اعتقاد بر اين است كه چنين شخصي در كليساي اوليه وجود نداشته است. جماعت اوليه مركب از مقدسين، اسقفان و شماسان بوده‌اند (فيلپيان۱:‏۱) — همين. سيستم دفتري وابسته به شبانان تا قرن دوم ميلادي وجود نداشت.

يك شبان در عهد جديد يعني كسي كه عطاي مخصوصي دارد كه با قوت مسيح قيام كرده مي‌تواند مقدسين را براي كار خدمت بنا كند (افسسيان ۴:‏‏۱۱-‏۱۲). با كمال احترام، كار شبانان و مشايخ مشابه است؛ هر دوي اينها دعوت شده‌اند تا از گله خدا محافظت نموده و به آن خوراك بدهند. ولي اين دو گروه هرگز مساوي نبوده‌اند. امكان دارد كه يك شبان به مسافرت بشارتي برود در حالي كه يك شيخ معمولاً بين يك جماعت محلي دائماً مي‌ماند.

وظيفه مشايخ در جزئيات قابل توجه زير داده شده است:‏

۱. ايشان از كليساي خداوند محافظت نموده و آن را شباني مي‌كنند (اعمال۲۰:‏‏۲۸؛ اول تيموتائوس۳:‏‏۵؛ اول پطرس۵:‏‏۲).

۲. ايشان گوش به زنگ بوده تا از كليسا در برابر حملات هم از داخلي و هم از بيرون حفاظت كنند (اعمال۲۰:‏‏۲۹-‏۳۱).

۳. ايشان بوسيله راهنمايي و نه حكومت گله را هدايت مي‌كنند (اول تسالونيكيان ۵:‏‏۱۲؛ اول تيموتائوس۵:‏‏۱۷؛ عبرانيان۱۳:‏‏۷،‏۱۷؛ اول پطرس۳:‏۵).

۴. ايشان كلام را موعظه نموده و تعليم مي‌دهند و كساني كه آن را رد مي‌كنند از اشتباه در مي‌آورند (اول تيموتائوس۵:‏‏۱۷؛ تيطس۱:‏‏۹-‏۱۱).

۵. ايشان در مسايل و مشكلات اخلاقي و تعليمي حكميت مي‌كنند (اعمال۱۵:‏‏۵-‏۶؛ ۱۶:‏‏۴).

۶. ايشان بوسيله زندگي خود نمونه‌اي براي گله هستند (عبرانيان۱۳:‏‏۷؛ اول پطرس۵:‏‏۳).

۷. ايشان در پي احياي ايمانداراني هستند كه در گناه افتاده‌اند (غلاطيان۶:‏‏۱).

۸. ايشان مواظب جان‌هاي مسيحيان در كليساي محلي هستند (عبرانيان۱۳:‏‏۱۷).

۹. ايشان خدمت دعا را انجام مي‌دهند خصوصاً در برابر بيماري (يعقوب ۵:‏‏۱۴-‏۱۵).

۱۰. ايشان به مسائل مالي مقدسين فقير رسيدگي مي‌كنند (اعمال۱۱:‏‏۳۰).

۱۱. ايشان، انسانهاي داراي عطا را تشخيص داده و آنهايي را كه خداوند دعوت كرده در كار خود سهيم مي‌گردانند (اول تيموتائوس۴:‏‏۱۴).

واضح است كه در كليساي اوليه، مشايخ بوسيله رسولان و نمايندگان ايشان انتصاب مي‌گرديدند (اعمال۱۴:‏‏۲۳؛ تيطس۱:‏‏۵). بهر حال اين امر بدين معنا نيست كه رسولان و نمايندگان ايشان قدرت داشتند كه يك انسان را به يك شيخ مبدل كنند. براي اسقف شدن، هم مي‌بايست يك آمادگي آسماني و هم يك اراده بشري وجود مي‌داشت. فقط روح‌القدس مي‌تواند يك انسان را به يك اسقف يا كشيش مبدل سازد (اعمال۲۰:‏‏۲۸)، ولي انسان مي‌بايست اشتياق آن را در خود داشته باشد (اول تيموتائوس۳:‏‏۱). بايد اين همكاري آسمان و بشر وجود داشته باشد.

