فصل پانزدهم
احکام
خروج ۲۱ــ ۲۳
این قسمت مشتمل است بر احکام و قوانین گوناگونی که خدا برای اداره قوم خود در ارتباطات گوناگون به آنها عطا می کند. گرچه ممکن است مفهوم هر یک از احکام ذکر شده باشد، اما لازم است که این احکام به دقت تشریح شوند. این قوانین دیدگاه خدا را نسبت به زندگی قوم خود نشان می دهند که بسیار در خور توجه است، و اگر هم قوانین منجر به پرداخت جزای عمل می شود فقط به خاطر تدبیر جدیدی است که از اکنون اتخاذ شده است.
اولین حکم درمورد غلام عبری است.
«اگر غلام عبری بخری شش سال خدمت کند و در هفتمین بی قیمت آزاد بیرون رود. اگر تنها آمده، تنها بیرون رود و اگر صاحب زن بوده ، زنش همراه او بیرون رود. اگر آقایش زنی بدو بدهد و پسران یا دختران ربایش بزاید، آنگاه زن و اولادش از آن آقایش باشند و آن مرد تنها بیرون رود. لیکن هرگاه آن غلام بگوید که هر آینه آقایم و زن و فرزندان خود را دوست می دارم و نمی خواهم که آزاد بیرون روم، آنگاه آقایش او را به حضور خدا بیاورد، و او نزدیک در یا قایمه در برساند، و آقایش گوش او را با درفشی سوراخ کند، و او وی را همیشه بندگی نماید" (آیات ۲ــ ۶).
می توانیم در غلام عبری نمونه ای گویا و زیبا از مسیح را مشاهده نماییم. نکته قابل توجه این است که پس از اینکه شش سال خدمت کرد باید "بی قیمت آزاد بیرون رود". اما اگر آقایش در حین خدمت او، زنی بدو بدهد و آن زن برایش پسران یا دختران بزاید و فرزندانش از آن آقایش خواهند بود، و تنها راهی که می تواند همسر و خانواده اش را به دست آورد این است که تا به ابد یک خدمتکار بماند. کاربرد نمونه شناختی این موضوع درباره مسیح بسیار جالب است. او صورت غلام را پذیرفت (فیلپیان ۲) او آمد تا اراده خدا به جا آورد (عبرانیان ۱۰) و نه اراده خود بلکه اراده کسی که او را فرستاده است (یوحنا۶: ۳۸). او خدمت محول شده را به طور کامل به انجام رسانید، پس می توانست دیگر آزاد باشد. همانگونه که خود به پطرس چنین گفت: "آیا گمان می بری که نمی توانم الحال از پدر خود در خواست کنم که زیاده از دوازده فوج از ملائکه برای من حاضر سازد؟ لیکن در این صورت کتب چگونه تمام گردد که همچنین می بایست بشود؟" (متی ۲۶: ۵۳ و۵۴). تا آنجایی که حدود و اختیارات او ایجاب می کرد، هیچ اجباری در کار نبود که بر روی صلیب برود، هیچ الزامی نبود، مگر الزام دل او و اشتیاق او برای به کمال رسانیدن جلال خدا و کسب افتخار، این مروارید گرانبها. پس چرا به خود اجازه داد تا بر آن صلیب شرم آور میخکوب شود؟ که همچون بره راهیِ کشتارگاه شود؟ او در برابر خدا و انسان آزاد بود. هیچ کس نمی توانست گناهی را به او نسبت دهد. به طور قطع و یقین او کاملاً آزاد بود، اما دوباره از خود می پرسیم که چرا او "خود را آزاد نساخت"؟ پاسخ ما این است، زیرا او آقای خود را دوست داشت، او همسر و فرزندان خود را دوست داشت و از این رو تا به آخر بندگی را پذیرفت. آقای او در جان او والاترین جایگاه را داشت، و در این اشتیاق که آقایش را بر روی زمین جلال دهد می سوخت، و اینکه کاری که آقایش به او سپرده بود را به اتمام رساند. او همسر خود ــ کلیسا ــ را دوست داشت و خود را فدای آن کرد، و با همین رشته های ابدیِ محبت به فرزندانش ــ به هر یک به صورت مجزا ــ بسته شده بود. و از این رو او نمی توانست آزاد باشد، بلکه خود را به آقای خود تسلیم نمود که تا به آخر او را خدمت نماید. پس گوش او سوراخ شد ــ نشانه خدمت (مزمور ۴۰: ۶ را مقایسه نمایید با عبرانیان ۱۰: ۵) ـــ که به همیشگی بودن خدمت او اشاره دارد. اکنون او در دست راست خداوند قوم خود را خدمت می نماید (مراجعه نمایید به یوحنا ۱۳)؛ و با تمام جلال خود به آنها خدمت خواهد کرد. او خود می گوید "خوشابحال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. هر آینه به شما می گویم که کمر خود را بسته، ایشان را خواهد نشانید و پیش آمده ایشان را خدمت خواهد کرد" (لوقا ۱۲: ۳۷). پس این تصویر تشکیل شده است از خدمت خاضعانه مسیح بر روی زمین و خدمتی که انجام می دهد، و اکنون او جلال یافته در دست راست خدا قرار دارد و برای همیشه به خدمت به قوم خود ادامه خواهد تا تا به ابدیت. و از سویی دیگر این امر آشکار کننده فیض بی همتا و محبت بی اندازه قلب اوست، که منجر شد تا او همان جایگاه را حفظ کند. و چقدر این موضوع شگفت نگیز است که محبت او کلیسا را با "آقایش" پیوند می دهد. "من آقایم، همسر و فرزندانم را دوست دارم؛ و برای دست یافتن به آزادی زمین را ترک نخواهم کرد". ای عیسی خداوند قدوس، تو ما را با قدرت محبتت تا به ابد با خدا و خودت پیوند داده ای!
پاراگراف بعدی شامل دستوراتی در مود کنیزی است که توسط پدرش فروخته شده باشد.
اما اگر شخصی، دختر خود را به کنیزی بفروشد، مثل غلامان بیرون نرود. هرگاه به نظر آقایش که او را برای خود نامزد کرده است نا پسند آید، بگذارد که او را فدیه دهند، اما هیچ حق ندارد که او را قوم بیگانه بفروشد، زیرا که بدو خیانت کرده است. و هر گاه او را پسر خود نامزد کند، موافق رسم دختران با او عمل نماید. اگر زنی دیگر برای خود گیرد، آنگاه خوراک و لباس و مباشرت او را کم نکند. و اگر این سه چیز را برای او نکند، آنگاه بی قیمت و رایگان بیرون رود" (آیات ۷ ــ ۱۱).
اگر چه او نمی توانست به مانند غلام آزاد باشد اما خدا با محبتی که دارد حقوق او را در صورت غلام محفوظ نگاه داشت. و در این حکم گرایش به توجه به تغییر و اصلاح وضعیت افرادی که کاملاً تحت سلطه یا وابسته هستند بسیار مشهود است. اگر آقای او تصمیم خود را تغییر می داد، و او در نظر آقای خود ناپسند می آمد او باید نجات را انتخاب می کرد. او را در کار اجباری نبود، و آقایش نمی توانست او را به قوم بیگانه بفروشد. زیرا ارباب می توانست با معامله ای زیرکانه حقوق او را از او بستاند. چه نامزد پسرش بود و چه نامزد خودش حقوق او به دقت حفظ شده بود، و اگر این حقوق زیر پا گذاشته می شدند، و اگر همسر دیگری برای خود اختیار می کرد، سپس کنیز کاملاً آزاد می شد. پس خداوند با محبت دلسوزانه ای که دارد ضعفا و افراد بی دفاع را در لقای شریعت حفظ کرده تا نسبت به آنها رفتار منصفانه و پر از توجه حفظ شود.
