Main Banner

فصل بیست و دوم

چگونه چند نفر از ایرانیان به مسیح ایمان آوردند

وقتی که کتاب مقدس را می خوانیم می بینیم که خدا وسایل مختلف را برای شناسانیدن خود به مردم و جذب کردن آنها به سوی خویش به کار می برد. پس اگر خدا امروز همان کار را بکند نباید موجب تعجب ما شود و وقتی که تجربیات روحانی کسانی را که در سال های اخیر در ایران به وسیله عیسی مسیح با خدا نزدیک شده اند مطالعه کنیم معلوم می شود که ایشان از راه های مختلف به معرفت نجات دهنده رسیده اند. در این فصل بعضی از وسایلی را که خدا برای نجات مردم به کار برده است ذکر کرده حکایاتی نیز که چگونگی نجات اشخاص مختلف را برای ما روشن می سازد نقل می نمائیم.

  1.   خواندن کتاب مقدس = گویا خواندن کتاب مقدس از هر چیز دیگر بیشتر باعث ایمان آوردن اشخاص در ایران بوده است. یک وقت پرستاری به مریضی که در یکی از بیمارستان های مسیحی بستری بوده و پس از بهبود می خواست به خانه برگردد یک جلد کتاب مقدس فارسی داد تا مطالعه کند. مریض وقتی که شروع کرد می خواست تمام کتاب را بخواند و از دکتر اجازه گرفت که برای مطالعه کتاب در بیمارستان بماند. سیزده روز دیگر ماند و پس از آنکه کتاب را تا آخر خواند به مسیح ایمان آورد و به خانه خود برگشت.

مبشری که مدت هشت ماه در تاریخ ۱۹۲۱ در سیستان توقف کرد روزی به جوان بلوچی موسوم به سردار نظرخان که برای ملاقات او آمده بود یک جلد کتاب مقدس فارسی هدیه داد. سردار جوان کتاب را به روستای خود برد و بعد از خواندن آن به مسیح ایمان آورد و هفت سال بعد از آن در منزل خود تعمید گرفت. در وقت تعمید سرداران دیگر را به خانه خود دعوت کرده جشنی گرفت و به آنها پیشنهاد کرد که همه کتاب مقدس را بخوانند. از آن به بعد هروقت سرداران می خواستند جنگ کنند سردار نظرخان آنان را از این تصمیم باز داشته و می گفت من مسیحی هستم و مذهب من اجازه نمی دهد که من بجنگم. این سردار در سرحد شخص معروف و محترمی شده و مردم او را درستکار و نیکوکار می دانستند. وقتی که از او سوال شد که چه چیز باعث مسیحی شدن شما شد جواب داد: خواندن کتاب مقدس. متاسفانه در اغتشاشات سیاسی ۱۹۵۳ در آنجا کشته شد.

