فصل ششم
بره عید فصح
خروج ۱۲
در این فصل دو موضوع از باب یازده باری دیگر یادآوری می شود. ابتدا اعلان داوری بر نخست زادگان ثبت شده است و سپس تفاوت بین مصریان و اسرائیل را پیش رو داریم (۱۱: ۴ــ ۷). بره عید فصح این دو چیز را با هم آشتی می دهد. چرا که اکنون خدا مسأله گناه را مطرح می سازد، و بدین ترتیب خود را در قالب شخصیت یک قاضی معرفی می کند. اما هنگامی که مسأله گناه مطرح می شود چه مصریان و جه بنی اسرائیل همه در معرض داوری او قرار می گیرند، چراکه هر دو درنظر او گناهکار هستند. درشت است هدف خداوند این بود که اسرائیل را از سرزمین مصر بیرون آورد، و نیز بی گمان این موضوع درست است که او به سبب قدرت مطلق خود می تواند بین یکی و دیگری تفاوت قایل شود. اما خدا نمی تواند خدا بودن خود را نادیده انگارد و تمام اعمال او باید با تجلی هویت او در شخصیت و دیگر جنبه ها مطابقت داشته باشد و به همین سبب گرچه اسرائیل را آزاد کرد ــ با این اوصاف که آنها نیز به مانند مصریان مقصر و گناهکار بودند ــ و مصریان را نابود کرد اما ا. این کار را در چارچوب ویژگیهای ذات خود انجام داد. به عبارتی دیگر عدالت او باید همانگونه که در نجات یکی نمایان است در نابودی دیگری نیز آشکار باشد. و درک این موضوع که تنها در خود فیض است که عدالت چیرگی می یابد خود لحظه بسیار عظیمی است (رومیان ۵: ۲۱). حال این درست همان مسأله ایست که در این باب بدان پرداخته شده است ــ اینکه چگونه خدا در عملی نیکوکارانه اسرائیل را رهایی می بخشد در حالیکه جان نخست زادگان مصری را می ستاند. او بر هر دو در لباس یک قاضی ظاهر می شود ؛ و خواهیم دید که تنها زمینه ای که علت این برتری را فراهم می آورد نه در برتری اخلاقی اسرائیل بر مصر، بلکه فقط و فقط در خون بره فدیه است. این فیض بود که زمینه های عهد با ابراهیم ،اسحاق و یعقوب را فراهم آورد؛ و باز هم این فیض بود که بره را مهیا ساخت ، اما خون بره که نمونه ایست از بره خدا، مسیح در عید فصح (اول قرنتیان ۵: ۷)، کفاره ای که خدا به خاطر گناهانشان از آنان می خواهد را می پرداخت و به همین سبب خون بره این قدرت را داشت که پوششی باشد بر هر خانه مصری. در خون بره که رحمت و حقیقت به هم پیوستند و عدالت و صلح یکدیگر را در آغوش کشیدند. با پی گیری جزئیات باب این موضوع به طور کاملتر بر ما روشن خواهد شد.
« و خداوند موسی و هارون را خطاب ساخته گفت: "این ماه برای شما سر ماهها باشد، این اول از ماه های سال برای شماست. » (آیات ۱ و۲).
در نظر خدا تا هنگامی گناهکار در گناهان خود بسر می برد زمان ارزشی ندارد. تا هنگامی که ما زیر خون مسیح پناه نگیریم زندگیمان تحت نظر او نخواهد بود. شاید سی، چهل یا پنجاه سال زندگی کنیم ، اما اگر تولد تازه نداشته باشیم تمام وقتمان را بیهوده گذرانده ایم. وقت تلف کردن؟ بله در نظر خدا وقت تلف کردن است، آه چقدر دستانمان از ثمرات ابدیت پر است ، آیا باید چنین وضعیتی ا دامه یابد؟ یک روز زیستن در آن دوران به جرم های ما افزوده است ، آری به تعداد گناهانمان ، و تمام این گناهان در آن کتاب ثبت شده است کتابی که در مقابل تخت سفید داوری باز خواهد شد ، و بدون اینکه نجات یابیم به آخرت راه خواهیم یافت. و این چه حکمی است بر تقلاها و تلاشهای دنیا و بر امیدها و جاه طلبی های انسانها ! آنها از اصالت اصالت زندگی برایمان سخن می رانند ، از اعمال و جلال و نیک نامی خود و به دنبای این هستند که به جوانی مان روحی تازه بدمند فقط با این هدف که بر اعمال آنهایی که نامهایشان در صفحات تاریخ ثبت شده است برتری جویند. خدا سخن می گوید و با یک کلمه توهم را از چشمان بشر می زداید، او می گوید که هنوز این اشخاص زندگی را آغاز نکرده اند. آنها بدون زندگی با او مرده محسوب می شوند و تاریخ واقعی آنها آغاز نشده است ، گر چه در نظر انسانها بزرگ جلوه می کنند. در مورد اسرائیل نیز چنین است. آنها تا بدین لحظه خامین فرعون و برده شیطان بودند ؛ هنوزخدمت به خداوند را آغاز نکرده بودند ، و به همین سبب ماهی که در آن نجات یافتند باید اولین ماه سال آنها باشد. از این لحظه به بعد تاریخ زندگی آنها آغاز می شود.
« تمامی جماعت اسرائیل را خطاب کرده ، گویید که در دهم این ماه هر یکی از ایشان بره ای به حسب خانه های پدران خود بگیرند، یعنی برای هر خانه یک بره. و اگر اهل خانه برای بره کم باشند، آنگاه او و همسایه اش که مجاور خانه او باشد آن را به حسب شماره نفوس بگیرند، یعنی هر کس موافق خواراکش بره را حساب کند. بره شما بی عیب ، نرینه یکساله باشد، از گوسفندان یا از بزها آن را بگیرید. و آن را تا چهاردهم این ماه نکاه دارید، و تمامی انجمن جماعت بنی اسرائیل آن را در عصر ذبح کنند و از خون آن بگیرند ، و آن را بر هر دو قایمه و سر در خانه که در آن ، ان را می خورند ، بپاشند. و گوشتش را در آن شب بخورند. به آتش بریان کرده، با نان فطیر و سبزیهای تلخ آن را بخورند. و از آن هیچ خام نخورید ، و نه پخته با آب ، بلکه به آتش بریان شده ، کله اش و پاچه اش و اندرونش را. و چیزی از آن تا صبح نگاه مدارید. و آنچه تا صبح مانده باشد ، به آتش بسوزانید. و آن را بدین طور بخورید؛ کمر شما بسته و نعلین بر پاهای شما، و عصا در دست شما و آن را به تعجیل بخورید؛ چونکه فصح خداوند است.»