سپس خطایای که مجازاتشان مرگ بود برای قوم تشریح می شوند.
« هر که انسانی را بزند و او بمیرد، هر آینه کشته شود. اما قصد او نداشت، بلکه خدا وی را به دستش رسانید، آنگاه مکانی برای تو تعیین کنم تا بدانجا فرار کند. لیکن اگر شخصی عمداً بر همسایه خود آید، تا او را به مکر بکشد، آنگاه او را از مذبح من کشیده، به قتل برسان. و هر که پدر یا مادر خود را زند، هر آینه کشته شود. و هر آدمی را بدزدد و او را بفروشد یا در دستش یافت شود، هر آینه کشته شود» (آیات ۱۲ ــ ۱۷).
این آیات ابتدا از قتل سخن می گویند. این قانون تازه ای نیست. خدا به نوح گفته بود، "هر که خون انسان ریزد، خون وی به دست انسان ریخته شود زیرا خدا انسان را به صورت خود ساخت" (پیدایش ۹: ۶). با کشته شدن هر انسانی خدا زندگی قاتل را از او می ستاند. از این رو انسان باید حافظ برادرش باشد، چرا که خدا با مجازاتی که برای مرگ تعیین کرده بود او را حفظ می کرد و خدا می توانست این مجازات سنگین را برای انسان که به شباهت او بود، مطالبه نماید. زیرا زندگی از آن خداست و انسان نمی تواند با زایل کردن حقوق دیگران آن را بستاند. پس هنگامی که قائن برادرش هابیل را زد، خداوند گفت: "چه کرده ای؟ خون برادرت از زمین نزد من فریاد بر می آورد! "(پیدایش ۴: ۱۰). اگر قتل از روی مکر و نیرنگ بود برای آن رهایی وجود نداشت، حتی اگر چه قاتل برای حفاظت از خود نزد مذبح رفته باشد (اول پادشاهان ۲: ۲۸ــ ۳۲). او باید بمیرد. کلام خدا هیچ حمایتی از این تفکرات مدرن بشردوستانه مبنی بر براندازی مجازات در ملاء عام نمی کند. به راستی که عقاید انسانی جای شریعت کهن خدا را گرفته است. در واقع این کار موجب تمجید انسان است و نه خدا. دستوراتی که خداوندمان "در موعظه بالای کوه" داده است (متی ۵: ۳۸ـ ۴۸)، تنها به روابط انسانها با ملکوت می پردازد و نه روابط موجود بین دو انسان و به هیچ وجه حکمی که به موسی داد را تأیید نمی کند.
اما استثنایی هم وجود دارد، "اما اگر قصد او نداشت، بلکه خدا وی را بدستش رسانید، آنگاه مکانی برای تو معین می کنم تا بدانجا فرار کند" (مقایسه شود با تثنیه ۱۹: ۴ ــ ۵؛ در واقع با تمام باب). اگر این شرایط را با عمل یهودیان بر ضد مسیح مقایسه کنیم، و با توجه به اینکه عمل آنها عمدی بود، و اینکه آنها با رشوه دادن مکر در دستگیری و محکومیت او موفق شدند، چنین به نظر می رسید که برای آنها هیچ راه فراری نباشد. اما خداوندمان خود چنین دعا نمود، "پدر اینها را ببخش زیرا نمی دانند چه می کنند" (لوقا۲۳ :۳۴)، چرا که اگر توبه می نمودند خدا با فیض خود و به خاطر این شفاعت آنها را عفو می نمودند و شهری را برای پناه گرفتن در آنجا برایشان تعیین می کرد. با اینحال پطرس به هنگام موعظه خود به آنها چنین گفت: "می دانم که شما و همچنین حکام شما این را به سبب ناشناسایی کردید" (اعمال۳: ۱۷). پس فیض می تواند به خاطر گناه که توسط خون مسیح پرداخته شد در مجازات شریعت تخفیف قائل شود.
زدن و یا لعنت کردن پدر و مادر چنین مجازاتی را در بر داشت (آیات ۱۵ ــ ۱۷). بنابراین خدا با تأیید الهی خود حکم اقتدار والدین را صادر نمود، و احترام خاضعانه فرزندان را خواستار شد. نا اطاعتی از والدین یکی از نشانه های بارز روزهای آخر است (دوم تیموتائوس ۳: ۲)، که نشان دهنده ارزشی است که خدا با اطاعت فرزندان از والدین قائل شده است. زیرا که به راستی این عمل او اقتدار او را نشان می دهد و هرگاه خدا آن را به کار می برد ویژگی آن قاطعانه بودن آن است و اطاعت محض و بی چون و چرا را می طلبد (مراجعه نمایید به اعداد ۲۱: ۱۸ ــ ۲۱، افسسیان ۶: ۱و کولسیان ۳: ۲۰). از این رو سنگینی گناه در اینجا مشخص شده است. اما اگر زدن یا لعنت کردن والدین زمینی سزاوار مرگ است، پس چقدر گناه شورش و سرکشی بر علیه خدا بزرگتر خواهد بود.
دزدیدن و فرختن انسان همانگونه که در بسیاری از نقاط دنیا اعمال می شود نیز مجازات مرگ را در پی خواهد داشت (آیه ۱۶). انسانی که ممکن است گناهکار هم باشد علی رغم دیدگاه خدا در مورد او، دیدگاهی که پیش از ابراز آن باید جامه عمل بپوشد، در نظر خدا ارزش خاصی دارد و آزادی او باید توسط انسانهای دیگر محترم شمرده شود. چقدر این موضوع شگفت انگیز است که علی رغم این نوشته ها بردگی به بدترین شکل دزدیدن، فروختن، و نگاه داشتن انسانها همچون اموال شخصی حتی هنوز هم در ذهن نسل امروزی حایت می شود، حتی در میان پیروان معترف به مسیح!
در پاراگراف بعدی جرایمی که بر اثر نزاع بین دو نفر روی می دهد و مجازاتی که برای آن تعیین شده است را می بینیم.
«و اگر دو مرد نزاع کنند و یکی دیگری را به سنگ یا به مشت زند و ا ونمیرد لیکن بستری شود اگر برخیزد و با عصا بیرون رود آنگاه زننده او بی گناه شمرده شود اما عوض بیکاری اش را ادا نماید، و خرج معالجه او را بدهد. و اگر کسی غلام یا کنیز خود را با عصا بزند، و او زیر دست او بمیرد، هر آینه انتقام او گرفته شود. لیکن اگر یک دو روز زنده بماند، از او انتقام کشیده نشود، زیرا که زر خرید اوست. و اگر مردم جنگ کنند و زنی حامله را بزنند، و اولاد او سقط گردد و ضرری دیگر نشود، البته غرامتی بدهد موافق آنچه شوهر زن بدو گذارد، و با حضور داوران ادا نماید. و اگر اذیتی دیگر حاصل شود، آنگاه جان به عوض جان بده و چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان و دست به عوض دست و پا به عوض پا و داغ به عوض داغ و زخم به عوض زخم و لطمه به عوض لطمه. و اگر کسی چشم غلام یا چشم گنیز خود را بزند که ضایع شود او را به عوض چشمش آزاد کند. و اگر دندان غلام یا دندان کنیز خود را بیاندازد او به عوض دندانش آزاد کند» (آیات ۱۸ ــ ۲۷).