  1.   شهادت دادن یک نفر مسیحی = عیسی مسیح به شاگردانش فرمود : شما شاهدان من هستید. مکرر اتفاق افتاده که شهادت صمیمانه مسیحیان باعث ایمان آوردن مسیح شده است. وقتی یک نفر شاگرد دبیرستان از جلو در قرائت خانه مسیحی عبور می کرد شخص مسیحی که متصدی قرائت خانه بود او را دید و گفت بیائید و کلام عیسی مسیح را بشنوید. جوان داخل شد و شخص مسیحی راجع به مسیح با او صحبت کرده گفت: مسیح زنده است. این شهادت بر آن جوان خیلی تاثیر کرد و به زودی بعد از آن مسیحی شد.
  2.   رفتار مسیحیان = شهادت هم با قول و هم با عمل داده می شود و گاهی رفتار مسیحیان از موعظه آنها بیشتر اثر می کند. تقریباٌ در تاریخ ۱۸۸۰ یک نفر مسیحی به اسم یوحنا برای فروش کتاب مسیحی و رسانیدن بشارت مسیح به کردستان رفت. جوان دانشمندی به اسم سعید با چند جوان دیگر با او مخالفت کرده و به او سنگ پرتاب می کردند ولی یوحنا فرار نکرد و عصبانی هم نشد. سعید از رفتار این مسیحی تعجب کرده و به خود میگفت رفتار یک نفر مومن باید از رفتار یک نفر کافر بهتر باشد، لیکن رفتار این شخص که کافر است از رفتار من مومن هستم بهتر است. اگر کسی به من فحش دهد یا سنگ پرتاب کند من عصبانی شده به او فحش می دهم، اما این شخص به جای عصبانی شدن به ما محبت کرده است. لازم است که تحقیق کرده بفهمم که این چه کتابی است که او آورده است. پس شبی سعید به اطاق یوحنا رفته با او صحبت کرد و آنها با هم دوست شدند. سعید مشغول خواندن کتاب مقدس شدو بعد به همدان رفته در آنجا تعمید گرفت. برادرش کاکا عقب او رفت تا او را برگرداند لیکن او نیز مسیحی شد. سعید درس طب خواند و در تهران ساکن شد و  در انجا به دکتر سعید خان کردستانی معروف گردید و بردار او در همدان مانده مبشر شد. هر دو برادر تا آخر عمرشان مسیح را با صمیمیت خدمت کردند و هر دو در همدان فوت کرده دفن شدند. روی سنگ قبر دکتر سعید خان که در سال ۱۹۴۲ در سن ۸۴ سالگی فوت کرد این آیه نوشته شده است : من از انجیل مسیح عار ندارم چون که قوت خدا است برای نجات هر کسی که ایمان آورد (۱: ۱۶). اگر یوحنا به کسانی که او را اذیت می کردند غضبناک می شد احتمال داشت سعید و کاکا هیچ وقت با محبت مسیح آشنا نمی شدند.
  3.   تعلیم اخلاقی مسیح = عده ای از اشخاصی که طالب تعالیم روحانی بوده مجذوب وعظ مسیح در بالای کوه (متی ۵ و ۶ و ۷) شده اند. چند سال پیش جوانی در یکی از شهرهای کوچک ایران شبی کتاب انجیل را که مدتی در طاقچه بوده و به آن هیچ نگاه نکرده بود برداشت و مطالعه نمود. وقتی که به فرمایشات مسیح راجع به محبت نسبت به دشمنان رسید این تعلیم آسمانی خیلی بر او اثر کرد، و فوراٌ نامه ای برای یکی از دوستان نوشته به او اطلاع داد که به مسیح ایمان آورده است. نوشت تاثیر کتاب بر روی من مثل تاثیر کبریت بر روی توده باروت است. و این تعالیم عالی روحانی مسیح بود که او را مسیحی کرد. بیانات او در کتابچه بیان نامه یک نفر مسیحی نوشته شده است.
  4.   وعده نجات از گناه = بیشتر مردم نمی فهمند که گناهکار و محتاج به نجات دهنده هستند ولی وقتی که خدا چشمان آنان را باز می کند و می بینند چقدر ناپاک هستند با شادی برای آن کسی که برای نجات گناهکاران مرد ایمان خواهد آورد. در ۱۹۳۰ شخصی به اسم محمود جلیلی شبی به اتفاق پسرش جهانگیر به مجلس بشارتی در کلیسای انجیلی تهران رفت. جلیلی شخص مذهبی خوش رفتار بوده و نمی دانست که گناهکار است لیکن وقتی که به بشارت مسیح گوش می داد و خود را در آینه کلام خدا نگاه می کرد در حضور عده ای از مردم برخاسته اقرار کرد که