« و در آن شب از زمین مصر عبور خواهم کرد و همه نخست زادگان زمین مصر را از انسان و بهایم خواهم زد؛ و بر تمامی خدایان مصر داوری خواهم کرد. من یهوه هستم. و آن خون ، علامتی برای شما خواهد بود، بر خانه هایی که در آنها می باشید. و چون خون را ببینم ، از شما خواهم گذشت و هنگامی که زمین مصر را می زنم ، آن بلا برای شما بر شما نخواهد آمد. و آن روز ، شما را برای یادگاری خواهد بود، و در آن عیدی خداوند نگاه دارید، و آن را به قانون ابدی ، نسلاً بعد نسل عید نگاه دارید. هفت روز نان فطیر خورید ، در روز اول خمیر مایه را از خانه های خود بیرون کنید، زیرا هر که از روز نخستین تا روز هفتمین چیزی خمیر شده بخورد، آن شخص از اسرائیل منقطع گردد. و در روز اول ، محفل مقدس ، و در روز هفتم ، محفل مقس برای شما خواهد بود. در آنها هیچ کار کرده نشود جز آنچه هر کس باید بخورد ؛ آن فقط در میان شما کرده شود. پس عید فطیر را نگاه دارید ، زیرا که در همان روز لشکر های شما را از زمین مصر بیرون آوردم. بنابراین ، این روز را در نسلهلی خود به فرضه ابدی نگاه دارید. در ماه اول در روز چهاردهم ماه، در شام، نان فطیر بخورید، تا بیست و یکم ماه. هفت روز خمیر مایه در خانه های شما یافت نشود، زیرا هر چیزی که خمیر شده بخورد، آن شخص از جماعت اسرائیل منقطع گردد ، خواه غریب باشد خواه بومی آن زمین. هیچ چیز خمیر شده مخورید ، در همه مساکن خود فطیر بخورید» (آیات ۳ــ ۲۰).
خدا درست در حین داوری رحمت را به یاد می آورد. اگر او مصریان را نابود می کند و با صفات خاص خود نتواند اسرائیا را رهایی بخشد ، و هنگامی که قوم نتواند خواسته او را اجابت نماید ، او خود با عملی برخاسته از قلب خود ، با قدرت برتر خود و بر طبق فیض بی کم و کاست خود ، بره ای را آماده می سازد که خونش بنیادی خواهد بود برای عمل نیکو کارانه او که قوم خود را از مجازات و از خانه اسارت رهایی بخشد. به خوبی بنگرید که در نجات ما به مانند نجات قوم اسرائیل ، مسأله این نیست که ما که هستیم، بلکه مسأله بر سر این است که خدا کیست. بنابراین شالوده این موضوع همانا ذات تغییر ناپذیر اوست ؛ و به همین سبب به محض اینکه کفاره پرداخت می شود (همانگونه که در مسیر این تاریخ مشاهده می گردد)، همین ماهیت خداست که ضمانتی است بر حفاظت ما.
مشخصات دیگری نیز در این کلام یافت می شود که توجه خاص و تیزبینانه ما را می طلبد. اولین مشخصه بره است. همانگونه که پیشتر نیز بدان اشاره شد، تمام ارزش بره عید فصح در این است که آن نمونه ای از مسیح محسوب می شود. از این رو پولس می گوید، "زیرا که فصح ما مسیح در راه ما ذبح شده است پس عید را نگاه داریم" (اول قرنتیان ۵: ۷و ۸). بنابراین ، برحسب اقتدار الهی اطمینان یافته ایم که بره خدا زیر سایه این نمونه عالیست ؛ و خواهیم دید که در این روایت است که تمام جزئیات باب آبستن جذابیت بسیاری است. در روز دهم از ماه باید بره ای نرینه ، نخست زاده و بیعیب انتخاب شود و تا روز چهاردهم همان ماه نگاه داشته شود. این موضوع به طور کلی با تخصیص بره در وعده های خدا مطابقت دارد به عبارتی دیگر انتخاب آن در روز دهم و قربانی واقعی در روز چهاردهم ماه. در این باب دو آیه دیگر نیز هست و قضاوت و تأیید آن را به عهده خواننده گذاشته ایم. بر طبق این نظر روز دهم ، روزیست که مسیح خدمت خود را آغاز می نماید ، هنگامی که یحیی تعمید دهنده وی را علناً بره خدا که گناه جهان را بر می دارد( یوحنا ۱: ۲۹) معرفی می کند. بنابراین خدمت خداوندمان یک دوره سه ساله را در بر داشت، که از دوسال کامل و دو سال ناقص تشکیل شده است و طبق محاسبه سال یهودی ، چهار سال می شود که دقیقاً همزمان با روز چهاردهم است. اما این سؤال مطرح می شود که چرا برای کنار گذاشتن بره قربانی عدد ده انتخاب شده است؟ زیرا نه عدد مسئولیت در قبال خدا و مسیح است و بدین وسیله به ما می آموزد که خداوند مبارکمان پیش ترآشکارا به عنوان بره خدا این مسئولیت را متقبل شد و تمام مسئولیتها را در برابر خدا برآورده ساخت و ثابت نمود که بی عیب است و او فقط شایستگی این را دارد که قربانی گناه ما شود. او بره خدا بود و این بسیار مایه تسلی است که بدانیم که بره ای که خدا از انسان (عیسی مسیح) مهیا ساخته بودهیچگاه تردیدی در پذیرفتن آن ایجاد نمی کرد. اسرائیل تا بدین روز در اسارت مانده بود و این برعهده آنان بود که در مورد گناهان خود رضایت خدا را جلب نمایند و بدینسان خدا به سبب فیض و رحمت خود بره ای را آماده ساخت که خونش برای برداشتن گناه دنیا کافی بود. هیچ راه دیگری برای پاک شدن گناهان نبود، و هیچ وسیله ای برای در امان ماندن از داوری خدا وجود نداشت جز خون مسیح ، چرا که خدا آن را مهیا ساخته بود و این از تمام روشهای دیگر متمایز بود.