تنها دو موضوع است که باید بدان توجه شود، و جزئیات را بر عهده خود خواننده گرامی می گذاریم. اولین موضوع این است که تمام این قوانین آشکار کننده حساسیت خدا نسبت به حفاظت از جسم قوم خود است. به طور خاص کسانی که تحت امر دیگران هستند. و دومین موضوع این است که ما به ذات واقعی شریعت پی می بریم. فیضی در کار نیست. این قانون چشمی به چشمی و دندانی به دندانی و.... است. خداوند ما عیسی در سخنان خود به طور خاص این قوانین را بیان می دارد تا تفاوت آن را با فیض نشان دهد. او می گوید، "شنیده اید که گفته شده است "چشمی به چشمی و دندانی به دندانی"، لیکن من به شما می گویم، با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان" (متی ۵: ۳۸و ۳۹). شریعت عمل متقابل را توصیه می کند ، نه بیشتر و نه کمتر؛ اما فیض می تواند هر چیزی را ببخشد؛ زیرا که با ما نیز با فیض معامله شد و دین ما پرداخته شد، ما نیز باید با همین اصل در روابط با دیگران رفتار نماییم. به هر حال نباید هرگز فراموش کنیم که پایه و اساس فیض به شکلی عمیق بر عدالت نهاده شده است و سلطنت او از طریق عدالت گسترش می یابد، پس فیض بر یک بنیاد ابدی و تغییر ناپذیر استوار است (رومیان ۵: ۲۱).
مسئولیت اعمال گاو نیز برای مالک آن مشخص شده است.
«و هر گاه گاوی به شاخ خود مردی یا زنی را بزند که او بمیرد، گاو را البته سنگسار کنند، و گوشتش را نخورد و صاحب گاو بی گناه باشد. و لیکن اگر قبل از آن شاخ زن می بود، و صاحبش آگاه بود، و آن را نگاه نداشت، . او مردی یا زنی را کشت، گاو را سنگسار کنند، و صاحبش را نبز به قتل رسانند. و اگر دیه بر او گذاشته شود، آنگاه برای فدیه جان خود هر آنچه بر او مقرر شود، ادا نماید. خواه پسر خواه دختر را شاخ زده باشد، به حسب این حکم با او عمل کنند. اگر گاو ، غلامی یا کنیزی را بزند، سی مثقال نقره به صاحب او داده شود، و گاو سنگسار شود. و اگر کسی چاهی گشاید یا کسی چاهی حفر کند و آن را نپوشاند، و گاوی یا الاغی در آن افتد، صاحب چاه عوض او را بدهد، و قیمتش را به صاحبش ادا نماید، و میته از آن او باشد. و اگر گاو شخصی، گاو همسایه او را بزند و آن بمیرد پس گاو زنده را بفروشند، و قیمت آن را تقسیم نمایند. اما اگر معلوم بوده باشد که آن گاو قبل از شاخ آن شاخ زن می بود، و صاحبش آن را نگاه نداشت، البته گاو به عوض گاو بدهد و میته از آن او باشد» (آیات ۲۸ــ ۳۶).
لازم است خاطر نشان سازیم که همان اصول عادلانه ای که درابره موضوعات دیگر گفته شده است در مورد این دستورات نیز صادق است و این خود کفایت می کند. حتی در مورد مرگ مالک و یا گاو دستوراتی داده شده است، چه اگر پی برده شود که گاو میل به کشتن مالک داشته و یا اینکه مالک هیچ تدبیری برای محافظت از گاو ننموده است (آیه ۲۹). چقدر این موضوع با شفافیت هر چه تمام تر حقیقتی که خداوند قدوسمان به ما تعلیم داد را در اذهان ما تازه می سازد، این حقیقت که حتی موهای سرمان شمرده شده است. برای همه چیز تدارک دیده شده است، و هر رابطه و نقص آن به هر صورت ممکن ، در چارچوب حکومت عادلانه ایست که اکنون بر اسرائیل حکمفرما شده است. نکته ای دیگر نیز هست که نباید آن را فراموش کرد. غلام یا کنیزی که ارزش آن سی مثقال نقره تعیین شده است. زکریای نبی در زکریا ۱۱: ۱۲ با اشاره به این موضوع چنین می گوید: "و به ایشان گفتم: اگر در نظر شما ناپسند آید مزد مرا بدهید و الا ندهید. پس به جهت مزد من سی پاره نقره وزن کردند". و عیسی مسیح که برای همه ما آشنا است نیز به سی پاره نقره تسلیم شد، (متی ۲۶: ۱۵). این امر حاکی از برآورد انسان از خداست، خدایی که خود را در جسم، پسر یگانه پدر آشکار نموده بود.
سپس در خروج باب ۲۲، حکم اعاده مال دزدی را پیش رو داریم.
« اگر کسی گاوی یا گوسفندی بدزدد و آن را بکشد یا بفروشد،به عوض گاو پنج گاو، و به عوض گوسفند چهار گوسفند بدهد. اگر دزدی در رخنه کردن گرفتار شود، و او را بزنند بطوری که بمیرد ، باز خواست خون برای او نباشد. اما اگر آفتاب بر او طلوع کرد، بازخواست خون برای او هست. البته مکافات باید داد، و اگر چیزی ندارد ، به عوض دزدی که کرد، فروخته شود. اگر چیزی دزدیده شده، از گاو یا الاغ یا گوسفند زنده در دست او یافت شود، دو مقابل آن را رد کنند. اگر کسی مرتعی را تاکستانی را بچراند، یعنی مواشی خود را براند تا مرتع دیگری را بچراند، از نیکو ترین مرتع و از بهترین تاکستان خود عوض بدهد. اگر آتشی بیرون رود و خارها را فرا گیرد و بافه های غله یا خوشه های نادرویده و یا مزرعه ای سوخته گردد، هر که آتش را افروخته است، البته عوض بدهد. اگر کسی پول یا اسباب نزد همسایه خود امانت گذارد، و از خانه آن شخص دزدیده شود، هر گاه دزد پیدا شود، دو چندان رد نماید. و اگر دزد گرفته نشود، آنگاه صاحب خانه را به حضور حکام بیاورند، تا حکم شود که آیا دست خود را بر اموال همسایه خویش دراز کرده است یا نه. در هر خیانتی از گاو و الاغ و گوسفند و رخت و هر چیز گمشده، که کسی بر آن ادعا کند، امر هر دو به حضور خدا برده شود، و بر گناه هر کدام که خدا حکم کند، دو چندان به همسایه خود رد نماید. اگر کسی الاغی یا گاوی یا گوسفندی یا جانوری دیگر به همسایه خود امانت دهد، و آن بمیرد یا پایش شکسته شود یا دزدیده شود، و شاهدی نباشد، قسم خداوند در میان هر دو نهاده شود، که دست خود را به مال همسایه خویش دراز نکرده است. پس مالکش قبول بکند و او عوض ندهد. لیکن اگر از او دزدیده شد، به صاحبش عوض باید داد. و اگر دریده شد، آن را برای شهادت بیاورد، و برای دریده شده ، عوض ندهد. و اگر کسی حیوانی از همسایه خود عاریت گرفت و پای آن شکست یا مرد، و صاحبش همراهش نبود ، البته عوض باید داد. اما اگر صاحبش همراهش بود، عوض نباید داد، و اگر کرایه شد، برای کرایه آمده بود» ( آیات ۱ــ ۱۵).