گناهکار است و به نجات دهنده مسیح ایمان آورده است. وقتی که از کلیسا خارج شد احساس کرد که بار سنگینی از روی قلب او برداشته شده است و به قدری شاد شد که موقع رسیدن به منزل اهل خانه فهمیدند که عوض شده است و سوال کردند که چه اتفاق افتاده است. به آنها خبر داد که مسیحی شده است. بعد نزد دوستانش در یکی از ادارات دولتی که وی آنجا کار می کرد به ایمان خود اقرار نموده و آنان را نیز دعوت نمود که مسیحی شوند. بعد از تعمید گرفتن با کمک چند نفر از دوستان مسیحی هفته ای یک مرتبه مجلس کوچک بشارتی در خانه خود دائر می کرد تا بتواند بشارت نجات را به دوستان هم بدهد و این مجلس تا امروز برقرار است. عده ای از مردم در قسمت های مختلف ایران به وسیله محمود جلیلی با عیسی مسیح نجات دهنده گناهکاران آشنا شده اند.
  5.   وعده آرامش و شادی = زحمات و غصه های زندگی قلوب بسیاری از مردم را تاریک کرده است و ایشان آرزو دارند آرامش و شادی را پیدا کنند. وعده مسیح « بیائید نزد من و من شما را آرامی خواهم بخشید » آنان را جذب می کند و وقتی که می بینند که مسیحیان واقعاٌ دارای آرامش قلبی هستند ایشان نیز به مسیح ایمان می آورند. روزی دختر شخص خیلی مقدسی به نزد یک نفر مبشر آمده گفت: خواهش می کنم کاری بکنید تا من مثل پدرم بشوم. او شخص فقیری است و غصه های زیادی دارد لیکن همیشه صبور و خوشحال است. اما من با وجود اینکه زندگی خیلی خوبی دارم هیچ وقت خوشحال نیستم. مبشر جواب داد: شما البته می دانید که عیسی مسیح است که پدر شما را به این اندازه خوب کرده است پس شما نیز باید به مسیح ایمان بیاورید. او جواب داد: من حاضر هستم که خود را به مسیح تسلیم کنم. آنگاه دعا کرد که خدا او را ببخشد و او را مانند پدرش برگرداند و وقتی که بیرون رفت گفت: من تا حال هیچ وقت اینقدر خوشحال نبوده ام.
  6.   تعالیم مذاهب دیگر راجع به مسیح = گاهی اتفاق می افتد که نه تنها یهودیان بلکه پیروان مذهب های دیگر نیز به وسیله تعالیم کتب خودشان مایل می شوند که مسیح را پیروی کنند. چند سال پیش دکتر معروفی در تبریز بوده که قبلاٌ مسیحی شده بود. وقتی که از او سوال شد که چه چیز باعث مسیحی شدن او شد ه جواب داد: کتاب مذهب خودم بود که عیسی را روح الله نامیده و از تولد او از باکره و زنده بودن او در آسمان به من اطلاع می داد و وقتی که این مطلب رت فهمیدم انجیل خواندم و به مسیح ایمان آورده تعمید گرفتم.
  7.   دوستی یکنفر مسیح = همان طوری که نتنائیل به وسیله دوست خود فیلیس با مسیح آشنا شد همچنین اشخاص زیادی به وسیله کوشش های دوستانشان مسیحی شده اند. چندین سال پیش موقعی که دکتر جردن (Dr.Jordan) رئیس کالج البرز در تهران بود خانم او با یک نفر خانم محترم آشنا شد و این دو خانم خیلی با هم دوست شدند. خانم جردن دوست خود را هم به خانه اش و هم به کلیسا دعوت کرد و آن خانم خیلی مایل شد که بشارت مسیح را بشنود و در مجالس کلیسائی مرتب حاضر می شد. بعداٌ اقرار به ایمان کرده تعمید گرفت و عضو باوفای کلیسا شد. در سالهای اخیر موقعی که مریض و در زحمت بوده می گفت : وقتی که من جوان و دارای پول و جواهرات و همه چیز بودم حتی یک روز خوشحال نبودم ولی حالا که پیر و مریضم و نمی توانم راه بروم همیشه به وسیله عیسی مسیح خوشحال هستم.
  8.   خانواده مسیحی = یکی از بهترین دلایل حقانیت مسیحیت خانواده ای است که محبت و نور مسیح همیشه در آن دیده می شود و کسانی که چنین خانواده ای را ببینند به وسیله آن به طرف مسیح جذب خواهند شد. شخصی که خواهر و شوهر خواهرش قبلا مسیحی شده بودند می گفت : چیزی که سبب تمایل من به مسیحیت گردید زندگی فامیلی خواهرم بود. وقتی که می دیدم چطور آنها در خانه با هم زندگی می کنند می فهمیدم که مسیحیت بر حق است. حالا این شخص و برادرش به مسیح ایمان آورده اند.