بره باید در روز چهاردهم ماه کشته می شد. تمامی انجمن جماعت بنی اسراعیل آن را در عصر ذبح کند (آیه۶). همه باید با بره ذبح شده یکی می شدند. بره باید برای تمام جماعت اسرائیل کشته می شد ، به عبارت دیگر هر خانه بره ای داشت زیرا که هر خانواده باید تحت پوشش بره قرار می گرفتند. از سوی دیگر "انجمن جماعت" به عنوان یک کل تلقی می شود. این دو واحد همیشه در اقتصاد یهود در همه حال حفظ می شدند، یعنی جماعت و اهل خانه. در طول دوران پاتریارخها خانواده حاکمیت داشت و اکنون خدا قوم را از مصر برای خود می خواند و در عین اینکه خانواده را حفظ می کند ، اجتماع را تشکیل می دهد. و این دو در حکم فصح با هم ترکیب شده اند ــ خانواده یک واحد جدا و جماعت یک واحد کل .
در مرحله بعد حکم این است که خون پاشیده شود. اطمینانی نبود که یک بره ذبح شده به تنهایی اهل یک خانه را تحت پوشش خود در آورد. قوم از کشته شدن بره اطمینان حاصل نموده بودند، این امر مانعی در برابر ورود آن ویرانگر به خانه هایشان ایجاد نمی کرد. و در بین تمام طوایف اسرائیل هیچ خانه ای عاری از مرگ نخواهد بود و همچنین مصریان. خیر؛ مرگ بره نبود که آنها را در برابر مرگ ایمن نگه می داشت بلکه خون بره بود(آیه ۷: ۱۳و۲۳). بگذارید خواننده این موضوع را به خوبی بررسی نماید. آیا اطمینان به اینکه مرگ مسیح پوشش و حفاظتی برای گناهان است خطری ایجاد نمی کند بدون اینکه حتی لحظه ای ارزش و شایستگی او را در نظر خدا به یاد آوریم ؟ مرگ مسیح خارج از چارچوب ایمان حتی یک جان را نیز نجات نخواهد داد (البته منظورمان اطفال نیست). این موضوع کاملاً صحت دارد که او برای گناه کفاره ای مهیا نمود ، کفاره ای که صفات ذات خدا را متجلی می ساخت، و در چارچوب این حقیقت است که او می تواند به سبب نیکویی و تجلی خود ، نجاتی کامل و ابدی را برای هر گناهکاری که با ایمان به ارزش او به او نزدیک می شود اعطا کند. زیرا خدا مسیح را فرستاد " که خدا او را از قبل معین کرد تا کفاره باشد به واسط ایمان و بوسیله خون او تا آنکه عدالت خود را ظاهر سازد، به سبب فروگذاشتن خطایای سابق در حین تحمل خدا برای اظهار عدالت خود در زمان حاضر، تا او عادل شود و عادل شمارد هر کسی را که به عیسی ایمان آورد" (رومیان ۳: ۲۵ ــ ۲۶). اما انسان باید شخصاً و با ایمان خود را با خون ریخته شده مسیح یکی انگارد ، واگر نه برای آن شخص خون او بیهوده ریخته شده است. پس بگذاریم این پرسش را مطرح نماییم که چگونه قوم اسرائیل تحت حفاظت و ارزش این خون قرار گرفتند. " فقط و فقط به خاطر اطاعت ایمان بود". خدا به آنها گفته بود که "از آن خون بگیرند و آن را بر هر قایمه و سر درخانه که در آن ، آن را می خورند بپاشند" و "دسته ای از زوفا گرفته در خونی که در طشت است فرو برده ، و بر سر و دو قایمه آن ، از خونی که در طشت است بزنند و کسی از آنها از خانه خود تا صبح بیرون نرود" (آیات ۷و ۲۲). بنابراین چیزی نبود که آنها را به ایمان و اطاعت وا دارد. پس وظیفه آنها این نبود که بر سر معقول بودن قضیه و یا بر سر ارزش احتمالی آن بحث نمایند. همه چیز به اعتنای آنها به کلام خدا بستگی داشت. پس خدا از شخص گناهکار چیزی انتظار ندارد جز ایمان ــ ایمان به شهادت خدا در مورد وضعیت و گناه او که او را در معرض داوری قرار می دهد و ایمان به تدبیری که مرگ مسیح برای نیاز او اندشیده شده است. اگر هر یک از افراد اسرائیل ، به هر بهانه ای فرمان الهی را زیر پا می گذاشت نمی توانست از ضربه آن ویرانگر بگریزد. در چنین حالتی اگر یک گناهکار به هر دستاویزی از تسلیم در برابر کلام خدا در باره وضعیت خود و مسیح سر باز زند هیچ چیزی نخواهد توانست در برابر ضربه داوری الهی بایستد. اما به محض اینکه شخص با اطاعت خالصانه خون را بر مکان سکونت خود می پاشید ، در شب وحشت و مرگ مصونیت کامل می یافت. و همچنین لحظه ای که شخص ایماندار به مسیح ایمان می آورد تا به ابد مصون خواهد شد، زیرا با ارزش وصف ناپذیری که خون پر بهای مسیح دارد حفظ خواهد شد. سپس با اعتمادی مملو از شعف و شادی می خواند ــ
گر چه دشمن بهر اتهام گشته است بی قرار
و گناهان بی شمار همچو سیل خروشان و فرّار
لیکن خداوند نپذیرد اتهام او را
چون خون مسیح است جواب آن را
همچنین بگذارید علاوه بر این ، این حقیقت را نیز مورد تأکید قرار دهیم که مصون بودن قوم بسته به وضعیت اخلاقی آنها و نه بر افکار، احساسات و تجارب آنها نبود. مسأله فقط بر سر این بود که آیا آنگونه که خدا گفته بود خون پاشیده شده بود یا خیر. ممکن بود که قوم هراسان و نومید بودند ، شاید تمام طول شب را در شک و تردید بسر بودند؛ اما با اینحال اگر آن خون بر خانه آنها قرار می گرفت عملاً از آتش غضب در امان می ماندند. علاوه بر این اگر به نظر انسان آنها بهترین قوم دنیا نیز بودند اگر آن خون را بر خانه خود نمی پاشیدند ، به مانند مصریان مجازات می شدند. باز هم تکرار می کنیم که مبنای حفاظت آنها فقط در خون بره فصح بود. اکنون نیز چنین وقایعی برای هر یک از مردم این دنیا دوی خواهد داد دیری نخواهد پایید که بر این دنیا داوری خواهد شد، سخت تر از آنچه که بر سر مصریان آمد، و همه اینها سرآغازیست بر داوری نهایی همه انسانها در برابر تخت سفید ، و آنجا مسأله مهم مرگ دوم خواهد بود (مکاشفه ۲۰)، و هیچ کس نخواهد توانست از این بلایا بگریزد مگر اینکه زیر پوشش خون مسیح در آید. پس اگر با صداقت و محبت بی شائبه از خواننده بپرسیم که " آیا تحت خون عیسی مسیح ایمن هستی ؟" آیا موجب شگفتی او نخواهد بود؟ تا هنگامی که این سوال حل نشده باشد به خود مجال لحظه ای آرامش ندهید ، تا هنگامی که مطابق با این کلام تغییر ناپذیر پی نبرده اید که شما نیز به مانند اسرائیل در حفاظت قرار دارید، اسرائیلی که در این شب سیاه و هولناک در خانه های آغشته به خون ایمن بودند.
