۲۲. نتيجهي كار برصئومه
كار برصئومه در مسيحيت ايران دو نتيجه داشته است: نخست يك نتيجهي فردي و شخصي و آن اين است كه جاهطلبي خود را راضي كند و از زير نفوذ بطريقهاي ايران بيرون رود. ديگر يك نتيجهي اجتماعي و آن اين است كه با مونوفيزيتها در بيفتد و زناشويي كشيشان را مشروع كند. هنگامي كه به اين دو مقصود كامياب شد در ميان اسقفان سلوكيه اختلافي در گرفت ولي هنگامي كه خواست در كليساي ايران وحدت شريعت را كه طرفداران فيلوكسن از ميان برده بودند برقرار كند معاوني پايدارتر از آكاس نداشت.
اين كشمكش عقيدتي مصادف با كشمكش سياسي شد كه برصئومه با سركردهي نصاراي سلوكيه به هم زد و اين دو اختلاف مسلكي و سياسي در تاريخ مسيحيت آن زمان ايران اهميت بسيار دارد.
در سال ۴۵۷ كه ايباس در گذشت بنابر اسناد آن زمان معروفترين «انجيل خوانان» كليساي ايران در تنيجهي اقدامات نونوس Nonnus اسقف ناچار از شهر ادسا رفتند، اما چنان مينمايد كه آن كليسا در اين زمان به كلي تعطيل نشده باشد. سيمئون بيتارشامي در اين زمينه نامهاي نوشته و چنان وانمود ميكند كه كورش اسقف اين اقدام را به زيان نستوريان كرده باشد. پيداست كه وي تبعيدبرصئومه و همراهان وي را با تعطيلي اين كليسا اشتباه كرده است، زيرا كه تعطيل كليسا در سال ۴۸۹ روي داده و در اين زمان انجيل خوانان ادسا كه سيمئون از ايشان سخن ميراند مدتها بود كه از آن كليسا رفته بودند و بيشترشان در ذيل قطعنامهي مذهبي سال ۴۸۶ امضاء كردهاند.
در اين زمان مونوفيزيتها در قسمتي از سوريه كه در دست امپراتوران بوزنطيه بود هنوز برتري نداشتند. برعكس لئون امپراتور بوزنطيه و جانشين وي زنون با ارتودكسهاي خالكيدونيه (كالسدوني Chalcedonie ) مساعدتر بودند و بخصوص زنون كه با بازيليسك Basilisque مدعي خود كشمكش داشت و بازيليسك بيشتر متكي به مونوفيزيتها بود.
اما در تنيجهي اغواي آكاس از كشيشان قسطنطنيه زنون در ۴۸۲ برگشته بود و ظاهراً خود را طرفدار ارتودكسها وانمود ميكرد ولي در باطن هواخواه مونوفيزيتها بود. مخالفان توم Tome و لئون پيش بردند و مخالفان خود را متهم كردند كه نستورياند. كالانديون Calandion بطريق انطاكيه را كه دستنشاندهي آكاس بود مورد طعن قرار دادند و متهم كردند كه پيروي از پاپ فليكس Felix دوم نكرده و وسايل عزل او را فراهم ساختند.
اين پيشرفتهاي مونوفيزيتها ترسايان ايران و انجيل خوانان سابق ادسا را هراسان كرد و برصئومه در رأس ايشان بود. سرانجام در انجمني در ماه آوريل ۴۸۴ در بيتلاپات تشكيل دادند و مونوفيزيتها را تكفير كردند. بعدها اين قطعنامه را به عنوان اين كه نفاق ميافكنده است باطل كردهاند. به همين جهت در جزو تصميمات كليساي شرق وارد نكردهاند. با اين همه از نظر احكام شرعي اهميت بسيار دارد و گرگوار Gregoire اول (جورجيوس) والي نصيبيني و عبديشوع آن را نقل كردهاند. همچنان كه در مقدمهي قطعنامهي انجمن آكاس نوشته شده مقرراتي را كه برصئومه وضع كرده بود نخست در بيتعدراي و سپس در سلوكيه در سال ۴۸۶ پذيرفتهاند و تنها آنچه اختيارات جاثليق را محدود ميكرده است از آن حذف كردهاند.