زماني كه براي اولين بار كليساهاي محلي تأسيس يافتند، هيچ شيخي در آنجا وجود نداشت؛ همه‌ی ايمانداران در كليساي رسولان نوايمان بودند. ولي پس از گذشت زمان، خداوند اشخاص بخصوصي را آماده كرد تا اين خدمت مهم را انجام دهند. از آنجا كه در زمان رسولان هنوز عهد جديد به شكل كامل نوشته نشده بود، مسيحيان از اين رو نمي‌دانستند كه شرايط و وظايف مشايخ در كليسا چيست. فقط رسولان و همكاران ايشان مي‌دانستند. بر پايه همين آگاهي، ايشان انسانهايي را انتخاب مي‌كردند كه با معيارهاي آسماني سازگار بوده و ايشان را در جمع به اسقفي يا شيخي نامگذاري مي‌كردند.

امروزه ما عهد جديد كامل را داريم. ما مي‌دانيم كه يك شيخ كيست و چه كاري بايد انجام دهد. وقتي كه ما يك انسان واجد شرايط را مي‌بينيم كه فعالانه خدمت مي‌كند اين را تشخيص مي‌دهيم كه او كيست (اول تسالونيكيان ۵:‏‏۱۲) و از او اطاعت مي‌كنيم (عبرانيان۱۳:‏‏۱۷). در اينجا مسئله برگزيدگي ما مطرح نيست بلكه تشخيص آناني كه خدا براي كار خود بلند كرده است.

شرايط مشايخ در اول تيموتائوس ۳:‏‏۱-‏۷ و اينجا در تيطس يافت مي‌شوند. بعضي وقتها ما مي‌شنويم كه اگر اينها شرايط يك اسقف هستند پس امروزه ما هيچ اسقفي نمي‌توانيم داشته باشيم. اين گفته از ارزش و اقتدار نوشته‌هاي كتاب‌مقدس و بوسيله گفتن تلويحي اينكه آنها براي امروز معنايي ندارند مي‌كاهد. هيچ چيز غير منطقي‌تر از تطبيق نداشتن معيارهاي داده شده در كلام با امروز ما نمي‌باشد. ما به شريعت روحاني خودمان خيانت مي‌كنيم زماني كه با كتاب‌مقدس زياد ايده‌آل‏گرا برخورد مي‌كنيم.

۱:‏‏۶ مشايخ كساني هستند كه بی‌ملامت مي‌باشند يعني راست و كامل. هيچ حكم يا تعليم غلط يا رفتاري اشتباه از ايشان صادر نمي‌شود كه بتوان بر ضد آن ايشان را محكوم كرد. اين امر بدين معنا نيست كه آنها بدون گناه هستند بلكه اگر اشتباهات كوچكي مرتكب مي‌شوند، بي‌درنگ آن را به خدا اعتراف كرده و از شخصي عذرخواهي مي‌كنند و اگر قادر باشند آن اشتباه خود را جبران مي‌كنند.

دومين شرط اين است كه ايشان شوهر يك زن باشند و اين امر را مي‌توان حداقل به هفت شكل درك كرد:‏ ۱) او بايد ازدواج كند ۲) او نبايد طلاق بگيرد ۳) اونبايد پس از طلاق ازدواج مجدد انجام دهد ۴) او نبايد پس از مرگ همسر اولش مجدداً ازدواج كند ۵) او نبايد يك مرد چند زنه باشد ۶) او نبايد زن صيغه‌اي داشته باشد ۷) در كل، او بايد يك شوهر وفادار و نمونه اخلاقيات والا باشد.

اگر عبارت شوهر يك زن به معناي اين باشد كه يك مرد بايد ازدواج كند، پس بر طبق اين مفهوم بايد او طبيعتاً فرزندان نيز داشته باشد، چرا كه اين آيه مي‌گويد كه فرزندان او بايد مومن باشند. مطمئناً براي يك شيخ بهتر است كه خانواده داشته باشد؛ او هوشمندانه‌تر مي‌تواند با مشكلات خانواده در كليسا برخورد كند. ولي اينكه اين آيه هرگونه تجرد را ممنوع كند يا آنرا شرطي براي شيخ شدن قرار دهد مشكوك است.