علاوه بر این باید توجه داشت که هدف از پاشیدن خون این بود که در نظر خدا دیده شود. همانگونه که شخص دیگری در این باره چنین دریافته است : "در کلام گفته نشده که وقتی شما آن رادیدید ، بلکه هنگامی که من آن را ببینم. غالباً حیات یک انسان بیدار بسته به نیکوکاری و عدالت او نیست ، بلکه به دیدگاه او نبست به خون بستی دارد. اکنون موضوع مهم اینست که قبلی داشته باشیم که عمیقاً تحت تأثیر آن قرار گرفته باشد، کما اینکه این امر موجبات صلح ما با خدا را فراهم نمی کند. چراکه صلح ما با خدا در این است که خدا چگونه آن را می بیند. او نمی تواند ارزش کامل و حقیقی آن را در زدودن گناهان نادیده انگارد. اوست که از گناه متنفر است و از آن رنجیده خاطر می گردد: او می بیند که خون با ارزش خود گناه را می زداید. ممکن است چنین سئوالی در ذهن مطرح شود که آیا نباید به ارزش آن ایمان داشته باشیم؟ ایمان به ارزش خون است که باعث می شود در نظر خدا خوان گناهان ما را بزداید، ارزشی که شما برای خون قائل هستید مسأله ایست که وسعت احساسات شما را نشان می دهد. اما ایمان افکار خدا را مد نظر قرار می دهند". به یاد داشتن این موضوع موجب خواهد شد که انسانهای نگران از روزها و شبهای ملال آور و سر درگمی و اضطراب رهایی یابند. پذیرفتن شهادت خدا در مورد ارزش خون چیزی را تغییر نمی دهد. چون خون را بینم از شما خواهم گذشت و هنگامی که زمین مصر را می زنم ، آن بلا برای هلاکت شما برشما نخواهد آمد. خدا کاملاً با گناه مخالف است و نتیجه این است که یا با خون مسیح کاملاً رضایت حاصل می کند و یا اینکه گناه را مجازات نماید. پس هنگامی که اعلان می کند با دیدن خون آنها را رهایی خواهد بخشید، این اعلان شهادتیست آشکار بر این امر که خون مسیح کفاره ایست کامل بر گناه. پس اگر او با خون مسیح راضی می شود، آیا گناهکار نیز با آن خون راضی نمی شود؟ به یاد داشته باشیم که ناشایستگی گناهکار را نمی توان مانعی بر ثمر بخشی خون مسیح دانست. اگر ناشایستگی گناهکار مانع آن شود پس خون به تنهایی کافی نیست. لحظه ای که چشمان خدا بر خون معطوف می شود، تمام ذات اخلاقی او ارضا می شود؛ و او هنگامی که زمین مصر را می زند تمام کسانی که تحت حفاظت و بهای آن قرار دارند را به عدالت می رهاند.
با اینحال ممکن است این سوال مطرح شود که ، چگونه می توانیم تحت پوشش لیاقت خون مسیح قرار گیریم؟ اسرائیل با ایمان توانست تحت پوشش خون بره فصح قرار گیرد. آنها پیام را دریافتند ، به مفهوم آن ایمان آوردند ، خون را همانگونه که خداوند کفته بود پاشیدند ، و بدینسان در برابر آتش داوری مصون ماندند. اکنون این امر بسیار ساده تر است. خون مسیح مژده نجات را اعلام نموده و این پیام بی واسطه دریافت شده است و چشمان خدا جان انسان را زیر ارزش و لیاقت این خون می بیند. پس هرکس که به خداوند عیسی مسیح ایمان می آورد از غضب آینده در امان خواهد ماند. و از این رو صلح با خدا در خون مسیح تحقق می یابد. زیرا " خون خود حاکی از داوری اخلاقی خدا است ، و رضایت کامل از همه در وجود خود او تحقق می یافت. خدایی که در عدالت ، قدوسیت و حقیقت ساکن بود نمی توانست کسانی که تحت پوشش خون بره قرار داشتند را لمس نماید. آیا در میان قوم گناه بود؟ محبت او نسبت به قوم خود باعث شد او نسبت به عدالت درونی خود رضایت حاصل نماید؛ و با دیدن آن خون، خونی که پاسخگوی کاملیت او بود، با عدالت و حتی راستی خود برای همیشه از گناهان (قوم) درگذشت". بنابراین باز هم می گوییم آشتی خدا بر پایه خون مسیح استوار است.
