۳۲. سرانجام نستوريان ايران
اختلاف عقيدهي نستوريان كه بيشتر از ترسايان ايران از اين فرقه بودهاند با فرقههاي ديگر نصاري مخصوصاً سه فرقهي بزرگ ارتودوكس و كاتوليك و پروتستان به اندازهاي است كه كتابي جداگانه ميخواهد و چون بيشتر جنبهي تخصصي خواهد داشت براي خوانندگان ايراني سودمند نخواهد بود. اگر در پايان سخن بخواهم برخي از خواص و وجوه امتياز كليساي ايران را با كليساهاي ديگري كه در آغاز قرون وسطي در كشورهاي ديگر بودهاند به ميان بياورم مهمترين نكته اين است كه كليساي ايران هرگز از پشتيباني هيچ دولتي برخوردار نشده و حتي برعكس در هر موقع كه تصور كردهاند دولت بوزنطيه از آن پشتيباني ميكند زيان برده است.
شاهنشاهان ساساني از روزي كه به پادشاهي رسيدهاند تا روز آخر، چه به مقتضاي سياست آن روز و چه به تمايل شخصي كه نياگانشان ساليان دراز پي در پي، مؤبد و متولي آتشكدهي آناهيته در استخر بودهاند دلبستگي و تعصب سختي نسبت به دين زردشتي خانوادگي خود داشتهاند و هيچ وسيلهاي را براي انتشار دين مزديسني فرو گذار نكردهاند. هنگامي كه كنستانتين امپراتور روم رسماً از بتپرستي برگشت شاپور دوم ترسايان ايران را دستياران روميان و دشمنان ديرين ايران دانست. همين سبب كشتار فجيعي شد كه جوانان عيسوي را در سرزمين آسور و كلده نابود كرد. هنگامي كه در نتيجهي اصرار سفيران روم و امضاي متاركهي موقتي در ميان دو دولت يزدگرد اول اجازه داد كه ترسايان رؤساي خود را برگزينند، وضع نصاري اندكي بهبود يافت. در پايان قرن پنجم ميلادي كه طريقهي نستوري در ميان ترسايان ايران رواج كامل يافت سدي در ميان ايشان و عيسويان سوريه كشيده شد و دربار ساساني اندكي از نگراني بيرون آمد.
با اين همه گاه گاهي حوادث شومي روي ميداد. بيشتر هنگامي بود كه يك تن از زردشتيان، عيسوي شده بود و مؤبدان زردشتي وسايل آزار او را فراهم ميساختند و اغلب در نواحي دور دست به تحريك مؤبدان يا كارگزاران دولت، كليساها را ويران ميكردند. چند بار هم كه پادشاه ساساني با انتخاب اسقفان و جاثليق ترسايان موافق نبود اين كار به تأخير افتاد و گاهي هم درباريان منافعي در اين كار داشتند و ناچار تشكيل انجمنهاي مذهبي براي تصميم گرفتن در مسائل اساسي به همين موانع برميخورد. در زمان خسرو دوم دسيسههاي درباري نتايج بسيار وخيم به بار آورد.
ايستادگي و جانفشاني كه ترسايان ايران در برابر اين مصيبتها و دشواريها كردهاند شأن ايشان را بيشتر از همهي فرق نصاري ميكند كه نه تنها موانعي در پيش نداشتند بلكه وسايل فراوان براي پيشرفت كارشان بود.
در هر حال از آغاز قرن هفتم ميلادي كليساي ايران چه از حيث وسعت قلمرو خود و چه از حيث كثرت عده، كاملاً همدوش جوامع ديگر نصاري در هر كشور ديگر بود. از جهت ديگر نستوريان ايران ميتوانند بدين فخر كنند كه حكماي الهي و مذكران و واعظان و متشرعان بزرگ مانند اوريژن و سنژان كريزوستوم و سنت اطاناز و مصلحان بزرگ مانند مارابا و ابراهيم «پدر كشيشان» و مردان كار مانند برصئومهي نصيبيني يا بابايي بزرگ در دامان خود پروردهاند.
استيلاي تازيان بر ايران، گذشته از كشتارها و تاراجهايي كه چنين حوادثي پيش ميآورد نفاق بسيار در ميان ترسايان ايران انداخت، مخصوصاً ترساياني كه در شبه جزيرهي عربستان و ايالات جنوبي ايران بودند. اما همين كه خلفاي بنيالعباس صلح و آرامش را تا حدي در اين نواحي برقرار كردند كليساي نستوري اهميت و نفوذي پيدا كرد كه در دورهي ساسانيان نداشت. جاثليق نستوريان كه ناچار شده بود از ديرباز از شهر سلوكيه (مدائن) كه ويران شده بود بيرون برود قرارگاه خود را در بغداد پايتخت جديد خلفا قرار داد. تنها تاريخنويسان در قرن نهم ميلادي بعضي آزارهاي موقتي كه در زمان هارونالرشيد و متوكل به ترسايان رسيده است ضبط كردهاند.
در دستگاه خلافت بنيالعباس نصاري به عاليترين پايههاي درباري رسيده بودند. برخي از ايشان پزشك خصوصي خليفه، برخي از دبيران معروف عصر خود بودهاند و چند تن به وزارت رسيدهاند.