اين آيه احتمالاً بدين معنا نيست كه او نمي‌بايست طلاق گرفته باشد چون نجات دهنده تعليم داد كه در مورد مسئله زنان طلاق جایز است (متي۵:‏‏۳۲؛ ۱۹:‏‏۹).

همچنين نمي‌تواند اين آيه به معناي نهي ازدواج مجدد پس از طلاق باشد. براي مثال، ايمانداري كه كاملاً بي‌تقصير است و طلاق مي‌گيرد ممكن است همسر بي‌ايمانش دوباره ازدواج كند و او مسئوليتي در قبال او ندارد. از آنجا كه پيمان ازدواج اول بوسيله طلاق شكسته شده است و ازدواج مجدد توسط اين طرف بی‌ايمان صورت گرفته است آن مرد ديگر آزاد است تا ازدواج كند.

تفسيري كه نشان دهنده شايستگي كار يك شيخ است اين مي‌باشد كه اگر مردي پس از مرگ همسر اولش دوباره ازدواج كند خطا كرده است و اين بر طبق اصل اخلاقي اول قرنتيان ۷:‏‏۳۹ گفته شده است:‏ «زن مادامي كه شوهرش زنده است، بسته است. اما هرگاه شوهرش مرد آزاد گرديد تا به هر كه بخواهد منكوحه شود، ليكن در خداوند فقط».

مشخصاً عبارت شوهر يك زن بدين معناست كه يك شيخ نمي‌بايست يك مرد چند زنه باشد يا زن صيغه‌اي داشته باشد. خلاصه، اين يعني زندگي زناشويي او مي‌بايست نمونه پاكي براي گله باشد.

بعلاوه او مي‌بايست فرزندان مومن داشته باشد و از تهمت فجور و تمرد بري باشند. اكثر ما قبول داريم كه كتاب‌مقدس معتقد است والدين مسئول راهي هستند كه فرزندان ايشان طي مي‌كنند (امثال۲۲:‏‏۶). زماني كه يك خانواده در كلام خدا تربيت و سالك می‌شود، فرزندان عموماً در پي نمونه والدينشان مي‌روند. اگر چه يك پدر نمی‌تواند براي نجات فرزندانش تصميم بگيرد ولي مي‌تواند دعا كند كه خداوند راهي مثبت در كلامش و محبتش براي او باز كند تا وي بدون رياكاري و ناسازگاري در زندگيش به سوي خدا به پيش رود.

اگر بچه‌ها ولخرج بوده و در برابر اقتدار والدينشان تمرد كنند، كتاب‌مقدس مسئوليت را بر گردن پدر مي‌اندازد. آسان‌گيري و افراط هر دو در كلام خدا منع شده‌اند. اگر پدر نتواند خانواده‌اش را به خوبي كنترل كند، پس نخواهد توانست يك شيخ خوب باشد، از آنجا كه همين اصل اخلاقي به طور تلويحي در هر مورد در كتاب‌مقدس در مورد مشايخ آمده است (اول تيموتائوس۳:‏‏۵).

در اينجا مسئله‌اي وجود دارد راجع به اينكه فرزندان مومن مستلزم اين است كه آنها در خانه تحت اقتدار والدينشان باشند يا شامل حال كساني نيز مي‌شود كه از خانه‌شان جدا هستند. ما نظريه اول را ترجيح مي‌دهيم و بهر حال بايد به ياد داشته باشيم كه تربيت خانواده يكي از اصول كلي شخصيت است.

۷:‏۱ اسقف وکیل خداست. جماعت مال او نيست كه وي ناظر آن شده است. او در قبال جماعت خدا وظيفه‌اش را انجام مي‌دهد. براي بار دوم مشخص می‌شود كه او بايست بي‌ملامت باشد — مطمئناً اين تكرار براي تأكيد است. شایسته است كه هيچ شكي نداشته باشيم — او بايد مردي باشد كه هم از لحاظ تعليمي و هم از لحاظ اخلاقي درجه والايي داشته و نبايد خودرأي باشد. اگر مردي سرسخت بوده و خود سرانه كار ‏كند كه گويي هيچكس دیگر نمي‌تواند و اگر سركش و نافرمانبردار است پس براي مقام رهبري روحاني مناسب نيست. يك شيخ يك ميانجي يا شفاعت‌كننده است و نه يك حاكم مستبد. كمبود خويشتنداري نيز در اينجا مد نظر است.