هنوز موضوع دیگری نیز وجود دارد. بره فصح که خونش بر خانه های اسرائیل پاشیده شده بود باید خورده می شد، آنهم با آیین و مناسک ویژه ، آنگونه که خدا به آنها می گفت. که هر یک از آنها حکمی مخصوص و منفعتی در بر داشت. « و گوشتش را در آن شب بخورند "به آتش بریان کرده" و"از آن هیچ خام نخورید ، و نه پخته با آب، بلکه به آتش بریان شده ، کله اش و پاچه هایش و اندرونش را" » (آیه ۹). آتش نماد قدوسیت خداست که در اینجا مفهوم داوری را در بر دارد؛ و به همین سبب بره ای که قوم می خورند به طرز نمادین بیانگر این مطلب است که شخص دیگری آتش داوری را متحمل شده و به خاطر آنان از آتش گذشته است. بنابراین "به آتش بریان کرده" اشاره دارد به مسیح که گناهان ما را بر صلیب بر خود کشید ، و به خاطر ما گناه شد ــ داوری خدا بر گناه. پس اگر او قوم خود را آزاد نمود ، فقط به این خاطر بود که دیگری عقوبت عادلانه اعمال ایشان را متحمل می شد. پس خدا با سپردن فرزندش به مرگ چه محبت عظیمی را به تصویر می کشد ! ممکن است روح خدا چنین بگوید که هنگامی که خدا پسر را فدا کرد تا فدیه داوری گناهان را متحمل شود در واقع پسر خود را فدا کرد.
آنگاه که فنا شدیم، تباه شدیم در گناه
دریغ نداشت محبت خود را به ما ، خدا
زیرا نبخشید آن یگانه پسر را
لیکن بخشید دشمنان خود را
و چقدر باید بنی اسرائیل با شکرگزاری این بره بریان شده بر آتش را می خوردند. اگر چشمان آنها باز یود مطمئناً چنین می گفتند، " خون این قربانی ما را از داوری مهیبی که بر مصریان عارض شده است، حفظ می کند ؛ گوشتی که می خوریم از آتش گذشته است ، آتشی که جزای ما بود." و درحالیکه آنان اندیشه را به زبان می راندند نباید دلهای خود را از شکرگزاری و سپاس خدایی که با فیض خود این سلامتی را فراهم آورده بود باز می داشتند.
در کنار خوردن بره دو چیز دیگر نیز باید خورده می شد ــ نان فطیر و سبزیهای تلخ. خمیرمایه (ترش) نمادیست از شرارت و به همین سبب نان فطیر از یک سو نمادیست از فقدان شرارت ، و از سویی دیگر نماد پاکی و تقدس است. پولس رسول در مورد نان فطیر با صداقت و راستی سخن می گوید. در ادامه هنگامی که به طور کاملتر به جشن نان فطیر و سپس عید فصح بپردازیم این موضوع را نیز مطرح خواهیم کرد (آیات ۱۴ ــ ۲۰). همان کافیست که اکنون ویژگیهای آن را مورد توجه قرار دهیم. "سبزیهای تلخ" نمادیست از همدردی با رنجهای مسیح که به خاطر ما متحمل شد ؛ نمادی از توبه و قضاوت بر خود در حضور خدا. پس این دو چیز وضعیت جان انسان را که تنها توسط آن می توانیم بره بریان شده بر آتش را بخوریم به تصویر می کشند. و توجه به این موضوع چقدر زیباست ، آنکه داوری عادلانه خدا بر گناهان قوم را متحمل می شود، خود غذای آنها نیز می شود. همچنین توجه نمایید که نباید چیزی تا صبح باقی می ماند. اگر چیزی باقی می ماند، باید با آتش سوزانیده می شد (آیه۱۰). بعدها خواهیم دید که همین کلام در مورد قربانی های خوردنی صادق خواهد بود(مراجعه نمایید به لاویان ۷: ۱۵). این بی شک تدبیری در برابر این خطر بود که مبادا همچون غذای متداول روزانه تناول شود. قربانی باید فقط در پرتو مفهوم گذر از داوری خورده می شد. "جسم" مسیح را نمی توان خورد مگر با درک مرگ او. پس در شب فصح و صبح فردایش ، هنگامی که داوری گذشته بود، احتمال داشت که قوم مفهوم بره بریان شده را درک ننمایند، اما سوزاندن باقی مانده ها می توانست ماهیت بره را یاد آور شود و همچنین مانع از فرو شمردن آن به عنوان یک غذای روزمره می شد. تنها گرداگرد سفره فصح بود که می توانستند بره فصح را تناول کنند.
رفتار آنها باید مناسب آن وضعیت بود. " و آن را بدین طور بخورید ، کمر شما بسته ، نعلین بر پایهای شما ، و عصا در دست شما و آن را به تعجیل بخورید، چونکه فصح خداوند است" (آیه ۱۱). همه چیز باید ماهیت نجات آینده آنها را به تصویر می کشید ــ زیرا که به زودی مصر را ترک می کردند و رهسپار بیابان می شدند تا میراث موعود را به دست آورند. آنها کمر بسته آماده خدمت بودند ، رها از روزگار اسارت ، زیرا دیگر چیزی نبود که آنها را در بند خود نگاه دارد و هنگامی که آهنگ سفر نواخته می شود ؛ نعلین به پا برای راه پیمایی ، عصا در دست ــ همه نمادیست از ویژگیهای یک مسافر ، چرا که خانه های خود را رها کرده بودند تا غریبانه خود را به بیابان بسپارند ، و باید فصح را به تعجیل می خوردند ، چرا که نمی دانستند چه وقت فرا خوانده می شوند، و به همین سبب باید آماده بودند، مراقب و آماده. این تصویری است حقیقی از رویکرد یک ایماندار در این دنیا. آیا ما می توانیم نسبت به چنین شرایطی پاسخی کاملتر دهیم ! کلام خدا بارها و بارها ما را ترغیب به بستن کمربند می کند ؛ و اگر می خواهیم که زره کامل خدا را به تن کنیم به پا کردن نعلین انجیل سلامتی بسیار ضروری است (افسسیان ۶). به راستی که دست یازیدن به ماهیت یک مسافر یکی از درسهای اولیه زندگی مسیحی ما است، اینکه بسترما این دنیا نیست ؛ و بودن در مسیر انتظار برای مسیح به مثابه انتظار برای بازگشت او است. این موضوع صحت دارد ، اما اگر این چیزها امروزه نیز ویژگی ایمانداران را رقم می زنند موضوع دیگری نیز هست که باید بدان پرداخت. آنچه که ما نیاز داریم عمیق تر از ویژگیهای یک مسافر است. و آن همانا قضاوت خدا بر ماست که مرگ مسیح ما را از آن رهانیده است. او گفت " اکنون روز داوری این جهان رسیده است". ما با داشتن این احساس در روح و جان خود ، دیگر به تعلل و تردید، وسوسه نمی شویم ، اما به عنوان مسافران حقیقی با کمرهای بسته و چراغدانهای روشن، باید همچو انسانهایی باشیم که برای خداوندشان انتظار می کشند (لوقا ۱۲: ۳۵ ــ ۳۶).