بی گمان زکی در لوقا ۱۹: ۸ به این قسمت از شریعت اشاره می کند: "و اگر چیزی ناحق از کسی گرفته باشم و چهار برابر بدو رد می کنم " (لوقا ۱۹: ۸). به مانند باب قبل دیدیم که خدا از اموال و اشخاص قوم خود محافظت می کند، از این رو در می یابیم که چگونه او از اموال آنها دفاع می کند و کسانی که به حکم او بی اعتنایی نمودند را در قبال خود مسئول می داند. اما سئوال مهم برای ما این است که اگر دزدیدن یک انسان مذموم است، چگونه می شود گناه دزدیدن را جبران کرد؟ چگونه آن کسانی که هنوز در گناه بسر می برند باید جزا را بپردازند؟ جبران آن غیر ممکن است ؛ اگر جبران آن بر عهده خودمان بود باید تا به آخر پیامدهای خطایای خود را متحمل می شدیم. اما او در مزامیر چنین گفته است، "پس آنچه نگرفته بودم، رد کردم" (مزمور ۶۹: ۴). او قربانی تخلف و همچنین گناه و قربانی سوختنی بود. پس او دین تمام تخلفات ما را به طور کامل پرداخته است (اگر باور داریم می توانیم اعتراف نماییم). او حتی کوچکترین خطایای ما را با فیض و رحمت خود جبران کرده است. این موضوع باعث می شود مرگ او را بپذیریم. در این باب می بینیم که متخلف خود باید خسارت را بپردازد. ما قادر به انجام این کار نبودیم و کسی هم نبود که به جای ما این کا ر را انجام دهد کسی نبود آنچه را که خود ندزدیده بود بلکه آنچه که ما دزدیده بودیم را به خدا پس دهد، و ما باید تا به ابد در برابر او جواب می دادیم. تا به ابد، اما چیزی نداشتیم که بپردازیم. هر چه این موضوع را بیشتر به خاطر می آوریم، از آن سو نیز بیشتر فیض او را ارج می نهیم، او که با اراده خود به جای ما به خدا پاسخ داد، به نحویکه ما را به عدالت از هر اتهام تبرئه نمود، آری ، و ما را که عادل گردانید در پرتو تابناک شادی حضور خود قرار داد. نام قدوس او تا به ابد متبارک باد!
اکنون به حکم دیگری می پردازیم. اولین حکم به هواهای نفسانی می پردازد(آیه ۱۶). در اینجا بیشتر تقصیر بر گردن مرد نهاده شده است ــ و برای زن استثنا قائل نشده است. اما انسان نمی تواند بسیار گناه نموده و طوری رفتار نماید که بی گناه است، مخصوصاً آنگونه که در اینجا ذکر شده است. از اینرو آن مرد مجبور است که او را همسر خود سازد. پولس رسول نیز این اصل را تشریح کرده است. او می گوید: "آیا نمی دانید که هر که با فاحشه پیوندد با وی یک تن باشد؟ زیرا می گوید"هر دو یک تن خواهند بود" (اول قرنتیان ۶: ۱۶). بنا به همین دلیل بود که خداوند ما چنین تعلیم داد،"هر که زن خود را به غیر علت زنا طلاق دهد و دیگری را نکاح کند، زانی است و هر که زن مطلقه را نکاح کند، زنا کند" (متی ۱۹: ۹). چه تفسیر زیبایی درباره قوانین انسانی یی که طلاق را در چارچوبهای دیگر جایز بر می شمرند ــ که غفلت کامل از حکمت خدا است و از سویی دیگر نادیده گرفتن کامل روابط بنیادین بین مرد و زن را افشا می سازد. پس در حالیکه ما باید از قدرتهای حاضر اطاعت نماییم، در صورتیکه با قدرت خداوند در عداوت نباشند، قانون یک سرزمین نمی تواند راهنمای وجدان یک ایماندار یا کیلسا باشد.
"زن جادو گر را زنده مگذار" (آیه ۱۸). بنیاد تفکر یک جادو گر تجارت با ارواح است، که نظیر این نوع تفکر در روح گرایی (تفکراتی مبنی بر احضار ارواح) در عصر حاضر یافت می شود. از این رو در لاویان او زنی است که چنین توصیف شده است: "زنی که صاحب اجنه یا جادوگر باشد" (لاویان ۲۰: ۱۷). جادوگر عین دور نمونه ای از این نوع است؛ "چرا که می خوانیم شاوئول نزد او رفت و گفت : "تمنا اینکه به واسطه جنّ برای من فالگیری نمایی و کسی را که به تو می گویم از برایم آوری" (اول سموئیل ۲۸: ۸). این همان چیزی است که احضار کنندگان ارواح به انجام آن اعتراف می کنند ــ که متقاضی را با ارواح مردگان ارتباط می دهند. این متقاضیان به مانند شائول که نمی توانند با خدا رابطه بر قرار کنند توسط واسطه ارواح به دنبال اطلاعاتی درباره مسائل ناشناخته و نادیده هستند. این امر در واقع به نوعی رویگردان شدن از خدا به شیطان است. این روش چه در زمان اسرائیل و چه در روزگار ما شیطانی محسوب می شود. از این رو جادوگر باید نابود شود، و این امر نشانه عداوت عمل او با خدا است، و روح گرایی امروزه نیز انزجار آور بوده و اگر ادامه یابد برای روح انسان مخرب خواهد بود.
پس دو گناه است که مجازاتش مرگ است. اولی از جسم است ــ به وحشتناک ترین و نفرت انگیز ترین شکل ممکن. و دومی بت پرستی است. خدا نمی توانست ببیند که قوم او به خدای دیگری اعتراف می کنند. و این امر انکار سخنان و اقتدار خدا بود، انهدام پایه های روابط او با قومش، و انجام این عمل از سوی قوم به مثابه انکار ذات واقعی او، و نپذیرفتن حاکمیت مطلق او است. پس پرستش خدای حقیقی و خدایان دروغین در یک آن امکان پذیر نبود. به همین خاطر پولس رسول چنین می گوید: "آنچه امتها قربانی می کنند، برای دیو ها می گذرانند و نه برای خدا، و نمی خواهم شما شریک دیوها باشید. محال است که هم از پیاله خداوند و هم از پیاله دیوها بنوشید. و هم از مایده خداوند و هم از مایده دیوها نمی توانید قسمت برد" اول قرنیتان ۱۰: ۲۰و۲۱). پذیرش خدایان دروغین برابر است با انکار خدای حقیقی. و از سویی دیگر، هنگامی که تسالونیکیان به مسیحیت گرویدند، به آنها چنین گفته می شود: "از بتها به سوی خدا بازگشت کردید تا خدای حی حقیقی را بندگی نمایید" (اول تسالونیکیان ۱: ۹).
سپس محبت و دلسوزی خدا در موارد مختلف تعلیم داده می شود.