وی نباید شخصی تندمزاج باشد. او می‌داند چگونه خودرأی بودن خود را کنترل کند. اگر شخصی تندخو باشد، هرگز آنرا بروز نمی‌دهد.

وی نباید میگسار باشد. در فرهنگ امروز ما این مسئله ممکن است خیلی ابتدایی به نظر برسد تا حدّی که شاید نیازی به ذکر آن به نظر نرسد. اما بایستی به یاد داشته باشیم که کتاب‌مقدّس برای تمام فرهنگ‌ها نوشته شده است. در کشورهایی که شراب بعنوان یک نوشیدنی معمولی توسّط مسیحیان استفاده می‌شود، خطر افراط و رفتار ناشایست وجود دارد. مسئله‌یِ عدم کنترل نفس در اینجا مطرح است.

كتاب‌مقدس بين استفاده از شراب و سوءاستفاده از آن تفاوت قائل مي‌شود. استفاده از روي اعتدال آن به عنوان يك آشاميدني مجاز است و اين را از تبديل آب به شراب توسط عيسي در عروسي قانا مي‌فهميم (يوحنا۲:‏‏۱-‏۱۱). استفاده آن براي درمان نيز توسط پولس براي تيموتائوس سفارش شده است (اول تيموتائوس۵:‏‏۲۳؛ همچنين ر.ك. مزمور۳۱:‏‏۶). سوءاستفاده از شراب و زياده روي در نوشيدن در امثال ۲۰:‏‏۱۰؛ ۲۳:‏‏۲۹-‏۳۵ محكوم شده است. اگر چه پرهيز كامل از خوردن شراب در كلام نيامده است ولي شرايطي وجود دارد كه در آن خوردن شراب منع شده است و آن زماني است كه خوردن شراب باعث لغزش برادري ضعيف‌تر مي‌شود (روميان۱۴:‏‏۲۱). توجه زيادي به اين آيه در آمريكاي شمالي شده است و شمار بسياري از مسيحيان به طور كامل از خوردن الكل دست كشيده‌اند.

براي يك شيخ، مسئله منع كامل شراب نيست بلكه افراط در استفاده از آن كه موجب ايجاد سر و صدا مي‌شود.

همچنين او نبايد خشن باشد. او نبايد به اجبار فيزيكي بوسيله ضربه زدن به ديگران متوسل شود. ما شنيده‌ايم كه بعضي از كشيشان ناخواسته ضربه‌اي يا يك سيلي به اعضاي خود براي تنبيه ايشان وارد ساخته‌اند. اين رفتار غير صبورانه براي يك اسقف منع شده است.

او نمي‌بايست طماع پول باشد و آرزوي ثروتمند شدن داشته باشد بلكه به مفهوم شغلي آن بايد براي پول بي‌دغدغه باشد. اين امر صحيح است چنانچه ساموئل جانسون گفته است:‏ «حرص براي طلا، بي‌احساس و ظلم، آخرين مفاسد انسان فاسد است.»، يك شيخ واقعي همصدا با پولس مي‌تواند بگويد:‏ «نقره يا طلا يا لباس كسي را طمع نورزيدم» (اعمال۲۰:‏‏۳۳).

۱:‏‏۸ يك اسقف مي‌بايست مهمان دوست باشد. درب خانه او بايد هميشه براي غريبه‌ها باز باشد و براي كساني كه مشكلات شخصي دارند و يا ستمديده و دل شكسته هستند. خانه او بايد مكان شادي براي مسيحيان باشد، جايي كه هر مهماني مثل خود خداوند پذيرفته شود.

پس او بايد خير دوست باشد — مردم خير و چيزهاي خير. گفتار، فعاليتها و معاشرتهاي او بايد ظاهر سازد كه وي از همه اشتباهات و ملامت‌ها بري است.

