۱۴. انجمن ديني سال ۴۱۰ ميلادي
در گزارش انجمن ديني سلوكيه چنين آمده است كه: «يزدگرد فرمان داد كه در سراسر كشور معابدي را كه پدرانش ويران كردهاند دوباره با شكوه تمام بسازند، همهي كساني را كه مورد خشم خدا قرار گرفته بودند رها كنند و كشيشان و سران و كاركنان كليساها آزاد باشند و ترس نداشته باشند.»
مقدماتي كه باعث صدور اين فرمان رسمي شده معلوم نيست و چنانكه پيش از اين گذشت تنها چيزي كه معلوم است اين است كه مروته در اين كار دست داشته و هنگامي كه وارد ايران شده سه نامه از كشيشان مغرب آورده است: يكي خطاب به شخص يزدگرد و اسقفهاي ايران كه در حضور ايشان به او نمايندگي داده بودند. نامهي دوم براي آن بوده است كه در برابر شاهنشاه ايران خوانده شود و نامهي سوم شامل دستورهايي بوده كه به او داده بودند. نسخهي نامهي سوم ظاهراً در دست است. اين نامهها را معروفترين اسقفان سوريه و بينالنهرين امضاء كرده بودند و از آن جمله اسقف انطاكيه و حلب و ادسا و تله آمده بودهاند. ظاهراً مروته نمايندگي دربار بوزنطيه را هم داشته است و به همين جهت توانسته است از پادشاه ساساني اجازه بگيرد كه همهي كشيشان مشرق در انجمني گرد آيند. در اسناد آن زمان قيد كردهاند كه: «شاه دستور داد به وسيلهي بريدهاي تندرو دربار براي مرزبانان نواحي مختلف فرماني بفرستند تا اسقفهاي نصيبين و هديابينه و بيتگرمايي و بيتحوزيه و ميشان و كشكر را به سلوكيه بفرستند.»
همهي اين نمايندگان به شتاب روانه شدند و در ششم ژانويه به مناسبت عيد ظهور يا عيد ذبح (اپيفاني) در كليساي جامع گرد آمدند تا نامهي اسقفان غرب را براي آنها بخوانند. جلسهي انجمن در روز اول فوريه آغاز شد و در آن جلسات قانون نيكيه و برخي قوانين انتظامي ديگر را پذيرفتند و چند روز پس از آن دو نمايندي پادشاه ساساني فرماني را كه براي آزادي ترسايان داده بود تأكيد و ابلاغ كردند كه اسحق را بايد به رياست برگزينند و اسحق و مروته مأمور شدند تصميمات انجمن را اجرا كنند و سرانجام پس از سپاسگزاري از پادشاه و اجراي نمازهاي جماعت در سراسر كشور نمايندگاني كه آمده بودند بازگشتند.
در اسنادي كه از آن زمان مانده عدهي جلساتي كه تشكيل شده معلوم نيست و نيز شمارهي كشيشاني را كه شركت كردهاند معين نكردهاند، تنها در دعوتنامهاي كه نوشته شده تصريح كردهاند كه براي چهل تن فرستادهاند ولي از سوي ديگر فهرست اسقفنشينان آن زمان شامل بيست و شش محل است و فهرست نواحي مذهبي را سي و هفت دانستهاند. چنان مينمايد كه فهرست اسقفنشينان تنها شامل آنهايي است كه نمايندهشان در سلوكيه حضور داشتهاند و نواحي دوردست يا نماينده نفرستاده بودند يا اين كه تابع كليساي مركزي نبودهاند. وانگهي از برخي نواحي دو يا سه نماينده آمده بود و اگر كساني را كه حضور يافتهاند اما رأي ندادهاند بشمار بياوريم به همان عدهي سي و نه يا چهل كه دعوتنامه برايشان فرستاده شده ميرسيم.
برخي سه جلسه قايل شدهاند يكي در اول فوريهي سال ۴۱۰ براي خواندن نامهاي كشيشان كليساهاي غرب وراي انجمن نيكيه، جلسهي دوم چند روز پس از آن و در آن جلسه به دستور دو نمايندهي پادشاه اسحق را به رياست اختيار كردند و در جلسهي سوم قانون انجمن را تصويب كرده و براي منافقان كيفرهايي معلوم كردهاند.