  9.   خواندن کتابچه ای = نه تنها خواندن کتاب مقدس بلکه مطالعه ادبیات مسیحی دیگر نیز باعث نجات اضخاص شده است. دکتر سعید خان ورقه ای نوشت که در آن خوانندگان را یادآوری می کرد که روزی خواهند مرد و از آنها استدعا می کرد که به مسیح  ایمان آورند و نجات یابند. یک نفر جوان زردشتی به اسم میرزا شهریار شهمردیان این ورقه را خواند و به قدری بر او اثر کرد که مسیحی شد و سالهای درازی در کمیته ادبیات مسیحی خدمت کرده مشغول چاپ کردن و انتشار دادن کتب مسیحی بود و همیشه اصرار می کرد که این ورقه باز هم چاپ شود و به همه جا منتشر گردد زیرا می گفت : همین باعث نجات من شد. این ورقه حالا به عنوان بیدار شو منتشر می شود. وقتی که میرزا شهریار سرگذشت مسیحی شدن خود را بیان می کرد میگفت: قبل از مسیحی شدنم همیشه از مرگ می ترسیدم ولی وقتی که به مسیح ایمان آوردم ترس مرگ مرتفع شد. سرانجام بدون ترس مانند یک نفر مسیحی حقیقی وفات یافت.
  10.   مدرسه مسیحی = عده ای از کسانی که مسیح را صمیمانه در ایران خدمت کرده اند ابتدا موقعی که در یک مدرسه مسیحی تحصیل می کردند او را شناختند. یکی از این محصلین جوان زردشتی به اسم رستم بود. روزی رستم در مجلس کوچک چند نفر از شاگردانی که می خواستند مسیح را بهتر بشناسند حاضر شد و از مبشر مسیحی شنید که مسیح راه و روشنائی و نان و آب حیات است و بنابراین مسیح تمام احتیاجات سفر زندگی را رفع می کند و رستم فوراٌ در آن مجلس به مسیح ایمان آورد. بعداٌ برای تحصیل به امریکا رفت و در آنجا به مرض علاج ناپذیری مبتلا شده به ایران برگشت. تا چند سال زنده ماند ولی نمی توانست تنها راه برود یا کار کند و تمام کسانی که او را در این حالت تاسف بار می دیدند برای او غصه می خوردند. لیکن رستم همیشه خوشحال بوده سعی می کرد دیگران را نیز خوشحال کند. به جای سلام شادزی و به جای خداحافظ شادباش به دوستان خود می گفت و آنان را یاد می داد که این اصطلاحات فارسی را همیشه به کار برند. به قدری شادمان بود که دوستانش او را شاد رستم نامیدند و موقعی که در کلیسا که حلقه گل بر گردن او آویزان کرده بودند لقب فرشته شادمانی را به او دادند. روزی به یکی از دوستانش گفت: من خیلی خوشحال هستم که اینطور ضعیف شده ام، زیرا اگر اینطور نمی شدم هیچ وقت محبت خدا را نمی فهمیدم. در سال ۱۹۳۹ خیلی ضعیف شد و به مادرش گفت من به زودی نزد عیسی می روم و شما نباید گریه کنید یا غصه بخورید. برعکس به برادران من در کلیسا بگوئید که برای من جشن بگیرند و وقتی که رستم فوت کرد در کلیسا برای رفتن او به نزد مسیح جشن روحانی گرفته و خدا را برای محبت و ایمان شاد رستم شکر کردند.
  11.   خواب ها و رویاها = در کتاب مقدس می بینیم که خدا گاهی در زمان قدیم به وسیله خواب ها و رویاها مردم را خطاب می کرد و امروز بعضی اوقات به همان طور مردم را هدایت می کند. عده ای از کسانی که در ایران مسیحی شده اند به وسیله خواب هدایت شده اند. یک نفر طبیب که سالها طالب خوشحالی بوده و نمی توانست آن را پیدا کند بالاخره شبی بعد از حضور در مجلس کلیسائی به خانه خود برگشته خواب دید وقتی که بیدار شد فهمید که آن خوشحالی که طالب آن بوده است حالا در دل او وجود دارد و چون می فهمید که به وسیله عیسی مسیح به این سعادت نایل شده است مسیحی شد و اخلاق او کاملا عوض گردید.