او مي‌بايست خيرانديش باشد. اين كلمه به معناي محتاط، با خرد و آقاي خودش است. همين كلمه در تيطس ۲:‏‏۲،‏۵،‏۶،‏۱۲ مورد استفاده قرار گرفته است جايي كه مفهوم خردانديشي با صفا و وقار و اخلاص آمده است.

او بايد در رفتارش با ديگران عادل باشد. در ارتباط با خدا او بايد مقدس باشد و در احترام به خويشتن می‌بايست پرهيزكار. اين همان است كه پولس در غلاطيان ۵:‏‏۲۲-‏‏۲۳ گفت:‏ «ثمره روح ... پرهيزكاري است». يعني كه شخصي همه شهوات و لذات خود را تحت كنترل و اطاعت مسيح درآورده است. اگر چه قدرت انجام اين كار فقط از جانب روح‌القدس عطا مي‌شود، بايد نظم و همكاري نيز از جانب ايماندار وجود داشته باشد.

۱:‏‏۹ اسقف بايد در ايمان بي‌عيب باشد. او مي‌بايست مصرانه تعاليم سلامت روحاني را كه خداوند عيسي و رسولانش براي ما در عهد جديد تعليم داده‌اند حفظ كند. فقط در آن زمان است كه او قادر خواهد بود به مقدسين آموزه بي‌عيبي را تزريق كند و صداي كساني را كه بر ضد راستي سخن مي‌گويند خاموش كند.

اينها شرايط راهنمايي در يك جماعت كليسايي محلي است. بايد توجه داشته باشيم كه چيزي راجع به قدرت جسماني، كه بگوييم حتي يكي از اين شرايط باعث موفق‌تر شدن كار يك شيخ در رهبري كليسا مي‌شود.

يك مورد ديگر نيز بايد بيان شود. تصويري كه از اين قسمت از يك شيخ خدا ترس به دست مي‌آيد تصوير مردي نيست كه سخنراني را آماده كرده، مخارج را پرداخت مي‌كند، قرارداد تعميرات ساختمان را مي‌بندد، و همين و بس! يك شيخ حقيقي عميقاً از لحاظ زندگي روحاني و كليسايي مي‌بايست بوسيله تشويق، فرمان، ترغيب، توبيخ و اصلاحاتي كه انجام مي‌دهد براي كليسا نمونه باشد.

۳. اشتباه در كليسا (۱:‏‏۱۰-‏۱۶)

۱:‏‏۱۰ در كليساي اوليه «آزادي روح» وجود داشت يعني همه آزاد بودند تا در جلساتي كه بوسيله روح‌القدس هدايت مي‌شد شراكت كنند. پولس چنين جلسه بازي را در اول‏قرنتيان ۱۴:‏‏۲۶ توصيف مي‌كند:‏ «پس اي برادران مقصود اين نيست كه وقتي جمع شويد، هر يكي از شما سروري دارد، تعليمي دارد، زباني دارد، مكاشفه‌اي دارد، ترجم‌‏اي دارد، بايد همه به جهت بنا بشود». اين وضعيت ايده‌آلي است كه روح خدا در آن آزاد است تا از طريق اعضاي مختلف جماعت سخن بگويد. ولي طبيعت بشري به گونه‌اي است كه وقتي چنين آزادي باشد شما شاهد اشخاصي هستيد كه نظم را با تعاليم غلط روح را اطفا مي‌كنند.

اين در كليساي كريتيان بوقوع پيوسته بود. پولس فهميده بود كه بايد يك رهبر روحاني قوي براي كنترل بی‌نظمي‌ها و حفظ آزادي روح وجود داشته باشد. او همچنين فهميده بود كه در مسح كردن مشايخي كه كاملاً واجد شرايط هستند بايد بسيار مواظب باشد. بنابراين در انجا او وضعيتهايي را باز گو مي‌كند كه بر طبق آنها نبايد در مسح كردن مشايخ در كليسا عجله نمود.

ياوه‌گويان بسياري برخواسته بودند كه اقتدار رسوالان را به چالش درآورده و تعاليم ايشان را نقض مي‌كردند آنها فريبنده و متمرد بودند. ايشان طوري سخن مي‌گفتند كه هيچ مزيتي براي روحانيت نداشت. بجاي آن، سخنان ايشان مردم را از راستي به اشتباه مي‌كشاند.