« غریب را اذیت مرسانید و بر او ظلم مکنید، زیرا که در زمین مصر غریب بودید. بر بیوه زن یا یتیم ظلم مکنید. و ره گاه بر او ظلم کردی و او نزد من فریاد بر آورد البته فریاد او را مستجاب خواهم فرمود و خشم مشتعل شود و شما به شمشیر خواهم کشت و زنان شما بیوه شوند و پسران شما یتیم. اگر نقدی به فقیری از قوم من که همسایه تو باشد قرض دادی مثل ربا خوار با او رفتار مکن و هیچ سود بر او مگذار. اگر رخت همسایه خود را به گرو گرفتی آن را قبل از غروب آفتاب بدو ردکن، زیرا که او فقط پوشش او و لباس برای بدن اوست؛ پس در چه چیز بخوابد؟ و اگر نزد من فریاد برآورد هر آینه اجابت خواهم فرمود، زیرا که من کریم هستم» (آیات ۲۱ ــ ۲۷).
ابتدا سخن از غریبه به میان می آید. یاد آوری وضعیت گذشته آنها در زمین مصر باید تعیین کننده رفتار آنها با غریبه ها باشد. هنگامی که قوم یوغ آهنین فرعون را بر گردن داشتند طعم تلخ غریب بودن در سرزمین بیگانه را چشیده بودند. سپس توصیه می شود که افراد درمانده را به دل بسپارند ، تمام افراد درمانده و رنجوری که چشم به محبت ما دارند، و مطمئناً بیوه زن و یتیم در ارجعیت قرار دارند. از این رو خدا آنه را در دستان پر قدرت خود حفظ می کند. و هرکه بر آنها ظلم کند باید کشته شود، تا فرزندان و همسران او نیز یتیم و بیوه شوند. در کل کتاب مقدس این دو طبقه همیشه مورد توجه خاص خدا قرار دارند، از این رو است که ما نیز باید آنها را مورد مهر و محبت خود قرار دهیم. بدینسان یعقوب چنین می گوید: "پرستش صاف و بی عیب نزد خدا وپدر این است که یتیمان و بیوه زنان را در مصیبت ایشان تفقد کنند و خود را از آلایش دنیا نگاه دارند" (یعقوب ۱: ۲۷). دو حکم بعدی به وضعیت نیازمند می پردازد. اول اینکه او را در مقابل زور گو مصون نماید و از سویی دیگر ثروتمند را از ربا خواری و سوء استفاده از فقرا نهی می کند، و دوم اینکه او را در مقابل فقر و عریانی حفظ کند. این احکام علی رغم اینکه نشان می دهند که بنی اسرائیل از هم اکنون رهبری و هدایت می شوند، به ما نیز این اجازه را می دهد که عمق قلب خدا را ببینیم. می توان در تدبیری که برای رخت همسایه اندیشیده شده محبت وصف ناپذیری را مشاهده نمود، " آن را قبل از غروب آفتاب بدو ردکن، زیرا که او فقط پوشش او و لباس برای بدن اوست؛ پس در چه چیز بخوابد؟ و اگر نزد من فریاد برآورد هر آینه اجابت خواهم فرمود، زیرا که من کریم هستم". کنه وجود خدا باید با قوم او به تصویر کشیده شود، و با این تصویر از شخصی که چیزی ندارد تا به هنگام خواب خود را با آن بپوشاند، قلب خدا به درد می آید!
احترام به قدرتهای منصوب نیز مورد توجه است: "به خدا ناسزا مگو ۱ و رئیس قوم خود را لعنت مکن" ( آیه۲۸). واژه خدا (خدایان) در اینجا به طور مشخص برای قدرتها و حاکمان به کار رفته است. (مراجعه نمایید به یوحنا ۱۰: ۳۴و ۳۵). پولس رسول به هنگامی که مقابل حنانیا و سنهدرین قرار گرفته بود این عبارات را به کار برد (اعمال۲۳: ۵). این موضوع با توصیه هایی که در رسالات ارائه شده است مطابقت دارد(رومیان ۱۳؛ اول تیموتائوس ۲: ۲، اول پطرس ۲: ۱۳ ــ ۱۷). پس قوم خدا در طی مسیر با احترام به پادشاهان، و فرمانروایان کار آسانی در پیش داشتند. آنها به هر قدرتی که با خدا دشمنی نمی کرد احترام گذاشته و از آن اطاعت می نمودند، هر کسی که بود. خداوند خود آنها را تحت تسلط چنین حاکمانی قرار می داد.
چه نوبر محصولات و چه نخست زاده باید به خدا تقدیم می شد (آیه ۲۹و ۳۰ مراجعه نماید به خروج ۱۳:۱۲ و ۱۳). بدینسان آنها باید به وابستگی و منشاء برکات خوداعتراف می کردند و تعلق خود را به خداوند اذعان می داشتند. این خدا بود که میوه رسیده و "عصیر" را به آنها می داد و در مقابل از آنها هدیه می خواست. نخست زاده فرزندان انها نیز باید تقدیم می شد، اما این عمل را باید در چارچوب مرگ نخست زادگان کصری در شب پیش از عید فصح و نجات آنها توسط خون بره ذبح شده درک نمود. آنها باید به بهترین نحو "مردان مقدس" برای خدا باشند، به دور از شرارت و جداشده برای خدا؛ چراکه اوکه آنها را ازآن خود ساخته بود قدوس بود، و می خواست که آنها شایسته او باشند. به همین سبب آنها نباید خود را با غذای ناپاک نجس نی ساختند، گوشتی که دریده شده و توسط حیوانات ناپاک نجس شده است را فقطس نزد سگان بیاندازند. طریقهای یک شخص مقدس باید در تقدس ساکن باشد، همچنانکه خدا چنین است. موضوعاتی از این قبیل در باب بعدی ارائه می شوند ( خروج ۲۳).
«خبر باطل را انتشار مده و با شریران همداستان مشو، که شهادت دروغ دهی. پیروی بسیاری برای عمل بد مکن؛ و در مرافعه محض متابعت کثیری، سخنی برای انحراف مگو. و در مرافعه فقیر نیز طرفداری منما. اگر گاو یا الاغ دشمن خود را یافتی که گم شده باشد، البه آن را نزد او باز بیاور. اگر الاغ دشمن خود را زیر بارش باران خوابیده یافتی، و از گشادن او روگردان هستی، البته آن را همراه او باید بگشایی. حق فقیر خود را در دعوی او منحرف مساز. از امر دروغ اجابت نما و بی گناه و صالح را به قتل مرسان زیرا که ظالم را عادل نخواهم شمرد. و رشوت مخور زیرا که رشوت بینایان را کور می کند و سخن صدیقان را کج می سازد» (خروج۲۳: ۱ــ۸).
