رمز کائنات
آیا غیر از این سه اصل کائنات که همان فضا، ماده و زمان می باشند اصل دیگری نیز وجود دارد؟ جز این سه، اصل دیگری را نمی شناسیم. اینها هستند آن اصولی که همه قبول می کنند. این است جهان هستی ما. آیا به این اصل و روش کلی و به رمز کائنات پی برده ایم و آیا در بین ماده، فضا و زمان رابطه و اتحادی وجود دارد؟ فعلا از روابط آنها با هم بحثی نخواهد شد زیرا این مساله بسیار عمیق و مبهم است. به سوالی ساده تر می پردازیم : این سه اصل با هم چه توافق مشترکی دارند و آیا بین این سه یک ساختمان همگانی یافت می شود؟ این سوال جواب فوری دارد. زیرا اکنون دیده ایم که این سه واقعیت اصلی، یک جنبه مشترک دارند که هر کدام از این سه وجود سه گانه ای دارند مثلاً:
عرض و طول و ارتفاع تشکیل دهنده فضای یگانه گردید. انرژی و حرکت و پدیده، تشکیل دهنده ماده یگانه گردید. گذشته و حال و آینده، تشکیل دهنده یک زمان شد. در واقع این اتفاقی بس شگفت انگیز است !! در عالم فضا ماده و زمان در هر یک، یک جنبه سه گانگی و وحدت کامل یافت شده است. هر قدر که فرق ما بین این اصول زیاد باشد از یک لحاظ موافق می باشند یعنی هر کدام واحدی می باشند که شامل سه تاست. پس رمز جهان هستی بدین مرحله رسیده و به این شکل در می آید و ما را به این سوال می کشاند که چرا کائنات در هر یک از اصول ذلت خویش یک جنبه سه گانگی واحد دارد؟
جواب این سوال در کجا یافت می شود؟ و این حقیقت شگرف تا چه حدی شامل کلیه امور می گردد و تا چه پایه د رمسائل عالم تاثیر دارد؟ آیا انسان را نیز که رل بزرگی در عالم هستی دارد شامل می شود/ و آیا خالق هستی را نیز که پایه و مبنای همه کائنات است شامل هست؟ آیا این اصل سه گانگی و وحدت در مورد خدا نیز صادق است؟ و یا به عبارت دیگر آیا پاسخ به سر این سه گانگی مطلق در ذات خدا یافت می شود؟
در این بحث از اینکه نام خدا را به میان آوردیم نباید به هیچ وجه احساس ناراحتی کنیم زیرا در این روزگار بخصوص، جهان هستی بدون وجود خالق معنی ندارد. امروزه دیگر دنیای پر از جهالت و تعبیر کورکورانه جای خود را به عصر ترقی و تعالی سرسام آور انسان داده است زیرا کهکشانها و دنیای شگفت انگیز اتم، چشم انسان را باز کرده اند. حضرت داود چنین گوید که « انسان نا اندیشمند و نادان در دل خود می گوید خدائی نیست» برای این منکرین خدا جهان امروزی جائی برای فروش متاع آنها باقی نگذاشته است از آن رو که در جائیکه عقل راهی ندارد و از درک جمالی ازلی عاجز است، دل ما گواهی می دهد و در دنیا دلیلی محکمتر و عمیق تر از شهادت دل نیست.
ولی در اینجا بایستی با کمال دقت و مواظبت قدم نهاد تا مبادا درباره استدلال قلبی خود دچار اغراق شویم زیرا بدست آوردن نتایج نامحدود از دلائل محدود فایده ای ندارد. همچنانکه از جزء به کل رسیدن راه منطقی قطعی نیست. بهتر آن است که اطلاعات جزء را در حدود خود صحیح بدانیم. با کمک خدا ما نیز همین کار را خواهیم کرد و ثابت خواهیم نمود که معتقد بودن به شناختن خدا آنقدرها هم دور از منطق نیست.