جشن نان فطیر با عید فصح بی ارتباط نبود (آیات ۱۴ ــ ۲۰). این جشن در سرزمین مصر برگزار نشد، زیرا در همان شبی که نخست زادگان مصری را زد سفر بنی اسرائیل نیز آغاز شد. اما ارتباط بین نان فطیر و فصح حفظ شد تا مفهوم حقیقی و نمادین آنرا به تصویر بکشد. در اول قرنتیان باب پنج نیز چنین است، " پس خود را از خمیر مایه کهنه پاک سازید تا فطیر تازه باشید، چنانکه بی خمیر مایه هستید زیرا که فصح ما مسیح در راه ما ذبح شده است . پس عید را نگاه داریم نه به خمیر مایه کهنه و نه به خمیر مایه بدی و شرارت بلکه به فطیر ساده دلی و راستی" (آیات ۷و۸). همانگونه قبلاً هم توضیح داده شد نان فطیر نمادی است از شریرــ همان کسی که انبوه جماعتی را که با آنها ذات خود را اشاعه می دهد به سمت خود جذب می کند." اندک خمیر مایه ، تمام خمیر را مخمر می سازد" (اول قرنتیان ۵:۶). بنابراین خوردن نان فطیر نمادیست از جدا ماندن از شرارت و این خود نشانی از تقدس عملی است. همچنین توجه نمایید که این جشن باید هفت روز به طول می انجامید، به عبارت دیگر می توان گفت یک دوره زمانی کامل. پس از تفسیر این عبارت چنین می آموزیم که تقدس جزئیست ضروری برای تمام کسانی که در طول زندگیشان تحت پوشش خون بره فصح در آمده اند. پس اهمیت ارتباط جشن نان فطیر با عید فصح در این است. از این رو اگر توسط فیض خدا در خون ریخته شده مسیح نجات یافته ایم، ممکن است ذات انحطاط یافته ما بدین نتیجه برسد که ، در گناه افراط ورزیم چرا که فیض بسیار است. روح خدا می گوید "خیر" ، زیرا "به محض اینکه زیر دین بهای مرگ مسیح قرار گرفتید، مسئول هستید که از شرارت بپرهیزید". بنابر این خدا در ما به دنبال عکس العمل است، که در رفتار و سخنانمان دیده شود که او کیست و چه کاری برای ما انجام داده است. در کلام این حقیقت وجود دارد که به اسرائیل اکیداً توصیه شده بود که باید این جشن را نگاه دارند، " قانونی ابدی" تا اول اینکه به آنها یادآوری نماید خدا دقیقاً در این روز لشکریان آنها را از سرزمین مصر بیرون آورد و سپس دینی که آنها باید با توجه به وضعیت جدید خود آنرا ادا می کردند را به آنها آموخته باشد. آیا نباید اکنون به ایمانداران عصر حاضر نیز این دین یاد آوری شود؟ تنها موضوعی که باید بر وجدان همه ما سنگینی نماید مسئولیت نگاه داشتن جشن نان فطیر است. سستی در سلوک، ارتباط با شریر، و دنیاگرایی از هر سو شهادت قوم خدا را تباه می سازد." ایشان از جهان نیستند چنانکه من از جهان نیستم ایشان را براستی خود تقدیس نما "(یوحنا ۱۷: ۱۶و۱۷). باشد که این دعای خداوند قدوسمان هرچه بیشتر با وقف و سرسپردگی بیشتر قوم او پاسخ داده شود!
در آیات ۲۱ تا ۲۸ می خوانیم که موسی مشایخ قوم را گرد هم می آورد تا این احکام را به آنها بازگو نماید. قوم باشنیدن این پیام " به روی در افتاده سجده کردند. سپس بنی اسرائیل رفته آن را کردند چنانکه خداوند به موسی امر فرموده بود همچنان کردند" (آیات ۲۷و۲۸). موضوع جالب توجه دیگری نیز در اینجا اضافه شده است. تدبیری اندیشیده شده تا پسران اسرائیل نیز مفهوم فصح را درک نمایند (آیات ۲۶و۲۷ )؛ و بدینسان این واقعه یعنی رهایی قوم از دست مصریان با قدرت خداوند از نسلی به نسل دیگر انتقال می یافت.
پس خداوند با فیض خود برای قوم خود تفاوت قائل شد و با خون ریخته شده آنها را از داوری رهانیده و همانگونه که اعلام کرده بود، مصریان را زد.
« و واقع شد که در نصف شب ،خداوند همه نخست زادگان زمین مصر را ،از نخست زاده فرعون که بر تخت نشسته بود تا نخست زاده اسیری که در زندان بود، و همه نخست زاده های بهایم را زد. و در آن شب فرعون و همه بندگانش و جمیع مصریان برخاستند و نعره عظیمی در مصر بر پا شد، زیرا خانه ای نبود که در آن میّتی نباشد. و موسی و هارون را در شب طلبیده ، گفت : " برخیزید! و از میان قوم من بیرون شوید، همه شما و جمیع بنی اسرائیل! و رفته خداوند را عبادت نمایید، چنانکه گفتید. گله ها و رمه های خود را نیز چنانکه گفتید، برداشته، بروید و مرا نیز برکت دهید". و مصریان نیز بر قوم الحاح نمودند تا ایشان را بزودی از زمین روانه کنند، زیرا گفتند ما همه مرده ایم. و قوم، آرد سرشته خود را پیش از آنکه خمیر شود برداشتند، و تغارهای خویش را در رختها بر دوش خود بستند. و بنی اسرائیل به قول موسی عمل کرده ، از مصریان آلات نقره و آلات طلا و رختها خواستند. و خداوند قوم را در نظر مصریان مکرّم ساخت ، که هر آنچه خواستند بدیشان دادند. پس مصریان را غارت کردند» (آیات ۲۹ ــ ۳۶).