مشكل‌سازان اصلي همان اهل ختنه بودند يعني معلمين يهودي كه ادعا كسي كه بودن داشتند ولي به مسيحيان تأكيد مي‌كردند كه ايشان بايد ختنه شده و شريعت موسي را حفظ كنند. اين يعني رد كردن عملي شايستگي كار مسيح.

۱:‏‏۱۱ دهان اين‌گونه اشخاص بايد بسته شود. ايشان بايد بياموزند كه جماعت كليسا يك دموكراسي نمی‌باشد، و اين آزادي بايد محدود باشد. آنجا خانه را بالكل واژگون مي‌ساختند. آيا اين آيه بيان مي‌كند كه بايد جلوي تعاليم زيان‌آوري كه ايشان در خانه‌هاي خصوصي‌شان مي‌دهيم هم گرفت؟ اين روش معمول آنهاست (دوم تيموتائوس۳:‏‏۶). انگيزه‌هاي ایشان نيز مشكوك است. ايشان پولي ندارند و از خدمت به عنوان وسيله‌اي براي كسب معاش استفاده مي‌كنند. پيام ايشان اين است كه انسان مي‌تواند با حفظ شريعت و سنن لطف الهي را كسب كند و حتي اگر زندگي‌اي فاسد و آلوده باشد اين شريعت‌گرها او را تشويق به حفظ شريعت می‌نمودند. آنها براي كسب سودي قبيح تعليم ناشايست مي‌دادند.

۱:‏‏۱۲ در اينجا پولس به تيطس يادآوري مي‌كند كه مردمان كريت چگونه افرادي بوده و بايد چگونه با ايشان رفتار كند. اين وصف تند و غير معمول حقيقي بود كه معلمين كذبه درباره خصوصيات كريتيان گفته بودند. او از اپيمنيدز يكي از شاعراني كه حدود ۶۰۰ قبل از ميلاد در كريت مي‌زيسته است نقل قول مي‌كند. اپيمنيدز ايشان را دروغگو و وحوش شرير و شكم‌پرست بي‌كاره خوانده بود. به نظر مي‌آيد كه همه‌ی مردم شهر اين خصوصيات طبيعي‌شان بوده است ولي عده كمي مستثني قطعاً وجود داشته‌اند. آنها از روي عادت و اجبار دروغ مي‌گفتند. ايشان همانند حيوانات وحشي بودند و از هوس‌هاي خود پيروي می‌نمودند.

۱:‏‏۱۳ پولس رسول صحت اين خصوصيات توصيف شده را تصديق مي‌كند. پولس افراد خام و غيرقابل اعتمادي را پيش‌رو داشت ـ همين براي نااميد شدن از هر خدمتي در ميان ايشان كافي بود! ولي پولس به تيطس نمي‌نويسد كه از مردم يا جماعت دست بكشد يا ايشان را ترك كند. از طريق انجيل براي شرور‏ترين انسانها نيز اميد هست. بنابراين پولس به همكارش توصيه مي‌كند تا ايشان را به سختي توبيخ فرمايد تا در ايمان مسيحي، صحيح يا سالم باشند. روزي اين انسانها نه تنها براي ايمانداران نمونه خواهند بود بلكه در كليساهاي محلي مشايخي خدا ترس خواهند بود. اين متن براي مسيحياني كه در سرزمين‌هاي سخت جهان به جهت خدمت، فعاليت مي‌كنند تشويق كننده است (و چه زمين غيرسختي پيدا مي‌شود؟). مردماني خشن، شلوغ و بی‌اثر. ولي از طريق انجيل هميشه رويايي براي تبديل شدن چنين مردماني به انسانهايي مهربان، پاك و مقدسين پر ثمر وجود دارد.