قریب ۵۰ سال پیش از این یک نفر به اسم رجبعلی خان در تهران طالب حقیقت بود لیکن شک داشت که آیا دین مسیح دین حق است یا خیر. روزی بعد از صحبت کردن با یک نفر مبشر از در میسیون مسیحی در خیابان قوام السلطنه بیرون آمد و در خیابان آوازی شنید که به او می گوید: شک نداشته باش راه همین است، آن را پیروی کنید. پس به مسیح ایمان آورده تعمید گرفت و معروف به نوزاد شده مسیح را صمیمانه تا آخر عمرش در تهران خدمت کرد و سرگذشت ایمان آوردن خود را به عنوان انسان چگونه عوض می شود انتشار داد.

  1.   مستجاب شدن دعا = گاهی اتفاق می افتد که کسانی که مریض یا در زحمت یا در خطرند از مسیح نجات می خواهد و وقتی که دعای ایشان مستجاب می شود می فهمند که مسیح واقعاٌ نجات دهنده است و به او ایمان می آورند. در اغتشاشات جنگ اول بین المللی یک نفر افسر به اسم مرآت السلطان اسیر قشون روسی که در ایران بود شده و محکوم به اعدام گشت و وقتی که به خطر خود پی برد شروع به دعا کرد که خدا او را نجات دهد و نظر به اینکه مذهب رسمی روس ها در آن وقت مسیحیت بود به عیسی مسیح پناه برد که مانع شود پیروانش شخص بیگناه را بکشند و قول داد اگر نجات یابد مسیحی شود. روزی که برای اعدام او معین شده بود او را از زندان بیرون بردند و او خود را برای مردن حاضر کرد. لیکن در عوض اینکه او را تیرباران کنند روسها او را به روسای ایرانی تحویل دادند زیرا شب پیش تلگرافی از سفیر روسیه رسیده بود که او بایستی آزاد شود. وقتی که به منزل خود در تهران رسید و شخص آزادی گردید اول قول خود را فراموش کرد ولی بعد به کلیسا رفته توبه کرد و مسیحی شد. در غیبت او خانمش نیز به مسیح ایمان آورده بود و با هم تعمید گرفتند و خانواده مسیحی را تشکیل دادند. سالهای دراز مرآت السلطان ابراهیمیان ناظر امور بیمارستان مسیحی تهران بود و مسیح را صمیمانه خدمت کرد و قبل از فوتش سرگذشت زندگی خود را به عنوان چگونه نجات یافتم نوشت.
  2.   بیمارستان های مسیحی = چندین مرتبه اتفاق افتاده است که مریضان در بیمارستان های مسیحی در نتیجه دیدن محبت مسیح در دکترها و پرستارانی که آنان را خدمت می کردند و شنیدن بشارت از مبشرین مسیح را شناخته به او ایمان آورده جسماً و روحاً نجات یافتند. خانمی در تبریز بعد از عمل جراحی خطرناکی مسیح را در اطاق خود مشاهده می کرد و تا چند روز هرجا نگاه می کرد او را میدید و وقتی که شفا یافت به او ایمان آورد زیرا میدانست مسیح او را شفا داده است.