مدتها بود که تهدید چنین ضربه ای وجود داشت ، اما به خاطر رحمت و شکیبایی خدا، این کار به تأخیر انجامید، اما بلاخره این ضربه با تأثیری کوبنده بر تمام زمین وارد آمد ، زیرا "خداوند همه نخست زادگان زمین مصر را ، از نخست زاده فرعون که بر تخت نشسته بود تا نخست زاده اسیری که در زندان بود، و همه نخست زاده های بهایم را زد". این ضربه تلخ و دردناک دل همه را رنجیده خاطر ساخته هر خانه در آن سرزمین را به رنگ سیاه عزا آغشته ساخت، "نعره عظیمی در مصربر پا شد ، ، زیرا خانه ای نبود که در آن میّتی نباشد". قلب سرسخت فرعون تخت تأثیر قرار گرفت و برای لحظه ای در مقابل تجلی داوری خدا به زانو در آمد. در آن شب او و همه بندگانش و جمیع مصریان برخاستند" ؛ و نزد موسی و هارون فرستاده به آنها گفتند که مصر را ترک نمایند. آنها دیگر شرطی برای قوم معین نکردند، و تمام آنچا را که اسرائیل از آنها خواست به آنها دادند و حتی از دستان آنها برکت خواستند: مصریان بر قوم پیش دستی نمودند و در فرستادن بنی اسرائیل تعجیل کردند ؛ زیرا به آنها گفتند ؛ " ما همه مرده ایم". به همین سبب بود که قوم هر چه از آنها خواستند به آنها دادند و بدینسان بر طبق کلام خدا ، " مصریان را غارت کردند".
« و بنی اسرائیل از رعمسیس به سکوت کوچ کردند، قریب ششصد هزار مرد پیاده ، سوای اطفال. و گروهی مختلفه بسیار نیز همراه ایشان بیرون رفتند، و گله ها و رمه ها و مواشی بسیار سنگین. و آرد سرشته، که از مصر بیرون آورده بودند، قرصهای فطیر پختند ، زیرا خمیر نشده بود، چونکه از مصر رانده شده بودند، و نتوانستند درنگ کنند، و زاد سفر نیز برای خود مهیا نکرده بودند».
« و توقف بنی اسرائیل که در مصر کرده بودند ، چهار صد و سی سال بود. و بعد از ان انقضای چهار صد و سی سال در همان روز به وقوع پیوست که جمیع لشکر های خدا از زمین مصر بیرون رفتند. این است شبی که برای خداوند باید نگاه داشت، چون ایشان را از زمین مصر بیرون آورد. این همان شب خداوند است که بر جمیع بنی اسرائیل نسلاً بعد نسل واجب است که نگاه دارند» (آیات ۳۷ ــ ۴۲).
پس خدا قوم خود را ازاسارت مصریان رهانید ؛ و اولین مرحله از سفر خود را از رعمسیس به سکوت آغاز نمودند، حدود ششصد هزار مرد پیاده ، سوای اطفال. اما افسوس! آنها تنها نبودند. گروه " مختلفه بسیار" نیز همراه آنها بیرون رفتند. این مسأله همواره در هر دوره بلای جان قوم خدا بوده است : منشأ ضعف و شکست و هر از گاهی ارتداد آشکار قوم. پولس ایمانداران زمان خود را از این خطر خاص آگاه می سازد (اول قرنتیان ۱۰) ؛ و همچنین پطرس (دوم پطرس ۲) و یهودا. اکنون کلیسا نیز به این درد مبتلا است ، آری بس دشوار است که بگوییم از یک جنبه کلیسا از این "گروه مختلفه" تشکیل شده است. از این سبب است که به اهمیت سخنان پولس به تیموتاوس پی می بریم ، " لیکن بنیاد ثبت خدا قائم است و این مهر را دارد که " خداوند کسان خود را می شناد" و "هرکه نام مسیح را خواند، از ناراستی کناره جوید". اما در خانه بزرگ نه فقط ظروف طلا و نقره می باشد، بلکه چوبی و گلی نیز ؛ اما آنها برای عزیمت است و اینها برای ذلت. پس اگر کسی خویشتن را از اینها طاهر سازد، ظرف عزت خواهد بود، مقدس و نافع برای مالک خود و مستعد برای هر عمل نیکو" (دوم تیموتاوس ۲: ۱۹ــ۲۱). آنها با عجله عزیمت کردند، زیرا باید از زمین مصر بیرون می رفتند و نمی توانستند تأخیر کنند و حتی برای خود آذوقه فراهم نکرده بودند. خیر! همه آنها به خدا اعتماد کرده بودند. خدا آنها را از مصریان جدا ساخته و تحت پوشش خون بره در آورده بود و اکنون مراقبت الهی آنها را به پیش می راند و برای آذوقه راهشان غذا فراهم می نمود. آنها نباید با خود خمیر مایه می آوردند.
«ای جان من برخیز! خدایت هست راهنمایت
دیگر دست غریبان نیست سدّ راهت
گذر کن ای جان من ، دست او کند تو را حمایت
قوت اوست که کرده است رهایت
گر چه صحرای سوزان است نصیب راهت
زمین خشک و بی بار است چشم به راهت
لیکن بهار آسمانی است درمان و شفایت
طراوتی است آن تکاپوی بی پایان خدایت».