در این بخش کناهان زبانی مورد بررسی قرار می گیرند. اولین مربوط است به انتشار دریافت خبر باطل. از این رو می بینیم که چقدر مرتکب شرارت می شوند، حتی در کلیسای خدا! معدود اشخاصی هستند که از انتشار خبر باطل هراسی ندارند. هر تفکر درستی و حتی انسان دنیوی چنین عملی را نکوهش می کند و برای آن تخفیفی قائل نمی شود. اما این عبارت معنای وسیع تری را در بر می گیرد و به پذیرش خبر باطل نیز اشاره می کند. بسیاری از گناه اول اجتناب می ورزند اما در دام گناه دوم گرفتار می آیند. خبری را می شنویم و به ظاهر هم درست است و این خبر منشر می شود، درحالیکه هیچگاه به خود دردسر نمی دهیم که درباره صحت آن تحقیق کنیم تا ببینیم که آیا درست است یا خیر. بیش از دیگران، مسیحیان باید نسبت به این امر با دقت عمل نمایند، و هر خبری را در مورد عمل ناشایست دیگران نپذیرند، مگر اینکه شهادت موثقی آن را تأیید نماید. همچنانکه شخصی که خبر را تکرار می کند مسئول است شخص شنونده نیز مسئولیت دارد.اگر این موضوع همیشه در خاطر حفظ شود، خواهیم دید که بسیاری از افتراها در بدو شکل گیری بسته می شوند. بسیاری از اشخاص دو به هم زن دستشان رو می شود و از شکاف بین دوستی ها جلوگیری به عمل می آید. پاد زهر این سم در محبتی است که "اطوار ناپسندیده ندارد، از ناراستی خوشوقت نمی گردد، ولی با راستی شادی می کند و در همه چیز صبر می کند و همه را باور می نماید؛ و در همه حال امیدوار می باشد و همه چیز را متحمل می باشد" (اول قرنتیان ۱۳:۵ ــ۷). سپس شهادت دروغ مورد نکوهش قرار می گیرد. این حکم و همچنین حکم بعدی در آیه بعد و در آیات ۳و۵ به نظر به اجرای عدالت مربوط هستند. هیچ چیز از نظر خدای عادل پنهان نیست، هیچ تأثیر و گرایش به شرارت، چرا که او برای قوم خود در هر شرایطی تدبیر می اندیشد. بسیار دشوار است که به تنهایی در مقابل یک جمع به مخالفت پرداخت، اگر چه حق هم با شما باشد، اما با کمک خداوند این کار بسیار ساده خواهد شد. از سویی دیگر هنگامی که منفعت یک فقیر ناعادلانه باشد نباید از آن حمایت شود و هنگامی که عادلانه باشد نباید حقش پایمال شود(آیه ۶). برخی مستعد تأثیر پذیرفتن از اغنیا هستند و بر خی دیگر از فقرا مخصوصاً در دوره دموکراسی ، دوره ای که حکومت قانونمند مورد نفرت قرار می گیرد. در میان این احکام، حکم خاصی در مورد گاو و الاغ همسایه وجود دارد. خشم درونی یک شخص نباید بر علیه گاو دشمن بروز داده شود؛ و همچنین نباید در کمک به گاو دشمن قصور ورزید بلکه "اگر گاو و یا الاغ دشمن خود را یافتی که گم شده باشد، البته آن را نزد او باز بیاور". و همچنین اگر الاغی را زیر بارش خوابیده یافتی و "از گشادن او رو گردان هستی، البته آن را همراه او باید بگشایی". محبت و رحمت خدا حتی مخلوقات زبان بسته را نیز تحت پوشش خود قرار می دهد و قوم نیز در همه چیز باید بازتابی از خدا باشند.
همچنین به حقیقت و عدالت نیز توصیه شده است (آیه ۷). البته چارچوب بیان این موضوع بسیار حائز اهمیت است ، "زیرا که ظالم را عادل نخواهم شمرد". خداوند در اداره قوم و تشخیص صحیح ، خدای عادلی است، ونمی گذارد انسان پیش از او بر مسأله ای واقف شود. اما همانگونه که نویسنده مزمور اعتراف می کند، وقتی خداوند سخن می راند او عادل بوده و به وقت داوری همه چیز را پاک می سازد. پس ظالم هیچگاه نمی تواند از محکومیت خود بگریزد. اما خداوند با فیض خود راهی برای عادل شدن بی خدایان مهمیا ساخته است. زیر سلطه شریعت چنین چیزی محال بود. "لیکن الحال بدون شریعت، عدالت خدا ظاهر شده است، چنانکه تورات و انبیاء بر آن شهادت می دهند، یعنی عدالت خدا که بوسیله ایمان به عیسی مسیح است، به همه و کل آنانی که ایمان آوردند" (رومیان۳: ۲۱و۲۲). در چنین چارچوبی است که خدا می تواند خدای عادلی باشد، و هر کسی را که به عیسی ایمان آورد عادل شمارد" (آیه ۲۶). سپس نسبت به پذیرش رشوه هشدار داده می شود. به یاد داشته باشیم مسأله هنوز داوری بین انسان و انسان است، یا تشخیص حقیقت از دروغ. پذیرش رشوه در چنین مواردی شخص حکیم را کور ساخته و سخن صدیقان را کج می سازد. این امر ممکن است بین خدا و روح انسان جدایی افکند، و بدین نحو حتی دیگر در نظر خدا ارزشی هم نداشته باشد. آیه نهم تکرار احکامیست که در خروج ۲۲: ۲۱ آمده است. این امر بیانگر اهمیت موضوع در نظر خدا ست، و در اینجا با تأکید بیان شده است، "زیرا که از دل غریبان خبر دارید". پس با توجه به تجربه گذشته اسرائیل انتظار می رفت که با غریبان همدردی نمایند( مقایسه شود با عبرانیان ۴: ۱۵ و همچنین عبرانیان ۲: ۱۸)، و یاد آوری اندوه گذشته آنان رفتارشان نسبت به کسانی که در چنین شرایطی بسر می برند، را شکل می داد.
سپس احکام گوناگونی در مورد زمین، اعیاد و غیره داده می شود.
« و شش سال مزرعه خود را بکار و محصولش را جمع کن، لیکن در هفتمین آن را بگذار و ترک کن تا فقیران قوم تو از آن بخورند و آنچه از ایشان باقی ماند، حیوانات صحرا بخورند. همچنین با تاکستان و درختان زیتون خود عمل نما. شش روز به شغل خود بپرداز و در روز هفتمین آرام کن تا گاوت و الاغت آرام گیرند و پسر کنیزت و مهمانت استراحت کنند. و آنچه را به شما گفته ام، نگاه دارید و نام خدایان غیر را ذکر مکنید، از زبانت شنیده نشوند. در هر سال سه مرتبه عید برای من نگاه دار. عید فطیر را نگاه دار، و چنانکه تو را امر فرموده ام، هفت روز نان فطیر بخور در زمان معین در ماه ابیب، زیرا که در آن از مصر بیرون آمدی. و هیچ کس به حضور من تهی دست حاضر نشود. و عید حصاد نوبر غلات خود را که در مزرعه کاشته ای، و عید جمع را در آخر سال وقتی که حاصل خود را از صحرا جمع کرده ای. در هر سال سه مرتبه ذکورانت به حضور خداوند یهوه حاضر شوند. خون قربانی مرا با نان خمیر مایه دار مگذران و پیه عید من تا صبح باقی نماند. نوبر نخستین زمین خود را به خانه یهوه خدای خود بیاور؛ و بزغاله را در شیر مادرش مپز» (خروج ۲۳: ۱۰ــ ۱۹).