اما به اين نكته ايرادهايي وارد است: يكي آن كه ظاهراً نامهي كشيشان غرب را در جلسهي مقدماتي در روز عيد ظهور خواندهاند. ديگر آن كه جلسهاي را كه در دربار در حضور نمايندگان پادشاه ساساني تشكيل شده نميتوان جلسهي انجمن دانست و در هر حال اين جلسه آخرين جلسه بوده است، زيرا كه نمايندگان پادشاه مقررات انجمن را تصويب كردهاند و كشيشان هم در سراسر كشور نماز خوانده و سپاسگزاري كردهاند و البته اين كار را ميبايست پس از بازگشت به شهر خود كرده باشند.
در اين صورت ميتوان چنين نتيجه گرفت كه در ماه ژانويه در روز عيد ظهور به فرمان پادشاه ساساني اسقفان در كليساي جامع گرد آمدهاند. يزدگرد وادار كرده است نامهي كشيشان غرب را بخوانند و بيشك نامهاي را كه خطاب به او بوده است خواندهاند. چنين مينمايد كه در اين نامه در جزو مطالب ديگر ردي هم بر مخالفان اسحق نوشته بودهاند زيرا كه از روز اول فوريه اسحق را به رياست و سركردگي اسقفان ايران شناختهاند.
بدين گونه اختلاف و تشتّت آراء از ميان رفته است. چنان مينمايد كه در جلسهي مقدماتي تصميمات كشيشان سوريه را كه شاهنشاه ايران تصويب كرده به اطلاع همه رسانده باشند.
روز سه شنبهي اول فوريه جلسهي رسمي انجمن تشكيل شده است. نخست نماز باشكوهي براي تندرستي شاه ساساني خواندهاند، سپس نامهي ديگري را كه اسقفان بينالنهرين به نام مروته نوشته بودند قرائت كردهاند و قسمتي از اين نامه در اسناد آن زمان مانده است. اين نامه مقدمهي يك عده مقررات مذهبي متكي بر تصميمات انجمن مذهبي نيكيه بوده و مدلول آن چنين بوده است: «اگر خداوند متعال روا دارد و شاهنشاه فيروزمند به درخواست ما گوش فرا دهد و دستوري دهد كه اسقفان با هم گرد آيند و انجمني فراهم كنند اينك همهي قوانين انتظامي را كه در شهر نيكيه مقرر شده است براي تو ميفرستيم.»
اسحق دستور داد مجموعهي قوانين را آوردند و پس از آن كه در حضور جمع خوانده شد اسقفان سوگند ياد كردند كه آن را اجرا كنند وگرنه كافرند. سپس مروته و اسحق آنها را واداشتهاند امضاء كنند و پس از آن برخي مسائل را كه مهمتر بود مطرح كردند و تصميم گرفتند. از جمله مصمم شدند كه در هر شهر بيش از يك اسقف نباشد و هر اسقف جديد را بايد سه اسقف ديگر انتخاب كنند و اگر هم اين سه اسقفنشين دور از يكديگر باشند بايد مطران انتصاب او را تصويب كند. بايد عيدهاي بزرگ و روزهي بزرگ را همهجا در يك روز بگيرند و «ذبيحهالقداس» را تنها در يك مذبح بهجا آورند. اين تصميمات را بنابر آنچه در مجموعهي قوانين كشيشان غرب بوده گرفتند و آنچه تاكنون مانده ناچار خلاصهاي از آن است كه در سه ماده نوشته شده است.
پس از اين تصميمات و اندك زماني پس از اول فوريه مروته و اسحق به دربار شاهي رفتند و از شاهنشاه بار خواستند و نتيجهي انجمن خود را به اطلاع او رساندند و وي مصمم شد مقرراتشان را تصويب كند و بار ديگر توجه خود را نسبت به كليساهاي نصاري آشكار كند.