اين تصميمات آن انجمن را آكاس جاثليق در جلسهاي كه در ماه اوت ۴۸۵ تشكيل داده و در يك انجمن ديگر تصويب كردهاند و سرانجام در انجمن عمومي كه در ماه فوريهي ۴۸۶ تشكيل شده و اسناد آن تا امروز باقي است نيز به تصويب رسيده است. انجمني كه پس از ۴۸۵ تشكيل شده شايد همان انجمني باشد كه ابنالعبري بدان اشاره كرده و ميگويد در كركه در سرزمين بيتسلوخ در خانهي يزدين نام تشكيل شده است. احتمال ميرود ابنالعبري كه از يعقوبيان بوده در تاريخ اين انجمن اشتباه كرده و يزدين نامي كه ذكر ميكند همان يزدين، زرگر دربار خسرو دوم پرويز بوده باشد كه طرفدار جدي نستوريان بوده و پس از اين ذكر او خواهد آمد.
در هر صورت برصئومه به عهده گرفته است اين تصميمات را اجراي كند. وي در دربار ايران بسيار مقرب بوده و گفتهاند بابويه خود وي را به پيروز، پادشاه ساساني معرفي كرده و گفته بود وي مرد كارآمدي است و بيش از همه در كار روميان آگاهي دارد. به واسطهي اطميناني كه پادشاه ساساني و جاثليق به او داشتند هم مطران نصيبين و هم بازرس سپاه سرحدي شد. حتي در هيئتي كه مأمور تحديد حدود شده است با كردك نكورگان مرزبان و نمايندهي روم و پادشاه اعراب كه چنان مينمايد يكي از پادشاهان آلمنذر بوده باشد، عضويت داشته است. چند نامهاي كه از او مانده نشان ميدهد به همان اندازهاي كه به دربار پادشاه ساساني توجه داشته به همان اندازه هم متوجه منافع نصاري بوده است.
چون در دستگاه پيروز كاملاً تقرب داشته به دربار ايران ثابت كرده كه مونوفيزيتها با زنون امپراتور بوزنطيه همدستاند و اگر پادشاه ايران با پيروان وي ياري كند ايشان نسبت به او وفادارتر خواهند بود.
البته حق با وي بود و پيروز هم چون چندان با نصاري مساعد نبود اين سخن را پذيرفت. ناچار مونوفيزيتها را از ايران بيرون كردند و ايشان به سرزمين روم پناه بردند. ممكن است كه در سر اين كار خونريزي هم شده باشد، ولي نميتوان ارقام اغراقآميزي را كه ابنالعبري داده است پذيرفت. در سرزمين آراميان تنها شهر تكريت در دست مخالفان ماند ولي چنانكه ابنالعبري گفته است در ارمنستان اسقفان آلاني و ايبري در شهر ولرساپت (بلاشآباد) تصميمات انجمن خالكيدونيان و تصميمات لئون و برصئومه را رد كردند. احتمال ميرود برصئومه پس از اين واقعه نيز مدتي زيسته باشد.
اسقف نصيبين عوامل سابق را به ياري نستوريان جلب نكرد و دانست سختگيريهاي موقتي ممكن است كار را تا چندي به نفع او بگرداند و اين خطر در پيش هست.
هر چند در اسنادي كه در زمانهاي بعدي فراهم شده ذكري از مدرسهاي در سلوكيه هست كه آكاس خود در آنجا تدريس كرده است و پس از آن جاثليق شده اما چنان مينمايد كه در آن زمان در ايران هيچ مركز روحاني نبوده كه با مراكز امپراتوري روم رقابت كرده باشد.
در اين ميان حوادث نيز با برصئومه ياري كرده، زيرا كه در ۴۸۹ زنون امپراتور كه همچنان سياست مخالفت خود را دنبال ميكرد به كورش اسقف ادسا دستور داد كه قلمرو خود را از كافران نستوري پاك كند. كورش هم مدرسهي ايرانيان را بست و شاگردان را بيرون كرد.
ناچار استادان و شاگردان به ايران آمدند و اميد بازگشت نداشتند. برصئومه در منزل اول ايشان را مانع شد پيش بروند. در نصيبين مدرسهاي داير كرد كه بهزودي معروف شد. پناهندگان و برخي از انجيل خوانان را كه در كليساي شرق معروفتر بودند در آنجا گردآورد. خود نيز آيين نامهاي نوشت كه البته تقليدي از آييننامهي مدرسهي سابق ايران بوده است. رياست اين دانشگاه را به نرسس از دانشمندان معروف داد كه دشمنانش او را «جذامي» لقب دادهاند ولي طرفداران او را «چنگروحالقدس» ميخواندند و نرسس در ۴۵۷ از ادسا به ايران آمده بود و در ايران ميزيست.
برصئومه در ايجاد اين مدرسهي ادسا خدمت نماياني به همكيشان خود كرد. اين دانشگاه بزرگ از همان آغاز كار مركز مهم نستوريان شد و در ايران نفوذ بسيار يافت و حتي دين نستوري را در امپراتوري روم هم انتشار داد.