چند سال پیش شخص نادان و متعصبی در مشهد وقتی که فهمید زنش موقعی که در بیمارستان مسیحی بستری بود مسیحی شده است خیلی غضبناک شده می خواست او را بکشد. ولی خودش یک وقت غش کرده روی منقل آتش افتاده و پایش به شدت سوخت. ناچار شد برای معالجه به همان بیمارستان رجوع کند لیکن روز به روز حالش بدتر می شد و مسیحیان دعای مخصوصی برای شفای او کردند. شبی مسیح با او صحبت کرد و او را مطمئن ساخت که شفا خواهد یافت و همان وقت حالش رو به بهبودی نهاد. بعداٌ تصمیم گرفت مسیحی شد و در پیری با سواد شده از خواندن کتاب مقدس خیلی لذت می برد.

  1.   مسافرتهای مبشرین و کتاب فروش ها = همان طوری که شخص حبشی به وسیله یک نفر مبشر سیار به اسم فیلپس ایمان آورد همانطور عده ای از مردم گه در جاهای دور دستی زندگی می کرده اند به وسیله زحمات خدام سیار مسیح ایمان آورده اند. یکی از مبشرین شخصی به اسم حاجی حسن بود که بعداٌ به منصور سنگ معروف گردید. منصور سنگ در شهر مشهد تولد یافت ولی چون نتوانست حقیقت را در آنجا پیدا کند مذهب اجدادی خود را ترک کرده و شخص حقجوئی شد. موقعی که در ترکستان زندگی می کرد با اشخاصی آشنا شد که به او می گفتند حقیقت در عکا پیدا می شود و او به طرف سوریه حرکت کرد و مسافت زیادی از آن راه طولانی را پیاده طی کرده بالاخره به جایگاه عبدالبهاء رسید. مدت هفتاد روز با او به سر برد ولی وقتی فهمید حقیقت در عکا هم یافت نمی شود بدون مذهب با ایمان به خدا به ترکستان برگشت. لیکن روزی کتاب فروش کتاب مقدس معروف به بنیامین بدل به شهر کراسنوادسک جائی که او بود رسید و باب بیست و سوم انجیل متی را برای او خواند. منصور سنگ فوراٌ فهمید که عیسی برحق است و با او ایمان آورد. بعداٌ به رشت آمده و تعالیم مسیحی یافت و در سال ۱۹۲۰ در نیشابور از یک مبشر سیار تعمید گرفت. آن وقت منصور سنگ خود مبشر سیار شده و بدون هیچ بودجه ای و معمولا پیاده به تمام قسمت های ایران از سرحد افغانستان تا تبریز مسافرت می کرد، همه جا کتابچه های روحانی که او آنها را تخم می گفت به مردم می داد، داروهای ساده ای به بیماران می داد، دندان می کشید و بشارت مسیح را به همه کس با دلیری می داد. مکرراٌ حبس شد و چندین مرتبه جانش در خطر بود ولی هیچ وقت نمی ترسید. بالاخره در سال ۱۹۳۶ در بیمارستان مسیحی تهران فوت کرد. چند دقیقه قبل از مرگ یکی از دوستانش از او پرسید، آیا برای مردن حاضرید؟ منصور سنگ جواب داد: کسی باید از مرگ بترسد که ایمان نداشته باشد من به عیسی مسیح ایمان دارم.

پایان

از این وقایع می بینیم که خدا وسایل مختلف را برای کشیدن اشخاص به سوی خودش به کار می برد. پس ما نیز باید هر نوع وسیله را برای معرفی کردن مسیح و تشویق مردم برای ایمان آوردن به او به کار بریم.

سوالات

  1.   علاوه بر وسائلی که در بالا ذکر شده است، به چه وسیله اشخاصی که شما آنها را می شناسید نجات یافته اند؟
  2.   به عقیده شما خدا کدام وسیله را برای نجات مردم در ایران بیشتر به کار برده است؟
  3.   شما در کار هدایت کردن مردم به نزد مسیح چه وسائلی می توانید به کار برید؟