براي اين كار دو تن از نجباي دربار را اختيار كرد كه خسرو يزدگرد و مهرشاپور نام داشتند و بالاترين مقامهاي دربار با هر دوي آنها بود، زيرا كه نخستين بزرگ فرماندار يعني وزير اعظم و ديگر ارگبد بود، يعني از خاندان شاهي به شمار ميرفت. اين دو تن كشيشان را به دربار خواستند و از جانب يزدگرد نطقي كردند و بار ديگر اعلان كردند كه ترسايان همه گونه آزادي دارند كه دين خود را داشته باشند و كليسا بسازند. در ضمن گفتند كه به رسميت شناختن دين نصاري در نتيجهي كوششهاي اسحق بوده است و «چون مورد پسند شاهانه بوده شاه وي را پيشواي همهي ترسايان شرق كرده است.» مروته نيز در اين كار موثر بوده است. در پايان سفر گفتند كه هر كسي برخلاف رأي اسحق و مروته برود گرفتار كيفر خواهد بود و در ميان هلهله اسقفان از مجلس بيرون رفتند.
انجمن بزرگ سلوكيه بدين گونه پايان يافت و چنان مينمايد كه مدت آن كم بوده است. اسقفان به شتاب به قلمرو خود بازگشتند تا تصميمهايي را كه گرفته بودند به اطلاع مردم برسانند و آنها را از پريشاني بيرون آورند.
ناچار جشنهاي مذهبي كه به همين مناسبات در سال۴۱۰ در سراسر ايران ساساني گرفتهاند بسيار با شكوه بوده و كمتر جشني به اين درجه از شادي رسيده است و مروته بيش از همه از نتيجهي كار خود شادمان بوده است. ترديدي نيست كليسايي كه پيش از آن در نتيجهي آزارهاي دولت ساساني و اختلافات ميان ترسايان دچار بحران بوده از اين پس رسماً مورد حمايت شاهنشاه ساساني قرار گرفته است. در نتيجهي اين تصميمات مراتب و درجات كشيشان مرتب شده و قوانيني كه در نتيجهي تجارب ديرين كليساهاي رومي مدون شده بود در همهجا يكسان مجري شده است و از آن پس مقررات نيكيه يگانه اصول همهي كليساي سوريه شده است.
نتيجهي ديگر اين شده كه ديگر در خانهها نماز نخواندهاند و در هر ناحيهاي يك اسقف و هر ولايتي يك مطران داشته و در رأس همهي اينها اسقف پايتخت يعني سلوكيهي تيسفون جاي گرفته است و اين اسقف مطران كل و سر كردهي همهي اسقفان شده است. اسقف كشكر هم زير دست او قرار گرفته و به منزلهي دست راست او و وزير او بوده و پس از مرگ وي امور آن ناحيه را اداره ميكرده است.
در زير دست اين مطران كل پنج مطران ديگر كه كاملاً مطيع او بودهاند در «كرسي ولايات» بودهاند و عبارت بودهاند از اسقف بيتلاپات (در خوزستان) و نصيبين و هرات در ميشان و اربل (در هديابينه) و كرخه و بيتسلوخ (بهجاي بيتگرمايي). تقريباً سي اسقف كه حدود اختياراتشان را به دقت معين كردهاند در زير دست مطرانها بودهاند. تنها چند دسته از نصاراي دور افتاده و پراكنده در سرزمين مادوري و فارس جزاير خليج فارس ظاهراً در اين موقع ناحيهي معيني را تشكيل نميدادهاند.
بدينگونه اختلاف از ميان نصاراي ايران برخاست و كساني را كه زير بار نرفتند عزل كردند و از دين ترسايان خارج كردند. در سرزمين شوش وضع پريشانتر بود و مخالفان كه مردان متنفذي پشتيبانشان بودهاند به همان حال ماندند و مهمترينشان چهار تن بودند كه تسليم نشدند. اما ايشان را منع كردند شاگرد بگيرند و پس از مرگشان انتخاب جانشين آنها موكول به رأي جاثليق بود.