در مورد زمین نیز حکم سبت باید به طور پیوسته به اجرا در آید و یاد آور این امر است که زمین متعلق به خداوند است. از این رو زمین و همچنین انسان باید در استراحت خدا شریک گردد. به هر حال در اینجا فقیران و حیوانات صحرا بسیار مهم هستند. به هر دو توجه می شد ــ هر دو مخلوقات خدا بودند، گرچه میان آنها تفاوت بسیار است. از این روبه بنی اسرائیل تأکید می شود که آنها مستأجر بوده و زمین و تاکستان و درخت زیتون را خدا به آنها داده است و فقیران و حیوانات صحرا باید مورد توجه قرار می گرفتند، چراکه خداوند آنها را در حفاظت خود قرار داده بود.
سپس به سبت انسان می پردازد. لاویان باب ۲۳ به شکلی مبسوط به اعیاد می پردازد، و اینجا در درجه اول فقط سبت را تشریح می نماید. اما در این باب علاوه بر سبت به سه عید دیگر نیز اشاره شده است ــ عید فطیر، عید حصاد، و عید جمع یا به عبارتی فصح، پنطیکاست و عید خیمه ها. تمام اعیاد، همانگونه که در کتاب لاویان گفته شده، نمادی هستند از طریقهایی که خدا با قوم خود ارتباط برقرار می کند. و در چنین چارچوبی است که عید سبت پیش از دیگر اعیاد ذکر شده است، زیرا پایان و سرانجام این است که قوم از آرامش خداوند بهره مند شوند. سپس او که هدف خود را آشکار نموده است، همانگونه که انتظار می رود روشهای تحقق بخشیدن به این هدف و یا روشهای دیگری که به کار می برد را آشکار می سازد. اگر چه فقط سه عید در این باب ذکر شده است اما همین ها بسیار مهم هستند. عید فطیر اولین آنها است، سپس عید نوبر محصولات که به طرز نمادین مسیح قیام کرده را نشان می دهد و توضیح بیشتر آن در کتاب لاویان یافت می شود، و سپس عید جمع، نمونه ای است از حصاد جانها که در آن قیام مسیح نشان عهد و پیمان است، و پنطیکاست در آن سرآغازمبارکی می باشد. از این رو در قرنتیان ۱۵: ۲۳ چنین می خوانیم: «مسیح نوبر است و بعد آنانی که در وقت آمدن او از آن مسیح می باشند". در درجه اول، این آیه در مورد اسرائیل به کار برده شده است. اما اگر بخواهیم آن را به طرز وسیع تری تفسیر نماییم، جمعی که در اینجا از آن سخن به میان آمده است، شامل تمام مقدسین و همچنین تدبیر الهی در ملکوت می شود ، به عبارتی جمیع نجات یافتگان از هر عصر و دوره ای. پس آنها باید سه بار در سال برای خداوند جشنی براگزار نمایند، و در این اعیاد باید همه ذکوان قوم در مقابل خداوند خدا حاضر شوند. این هسته اصلی تفکر جشن را تشکیل می دهد، تجمع قوم در مقابل خداوند، بر اساس آن چیزی که خود بنا کرده بود، در واقع بر مبنای نجات. سپس آنها به عنوان قوم نجات یافته در مقابل یهوه جمع شدند، اما با احتیاط کامل نسبت به آنچه خدا قبلاً به آنها گفته بود، و آنها نباید نام خدایان دیگر ذکر می کردند و نه حتی به خود اجازه می دادند که از زبانشان شنیده شود (آیه ۱۳). آنها در مقام یک قوم نجات تقدیس یافته کاملاً به خداوند تعلق داشتند.
باری دیگر می بینم که نان مخمر دار به خاطر خون قربانی ها می شود، چرا که همانقدر که قربانی ها اشاره به مسیح دارند، مخمر به عنوان نمادی از شریر تعلیم خاص آنها را تحریف می کرد. مسیح نمی تواند با شریر همکاری کند. از این رو خمیر مایه به شدت منع شده بود. و همچنین پیه قربانی نیز نباید تا صبح می ماند (مقایسه نمایید با خروج ۱۲: ۱۰). توضیح کامل این موضوع در احکام مربوط به قربانی سلامتی در لاویان آمده است. "و از ذبیحه سلامتی، هدیه آتشین بجهت خداوند بگذران، یعنی پیه ای که احشا را می پوشاند و همه پیکر را که بر اشاست و دو گرده و پیه که بر آنها ست که بر دو تهیگاه است و سفیدی را که بر جگرت است، با گرده ها جدا کند و پسران هارون آن را بر مذبح با قربانی سوختنی بر هیزمی که بر آتش است بسوزانند. این هدیه آتشین و عطر خوشبو بجهت خداوند است" (آیات ۳ــ ۵). پس پیه سهم خدا بود(همچنین مراجعه نمایید به لاویان ۴: ۸ ــ ۱۰). و با این اوصاف نباید در این امر قصور ورزیده شود و پیه تا صبح بماند بلکه باید بلافاصله تقدیم می شد. سهم خدا باید پیش از سهم قوم او تقدیم شود. این راز تمام برکات محسوب می شد ــ به عبارتی جایگاه عالی را از خداوند بداریم، و پیش از هر چیز به او بیاندیشیم و چشم خود را به سوی دیگر چیزها ببندیم تا اینکه تا اینکه برکت تحقق یابد.
آنها باید نوبر محصولات خود را به خانه خداوند خدا می آوردند. در تثنیه ۲۶ توصیف بسیار زیبایی از این وظیفه و شرایط انجام آن یافت می شود. الهامی از این حکم در اینجا دیده می شود. و در آخر ممنوعیت بسیار بارزی را شاهد هستیم(آیه ۱۹). در کتاب مقدس سه بار این موضوع ذکر شده است (خروج ۳۴:۲۶ و تثنیه ۱۴: ۲۱). خدا مهر و محبت از قوم خود مراقبت کرده، و آنها را در برابر تخطی در امیال غریزی خود حفظ می نمود. شیر مادر تغذیه فرزند بود و از این رو نباید در امر آماده ساختن غذا برای دیگران استفاده شود. برخی در این حکم یک تعلیم روحانی نیز یافته اند. چنین تشبیهات بی شک پر منفعت و صحیح هستند، اما شایسته است که چنین تشبیهات برای مطالعه فردی باشند و در جماعت مطرح نشوند.
این بخش با تدابیری که خدا برای هدایت آنها به سرزمین موعود اندیشیده و همچنین هشدار در مورد رفتاردرست و عبارتی در مورد چگونگی مالکیت کل یک زمین به پایان می رسد.