۱:‏‏۱۴ در ادامه توبيخ معلمين كذبه، به تيطس حكم مي‌شود كه بر ضد افسانه‌هاي يهود و احكام مردماني كه از راستي انحراف مي‌جويند هشدار دهد. يهودي‌گرايان در دنيايي مملو از مذاهب خيالي و حاكميت انساني و مراسم و خوردنها و نخوردنها و غذاهاي نجس و پاك و روزهاي مقدس و غيره زندگي مي‌كردند. اين همان است كه پولس راجع به آن در كولسيان ۲:‏‏۲۳ مي‌نويسد:‏ «كه چنين چيزها هر چند در عبادت نافله و فروتني و آزاد بدن صورت حكمت دارد، ولي فايده‌اي براي رفع‏ تن‌پروري ندارد.»

۱:‏‏۱۵ آنچه كه پولس بعداً مي‌گويد به كساني كه نياز به جزئيات بيشتري دارند توضيح مي‌دهد. او مي‌نويسد:‏ «هر چيز براي پاكان پاك است، ليكن آلودگان و بي‌ايمانان را هيچ چيز پاك نيست، بلكه فهم و ضمير ايشان نيز ملوث است.»

اگر ما كلمات هر چيز براي پاكان، پاك است را از متن به عنوان يك حقيقت قطعي در همه شرايط زندگي بيرون بكشم، در اشتباه هستيم! همه چيز پاك نيست حتي براي كساني كه ذهنشان پاك است. ولي مردم عملاً از اين آيه براي فرار از ناپاكي مجله‌هاي مستهجن، فيلم‌هاي وسوسه‌آميز و حتي خود فساد اخلاقي استفاده كرده‌اند. اين همان چيزي است كه پطرس از آن تحت عنوان هلاكت كننده نام برده است (دوم پطرس۳:‏‏۱۶).

اجازه بدهيد واضحاً درك كنيم كه اين آيه هيچ ربطي به چيزهاي گناه‌آلودي كه در كتاب‌مقدس محكوم شده‌اند ندارد. اين گفته ضر‌‏المثلي بايد در نور متن درك شود. پولس درباره مسئله غيراخلاقي صحبت نمي‌كند بلكه او راجع به مسائلي سخن مي‌گويد كه ربطي به اخلاقيات ندارند و در واقع سنتي و مربوط به آداب و رسوم زندگي يهوديان زير شريعت بودند ولي يك مسيحي تحت فيض زندگي مي‌كند. نمونه واضح اين امر، خوردن گوشت خوك است. اين امر براي يهوديان كه قوم خدا در عهدعتيق بودند منع شده بود ولي خداوند عيسي وقتي كه گفت هيچ چيز وجود ندارد كه به درون انسان وارد گردد و او را ناپاك سازد (مرقس۷:‏‏۱۵) اين امر را عوض كرد. او با گفتن اين جمله همه‌ی خوراكها را پاك اعلان كرد (مرقس۷:‏‏۱۹). پولس اين حقيقت را بازگو كرد:‏ «اما خوراك، ما را مقبول خدا نمي‌سازد زيرا كه نه به خوردن بهتريم و نه به نخوردن بدتر» (اول قرنتيان۸:‏۸). وقتي كه او مي‌گويد:‏ «هر چيز براي پاكان پاك است» منظورش اين است كه براي يك ايماندار تولد تازه يافته همه‌ی خوراكها پاك هستند، ولي براي آلودگان و بی‌ايمانان هيچ‌چيز پاك نيست. هيچ خوراكي نيست كه به بدن وارد شده و بتواند انسان را ناپاك بسازد بلكه آنچه كه از دل انسان صادر می‌شود همان است كه مي‌تواند او را ناپاك بسازد (مرقس۷:‏‏۲۰-‏۲۳). اگر زندگي باطني شخصي ناپاك باشد، و به خداوند عيسي مسيح ايمان نداشته باشد، پس هيچ چيز براي او پاك نيست. رعايت احكام خوردن براي او كاري انجام نخواهد داد. او پيش از هر چيز نياز دارد كه تغيير گرايش داده و نجات را به عنوان هديه‌اي مجاني دريافت كند تا اينكه بخواهد آن را از طريق حفظ آداب و رسوم بدست آورد. ذهن و افكار مردم بی‌ايمان و وجدان ايشان فاسد است. در اينجا مسئله آلودگي ظاهري مطرح نيست بلكه فساد و شرارت دروني.