در دورهي ساسانيان دانشمندان نصراني در انتشار علوم يوناني مخصوصاً حكمت و پزشكي و اخترشناسي و رياضيات و حتي ترجمهي آنها سهم بسيار جالبي دارند. در اين دوره هم ترسايان در دربار خلفا در ميان تازياني كه تا آن روز هنوز مردمي نادان بودند، حكمت و اخترشناسي و طبيعيات و پزشكي يوناني را منتشر كردند و كتابهاي ارسطو و اقليدس و بطلميوس و بقراط و جالينوس و ديسقورديوس را ترجمه كردند. جبرئيل و جرجيوس و بختيشوع و حنين پسر اسحق كه معروفترين ايشان بودند و اقران بسيار داشتهاند از همين نستوريان بودهاند. در حقيقت ميتوان گفت ايشان پيشروان حكماي پيرو ارسطو بودهاند كه آثارشان در قرن سيزدهم ميلادي در اروپا دورهي تجدد فلسفي را فراهم كرده است.
استيلاي مغول بر بغداد و برچيده شدن بساط خلافت در ۱۲۵۸ ميلادي زياني به كليساي نستوريان نزد. حتي ايلخانان مغول صلاح خود را در اين ديدند كه براي ريشه كن كردن قدرت خلفا از نصاري نيرو بگيرند. يهبلههي سوم جاثليق نستوريان كه نوشتهاند از نژاد چيني بود و شايد مغولان او را از چين با خود آورده و بدين كار گماشته بودند به نام ارغون ايلخان مغول نامهاي براي پاپ نيكلاي چهارم فرستاد و خواستار اتحاد دولت مغول با دول فرنگ شد تا اسلام را به يكباره از ميان بردارند و اين نامه در سال ۱۲۸۸ ميلادي نوشته شده است. در اين موقع قلمرو كليساي نستوري به منتهاي وسعت خود رسيده بود.
از آن جمله در جنوب هند و در چين كه از قرن هشتم ميلادي بر عدهي نستوريان افزوده شده است و در تركستان كه طوايف چادرنشين متعدد از زمانهاي قديم اين آيين را پذيرفته و بسياري از سران و اميران ترك عيسوي بودند با ايالاتي كه در اختيار جاثليق نستوريان بودند تقريباً به ده ناحيهي مستقل تقسيم ميشدند كه هر يك از آنها مطراني از خود داشتند. چنان مينمايد كه نستوريان جنوب هند و سواحل مالابار در همان زماني كه در دورهي ساسانيان ترسايان ايران به خطر ميافتادهاند از راه دريا به آنجا پناه بردهاند زيرا كه در جزاير خليجفارس و از آن جمله در جزيرهي خارك كليساي نستوري كه در دورهي ساساني ساخته شده هنوز بيش و كم باقي است و در كليساي نستوري هندوستان كتيبههاي پهلوي كه يادگار دورهي ساسانيان است به جا مانده است.
هنگامي كه ايلخانان مغول به اسلام روي آوردند به زودي اين دورهي شكوه به پايان رسيد. تيمور گوركان ترسايان ايران را بسيار آزرد و در سر راه لشكريانش كشتارهاي هولناك از ايشان كرد و از آن زمان ديگر ترسايان آسياي مقدم رويخوش نديدند. تركان عثماني نيز ار اين بيدادگريها كردند و در جنگهايي كه با ايرانيان ميكردند مسيحيان مغرب ايران و مشرق خاك عثماني زيان بسيار ديدند و اين ناحيه كه روزگاري سرسبزترين و حاصلخيزترين ناحيهي آسيا بود در نتيجهي اين جنگها از رونق افتاد.
از قرن پانزدهم ميلادي ديگر نصاري در جنوب بغداد نبودهاند. در ولايات ديگر ديرتر از شمارهي ايشان كاشته شد. در اواسط قرن شانزدهم در سال ۱۵۵۱ ميلادي كه مقام بطريق خالي مانده بود، در سراسر اين ناحيه تنها يك مطران و سه اسقف مانده بود. اسقفان كه از انتخاب جاثليق جديد ناراضي بودند و مطران وي را به ايشان تحميل كرده بود ترك طريقهي نستوري را كردند و كاتوليك شدند. پاپ ژول سوم كاردينال ايشان ژانسولاكا Jean Sulaka را كه كشيش صومعهي ربنهرمزد بود به سمت «بطريق كلدانيان» انتخاب كرد. از آن گروهي در ميان كاتوليكها پيدا شدهاند كه به ايشان «كلدانيان متحد» Chaldeens unis ميگويند در آغاز قرن حاضر سيهزار تن بودهاند كه بيشتر در ناحيهي موصل ميزيستهاند.
در كوهستان كردستان در ميان درياچهي وان و زاب بزرگ در آغاز قرن حاضر هفتاد هزار تن نستوري بودهاند كه با تعصبي خاص عادات و رسوم و حتي لباس و زبان نياكان خود را از دست نداده بودند. در اين ميان آمدن مبلغان ارتودوكس و كاتوليك و پروتستان سبب شده است كه برخي از ايشان دين پدران خود را ترك كرده و به يكي از اين سه فرقه ولي بيشتر به كاتوليك پيوستهاند و كساني كه پروتستان شدهاند بيشتر پيروي از مبلغان آمريكايي در اروميه كردهاند. در جنگ جهاني اول در نتيجهي آمد و رفت لشكريان روسيه و عثماني در جنوب غربي آذربايجان و كردستان هر دسته از ايشان كه با دستهي مخالف سازگار شدهاند زيان ديدهاند و ناچار حوادث شومي بر ايشان گذشته است. در پايان جنگ گروهي از ايشان به عراق و گروهي نيز به كشورهاي متحد آمريكا هجرت كردند و اينك عدهي معدودي به نام آسوري يا كلداني در نواحي مختلف ايران بيشتر در غرب پراكندهاند و هنوز در ميان ايشان نستوري هم هست.