قرنها بود که چشمان خدا به انتظارچنین روزی بود (مراجعه کنید به پیدایش ۱۵:۱۳ و ۱۴)؛ و چنین روزی که سالها پیش آنرا مقرر داشته بود ــ قوم او رهایی یافتند. آنها هیچگاه از دریای سرخ عبور نکرده بودند ؛ اما در این عبارت "جمیع لشکرهای خدا از زمین مصر بیرون رفتند" ، روح خدا رهایی کامل آنها را پیش بینی می نماید. خونی که آنها را حفظ کرده بود بنیادی بود بر نجات کامل آنها. پس تعجبی نیست که این را نیز بیافزاییم که آنها باید یاد بود این خروج عظیم را نگاه می داشتند و به راستی که باید یاد آن همیشه در ذهن می ماند. توجه نمایید که باید این جشن برای خدا نگاه داشته می شد تا سرچشمه فیض و قدرت رهایی بخشی که آنها را از زمین مصر بیرون آورده بود را در یاد و خاطر آنها زنده نگاه دارد. اکنون نیز این موضوع به نحوی دیگر جمه عمل پوشیده است. در همان شبی که خداوند عیسی را تسلیم کردند، او نان را گرفت و شکر کرد و آن را یادگاری از مرگ خود برای قوم باقی گذاشت؛ تا هرگاه نان را می خوریم و از جام می نوشیم مرگ او را به یاد آوریم تا هنگامی که او بازگردد. در تمام مدت سلوک ما او از ما می خواهد که او را در خاطر داشته باشیم تا او را در آن "شب تیره و خیانت" هنگامی که برای ما قربانی شد به یاد آوریم.
این باب با "قوانین فصح" پایان می یابد، که به طور کلی دو موضوع را شامل می شود. اول اینکه کسانی که در آن شرکت می جویند ،"هیچ بیگانه ازآن نخورد. و اما هر غلام زر خرید ، او را ختنه کن و پس آن را بخورد. نزیل و مزدور آن را نخورند". و باز می خوانیم "تمامی جماعت بنی اسرائیل آنرا نگاه بدارند. و اگر غریبی نزد تو نزیل شود و بخواهد فصح را برای خداوند مرعی بدارد، تمامی ذکورانش مختون شوند و بعد از آن نزدیک آمده، آن را نگاه دارد و مانند بومی زمین خواهد بود؛ و اما نامختون از آن نخورد"( آیات ۴۳ ــ ۴۵و ۴۷و ۴۸). پس سه طبقه بودند که باید فصح را نگاه می داشتند. ۱) اسرائیلیان ، ۲) غلامان زر خرید و ۳) غریبی که نزد آنها نزیل شده باشد. اما شرط شرکت همه آنها ختنه بود. بنابراین تنها این گروه از افراد می توانستند عهدی را که خدا با ابراهیم بسته بود بجا آرند (مراجعه کنید به پیدایش ۱۷: ۹ــ ۱۴)، و در چارچوب این عهد بود که اکنون خدا آنها را از زمین مصر بیرون می آورد و آنها را قوم خود می خواند . ختنه نمادیست از مردن نسبت به جسم ، و نمونه مقابل آن در مرگ مسیح دیده می شود ، به همین سبب پولس به کولسیان چنین می نویسد : "و در وی مختون شده اید ، به ختنه ناساخته به دست یعنی بیرون کردن بدن جسمانی، بوسیله اختنان مسیح. و با وی در تعمید مدفون گشتید که در آن هم برخیزانیده شدید به ایمان بر عمل خدا که او را از مردگان برخیزانید" (کولسیان ۲: ۱۱ــ ۱۲). و گرنه تمام این طبقات مشخص که در عهد شریک شدند نمی توانستند از فیض این جشن بهره مند شوند ــ جشنی که تمام معنا و مفهوم آن از خون ریخته شده بره فصح مایه می گرفت. و تدبیری که برای این دو گروه اندیشیده شده بود بسیار جذاب و جالب توجه است. همانگونه گفته شد اگر اسرائیلیها ختنه می شدند اجازه داشتند در فصح شرکت جویند. اما دو گروه دیگر نیز وجود داشت ، غلام زر خرید در صورت ختنه شدن می توانست در جشن شرکت کند اما مزدور نمی توانست. باید در خاطر داشت که این جشن از ماهیت ایلواری برخوردار بود. به همین سبب غلام زر خرید جزئی از خانواده محسوب می شد، جزئی که در خانواده در آمیخته شده بود، و در این روایت عضوی از خانواده محسوب شده است. اما یک مزدور از چنین مقام و جایگاهی برخوردار نبود ، به همین علت در این مجموعه نمی گنجید. در "غریبی که نزد تو نزیل شود" ، وعده عطای فیض به غیر یهودیان داده شده است، وعده ای که هنگامی تحقق می یابد که دیوار جدایی از هم بگسلد و پیام انجیل به تمام دنیا بشارت داده شود.
سپس در آخر شاهد هستیم که برای بره نیز تدارکی جداگانه اندیشیده شده است. در یک خانه خورده شود: "چیزی از گوشتش از خانه بیرون مبر و استخوانی از آن شکسته نشود" (آیه ۴۶). اگر این فرمان نادیده انگاشته شود چه مفهوم نمادینی که در آن است و چه معنای اجتماعی آن ، مفهوم اتحاد خانه یا اسرائیل بی معنا خواهد بود. خون بر خانه بود و بره فصح تنها برای کسانی بود که تحت پوشش خون بره فصح بودند ــ و نه شخصی دیگرــ به همین سبب نباید از خانه بیرون برده شوند. شرط اجتناب ناپذیر برای خوردن بره قربانی، خون پاشیده شده بود. و استخوانی هم نباید شکسته می شد. زیرا که بره نمونه ای از مسیح بود. به همین علت یوحنا چنین می گوید: "زیرا این واقع شد تا کتاب تمام شود که می گوید: استخوانی از اوشکسته نخواهد شد" (یوحنا ۱۹: ۳۶). پس از این عبارات مبرهن است که روح القدس ر بره فصح مسیح را مد نظر داشته است ؛ و هرگاه که در با فکر روح القدس این روایت را می خوانیم دیدن مسیح در آن بسیار مایه برکت ماست. باشد که او چشمان مان را مسح بیشتر عطا کند، تا به هنگام خواندن کلامش فقط مسیح در برابر چشمانمان قرار گیرد.