۱:‏‏۱۶ پولس ظاهراً از معلمين كذبه يهودي‌گرا سخن مي‌گويد و راجع به ايشان عنوان مي‌كند كه مدعي معرفت خدا مي‌باشند، ولي به اطفال خود او را انكار مي‌كنند. ايشان ادعا مي‌كنند كه ايمانداران مسيحي هستند ولي عملكرد ايشان با ادعايشان سازگار نيست. پولس رسول براي ظاهر ساختن شخصيت آنها ايشان را مكروه و متمرد و به جهت هر عمل نيكو مردود مي‌خواند. رفتار شخصي ايشان شرورانه بود. در ديدگاه خدا، اعمال آنها از روي نااطاعتي بود. اعمال نيك چنين افرادي براي خدا بی‌ارزش است. آيا محبت مسيحي به پولس اجازه مي‌دهد كه با چنين زبان تندي راجع به اين اشخاص سخن بگويد؟ جواب يك بلي محكم است! محبت هرگز با گناه به نرمي برخورد نمي‌كند. اين مردمان از انجيل منحرف شده و به كار و شخصيت خداوند عيسي بی‌احترامي مي‌نمودند و جانهاي انسانهاي ديگر را فريب مي‌دادند. كنار آمدن و نرمي كردن با چنين فريب‌دهندگاني گناه است.

تايتوس

فصل   ۱

۱  پولُس، غلام خدا و رسول عیسی مسیح برحسب ایمان برگزیدگانِ خدا و معرفت آن راستی که در دینداری است،

۲  به امید حیات جاودانی که خدایی که دروغ نمی‌تواند گفت، از زمانهای ازلی وعدهٔ آن را داد،

۳  امّا در زمان معیّن، کلام خود را ظاهر کرد به موعظه‌ای که برحسب حکم نجات‌دهندهٔ ما خدا به من سپرده شد،

۴  تیطُس را که فرزند حقیقی من برحسب ایمان عاّم است، فیض و رحمت و سلامتی از جانب خدای پدر و نجات‌دهندهٔ ما عیسی مسیح خداوند باد.

۵  بدین جهت تو را در کریت واگذاشتم، تا آنچه را که باقی مانده است اصلاح نمایی و چنانکه من به تو امر نمودم، کشیشان در هر شهر مقرّر کنی.

۶  اگر کسی بی‌ملامت، و شوهر یک زن باشد که فرزندان مؤمن دارد، بَری از تهمتِ فجور و تمرّد،

۷  زیرا که اُسْقُفْ می‌باید چون وکیل خدا بی‌ملامت باشد، و خودرأی یا تندمزاج یا می‌گسار یا زننده یا طمّاع سود قبیح نباشد،

۸  بلکه مهمان‌دوست و خیردوست و خرد اندیش و عادل و مقدّس و پرهیزکار؛

۹  و مُتِمَسِّک به کلامِ امین برحسب تعلیمی که یافته، تا بتواند به تعلیم صحیح نصیحت کند و مخالفان را توبیخ نماید.

۱۰  زیرا که یاوه‌گویان و فریبندگان، بسیار و مُتمرّد می‌باشند، علی‌الخصوص آنانی که از اهل ختنه هستند؛

۱۱  که دهان ایشان را باید بست زیرا خانه‌ها را بالکّل واژگون می‌سازند و برای سود قبیح، تعالیم ناشایسته می‌دهند.

۱۲  یکی از ایشان که نبّی خاصّ ایشان است، گفته است که، اهل کریت همیشه دروغگو و وحوش شریر و شکم‌پرست بیکاره می‌باشند.

۱۳  این شهادت راست است؛ از این جهت ایشان را به سختی توبیخ فرما تا در ایمان، صحیح باشند،

۱۴  و گوش نگیرند به افسانه‌های یهود و احکام مردمانی که از راستی انحراف می‌جویند.

۱۵  هرچیز برای پاکان پاک است، لیکن آلودگان و بی‌ایمانان را هیچ‌چیز پاک نیست، بلکه فهم و ضمیر ایشان نیز ملوّث است؛

۱۶  مدّعیِ معرفت خدا می‌باشند، امّا به افعال خود او را انکار می‌کنند، چونکه مکروه و متمرّد هستند و بجهت هر عمل نیکو مردود.