«اینک من فرشته ای پیش روی تو می فرستم تا تو را در راه محفاظت نموده، بدان مکانی که مهیا کرده ام برساند. از او با حذر باش و آواز او را بشنو و از او تمرد منما زیرا گناهان شما را نخواهد آمرزید چونکه نام من در اوست. و اگر قول او را شنیدی و به آنچه گفته ام عمل نمودی، هر آینه دشمن دشمنانت و مخالف مخالفانت خواهم بود، زیرا فرشته من پیش روی تو می رود و تو را به اموریان و حتیان و فرزیان و کنعانیان و حویان و یبوسیان حواهد رسانید و ایشان را هلاک خواهم ساخت. خدایان ایشان را سجده منما و آنها را عبادت مکن و موافق کارهای ایشان مکن، البته آنها را منهدم ساز و بتهای ایشان را بشکن. و یهوه خدای خود را عبادت نمایید تا نان و آب تو را برکت دهد و بیماری را از میان تو دور خواهم کرد، و در زمینت سقط کننده و نازاد نخواهد بود و شماره روزهایت را تمام خواهم کرد. و خوف خود را پیش روی تو خوام فرستاد و هر قومی را که بدیشان برسی متحیر خواهم ساخت و جمیع دشمنانت را پیش روی تو روگردان خواهم ساخت. و زنبورها پیش روی تو خواهم فرستاد تا حویان و کنعانیان و حتیان را از حضورت برانند. ایشان را در یک سال از حضور تو نخواهم راند، مبادا زمین ویران گردد و حیوانات صحرا بر تو زیاده شوند. ایشان را از پیش روی تو به تدریج خواهم راند تا کثیر شوی و زمین را متصرف گردی. و حدود تو را از بحر قلزم تا بحر فلسطین و از صحرا تا نهر فرات قرار دهم زیرا ساکنان آن زمین را بدست شما خواهم سپرد و ایشان را از پیش روی خود خواهی راند. با ایشان و با خدای ایشان عهد مبند. مبادا تو را بر من عاصی گردانند و خدایان ایشان را عبادت کنی و دامی برای تو باشد»(آیات ۲۰ ــ۳۳).
فرشته ای پیش روی ایشان در حرکت بود تا آنها را به درستی هدایت کند. اغلب در این چارچوب به این فرشته اشاره شده است(خروج ۱۴: ۱۹، ۳۳: ۲و اعداد۲۰: ۱۶و....). اشعیای نبی او را فرشته حضور یهوه می نامد(۶۳). پس به راستی این فرشته چه کسی بود؟ چه از این متن و چه از باب ۱۲ و همچنین دیگر بابها مبرهن است که ویژگی های الوهیت به او نسبت داده شده است. به عنوان مثال در اینجا گفته شده است "نام من بر اوست" و در خروج باب چهارده پس از اینکه از فرشته سخن به میان می آید او با یهوه همسان شمرده می شود (آیه ۲۴ و ۱۹). در مورد قربانی اسحاق در پیدایش؛ ۲۲ نیز چنین صحنه ای مشاهده می گردد (آیات ۱۵ و ۱۶). پس الوهیت او مبرهن است و استدلال آن قانع کننده (استدلالی که دانشجویان مؤمن کلام خدا در طول تمام اعصار به دست آورده اند). و آن استدلال این است که این فرشته کسی نیست جز شخصیت دوم تثلیث، خدای پسر، یهوه نیست و در چنین چارچوبی با توجه به اینکه در صحنه های گوناگونی ظاهر می شود می توانیم به این نتیجه برسیم که اینها همه منعکس کننده تجسم او هستند. این همانی است که همیشه رهبر قوم خود بوده است، همان کسی که سر بنی اسرائیل می شود تا آنها را در طول راه حفظ کند، و به مکانی که خدا مهیا ساخته رهسپار سازد. اشعیاء نیز در این بره چنین می گوید که فرشته حضور او آنها را حفظ نمود و با محبت و بخشش خود آنها را رهایی بخشید .
از این رو به اسرائیل هشدار جدی داده می شود. آنها باید از وجود او آگاه بوده، از سخنان او اطاعت کرده و وی را خشمگین نسازند. او مقدس بود و از آنجاییکه قوم او خود را زیر حاکمیت شریعت قرار داده بودند او نمی توانست خطای آنها را ببخشاید. "نام من" ــ بیان ماهیت خدا در رابطه با اسرائیل ــ "براوست"، و بدین سبب او در عدالت عمل خواهد نمود، بر پایه شریعت که معیار رفتار آنها بود. از سویی دیگر، شرط یکی شدن با قوم در اطاعت از او بود. پس با این اوصاف دشمنان قوم دشمنان او محسوب شده و او آنها را منهدم خواهد ساخت.
خواهیم دید که تمام این احکام زمین را مد نظر دارند تا بیابان. و ما باید به این مسأله توجه داشته باشیم. دو موضوع دیگر که تمام برکات بدانها بستگی داشت افزوده شده اند ــ جدایی از شریر و خدمت کردن به خداوند خدایشان است (آیات ۲۴ و۲۵). شرایط برکت یافتن تغییر ناپذیر هستند. این شرایط همچنانکه بر اسرائیل حاکم ، اکنون نیز چنین است. چرا که ایمانداران تسالونیکی چنین توصیف شده اند که از بتهایشان بازگشته و خدای زنده حقیقی را خدمت می کنند (اول تسالونیکیان ۱: ۹). در جاییکه خدا مطرح است، شراکت با شریر معنایی ندارد. خواسته او از ما و آنچه که داریم این است، و هرگاه این را بجا آوریم ما را بر طبق خواسته دل خود بیرکت خواهد داد. پس این اعمال در اینجا برکات را به همراه دارند ــ برکات زمینی ــ چراکه آنها نمونه یک قوم زمینی بودند، اما هیچ محدودیتی در این برکات نبود. علاوه بر این مشخص می سازد هر چیزی که قوم را تحت تأثیر قرار می دهد از چشمان خدا دور نخواهد ماند. او به آنها می گوید که دشمنانشان را در یک سال از آنها نخواهد راند "مبادا زمین ویران گردد و حیوانات صحرا بر تو زیاده شوند" (آیه۲۹). او قوم را هدایت خواهد کرد ــ و آنها را تاجایی که در خور و شایسته آنها باشد برکت خواهد داد. اما در طول این زمان قوم تمامی اراضی را تصرف خواهند نمود. ــ"از بحر قلزم تا بحر فلسطین، و از صحرا تا نهر فرات" (آیه ۳۱) ــ یک وعده، افسوس! که از دست رفت و هیچگاه جامه عمل نپوشید، مگر یک دوره کوتاه و آن هم در مدت زمان سلطنت داود و سلیمان(اول تواریخ ۱۸: ۲ و دوم تواریخ ۹:۲۶). و این همه به خاطر بی ایمانی قوم بود. در واقع حتی در سلطنت سلیمان این امر تا حدی تحقق یافت ، چرا که هنوز از حتاین، اموریان و فرزیان و حویان و یبوسیان باقی مانده بودند (دوم تواریخ ۸: ۷و ۸)، اقوامی که هنوز رانده نشده بودند. بنابراین با اینکه این مسأله کاملاً تحت نفوذ و سلطه او انجام می شد باقی ماند، او که داود و سلیمان ، سایه و نمونه ای از او محسوب می شدند. سپس آنچه که اسرائیل در زیر بار این مسئولیت از دست داد در فیض و قدرت کامل شد.
و سرانجام اینکه به آنها توصیه می شود جدایی کامل اختیار کنند. نباید هیچ عهد و پیمانی با مرمان دیگر سرزمینها و یا خدایانشان ببندند، و اگرنه برای سکونت در زمین با مشکل مواجه می شدند. اگر چنین می شد، آنها به گناه بر علیه خداوند سوق داده می شوند. هیچ پیمان و اتحادی بین قوم خوا و دشمنانش وجود نخواهد داشت. "دوستی با دنیا برابر است با دشمنی با خدا". چه خوب بود این حقیقت با تمام قدرتی که دارد بر دل و ذهن تمام کسانی که نام مسیح را بر خود حمل می کنند، حک شود!
۱. مترجم : خدا در زبان انگلیسی gods (خدایان) ترجمه شده است که اشاره به ریاسات دارد.